سخنرانی
شاه و اسرائیل، اساس گرفتاری های ملت ایران
سخنرانی در جمع روحانیون و اهالی قم (شاه و اسرائیل، اساس گرفتاری ها)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 13 خ‍رداد ‭1342

زمان (قمری) : 10 م‍ح‍رم‌ ‭1383

مکان: قم

شماره صفحه : 243

موضوع : شاه و اسرائیل، اساس گرفتاری های ملت ایران

زبان اثر : فارسی

مناسبت : فرا رسیدن عاشورای حسینی

حضار : روحانیون، طلاب، اهالی قم و زائران حرم حضرت فاطمه معصومه (س)

سخنرانی در جمع روحانیون و اهالی قم (شاه و اسرائیل، اساس گرفتاری ها)

سخنرانی

‏زمان: عصر 13 خرداد 1342 / 10 محرّم 1383‏

‏مکان: ‏‏قم، مدرسۀ فیضیه ‏

‏موضوع: ‏‏شاه و اسرائیل، اساس گرفتاریهای ملت ایران‏

‏مناسبت: ‏‏فرا رسیدن عاشورای حسینی‏

‏حضار: ‏‏روحانیون، طلاب، اهالی قم و زائران حرم حضرت فاطمۀ معصومه (س)‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

مخالفت رژیم با اساس اسلام

‏     الآن عصر عاشوراست ... گاهی که وقایع روز عاشورا را  از نظر می گذرانم، این سؤال‏‎ ‎‏برایم پیش می آید که اگر بنی امیه و دستگاه یزید بن معاویه تنها با حسین، سر جنگ‏‎ ‎‏داشتند، آن رفتار وحشیانه و خلاف انسانی چه بود که در روز عاشورا با زنهای بی پناه و‏‎ ‎‏اطفال بیگناه مرتکب شدند؟ بچۀ خردسال چه تقصیر داشت؟ زنها چه تقصیر داشتند؟‏‎ ‎‏نظرم این است آنها با اساسْ سروکار داشتند، بنی هاشم را نمی خواستند، بنی امیه با‏‎ ‎‏بنی هاشم مخالفت داشتند، نمی خواستند شجرۀ طیبه باشد. همین فکر در ایران ‏‏[‏‏وجود‏‏]‏‎ ‎‏داشت. اینها با بچه های شانزده ـ هفده سالۀ ما چه کار داشتند؟ سید شانزده ـ هفده ساله‏‎[1]‎‎ ‎‏به شاه چه کرده بود؟ به دولت چه کرده بود؟ به دستگاههای سفاک چه کرده بود؟ لکن‏‎ ‎‏این فکر پیش می آید که اینها با اساس مخالفند، با بچه مخالف نیستند. اینها نمی خواهند‏‎ ‎‏که اساس موجود باشد؛ اینها نمی خواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد.‏

اسرائیل، دشمن اسلام و ایران

‎ ‎‏     اسرائیل نمی خواهد در این مملکت دانشمند باشد؛ اسرائیل نمی خواهد در این‏‎ ‎‏مملکت قرآن باشد؛ اسرائیل نمی خواهد در این مملکت علمای دین باشند؛ اسرائیل‏‎ ‎‏نمی خواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل به دست عمال سیاه خود،‏

‏مدرسه‏‎[2]‎‏ را کوبید. ما را می کوبند؛ شما ملت را می کوبند. می خواهد اقتصاد شما را قبضه‏‎ ‎‏کند؛ می خواهد زراعت و تجارت شما را از بین ببرد؛ می خواهد در این مملکت، دارای‏‎ ‎‏ثروتی نباشد، ثروتها را تصاحب کند به دست عمال خود. این چیزهایی که مانع هستند،‏‎ ‎‏چیزهایی که سد راه هستند، این سدها را می شکند؛ قرآن سد راه است، باید شکسته‏‎ ‎‏شود؛ روحانیت سد راه است، باید شکسته شود؛ مدرسۀ فیضیه سد راه است، باید خراب‏‎ ‎‏شود؛ طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه بشوند، باید از پشت بام بیفتند، باید سر‏‎ ‎‏و دست آنها شکسته شود برای اینکه اسرائیل به منافع خودش برسد؛ دولت ما به تبعیت‏‎ ‎‏اسرائیل به ما اهانت می کند.‏

