|
|||||||
اسلام، ایدئولوژی پابرهنگان؛ امام خمینی (ره)، الگویی تمام عیار
>
دکتر محمد مورو*
>
> ابزار شیطانی گستردهای که با هدایت بشر کودکان را از بین میبرد، خون انسانها را میمکد، زنان را مورد ظلم و شکنجه قرار میدهد، فرهنگهارا ریشه کن میکند، کشتارهای دسته جمعی و نسلکُشی به راه میاندازد، جنگهای خانمان برانداز قومی و نژادی برپا میکند و از طریق استعمار، نازیسم، فاشیسم، زور، فشار و نابود کردن ارزشها، بیباکانه وبدون ترحم بهغارت اموال ملتها واشخاص میپردازد و زور به روز بر طمع و حرص اینابزار شیطانی افزوده میشود، تا جایی که حتی به خودش هم رحم نکرده وگویی از جریان اجتماعی خود جدا گشته و از کسانی که آن را ایجادکردهاند مستقل شده و برای انان هم خطری محسوب میشود. > این ابزار شیطانی، بدون شک نتیجۀ اجتناب ناپذیر حرکتِ رو به جلویغرب است که از کشف [قارههای جدید] جغرافیایی، گسترش استعمار وانفجار اطلاعات آغاز شده و به بورسهای جهانی شبانهروزی و تحلیلگرانو کامپیوترهای عظیم و ماهوارهها و ارتباطات مستقیم تلویزیونی و بانکجهانی وگات و صندوق بینالمللی پول و شورای امنیت و نیروهای حافظصلح بینالمللی ختم میشود! و در پایان نیز شرکتهای چند ملیتی کهبودجۀ هر یک از آنها، از بودجه کشورها بیشتر است و بودجۀ همۀ آنها، حتیاز بودجه ایالات متحده امریکا افزونتر میباشد ... و این یعنی دوران هرج ومرج و تهی از فرهنگ بی تمدن ... > ... قربانیان این ابزار میلیونها وشاید هزاران میلیون از فرد فرد ملتها وسراسر قارّهها و مجموعههایی از کودکان، زنان، مردان، تمدنها و فرهنگها؛ ودر نتیجۀ فقر و بیسوادی و بیماری، شهرهایی پوشالی و انسانهایی بی ریشه، تا نابودی کامل بنیانهای اقتصادی و اجتماعی است تا خرمن انبوهی ازتودههای مردم ناامید از آینده و حال، جایگزین آن میشود. > آیا میتوان گفت که ابزار شیطانی، همان مجموعۀ فرهنگ غربیاست که این ابزار را ابداع کرده است ... ؟ بله ... ولی باز هم نه؛ زیرا این ابزارحتی از خود آن مجموعه فرهنگ نیز گستردهتر و از آن مستقل شده است وبرای رهایی از آن راه حلی وجود ندارد جز نابود کردن این ابزار شیطانی بهوسیله یک انقلاب؛ انقلاب محرومین، تهیدستان، حاشیهنشینان وستمدیدگان، از هر کشور وملتی که باشد. انقلابی که همه قربانیان اینابزار، یعنی افریقاییها، سیاهان، ملتهای پایمال شدۀ در آسیا و امریکای لاتین وقربانیان آن در خودِ جامعه غرب، مانند زنان را در بر میگیرد، چرا که زنانغربی هم بهای سنگین انحرافات و آزادیهایی بی قید و بند را پرداخته و ازبلاهایی که در جوامع تهی از ارزشها و بی هویت برسرشان آمده، رنجمیبرند. > حال میخواهیم ماهیت این ابزار شیطانی و ریشهها و شرایطاجتماعی به وجود آورنده آن را مشخص کنیم و مراحل آن را تا رسیدن بهوضعیت نابهنجار کنونی بررسی نماییم. > اگر بخواهیم از نقطهای آغاز نماییم، باید ابتدا به مجموعه اجتماعی وفرهنگی ایجاد کننده آن ابزار شیطانی که همان مجموعه فرهنگ و تمدنغرب است بپردازیم که سمت و سوی ثابت و متغیّرِ آن را به وجود آورد. > تمدن غرب بر پایه خرافهپرستی و زور و سلطه قرار دارد و بدون توجه بهاینها، نمیتوان آن تمدن و کارکردها و روشهای آن را باز شناخت. تمدن غربدر اصل، برگرفته از تمدن یونان و روم باستان است و مسیحیت تنها پوستۀخارجی و ظاهری آن تمدن به شمار میآید؛ زیرا مسیحیت در غرب به یکدین خرافی و یونان باستان تبدیل شد، نه آنکه آن تمدن یونانی به مسیحیتتبدیل شود. > در این باره باید یادآور شویم که مسیحیت به وسیله یک امپراتور بهغرب راه پیدا کرد. آن امپراتور به آیین مسیحیت ایمان آورده و آن را به سلیقهخود درک کرد و سپس به مردم تحمیل نمود. سپس پایههای این دیانت شکلگرفت و دیگران را هم وادار کرد که در برابر آن سر فرود آورده و آن را بپذیرندو در غیر این صورت سرشان را از دست بدهند! پیروزی وحشیانۀ انگلو _ساکسونها به دست یونیفاس قدّیس هم نمونهای است که بر همۀ این حالتهاقابل تطبیق است بدین ترتیب مسیحیت به دیانتی متکی بر تمدن یونانتبدیل شد و به جای تسامح و سهلانگاری مورد ادعای مسیحیت خشونتو سختگیری جزء جداییناپذیر مسیحت غربی شد، تا جایی که امروزه، حتی انتخاب «پاپ» (رهبر کاتولیکها) همانند انتخاب موبدانعبادتگاههای یونان باستان و بر مبنای همان شرایط انجام میگیرد. > علاوه بر آن، مذهب کاتولیک نقش مهمی در استعمار جهان به وسیلۀغربیها داشت. کاتولیک همواره، پیشتاز استعمار بود و در روند سلطۀ غربیانبر ملتهای دیگر و ایجاد استعمار، مشارکت مینمود، تا جایی که استعماردر لباس نظامیان، تاجران و مبلّغان (به طور پنهان) انجام میشد! > پروتستانیزم، در حقیقت تغییری در مسیحیت متکی بر یونان باستانبود، که مرحلهای دیگر از مراحل تحول ابزار سلطه و خشونت محسوبمیشود. پروتستانیزم یک اصلاحطلبی دینی نبود، بلکه راه حلی جهانی برایموفقیت در امور تجاری به شمار میرفت که عقل گراییِ مورد ادّعای آن، تنهاراهی برای کسب سود بیشتر و منفعت طلبی بیشتر بود. به طور خلاصه، مذهب جدید پروتستان، عبارت بود از «اقتصاد سیاسی»، و از یاد نبریم کهمسیحیت غرب - که خشونت، سمت و سوی اصلی آن بود – ارتباطتنگاتنگی با کشتارهای دسته جمعی به اسم دین و جنگهای نژادی ودادگاههای تفتیش عقاید داشت. > با پیشرفت غرب در دورانی که عصر نهضت و رنسانس نامیدهمیشود تمدن برگرفته از یونان باستان و روم باستان وافکار نژادپرستانه وملیگرایانه گسترش یافت و پروتستان ظهور کرد تا ارزشهای عقل گرایانه وروشنفکرانه ومنفعت طلبانه را تقویت کند و به دینی تبدیل شد که پایه واساس آن، اقتصاد سیاسی بود و بدینسان، مرحله استعمار آغاز گردید ودولتهای اروپایی با در پیش گرفتن نبرد اطلاعاتی برای به استعمار کشیدنجهان با هم به رقابت پرداختند. آنان از طریق نابود کردن اهالی بومی امریکاو استرالیا و غارت منابع آن قارههای تازه کشف شده و چپاول ثروت ملتهای آسیا و افریقا و با استفاده از نیروی کار بردگان سیاهپوست، پایههای تولیددر غرب را بنا کردند ودر اثر تراکم ثروتهای به غارت رفته و به کارگیریبردگان، داراییهای زیادی در غرب انباشته شد که باعث به وجود آمدنبانکهایی برای جریان یافتن تجارت بردگان و تجارت در آن سوی دریاهاگردید. بدین ترتیب، انقلاب صنعتی یا پیشرفت صنعتی غرب آغاز شد وسرمایهداری به وجود آمد و از آن زمان تاکنون، سرمایه داری، سمت و سویاصلی ابزار شیطانی و راهگشای آن بوده است. از سوی دیگر باید اضافهکنیم که سرمایه داری، به عنوان ابزاری بُرنده و بی رحم به گسترش استعمار وایجاد بازارهای جدید و غارت و سلطهگری و پیشبرد برنامههای نظامیغرب کمک بسیاری کرده است، تا جایی که مقارن باسال 1914میلادی، بیشتر نقاط دنیا تحت سیطره استعمار اروپا قرار گرفت؛ اما طبیعی بود کهابزار شیطانی، از اعمالِ خشونت دست بر نمیدارد بنابراین پس از آنکهخشونت و غارت اموال را در سراسر جهان به انجام رساند همین کار را باخود نیز انجام داد، وجنگهای جهانی اول و دوم به وقوع پیوست. > سپس این ابزار شیطانی توانست ماهیت خود را تغییر دهد و مرحلهایبه نام استعمار زدایی آغاز شد. به عبارت دیگر، شعار فریبندۀ استعمار زُدایی، آثار استعمار را کاهش داد، اما در حقیقت چیزی نبود جز تغییر در وسایل وابزار غارت و چپاول بی پایان غربیان. > اندیشمند فرانسوی «ک. موریل» آن را اینگونه تعبیر میکند: «جالبترینکاری که استعمار انجام داد، نیرنگ «استعمار زدایی» بود: سفید پوستاناستعمارگر، ظاهراً، به عروسکهای یک نمایش خیمه شب بازی تبدیل شدند، امّا در حقیقت کارگردان این نمایش همان استعمارگران هستند». > بدین ترتیب، به جای نظامیان و تاجران و مبلّغان دینی غرب، دیگر حکومتهای محلی بودند که وظیفۀ ایجاد سلطه و آسانتر کردن غارت اموال رابه نیابت از نظامیان غربی به عهده داشتند. در این مرحله، ارتش ملّی وپلیس محلی، تنها وظیفه شان سرکوب و ایجاد خفقان بود. نمایندگیهایتجاری ایجاد میشد که غارت اموال را ادامه میدادند و روشنفکرانی غربزدهبه وجود آمدند که ریشه کن نمودن فرهنگ ملی را سرعت میبخشند وانسانهای رام شده را در خواب غفلت نگاه میدارند. > ابزار چپاول و سلطه، تغییر کرد و تبدیل شد به کارشناسان و بورسهایبینالمللی شبانهروزی، ماهوارهها و ایستگاههای رادیو تلویزیونیتخریب کننده فرهنگها، شورای امنیت و کلاههای آبی رنگ شرکتهایفراملّیتی و شعارها و عبارتهایی که غارت و چپاول را آسانتر و با قدرتبیشتر انجام میدهد؛ مانند تجارت آزاد حقوق بشر، رشد تکنولوژی، روشنفکری و ... > حالا دیگر این ابزار به مرکز غارت وچپاول بزرگی شبیه است کهشبکهای گسترده و خرطومی شکل، از مرکز آن به همه جای کرۀ زمین کشیدهشده است مانند حیوان وحشی و درندهای که خرطومش را به همه جا درازکرده و خون دیگران را میمکدوسلولهای عصبی انان را میخورد و آنان رابه ناامیدی و یاس بی سابقهای دچار میکند. وسایل بالابرندۀ بزرگی هموجود دارد که ثروتهای غارت شده را با سرعت بیشتری به سوی غرب