آبان ماه 1390
November 2011

  بازگشت به پرتال گاهنامه شماره 21
 
 





واكنش امام به خبر شهادت حاج آقا مصطفي


طبيعي است، در شرايطي كه امام در تبعيد است و توطئه‏هاي دشمن عليه اسلام و مسلمين در جريان است و حساس مي‏كند كه حاج آقا مصطفي چون سپري نيرومند و بازوئي قوي در كنارش ايستاده است و به مبارزات او تداوم مي‏دهد از دست دادن چنين پشتوانه‏اي فوق‏العاده ناگوار است. حذف شدن اين بازوي توانا و قوي طبيعتاً فاجعه خيلي سهمگين و دردناكي است. حضرت امام در برخورد با فاجعه شنيدن شهادت فرزندشان در چند مرحله عكس‏العمل نشان دادند. اول در لحظه شنيدن اين خبر دردناك بود. دوم در لحظه‏اي كه سر مزار پسر حاضر شد و سوم لحظه‏اي است كه به منزل فرزندش سر زد و دلداري داد. اين سه مرحله بسيار تكان‏دهنده بود.

من بعد از اطلاع از این واقعه اولين کاري که کردم اين بود که به حاج احمد آقا اطلاع بدهم. يکي از افراد مطمئن بيت امام را مطلع کنم. آن ايام تابستان بود و حاج احمد آقا داخل حياط مي‏خوابيدند. من سراسيمه کسي را فرستادم و گفتم برو آهسته درِ منزل شخص امام را بزن و به احمد آقا بگو فوراً به منزل برادرشان بيايند و در جواب پرسشهاي ديگر سکوت کن. او سراسيمه و پابرهنه به منزل امام رفت و احمد آقا را آورد. کوچه تنگ بود و ما با زحمت توانستيم وسيله‏اي را تا در خانه برسانيم. من با زحمت مرحوم حاج آقا مصطفي را به روي دوش گرفتم و پايين آورده توي ماشين گذاشتم. سپس او را به مهمترين بيمارستاني که در نجف بود رسانديم. آن جا با همان معاينات اوليه پزشک گفت که از دست او کاري ساخته نيست و ايشان مرحوم شده‏اند.

امام از شهادت فرزندشان ديرتر باخبر شدند. شايد حدوداً دو ساعت بعد از شهادت، خبر مرگ فرزند را شنيدند. براي ما دادن خبري به اين ناگواري معضلي به حساب مي‏آمد. تا اين كه به نظرم رسيد سيد احمد آقا كه در آن زمان در عراق بودند و به حق بازوي تواناي امام در ايران به حساب مي‏آمدند و بعد از وفات برادرشان، نقش ايشان را به خوبي ايفاء كردند و چون سپري نيرومند در كنار امام به دفاع از آرمانهاي مقدس ايشان پرداختند، اين خبر را به امام بدهد. بنابراين ايشان اولين نفر از اهل بيت امام بودند كه از شهادت حاج آقا مصطفي مطلع شدند. پس از شنيدن اين خبر، سيد احمد آقا با حالت سراسيمه و بشدت افسرده و غم زده وارد منزل مي‏شود. منتهي سعي مي‏كند خودش را از ديد پدر دور نگه دارد.

صبح آن روز دوستان از برخي شخصيتهاي علمي و محترمين دعوت مي‏كنند تا به عنوان تسليت و دلگرمي نزد امام بيايند و به نحوي خبر مصيبت بار را به ايشان بدهند. در بين افراد آقايان حاج شيخ حبيب‏الله اراكي، رضواني و سيد عباس خاتم و كريمي بودند. اينها نزد امام مي‏آيند و افسرده و غمگين مي‏نشينند، به نحوي كه امام احساس مي‏كند اين مسأله، مسأله معمولي نيست و خبر از يك حادثه سهمگين دارد. امام ابتدا سراغ حاج احمد آقا را مي‏گيرند و با سكوت ايشان مواجه مي‏شود. به حضار مي‏گويند اگر براي مصطفي اتفاقي افتاده بگوييد، من طاقت شنيدن آن را دارم. مجدداً از احمدآقا كه خارج از اطاق بوده با فرياد سؤال مي‏كند: چه شده است؟ چه خبر از مصطفي؟

حاج‏ احمدآقا يك مرتبه با صداي بلند گريه مي‏كند و آقاياني هم كه در آن جا بودند واكنش نشان مي‏دهند و گريه مي‏كنند و مي‏گويند انا لله و انا اليه راجعون. امام متوجه جريان مي‏شوند و سپس به دستشان در حالي كه پنجه‏هايش از هم باز بود و به همان شكل روي زمين گذارده بودند خيره مي‏شوند و پس از سه مرتبه لاحول و لا قوة الا بالله العلي العظيم و سه مرتبه انا لله و انا اليه راجعون گفتن، رو به جمع كرده و مي‏گويند: چون فوت مشكوك است 24 ساعت صبر كنيد.

