اسفند 1389
2011 February

بازگشت به پرتال
 
 




گفتگو با علی‏ محمد بشارتی

 

مرحوم حاج احمد آقا با همه مسؤولین در ارتباط بود

 

 

□ جنابعالی برخورد حاج احمد آقا را از نظر عاطفی، به لحاظ آشنایی که با ایشان داشتید چگونه ارزیابی می‏کنید؟

 

گر وا نمی‏کنی گرهی خود گره مباش

ابرو گشاده‏ باش چو دستت گشاده نیست

گفتن درباره شخصیت حاج احمد آقا بسیار سخت است بخصوص اگر بخواهیم در وقت محدودی در شخصیت یک شخص برجسته و بزرگواری صحبت کنیم. اصولاً در هر جامعه‏ای در مقاطع مختلف تحولات و دگرگونیهای بسیار زیادی بوقوع می‏پیوندد. بین جامعه‏شناسان اختلاف است که آیا زمان است که شخصیت می‏سازد یا شخصیت است که زمان را می‏سازد. عده‏ای نظر دارند که زمان موجب تربیت شخصیتها است. بعضی از جامعه‏شناسان می‏گویند؛ نه، شخصیت است که زمان می‏سازد و تحولات را بوجود می‏آورد. الآن به ارزیابی این‏دو نمی‏خواهیم بپردازیم. به هر حال این دو مسئله اثر متقابل بر روی هم دارند.

اگر بخواهیم به وضعیت خودمان برگردیم، تحولات و دگرگونیهایی که بعد از شروع نهضت حضرت امام-رضوان‏الله‏ تعالی‏ علیه-که از قم آغاز شد و دگرگونیهای گسترده‏ای که در قم، تهران، شیراز، مشهد و دیگر شهرهای میهن اسلامیمان به وقوع پیوست، ابعاد این تحول به خارج از مرزهای ایران هم گسترش پیدا کرد، و سرانجام رژیم با هدایت و حمایت امریکا، امام را از ایران تبعید کردند. پرونده انقلاب را سریع ورق می‏زنیم؛ تبعید حضرت امام، از آنجا به عراق، از عراق به پاریس و ورود پیروزمندانه و تاریخ‏ساز حضرت امام. تحول بسیار بزرگی که بعد از نهضت رسول الله(ص) با وقوفی که بنده به تاریخ دارم و اطلاعات مختصری که از تاریخ پیدا کرده‏ام، بزرگتر از تحولات انبیا را حضرت امام در این مرز و بوم بوجود آوردند. دگرگونیهایی که به نظر من خیلی زود است به ارزیابی آن بپردازیم. زیرا این تحولات، تحولات بسیار زیادی را به دنبال داشتند و خواهد داشت. این دگرگونیهایی که در حول و حوش خودمان می‏بینیم، در کشورهای آسیای میانه، در افریقا، در بوسنی هرزگوین، در شرق دور در کشورهای مختلف هم می‏بینیم؛

گفت باش تا صبح دولتت بدمد

کاین هنوز از نتایج سحر است

این آغاز حرکت توفنده‏ای است که امام بزرگوار در این کشور به وجود آوردند. من اطمینان دارم و در این تردیدی ندارم همانطوری که امروز می‏گوییم اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سابق، بر اثر نهضت خدایی و الهی امام یک‏ روز هم خواهد رسید که می‏گوییم، ایالات متحده امریکای سابق. آن‏ روز خواهد آمد و این وعده‏ای است که امام دادند و وعده‏های حضرت امام برخاسته از اعتقادات عمیق‏شان نسبت به اسلام و قرآن و ملاحظات اسلامی و جامعه‏شناسی و مردم‏شناسی است.

دشمنان حضرت امام و دشمنان انقلاب اسلامی سعی بسیار زیادی دارند که اثرات این انقلاب را محدود و کم کنند. اما، این‏بار دیگر تکرار تاریخ است. امروز صدای شکستن قدرت پوشالی کشورهای سلطه‏گر را ما داریم بر اثر نهضت امام می‏بینیم و این آغاز یک حرکت بزرگ است. حرکت فوق‏العاده‏ای که امیدواریم شاهد آن باشیم.