سرازیرمیکند. مانند بانک جهانی، بازارهای بورس، تجارت آزاد کنفرانسهایجهانی، شورای امنیت و ... ؛ و حتی وامها و کمکهای مالی هم که گاه وبیگاه به ملتهای غارت شده داده میشود، تنها وسیلهای برای تمیز کردنلولههای چپاول ثروت و افزایش حجم آن است! تا فشار ایستگاههایسرازیر کنندۀ ثروتهای غارت شده را تقویت کند و هر جنبش اقتصادی یا فرهنگی ساختار اجتماعی را که باعث کُندی روند چپاول و غارتمیشود، نابود سازد. > هر روز که میگذرد، حرص و طمع و گرسنگی این حیوان وحشیبیشتر میشود وهر روز این ابزار تغییر میکند. ابزار وحشی سلطه و چپاول، باعطش بیشتری، تعداد زیادتری از قربانیان را به کام خود میکشد وتازهترین تحول در این زمینه، شرکتهای فراملیتی هستند که سرمایۀ هر یک ازآنها، از بودجه یک کشور هم بیشتر است و به جای آنکه مانند هلند وانگلستان و ایالات متحده، به غارت منابع دولتهای محلی بپردازد این بارحتی خود تفکر ملیگرایی همان کشورها هم در معرض تندباد قرار گرفتهاند.وقتی سرمایۀ یکی از این شرکتها، از بودجه کشوری بیشتر باشد، پس سرمایۀهمۀ آنها از بودجه ایالات متحده امریکا هم فزونتر خواهد بود و مسأله دراین جهت قابل بررسی است. > پس بدین ترتیب ما در برابر تغییر و تحولی در ماهیت و شکل غارتمنابع قرار داریم که نتیجه آن، بی شک به برپایی و ایجاد روابط جدیدی ازاقتصاد سیاسی خواهد انجامید و قربانیان بیشتری خواهد گرفت که این بار، حتی خود غرب هم جان سالم به در نخواهد برد. این مسأله، دیگر از حدودحکومتهای ملیگرا و حتی تمامی یک قاره پهناور هم فراتر رفته و این حیوانوحشی دیگر در برابر کسی تسلیم نمیشود و هیچ کس قدرت رام کردن یاتسلط بر آن را ندارد و این، یعنی ناامیدی، هرج و مرج و جنون روز افزون ... > یکی از نشانههای این هرج و مرج، تربیت انسانها مطابق با یک فرهنگواحد است؛ یعنی اگر تهاجم فرهنگی و اطلاع رسانی مستقیم و غیر مستقیمو احاطۀ غرب بر این ابزار، با هدف ریشه کن نمودن فرهنگهای دیگر انجامشود، در نتیجۀ انسانهایی که به زور در برار غارت منابع تسلیم میشدند، > دیگر به این نوع چپاول عادت کرده ومعتاد میشوند. بدین ترتیب آنها، خودبه سوی آن حیوان وحشیِ خون آشام روی آورده و از او با اصرار میخواهندکه خونشان را بمکد! و این امربه جهانی تهی از فرهنگ و تمدن یا پایانجهان خواهد انجامید ... اما بهتر آن است که تنها غرب نابود شود و به پایانبرسد نه اینکه همه جهان را نابود کند. و این امر نیازمند انقلابی است که ابزارشیطانی را نابود سازد. > به هر حال اگر به مفهوم جهانی شدن، فرهنگ جهانی و آنچه کهغرب به عنوان ارزشهای تمدن واحد تبلیغ میکند، بیندیشیم و دقت کنیم کهمراکز و رسانههای تبلیغاتی غرب، تولید اخبار و اطلاعات و هنرها و درنتیجه، توجه و ذوق و سلیقه مردم را در اختیار خود گرفتهاند تا با هدفنابودی و ریشه کنی فرهنگهای دیگر، همه را به غربزدگی دچار کنند. البتهاین کار در حقیقت دشمنی با همۀ فرهنگهاست چرا که در جهانی با یکفرهنگِ واحد، در حقیقت هیچ فرهنگی وجود ندارد و بازگشتی به دورانمیمونها و موجوداتِ منقرض شده است. > حال به بررسی وضعیت قربانیان از یک سو و سوءاستفادهکنندگان ازاین ابزار غارت و چپاول شیطانی از سوی دیگر میپردازیم. باید توجهداشت که تعداد و نوع قربانیان، دائماً رو به افزایش است، امّا بهرهبرداران، همواره کاهش مییابند، زیرا حرص و ولع این ابزار شیطانی؛ به صورتتصاعد هندسی زیاد میشود و باید به دنبال راهحلی باشیم و عدالتگمشده را که انسان همواره در جستجوی آن بوده، بیابیم. > مسأله را با یک پرسش آغاز میکنیم و آن اینکه : «آیا میتواناستفاده کنندگان این ابزار شیطانی را راضی نمود که از چپاول و سلطهگریدست بردارند؟ آیا میتوان این ابزار شیطانی را به روش مجادله و بحث، متوقف کرد؟ به عبارت دیگر، آیا میتوان عدالت فراگیر یا لااقل عدالتمحدود را با روشهای مسالمتآمیز، پیاده نمود؟» تنها پاسخ موجود، منفیاست و باید گفت: «خیر» زیرا ماهیت و ذاتِ کینهجو، سلطهگر و غارتگرابزار شیطانی، اجازه این کار را نمیدهد و هر تلاشی برای راضی کردنحیوان وحشی و بازداشتن آن از خون آشامی، تلاش بیهوده و عبث است. > پس هیچ راهی جز انقلاب وجود ندارد. اما سئوال اینجاست کهایدئولوژی و اندیشۀ بنیادین آن انقلاب چیست و تکیهگاه فرهنگی واجتماعی و نیروهای برپا کننده آن انقلاب از کجا به وجود خواهند آمد؟ کهپس از تعیین و تقسیم دو مجموعۀ جداگانه به این پرسش پاسخ خواهیمداد. آن دو مجموعۀ عبارتند از : مجموعۀ استکبار وکاربران ابزار شیطانی، ومجموعۀ قربانیان و یا همان سربازان بالقوۀ انقلاب. > ابتدا به بررسی مجموعۀ استکبار و بهرهبرداران میپردازیم و کمی بهزمان گذشته باز میگردیم. در اوایل دوران استعمار، میتوانستیم در میانگروه بهرهبرداران؛ دولتهای ملی و یا حتی طبقات اجتماعی موجود در اینکشورها را هم ببینیم که عبارت بودند از: تجار، بورژواها، صنعتگران، سربازان، مبلغان دینی و ... اما امروزه با تغییرات عمده در ابزار شیطانی و باوجود شرکتهای فراملیتی و با افزایش حرص و ولع ابزار سلطه و چپاول، فقطسرمایهداران بزرگ و صاحبان شرکتهای فراملیتی و سرلشگرهای بزرگ وصاحبان بانکهای مهم و شبکههای تلویزیونی از نتایج آن بهرهمند میشوندو در سطوح پایینتر، کارشناسان، روشنفکران غربزده و گسترش دهندگانابزار شیطان قرار دارند که افکار خود را در ازای اندکی از خون قربانیان، میفروشند و نمایندگیهای بازرگانی و سردمداران محلی در دنیای محروم؛ که در قربانی کردن ملتهای خود و غارت ثروت آنها مشارکت میکنند تا بهرهناچیز یا قابل توجهی به دست آورند. > اما مجموعه قربانیان عبارتند از همۀ ملتها ستمدیده و غارت شدهآسیا، افریقا و امریکای لاتین. امّا زنان غربی هم جزء مجموعه قربانیانهستند، زیرا ابزار شیطان، انان را به یک کالای تجاری تبدیل کرده است و اززنان، برای ارضای انحرافات خود، بهرهبرداری میکند؛ یعنی اگر فرض کنیمسی درصد از مردم جوامع غربی منحرف باشند، برای ارضای غرایز منحرفخود، از همین تعداد زنان سوءاستفاده میکنند بدین ترتیب آیا جزمحرومیت و نومیدی، چیزی برای زن غربی باقی می ماند؟ > از سوی دیگر، چرا زن باید به تنهایی زحمت و دردسر جنین نامشروع رادر رحم خود بر دوش بکشد و حد شرعی آن راتحمل کند؟ حتی اگر امکانسقط جنین بی خطر هم وجود داشته باشد؛ چرا که هر چند هم بیخطرمحسوب شود، باز یک عمل جراحی است که عوارض جانبی آن، با وجودوسایل پیشرفته پزشکی، اجتنابناپذیر است. آیا این، نشانه ظلم در حقزنان نیست ؟ چرا زن حق ندارد فرزند خود را حفظ کند و به جای سقط جنینو کشتن آن، مرد هم در کنار او، سختیها و مسئولیتهای سرپرستی و تربیت اورا به عهده بگیرد؟ پس میبینیم که زنان غربی هم جزء مجموعه قربانیانهستند و در نتیجه بخشی از ارتش انقلابی را تشکیل میدهند. > به علاوه، طبقه محروم و کارمندان جزء و بیکاران و اطفال بی سرپرستغربی هم جزءسربازان انقلاب به شمار میروند؛ چون آنان هم از قربانیانابزار شیطان هستند. > غرب در مرحلهای از مراحل تغییر شکل ابزار سلطه و چپاولتوانست طبقۀ کارگرانِ جزء را با بهرهای اندک از امکانات اقتصادی-اجتماعی، راضی نگه دارد و آنان را به سکوت و رضایت وادار کند؛ اما بدونشک ادامۀ این روند و افزایش حرص و طمع بی پایان ابزار شیطان، دیگرنخواهد توانست طبقات محروم جامعه را با این «حق السکوت» راضینگه دارد و این افراد محروم دیر یا زود خود را در میان نیروهای انقلابی یافتهو به انان میپیوندند. در این میان باید به افزایش میزان بیکاری در جوامعغربی که همواره در حال ازدیاد است نیز اشاره کرد. > حال باید دربارۀ ایدئولوژی و اندیشه بنیادین آن انقلاب، بحث کنیم.در ابتدا لازم است به واقعیتی غیر قابل تردید اعتراف نماییم که هم از دیدگاهفلسفی و هم از دیدگاه تجربی و واقعگرایانه، شکی در آن نیست. آنحقیقت تردیدناپذیر این است که ایدئولوژی یک انقلاب، نمیتواند برخاستهاز همان زمینههای اجتماعی، فلسفی و شناختی باشد که میخواهیم علیه آنانقلاب کنیم و شاید علت ناکامی دو تجربۀ انقلابی، یعنی انقلابکمونیستی مارکسیستی شوروی و نهضت آزادیبخش مسیحی در امریکایلاتین در همین باشد. اکنون دیدگاه تجربی و معرفت شناسی آشکار شدهاست که اگر انقلابی ایدئولوژی و اساس خود را از همان فرهنگی که بایدعلیه آن انقلاب نمود، اقتباس کرده باشد، چنین انقلابی بیثمر و منحرفخواهد شد؛ و شاید حتی باعث تقویت و تحکیم وضعیتی شود که بایدانقلاب برضد آن انجام گیرد. پس ناگزیر، ایدئولوژی انقلاب برخاستهاز جریان فرهنگی مخالفت یا حتی معاند با آن در زمینه فرهنگی باشد که باعثبه وجود آمدن اوضاع ناهنجار شده و انقلاب میخواهد آن را از بین ببرد. > به عنوان مثال، مارکسیسم، از اعماق فلسفه اروپا - یا به طور دقیقتر، آلمان - ریشه گرفته بود و در تحلیلهای اقتصادی و تاریخی خود، بر علماقتصاد سیاسی و تاریخ غرب، خصوصاً اروپا تکیه داشت و به همین علتنیز شکست خورد و جز شکست، سرانجامی برای آن متصور نبود . ناکامی > طبیعی آن هم دلیل تازهای بر فساد مجموعۀ فرهنگی تمدن غرب بود کهسراسر آن را در برگرفته بود. > اندیشمند فرانسوی «سرژلاتوس» در کتاب خود به نام «غرب گراییجهانی» مینویسد : > کمونیسم آنطور که در عمل متحقق شد چیزی نبود جز شکلمتفاوتی از همان نظام سرمایهداری جوامع غربی؛ یعنی در کمونیسم هممیشد همان روشها -مانند صنعتی شدن، شهرنشینی و تبدیل مردم بهکارگرانی که تنها هدف آنها، ابزارگرایی و پیشرفت تکنولوژی - است راشاهد بود. > نتیجۀ ایجاد این قشر از کارگرانِ جزء، در رأس قرار گرفتن ابزار، تکنولوژی، علم و پیشرفت است که مرحلۀ جدیدی از روند نوگرایی را بااستفاده از جبر طبیعی و تاریخی از سر میگیرد ... > در حقیقت ، روشها، همان روشهای سرمایهداری است.» > او در ادامۀ مینویسد: «سرمایهداری، تنها یک ابزار است؛ منتهاازدیدگاه لیبرالها، ابزاری طبیعی ودر نگاه سوسیالیستها، ابزاری صنعتیاست. بنابراین، سرمایهداری ترکیبی است لیبرالیسم و کمونیسم و نشانۀبارزی از ویژگیهای غربی است». > و میافزاید: «اتحاد شوروی (به عنوان نمونهای از کمونیسم)، بیش ازآنکه جایگزینی واقعی برای سرمایهداری غربی باشد، شکل تازهای از همانروش غربیهاست». > و اندیشمند انگلیسی « ارنولد توپینی » میگوید: «رقابت اتحاد شوروی(سابق) و ایالات متحده امریکا بر سر رهبری جهان و به عبارت دیگر، رقابت مکتب سوسیالیزم با اقتصاد آزاد برای جلب توجه و اعتماد انسانها، > در حقیقت یک درگیری خانوادگی درون خانوادۀ جوامع غربی است». > به همین دلایل، شکست نهضت آزادیبخش مسیحی در امریکایلاتین هم امری طبیعی بود و آن هم به یک انقلاب ناکام و منحرف تبدیلشد؛ زیرا ریشههای آن انقلاب از همان مجموعۀ فرهنگی غرب وهمانوضعیت اجتماعی که انقلاب علیه آن قیام کرد نشأت گرفته بود. نهضتآزادیبخش مسیحی در امریکای لاتین، از مکتب کاتولیک سرچشمهمیگرفت که همان مسیحیت غربی و بخشی از فرهنگ و تمدن غربی بود وجهتگیریها و ویژگیهای خاص خودش را داشت. حتی باید گفت که سهمعمدهای از جنایات استعماری در امریکای لاتین، مانند نابود کردن ساکنانبومی امریکا و غارتِ طولانی ثروتها و منابع انسانی آن را کلیسای کاتولیکبر دوش دارد. > «سمیر مرقص» در مقالهای تحت عنوان «تجربۀ نهضت آزادیبخش»در شماره ژانویه 1994 مجله القاهره در این باره میگوید: «کلیسایکاتولیک در عملیات جنگ افروزانۀ استعمار ملل قاره جدید (امریکا) سهیمبود و با وضع قوانینی در استعمار ساکنان بومی امریکای لاتین همکارینمود در تاریخ مشهور است که پاپ الکساندر ششم (رهبر کلیسایکاتولیک در آن دوره) حکمی صادر کرد که قاره جدید میان اسپانیا و پرتغالتقسیم شود». > پس مشاهدۀ میکنیم که در هر دو انقلاب یعنی انقلاب کمونیستیشوروی و نهضت آزادیبخش امریکای لاتین به قول معروف آفت و کرممیوه، از خودِ درخت است»؛ زیرا آن انقلابها ثمرۀ درختی بودند که باید ازریشه کنده و سوزانده شود و طبیعی است که میوه چنین درختی فاسدمیشود. > پس لازم است که خارج از محدودۀ تمدن غرب، پیش زمینهها وریشههای انقلاب جهانی بر ضدّ ابزار شیطانی سلطه و چپاول غربیها راجستجو کنیم. چنین انقلابی باید متّکی بر فرهنگی متفاوت باشد و ریشه درتمدنی دیگر داشته باشد. از سوی دیگر، چون نیروهای این انقلاب، همۀملتها آسیا و افریقا و امریکای لاتین و زنان و کارگران و حتی بیکاران وکارمندان جزء امریکا و اروپا هستند، پس ایدئولوژی انقلاب بایدبرخاسته ازتمدنی با ارزشهای جهانی باشد وبدون شک، تنها «اسلام» استکه همه ویژگیهای لازم را دارد ومی تواند ریشه و زمینه فرهنگی آن انقلابباشد؛ زیرا تمدن اسلامی از هر لحاظ، یک تمدن جهانی است. به عنوانمثال اسلام یک منطقه جغرافیایی معین یا یک نژاد انسانی خاصّ را موردخطاب قرار نداده، بلکه مخاطب آن، همه جهانیان هستند؛ همانطور که درقرآن آمده است: «و ما ارسلناک الّا رحمة للعالمین) یعنی: [ای پیامبر] ما تورا رحمتی برای همه جهانیان قرار دادیم از سوی دیگر، همۀ انسانها اعمّ ازسیاه، زرد، سفید و سرخپوست، افریقایی و آسیایی و اروپایی، ترک وهندی و عرب و فارس همگی در ایجاد تمدن اسلامی نقش داشتهاند و ازآنجا که تجربه ثابت کرده است که تمدن اسلامی مشارکت همۀ انسانها راجلب کرده؛ پس عملاً یک تمدن جهانی به شمار میرود. در حقیقت، رویسخن اسلام با همۀ جهان است و تنها تمدن اسلامی است که میتواندمبنای یک انقلاب جهانی جدید قرار گیرد و آن را در دامان خود پرورشدهد. > از سوی دیگر، تمدن اسلامی با ظهور