یک روز در آشپزخانه ظرف می شستم و شیر آب را باز کرده بودم، آقا آمدند و گفتند: «چرا اینقدر شیر آب باز است؟» در حالی که شیر خیلی کم باز بود، با اینکه من خیلی ملاحظه می کردم، باز ایشان به ما تذکر می دادند. گاهی کاهو برایشان می بردم که برگهای دور آن را کنده بودم، آقا سفارش می کردند: «مبادا اینها را دور بریزید.» عرض میکردم: «آقا خاطرجمع باشید ما با اینها سالاد درست می کنیم. آقا وقتی برای کاری از اتاق بیرون می آمدند اول تلویزیون را خاموش می کردند و بعد از برگشتن دوباره روشن می کردند. خیلی ملاحظه می کردند که اسراف نشود.
منبع: سروش – ش 476، ص 23.
.
انتهای پیام /*