من با عجله رفتم در مقر امام در دبستان علوی، که فاصله ی کوتاهی داشت با آنجائی که ما بودیم. آمادگی هائی به وجود آمد و امام عزیز ایستادند و این جوانها، این دلاورها، این سلحشورها آمدند در مقابل امام رژه رفتند و امام با همان ایمان و باوری که همیشه از اول شروع نهضت به مسئولیت خود و به نقش خود در اداره ی این انقلاب و این ملت داشتند، از اینها رژه گرفتند.آنها را نصیحت کردند، به آنها دل دادند، به آنها شجاعت دادند.
دوشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۵:۵۷
فرماندار نظامی اعلام کرد هر کس ساعت چهار بعدازظهر بیرون بیاید کشته خواهد شد. امام ما را خواستند و فرمودند: «بر همه لازم است که ساعت چهار بعدازظهر در خیابانها باشند و باید استقامت نمایند.»احتمال حمله به جایگاه امام می رفت. مکانی در پشت مدرسه علوی برای امام در نظر گرفتیم. از امام عزیز خواستیم که برای استراحت به آنجا تشریف ببرند، فرمودند: من از این اتاق خودم بیرون نمی روم. شماها اگر می ترسید مرا بگذارید و بروید.
پنجشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۶:۴۳
خاطره ای از رهبر معظم انقلاب؛
آن شب در مدرسه رفاه خبر آوردند کسی در عقبی حیاط کوچک مدرسه را می زند. آن زمان چون اسلحه نداشتیم، از آن در با چوب حفظ و حراست می شد. خلاصه در را باز کردند. دیدیم امام هستند، آن هم تنهای تنها و شاید حاج احمدآقا نیز همراه ایشان بود و از در دیگر آمده بود.
سه شنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۶:۳۰
دکتر محمد رجبی:
ما از طریق یکی از دوستان هماهنگ کردیم که حقیقت وقایع جاری را به امام منعکس نمایند. ایشان به پاریس عزیمت کردند. وقتی برگشتند، از مرحوم خلیلی پرسیدیم: آیا مطالب را به حضرت امام منتقل کرده اید؟ گفتند: بله، حضرت امام از تمام اخبار کشور دقیقا اطلاع داشتند، زیرا از یک کانال خاص اخبار را نمی گیرند، بلکه از کانال های متعدد خبر را دریافت می کنند .
دوشنبه, ۰۵ بهمن ۱۳۹۴ - ۱۲:۵
وارد حسینیه جماران که شدند تن صدا بالا گرفت حسین جلوتر از همه با مشت گره کرده فریاد می زد ما همه سرباز توایم خمینی گوش به فرمان توایم خمینی
سه شنبه, ۰۳ آذر ۱۳۹۴ - ۹:۶
آیت الله محمدرضا رحمت:
پس از ارسال اوراق، فرمانده لشکر مشهد، افسران و ساواکی ها را جمع کرده بود و با عصبانیت زیاد شروع به فحاشی نموده و گفته بود: شما از اعلیحضرت پول و حقوق می گیرید و از اموال دولتی استفاده می کنید، اما هیچ عرضه ندارید و کار نمی کنید، این آخوندها بدون داشتن هیچ امکاناتی 18 هزار امضا از مردم جمع آوری و به تهران فرستاده اند در حالیکه شما اصلاً نفهمیده اید که چه کسی این کار را کرده است.
دوشنبه, ۰۲ آذر ۱۳۹۴ - ۱۰:۲
یک ساعت بعد احمد آقا مجدداً زنگ زد و گفت آقا می گویند رفراندوم برگزار شود. گفتم احمد جان. خم رنگرزی که نیست. گفت صادق؛ تو آقا را می شناسی. من هم می شناسم! من دیگر برای بار دوم نمی روم به آقا بگویم نه! اگر می خواهی خودت بیا و بگو.
دوشنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۴ - ۱۵:۰
زوضه خوانی به مناسبت شهادت جاج آقا مصطفی
گریز زدم به کربلا و آمدن امام حسین ـ علیه السلام ـ به بالین حضرت علی اکبر. همین که گفتم، قربان غریبیت یا اباعبدالله! وقتی آمدی به بالین فرزند رشیدت علی اکبر، امام دستمال از جیب درآوردند و به قدری گریستند که تا آن موقع کمتر دیده بودم.
چهارشنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۴ - ۱۹:۶
امام همیشه تا هفتم محرم را در نجف بودند و پس از آن به کربلا مشرف می شدند. قبل از ظهر یا عصر روز هفتم، همیشه از نجف به کربلا می رفتند و زیارت عاشورا را در این روزها ترک نمی کردند. در ایام دهۀ محرم در نجف، امام دو مرتبه به حرم مشرف می شدند. روزها برای خواندن زیارت عاشورا به حرم می آمدند و شبها هم که جزء برنامه همیشگی شان بود که به حرم مشرف شوند.