اسلام، هرگز کسی را برایپذیرش آن مجبور نکرده است: «لااکره فی الدین» (در پذیرش دین اجبارینیست). [1] > و به همین سبب هنوز هم در دنیای اسلام اقلیتهای مسیحی و یهودیوجود دارند ... و حتی مشاهده میکنیم که آن اقلیتهای دینی، بدون آنکهاسلام را به عنوان دین خود بپذیرند، به خاطر محیط امن و آرام اسلامتوانستهاند در تمدن اسلامی سهیم باشند و مشارکت کنند و این مسألهدلیلی است بر آنکه اسلام، که یک دین الهی است و فرهنگ و تمدن آنمیتواند به عنوان ایدئولوژی غیر مسلمان هم قرار گیرد در حالی که تمدناروپایی با وجود تبلیغات زیاد، یک تمدن جهانی نبوده است؛ زیرا جهانیبودن مستلزم داشتن معیارهای جهانی است. تمدنی که نژاد پرستی و چپاولرا سرلوحه خود قرار داده نمیتواند جهانی باشد. تمدنی که بر پایۀ سلطه بردیگران و محروم کردن آنان از حقوق خود شکل گرفته است، نمیتواندتمدنی جهانی نامیده شود. > علاوه برآنچه که گفتیم باید اضافه کنیم که اسلام نژاد پرستی را بهرسیمیت نمیشناسد و معتقد است: «همه شما از نسل آدم(ع) و آدم(ع) ازخاک است. عرب و عجم، و سیاه و سفید با هم تفاوت ندارند». همچنیناسلام به جای سلطه بر دیگران، به استفاده صحیح از منابع جهان دعوتمیکند. اسلام به عدالت وانصاف وآزدای سفارش میکند و حتی جهادهم که در راه اسلام وارد شده، با هدف از بین بردن چپاول و سلطه برای ایجادآزادی انجام میشود و هدف آن تحمیل اسلام بر دیگران نیست. بنابرایناسلام پشتوانۀ انقلابی قابل توجهی دارد و این پشتوانۀ انقلابی، اسلام را بهزمینه مناسبی برای ایدئولوژی انقلاب جهانی تبدیل کرده است و از آنجا کهجهاد، به خودی خود، انقلابی علیه ظلم و سلطه و چپاول و راهی برای ازمیان برداشتن استکبار و استبداد است، از معیارها و ارزشهای والاییبرخوردار میباشد؛ چنانکه به فرمودۀ قرآن کریم، تنها دشمنی و کینهتوزی باظالمان و ستمگران جایز شمرده شده: «با آنان نبرد کنید تازمانی که اثری ازفتنه نباشد.» [2] و منظور از فتنه، ظلم و کفر و سلطه و چپاول است. درادامه میفرماید: اما اگر از فتنهگری دست برداشتند [دیگر با انان نجنگید]و تنها با ستمگران دشمنی کنید.»[3] بدین ترتیب، هدف نهایی انقلاباسلامی (و سپس جهانی)، نابود کردن چپاول و سلطه و نژاد پرستی وغرب گرایی و از بین بردن ابزار شیطان و در ادامه، برپایی عدالت و برابریبه منظور رفع تبعیض نژادی و اختلاف طبقاتی است که احترام و ارزشهایانسانی را به دنبال خواهد داشت و این همان مفاهیم اولیه اسلام است. > مخالفت با ظلم و بیزاری از ستم و واجب نمودن انقلاب بر ضد آن، از دستورات بدیهی اسلام است همانطور که در قرآن کریم آمده است: > «شما را چه شده که در راه خدا [و برای نجات] مردانو زنان و کودکان مظلوم و مستضعف پیکار نمیکنید.» > و در حدیث قدسی نیز آمده است: [خداوند میفرماید: ] > «بدون شک من از کسی که مظلومی را میبینید و با وجودتوانایی، یاریاش نکند، انتقام سختی خواهم گرفت». > پس مشاهده ظلم (حتی ظلم بردیگران) و سکوت در برابر آن و یارینکردن مظلوم در برابر ظالم، باعث خشم وانتقاد خداوند متعال خواهدشد. > پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید: > «در جایگاهی که شخصی را به ناحق میکشند حاضر نشوید > که لعنت خدا بر کسانی که در آنجا حضور دارند و در رفع[ظلم و یاری مظلوم] نمیکوشند، نازل میشود.» > از سوی دیگر دربیان آداب جهاد و انقلاب و شرایط آن در قرآن کریممیخوانیم (تنها با کسانی پیکار کنید که بر مردمان ستم روا میدارند و بهناحق سربه طغیان برمی دارند براستی عذاب درد ناکی در انتظار اناناست). > متون اسلامی و فرهنگ ما، آکنده است از دستوراتی که مسلمانان رافرمان میدهد تا مطابق با شرایط و با رعایت آداب خاص و ارزشهای والا، برضد ستمگران قیام کنند. این شرایط باعث میشود که تفاوت میان انقلاب(اصلاحی) با فتنه و آشوب، آشکار گردد و هدف انقلاب علیه ستمگرانمشخص شود. شکی نیست که ابزار سلطه و چپاول شیطانی واستفادهکنندگان از آن، ظالمان و ستم پیشگانی هستند که میلیونها نفر انسانمظلوم را قربانی اهداف خود کردهاند، و برپایی انقلاب با هدف یاریتهیدستان و محرومین و ایجاد عدالت اجتماعی لازم به نظر میرسد. فرهنگاسلامی سرشار از تعالیم، مواضع و روشهایی است که آن را به ایدئولوژیمناسبی برای انقلاب جهانی تهیدستان، پابرهنگان و محرومین تبدیل کردهاست. چنانکه در حدیثی آمده است: > «کسی که با شکم سیر بخوابد وهمسایهاش گرسنه باشد، ازما نیست.» > در اینجا، منظور