اگر ورود پیروزمندانه حضرت امام را یک چیزی در حد معجزه بدانیم به رغم، مخالفت بسیاری از دوستان انقلاب در اینکه امام برگردند و به ایران نیایند؛ اگر در معجزه بودن تشکیل دولت موقت شک کنیم، در شکست حکومت نظامی در روز 21 بهمن 57 دیگر نمی‏توانیم تردید بکنیم که این چیزی در حد معجزه بود! بعضی از دوستان و نزدیکان انقلاب حتی در روز 21 بهمن 57، نزدیکیهای ساعت 3 به حضرت امام عرض کرده بودند که آقا، حمام‏خون، جوی خون، نهر خون راه خواهد افتاد. امام فرموده‏ بودند من که از خودم نمی‏گویم. ظاهراً رژیم قصد داشت با تشکیل حکومت نظامی از ساعت چهار و نیم مردم را به خانه‏ها بفرستد و آن‏وقت به راحتی وارد خیابانهای تهران شود و هر نقشه‏ای که در سر داشت و در سر می‏پروراند اجرا کند. ولی آن امام بیداردل آن امام هوشیار، امام خدابین و خداجو به راحتی دست آنها را خواندند. یعنی دست امریکا را، دست سران استکبار غرب را و حامیان جنایتکار شاه را خواندند و خنثی کردند و انقلاب اسلامی در روز 22 بهمن به پیروزی رسید. اصلاً غیرقابل باور بود. چرا؟ چون هر انقلابی وقتی به پیرزوی می‏رسد اعلام آتش‏بس می‏کند. یک صلحی یک چیزی را اعلام می‏کند و عفو عمومی اعلام می‏کند، و بعد سران و رهبران و مسؤولانی که از رژیم قبل بودند مشغول کار می‏شوند. و به تدریج سیر انقلاب را منحرف می‏کنند. امام بیدار نه تنها این‏ کار را انجام ندادند بلکه ضربات متوالی دیگری را هم وارد کردند. بحمدالله والمنه از این جهت انقلاب ما مشحون است از تحلیلهای بسیار عمیق، دوستان و تحلیلگران انقلاب راجع به این‏گونه تحولات و مسائل دیگری که به رشته تحلیل درآمده، اظهارنظر کرده‏اند. اما، در تمام آن تحلیلها جای یک موضوع خالی است و آن اینکه چه کسی در حفظ سلامت حضرت امام برای ادامه این حرکتهای توفنده و الهی، نقش اصلی و اساسی را داشت. اگر این عنصر را کشف کنیم، نقش تعیین‏کننده این تحولات را می‏توانیم با توجه به این عنصر ارزیابی کنیم. یعنی چه؟ یعنی اگر خدای ناخواسته، اوایل پیروزی انقلاب ‏اسلامی به هر دلیل مشکلی برای سلامتی حضرت امام به وجود می‏آمد. نه ما محاکمه سران جنایتکار رژیم ستمگر پهلوی را داشتیم، نه اشغال لانه جاسوسی و نه حمایت از عنصر اصلی انقلاب که حزب‏الله و مردم بودند را داشتیم. همچنین ممکن بود مشکلاتی بعد از آن به وجود بیاید. در صورتی که در کنار همۀ این تحولات، دگرگونیها، آن کسی که

مثل استوانه‏ای مقاوم، فدایی حضرت امام بود و در تمام این لحظات حساس و تاریخ‏ساز در کنار امام مثل ید مستحکمی قرار داشتند. مرحوم حاج احمد آقای خمینی بود. این مرد پاکباز، فدایی و پرهیزکار چنان به امام عشق می‏ورزیدند که برای حفظ حضرت امام با هیچکس تعارف و شوخی نداشتند. بعد سیاسی زندگی حاج احمد آقا خیلی باز شده و شده، اما، بعد عاطفیشان متأسفانه هنوز آن‏گونه که باید و شاید مطرح نشده یا لااقل من نشنیده‏ام. در آن شب هفدهم ماه مبارک رمضان سال 65 که افطاریی در بیت حضرت امام بود و ما هم توسط حاج احمد آقا دعوت شده بودیم، اتفاقاً خاطرات آن شب را نوشته‏ام، تحت عنوان «پرشکوهترین نماز جماعت» وقتی که نماز برگزار شد امام تعقیبات نماز را خواندند. نماز عشاء را هم خواندند و بعد امام به پای سفره افطار آمدند. تابستان بود حدود یک ربع به 9 تقریباً اذان گفته می‏شد. امام عادت داشتند که ساعت 10 شام میل بکنند. به رغم اینکه سر آن سفره همۀ بزرگان مملکت حضور داشتند، امام عادتشان را به هم نزدند. چون من آن شب قصد داشتم یکی از فرازهای زندگی حضرت امام را بنویسم به رغم اینکه دوستان برای من سر سفره یک جایی درست کرده بودند. اما، تماشا را ترجیح می‏دادم. ننشستم و تمام حرکات و سکنات حضرت امام را نوشته‏ام.

امام فقط یک نصفه استکان آب گرم میل کردند و بعد از چند لحظه بلند شدند. به همراه ایشان یک عده‏ای هم حرکت کردند.