البته اين حكم فقهي است و ما در مورد ميتي كه مثلاً با حالت اغماء و سكته وفات كرده است بايد 24 ساعت صبر كنيم تا مطمئن شويم كه فوت قطعي است. كساني هم كه با مسائل عرفاني و مسائل معنوي و اخلاقي سر و كار دارند حركت امام را اين طور تفسير و تشبيه مي‏كنند كه امام در آن لحظه با يك حالت توجه و تمركز به ذات متعال و حالت ملكوتي خاص سعي مي‏كند با خيره شدن به دستش، بر اعصابش تسلط يابد و علاقه و حب فرزندش را براي رضاي خداوند از قلبش بيرون بياورد و به جاي آن حب خدا و تسليم در برابر مشيت خداوند را قرار دهد و راضي به رضاي او باشد. بديهي است كه اين حالت باعث آرامش مي‏شود و هيچ كس نمي‏تواند مدعي باشد كه امام را در غم شهادت فرزندش گريان ديده است. يعني امام براي شهادت فرزندش در جمع اشك نريخت.

البته دوستان و نزديكان امام ناراحت بودند و مي‏ترسيدند كه ايشان به دليل فشار وارده بر قلبشان سنكوب كنند. بنابراين تصميم گرفتند در مجالسي كه جمع مي‏شدند، به افرادي كه روضه مي‏خواندند بگویند روضه و مصيبتي را كه امام به آن حساس بودند و هنگام شنيدن آن زياد اشك مي‏ريختند (و آن مصيبت حضرت زهرا(ع) بود) بخوانند. امام این قدرت روحی را داشتند که در جمع و در حضور دیگران بنا به مصالح غیرشخصی از گریه کردن خودداری کنند. ولی در تنهایی و مخصوصاً در حالت خاصِ خلوت با خدای خویش اشک می‏ریختند.

بعد از 24 ساعت به دستور امام عمل شد و مراسم تشييع جنازه انجام گرفت. امام رسمش اين بود كه 5 دقيقه قبل از تشييع جنازه مي‏رفت و در جمع تشييع‏كنندگان حضور پيدا مي‏كرد سپس مسافتي را بين پنجاه تا صد متر به عنوان تشييع دنبال جنازه مي‏رفت و بعداً از تشييع‏كنندگان جدا مي‏شد و به منزل بر مي‏گشت. آن روز براي فرزندش هم همين كار را كرد، يعني هيچ تفاوتي قايل نشد. امام مثل كوه استوار بود. با حضور در مسجد جواهري كه جنازه فرزندشان در آنجا آماده تشييع بود اول فاتحه خواندند بعد بلند شدند و دنبال جنازه راه افتادند پنجاه تا صد قدم دنبال آن حركت كردند سپس فاصله گرفتند و به داخل اتومبيل رفتند و به خانه آمدند. البته اهل بيت و علاقمندان و دوستان جنازه را تشييع كردند و به خاك سپردند. معمول است كه بعد از خاك‏سپاري سراغ صاحب عزا مي‏آيند. آنها هم آمدند. در خانه امام همه به سختي گريه مي‏كردند و اشك مي‏ريختند ولي امام مثل كوه استوار و راضي به رضاي الهي بود. اتفاقاً وقتي از تشييع جنازه برگشت، وقت مطالعات متفرقه امام بود. امام به محض رسيدن هيچ تفاوتي قايل نشد و در اتاق شروع به مطالعه كردند.