از همسایه؛ خانواده اطرفیان، کشور، قاره وحتیتمام کرۀ زمین را دربر میگیرد یا اینکه گفته شده: > «هر کس پشتوانه و امکانات مناسبی دارد، به آنان که امکاناتکمتری دارند، کمک کند. و اگر کسی امکانات مالی برتری درمایحتاج زندگی دارد، به آنانکه وضع مالی مناسبی ندارند، یاری برساند». > عبارت فوق، فراخوانی همگانی برای ایجاد جامعهای تهی ازاختلاف طبقاتی و نیز دعوتی برای انقلاب بر ضد کسانی است که مازادنیاز خود را، با وجودی که دیگران به آن احتیاج دارند، در اختیار آناننمی گذارند. > حضرت علی – علیه السلام _ میفرماید: > «هیچ ثروتی به بهرهای نمیرسد، مگر آنکه تهیدستی ازآن بهره محروم شده باشد». > به عبارت دیگر، برخورداری از مال و ثروت انبوه، تنها از راه تضییعحقوق مستمندان حاصل میشود. این حقوق پایمال شده، هم میتواند ازطریق توزیع ناعادلانۀ ثروت و منابع - یا دزدی از منبع توزیع - و هم از طریقسوء استفاده از دسترنج دیگران و ندادن حق و حقوق کامل به کارگران و هماز راه اخراج آنان از کار و فساد مالی و رشوه و ... ایجاد شود. > در انتها گفته ابوذر غفاری (رض) را نقل میکنیم که میفرماید: > «تعجب میکنم از کسی که در خانه چیزی ندارد جیرۀ روزانه خود را دارد [کنایهاز حداقل امکانات] وبر ضد ظلم و ستم شمشیر نمیکشد ومبارزه نمیکند.» > این عبارت، بر جایز و لازم بودن قیام فقرا و تهیدستان تأکید میکند واسلام را از جهت جهانی بودن و دارا بودن فرهنگی مخالف و معارض بافرهنگ وتمدن غرب میشناساند. متون و میراث فرهنگی استوار اسلام کهبه طور کلی، ماهیت انقلابی دارد و خصوصاً پابرهنگان و محرومین را بهانقلاب و قیام دعوت میکند، آن را به یک ایدئولوژی مناسب برای انقلابجهانی تبدیل نموده است. > کافیست علمای اسلام، برای برپایی انقلاب جهانی تلاش کنند و بهعنوان سردمداران این انقلاب و پیشتازان نهضت، بپاخیزند تا پابرهنگان وتهیدستان جهان نیز به دنبال آنان به راه افتاده و برای مطرح کردن اسلام بهعنوان ایدئولوژی انقلاب جهانی تأکید نمایند. > به عقیدۀ من، اسلام به عنوان یک دین، تمدن و ایدئولوژی، میتواندمسلمانان را به قیام تشویق کند و همچنین تمدن اسلام میتواند همهعلاقمندان به خود اعم از مسلمانان و غیر مسلمانان را به سوی قیامجهانی رهنمون شود پس اسلام به عنوان یک ایدئولوژی انقلابی میتواندهمۀ بشریت و حتی افرادی از تمدن غرب، مانند زنان و کارگران محرومو ... - را در مسیر انقلاب جهانی قرار دهد متمایز ساختن اسلام از دیگرایدئولوژیها، بدون دلیل نیست، چرا که فرهنگهای دیگر، - با همه احترامی کهبرایشان قائل هستیم و وجود آنها را زائد نمیدانیم - تمدن محسوبمیشود؛ اما همانند اسلام، ماهیت انقلابی ندارد یا جهانشمول نیستند، یااز دیدگاه فلسفی نمیتوانند در رویارویی با تمدن غرب و در نتیجۀ ابزارسلطه و چپاول غربی، موفق شوند. > خلاصه آنکه تفاوت همۀ ابعاد مسأله در این است که رویارویی با ابزارشیطانی چیزی جز یک برداشت و قرائت علمی بی طرفانه نیست. برداشتیکه معتقد است چندین قرن ظلم و سلطه و فقر و غارت و چپاول از سویغرب باید پایان یابد و این ممکن نیست جز با انقلاب و قیامی که همهقربانیان درآن شرکت کنند. این انقلاب، نیازمند یک زمینه و ریشۀ فرهنگی وایدئولوژیک است که لزوماً باید جهانی و مخالف با تمدن غرب بوده و درعین حال از پشتوانۀ انقلابی روشنی برخوردار باشد و جز اسلام، هیچ مکتبینمی تواند به عنوان یک دین و تمدن، این زمینه را برای انقلاب فراگیر جهانیفراهم کند. > امام خمینی(ره) یک الگوی تمام عیار > امام خمینی(ره)، در قول و عمل، تأکید داشتند که تنها ایدئولوژیِ واندیشه جایگزین اسلام است و نجات جهان جز از طریق تعالیم اسلامیممکن نیست. تنها راه چاره برپایی یک انقلاب جهانی برگرفته از فرهنگاسلامی است. > یقیناً چنین دیدگاهی که – اسلام، راهنمای اندیشۀ عمل تهیدستان ومستضعفان و تنها راه رهایی از سلطۀ تمدن غربی و سرمایهداری وسرمایه سالاری است - در حوزۀ اندیشه و عمل با مشکلاتی مواجه بود؛ اماانقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) توانست همۀ ایراداتمطرح شده در حوزه فکر و عمل را از ذهنها بزداید؛ زیرا از یک سو سخنانکوبندۀ امام خمینی که در میلیونها نفر، شور انقلابی ایجاد کرد، ثابت نمودکه فراخوان اسلام و اندیشه اسلامی نه تنها می تواند گروههای فراوانی ازمیان مسلمانان و غیر مسلمانان را برای قیام برانگیزاند بلکه قادر است آنانرا برای رویارویی با سرسختترین رژیمهای