پرتال امام خمینی ـ امین کریم الدینی: به احترام دکتر ابتکار و به احترام زن، بکارگرفتن مردسالارانه ی واژه جوانمرد را باید برای زنان در ادبیاتمان کنار بگذاریم و او را شیرزنی بخوانیم که تنهایی اش را در انبوه گزاره هایی که از برخوردهای حذفی و دوگانه رسانه ملی گزارش می دهد؛ آشکارا می خوانیم.
دانشجوی معترض سال 58، اکنون رییس سازمان محیط زیست است؛ و چه زیباست که رییس یک سازمان «نظارتی» کشور در پیشینه خود؛ سابق یک تشکل دانشجویی تأثیرگذار را داشته باشد.
بسیاری از دولتمردان اما، در شجاعت خود باید اندک تردیدی داشته باشند؛ آنگاه که او مادرانه از محیط زیست کشور؛ تنهای تنهای دفاع می کند و چه بسا وزارتخانه هایی که او را چندان به حساب نمی آورند.
این که معاون رییس جمهور یک کشور به حذف اخبار محیط زیست توسط رسانه ملی اعتراض داشته باشد؛ در حد یک رسوایی رسانه ای است. اما باید پذیرفت که رسوایی امری عادی شده است.
تنهاست! نه در محیط زیست، در تاریخ هم تنهاست.
در روایت واقعی از تاریخ تسخیر لانه تنهاست.
او را خواهر مری می خوانند. مأمور MI6، یک فرار رو به جلو!
آن ها که بهترین برنامه ها را برای فروپاشی اقتصادی و محیط زیستی و سیاست خارجی ایران حمایت کردند، با چنین ادبیاتی از او انتقام می گیرند.
بیش از سه دهه پیش، در شمار دانشجویان پیرو خط امام لانه جاسوسی آمریکا را تسخیر کرد.
13 آبان 58؛او بود؛ بیطرف بود؛ میردامادی بود؛ عبدی بود؛ حجاریان بود؛ اصغرزاده بود و .....
او آن روز چهره نشد؛
آن ها همه، هنوز هم با هم هستند. اما امروز ابتکار بیش از همه یارانش می درخشد. در سال 94، او تنها روایت صادقانه از تاریخ تسخیر لانه جاسوسی آمریکا را ارائه می دهد.
مسلط به زبان انگلیسی بود؛ برای او که هزاران صفحه از اسناد جاسوسی و بحران آفرینی های آمریکا را در ایران پس از انقلاب خوانده تأیید حرکت دانشجویان پیرو خط امام در تسخیر لانه جاسوسی جای تردید باقی نگذاشته است.
او که اسناد آمریکا را بی واسطه خوانده است، از پیشینه خود دفاع می کند؛ بی آن که از رادیکالیزم دفاع کند.
تاریخ نگار نیست!
فرزند دکتر محمد تقی ابتکار؛ استاد فقید دانشکده مهندسی دانشگاه تهران؛ با رانت سیاسی علوم سیاسی را در اروپا و آمریکا نخوانده.
اما او از استادانی که هنوز دوست دارند تاریخ را مهندس گونه تحلیل کنند - یک مدل ریاضی با متغیرهایی فروکاسته شده و محدود ارائه بدهند و انبوه متغیرهای زمینه و زمانه وقوع پدیده ها را نادیده بگیرند - بهتر تاریخ را تحلیل می کند.
برای این که او در زمینه ای از تاریخ سخن می گوید که خود بخشی از آن است.
ابتکار درست همان شخصیتی است که باید محل تأمل گروه های تاریخ و ایران شناسی و اسلام شناسی باشد. او یک پرسش بزرگ است؛ چگونه بانوی صلح و محیط زیست؛ او که نامش با صلح و مدارا و اصلاحات پیوند خورده است؛ امروز از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا و به گروگان گرفتن کارکنان آن دفاع می کند؟
او که روزگاری در گزارش های رسانه های بین المللی در رده جریان های رادیکال توصیف می شد؛ اکنون هم در تقابل با تروریسم و جریان های رادیکال جهان اسلام سخن می گوید و هم از پیشینه خود در تشخیر لانه جاسوسی آمریکا دفاع می کند.
هم در ستایش ظریف سخن می گوید؛ هم در نکوهش سلفی گری؛ که گاه مسلمانی را به شرمندگی می کشانند و گاه دیگر انسانیت و حقوق بشر را به قربانگاهی سیاه می برند.
نکته ای ناگفته باقی مانده است. ابتکار نگران است. نگران از این که در روایت تسخیر لانه، تاریخ تحریف شود؛
و آنگاه ظریف قربانی تحریف تاریخ شود.
