پرواز در آسمان خیال تو
در نماز پگاه رستگاری
امام اوست
که ز دنیای آزمندان
به گرده نانی و یک تنپوش ژنده
قناعت کرد
کسی که با شب و نخلستان و چاه
همدم بود
صدای باد
راز پر آشوب توست
در گوشهای نخلستان
که گیسوان بلند نخلها
همه پریشان است
در شگفتم
از استقامت زمین
که راز تو در سینه دارد و
از حیات و از حرکت
باز نمی ماند
راز تو را اگر کوه می دانست،
چون کاه جویده فرو می ریخت
و مهر،
می پژمرد
و ماه،
می مرد
و آسمان،
طوماری می گشت به هم فرو پیچیده
هنوز دهان خشک زمین
- چاه -
از حیرت صبر بزرگ تو
باز مانده است
تو در دل شب آیا کدام مرثیه را خواندی
که شب همیشه سیه پوش است؟
سکوت،
حکایت صبر شگفت توست
و آسمان،
اشارتی از بیکرانی تو
برای استقامت تو
کوه هم کنایه خوبی نیست
کفشهای پاره تو
آبروی اسلام است
نان خشکی که می خوری
تقواست
وقتی برادرت - عقیل -
از عدالت تو می رنجد
و بیت المال را که دزدانه مهر زنان کرده اند،
باز می ستانی،
معنای دقیق عدالت را می فهمم
و می دانم،
هر که چون تو نباشد
بر حق نیست
عادل نیست
وقتی ز خوردن انگشتی عسل
حذر می کنی،
دنیا را تف می کنی
دنیا پیش تو از عطسۀ بز
و کفش پاره پست تر است
و آنانکه دنیای تف کرده را می خورند
پست تر از دنیایند
آنک ببین که فربهان چه ساده ز تقوای تو خطابه می خوانند!
و عثمان بن حنیف
هنوز هم در جشن است
کجاست شمشیر خشم تو
که دیگهای غذا را به خون بیالاید
*
شکوه تو برتر
ز مرز اندیشه است
و بالاتر
ز حدّ خیال
نام کتاب زندگانی من
پرواز در آسمان خیال توست
تو در تن پرشور آفرینش
خون گرم عدالتی
هفت آسمان
به احترام تو برپاست
و رودها،
ز اشتیاق تو جاری
تو در شب سیاه تردید
چشم سگ هار فتنه را درآوردی
ذوالفقار تو دو سر داشت
یک سر،
عدالت
و دیگر سر،
باز هم عدالت
از دم تیغ تو هرکس گذشت
به دوزخ رفت
تو عین حقیقتی
تو معیار حقّی
ای به راههای آسمان آشناتر از راههای زمین!
اهل کدام آسمانی
که این همه زلالی؟!
ای خاکنشین!
ای ابوتراب!
نام تو
شوق پریدن از خاک
نام تو
معنی پرواز است
نام تو را هزار بار می خوانم
و باز می خوانم
و باز می خوانم
نام تو وزن کلام من است
نام تو شعر موزونی است
که از خیال و عاطفه سرشار است
شعری فراتر از کلام بشر
شعری رساتر از اعجاز
ای آیه بزرگ خداوند!
با تو راه حق،
هماره یکی است
و حقیقت،
همیشه بی رقیب.
دکتر صدیقه وسمقی