خاطره دیگری نقل می‏کنم. ما مجلس بودیم. دور اول مجلس و عضو بعثه حضرت امام. آن‏موقع که حجت‏الاسلام والمسلمین آقای خوئینی‏ها امیرالحاج بودند و تازه از حج برگشته بودند. یک شام دادند. حاج احمد آقا و بسیاری از دوستان هم بودند. سر سفره مقداری خربزه هم بود. حاج احمد آقا یک قاچ میل کردند. یک‏مرتبه ما دیدیم از سر سفره حاج احمد آقا با ظرف خربزه بلند شد و دویدند و رفتند. یک ربع بعد برگشتند. من اول توجه زیادی نداشتم ولی میزبان پرسیدند که موضوع چی بود؟ گفتند حاج احمد آقا گفته حضرت امام خربزه شیرین را خیلی دوست دارند و من دیدم که این خربزه خیلی شیرین است و باب طبع امام هم است برای ایشان بردم. در حالی که هنوز خودشان غذا  میل نکرده بودند. ببینید این ممکن است یک مسئله ساده‏ای باشد. اما میزان عشق

شورانگیز مرحوم حاج احمد آقا نسبت به حضرت امام را نشان می‏دهد.

این چیزی بود که در ظاهر امر بود. من نمونه‏هایی که تجاربی است راجع به حاج احمد آقا در ارتباط با حضرت امام دارم (شاید حالا خیلی مصلحت نباشد بخواهم آنها را مطرح کنم) آه که آدم مبهوت می‏شود. حاج احمد آقا فانی در امام بودند. فدایی حضرت امام به معنی اخص کلمه بودند. یعنی اصلاً برای امام می‏مردند همه به امام عشق می‏ورزیدند اما اینگونه که واله و حیران و سرگردان امام باشند، من غیر از حاج احمد آقا هیچکس را ندیدم. برخوردهایی که پیش می‏آمد مسائلی که از طریق ایشان به حضرت امام می‏رسید. ایشان امانتدار بودند و حرف را به امام می‏رساندند و پاسخ حضرت امام را هم بلافاصله منتقل می‏کردند. ایشان زمان‏سنج بودند که چه‏ موقع این مسئله را به عرض برسانند. این زمان ‏سنجی از اختصاصات حاج احمد آقا بود. ممکن بود یک پیام طول بکشد تا اینکه به عرض امام برسانند. اما موقعی می‏گفتند که امام حالشان مناسب بود. و شرایط هم مساعد بود. آن پاسخ لازم را هم انسان وقتی می‏گرفت، با طیب خاطر قبول می‏کرد.

در موقعی که ما در وزارت امور خارجه بودیم، خوب ایشان پیغام می‏دادند که برای فلان کس که می‏خواهد برای معالجه به خارج برود شما تسهیلات فراهم کنید. من یادم می‏آید یک دفعه یک آقایی که ‏می‏خواست برود خارج، حاج احمد آقا گفتند که گذرنامه، ارز و ویزا برایش بگیرید. گفتم برای آن آقا اگر دستم هم از مچ قطع کنند هیچ کاری نمی‏کنم. حاج احمد آقا خندیدند، گفتند؛ نظر من هم همین است. اما چون حضرت امام می‏فرماید بر همۀ ما واجب است که اقدام کنیم. گفتم چون امام می‏فرمایند چشم. ملاحظه بفرمایید حاج احمد آقا مخالف بودند که برای ایشان کاری انجام بگیرد. چرا؟ چون آن شخص هتّاک بود، به حضرت امام توهین می‏کرد، غیبت امام را می‏کرد. اتهام می‏زد به حضرت امام حاج احمد آقا هم شخصاً مثل ما فکر می‏کردند، اما چون امام این ‏را فرموده بودند دیگر نظر امام روی همه نظرها بود. در برابر نظر حضرت امام تسلیم می‏شدند.

حاج احمد آقا بعد سیاسیشان خیلی معروف است. با بینش قوی، صریح‏اللهجه، سریع‏الانتقال، سریع‏الدرک. هوش ایشان خیلی بالا بود. بعد از رفتن حضرت امام به عراق چون نهضت را حضرت امام از عراق هدایت می‏کردند حاج احمد آقا در کنار حضرت امام بودند، برای انتقال افکار و اندیشه‏های ایشان. بخصوص بعد از شهادت مرحوم حجت‏الاسلام والمسلمین حاج آقا مصطفی خمینی- رضوان‏الله تعالی علیه -، دیگر ایشان در آنجا مسؤولیتشان دوچندان شد. در آن شرایط که هنوز معلوم نبود چی می‏شود و آینده چگونه است، آن‏طور محکم صحبت کردن و آن ‏طور از آینده و تشکیل حکومت اسلامی سخن به میان آوردن دلیل بر ایمان کامل حاج احمد آقا به اظهارات و نقطه‏ نظرات حضرت امام بود. یک نفر ممکن است بگوید حضرت امام چنین می‏گوید. خوب او دارد نقل‏قول می‏کند، اما، احمد آقا محو در امام بود. چیزی به نام حاج احمد آقا نبودند، جزیی از امام بودند. چیزی را که حاج احمد آقا می‏گفتند امام هم می‏گفتند. چیزی که حاج احمد آقا مطرح می‏کردند حضرت امام هم مطرح می‏کردند. حاج احمد آقا مطلقاً چیزی از خودشان نداشتند. به همین دلیل شاید برجسته‏ترین فراز زندگی حاج احمد آقا همین است که ایشان از خودشان هیچ چیزی باقی نگذاشتند. ایشان با امام متولد شدند و بعد از رفتن امام هم بعد از چند صباحی رفتند. در حالی که دریای خاطرات بود، اطلاعات بود. مسائل سیاسی و پشت‏ پرده را که خیلیها نمی‏دانند و شاید هم هیچکس نداند، به قول حاج حسن آقا فرزند برومند ایشان که در مراسم ارتحال پدرشان گفتند، ایشان با خودشان این اسناد را دفن کردند. خود این نشان‏دهنده صداقت و پاکی حاج احمد آقا است. اینقدر اطلاعات بود، اینقدر خاطره بود که اگر ایشان بخشی از آن‏را هم منتشر می‏کردند از خواندنی‏ترین اسناد و کتابهای این مملکت بود. اما چون محو در امام بودند این کارها را نکردند. تردید دارم همان موقع هم چیزی جز، در ضمیر خاطرشان جایی ثبت کرده باشند. خوب ما امروز در رحلت چنین فرد بزرگ و بزرگواری نشسته‏ایم. الحق که فوتشان برای ما و همه دردناک و تلخ بود.

□ جنابعالی طبیعتاً با توجه به نوع کار و مسؤولیتی که داشته‏اید از برخوردها و رفتارهای مرحوم حاج احمد آقا خاطرات بسیار ارزنده‏ای دارید. محبت کنید در رابطه با رفتار ایشان با مسؤولین و سایر دوستانشان مطالبی بفرمایید.

 

مرحوم حاج احمد آقا با همه مسؤولین در ارتباط بود و طبعاً در شرایطی، بخصوص بعد

از غائله بنی‏صدر و بعد از شهادت شهید رجایی، شهید باهنر و تحولات بعد از آن خلاصه تثبیت نظام را داریم، حاج احمد آقا نقششان خیلی برجسته است. چون امام، امام بودند. همانطور که قرآن می‏فرماید: «وَ حُشُورَ جُناحَکَ الظُّل»؛ باید این بالها را باز کرد روی همۀ اقشار و طبقات با هر طرز تفکری که باشند. چون امام متعلق به همه بود. امام اگر یک محبتی به یک گروه از دولتمردان و مسؤولین می‏کردند، بلافاصله با گروه دیگر هم آن محبت را داشتند و این امام‏گونه بود، خوب، حاج احمد آقای هوشیار و هوشمند هم اینها را می‏دیدند. به همین دلیل با همه در ارتباط بودند. کارهایی می‏کردند که خوب، بعضی از رفقایشان هیچ نمی‏پسندیدند. مثلاً اینقدر به بعضی از گروهها و طبقات توجه کردن، با مشرب‏‏ بعضیها سازگار نبود. یا برعکس همینهایی که محبت می‏دیدند از این‏که می‏دیدند به یک گروه دیگر هم حاج احمد آقا محبت داشتند، اعتراض می‏کردند. حاج احمد آقا، پیدا بود که پا را در جای پای حضرت امام گذاشته بودند و می‏دیدند که راه صلاح و فلاح جامعه در همین است که با طرفین در ارتباط باشند.

حالا خاطراتی که ممکن است من خودم داشته باشم از زمان تصدی در وزارت کشور و وزارت امور خارجه به عنوان قائم ‏مقام وزیر خارجه؛ خوب ایشان، با دلیل و بی‏دلیل با خود ما تماس داشتند صحبت می‏کردند، حرف می‏زدند، پیغام می‏دادند. یک‏روز من رفته بودم برای رفع غائله اختلافات بین امل و فلسطینی‏ها. سال قبلش در خدمت یکی از آقایان رفته بودیم که نشد. سال دوم هم با یکی از آقایون دیگر رفتیم که باز نشد. سال سوم یادم هست. - متأسفانه در ماه رمضان هم اینها درگیر می‏شدند. - اصرار کرده بودند که باید ما بریم. روز جمعه ساعت 10 بود، آقای دکتر ولایتی به من زنگ زدند، گفتند چی شد؟ گفتم: به هر کس می‏گویم نمی‏آید. بعد گفتند پاشین به امید خدا یا علی بگین. گفتیم خدایا دیگه به خودت مربوط می‏شه. در ساعت 2 پرواز کردیم. شنبه صبح ملاقاتی با آقای حافظ اسد در سوریه کردیم که سه ساعت طول کشید. عصر آن‏روز رفتیم لبنان، با طرفین مذاکره کردیم. یک‏شنبه شب یک‏ طرفه خودمان پیشنهاد آتش‏بس دادیم. یادم هست که کارگزاری داشتیم آنجا، به ما گفت که؛ «رعایت نمی‏کنند، کنف می‏شویم». عین جمله خودش است. گفتم بگذار کنف شویم. ما به‏ خاطر خدا این‏کار را می‏کنیم. برعکس