امام براي اولين بار كه بر سر مزار فرزندشان رفتند، برخورد ويژه‏اي داشتند. اول به حرم رفتند و زيارت كردند، بعد از زيارت تصميم گرفتند كه بر سر مزار فرزند حاضر شوند. دوست و دشمن مراقب ايشان بود كه امام براي اولين بار با اين مسأله چگونه برخورد مي‏كنند. حاج آقا مصطفي در مقبره مرحوم كمپاني واقع در ايوان طلاي حضرت امير پشت مقبره علامه حلي دفن شده بود. مرحوم كمپاني از فلاسفه و علماي بسيار بزرگ و شريف عصر بود. امام به مقبره رفت. وقتي وارد شد پرسيد: قبر مصطفي كدام است؟

خوب، همه با صداي بلند مي‏گريستند. با بغض اشاره كردند. ايشان فاتحه‏اي خواندند و به حضار گفتند كه براي مرحوم كمپاني هم فاتحه بخوانيد. بعد به ساير قبور اشاره كردند و گفتند براي آنها هم فاتحه بخوانيد. سپس بلند شدند و بيرون آمدند. علاقمندان به دنبال ايشان بودند. معمولاً ايشان از حرم كه مراجعت مي‏كردند به منزل خود مي‏رفتند، اما آن زمان در منزل خودشان فاتحه مردانه و در منزل حاج آقا مصطفي فاتحه زنانه بود. زنها در آن جا جمع شده بودند. در آن جا هم غوغا بود و محيط حزن‏آور و افسرده و گريه و زاري بود.

امام وقتي از حرم آمد و خواست به خانه حاج آقا مصطفي وارد شود عروس و نوه ايشان آمدند و گفتند: آقا مصطفي نيست تا از شما استقبال كند. خوب، اين حادثه خيلي تكان‏دهنده بود. آدم، سيزده‏ـ چهارده سال، هر ماه در اين خانه باشد، برخورد گرم و انساني فرزند را ببيند و الان با اين صحنه مواجه شود. كوه باشد آب مي‏شود. اما امام استقامت كرد و به داخل منزل رفت. هم به همسرشان كه مادر شهيد بود، هم به عروسشان و هم به كساني كه در آن جا بودند گفتند: صبر كنيد و سعي كنيد صبرتان براي خدا باشد.چون به هر حال امام در آن جا هم دشمنان زيادي داشت و نمي‏خواست دشمن شاد شود.

البته اين حالت صبوري امام در آن جمع تأثير زيادي گذاشت. امام تأكيد داشت كه صبر كنيد. اين پايداري و مقاومت و اين استقامت و صبر بالاخره روي جمع تأثير گذاشت و آرامش و طمأنينه‏ي خاص پديد آورد.
امام در هيچ يك از مراسم، از حادثه شهادت فرزندشان ياد نكردند. تنها در اولين جلسه شروع درس به عنوان تشكر و تقدير از كساني كه ابراز احساسات و همدردي كردند، از اين حادثه ياد كردند. بديهي است كه شروع جلسه درس براي امام كه جاي فرزندش را خالي مي‏بيند بسيار سنگين است. امام جاي آن دلاور قهرمان حوزه علميه را خالي ديد. مع‏ذلك خيلي عادي و طبيعي با پديده برخورد كردند و گفتند: مصطفی امید آینده اسلام بود و فقدان او از الطاف خفيه الهي است. الان هم من تصور مي‏كنم كه آن واقعه از الطاف خفيه الهي بود. گويي مقدّر بود تا حادثه‏اي دردناك رخ بدهد و اين بُعد از شخصيت استوار امام هم كه كسي از آن مطلع نبود شناخته شود. اگر اين اتفاق نمي‏افتاد، ما نمي‏دانستيم كه يك انسان چقدر در مقابل پديده‏هايي كه رخ مي‏دهد تسليم مشيت و رضاي الهي است.

امام خمینی همچنین در روز اول آبان ماه سال1356 و در پی شهادت حاج آقامصطفی خمینی در یادداشتی چنین مرقوم نمودند:

بسمه تعالى‏

إنا للَّه و إنا إليه راجعون‏

در روز يكشنبه نهم شهر ذى القعدة الحرام 1397 مصطفى خمينى، نور بصرم و مُهجَه قلبم، دار فانى را وداع كرد و به جوار رحمت حق تعالى رهسپار شد.

«اللهم ارحمه و اغفر له و أسكنه الجنة بحق اوليائك الطاهرين- عليهم الصلاة و السلام»


منبع: گوشه‏ای از خاطرات حجت‏الاسلام والمسلمین سيد محمود دعايي، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(س)، ص150-159(با تخلیص) و صحيفه امام، ج‏3، ص: 233