مفتخوار کیست؟

‏     شما آقایان قم، ملاحظه فرمودید آن روزی که آن رفراندم غلط انجام گرفت، آن‏‎ ‎‏رفراندم مفتضح انجام گرفت، آن رفراندمی که چند هزار نفر بیشتر همراه نداشت، آن‏‎ ‎‏رفراندمی که بر خلاف ملت ایران انجام گرفت، در کوچه های این قم، در مرکز‏‎ ‎‏روحانیت، در جوار فاطمۀ معصومه راه انداختند اشخاص را؛ چند نفر از بچه ها و اراذل را‏‎ ‎‏راه انداختند؛ در اتومبیلها نشاندند و در کوچه ها گرداندند؛ گفتند: مفتخوری تمام شد،‏‎ ‎‏پلوخوری تمام شد. آقایان! ملاحظه بفرمایید، این وضع مدرسۀ فیضیه را ملاحظه کنید،‏‎ ‎‏این حُجَرات را ملاحظه کنید، این اشخاصی که لُباب عمرشان را در این حجرات‏‎ ‎‏می گذرانند، آن اشخاصی که مواقع نشاطشان را در این حجرات می گذرانند، آن‏‎ ‎‏اشخاصی که بیش از سی ـ چهل الی صد تومان در ماه ندارند، اینها مفتخورند؟ آن‏‎ ‎‏اشخاصی که هزار میلیونشان، هزار میلیونشان یک قلم است، هزاران میلیونشان در‏‎ ‎‏جاهای دیگر است، اینها مفتخور، زیاد نیستند؟ ما مفتخوریم؟ مایی که مرحوم آقای‏‎ ‎‏حاج شیخ عبدالکریم مان وقتی که فوت می شود، آقازاده های آن ‏‏[‏‏مرحوم‏‏]‏‏ همان شب‏‎ ‎‏چیز نداشتند، همان شب شام نداشتند ‏‏[‏‏گریۀ شدید حضار‏‏]‏‏؛ ما مفتخوریم؟ مایی که‏

‏مرحوم آقای بروجردی مان، وقتی که از دنیا می رود ششصد هزار تومان قرض می گذارد،‏‎ ‎‏ایشان مفتخورند؟ اما آنها که بانکهای دنیا را پر کرده اند، کاخهای عظیم را روی هم‏‎ ‎‏ساخته اند، و باز رها نمی کنند این ملت را، و باز دنبال این هستند که سایر منافع این ملت را‏‎ ‎‏به جیب خودشان یا اسرائیل برسانند، اینها مفتخور نیستند؟ باید دنیا قضاوت کند، باید‏‎ ‎‏ملت قضاوت کند که مفتخور کیست.‏

 نصیحت و اخطار به شاه

‏     آقا! من به شما نصیحت می کنم؛ ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت‏‎ ‎‏می کنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند می کنند تو را. من میل ندارم که یک‏‎ ‎‏روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند. من یک قصه ای را برای شما نقل می کنم که‏‎ ‎‏پیرمردهایتان، چهل ساله هایتان یادشان است، سی ساله ها هم یادشان است. سه دسته ـ سه‏‎ ‎‏مملکت اجنبی ـ به ما حمله کرد: شوروی، انگلستان، امریکا به مملکت ایران حمله‏‎ ‎‏کردند؛ مملکت ایران را قبضه کردند؛ اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در‏‎ ‎‏معرض هتک بود، لکن خدا می داند که مردم شاد بودند برای اینکه پهلوی‏‎[3]‎‏ رفت. من‏‎ ‎‏نمی خواهم تو اینطور باشی؛ نکن. من میل ندارم تو اینطور بشوی، نکن! اینقدر با ملت‏‎ ‎‏بازی نکن! اینقدر با روحانیت مخالفت نکن. اگر راست می گویند که شما مخالفید، بد‏‎ ‎‏فکر می کنید. اگر دیکته می دهند دستت و می گویند بخوان، در اطرافش فکر کن؛ چرا‏‎ ‎‏بیخود، بدون فکر، این حرفها را می زنی؟ آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، اینها‏‎ ‎‏حیوانات نجس هستند؟ در نظر ملت، اینها حیوان نجس هستند که تو می گویی؟ اگر اینها‏‎ ‎‏حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را می بوسد؟ دست حیوان نجس را‏‎ ‎‏می بوسد؟ چرا تبرک به آبی که او می خورد، می کنند؟ حیوان نجس را این کار می کنند؟!‏‎ ‎‏آقا ما حیوان نجس هستیم؟ ‏‏[‏‏گریۀ شدید حضار‏‏]‏‏ خدا کند که مرادت این نباشد؛ خدا کند‏‎ ‎‏که مرادت از اینکه «مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احتراز‏

