|
|||||||
رابطه اخلاق و سياست در انديشه امام خمينى
نجمه كيخا
اهميت سياست و اخلاق و نقش آنها در زندگى آدمى، انجام پژوهش در اين زمينه و روشن شدن بيشتر اين مفاهيم را ضرورى مىسازد به ويژه از آن روى كه روشن شدن تعاملات اخلاق و سياست، تكليف بسيارى ديگر از مقولات
با شناخت چگونگى ارتباط اخلاق و سياست در هر شرايط و روند تاريخى، مىتوان دريافت كه چه عواملى در اين ارتباط مؤثرند و چگونه اين دو موارد مختلف بر يكديگر تأثير گذارده و با يكديگر تعامل مىكنند كه وضعيت جامعه در آن شرايط متفاوت و متمايز از وضعيت ديگر مىشود. اين مسأله را مىتوان در زمانه و شرايط فعلى نيز پى گرفت و آثار و پيامدهاى احتمالى آن را دريافت و در جهت تحقق درست مفاهيم ارزشى در حوزه عمومى، سياستگذارى و برنامهريزى نمود. با اين قصد و هدف، تعامل اخلاق و سياست در انديشه امام خمينى مورد بررسى قرار گرفت.
پرسشى كه قصد پرداختن بدان را داريم اين است كه آيا امام خمينى توانست سازمان جديدى در اخلاق و سياست ايجاد نمايد و موفق به ايجاد تغييراتى در نظم موجود آن گردد؟ و اگر توانسته به چه طريقى اين كار را انجام داده است؟ در پژوهش حاضر انديشههاى اخلاقى و سياسى امام خمينى مورد توجه قرار مىگيرد و در كنار آن به عوامل محيطى و فكرى در ارائه انديشه امام و ايجاد تحول در انديشه وى اشاره مىشود.
اخلاق
آثار اخلاقى امام خمينى، عمدتاً پيش از آغاز مبارزات گسترده سياسى وى تأليف شدهاند. اگر كشف اسرار را اولين اثرى بدانيم كه امام در واكنش به شرايط زمان در سال 1322 تأليف نموده است، كتاب شرح دعاى سحر وى در سال 1307 و چهل حديث در 1318 تأليف شدهاند. كتاب آدابالصلاه نيز در 1321 نگاشته شده است. پس از اين دورهها، مبارزات سياسى امام آغاز مىشود. مباحث فقه حكومتى امام و به طور خاص بحث ولايت فقيه زمانى نگاشته شد كه امام به دليل مخالفت با برنامههاى شاه در تبعيد به سر مىبرد. نكتهاى كه در اين سالها در تأليفات امام و سخنرانىهاى او مورد تأكيد زياد قرار مىگرفت نشان دادن اين مطلب بود كه اسلام منحصر به عبادات و اخلاقيات نيست، بلكه تمامى احكام آن سياسى و داراى مضمون اجتماعى است. از اين رو امام در سالهاى مبارزه با دولت شاهنشاهى مىكوشد تا نوعى اخلاق سياسى را به نمايش بگذارد. اين قضيه به دليل مشى حكومتى شاه و شرايط موجود در ايران به ويژه پس از قضاياى انقلاب سفيد و لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى و بىاحترامى نسبت به برخى موازين اسلامى صورت گرفت.
عمده آثار اخلاقى امام عبارتند از: شرح چهل حديث، شرح حديث جنود عقل و جهل، امام خمينى: «جميع ملكات و اخلاق نفسانيه تا نفس در اين عالم حركت و تغير است و در تحت تصرف زمان و تجدد واقع است و داراى هيولى و قوه است، قابل تغيير است و انسان مىتواند جميع اخلاق خود را متبدل به مقابلات آنها كند»
از نظر امام خمينى، عدالت نه تنها خواست فطرى بشر است بلكه از جمله سنن الهى، يكى از مقاصد قرآن، هدف اسلام و هدف ارسال پيامبران است
جهاد اكبر و مبارزه با نفس. برخى از مطالب اخلاقى نيز به طور پراكنده در آثارى مانند اسرار الصلا ه، آداب الصلاه و تقريرات فلسفى آمده است. برخى مبانى مورد پذيرش امام، در اين كتب كه اثر مستقيمى بر تفكر اخلاقى او داشته است. از اين قرارند:
يكم. دو بعدى بودن انسان: دوگانگى وجود انسان از مباحثى است كه در ابتداى كتاب چهل حديث مطرح شده است. امام به طريق پيشينيان خود انسان را داراى دو نشئه مىداند: نشئه ظاهره دنيويه كه بدن او است و نشئه باطنه غيبيه ملكوتيه كه از عالم ديگر است.
دوم. مقامات سه گانه نفس انسانى: نفس انسان داراى مراتب و درجاتى است و هر درجه، جنودى رحمانى يا شيطانى دارد كه هميشه ميان آنها نزاع و جدال است.
اين جنود مىتوانند از جنود شيطانى و يا جنود رحمانى باشند. آنچه مهم است حفظ توازن و تعادل در كاربرد اين قوا است تا يكى از آنها بر انسان غالب نيايند. تعادل فوق تحت قوانين عقل و شرع حاصل مىشود. سبب بعثت پيامبران نيز همين شمرده شده است تا انسانها تسليم جنود شيطان نگردند. از جمله پيشنهادهاى امام در اين مرحله ضبط خيال و جلوگيرى از غلبه خيالات فاسد است. راه ديگر، موازنه ميان قوا و خوب و بد كردن آنها است. مقام سوم نفس مقام عقل است كه امام در چهل حديث اشاره زيادى به آن نكرده است.
سوم. قابليت انعطاف و تغييرپذير بودن انسان: شرط لازم براى ايجاد هرگونه دگرگونى در خلقيات انسان اين است كه تحولپذيرى روح انسان در اين دنيا پذيرفته شود. امام به كرات اين نكته را يادآور شده است كه انسان مادامى كه در اين دنيا است و به ويژه اگر در ايام جوانى به سر مىبرد، راحتتر مىتواند اخلاق خود را اصلاح نمايد. اصل اختيار و اراده آدمى نيز چنين امرى را اقتضا مىكند، در غير اين صورت بحث از ارسال پيامبران، اصلاح اخلاق و كيفر و پاداش انسان بىفايده بود. امام در اين مورد مىنويسد:
«جميع ملكات و اخلاق نفسانيه، تا نفس در اين عالم حركت و تغير است و در تحت تصرف زمان و تجدد واقع است و داراى هيولى و قوه است، قابل تغيير است و انسان مىتواند جميع اخلاق خود را متبدل به مقابلات آنها كند.» 2
چهارم. ابتداى اخلاق بر دين: دستيابى به معرفت الهى و فهم اسرار شريعت و علم باطنى با رعايت ظاهر شريعت. عمل به دستورات شرع و تأسى به سنت رسولالله حاصل مىشود. جهاد اكبر نيز غلبه انسان بر قواى ظاهرى و بيرون راندن جنود شيطان از تن است. 3 امام در جايى اظهار مىدارد كه:
«تا انسان متأدب به آداب شريعت حقه نشود، هيچ يك از اخلاق حسنه از براى او به حقيقت پيدا نشود و ممكن نيست كه نور معرفت الهى در قلب او جلوه كند و علم باطن و اسرار شريعت از براى او منكشف شود.» 4
پنجم. سعادت: فهم سعادت و عوامل مؤثر در آن در انديشه امام خمينى، كليد فهم بسيارى از مباحث اخلاقى و اجتماعى وى و راه دريافت فهم ارتباط اخلاق و سياست در انديشه او است. امام، سعادت را دريافتن لذت و امور ملايم مىداند از اين رو ملاك آن يافتن و دريافت ملايمات است. با اين حال درك سعادت در مورد انسان كمى دشوارتر است؛ نخست به دليل پيچيدگى وجود انسانى از اين جهت كه صاحب قوا و مراتب گوناگون است و بايد سعادت تمامى قوا را به دست آورد و سپس به دليل محدود نبودن حيات انسان به اين دنيا و در نظر گرفتن سعادت با تصور وجود دنياى ديگرى براى انسان. 5
سعادت با تزكيه مراتب سهگانه انسان يعنى قواى جسمانى، خيال و باطن و قوه عاقله به دست مىآيد. اين قوا بايستى با عمل به قوانين الهى به صورت قواى انسانى درآيد. براى رسيدن به سعادت، تعديل و تقويت عقل عملى و نظرى لازم است. عقل نظرى بايد به مقام فعليت درآيد و حقايق عالم را آن چنان كه هست و نظام وجود را به آن نحوى كه مبدأ و معاد است درك كند. عقل عملى نيز بايد انسان را به عمل صالح و تصفيه قواى جسمانى رهنمون شود. براى تعديل قواى جسمانى وجود عدالت ضرورى است. 6
بنابراين از نظر امام در كنار لزوم دارا بودن عقايد صحيح، اخلاق و هر عملى كه انسان را در زندگى فردى و اجتماعى او به سعادت نزديك سازد، از لوازم سعادت محسوب مىگردد.