دیدیم همه رعایت کردند. به جز تک تیراندازی دیگر هیچی نبود. در حالی که یک هفته بود با تانک و توپ همدیگر را می‏زدند. خوب فردا هم جلسه گذاشتیم و پس فردا هم رفتیم برج البراجنه (اردوگاه معروف فلسطینی‏ها) که چهل روز در محاصره بود. محافظ آنجا با کلاش همه را به رگبار بست که جداً اگر به زمین نیفتاده بودیم، لت و پار می‏شدیم. رفتیم آن تو، آن‏موقع بچه‏های توی اردوگاه داشتند علف می‏خوردند. وقتی وارد شدیم، گفتیم ما نماینده حضرت امام هستیم. آمدیم شما را از محاصره نجات بدهیم. گفتند؛ شما از کجا معلوم نماینده حضرت امام هستید. از کجا بفهمیم؟با کلی استدلال... و کار نداریم، سرانجام آتش‏بس ایجاد شد، محاصره شکسته شد. مجروحین را آوردند مجروحین امل هم در بیمارستان بودند. عصر آن‏ روز رفتیم از طرفین هم بازدید کردیم. هدایایی هم از طرف حضرت امام به آنها دادیم. چهارشنبه آتش‏بس برقرار شد. بعد یک سر و صدایی توی دنیا راه افتاد، بیا و ببین. اما طبق معمول، روزنامه‏های خودمون خیلی بهای لازم نداده بودند. گفته بودند؛ با پیگیریهای هیأت ایرانی آتش‏بس شده. اما نه مثل غربیها، برای غربیها بسیار مهم بود.

ما پنج‏شنبه آمدیم و شنبه، حاج احمد آقا زنگ زد، گفتند خوب چه خبر؟ گفتم همان خبرهایی که شنیدی گفتند حالا خبرهایی را که ما نشنیدیم. گفتم می‏خواهید من بیایم خدمتتان عرض کنم. گفت که امروز پنج بعدازظهر بیایید. گفتم امروز با آقای رئیس‏جمهور قرار دارم. - با آیت‏الله خامنه‏ای - رئیس‏جمهور قرار گذاشته بودم. می‏خواهید فردا هشت بیایم. گفتند نه فردا پنج بیایید. ما فردا رفتیم. خلاصه رفتیم تو و  سلام و حال واحوال و یک مقداری هم شوخی‏... بعد گفتیم، الحمدلله این بود و این بود یک پنج دقیقه‏ای طول کشید. آقای انصاری آمدن، گفتند: آقا تشریف آوردن. حاج احمد آقا گفتند بریم (پس معلوم بود که ایشان همۀ پخت و پزهای لازم را کرده بودند. این فراز از زندگی حاج احمد آقا را اولین‏بار که من دارم نقل می‏کنم. اگر چه این مسأله را روزنامه‏ها و مطبوعات خود ما خوب منعکس نکرده بودند. اما حاج احمد آقا ریز مسأله را به امام عرض کرده بودند و امام فرموده بودند به فلان کس بگین بیاید تا یک دستی به سر و گوشش بکشم.) و من رفتم خدمت حضرت امام و امام فرمودند من در جریان فعالیت

شما هستم. خیلی برای شما دعا کردم. خیلی کار سختی بود و شما موفق شدید، خیلی مهم بود. گفتیم: آقا ما که کاری نکردیم. هرکس از جمهوری اسلامی می‏رفت به همین نتیجه می‏رسید. ما که خودمون کسی نیستیم. امام فرمودند که نه شما خیلی زحمت کشیدین، این‏رو که من گفتم؛ هرکس از این نظام می‏رفت یا از این کشور می‏رفت و با حمایت جمهوری اسلامی، به این نتیجه می‏رسید. خیلی امام شکفته شدند و خوشحال شدند و "عبای" خودشون را به ما لطف کردند. بنابراین الآن عبای حضرت امام به عنوان یک سند افتخار در خانه ماست. حاج احمد آقا حق مطلب را ادا کرده بودند و پیش حضرت امام از کاری که انجام شده بود تعریف کرده بودند و امام هم که همیشه لطف داشتند و محبت داشتند این ‏بار واقعاً لطف کردند و سنگ ‏تمام گذاشتند. این خاطره برایم بسیار دلپذیر است، که از ملاقات با حضرت امام و مساعی حاج احمد آقا صورت گرفت.