روایتش را از ظریف و از دانشجویان پیرو خط امام به تنهایی توضیح می دهد.
گویی رادیکالیزم در ایران به گونه ای حرفه ای برای مصادره به مطلوب اندیشه ی «امام خمینی» آموزش دیده است.
ده ها سال گذشت تا غرب و مطالعات اسلام شناسی و تاریخ معاصر دانشگاه های غربی بدانند که امام خمینی نه ادامه جریان واپس گرایی؛ که ظهور نظریه های نوگرایانه در اصول فقه و شکوفایی نوگرایی بر ضد بنیادگرایی معاصر خویش بود.
ده ها سال گذشت تا آبراهامیان اعتراف کند امام خمینی بنیادگرا نبود.
پرسشی از وزیر علوم:
چند سال باید بگذرد تا پروژه های پژوهشی رشته های تاریخ و علوم سیاسی دانشگاه های ما بتوانند به این درک برسند که اشغال لانه جاسوسی آمریکا را باید به مثابه یک استثنا در اندیشه و رویکردهای امام خمینی و دانشجویان پیرو خط امام مورد مطالعه قرار دهند؟ در حالی که این موضوع، هم در اغلب مطالعات ایرانی و هم در اغلب مطالعات غربی به عنوان یک قاعده مورد تحلیل قرار می گیرد.
ابتکار به نسل جدید، استثنا بودن یک حرکت را توضیح می دهد.
استثنایی که تمام قد از آن دفاع می کند؛ اما، تنها در قامت یک مدافع، و نه یک مهاجم.
نسل نخست انقلاب به رغم آنکه در دوره خود، هم از منظر عملی و هم از منظر تئوریک نسلی استثنائی و بس پرکار بودند؛ امروز در پاسخ به چنین پرسش هایی کم کار و خموده به نظر می رسند!
این مصیبت است، که باعث می شود؛ رادیکالیزم، در تلاش برای مصادره به مطلوب مشروعیت امام خمینی و نسل نخست انقلاب برآید؛ آن ها را از گذشته شان جدا کند؛ و خود را استمرار گذشته آن ها توصیف کند.
آن ها بس حرفه ای، قرائت هایی از امام خمینی ارائه می دهند که امام خمینی را در قامت یک رادیکال و افراط گرا و همه آنچه که او و دستگاه فقهی ـ فکری او نقطه مقابلش بوده است نمایش می دهد و از او منطقی می سازند که تنها، تقابل با مذاکره و دیپلماسی معنی می دهد. این روندی است که برای قربانی کردن ظریف و تخریب مذاکره و صلح، کارکردهای فراوانی دارد.
ابتکار به درستی دغدغه وطن داشت. همچنان که بازرگان هم داشت. اما بازرگان ظریف نبود. همچنان که ایرانِ دوران ِ بازگان، ایران ِدورانِ ظریف نبود. نه قدرت ایرانِ دورانِ ظریف همچون ایران دوران بازرگان ثابت شده بود و نه بازرگان همچون ظریف صراحت و فن مجادله با وزیر امور خارجه آمریکا را داشت.
امام خمینی هیچ تعارفی در نکوهش و ایستادگی در برابر منطق سلطه و خیانت های آمریکا نداشت؛ اما او هرگز همچون رادیکال ها، منطق بستن باب مذاکره را دنبال نمی کرد. او می گفت:
«اگر پیاده شد آقای کارتر از آن عرشی که دارد، آمد روی زمین نشست، با ما زمین نشین ها تفاهم کرد، ما هم با او تفاهم می کنیم.»(صحیفه امام، ج11،ص: 304)
سلفیان رادیکال اما، هرگز چنین گزاره ای را نمی پذیرند.
معنای طالبان با انفجار برج های دوقلوی آمریکا و تروریسم گره خورده است. منطق امام خمینی اما، تأکیدی فراوان در عدم دشمنی با ملت آمریکا و دشمنی با موقعیت استکباری آمریکا دارد(همان). سیاست های دولت آمریکا به مثابه سردمدار نظام سلطه و زور و تحقیر کشورهای توسعه نایافته همانا؛ مظهر زور و استبداد و تجلی شیطان صفتی در روابط بین الملل است.
منطقی که امام خمینی خطاب به کارتر نقل می کند؛ درست همان چیزی است که هنگام مذاکره ظریف با جان کری؛ یک ایرانی احساس می کرد تحقق یافته است.
روزهای سخت لوزان را به یاد می آورم. خبرنگاران همه خسته و گاه ناامید.
لحظاتی که مذاکرات همواره در جوار مرز بن بست و شکست حرکت می کرد. وزرای خارجه ای که لوزان را ترک می کردند و کری سرسختانه یک بار دیگر تلاش می کند؛ همه را گرد هم آورد.
این سرسختی ظریف است که در مذاکره ظریف ـ کری؛ اوباما را از عرش خودشیفتگی و جاه طلبی آمریکا به پایین می آورد؛ کری را به کنش وا می دارد تا مطالبات ایران برای نخستین بار در عرصه دیپلماسی بین الملل به رسمیت شناخته شود و شکافی که دیواره های سخت جاه طلبی آمریکا در مراحل انقلاب ایران و سیزده آبان 57 برداشته بود هرچه آشکارتر و عمیق تر نمودار شود.
ابتکار می گوید؛ این برای نخستین بار است که آمریکا ایران را به رسمیت می شناسد.
این گزاره تراژدیک دکتر ابتکار در عین سادگی اش و روایتی که از ظلم های آمریکا در حق ملت ایران دارد؛ حکایت از وقوع پارادایم شیفتی در روابط بین الملل دارد که برای نخستین بار رخ می دهد.
مذاکرات ظریف ـ کری، پارادایم شیفتی در روابط بین الملل بود که نشان می داد؛ این امکان وجود دارد، کشوری بر پایه اراده ملی خود؛ در برابر نه یک ابرقدرت، که مجموعه ای ازقدرت های جهان؛ به هویت واقعی خویش بیندیشد و مذاکره ای مستقل را دنبال کند.
ظریف دانسته است که باید منطقی مستقل و بومی را برای سیاست خارجی ایران ابداع کند. ظریف نقطه به هم رسیدن تکنوکراسی و رویکرد استقلال طلبی در سیاست خارجی است.
ظریف؛ پیوند تکنوکراسی و آرمان در منطقه است. او قدرت و نفوذ منطقه ای ایران را بی دلیل نفی نمی کند. به جای چالش با دشمنان ایران در عرصه روابط بین الملل، به چالش با آرمان ها بر نمی خیزد. او زاده دستگاه سیاست خارجی جمهوری اسلامی است. آموخته است که به جای ستیز با آرمان های جمهوری اسلامی، می توان ظرفیت های آرمان را تبدیل به فرصت کرد و پیوند واقع گرایی و آرمان گرایی را از روی آرمانی آن بنیان گذاشت.
او دانسته است که خمینی؛ یعنی مردی که یک اعلامیه او تبدیل به روز جهانی قدس در جهان اسلامی می شود. او قدرت و نفوذ منطقه ای ایران را می شناسد؛ آن را نفی نمی کند؛ بلکه از آن ابزارهای چانه زنی خود را در روابط بین الملل می سازد.
ظریف عمیقا مرد مذاکره است؛ اما مرد شاخص مذاکره در ایران، همانا مرد شاخص اعتماد به نفس ایران اسلامی است. او می تواند مذاکره کند؛ بی آنکه احساس اعتماد به نفس ایرانی مخدوش شود و بی آنکه هویت و شخصیت مستقل سیاست خارجی ایران تخریب شود.
او به همان اندازه که مرد مذاکره است؛ سرسختی و اعتماد به نفس را در کشاکش مذاکره به نمایش می گذارد.
ظریف اقتضائات خاص بدنه سیاست خارجی و امنیتی ایران را می شناسد. می داند که مرزهای امنیتی ما در خط مبارزه با داعش است. می داند که از فردای پیروزی انقلاب اسلامی، خواه نا خواه صهیونیزم؛ نقطه مقابل و متضاد با امنیت ایران معنا داده است. می داند که جای امنیت و ضد امنیت در نظام بین الملل بعداز انقلاب ایران عوض شده است. او اما می داند که ایران قدرتمند امروز می تواند مذاکره ای را با آمریکا حتی در تقابل با صهیونیست ها به پیروزی برساند.
او در عصری زندگی می کند که محمود دولت آبادی، رمان نویس برجسته ایرانی، او و قاسم سلیمانی را هم وزن هم می ستاید و ظریف، قبل از محمود دولت آبادی درس قدرت در نظام بین الملل را خوانده است و بیش از او معنای قاسم سلیمانی را می فهمد.
ابتکار به نکته ای اشاره می کند که شاید پیامی است بیشتر، برای فهمیدن ظریف، تا برای فهمیدن حرکت خودش در لانه!
او می گوید: آمریکا تا همین مذاکرات هسته ای اخیر رژیم ایران را به رسمیت نمی شناخت و به دنبال تغییر رژیم بود. در همین مذاکرات اخیر بود که آمریکا دست از ادعای خود مبنی بر تغییر رژیم حاکم ایران برداشت؛ مشکل ما آن زمان با آمریکا بیشتر بود. دولت آمریکا رسما مقابل انقلاب قرار داشت و علنا برای تغییر رژیم تلاش می کرد. دولت بازرگان هم می دانست آمریکا به دنبال سرنگونی است، اما می خواست از طریق مذاکرات تصمیم آمریکا را عوض کند اما آن زمان شرایط کنونی وجود نداشت تا آمریکا ناگزیر تصمیم اش را عوض کند. ولی امروز شرایط ما نسبت به اول انقلاب به کلی تغییر کرده است. حالا می توانیم با قدرت مقابل آمریکا دور میز مذاکره بنشینیم.