ششم. معيار بودن عدالت در اخلاق: عدالت غايت اخلاق شمرده مىشود؛ زيرا به معناى صحت و درستى تمامى قوا مىباشد. امام عدالت را عبارت از تمام فضايل مىداند، نه جزئى از آن و عدالت را حد وسط بين افراط و تفريط و غلو و تقصير و يا تعديل جميع قواى باطنيه و ظاهريه و روحيه و نفسيه تعريف مىكند. از نظر امام عدالت همان صراط مستقيم است و در اين مورد مىنويسد:
«... طريق سير انسان كامل از نقطه نقص عبوديت تا كمال عز ربوبيت، عدالت است كه خط مستقيم و سير معتدل است و اشارات بسيارى در كتاب و سنت بدين معنى است چنانچه صراط مستقيم، كه انسان در نماز طالب آن است، همين سير اعتدالى است ... و اعتدال حقيقى جز براى انسان كامل كه از اول سير تا منتهىالنهايه وصول هيچ منحرف و معوج نشده است، براى كسى ديگر مقدور و ميسور نيست ... و چون خط مستقيم واصل بين دو نقطه، بيش از يكى نيست، از اين جهت، فضيلت به قول مطلق و سير بر طريق عدالت و بر سبيل اعتدال، بيش از يكى نيست؛ ولى رذايل را انواع بسيار بلكه غيرمتناهى است.» 7
از نظر امام خمينى، عدالت نه تنها خواست فطرى بشر است، 8 بلكه از جمله سنن الهى، 9 يكى از مقاصد قرآن، 10 هدف اسلام 11 و هدف ارسال پيامبران 12 است. از اين رو است كه در سعادت انسان تأثيرى غيرقابل انكار دارد.
هفتم. تقدم اخلاق شخصى و فردى بر اخلاق جمعى و توجه به بعد اجتماعى اخلاق: آنچه در كتاب چهل حديث امام و كتب ديگرى از ايشان همچون جهاد اكبر ذكر شده است، توجه دادن خوانندگان به اصلاح احوال شخصى است. شايد اين مسأله باعث اين گمان شود كه امام نگاهى فردى و شخصى به اخلاق داشتهاند. اما دقت در اين كتب و آثار بعدى امام چنين گمانى را رد مىكند. نگاه امام به اخلاق، از زاويه فردى آن است؛ زيرا اخلاق به احوال درون انسان مىپردازد و اصلاح جامعه نيز در گرو اخلاق صحيح رهبران و شهروندان آن است. از اين منظر است كه اخلاق، كاركردى اجتماعى مىيابد كه در آثار سياسى و فقهى امام مطرح شده است. با وجود اين در كتب اخلاقى وى نيز اشاراتى به اين مطلب صورت گرفته است. براى نمونه در حديث هفتم از كتاب چهل حديث كه به غضب اختصاص يافته است، جنبههاى افراط و تفريط اين صفت بحث و به اين نكته اشاره شده است كه قوايى مانند غضب نبايد به كلى از وجود انسان پاك گرداند، بلكه بايد در حد اعتدال باشند؛ چرا كه فوايدى براى جامعه و حفظ وجود انسان دارند مانند: دفع موذيات و مضرات از جامعه و شخص، جهاد با دشمنان دين و حفظ جان و مال و ناموس بشر، 13 رفع مفسدات نظام عائله و نظام جامعه و مدينه فاضله، سد ثغور و حدود مملكت و حفظ نظام ملت و بقاى قوميت، نگهبانى از تهاجم اشرار به مدينه فاضله، جهاد با دشمنان انسانيت و ديانت، اجراى حدود و تعزيرات و سياسات الهى جهاد با نفس و غيره، امام آغاز جنگ جهانى دوم به دست هيتلر و كشته شدن تعداد زيادى از انسانها را نتيجه انحراف اين قوه ذكر مىكند. 14
سستى و تفريط در قوه غضبيه نيز آسيبهاى زيادى به همراه دارد همچون سستى در امر به معروف و نهى از منكر، جلوگيرى ننمودن از ظلم ستمكاران، قلت ثبات و فرار از جنگ و فرونشستن از اقدام در مواقع ضرورت و بدتر از همه تن در دادن به ننگ و عار و ذلت و مسكنت. 15
در كتاب شرح جنود عقل و جهل به آثار اجتماعى برخى صفات اخلاقى همانند عدل، تعديل قوه غضبيه، ثبات و پايدارى نفس، سعه صدر و عزت نفس، رفق و مدارا با مردم و غيره اشاره شده است. از نظر امام، مبارزه با ايادى استعمار و دشمنان اسلام، منوط به مقاومت در برابر حب نفس و جاه و كبر و غرور است
«هيچحركتى و عملى در فرد و جامعه نيست مگر اين كه مذهب اسلام براى آن حكمى مقرر داشته است»
عدل مطلق تمامى فضايل باطنى، ظاهرى، روحى و جسمى را در برمىگيرد؛ زيرا عدالت عبارت از اعتدال قواى ثلاثه يعنى قوه شهويه، غضبيه و شيطانيه 16 است. از آنجا كه مبدأ تهذيبنفس تعديل قواى سهگانه است و عدالت همان عمل به حد وسط است، بنابراين طريق سير انسان كامل از نقص تا كمال، خط مستقيم و سير معتدل يعنى همان عدالت مىباشد 17 و از اين رو انسان كامل متخلق به تمامى صفات نيكو و برى از تمامى مهلكات اخلاقى مىباشد. اهميت اين مطلب در بحث ولايت فقيه امام نيز خود را نشان داده است؛ زيرا در آنجا ايشان يكى از صفات ولى فقيه را عدالت قرار داده است تا از تمامى فضايل انسانى بهرهمند باشد. 18
هشتم. تربيت انسان هدف بعثت انبيا: مطابق نظرات امام، موضوع علم همه انبيا انسان است. اساساً انبيا براى انسانسازى و رساندن انسان به تكامل و سعادت مبعوث شدهاند زيرا اساس عالم بر تربيت انسان است. 19 بر اين اساس امام نيز برنامه خود را ادامه راه انبيا كه همان انسانسازى است مىداند.
تعريف اخلاق از نظرگاه امام خمينى، مشابه تعاريف مشهور علماى اخلاق يعنى، تعادل قواى آدمى و رسيدن به عدالت و رعايت حد وسط است. آنچه ذكر آن اهميت دارد اين است كه امام بيش از اخلاق نظرى و پرداختن به جزييات قواى آدمى، به اخلاق عملى و تأثير اخلاق بر زندگى افراد تأكيد مىنمايد. وى برخلاف ساير علماى اخلاق كه در بدو امر به بحث از قواى چهارگانه نفس مىپردازند، اين مبحث را در ذيل بحث كلىترى قرار مىدهد و آثار و راهحلهاى بيشترى براى آن مىيابد. امام در جايى به اين بحث اشاره نموده است:
«علماى فن اخلاق مجموع فضايل نفس را در تحت چهار جنس داخل كردهاند كه عبارت است از: حكمت، عفت، شجاعت و عدالت. و حكمت را فضيلت نفس ناطقه مميزه دانستهاند؛ و شجاعت را از فضايل نفس غضبيه؛ و عفت را از فضايل نفس شهويه و عدالت را تعديل فضايل ثلاث شمردهاند. و ساير فضايل را به اين چهار فضيلت ارجاع دادهاند. و تفصيل و تحديد هر يك از آنها از عهده اين اوراق خارج است و براى امثال ما چندان مفيد نيست.» 20
در ابتداى كتاب شرح حديث جنود عقل و جهل نيز، انتقادى به اخلاق علمى و تاريخى از سوى امام صورت گرفته است. از نظر وى، مراد از يادگيرى علم اخلاق تهذيب نفس است و تهذيب نيز مقدمه حصول حقايق معارف و لياقت نفس براى جلوه توحيد است، 21 امام به نظر مىرسد در مباحث فلسفى و تاريخى اخلاق از اين مقصود دور مىمانيم. كتبى چون طهاره الاعراق ابن مسكويه يا اخلاق ناصرى تأليف خواجه نصيرالدين طوسى و حتى احياءالعلوم غزالى و كتبى از اين دست، تأثيرى در تهذيب باطن انسان ندارد. 22 به اعتقاد امام، كتاب اخلاقى بايد دواى درد باشد نه نسخه درمان.