‏کند»، مرادت علما نباشند و الاّ تکلیف ما مشکل می شود و تکلیف تو مشکل می شود.‏‎ ‎‏نمی توانی زندگی کنی؛ ملت نمی گذارد زندگی کنی. نکن این کار را؛ نصیحت مرا بشنو.‏‎ ‎‏آقا! 45 سالت است شما؛ 43 سال داری، بس کن ، نشنو حرف این و آن را؛ یکقدری‏‎ ‎‏تفکر کن، یکقدری تأمل کن! یکقدری عواقب امور را ملاحظه بکن! یکقدری عبرت‏‎ ‎‏ببر! عبرت از پدرت ببر. آقا! نکن اینطور! بشنو از من؛ بشنو از روحانیین؛ بشنو از علمای‏‎ ‎‏مذهب؛ اینها صلاح ملت را می خواهند؛ اینها صلاح مملکت را می خواهند. ما مرتجع‏‎ ‎‏هستیم؟ احکام اسلام، ارتجاع است؟ آن هم «ارتجاع سیاه» است؟ تو انقلاب سیاه،‏‎ ‎‏انقلاب سفید درست کردی؟! شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب سفید را کردی‏‎ ‎‏آقا؟ چرا اینقدر مردم را اغفال می کنید؟ چرا نشر اکاذیب می کنید؟ چرا اغفال می کنی‏‎ ‎‏ملت را؟ والله ، اسرائیل به درد تو نمی خورد، قرآن به درد تو می خورد.‏

‏     امروز به من اطلاع دادند که بعضی از اهل منبر را برده اند در سازمان امنیت و گفته اند‏‎ ‎‏شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هر چه می خواهید بگویید، یکی شاه را کار نداشته‏‎ ‎‏باشید؛ یکی هم اسرائیل را کار نداشته باشید؛ یکی هم نگویید دین در خطر است. این سه‏‎ ‎‏تا امر را کار نداشته باشید، هر چه می خواهید بگویید. خوب، اگر این سه تا امر را ما کنار‏‎ ‎‏بگذاریم، دیگر چه بگوییم؟! ما هر چه گرفتاری داریم از این سه تاست تمام گرفتاری ما.‏

‏     آقا، اینها خودشان می گویند، من که نمی گویم، به هر که مراجعه می کنی، می گوید:‏‎ ‎‏شاه گفته؛ شاه گفته مدرسۀ فیضیه را خراب کنید؛ شاه گفته اینها را بکشید ... آن مردکه‏‎[4]‎‎ ‎‏آمد در مدرسۀ فیضیه ـ حالا اسمش را نمی برم، آن وقت که دستور دادم گوشهایش را‏‎ ‎‏ببرند، آن وقت اسمش را می برم ‏‏[‏‏ابراز احساسات حضار‏‏]‏‏ ـ آمد در مدرسۀ فیضیه فرمان‏‎ ‎‏داد، سوت کشید؛ تمام مستقر شدند در یک گوشه ای. گفت: منتظر چه هستید، بریزید‏‎ ‎‏تمام حجره ها را غارت کنید، تمام را از بین ببرید. گفت: حمله کن، حمله کردند. از ایشان‏‎ ‎‏بپرسی آقا چرا این کار را کردید؟ می گوید: اعلیحضرت فرموده. اینها دشمن‏

‏اعلیحضرتند. اسرائیل دوست اعلیحضرت است؟ اینها دشمن اعلیحضرت هستند؟‏‎ ‎‏اسرائیل مملکت را به باد می برد، اسرائیل سلطنت را می برد؛ ‏‏[‏‏با کمک‏‏]‏‏ عمال اسرائیل.‏