دیکتاتوری و عظیمتریننیروهای فتنه گر و سرکش منطقهای و جهانی سازماندهی و بسیج نماید؛ واز سوی دیگر جریان انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(س)، نشانداد که اسلام از قدرت بسیج نیروها برخوردار است ومی تواند ملتها را به قیامتشویق کند و حتی انان را بر سختترین نیروها، پیروز گرداند. > پیروزی ملت ایران، تحت لوای اسلا م در سال 1979م. (1357) دربرابر رژِم شاه و ساواک، نه تنها غلبه بر مخوفترین رژیم دیکتاتوری بود، > بلکه یک پیروزی مهم در برابر غرب، امریکا و اسرائیل محسوب میشود. بهعبارت دیگر، امام خمینی(ره) با پیروزی در سال 1979م (1357) ره توشۀپر باری از امید را در دل همۀ ملتها در جای جای جهان به ارمغان آورد وثابت کرد که پیروزی بر امریکا و اسرائیل [غیر ممکن نیست و] از راه دعوتملتها بر مبنای اسلام امکان پذیر است. > پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، به همۀ قربانیان تمدن غرب ومحرومان و مستضعفان که از مبارزۀ در برابر سرمایهداری از راه کمونیسمسوسیالیسم و نهضت آزادیبخش مسیحی و ... ناامید شده بودند نشان دادکه امکان ادامه مبارزۀ انقلابی برضد استکبار و چپاولگری هنوز از بین نرفتهاست. > پس از بر پایی انقلاب به دست امام خمینی، توانایی نظام انقلابی درادارۀ اقتصاد ایران و مقابله با تهدیدات و تحریمهای بینالمللی، ثابت کردکه بجز سرمایهداری و کمونیسم، مکتب سومی هم وجود دارد که ملتها ودولتها، با پیاده کردن احکام آن، میتوانند امور کشور خود رابه پیش برده وبه رشد و توسعه دست یابند. > به علاوه، انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره)، ثابت نمود کهاسلام، نظام اقتصادی پیشرفتهای دارد که بر مبنای زیربنایی متفاوت باسرمایهداری و کمونیسم شکل گرفته است. > امام خمینی(ره) با رهبری خود و به پیروزی رساندن انقلاب نشان دادکه بدون تردید، تمدن اسلامی هنوز هم پویاست وحرفهایی برای گفتن داردو حیات تمدن اسلامی به پایان نرسیده است و ثابت کرد که وجودریشههای فرهنگی انقلاب درون مجموعۀ تمدن اسلامی، برای ایجادانقلاب جهانی بر ضد استکبار، یک سخن منطقی اوست و بر مبنای اصول علمی محکم واقع شده است. > استکبار همواره سخنان بی پایه و پندارهای باطلی را تبلیغ کرده بود کهاسلام دین کاملی نیست و نتوانسته است تمدنی به وجود آورد، یا اینکه دینو تمدن به وجود آورده، اما امروزه توقف و وقفهای در جریان تمدن اسلامیایجاد شده است؛ اما انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره)، برتمام آن ایرادات فکری و پندارهای نادرست، خط بطلان کشید و ثابت کردکه اسلام، دین تمدن آفرین و انقلابگری است که میتواند زمینهای فکری وفرهنگی برای انقلاب جهانی بر ضداستکبار باشد. > از لحاظ استراتژیک، سقوط رژیم شاه به دست امام خمینی(ره)، فروپاشی کمونیسم را سرعت بخشید و در عین حال، موقعیت جبهۀاستکباری غرب به رهبری ایالات متحده امریکا را در منطقه و جهانتضعیف کرد. > امام خمینی(ره)، با فراخوان فکری و عملی به جهاد و مبارزه بااسرائیل، پیشرفت قابل توجهی در انقلاب جهانی بر ضد استکبار، هم درحوزه اندیشه و هم در عمل، ایجاد کرد. چرا که ایشان، ابتدا ماهیتاستکباری رژیم صهیونیستی را افشا نمود و بدین ترتیب، برای نخستین بار، توجه میلیونها نفر را به مسأله [فلسطین] جلب کرد. امام خمینی(ره)، اسرائیل را به عنوان غدّه سرطانی، معرفی کرد که تعریف درستی بود از سویدیگر حمایت انقلاب اسلامی و شخص امام خمینی از جنبشهای مبارزعلیه اسرائیل و حمایت از مسأله فلسطین و پایداری سوریه و لبنان وحمایت از روز قدس و دیگر حمایتهای فکری، مالی و سیاسی از عنصرجهاد بر ضد اسرائیل، بخش مهمی از انقلاب جهانی را تشکیل میداد، چراکه اسرائیل از مهمترین مراکز استکبار جهانی است. > بدون تردید، آثار سیاسی و فرهنگی امام خمینی(ره) درحوزۀ معرفت اسلامی و انقلاب اسلامی، مانند موضع گیریها و اندیشههایاسلامی ایشان در تبیین آزادی و مخالفت با استبداد، قیام و انقلاب بر ضدظلم پذیری و ذلت، و عدالت به جای ستم همه و همه در دمیدن روحانقلابی به فقه سیاسی معاصر اسلام، نقش مهمی داشته و نهایتاً به خیزش وقیام جهانی بر ضد استکبار و حمایت از مستضعفان در همۀ زمانها ومکانها ختم میشود. > جلسۀ اختتامیه: > >
* سردبیر مجله المختار الاسلامی، قاهره. [1] . بخشی از آیۀ 256 سوره بقره. (مترجم) [2] . سوره مبارکه بقره، آیه 193. [3] . سوره مبارکه بقره، آیه 193.
|
|||||||