علت پرداختن به چنين شرحى از سوى امام اين است كه با حاصل شدن معرفت به جنود عقل و جهل، نسبت به مهلكات و منجيات نفس و طرق طرد و كسب آنها نيز معرفت پيدا مىشود و اين معرفت مقدمه كسب معارف الهى و توحيد است؛ زيرا تمام احكام الهى دو مقصد دارند: مقصد اول كه اصلى است، توجه دادن فطرت به كمال مطلق است و مباحثى مثل مبدأ و معاد و مراتب سلوك عرفانى و نماز و غيره به اين مقصد مربوط است. مقصد دوم كه تبعى است. تنفر دادن فطرت از دنيا است. عمده رياضتها و بسيارى از فروع شرعى مثل روزه و صدقات و ترك معاصى به اين مقصد مربوط است. 23
راهحل يا درمانهايى كه امام براى علاج اخلاق قبيح و فاسد در كتاب چهل حديث ارائه مىدهد اغلب درونى است يعنى فرد بايستى با رياضت و تكرار و تذكر و غيره خود را اصلاح نمايد. امام در اين كتاب براى حكومت يا جامعه كار ويژهاى تعريف نكرده است. در كتاب جهاد اكبر، كه به طور خاص براى طلاب علوم دينى، تأليف شده است نيز چنين موردى به چشم نمىخورد. اما در آثار ديگرى از امام براى علاج اخلاق، راهكارهاى بيرونى نيز لحاظ شده است كه نشانگر اهميت محيط در وضعيت اخلاق جامعه است. امام در جايى موانع اخلاق صحيح را درونى و بيرونى دانسته است. موانع درونى با تلاش اشخاص در اصلاح اخلاقشان برطرف مىگردد اما موانع بيرونى كه استبداد و اختناق حاكم بر محيط است، با مبارزه يك شخص رفع نمىگردند، بلكه نياز به مبارزه جمعى افراد جامعه دارد. از اينجا است كه امام از فاز اصلاح به فاز انقلاب منتقل مىشوند و اين تحول را به خوبى مىتوان در كتب يا آثار اخلاقى ايشان رديابى نمود. در گفتمان انقلاب، تهذيب اخلاق نه تنها براى نيل به سعادت فردى افراد است، بلكه گامى ضرورى در راه بهبود اخلاق جامعه است. امام در جايى مبارزه با ايادى استعمار و دشمنان اسلام را منوط به مقاومت در برابر حب نفس و جاه و كبر و غرور نموده است. 24
سياست
امام خمينى همانند بسيارى از انديشهمندان روشنگر و آگاه به زمان، در طرح انديشههاى خود، افزون بر توجه به اصول و مبانى دينى، الزامات و شرايط زمانه را نيز در نظر داشته است و مطابق اقتضائات دورهاى كه در آن به سر مىبرده است در آراى اجتماعى- سياسى خود تغييراتى داده است. بخشى از اين مطلب به پذيرش اجتهاد از سوى امام مربوط مىشود.
بحث و بررسى آثار سياسى امام خمينى به ترتيب سالهاى زندگانى وى با كتاب كشف اسرار آغاز مىشود. در اين كتاب از انواع حكومتهاى سلطنتى، مشروطه و حكومت اسلامى سخن به ميان آمده است. انديشهمندانى كه به بررسى سيره تحول انديشه امام مىپردازند، توجه زيادى به اين كتاب نمودهاند. در جايى از اين كتاب، اساس حكومت سلطنتى به شرط تأمين مصالح مردم پذيرفته شده است:
«آن طور كه ما بيان كرديم اگر سلطنتى و حكومتى تشكيل شود، هر خردمندى تصديق مىكند كه خوب است و مطابق مصالح كشور و مردم است. البته تشكيلاتى كه بر اساس احكام خدا و عدل الهى تأسيس شود بهترين تشكيلات است، لكن اكنون كه آن را از آنها نمىپذيرند، اينها هم با نيمه تشكيلات هيچگاه مخالفت نكرده و اساس حكومت را نخواستند به هم بزنند و اگر گاهى هم با شخص سلطانى مخالفت كردند مخالفت با همان شخص بوده، از باب آن كه بودن او را مخالف صلاح كشور تشخيص دادند وگرنه با اصل اساس سلطنت تاكنون از اين طبقه مخالفتى ابراز نشده، بلكه بسيارى از علماى بزرگ عالى مقام در تشكيلات مملكتى با سلاطين همراهىها كردند، مانند خواجه نصيرالدين و علامه حلى و محقق ثانى و شيخ بهايى و محقق داماد و مجلسى و امثال آنها ... مجتهدين هميشه خير و صلاح كشور را بيش از همه مىخواهند.» 25
در باب حكومت مشروطه نيز نظر مشابهى از سوى امام ابراز شده است. به اعتقاد وى، اگر قرار است به سبك كشورهاى اروپايى مجلس تشكيل شود و سلطان تعيين گردد، وجود مجتهدين ديندار و عادل نفع بيشترى دارد:
«ما كه مىگوييم حكومت و ولايت در اين زمان با فقها است .... مىگوييم همانطور كه يك مجلس مؤسسان تشكيل مىشود از افراد يك مملكت و همان مجلس تشكيل يك حكومت و تغيير سلطنت مىدهد و يكى را به سلطنت انتخاب مىكند و همانطور كه يك مجلس شورى تشكيل مىشود از يك عده افراد معلومالحال و قوانين اروپايى يا خود درآرى را بر يك مملكت كه همه چيز آنها مناسب با وضع اروپا نيست، تحميل مىكنند و همه شماها كوركورانه آن را مقدس مىشمريد و سلطان را با قرارداد مجلس مؤسسان سلطان مىدانيد و به هيچ جاى عالم و نظام مملكت برنمىخورد، اگر يك همچو مجلس از مجتهدين ديندار كه هم احكام خدا را بدانند و هم عادل باشند و از هواهاى نفسانى عارى باشند و آلوده حب دنيا و رياست آن نباشند و جز نفع مردم و اجراى احكام خدا غرضى نداشته باشند، تشكيل شود و انتخاب يك نفر سلطان عادل كنند كه از قانونهاى خدايى تخلف نكند و از ظلم و جور احتراز داشته باشد و به مال و جان و ناموس آنها تجاوز نكند، به كجاى نظام مملكت برمىخورد؟» 26
با وجود اين كه كتاب فوق نخستين كتابى است كه امام در آن به بيان نظرات سياسى خويش در قبال حكومت موجود مىپردازد، اما تمامى منظومه فكرى امام را تا پايان زندگانى وى در برگرفته است. در همين كتاب حكومت فقها و مجتهدين مورد تأييد قرار گرفته و بر حقانيت آن استدلال شده است:
«آنهايى كه روايت سنت و حديث پيغمبر مىكنند، جانشين پيغمبرند و هرچه براى پيغمبر از لازم بودن اطاعت و ولايت و حكومت ثابت است، براى آنها هم ثابت است؛ زيرا كه اگر حاكمى كسى را جانشين خود معرفى كرد، معنىاش آن است كه كارهاى او را در نبودنش او بايد انجام دهد.» 27
در زمان نوشتن كشف اسرار ضمن اين كه حكومت فقها به عنوان حكومتى مطلوب ارائه گشته است، حكومت سلطنتى و مشروطه از باب ضرورت تحت شرايطى پذيرفته شده است. در حالى كه در سالهاى پس از آن با تدوين كاملتر انديشه ولايت فقيه از سوى امام، ساير انواع حكومت مردود شناخته شده است. در كتاب ولايت فقيه يا حكومت اسلامى يا شئون و اختيارات فقيه كه ترجمه بحث ولايت فقيه از كتاب البيع امام است، آمده است: «اقامه حكومت و تشكيل دولت اسلامى بر فقيهان عادل واجب كفايى است.» و يا «اگر يكى از فقيهان زمانه به تشكيل حكومت توفيق يافت، بر ساير فقها لازم است كه از او پيروى كنند.» 28
برخى محققين براى توضيح اين مسأله انديشه امام را در قالب سه گفتمان طراحى نمودهاند. از اين منظر، ضمن اين كه اصول و مبانى ثابتى كه در محتواى اسلام وجود دارد، در تمام دورهها بر انديشه امام حاكم بوده است، اما به لحاظ شرايط و الزامات زمانى و مكانى گوناگون، نظرات و فتاواى متغيرى نيز در انديشه امام وجود دارد. برخى اصول ثابت عبارتند از: اصل قدر مقدور و يا دفع افسد به فاسد يا لاضرر و لاضرار. براى مثال برخى از اين اصول مورد استناد آيتالله نائينى در دفاع از حكومت مشروطه قرار گرفته بود. امام ضمن اين كه در كشف اسرار نظرى همچون نائينى ارائه نموده است، اما در همين كتاب يك گام جلوتر از او قرار دارد؛ زيرا به قدر مقدور اكتفا ننموده و حكومت مطلوب را نيز معرفى كرده است. براى توضيح بخش متغير انديشه امام خمينى، انديشه سياسى او در قالب دو گفتمان اصلاح و انقلاب مورد تحليل قرار گرفته است.
انديشه سياسى اصلاحى، انديشهاى است كه با توجه به شرايط زمان و مكان و امكانات، در پوششى تقيهگونه به منظور اصلاح و بهبود نسبى امور پيشنهادهايى ارائه مىشود و با مساعد شدن شرايط، در جهت بهبود اوضاع پيشنهادهاى بيشترى ارائه مىگردد. 29 مطالب امام در كشف اسرار به ويژه بخشهايى كه حكومت سلطنتى را از باب ضرورت مىپذيرد، در قالب اين گفتمان قابل فهم است.
گفتمان ديگرى كه انديشه امام در قالب آن نيز قابل بررسى است، گفتمان انقلاب است. انديشههاى انقلابى درصدد تغيير اوضاعاند. اين انديشهها كه در مراحل مختلفى از تاريخ اسلام نيز قابل رؤيتاند، عمل به تكليف الهى براى حفظ كشور اسلامى را هدف خود قرار مىدهند و با توجه به ارزيابى محقق از آسيبهاى فردى و اجتماعى موجود در جامعه درصدد رفع آفات هستند. امام نيز بر مبناى مشكلاتى كه در ساختارهاى مختلف جامعه مشاهده كرده بود. در سالهاى پس از دهه بيست، در گفتمان انقلاب به نظريهپردازى پرداخت و انديشه سياسى خود را مطابق زمان جرح و تعديل نمود. مهمترين مكتوب سياسى امام در اين برهه، انتشار بخشهايى از سلسله درسهاى امام است كه در سال 1348 در ايام اقامت وى در نجف اشرف ايراد شده است و پس از تأييد متن آنها توسط امام در سال 1349 به چاپ رسيده است.