 

□ با توجه به اینکه اشاره فرمودید، انقلاب اسلامی با فراز و نشیبهای فراوانی روبرو بوده شما نقش مرحوم حاج احمد آقا را در تثبیت اوضاع کلی انقلاب بخصوص بعد از قضیه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی چگونه می‏بینید؟

 

مرحوم حاج احمد آقا بسیار مرد شجاعی بودند، فراخ‏ دل بود، مشکلات برایشون هیچ بود. این ‏هم البته در سایه بلند حضرت امام به این مرحله از کمال رسیده بودند. خود حضرت امام هم واقعاً این مشکلات برایشون هیچ بود؛ این  مسائل، این تهدیدها، این خط و نشان کشیدنهای کارتر بعد از اشغال لانۀ جاسوسی. وقتی کارتر تهدید می‏کرد. امام تحقیر می‏کرد دشمنان انقلاب اسلامی را، همین برخوردهای حضرت امام از موضع قدرت بود که امریکا در اشغال لانه جاسوسی تحقیر شد و انتشار اسناد لانه جاسوسی صولت امریکا را شکست و حرفها و موضعگیریهای بعد از اشغال لانه جاسوسی چیزی دیگر برای امریکا نگذاشت. امریکا در پنجه‏های توانمند حضرت امام، ناتوان شده بود. این افکار و این اندیشه‏ها روی حاج احمد آقا، اثر مستقیم و اثر وضعی داشت. به همین دلیل حاج احمد آقا خیلی قوی‏دل، شجاع و بی‏باک بودند. اصلاً

تحقیر می‏کردند کسانی را که می‏خواستند غیر از حرف امام حرفی بزنند.

در اینجا دو نکته را باید از هم تفکیک کنیم. یکی اینکه تمام مشاکل و مسائلی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بخصوص از سال 60 به بعد داشتیم؛ انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر و دفتر نخست‏وزیری در هشتم شهریور و شهادت بزرگان، اندیشمندان و مسؤولین مهم نظام و بعد شهدایی که هر روز در گوشه و کنار کوچه و بازار، ما شاهد شهادت آنها و تشییع‏جنازه آنها بودیم که موضع حضرت امام، روی حاج احمد آقا خیلی اثر گذاشت و حاج احمد آقا بشدت سعی داشتند خنثی کنند آثار منفی کمبود این برادران بزرگ را. این به جای خودش محفوظ است - پدرانه برخورد کردن با مسائل، انتقال به‏ موقع خبرها به حضرت امام، گرفتن خبرها و نقطه‏ نظرهای حضرت امام و انتقال آن به مسؤولین، به سرعت وارد قضیه شدن و زود منتقل کردن و به ‏موقع تصمیم گرفتن و به ‏موقع نقطه‏ نظرات را منتقل کردن. این یک بحثی است که از حضرت امام گرفتند - اما خود حاج احمد آقا، شخصاً یک آدم برجسته‏ای بودند از جهت برخورد با مخالفین، یک آدم شجاع، یک انسان بیباک و نترس بود. در برخورد با افراد دو تا موضع داشتند با افراد حزب‏اللّهی، انقلابی و مؤثر در انقلاب از موضع پایین برخورد و صحبت می‏کردند. اما، با افرادی که سرشان درد می‏کرد برای اینکه مشکل ایجاد کنند برخوردهای مناسب با آنها می‏کرد. و وقتی موضع آنها را زیرورو می‏کرد به راحتی می‏توانست آنها را از دور مذاکرات و برخوردها خارج کند. البته مسائلی در این زمینه است که من می‏دانم. اما بهتر است دیگر دوستان توی این بعد صحبت کنند که شایسته‏تر از من هستند.

 

□ جناب آقای بشارتی موضع حاج احمد آقا در قضیه پذیرش قطعنامه 598 و پس از آن چه بود؟

 

موضع حاج احمد آقا مثل موضع حضرت امام بود، مثل موضع رئیس‏جمهور و رئیس مجلس، یعنی؛ آیت‏الله خامنه‏ای و آیت‏الله هاشمی رفسنجانی بود. خوب ما تا آن موقع شعار جنگ، جنگ تا پیروزی می‏دادیم، اما به هر دلیلی، سرانجام «جام زهر» را حضرت

امام بلاجرعه سر کشیدند. و مسؤولیت را هم خودشان بعهده گرفتند. خوب امام خیلی مهموم و مغموم بودند. فرمودند؛ بزودی دو تا از نعمتهای الهی از شما گرفته می‏شود، شهادت در راه خدا و جهاد در راه خدا. یعنی حضرت امام جنگ را نعمت بزرگی برای انقلاب اسلامی می‏دانستند. خوب جنگ یکباره به آن ‏صورت خاتمه یافت و آن‏هم نعمت الهی بود. امام مهموم و مغموم بودند. چون به آن چیزی که می‏فرمودند باید عمل بشود، به ظاهر نرسیده بودیم. حاج احمد آقا هم ناراحت بودند، نگران بودند. چون ایشون منتقل‏کننده نگرانیهای حضرت امام بودند. شادی و نشاط حاج احمد آقا کم شده بود. حاج احمد آقا مثل قبل نشاط نداشتند. مسافرتهایشان دیگه محدود شده بود. در جلساتی هم که داشتند بشاش نبودند.

