آقای عبد الله نوری خاطره ای از قناعت امام در زندگی تعریف می کرد، ایشان می گفت: قبل از سال 42 بود که پله های جلوی ایوان منزل امام ساییده شده بود. بنایی آوردند که آنها را تعویض کند. بنا گفت این کار تعدادی موزاییک، ماسه و سیمان می خواهد و این قدر هم خرج دارد، امام به او فرمود: نمی شود کاری کرد که خرجش کمتر شود؟ بنا هم گفت: نه، این کمترین خرجی است که من پیشنهاد کرده ام. امام به او فرمودند: پس من یک راهی پیش پای شما می گذارم تا خرج کمتر شود. بنا گفت: بفرمایید آقا. فرمودند: آجرها را بردارید و زیرش ملات بریزید و بعد آجرها را از طرفی که ساییده نشده مجدداً کار بگذارید. بعد با تبسم گفتند: این روش خرجش کمتر نیست؟ بنا گفت: بله آقا، من اصلاً فکرش را نکرده بودم.
منبع: آیینه حسن، ص 189
.
انتهای پیام /*