در ابتداى اين مباحث، امام، ولايت فقيه را امرى در رديف ساير احكام و عقايد اسلام قرار مىدهد كه تصور آن مورد تصديق است و نياز به برهان ندارد، اما شرايط اجتماعى به گونهاى شده است كه استدلال در زمينه آن ضرورت يافته است. 30 پس از ضرورت و بداهت ولايت فقيه، به
سعادت انسان، هدف مشترك اخلاق و سياست است
هدف اساسى از برقرارى حكومت، تحقق عدالت در جامعه است كه در تشكيل حكومت و تعيىن غايات آن و نيز در ويژگيهاى حاكم، نقش تعيينكننده دارد
جامعيت اسلام و توجه آن به تمامى وجوه زندگى انسان از جمله نياز به تشكيل حكومت اشاره شده است. محدود كردن اسلام به احكام عبادى و اخلاقى در تضاد با اين ديدگاه است و به اعتقاد امام اينگونه سخنان توطئه استعمار است. 31
كتاب مذكور، چنان كه از نام آن پيدا است، با نقد حكومت سلطنتى موجود و ارائه بديلى براى آن نگاشته شده است. برخلاف كتاب كشف اسرار كه در آن سلطنت از باب ضرورت پذيرفته شده است، در صفحات نخستين كتاب ولايت فقيه، حكومت سلطنتى آشكارا نفى و ضداسلامى شناخته شده است و با دلايل عقلى و شرعى، حكومتى اسلامى پيشنهاد شده است. در اين كتاب، حكومت مشروطه نيز مورد انكار قرار گرفته است؛ زيرا در مشروطه نمايندگان يا شخص شاه قانونگذارى مىكنند، اما در حكومت اسلامى، اختيار تشريع به خداوند اختصاص دارد. حكومت اسلامى نيز مشروط است اما مشروط به رعايت احكام و قوانين اسلام و از اين رو حكومت قانون الهى بر جامعه است.
دلايلى كه امام براى اثبات تأسيس حكومت اسلامى مطرح نموده است شامل دلايل عقلى و نقلى است. از جمله دلايلى نقلى كه امام به آن استناد داده است، روايتى از حضرت رضا (ع) در زمينه دلايل اطاعت از اولىالامر است: «... در حكمت خداى حكيم روا نيست كه مردم، يعنى آفريدگان خويش را بىرهبر و بىسرپرست رها كند؛ زيرا خدا مىداند كه به وجود چنين شخصى نياز دارند و موجوديتشان جز به وجود وى استحكام نمىيابد و به رهبرى او است كه با دشمنان مىجنگند و درآمد عمومى را ميانشان تقسيم مىكنند و نماز جمعه و جماعت را برگزار مىكنند و دست ستمگران جامعه را از حريم حقوق مظلومان كوتاه مىدارند ... اگر براى آنان امام بر پاى نگهدارنده نظم و قانون ... تعيين نكند دين به كهنگى و فرسودگى دچار خواهد شد و آيين از ميان خواهد رفت ... و اين تغيير سبب فساد همگى مردمان و بشريت به تمامى است.» 32
دلايل عقلى تشكيل حكومت اسلامى از نظر امام عبارت است از: جامعيت اسلام، نياز قوانين اسلام به مجرى، ماهيت و كيفيت قوانين اسلام، نياز به حاكمى با مشخصات ويژه براى عهدهدار شدن امور و مواردى از اين قبيل.
ارتباط متقابل اخلاق و سياست
از نظر امام خمينى، در اسلام اخلاق و سياست به طور همزمان مورد توجهاند. از سويى براى عمل به قوانينى چون عدالت و رفع و دفع ظلم و جور، وجود مجرى و تشكيل حكومت ضرورى است و از سويى دستگاههاى حكومتى و مسؤولين موظف به مراعات اخلاق اسلامى هستند. اين نكته با بحث تقدم اخلاق بر سياست تا اندازهاى متفاوت مىگردد. علت تفاوت اين مسأله در مورد امام، ديدگاه و موضع خاص وى نسبت به سياست است. به دلايل ديگر اين امر در ادامه اشاره خواهد شد.
چنان كه در سطرهاى گذشته اشاره شد، انديشههاى اخلاقى امام خمينى غالباً قبل از آغاز فعاليتهاى سياسى امام و مقابله با رژيم نگاشته شده است و آثار سياسى امام همچون بحث ولايت فقيه به بعد از آن اختصاص دارد، از اين رو ارتباطى كه امام ميان دو مقوله اخلاق و سياست برقرار نموده است به دوره دوم تعلق دارد؛ چنان كه امام در صفحات آغازين كتاب ولايت فقيه نيز، اين انديشه را در تضاد با جدايى اخلاقيات از سياست دانسته است. از اين رو نمىتوان انديشه سياسى امام را جداى از مباحث اخلاقى وى بررسى نمود.
امام خمينى، عمدهترين هدف در برنامههاى حكومتى را، ايجاد محيط اخلاقى دانسته است
امام خمينى، نقطه مقابل سعادت بشر را كه سقوط و انحطاط است، نتيجه سلب آزادى از انسان و تسليم شدن او در برابر ساير انسانها مىداند
ارتباط ميان دو مقوله فوق را مىتوان از نقاط مختلف مورد بررسى قرار داد. از يكسو مبانى و مفروضات واحدى براى دو مقوله اخلاق و سياست وجود دارد كه اخلاق و سياست را هم هدف و هم راستا قرار مىدهد؛ مانند بحث جامعيت احكام اسلام، سعادت و خير انسانها، عدالت، گستردگى و شمول فقه شيعه، اجتماعى و سياسى دانستن همه احكام و قواعد اسلام و مباحثى از اين قبيل. بسيارى از اين موارد، همان موارد عقلى تشكيل حكومت از نظرگاه امام است كه به نوعى اخلاق و سياست را نيز به يكديگر پيوند مىزند. از سويى ديگر، مىتوان مطالب بسيارى در زمينه تأثير اين دو مقوله در يكديگر يافت. نمونه چنين جملاتى به ويژه پس از پيروزى انقلاب اسلامى و تأسيس حكومت اسلامى در آثار امام به چشم مىخورد. در اين مرحله عمدتاً در بيانات امام، آثار دو سويه اخلاق و سياست بر يكديگر وجود دارد و تعامل دو واژه فوق در عرصه حيات اجتماعى به خوبى به چشم مىخورد. در اين پژوهش كوشش مىشود به هر دو دسته از مطالب فوق اشاره شود.
تعامل اخلاق و سياست و هم راستا بودن آنها در حيات فردى و اجتماعى انسان در قالب موارد زير بيان شده است:
1. توجه به جايگاه مردم: امام عالمى اخلاقى و در عين حال انديشهمندى سياسى است. توجه به ابعاد اخلاقى، اجتماعى و سياسى، زندگى انسان در انديشه امام از هم گسيخته و جدا نيست. به اين معنا كه امام در نظرات سياسى خويش، به مبانى اخلاقى خويش پايبند بوده است. از جمله وجوه مورد اشاره، توجه به انسان و محوريت او در حيات بشرى است. اخلاق، دانش يا منظرى است با مركزيت انسان و سخن گفتن از انسان با هدف ارائه بهترين شيوههاى عمل و درمان ناراستىهاى افعال و كردار آدمى. چنين رويكردى در سياست به معناى پذيرش خرد و توان انسانها در اداره زندگى اجتماعى و ايجاد ساز و كارهايى براى حضور جمعى و آگاهانه آنان است. اين شيوه، در انديشه امام خمينى به وضوح آشكار است. ايجاد حكومتى كه در كنار اسلامى بودن، جمهوريت و مشاركت مردم در جامعه را پذيرا باشد و مجال دادن به شهروندان براى بهرهمندى از آزادىهاى مشروع و قانونى، روشنترين نمونههاى قابل ذكر به شمار مىروند.
2. جامعيت اسلام: اسلام دينى جامع است كه براى تمامى وجوه زندگى انسان برنامه دارد. اسلام تنها در وجوه سياسى و اجتماعى خلاصه نمىگردد و هم خويش را تنها به عباديات و امور اخلاقى خلاصه نكرده است. امام، به ويژه با توجه به شرايط زمانه خويش، كه روحانيون را از پرداختن به سياست منع نموده و اسلام را فاقد قوانينى براى زندگى سياسى و اجتماعى قلمداد مىنمودند، سعى در رد اين خدشه مىنمايد و مىگويد:
«مذهب اسلام هم زمان به اين كه به انسان مىگويد كه خدا را عبادت كن و چگونه عبادت كن، به او مىگويد چگونه زندگى كن و روابط خود را با ساير انسانها بايد چگونه تنظيم كنى و حتى جامعه اسلامى با ساير جوامع بايد چگونه روابطى برقرار نمايد.» 33
از نظر وى اسلام دين سياست است و در احكام آن، بيش از امور عبادى، به امور سياسى و اجتماعى پرداخته شده است. 34 حتى به اعتقاد ايشان مىتوان گفت احكام عبادى آن، مانند نمازهاى جمعه، جماعت و اعياد و فريضه حج، در جهت اصلاح و اداره امور اجتماعى قرار دارد. 35 تمامى قواعد اسلام همين خصلت را دارند به گونهاى كه «هيچحركتى و عملى در فرد و جامعه نيست مگر اين كه مذهب اسلام براى آن حكمى مقرر داشته است» 36
احكام اخلاقى و سياسى اسلام منفك از يكديگر نيستند. براى نمونه حكم اخلاقى «مؤمنين برادر هستند» حكمى اجتماعى و سياسى هم مىباشد. 37 اين مطلب به معناى جامع بودن اسلام در تمامى ابعاد مادى و معنوى است و از توجه به مبانى اخلاقى امام و تقسيم انسان به دو نشئه جسمى و روحى نيز به دست مىآيد.
3. نياز قوانين اسلام به مجرى: قانون تا زمانى كه توسط قوه مجريه و نظارت و رهبرى يك مجرى در جامعه اجرا نشود فايدهاى نخواهد داشت. اين مسأله با استناد به ادله نقلى و سيره رسول اكرم (ص) نيز به اثبات مىرسد. از طرفى، احكام اسلام تنها براى زمان محدودى وضع نشده است، بلكه براى تمامى زمانها و مكانها است و در صورتى كه بخواهيم در زمان فعلى نيز به اجرا درآيند، تشكيل حكومت و برقرارى دستگاه اجرايى ضرورت مىيابد. بنابراين قوانينى چون برپايى قسط و عدل و ايجاد جامعهاى عادل كه فضايل انسانى در آن مجال رشد داشته باشند، نيازمند نهادهاى سياسى است.
3. ماهيت و كيفيت قوانين اسلام: ماهيت و كيفيت اين قوانين به گونهاى است كه تنها به عباديات و اخلاقيات منوط نمىگردد، بلكه تشكيل يك حكومت را الزامى مىنمايد. اين قوانين متنوع است و براى تمامى مراحل زندگى انسان برنامه دارد. از اين رو بدون يك دستگاه گسترده اجرايى نمىتوان چنين احكام متنوعى را به اجرا درآورد و اين مسأله ضرورت حكومت را آشكارتر مىسازد. براى مثال احكام مالى اسلام كه بودجه عظيمى را با هدف رفع نيازمندىهاى جامعه از طريق احكامى چون خمس، زكات، جزيه، خراجات و امثال آن در نظر گرفته است بدون وجود حكومت اجرا نمىشود. احكامى كه راجع به حفظ حكومت و استقلال جامعه اسلامى آمده است نيز آماده باش دائم و مراقبت هميشگى در دوران صلح و تدارك نيروى مسلح و دفاعى را مطرح مىنمايد كه بدون نهادى مانند دولت تحقق نمىيابد. احكام جزايى اسلام و اجراى حدود و ديات و قصاص نيز ضرورت تشكيل حكومت را يادآور مىشود. 38
4. نياز به حاكمى با مشخصات ويژه براى عهدهدار شدن امور: ضرورت تشكيل حكومت اسلامى، نيازمند وجود حاكمى است كه با معيارهاى اين حكومت همخوانى داشته باشد؛ يعنى با وانين اسلام آشنا باشد تا به جهت تقليد، قدرت حكومت شكسته نشود و به واسطه عدم آشنايى با اين قوانين از اجراى احكام اسلام باز نماند. از سوى ديگر بايد عادل باشد تا از كمال اعتقادى و اخلاقى برخوردار باشد. در غير اين صورت نمىتواند حقوق مسلمين را اخذ نمايد يا قوانين جزا را عادلانه اجرا نمايد و در ارتباط با مردم و ساىر دول درست رفتار نمايد؛ از اين رو، معيارهاى حاكم اسلامى از نظر امام خمينى عبارتند از علم به قانون و عدالت. اين دو شرط كه در نامه امام على (ع) به مالك اشتر نيز آمده است، 39 در همتنيدگى اخلاق و سياست را بيش از پيش نشان مىدهد: زيرا در نهايت حاكم جامعه بايستى عادل يعنى داراى تمامى فضايل باشد.
5. سعادت: سعادت انسان، هدف مشترك اخلاق و سياست است. سعادت از نظر امام، با تعديل عقل نظرى و عملى حاصل مىشود. از اين رو اگر هر عقيده و عملى در هر حوزهاى كه مىباشد، دسترسى انسان را به سعادت نزديكتر سازد مطلوب شمرده مىشود. امام در اين زمينه مىنويسد:
«... جامعهها از انسانها تشكيل شده است كه داراى بعد معنوى و روح عرفانى است و اسلام در كنار مقررات اجتماعى، اقتصادى و غيره، به تربيت انسان بر اساس ايمان به خدا تكيه مىكند و در هدايت جامعه بيشتر از اين به بعد براى هدايت انسان به طرف تعالى و سعادت عمل مىكند.» 40
6. عدالت: هدف اساسى از برقرارى حكومت تحقق عدالت در جامعه است كه در تشكيل حكومت و تعيين غايات آن و نيز در ويژگىهاى حاكم آن نقش تعيينكننده دارد. حكومت عادلانه نيز زمينهساز حكومتى اخلاقى است.
«و انبيا اين كه دنبال اين بودند كه يك حكومت عدلى در دنيا متحقق كنند براى اين است كه حكومت عدل اگر باشد، حكومتى باشد با انگيزه الهى يا انگيزه اخلاق و ارزشهاى معنوى انسانى، يك همچو حكومتى اگر تحقق پيدا بكند جامعه را مهار مىكند و تا حد زيادى اصلاح مىكند و اگر حكومتها به دست جباران باشد، به دست منحرفان باشد، به دست اشخاصى باشد كه ارزشها را در آمال نفسانى خودشان مىدانند ... تا اين حكومتها برقرار هستند بشريت رو به انحطاط است.» 41
در زمينه تأثير متقابل اخلاق و سياست در جامعه نيز مستندات فراوانى در انديشه امام مىتوان افت. اين بعد از بحث به ويژه از آن جهت اهميت دارد كه به ارائه پيشنهادهاى عملى و تأسيس يا تقويت نهادهايى جهت جلوگيرى از مفاسد و رشد فضايل اخلاقى در جامعه از نظر امام مىپردازد. به برخى تأثيرات اخلاق بر سياست نيز در عرصه عمل اشاره شده است.
امام خمينى، كسب قدرت و ايجاد حكومت را وسيلهاى براى رسيدن به غايات مطلوب و رساندن انسانها به سعادت مىداند. او گرچه قدرت را ذاتاً خير و كمال مىداند، اما معتقد است اگر قدرت ريشه در هواى نفس داشته باشد، مذموم خواهد بود. بنابراين، چگونگى استفاده از قدرت است كه آن را خير يا شر مىسازد. كسب قدرت براى تحقق غايات مطلوب نه تنها بىاشكال، بلكه از ديد امام واجب است. 42 چنان كه مىگويد:
«عهدهدار شدن حكومت فى حد ذاته شأن و مقامى نيست؛ بلكه وسيله اجراى احكام و برقرارى نظام عادلانه است. ... هرگاه حكومت و فرماندهى وسيله اجراى احكام الهى و برقرارى نظام عادلانه اسلام شود، قدر و ارزش پيدا مىكند و متصدى آن صاحب ارجمندى و معنويت بيشتر مىشود.» 43
ز نظر امام، حكومتى كه انگيزه الهى و انگيزه اخلاق و ارزشهاى معنوى انسانى داشته باشد، باعث مهار و اصلاح جامعه مىگردد. 44 با توجه به اين كه امروزه بخش بزرگى از خدمات رفاهى، آموزشى، تربيتى و غيره بر عهده حكومت نهاده شده است از اين رو بحث از حكومت، به معناى حاكمان و مسؤولين جامعه، نهادها و وزارتخانههاى وابسته به آن است كه در جايگاه با اهميتى از حيث تأثير بر گسترش فضايل و ارزشهاى انسانى و تربيت اخلاقى جامعه قرار دارند. امام خمينى، عمدهترين هدف در برنامههاى حكومتى را، ايجاد محيط اخلاقى دانسته است. 45
تاكنون به شرايط رهبر در اسلام و نقش مسؤولين جامعه در زمينه بسط ارزشها اشاراتى صورت گرفته است. از ديگر نهادهاى مورد تأكيد امام خمينى، نهادهاى تعليم و تربيت و دانشگاهها هستند؛ بدانگونه كه از نظر وى، كليد سعادت يك كشور در دستان معلم است. 46 معلم ادامهدهنده راه انبيا است و همچون آنان موظف به تربيت اخلاقى و تزكيه انسانها و به طور خلاصه رساندن انسانها به مقام انسانيت است. اين مسأله نهادى مانند آموزش و پرورش را با اهميت مىسازد؛ زيرا بنا به نظر امام، تربيت فاسد و اخلاق نادرست يك دانشآموز، زمينهساز تباهى كشور و انسانهاى آن است و معلم نيز در اين امر شريك خواهد بود. 47
رسانههاى گروهى، از ديگر نهادهاى مرتبط با اخلاق عمومى و شايد از تأثيرگذارترين آنها باشد آنگونه كه به نظر امام، چنين رسانههايى كه داراى دامنه و برد وسيعى بوده و برخى همچون راديو و تلويزيون براى تمامى اقشار اعم از باسواد و بىسواد آن قابل استفاده است، جايگاهى همپايه مربى، معلم و دانشگاهها را به دست آوردهاند. با توجه به چنين نقشى است كه امام خواهان جهتگيرى اين رسانهها به سوى تربيت و تهذيب اخلاقى جامعه است. 48
نقش دانشگاه و دانشجويان، روشنفكران، حوزههاى علميه و روحانيون، هنرمندان و امثال اينها از حيث تأثير بر اخلاق عمومى جامعه قابل توجه و بررسى است و امام نيز به جهت اين تأثيرگذارى، توصيه زيادى به تهذيب و تزكيه خود اين گروهها و سپس تلاش آنها به تهذيب جامعه نموده است. 49