حضرت امام صحبتی کردند راجع به اجتناب‏ناپذیر بودن جنگ، بعد همان هم معلوم شد از الطاف الهی بود. زیرا وقتی که آتش‏بس را ما پذیرفتیم صدام مغرور پس از هشت سال جنگ نابرابر با ما که ویرانی و شهادت را روی دست ما گذاشته بود و پنجاه لشکری را که درست کرده بود نمی‏دانست چکار بکند. اگر توی عراق بخواهند بمانند خوب کودتا می‏کنند علیه خود صدام. لذا آنها را فرستاد دنبال نخود سیاه یعنی سرگرمشان کرد و آن هم اشغال کویت بود. اشغال کویت و شکست سهمگین صدام در منقطه و ذلت و زبونی او حاصل نفرینهای حضرت امام بود. این را مردم ما باید باور کنند.

همّ و غم حضرت امام در قیافه حاج احمد آقا بود. انسان احساس می‏کرد که حاج احمد آقا، یواش، یواش دارند تکیده می‏شوند. ناراحتیهایشان زیاد شده بود. ایشون عنصری بودند که در مرکز مهم تصمیم‏گیریهای مهم عالم اسلام قرار داشتند. لذا تمام پیکانها متوجه این مرکز است. خوب حاج احمد آقا پیکانها را به جان خودشان می‏خریدند. تا به حضرت امام اصابت نکند. این پیکانهایی بود که بر سینۀ ایشون وارد شده بود. پیکانهای سهمگین و سمّی دشمنان خارجی و داخلی انقلاب اسلامی. در حقیقت حاج احمد آقا خودش را فدای حضرت امام کرد.

□ در توضیحاتی که ارائه فرمودید اشاره داشتید به این ‏که ایشان در مسائل سیاسی و اجتماعی دید نافذ و قوی داشتند. شما در دوران مسؤولیتتان در وزارت خارجه آیا موردی پیش آمد که ایشان طرف مشورتتان واقع شوند؟

 

اتفاقاً چرا بسیار به کرّات پیش آمد که ما از ایشان استفاده کردیم. نظر ایشان را پرسیدیم. ایشان به ما خیلی محبت داشتند. البته نمی‏توانم بگم خیلی، چون عادت ایشان بود. با همه خیلی محبت داشتند. خوب بالاخره هفته‏ای یکبار و به ما زنگ می‏زدند. من خودم روی ملاحظات عاطفی آنجا کم می‏رفتم. اما ایشان تلفن می‏زدند. احوالم را

می‏پرسیدند. در مورد ملاحظات عاطفی ایشان همین بس که یکبار مادر من از جهرم آمده بودند که خدمتشان بودیم. حاج احمد آقا زنگ زدند. بعد حال و احوال و صحبت و اینها؛ گفتم مادرم اینجا هستند، سلام می‏رسانند. گفت: گوشی را بدهید دستشان. مادر ما هم گوشی را گرفتند. حال و احوال... بعد تعریف من را کردند برای مادرم. یادم هست که مادرم گفتند: شما با پدرتان دنیا را تسخیر کردید. دیگر غیر از شما کسی نمانده که شما بخواهید تعریف آن‏ را بکنید. خلاصه یک ربع با مادر ما صحبت کرد.

این برخوردها موجب می‏شد که هر کس حاج احمد آقا را از نزدیک می‏شناخت در درونش و دلش علاقه شدیدی به لحاظ عاطفی نسبت به ایشان پیدا کند. بخصوص اگر این روابط متقابل بود و افراد هم مستقل بودند. به کرّات می‏شد مسائلی، ملاحظات سیاسی در روابط خارجی، حرفی، بحثی صحبتی که با کسان مختلف داشتیم، به ایشان منتقل می‏کردیم و حاج احمد آقا هم به عرض امام می‏رساندند. و به ما پاسخش را می‏دادند. متقابلاً اگر ایشان هم بحثی، حرفی، صحبتی داشتند در کوتاهترین فاصله‏ها با ما در میان می‏گذاشتند.

یادم هست که – این در اسناد هم هست- در اولین سمیناری که بعد از ارتحال حضرت امام برای سفرا و کاردارهایمان گذاشته بودیم. حاج احمد آقا در آنجا گفتند: حضرت امام فوت شدند در حالی که از آقای بشارتی راضی بودند. ما گفتیم همین برای آباء و ابناء ما هم کافی است که شاید ما کاری کرده باشیم که بنیانگذار یک نظام ارزشی و الهی از ما راضی باشند. همین افتخار برای ما کافی است.

