
یک روز خوب
شیما فکر میکند چه کند که حوصلهاش
سر نرود. در فکرش میگذرد: «هرگاه
دلم میگیرد در این شهر کثیف و پردود
چه میتوانم بنکم؟ الآن هوا سرد است و
بهتر است هرگاه که دلتنگ و خستهام
به پشتبام بروم. صددرصد منظرهی
تهران از دور بسیار زیباست.» پس به سوی
پشتبام میدود. وای! ساختمانهای بزرگ و
بلند آنقدر دور هستند که ریز مشاهده می
شوند. هوا مثل روزهای بهاری صاف است.
«غروب آفتاب را در عصر دیده بودی پدر؟»
این سؤال را «شیما» از پدر میپرسد، امّا پدر
رفته است. او دوباره در فکر فرو می
رود: «منظرهی این غروب خستگیام را در می
کند. هوا رو به خنکی میرود. پرندهها هم
دارند دانه جمع میکنند. میدان آزادی پیدا
نیست، امّا مادر میگفت روزی میتوانستیم
میدان آزادی را از هر نقطه شهر ببینیم.» شیما
فکر میکند: «شاید امروزه برج میلاد به جای
میدان آزادی نشسته ولی شاید روزی آن هم
میان برجهای بلند چند طبقه پنهان شود.»
او در این فکر است که اتوبان رسالت خیلی
شلوغ است. «راستی حیف این مردم کی به
خانه میرسند؟» (این سوال را شیما با صدای
بلند میپرسد) و پدر میگوید: «عجله کار
شیطان است.» پدر رفته است تا چای با شکلات
بیاورد و حالا برگشته. چقدر خوب! این یک
روز خوب برای شیما است.
فرانک میرآقایی از تهران
سلام به اهالی مجلهی دوست! من دوباره برگشتم و دوباره اسم خود را توی لیست دوستداران دوست
نوشتم.
میدانید! من بعد از چندی چشمم به مجلات دوست شما در یک سوپرمارکتی افتاد. و به طرفش رفتم،
قیمتش تغییر کرده بود ولی مهم نبود، پولش را دادم. چند صفحهای از آن را با عجله ورق زدم و بعد...
وقتی چند روزی بعد که الآن باشد صفحاتش را بهتر ورق زدم مثل همیشه سراغ لطیفهها و نوشته
های صفحهی اول و آخر مجله رفتم؛ بخشی که حرفها و نوشتههای بچهها در آن بود، و همینطور
به صفحات ورزشی (فوتبال) رفتم. البته چشمم به صفحات دیگرش نیز افتاد ولی به نظر من قشنگترین
بخش مجلهی شما اینجاهاست منظورم فوتبال و صفحات آخر و اول آن است.
راستش را بگویم، من دفعات پیش که عضو مجلهتان بودم فقط بیشتر این بخشها را میخواندم و گاه
گاه صفحات دیگرش را، بعد کنارش میگذاشتم ولی بعد از حرفهای بسیار خوب معلم عزیزم سرکار
خانم کریمیان که به ما تأکید میکردند که کتاب بیشتر مطالعه کنیم و ما آینده مملکتیم و...
تصمیم گرفتم بیشتر کتاب بخوانم، در همین حال مادرم نیز که اطلاعات زیادی دارد، به من میگفت
که با خواندن مجلات و کتابهای فراوان اطلاعاتش را به دست آورده است. بعد از آنکه چشمم به
مجلهتان «دوست» خورد دوباره در ذهنم این حرفها را مرور کردم و تصمیمات خوبی گرفتم. حالا نیز
میخواهم مشترک مجلهتان باشم یا هر هفته آن را خریداری کنم ولی نه مثل قبل که فقط بعضی بخش
های آن را بخوانم، بلکه میخواهم همهی صفحاتش را بخوانم.
با تشکر از اینکه نوشتهی من را خواندید، اگر سرتان را درد آوردم مرا ببخشید.
(دوست همیشگی دوست) عارفه تقیلو از زنجان
اطلاعات عمومی لطیفه
اولین خودروی مسابقهی رالی چترباز
اولین خودرویی که در مسابقات رالی شرکت
کرد، خودروی فورد موستانگ ساخت 1910 بود سربازی هنگام پریدن با چتر از هواپیما
که «جک ویلستون» در جادهی «مونت کارلو» با از فرماندهاش پرسید: «اگر چترم باز نشد، چه
آن مسابقه داد. هم اکنون شرکت «سوبارو» اتفاقی میافتد؟»
با خودروی « STI » 2006 در صدر جدول و فرمانده: هیچی! فقط تو زودتر از بقیه به زمین
شرکت میتسوبیشی با «لنسر ولیشن» و بعد از میرسی!
آن خودروی «تویوتا کرولا» دو جدول ردهبندی فریماه فهزادی 13 ساله از شیراز
قرار دارد.
زهرا داودآبادی/ کلاس چهارم/ از شهر داودآباد فرشته داودآبادی فراهانی/ کلاس اول دبستان/ از شهر داودآباد
نام پرنده: شترمرغ
اندازه: نر تا 5/2 متر، ماده کمی کوچکتر
گستردگی در جهان: جنوب آفریقا و صحراهای کالاهاری
زیستگاه: ساوان، بیابان و مناطق خشک
غذا: مواد گیاهی و حیوانات کوچک، حشرات
سایر ویژگیها: تخمهای 5/1 کیلوگرمی که بین 39 تا
42 روز بعد، پرنده از آن خارج میشود
مجلات دوست کودکانمجله کودک 339صفحه 3