صداقت و راستى در خدمت به كشور، مناظرههاى اسلامى و بحث و تفتيش اسلامى در كار «جمهورى اسلامى، عدل اسلامى را مستقر مىكند و با عدل اسلامى همه و همه در آزادى و استقلال و رفاه خواهند بود»
صداقت، انتقادپذيرى و سادهزيستى از جمله ويژگيهايى هستند كه امام خمينى به كرات، مسئولين جامعه را به آنها دعوت نموده است
نمايندگان مجلس كه وكيل تمامى مردم و به تعبير امام، معلم اخلاق آنانند، باعث تربيت جامعه مىشود. 50 امام، اين مكان را محلى براى بحث و ساختن اخلاق جامعه دانسته است و از آنان خواسته است در نطقهاى قبل از دستور خود، رعايت اخلاق كريمانه را بنمايند و در مخالفتهاى سياسى و غيره از رفتار و گفتار مغاير با موازين شرع و اخلاق پرهيز نمايند؛ در غير اين صورت غاصب محل و منصب نمايندگى محسوب مىگردند. 51
نهادهاى مرتبط با سياست خارجى و امور ديپلماتيك كشور نيز موظف به مراعات امور اخلاقى و ترويج آن مى باشند. بنيانگذار جمهورى اسلامى، در سالهاى ابتدايى پيروزى انقلاب توصيه زيادى به رعايت اخلاق اسلامى به ويژه از سوى انقلابيون مىنمود و از اين كه به اسم انقلاب كارهاى خلاف اخلاق يا ظالمانه صورت گيرد منع مىنمود. امام صدور انقلاب را به اين معنا مىداند كه اخلاق اسلامى، آداب اسلامى و اعمال اسلامى به گونهاى باشد كه مردم به آن توجه كنند. 52
امام در بعد سىاست خارجى و ارتباط با كشورها نيز اهداف و خطمشىهايى سازگار با اخلاق و شريعت اسلام در نظر مىگيرد و هر ابزارى را براى رسيدن به اهداف مشروع و مجاز مىداند. ظلم و تجاوز، قتل و غارت، نقض عهد و پيمان و امثال اينها ممنوع است و ملاك و معيار در اين عرصه عدالت است. 53 با توجه به اين مبانى، ايران مدافع مظلومين است:
«... ملت ايران پيرو مكتبى است كه برنامههاى آن مكتب خلاصه مىشود در دو كلمه لاتَظلِمون و لاتُظلَمون.» 54
برخى خدمات و وظايف حكومت مانند برقرارى نظم و امنيت و تأمين آزادىهاى اساسى و مشروع و قانونى افراد نيز در تقويت ارزشهاى اخلاقى اثر گذارند. در كتاب حكومت اسلامى يا ولايت فقيه، امام خمينى به نقش حكومت در ايجاد امنيت و جلوگيرى از فساد اخلاق اشارات مهمى دارد:
«بدون تشكيل حكومت و بدون دستگاه اجرا و اداره كه همه جريانات و فعاليتهاى افراد را از طريق اجراى احكام تحت نظام عادلانه درآورد، هرج و مرج به وجود مىآيد و فساد اجتماعى و اعتقادى و اخلاقى پديد مىآيد.» 55
در زمينه آزادى و نقش آن در ارتباط با اخلاق، مطالب زيادى در آثار امام وجود دارد. آزادى، شرايط و زمينه پرورش اخلاق را در جامعه فراهم مىآورد و اساساً پختگى فضايل اخلاقى و تحقق جامعه اخلاقى در گرو تجربه اندوختن آزادانه است. از اين رو آزادى نقشى با اهميت در پيشرفت مادى و تعالى معنوى جامعه انسانى دارد. مهمترين مصاديق آزادى در دنياى كنونى، آزادىهاى سياسى، همانند آزادى بيان، احزاب، اجتماعات، عقيده و تفكر و امثال اينها است كه در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران نيز پذيرفته شده است. امام خمينى نقطه مقابل سعادت بشر را كه سقوط و انحطاط است، نتيجه سلب آزادى از انسان و تسليم شدن او در برابر ساير انسانها مىداند. 56 پرداختن به مبحث آزادى كه مسألهاى بحثانگيز و در عين حال بااهميت است نيازمند نوشتارى مستقل و مفصل است كه از حوصله پژوهش حاضر خارج مىباشد. 57
تأثير اخلاق بر سياست
اخلاق بر سياست از جهاتى متفاوت اثر مىنهد. عمدهترين تأثير آن را مىتوان ارائه نوعى ملاك، الگو يا روش در انجام افعال و اعمال سياسى، اجتماعى و فردى، در گزينشها و در انجام «اگر بخواهيد بىخوف و هراس در مقابل باطل بايستيد و از حق دفاع كنيد و ابرقدرتان و سلاحهاى پيشرفته آنان و شياطين و توطئههاى آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از ميدان به در نكند، خود را به ساده زيستن عادت دهيد و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهيزيد»
فرايندهاى مختلف ادارى و غير آن دانست. از اين رو بحث از تأثير اخلاق بر سياست، قرابت زيادى با مقوله عدالت مىيابد؛ زيرا عدالت نيز نوعى ملاك و معيار در افعال فردى و جمعى در سطوح خرد و كلان به حساب مىآيد. امام خمينى برقرارى عدل را به معناى رسيدن به همه آرمانهاى جامعه مىداند و مىنويسد:
«جمهورى اسلامى، عدل اسلامى را مستقر مىكند و با عدل اسلامى همه و همه در آزادى و استقلال و رفاه خواهند بود.» 58
در سطح فردى، در انديشه امام تهذيب و تزكيه مقدم بر تمام امور دانسته شده است 59 و انسان مهذب قادر به تأمين تمامى ابعاد سعادت براى كشور است. 60 ولىفقيه به عنوان رهبر جامعه، بايد از صفت عدالت برخوردار باشد و اساسىترين تفاوت حكومت اسلامى با ساير حكومتها نيز در همين نكته نهفته است كه حاكم اسلامى و رئيس دولت در آن مستبد و خودرأى نبوده و از هواهاى نفسانى خود پيروى نمىكنند. 61
ساير كارگزاران و مسؤولين كشور نيز موظف به مراعات اخلاق و آداب اسلامى هستند. صداقت، انتقادپذيرى و سادهزيستى از جمله ويژگىهايى هستند كه امام خمينى به كرات، مسؤولين جامعه را به آنها دعوت نموده است. 62 در قالب اين سه توصيه، امام از كارگزاران حكومت مىخواهد كه اشتباهات خود را صادقانه ابراز نمايند و در صورت انجام خطا يا اشتباه آن را بيان نمايند و در صورت عدم توان در انجام وظايف خود، داوطلبانه كنار روند و بدانند چنين ملى عبادت و در زمره اعمال صالح است. 63 انتقادپذيرى، منبعث از مبانى اخلاقى امام خمينى است كه انسان را همواره در مسير كمال و رفع خطاهاى خويش مىداند. بر پايه اين تفكر، هيچكس نمىتواند ادعا نمايد از خطا و اشتباه بركنار است، بلكه بايستى خود را در معرض انتقادها و پيشنهادهاى سايرين قرار دهد. بر اين اساس امام انتقاد را شرط اصلاح جامعه دانسته و مخالفت با آن را ناشى از عدم خودسازى انسان مىداند. 64
مشى امام على (ع) در زندگى شخصى و اجتماعى بارها از سوى امام خمينى به عنوان شيوه و طريق پسنديده مطرح شده است. از جمله سادهزيستى آن حضرت مورد تأكيد زياد امام است. امام ساده زيستى را باعث شجاعت، استقلال فكر، درايت و قدرت مسئولين حكومتى مىداند و در اين زمينه مىگويد:
«اگر بخواهيد بىخوف و هراس در مقابل باطل بايستيد و از حق دفاع كنيد و ابرقدرتان و سلاحهاى پيشرفته آنان و شياطين و توطئههاى آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از ميدان به در نكند، خود را به ساده زيستن عادت دهيد و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهيزيد ...» 65
تهذيب نفس و تزكيه اخلاقى نه تنها باعث ضعف و سستى در انجام امور نمىگردد، بلكه خود ايجاد قدرت مىكند. اين نكته كه اخلاق مغاير با سياست نيست، بلكه خود قدرت و نيرويى همپايه قدرت سياسى دارد، بحثى با اهميت در انديشه امام است كه نتايج جالب توجهى به دنبال داشته است. از جمله اين نتايج، به دست آوردن استقلال و عزت در داخل و خارج از كشور است. براى نمونه امام در يكى از سخنرانىهاى خود مىگويد:
«اگر همين ماه مبارك رمضان را مسلمين خودشان را به طور جمعى به ضيافت خدا وارد كرده بودند و تزكيه كرده بودند، تصفيه كرده بودند خودشان را، ممكن نبود زير بار ظلم بروند؛ زير بار ظلم رفتن و ظلم كردن هر دو از ناحيه عدم تزكيه است.» 66
يا در بيانى ديگر مىفرمايد:
«آن روز آسيب به ما مىرسد كه از باطن بگنديم، ... آن وقت است كه كودتا مىشود و از بين مىرويد. آن وقت است كه ممالك بزرگ به شما طمع مىكنند و با دست خودتان شما را از بين مىبرند.» 67
حضور (61)، ص: 35از تجليات ديگر قدرت اخلاق، ايجاد وحدت و انسجام در جامعه است. اين البته مىتواند حاصل نتيجهاى باشد كه با ملاحظه تاريخ زندگى بشر و غلبه منفعتجويى بر نفس انسان حاصل مىشود. ندرت منابع مادى و علاقه غريزى انسانها براى كسب اين منابع، وجود اختلاف و بروز جنگ و تجاوز ميان افراد بشر را ناگزير ساخته است و گره اين مشكل با چشمپوشى از سودجويى بىرويه و لگام زدن بر نفس زيادهخواه بازمىگردد. توجه به معنويات در كنار ماديات و كسب فضايلى مانند قناعت، برادرى، پرهيز از تنگنظرى و افراط و تفريط مىتواند ميزان اختلافات را كاهش دهد. از اين منظر، امام اخلاق را عامل وحدت در جوامع بشرى دانسته است:
«... قيام براى منافع شخصى است كه روح وحدت و برادرى را در ملت اسلامى خفه كرده است. قيام براى منافع شخصى است كه روح برادرى را از بين برده است ... 68 همه اختلافاتى كه در ريشه هست براى اين است كه تزكيه نشده است. غايت بعثت اين است كه تزكيه كند مردم را تا به وسيله تزكيه هم تعلم حكمت كند و هم تعلم قرآن و كتاب؛ و اگر چنانچه تزكيه بشوند، طغيان پيش نمىآيد.» 69
بعد ديگر تأثير اخلاق، در فرايندها و رويههايى است كه در كشور صورت مىگيرد. به عبارت بهتر، اخلاق معيارى است براى فهم درستى و نادرستى ساز و كارها؛ مانند فرايند انجام انتخابات و تبليغات كانديداها، قانونگذارىها، سياستگذارىها و به طور كلى اخلاق معيارى است براى تعيين كارآمدى و مشروعيت حكومت. براى نمونه امام در باب انتخابات و تبليغات مىفرمايد:
«از آقايان كانديداها و دوستان آنها انتظار دارم كه اخلاق اسلامى- انسانى را در تبليغ براى خود و كانديداهاى خويش مراعات و از هرگونه انتقاد از طرف مقابل كه موجب اختلاف و هتك حرمت باشد خوددارى نمايند. ...» 70
نتيجهگيرى: سازمان جديد اخلاق و سياست در انديشه امام خمينى
فهم تغييراتى كه امام خمينى در خصوص فهم عمومى مردم و نخبگان از اخلاق و سياست انجام داده است، نيازمند فهم دقيق تمايزات و دگرگونىهاى جامعهاى است كه وى در آن می زيسته است. چنانكه در الگوى روشى اين پژوهش نيز موردنظر بوده است، تحولات اجتماعى و فكرى، در انديشه امام و تغييراتى كه وى ايجاد نمود مؤثر بوده است. حجم و وسعت اين تحولات به حدى بوده است كه تصور ايجاد تغييرات در انديشه امام را تأييد مىنمايد.
به لحاظ فكرى، در طى جريان مشروطه مباحث فكرى بااهميتى مطرح گشت كه نوع حكومت موجود و ساختارهاى آن را به چالش طلبيد و در عرصه حكومت دينى، جريان جديدى به نام نوانديشى دينى را پديد آورد. از لحاظ اجتماعى، مشروطيت عليرغم ناكامى در اهداف خويش، وضعيت موجود ايران را به چالش طلبيد و تا حدودى نيروى مردم را وارد دگرگونىهاى تاريخ معاصر ايران نمود و از اين حيث آغازگر تحولات بزرگترى در تاريخ ايران گرديد. چنانكه در فاصله كمى پس از آن نهضت ملى شدن نفت رخ نمود كه حضور مردم در آن چشمگيرتر و دامنه آن فراتر از مرزهاى ايران بود.
در كنار عوامل داخلى فوق، تحولاتى كه در عرصه بينالملل اتفاق مىافتاد به جهت فناورىهاى روز جهان، تأثيرات غيرقابلانكارى بر تمامى كشورها بر جاى مىنهاد به گونهاى كه بر حاكميت كشورها و استقلال آنها، برخلاف گذشته، اثرات فراوان مىنهاد. مهمترين اثر اين وضعيت در انتقال انديشهها و پديدههاى مادى و معنوى جديد همچون نحلههاى فكرى جديد، نظريات فكرى نو و اختراعات مادى به كشورها بود كه اوضاع داخلى آنها را دچار دگرگونى مىساخت. استعمار نيز كه سالها قبل از اين آغاز شده بود، در اين برهه شكل جديدترى به خود گرفته بود بگونهاى كه بيش از تخريب منابع مادى كشورها، بر بعد معنوى و فكرى آنها تأثير مىنهاد. از سويى به دليل منابع نفتى عظيم منطقه و نياز بيشتر كشورهاى صنعتى به اين منبع، حضور آنها جدىتر، ماندگارتر و وسيعتر گشته بود.
دو عامل شاه و نيروهاى بيگانه مانند روسيه، انگليس و امريكا در تعيين خطمشى داخلى كشور تأثيرگذار بودند. تحولاتى كه به جهت دگرگونىهاى بينالمللى بر ايران تأثير مىنهاد نيز عمدتاً ناشى از كشورهاى بزرگ نامبرده بود. امام خمينى چنانكه در سخنرانىها و نوشتههاى وى بر جاى مانده است، از وضعيت سياسى- اجتماعى و فكرى موجود در كشور ناراضى بود و علت را «آن روز آسيب به ما مىرسد كه از باطن بگنديم، ... آن وقت است كه كودتا مىشود و از بين مىرويد. آن وقت است كه ممالك بزرگ به شما طمع مىكنند و با دست خودتان شما را از بين مىبرند»
ناشى از دو نيروى فوق مىدانست. با اين وجود تا سال 1342، مخالفت علنى با شاه ننمود بلكه بگونهاى وى را موعظه مىكرد. كشف اسرار نشان مىدهد كه امام عليرغم اينكه حكومت دينى را مطلوب مىداند، از باب ضرورت به حكومت سلطنتى رضايت مىدهد اما از شاه مىخواهد كه رويه خود را اصلاح كند. پس از سال 1342، بويژه در سالهاى تبعيد، نظريه ولايت فقيه امام ارائه مىشود و امام به مخالفت علنى مىپردازد. اين مسأله نه تنها به جهت نااميدى امام از اصلاح شاه صورت گرفت، بلكه امام احساس خطر جدىترى نمود كه از ناحيه ضرر به اسلام بود. امام احساس نمود كه شاه و حاميان خارجى او به مخالفت با اسلام برخاستهاند. از نظر امام خمينى مخالفت با اسلام به معناى تباهى كشور در همه زمينهها است و در اين شرايط اصلاح فايدهاى ندارد زيرا اصلاح در چارچوب اسلام صورت نمىگيرد.
گسترش مكاتب الحادى همچون كمونيسم كه در ايران نيز طرفدارانى يافته بود و مكتب ليبراليسم با مبانى موردنظر غرب كه در لوايح انقلاب سفيد شاه نيز تا حدى نمود يافته بود، امام را نسبت به حكومت شاه كه به دليل خودمختارى و استبداد نسبت به ملت و دستنشاندگى نسبت به امريكا، تنها از آمريكا فرمان مىگرفت و با كشورى مانند اسرائيل كه دشمن درجه يك مسلمانان قلمداد مىشد پيمان همكارى امضا مىنمود، بدبين و نااميد نمود و به مخالفت جدى با وى واداشت.
امام از اين زمان به بعد، در عمل و نظر تلاش مىنمود تا حقانيت و كارآمدى اسلام را در عرصههاى گوناگون نشان دهد و ثابت كند كه آنگونه كه به غلط تبليغ مىكنند و روحانيون را از پرداختن به مسائل سياسى نهى مىنمايند، اسلام دينى جامع است و تنها در عبادت و اخلاقيات خلاصه نمىگردد بلكه تمامى احكام اسلام به امور اجتماعى و سياسى نظر دارد و اساساً تمامى امور اخلاقى در اسلام، سياسى است. 71 اين مسأله همچنين براى نشان دادن و ارائه بديلى در مقابل حكومت موجود صورت مىگرفت. از نظر امام مبارزه با نفس درون براى تهذيب اخلاق ناكافى است، بلكه براى موفقيت در اين امر، بيرون نيز بايد اصلاح شود و لذا پرداختن به بهبود امور اجتماعى نيز همانقدر اهميت دارد كه مراقبه و محاسبه از نفس و باطن اهميت دارد.
امام خمينى، هدف از خلقت بشر و راهنمايى انبيا را رسيدن انسانها به كمال و سعادت مىداند. سعادت نيز با تلاش در دو عرصه عقل عملى و نظرى حاصل مىآيد. بنابراين اخلاق و سياست كه جزئى از حكمت نظرى هستند، به يك ميزان در سعادت بشر تأثيرگذارند. از يكسو سياست در ايجاد محيطى براى رشد اخلاقيات تأثير دارد و از سوى ديگر اخلاق معيارهاى انجام صحيح اعمال را در اختيار ما مىنهد و در تمامى امور سارى مىگردد.