□ جناب آقای بشارتی در رابطه با نقش مرحوم حاج احمد آقا در ایجاد مرکز نشر آثار امام آیا توضیحاتی دارید، بخصوص در رابطه با فعالیتهای تبلیغی خارج از کشور این مرکز چه نقشی داشته است؟

 

حاج احمد آقا اهل سخنرانی نبودند، ایشان بیشتر فکر داشتند. فکر ایشان خیلی باز و بزرگ بود در جلسات که می‏نشستند می‏گفتند این افکار و اندیشه‏های حضرت امام که فقط مربوط به ایران نیست، بلکه مربوط به جهان است. ما باید این‏را منتشر کنیم؛ و وقتی که مرکز نشر تأسیس شد، مرکزی که بحمدالله در این مدت کوتاه خدمات شایسته و بایسته‏‏ای به انقلاب اسلامی و در ترویج افکار و اندیشه‏های حضرت امام نموده است و من از همین فرصت استفاده می‏کنم و به همۀ این برادران و خواهران خسته نباشید می‏گویم و برایشان از خداوند متعال مسألت دارم که موفق باشند. برای اینکه حق حضرت امام را در ترویج افکارشان ادا کنند و تا حالا با این کتابهای فراوانی که در آورده‏اند و اسناد و مدارک بسیار خوبی که منتشر کرده‏اند خیلی موفق بوده‏اند. کار، کار فوق‏العاده‏ای است.

حاج احمد آقا این کار را بعد از ارتحال حضرت امام با جدیت دنبال کردند. زیرا در زمان حضرت امام که نه وقتش بود و نه، شاید کسی اینقدر احساس می‏کرد. ما می‏دانستیم که خداوند به پیغمبرش فرموده: «انَّک مَیِّتُ و اِنَّهُم مَیِّتُون» اما ما نمی‏توانستیم به لحاظ عاطفی به خودمان بباورانیم که یک‏روز هم ممکن است امام نباشد. به همین دلیل کسی به بعد از حضرت امام فکر نمی‏کرد و به همین دلیل کسی هم برای محل دفن حضرت امام هیچ فکر نکرده بود و وقتی که حضرت امام رحلت کردند آمدند با هلیکوپتر جای مناسب را پیدا کردند.

بعد از اینکه حضرت امام مثل یک گل پرپر شدند اولین فکری که به ذهن حاج احمد آقا رسید حفظ آثار و اندیشه‏های حضرت امام بود و بسیار خوب حفظ شده بود تا آن موقع، پراکنده بود، منتهی تدریجاً جمع‏آوری شد. بسیار کار قشنگ و دقیقی انجام گرفت که زیر نظر مستقیم حاج احمد آقا بود و نیز یک خدمت بزرگی به امام، به انقلاب‏اسلامی و به نظام بود. کاری که ان‏شاءالله تعالی امیدواریم هر چه زودتر عمق بیشتری پیدا بکند. و همه مردم از ثمرات فکر حضرت امام به صورت مکتوب و مدون بهره‏مند شوند.

و یک مطلب دیگری که باید عرض کنم اینکه حاج احمد آقا به ‏طور کلی خیلی عاطفی بودند. بخصوص وقتی ‏که احساس می‏کردند مثلاً یکی اگر با او دوست است قصد خاصی ندارد، توقع چیزی ندارد. خیلی سعی می‏کردند که محبّت کنند. من همشیره‏ام فوت شده بود. ایشان [حاج احمد آقا] با تمام اصحاب جماران آمدند به منزل ما. واقعاً ما برای همیشه شرمندۀ ایشان شدیم. اینقدر با عاطفه، اینقدر با احساس و دقیق می‏پرسیدند که کی بود، چه اتفاقی افتاد؟!

جلوی همه محبتی که داشت نشان می‏داد و این از خصوصیات فوق‏العاده ایشان بود. بسیار آدم نکته‏ سنج، دقیق و مواظبی بودند. حق هر کسی را در جای خودش ادا می‏کرد. این مسائل برای کسانی که کار فشرده زیادی دارند معمولاً گم می‏شود. ولی حاج احمد آقا مراقب این مسائل بودند. به همین دلیل است که ما واقعاً بیش از ظرفیت خودمان تأسف خوردیم و آن یک هفته‏ای که ایشان در حالت خاص بودند کارها همه مانده بود. آن هفته وقتی با من مصاحبه‏ای کردند گفتم: خدایا مسیح تو، مرده را زنده می‏کرد. برای تو کاری ندارد که بخواهی یک مریض را شفا بدهی.

به هر حال خداوند اینطور می‏خواست. خدا روحش را با ارواح شهدای کربلا با ارواح اجداد طاهرینش با روح مقدس حضرت امام شاد کند و به ما توفیق بدهد که از حق بتوانیم در عمل دفاع کنیم و راهش را ادامه بدهیم. ان‏شاءالله.

والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته