این روزها، یادآور یاد و خاطره عالم ربانی و فقیه مجاهد، چهارمین شهید محراب، آیت الله حاج آقا عطاء الله اشرفی اصفهانی است. ایشان نماینده حضرت امام و امام جمعه کرمانشاه بود که پس از 80 سال زندگی پرافتخار و خدمت به اسلام و قرآن در تاریخ 1361/7/23 در مسجد جامع کرمانشاه به دست منافقین کوردل به افتخار شهادت نائل آمد. به همین مناسبت خاطره ای از آن بزرگوار تقدیم حضور خوانندگان محترم می گردد:
آخرین دیدار شهید محراب دقیقاً روز 22 مهر 1361، بعد از سمینار ائمه جمعه در قم، با امام انجام شد. بعد از سمینار مرحوم پدرم به جهت این که از نظر سنی بزرگ ائمه جمعه محسوب می شد، پیشنهاد می کند که اگر سایرین موافق باشند پنجشنبه به ملاقات امام بروند. پیشنهاد آقای اشرفی مورد قبول قرار می گیرد و منشی جلسه ستاد، پیشنهاد را با دفتر امام در میان می گذارد و موافقت حضرت امام را برای ملاقات کسب می کند.
مرحوم پدر شبانه به تهران آمد. فرمودند مرا به جماران ببرید، امروز ائمه جمعه استانها، با حضرت امام ملاقات دارند. آن روز همه حاضر شدند و اولین کسی که وارد اتاق امام شد، پدرم بود. سپس آیت الله خاتمی( آیت الله سید روح الله خاتمی یزدی) و شیرازی و سایرین وارد شدند. بعد از ورود،امام به پدرم اشاره کردند که در کنار ایشان بنشیند. پدرم در کنار امام نشست و سایرین دور اتاق نشستند.
بعد از ارائه گزارش سمینار خدمت امام، ایشان شروع به سخنرانی کردند. امام در قسمتی از سخنانشان اشاره کردند که شما هم مثل آقای اشرفی اصفهانی باشید. با این وضعیت بنیه، همه اش به جبهه می رود.
سپس رهنمودهایی به ائمه جمعه فرمودند. زمانی که آقایان می خواستند از خدمت امام مرخص شوند، ایشان دست روی شانۀ پدرم گذاشتند و گفتند شما باشید. حضرت امام چندین دقیقه به صورت نجوا در گوشه ای با مرحوم والد صحبت کردند. نقل می کنند که ایشان به حاج احمد آقا دستور دادند که عکسی از شهید محراب با امام بگیرند. مرحوم والد نقل می کرد: که امام یک دفعه با من مصافحه کردند و موقع بیرون آمدن از اتاق مرا در بغل گرفتند و معانقه کردند و این لطف امام بیش از دفعات قبل نسبت به من بود. خیلی عنایت کردند من فکر می کنم که این آخرین دیدار من با امام باشد. من دیگر امام را نمی بینم. به هر حال پدرم با چشمانی پر از اشک از خدمت امام بیرون آمد. آن روز شهید محراب به کرمانشاه آمد و فردا یعنی 23 مهر سال 1361 در محراب نماز جمعه به شهادت رسید.
در اجلاس ائمه جمعه که همه علمای بزرگ حضور داشتند، امام مقابل تنها کسی که تمام قد بلند شدند شهید اشرفی اصفهانی بود که همه حاضران از این رفتار امام متعجب شدند. دو روز بعد وقتی که پدرم شهید شد بعضیها گفتند که ما منزلت شخصیت ایشان نزد امام را در دو جا میتوانیم ببینیم؛ یکی پیام امام و یکی هم آن ایستادن تمام قد ایشان به احترام پدرتان.
چهار پنج روز بعد از شهادت ایشان به مرحوم حاج احمد آقا زنگ زدم و درخواست ملاقات کردم. ایشان گفتند که با وجود اینکه امام در ماههای محرم و صفر ملاقات ندارند استثنائا این ملاقات انجام میشود، اما رسانهای نخواهد شد؛ من هم گفتم که ما میآییم تا از ایشان روحیه بگیریم. سپس من و برادر دیگرم به ملاقات امام رفتیم. امام به من رو کردند و گفتند که در لحظه شهادت حضور داشتید؟ گفتم بله! سپس آن لحظات را توصیف کردم و امام اشک ریختند؛ سپس چند بار به قاتلین ایشان لعنت فرستادند و گفتند چرا مسئولان امنیتی از قبل مراقب نبودند؟! امام در ادامه گفتند که تمام این حرفها را مکتوب کنید و من هم که همه را از قبل نوشته بودم، به ایشان تحویل دادم.
در آن لحظات حاج احمد آقا بیرون اتاق نشسته بودند تا اینکه امام صدایشان زدند و به او گفتند «احمد گرچه اینها پدرشان را از دست دادهاند، اما اگر قابل باشم مرا به عنوان پدر بپذیرند و هر وقت که ملاقات خواستند بدون تعیین وقت بیایند».
پس از چهلمین روز شهادت پدرم، خانوادگی به دیدن امام رفتیم که ایشان ما را دلداری داده و مورد محبت و بزرگواری قرار دادند.
منابع:
1- کتاب چشمه ایثار (نگاهی به زندگی و خاطرات آیت الله اشرفی اصفهانی)، ص:212
2- خاطرات فرزند شهید محراب آیت الله اشرفی اصفهانی، پرتال امام خمینی
.
انتهای پیام /*