|
|||||||
واكنش امام به خبر شهادت حاج آقا مصطفي
من بعد از اطلاع از این واقعه اولين کاري که کردم اين بود که به حاج احمد آقا اطلاع بدهم. يکي از افراد مطمئن بيت امام را مطلع کنم. آن ايام تابستان بود و حاج احمد آقا داخل حياط ميخوابيدند. من سراسيمه کسي را فرستادم و گفتم برو آهسته درِ منزل شخص امام را بزن و به احمد آقا بگو فوراً به منزل برادرشان بيايند و در جواب پرسشهاي ديگر سکوت کن. او سراسيمه و پابرهنه به منزل امام رفت و احمد آقا را آورد. کوچه تنگ بود و ما با زحمت توانستيم وسيلهاي را تا در خانه برسانيم. من با زحمت مرحوم حاج آقا مصطفي را به روي دوش گرفتم و پايين آورده توي ماشين گذاشتم. سپس او را به مهمترين بيمارستاني که در نجف بود رسانديم. آن جا با همان معاينات اوليه پزشک گفت که از دست او کاري ساخته نيست و ايشان مرحوم شدهاند. امام از شهادت فرزندشان ديرتر باخبر شدند. شايد حدوداً دو ساعت بعد از شهادت، خبر مرگ فرزند را شنيدند. براي ما دادن خبري به اين ناگواري معضلي به حساب ميآمد. تا اين كه به نظرم رسيد سيد احمد آقا كه در آن زمان در عراق بودند و به حق بازوي تواناي امام در ايران به حساب ميآمدند و بعد از وفات برادرشان، نقش ايشان را به خوبي ايفاء كردند و چون سپري نيرومند در كنار امام به دفاع از آرمانهاي مقدس ايشان پرداختند، اين خبر را به امام بدهد. بنابراين ايشان اولين نفر از اهل بيت امام بودند كه از شهادت حاج آقا مصطفي مطلع شدند. پس از شنيدن اين خبر، سيد احمد آقا با حالت سراسيمه و بشدت افسرده و غم زده وارد منزل ميشود. منتهي سعي ميكند خودش را از ديد پدر دور نگه دارد. صبح آن روز دوستان از برخي شخصيتهاي علمي و محترمين دعوت ميكنند تا به عنوان تسليت و دلگرمي نزد امام بيايند و به نحوي خبر مصيبت بار را به ايشان بدهند. در بين افراد آقايان حاج شيخ حبيبالله اراكي، رضواني و سيد عباس خاتم و كريمي بودند. اينها نزد امام ميآيند و افسرده و غمگين مينشينند، به نحوي كه امام احساس ميكند اين مسأله، مسأله معمولي نيست و خبر از يك حادثه سهمگين دارد. امام ابتدا سراغ حاج احمد آقا را ميگيرند و با سكوت ايشان مواجه ميشود. به حضار ميگويند اگر براي مصطفي اتفاقي افتاده بگوييد، من طاقت شنيدن آن را دارم. مجدداً از احمدآقا كه خارج از اطاق بوده با فرياد سؤال ميكند: چه شده است؟ چه خبر از مصطفي؟ حاج احمدآقا يك مرتبه با صداي بلند گريه ميكند و آقاياني هم كه در آن جا بودند واكنش نشان ميدهند و گريه ميكنند و ميگويند انا لله و انا اليه راجعون. امام متوجه جريان ميشوند و سپس به دستشان در حالي كه پنجههايش از هم باز بود و به همان شكل روي زمين گذارده بودند خيره ميشوند و پس از سه مرتبه لاحول و لا قوة الا بالله العلي العظيم و سه مرتبه انا لله و انا اليه راجعون گفتن، رو به جمع كرده و ميگويند: چون فوت مشكوك است 24 ساعت صبر كنيد. البته اين حكم فقهي است و ما در مورد ميتي كه مثلاً با حالت اغماء و سكته وفات كرده است بايد 24 ساعت صبر كنيم تا مطمئن شويم كه فوت قطعي است. كساني هم كه با مسائل عرفاني و مسائل معنوي و اخلاقي سر و كار دارند حركت امام را اين طور تفسير و تشبيه ميكنند كه امام در آن لحظه با يك حالت توجه و تمركز به ذات متعال و حالت ملكوتي خاص سعي ميكند با خيره شدن به دستش، بر اعصابش تسلط يابد و علاقه و حب فرزندش را براي رضاي خداوند از قلبش بيرون بياورد و به جاي آن حب خدا و تسليم در برابر مشيت خداوند را قرار دهد و راضي به رضاي او باشد. بديهي است كه اين حالت باعث آرامش ميشود و هيچ كس نميتواند مدعي باشد كه امام را در غم شهادت فرزندش گريان ديده است. يعني امام براي شهادت فرزندش در جمع اشك نريخت. البته دوستان و نزديكان امام ناراحت بودند و ميترسيدند كه ايشان به دليل فشار وارده بر قلبشان سنكوب كنند. بنابراين تصميم گرفتند در مجالسي كه جمع ميشدند، به افرادي كه روضه ميخواندند بگویند روضه و مصيبتي را كه امام به آن حساس بودند و هنگام شنيدن آن زياد اشك ميريختند (و آن مصيبت حضرت زهرا(ع) بود) بخوانند. امام این قدرت روحی را داشتند که در جمع و در حضور دیگران بنا به مصالح غیرشخصی از گریه کردن خودداری کنند. ولی در تنهایی و مخصوصاً در حالت خاصِ خلوت با خدای خویش اشک میریختند. بعد از 24 ساعت به دستور امام عمل شد و مراسم تشييع جنازه انجام گرفت. امام رسمش اين بود كه 5 دقيقه قبل از تشييع جنازه ميرفت و در جمع تشييعكنندگان حضور پيدا ميكرد سپس مسافتي را بين پنجاه تا صد متر به عنوان تشييع دنبال جنازه ميرفت و بعداً از تشييعكنندگان جدا ميشد و به منزل بر ميگشت. آن روز براي فرزندش هم همين كار را كرد، يعني هيچ تفاوتي قايل نشد. امام مثل كوه استوار بود. با حضور در مسجد جواهري كه جنازه فرزندشان در آنجا آماده تشييع بود اول فاتحه خواندند بعد بلند شدند و دنبال جنازه راه افتادند پنجاه تا صد قدم دنبال آن حركت كردند سپس فاصله گرفتند و به داخل اتومبيل رفتند و به خانه آمدند. البته اهل بيت و علاقمندان و دوستان جنازه را تشييع كردند و به خاك سپردند. معمول است كه بعد از خاكسپاري سراغ صاحب عزا ميآيند. آنها هم آمدند. در خانه امام همه به سختي گريه ميكردند و اشك ميريختند ولي امام مثل كوه استوار و راضي به رضاي الهي بود. اتفاقاً وقتي از تشييع جنازه برگشت، وقت مطالعات متفرقه امام بود. امام به محض رسيدن هيچ تفاوتي قايل نشد و در اتاق شروع به مطالعه كردند. امام براي اولين بار كه بر سر مزار فرزندشان رفتند، برخورد ويژهاي داشتند. اول به حرم رفتند و زيارت كردند، بعد از زيارت تصميم گرفتند كه بر سر مزار فرزند حاضر شوند. دوست و دشمن مراقب ايشان بود كه امام براي اولين بار با اين مسأله چگونه برخورد ميكنند. حاج آقا مصطفي در مقبره مرحوم كمپاني واقع در ايوان طلاي حضرت امير پشت مقبره علامه حلي دفن شده بود. مرحوم كمپاني از فلاسفه و علماي بسيار بزرگ و شريف عصر بود. امام به مقبره رفت. وقتي وارد شد پرسيد: قبر مصطفي كدام است؟ خوب، همه با صداي بلند ميگريستند. با بغض اشاره كردند. ايشان فاتحهاي خواندند و به حضار گفتند كه براي مرحوم كمپاني هم فاتحه بخوانيد. بعد به ساير قبور اشاره كردند و گفتند براي آنها هم فاتحه بخوانيد. سپس بلند شدند و بيرون آمدند. علاقمندان به دنبال ايشان بودند. معمولاً ايشان از حرم كه مراجعت ميكردند به منزل خود ميرفتند، اما آن زمان در منزل خودشان فاتحه مردانه و در منزل حاج آقا مصطفي فاتحه زنانه بود. زنها در آن جا جمع شده بودند. در آن جا هم غوغا بود و محيط حزنآور و افسرده و گريه و زاري بود. امام وقتي از حرم آمد و خواست به خانه حاج آقا مصطفي وارد شود عروس و نوه ايشان آمدند و گفتند: آقا مصطفي نيست تا از شما استقبال كند. خوب، اين حادثه خيلي تكاندهنده بود. آدم، سيزدهـ چهارده سال، هر ماه در اين خانه باشد، برخورد گرم و انساني فرزند را ببيند و الان با اين صحنه مواجه شود. كوه باشد آب ميشود. اما امام استقامت كرد و به داخل منزل رفت. هم به همسرشان كه مادر شهيد بود، هم به عروسشان و هم به كساني كه در آن جا بودند گفتند: صبر كنيد و سعي كنيد صبرتان براي خدا باشد.چون به هر حال امام در آن جا هم دشمنان زيادي داشت و نميخواست دشمن شاد شود.
البته اين حالت صبوري امام در آن جمع تأثير زيادي گذاشت. امام تأكيد داشت كه صبر كنيد. اين پايداري و مقاومت و اين استقامت و صبر بالاخره روي جمع تأثير
گذاشت و آرامش و طمأنينهي خاص پديد آورد.
امام خمینی همچنین در روز اول آبان ماه سال1356 و در پی شهادت حاج آقامصطفی خمینی در یادداشتی چنین مرقوم نمودند: بسمه تعالى إنا للَّه و إنا إليه راجعون در روز يكشنبه نهم شهر ذى القعدة الحرام 1397 مصطفى خمينى، نور بصرم و مُهجَه قلبم، دار فانى را وداع كرد و به جوار رحمت حق تعالى رهسپار شد. «اللهم ارحمه و اغفر له و أسكنه الجنة بحق اوليائك الطاهرين- عليهم الصلاة و السلام»
|
|||||||