سه شنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۴ - ۱۰:۵۴
سال 1327 هجری شمسی بود. یک یا دو سال بعد به محضر درسشان شتافتم و از محضر درسشان بهره مند شدم و در درس فقه و اصول ایشان شرکت کردم و دیگر ارتباط ما مبدل شد به آشنایی و استفاه از محضرشان و بهره گیری از طرز فکرشان.
چهارشنبه, ۰۱ مهر ۱۳۹۴ - ۱۶:۳۴
سه شنبه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۰:۰
پنجشنبه, ۰۵ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۵:۴۵
فرازی از مقاله خانم گل بهرام ژیبیسین، از روزنامه نگاران مسلمان و فعال قزاقستان
وقتى که براى زیارت امام رضا یکى از اخلاف و فرزند زادگان مستقیم حضرت محمد (ص) به طرف مشهد حرکت کردیم، در یک اتوبوس با مردم بوسنى بودیم و فرصت داشتیم آوازهاى آنان را که بیشتر به دین تعلق داشت، بشنویم.
چهارشنبه, ۰۴ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۸
مصاحبه مجله حضور با دکتر مولانا آلونتو
همسرم در سال 1989 م. (1368 هـ.ش.) به ایران آمد و به دیدار امام ـ که در آن زمان به شدت بیمار بودند ـ و سپس به زیارت امام رضا(ع) رفت و برای داشتن فرزند دعا کرد
چهارشنبه, ۰۴ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۱:۷
حجت الاسلام والمسلمین محمد علی انصاری
از برنامه های امام قدم زدن و پیاده روی روزانه به مدّت حدود چهل دقیقه تا یک ساعت بود.
دوشنبه, ۰۵ مرداد ۱۳۹۴ - ۸:۱۳
آیت الله سید علی خامنه ای
حضرت امام در قم هنگام درس گفتن روی زمین می نشستند و درس می گفتند.
دوشنبه, ۰۸ تیر ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۴
آیت الله سید علی خامنه ای
یک خانمی در تبریز به من گفت که پسر من در دست عراقیها اسیر بوده است.
یکشنبه, ۰۷ تیر ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۴
آیت الله خامنه ای:
ما گاهی برای شکایت و درد دل خدمت امام می رفتیم، اما آقای بهشتی هیچ وقت نزد امام شکوه نمی کرد.
شنبه, ۰۶ تیر ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۴
حجةالاسلام و المسلمین مجتبی رودباری:
حضرت امام(س) با آن کهولت سن و ضعف حتی در ایامی که ماه مبارک، مصادف با گرمای سوزان در روزهای بلند تابستان بود، مقیّد به انجام نافله مغرب و عشا بودند
دوشنبه, ۰۱ تیر ۱۳۹۴ - ۱۱:۱۴
خاطرات آیت الله عبایی خراسانی از دوران تدریس حضرت امام خمینی (س)
شاگردان امام در مسجد سلماسى جا نمى شدند و کسانى که یک مقدار دیر مى آمدند با کمال فشردگى مى نشستند؛ طورى که رعایت حرمت فاصله بین استاد و شاگرد نمى شد و مجبور مى شدند نزدیک حضرت امام قرار بگیرند. همینطور بعضى ها بیرون مى نشستند. پسر مرحوم آیت اللّه بروجردى، آقا محمدحسن تقاضا کرده بودند که آقا درسهایشان را بیاورند مسجد اعظم؛ با تقاضاى ایشان که متولى مسجد اعظم بود حضرت امام درسشان به آنجا منتقل شد.
سه شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۵:۲۳
خاطره ای از نوه حضرت امام خمینی (س)؛
پس از اینکه سخنرانی امام تمام شد جمعیت بلند شدند و شروع کردند به شعار دادن. بار اول می گفتند «خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار» آقا هم گوش می کردند به تدریج شعار عوض شد و شعار دادند: «روح منی خمینی، بت شکنی خمینی» تا این شعار شروع شد آقا صدای تلویزیون را با کنترلی که در دست داشتند کم کردند ولی هنوز جمعیت شعار می داد.
شنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۴
خاطرات آیت الله احمد صابری همانی از دوران تلمذ نزد حضرت امام(س)
با نهایت اشتیاق و علاقه در درس اخلاق و یا عرفان ایشان امام اولین بار شرکت نمودم. آن موقع طلبه اى جوان، ولى مستعد براى اخذ مطالب بودم. مطلبى که امام ـ قدس سره ـ آن روز فرمودند به قدرى براى من جالب بود که هنوز در مغز و دلم بعد از چهل و چند سال تازه است. مطلب این بود: «بیده ملکوت کل شىءٍ» ما خیال مى کنیم چیزى هستیم؛ ولى هیچ نیستیم، هر چه هست از خدا است.