كار بزرگ امام خمينى نشان دادن جامعيت اسلام در عرصههاى سياسى و غيرسياسى بود و اينكه اين امور چنان در هم تنيدهاند كه تفكيك آنها از يكديگر ناممكن است. اين مسأله سبب مىشود تا امام بيش از تأكيد بر تقدم اخلاق بر سياست، از تعامل اين دو با يكديگر سخن بگويد. امام دامنه شمول فقه را بسيار گسترده مىديد بگونهاى كه آنرا جايگزين حكمت عملى و دربردارنده اخلاق و سياست مىدانست. اوج اين پيوند در نظريه ولايتفقيه امام نمايان مىگردد كه برخاسته از مبانى عقلى و دينى است و شايستگى سياسى و اخلاقى را به يك ميزان در تعيين ولى فقيه مؤثر نشان مىدهد. ابداعات امام را بويژه در مقايسه وى با ساير جنبشها، گروهها و جريانات معاصر مىتوان دريافت. تجربه مشروطيت، نهضت ملى شدن نفت، گروههاى ملىگرا، كمونيستى و ساير گروهها و شخصيتهاى فعال در آن زمان تأثير بزرگى را كه امام بر اخلاق و سياست نهاد نشان مىدهد و اين تأثير توسط هيچ يك از عناصر پيش گفته فراهم نيامد.
از آنجا كه امام، پس از سال 1342، وجههاى انقلابى گرفته بود، روى سخن او تنها به حاكميت نبود بلكه تمامى افراد جامعه را مورد خطاب قرار مىداد و برخلاف گذشتگان، در درسهاى اخلاقى خويش، در كنار شيوههاى درونى، راههاى مبارزه با استبداد بيرونى را نيز آموزش مىداد. از همين رو رژيم شاه درسهاى اخلاق وى را تعطيل نمود. امام توانست برخلاف هنجار زمانه خويش كه سياست را امرى بشرى و عقلى و در نتيجه غيردينى معرفى مىنمود، بديل شايستهاى به نمايش بگذارد كه اين انديشه را بكلى نفى مىنمود.
تأسيس حكومت اسلامى كه مبتنى بر ديدگاههاى بديع فقهى امام بود، عرصهاى جديد را براى امام فراهم نمود تا همزيستى اخلاق و سياست را در متن حيات اجتماعى و سياسى جامعه پياده نمايد و برابرى اخلاقى در شيوه زندگى را در طبقات مختلف جامعه در معرض ديد بگذارد. توصيه امام به مسئولين در مورد انتقادپذيرى، سادهزيستى، نفى اخلاق كاخنشينى و غيره از اين قبيل است.
بنابراين امام خمينى توانست در هنجارهاى موجود در زمينه اخلاق و سياست تغيير ايجاد نمايد و تركيبى از آن دو ارائه نمايد كه تا آن زمان ارائه نشده بود. اين تغيير مبتنى بر اولويت نقش مردم در تغييرات سياسى و استفاده از سياست و ارائه راههاى سياسى در كنار شيوههاى اخلاقى در بهبود اوضاع بود.
كتابنامه:
1. عبدالغنى اردبيلى، تقريرات فلسفه امام خمينى، ج 3، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1381.
2. حسن اسلامى، امام، اخلاق و سياست، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1381.
3. امام خمينى، چهلحديث.
4. امام خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1378.
5. امام خمينى، شئون و اختيارات ولى فقيه، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1369.
6. امام خمينى، ولايت فقيه (حكومت اسلامى)، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1373.
7. امام خمينى، تفسير سوره حمد، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1380.
8. امام خمينى، مبارزه با نفس يا جهاد اكبر، تهران: اميركبير، 1360.
9. امام خمينى، كشف اسرار، بىنا، بىجا، بىتا.
10. صحيفه امام خمينى، ج 21- 1.
11. نجف لكزايى، سير تطور تفكر سياسى امام خمينى، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلام، 1383.
12. شريف لكزايى، «نظريه آزادى سياسى در انديشه امام خمينى»، فصلنامه حضور، شماره 37، پاييز 1380.
پىنوشتها:
1. اين روش در پاياننامه كارشناسى ارشد نگارنده به بحث گذاشته است. به جهت تفصيل زياد مطلب از ذكر آن در اين مقاله خوددارى مىگردد. ر. ك: نجمه كيخا، اخلاق و سياست در انديشه سياسى اسلام با تأكيد بر انديشه محقق سبزوارى، محقق نراقى و امام خمينى، پاياننامه كارشناسى ارشد با راهنمايى دكتر داوود فيرحى، مؤسسه آموزش عالى باقر العلوم (ع)، پاييز 1384.
2. امام خمينى، شرح چهل حديث، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1371.
3. همان، ص 6 و 8.
4. همان، ص 5 و 8.
5. عبدالغنى اردبيلى، تقريرات فلسفه امام خمينى، ج 3، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار خمينى، 1381، ص 450- 455.
6. همان، ص 461- 467.
7. امام خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1378، ص 147- 153.
8. امام خمينى، چهل حديث، ص 113.
9. امام خمينى، ولايتفقيه، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1369، ص 40.
10. امام خمينى، صحيفه امام، ج 17، ص 527.
11. همان، ج 4، ص 450.
12. امام خمينى، تفسير سوره حمد، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1380، ص 129.
13. امام خمينى، چهل حديث، پيشين، ص 135.
14. امام خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، پيشين، ص 242- 245.
15. همان، ص 369.
16. مراد از قوه شيطانيه همان قوه وهميه است.
17. امام خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، پيشين، ص 147- 153. بيان انواع اجناس فضايل چهار قوه كه در اكثر كتب اخلاقى به تفصيل بحث شده است. در اين كتاب بحث نشده است، بلكه به مقتضاى مطالب، اشارهاى اجمالى به آنها شده است. از نظر امام پرداختن مفصل به آنها كمكى به سير انسانى و كمالات آن نمىكند. همين كتاب، ص 153.
18. امام خمينى، شئون و اختيارات ولى فقيه، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1369.
19. امام خمينى، صحيفه امام، ج 14، ص 394- 386.
20. امام خمينى، چهل حديث، ص 511.
21. امام اين مطلب را در مورد علم فقه نيز بيان نمودهاند. سياست مدن و تدبير منزل و تعمير بلاد و تنظيم عباد نيز از شعب علم فقه محسوب شده است. امام خمينى، شرح حديث جنود عقل و جهل، پيشين، ص 11.
22. همان، ص 12.
23. همان، ص 58 و ص 79.
24. امام خمينى، مبارزه با نفس يا جهاد اكبر، تهران: اميركبير، 1360، ص 63.
25. امام خمينى، كشف اسرار، بىنا، بىجا، بىتا، ص 186- 187.
26. همان، ص 185.
27. همان، ص 188.
28. امام خمينى، شئون و اختيارات ولى فقيه، پيشين، ص 23 و 33.
29. نجف لكزايى، سير تطور تفكر سياسى امام خمينى، تهران: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلام، 1383، ص 93.
30. امام خمينى، ولايت فقيه (حكومت اسلامى)، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، 1373، ص 3- 7.
31. همان، ص 3- 7.
32. همان، ص 30- 31.
33. امام خمينى، صحيفه امام، ج 4، ص 419.
34. همان، ج 4، ص 183.
35. همان، ج 13، ص 274.
36. همان، ج 4، ص 419.
37. همان، ج 13، ص 131.
38. امام خمينى، ولايت فقيه، ص 20- 25.
39. همان، ص 37.
40. امام خمينى، صحيفه امام، ج 5، ص 410.
41. همان، ج 16، ص 162.
42. امام خمينى، ولايت فقيه، ص 56.
43. همان، ص 44.
44. امام خمينى، صحيفه امام، ج 16، ص 162.
45. همان، ج 8، ص 87.
46. همان، ج 7، ص 432.
47. همان، ج 14، ص 34.
48. همان، ج 6، ص 399 و ج 13، ص 471 و ج 10، ص 289.
49. براى مثال رجوع كنيد به: همان، ج 6، ص 286، ج 7، ص 463، 472، ج 10، ص 21 و ج 8، ص 498.
50. همان، ج 12، ص 345.
51. همان، ج 18، ص 465.
52. همان، ج 13، ص 483.
53. همان، ج 17، ص 323، ج 4، ص 331.
54. همان، ج 14، ص 81.
55. امام خمينى، ولايت فقيه، پيشين، ص 19.
56. امام خمينى، صحيفه امام، ج 5، ص 388.
57. براى اطلاع بيشتر در اين زمينه رجوع كنيد به: شريف لكزايى، نظريه آزادى سياسى در انديشه امام خمينى، فصلنامه حضور، شماره 37، پاييز 1380.
58. امام خمينى، صحيفه امام، ج 6، ص 420.
59. همان، ج 19، ص 133.
60. همان، ج 7، ص 531.
61. امام خمينى، ولايت فقيه، ص 45.
62. سيدحسن اسلامى، امام، اخلاق، سياست، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1381، ص 240.
63. امام خمينى، صحيفه امام، ج 19، ص 157 و ج 14، ص 92.
64. همان، ج 13، ص 198 و ج 14، ص 401.
65. همان، ج 18، ص 471.
66. همان، ج 18، ص 499.
67. همان، ج 17، ص 125.
68. همان، ج 1، ص 22.
69. همان، ج 14، ص 391- 390.
70. همان، ج 12، ص 12.
71. همان، ج 11، ص 263- 262.
|
|||||||