‏ ‏

شاه تحت تأثیر بهاییها

‏     آقا، یک حقایقی در کار است، من باز سرم دارد درد می گیرد؛ یک حقایقی در کار‏‎ ‎‏است. شما آقایان در تقویم دو سال پیش از این یا سه سال پیش از این بهاییها مراجعه‏‎ ‎‏کنید؛ در آنجا می نویسد: تساوی حقوق زن و مرد، رأی عبدالبهاء است؛ آقایان از او‏‎ ‎‏تبعیت می کنند. آقای شاه هم نفهمیده می رود بالای آنجا، می گوید: تساوی حقوق زن و‏‎ ‎‏مرد. آقا! این را به تو تزریق کردند که بگویند بهایی هستی، که من بگویم کافر است؛‏‎ ‎‏بیرونت کنند. نکن اینطور؛ بدبخت! نکن اینطور. تعلیم اجباری عمومی نظامی کردن زن،‏‎ ‎‏رأی عبدالبهاء است. آقا تقویمش موجود است، ببینید! شاه ندیده این را؟ اگر ندیده‏‎ ‎‏مؤاخذه کند از آنهایی که دیده اند و به این بیچاره تزریق کرده اند اینها را بگو. والله ، من‏‎ ‎‏شنیده ام که سازمان امنیت در نظر دارد شاه را از نظر مردم بیندازد تا بیرونش کنند و لهذا‏‎ ‎‏مطالب را معلوم نیست به او برسانند. مطالب خیلی زیاد است، بیشتر از این معانی است که‏‎ ‎‏شما تصور می کنید. مملکت ما، دین ما، در معرض خطر است؛ شما هی بگویید که‏‎ ‎‏«آقایان! نگویید: دین در معرض خطر است». ما که نگفتیم دین در معرض خطر است، در‏‎ ‎‏معرض خطر نیست؟! ما اگر نگوییم شاه چطور است، چطور نیست؟ آقا یک کاری بکنید‏‎ ‎‏اینطور نباشد. همه چیز را گردن تو دارند می گذارند. بیچاره! نمی دانی آن روزی که یک‏‎ ‎‏صدایی در آمد، یک نفر از اینهایی که با تو رفیق هستند، رفاقت ندارند. اینها همه رفیق‏‎ ‎‏دلارند؛ اینها دین ندارند؛ اینها وفا ندارند.‏

‏ ‏

ربط بین شاه و اسرائیل

‏     تأثرات ما زیاد است؛ نه اینکه امروز عاشوراست و زیاد است، آن هم باید باشد، لکن‏‎ ‎‏این چیزی که برای این ملت دارد پیش می آید، این چیزی که در شرف تکوین است، از‏‎ ‎‏آن تأثرمان زیاد است؛ می ترسیم. ربط مابین شاه و اسرائیل چیست که سازمان امنیت‏

‏می گوید: از اسرائیل حرف نزنید، از شاه هم حرف نزنید؛ این دو تا تناسبشان چیست؟‏‎ ‎‏مگر شاهْ اسرائیلی است؟ به نظر سازمان امنیت، شاه یهودی است؟ اینطور که نیست،‏‎ ‎‏ایشان می گوید: مسلمانم؛ ایشان که ادعای اسلام می کند، محکوم به اسلام است، به‏‎ ‎‏حَسَب ظواهر شرع. ربط مابین اسرائیل ... این ممکن است سرّی در کار باشد؛ ممکن‏‎ ‎‏است آن معنایی که می گویند که سازمانها می خواهند آن را از بین ببرند، شاید راست‏‎ ‎‏باشد؛ احتمالش را نمی دهی تو؟ یک علاجی بکن، اگر احتمال می دهی. یک جوری این‏‎ ‎‏مطالب را برسانید به این آقا؛ شاید بیدار بشود، شاید روشن بشود یکقدری. اطرافش را‏‎ ‎‏گرفته اند، شاید نگذارند این حرفها به او برسد. ما متأسفیم، خیلی متأسفیم از وضع ایران،‏‎ ‎‏از وضع این مملکت خراب، از وضع این هیأت دولت، از وضع این وضعیتها، از همۀ اینها‏‎ ‎‏متأسفیم. آقای شیرازی بیاید دعا کند؛ من خسته شدم.‏

‎ ‎

  • ـ آقای سید یونس رودباری، یکی از شهدای فاجعۀ فیضیه.
  • ـ مدرسۀ «فیضیۀ» قم و مدرسۀ «طالبیۀ» تبریز که همزمان مورد یورش وحشیانۀ عمال شاه قرار گرفتند.
  • ـ رضا خان.
  • ـ مولوی معاون ساواک تهران.