یکشنبه, ۰۹ فروردين ۱۳۹۴ - ۸:۴۸
به نقل از دکتر ابراهیمی دینانی:
استاد خطاب به آن شخص فرمودند: خیلی خوب حرف های ما را نوشته ای اما یک «إن قلتی» حاشیه ای بر آن ننوشته ای. آن مرد گفت: خوب نتوانستم اشکال پیدا کنم. استاد فرمودند: تا آنجایی که می شد باید یک ان قلتی بزنی اگر اشکال هم نبود تا جایی که بی ادبی نبود حداقل یک فحش می دادی. (به شوخی و مزاح فرمودند).
پنجشنبه, ۰۶ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۱:۴۴
امام در دو سه روز اولی که از پاریس تشریف آورده بودند فرموده بودند: «من متأثرم که در این چند روز که به ایران آمده ام هنوز به زیارت حضرت عبدالعظیم(ع) موفق نشده ام».
یکشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۳:۵۲
نیمه شب تا سحرگاهان، شیفتگان و عاشقان امام عزیز بعد از تمیز کردن و شستن کف خیابانها، آنها را با بهترین، الوان ترین و زیباترین گلها، گل آرایی و تزیین کردند. ما هم با آمبولانس بزرگی که مجهز به دستگاههای مختلف پزشکی منجمله دستگاه نوار قلبی بود، بعد از طی مسیر خیابانهای زیبا و پرطراوت به فرودگاه مهرآباد رسیدیم. برنامه هر فرد و هر تیم پزشکی مشخص بود و برنامه آمبولانس ما هم این بود که در معیت حضرت امام از فرودگاه تا بهشت زهرا باشیم.
شنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۵:۵۹
خاطرات آیت الله سید عباس میریونسی از دوران تلمذ نزد امام خمینی؛
ایشان خود بسیار منظم بودند و مایل بودند دیگران هم منظم باشند. روزىدر مسجد سلماسى خطاب به شاگردان فرمودند: «من به کسى نمى گویم به درس من بیاید؛ ولى اگر مى خواهید بیایید منظم باشید. شما اگر وقت شناس و منظم باشید باید تمامتان جلو در این مسجد به هم برسید چون مسافت منزل تا اینجا را هم باید حساب کنید...».
سه شنبه, ۰۷ بهمن ۱۳۹۳ - ۱۶:۳۵
گوشه ای از خاطرات حجت الاسلام مسیح بروجردی از پدربزرگ گرامی شان:
روز بعد هم خدمت آقا بودم با همان لباس سفید. این بار طوری بالای سر ایشان ایستاده بودم که مرا نبینند. آقای دکتر طباطبایی هم کنار آقا ایستاده بود و داشت سرم دست ایشان را درست می کرد. به ظاهر حال آقا نسبت به روز قبل بهتر شده بود. در همین لحظه نگاه امام به من افتاد و به دنبال آن آقای طباطبایی به شوخی گفت: آقا مسیح هم یواش یواش دارد دکتری یاد می گیرد.
یکشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۳ - ۱۶:۴۲
وقتی نظر امام را شنیدم، پرسیدم: «آقا! شما حاضرید صبح ها در خدمتتان باشم و با هم راه برویم؟ نیم ساعت – یک ساعت قدم بزنیم و بعد هم برگردیم؟» ایشان فرمودند: کار خوبی است.
یکشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۳ - ۱۰:۳۷
حضرات یکی پس از دیگری صحبت کردند و جواب شنیدند تا نوبت حقیر رسید. مقداری با خجالت و اضطراب شروع به صحبت کردم. رشته بحث رسیده بود به جریان استصحاب در موضوعی که اثر مترتب بر آن به تنهایی نبود. اشکال اصل مشیت را مطرح کردم. دیدم آنچنان معظم له که خداوند بر عزتش در دنیا و در ملأ اعلی بیفزاید، با طراوت و نشاط و تبسم و چهره نورانی و محبت وصف ناشدنی، با من روبرو شدند که آناً ذهنیت من متحول شد.
شنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۳ - ۱۵:۳۱
خاطرات علامه جعفری از حضور در درس امام
به یاد دارم بحث در این مسأله بیش از یک ساعت طول کشید. یکی از جالب ترین خاطره ها در همان روز این بود که ما طلبه ها در بحث و گفتگو داد و فریاد زیاد می کردیم؛ ولی ایشان با کمال متانت و شکیبایی به حل و نقض و استدلال می پرداختند و همان روز همۀ طلبه ها را برای صرف ناهار نگاه داشتند.
سه شنبه, ۰۹ دی ۱۳۹۳ - ۱۵:۵