سایه فقط یک سایه بود.
کنار درخت که مینشست، سایهی درخت میشد.
کنار دیوار که مینشست، سایهی دیوار میشد.
و ...
یک روز کنار توپ نشسته بود و شده بود سایهی توپ
یک نفر او را به آسمان شوت کرد.
سایه به آسمان رفت و شب شد!
حالا شبها، سایه در آسمان مینشیند و میشود سایهی آسمان و روزها،
روی زمین میآید و میشود سایهی همه چیز!
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 370صفحه 18