او سعی می کند به نسل من بفهماند که نه ظریف بازرگان است نه آن روز پارادایم شیفت امروزین در سیاست خارجی آمریکا پدید آمده بود.
بازرگان مرد تک منظوره مداراست. زندگی او، تنها و سراسر در بستر آرامش سیاسی معنا می دهد؛ آنچه که او هرگز شانس دستیابی به آن را در زندگی خود نداشت. او هرگز معنای چالش قدرت را آنگونه ظریف در دیپلماسی خوانده و در تجارب بین الملل آموخته، نخوانده است. بازرگان مرد مدیریت بحران نیست. نه در روزهای بحرانی انقلاب و نه در روزهای آشفته و شگفت پس از انقلاب.
آنگاه که امام خمینی از دولت موقت می خواهد که ارتش را برای بستن مرزهای کردستان و جلوگیری از ورود سلاح به کردستان ببرد (صحیفه امام، ج7، ص: 278) و (صحیفه امام، ج13، ص: 47)؛ هیچ گاه در انتقال ارتش به کردستان به نتیجه نمی رسد. کردستان، اما در نبود نیروی کافی ارتش و قدرت دولت مرکزی، آتش و خون بالا می آورد.
همچنان که وقتی از ماه ها قبل می داند که ارتش عراق تدارکات و تحرکات فراوانی در پشت مرزهای ایران دارد؛ باز هم در آرامش و سکوت به سر می برد و به راه حل های دیپلماتیک در کنترل صدام می اندیشد. در تلقی صادقانه ی او، به درستی برای حل همه چیز، باید از ابزار دیپلماسی استفاده کرد. اما، «تنها» با دیپلماسی، حتی اگر طرف مقابل آتش و خون و شمشیر را با هم درآمیخت؟!
جهان معاصر او اما، چنین مروتی ندارد. او به دیپلماسی می اندیشد؛ صدام به کشورگشایی و آمریکا به کودتا و تضعیف و فروپاشی دولت و نظام برآمده از انقلاب اسلامی. در باور ابتکار و دانشجویان پیرو خط امام اما، در دنیایی که به کلی همه مناسبات آن تغییر کرده و مفهوم امنیت و ضد در روابط دیپلماتیک آن تغییر کرده است؛ آمریکا هیچ گاه وقوع کودتا و فروپاشی دولت انقلاب را به دولت بازرگان ترجیح نمی دهد.
قبل از تسخیر لانه فرضیه دانشجویان، آن بود که رد پای اراده آمریکا در تمامی بحران های دیده می شود. تسخیر لانه و انتشار اسناد سفارت اثبات این فرضیه بود.
ابتکار اما، در روایت خود آن گونه که باید موفق نمی شود. معاصران او، نه ارتباطی با شبکه های اجتماعی داشتند؛ نه تجربه کار با دوربین های فیلمبرداری گرانقیمت. در دنیای جوانی او خبری از اینترنت نبود. دوربین اساسا انحصاری سینما و تلویزیون بود.
سربریدن با موزاییک و آجر در ستیزه جویی ها و جنگ داخلی کردستان هیچ گاه همچون جنگ رسانه ای داعش به تصویر کشیده نشد. تصویرهایی که گاه به مراتب زشت تر و خشونت بارتراز تصاویر شبه سینمایی خشونت های داعش بود.
و دکتر ابتکار اکنون نمی تواند التهاب خودرا از تعدد درگیری های نظامی جدایی طلبانه ماه های آغازین انقلاب به مخاطبانش منتقل کند.
او نه تصویری در اختیار دارد؛ نه ویدئویی تا بتواند آن را به نمایش درآورد و التهاب و نگرانی روزهای جوانی خود را از امکان فروپاشی نظام به مخاطب خود منتقل کند.
همزمان که ستیزه جویان «فداییان خلق» در کردستان سر می بریدند تا متهم به ناتوانی و تئوری زدگی نشوند؛ دانشجویان پیرو خط امام، سفارت آمریکا را کانون بحران آفرینی و مغز متفکر جریان هایی جنگ طلب ارزیابی می کنند. این ارزیابی تنها بعداز انتشار ده ها جلد از اسناد محرمانه آمریکا ثابت شد.
آمریکا در چشم ایرانی، تنها، عامل کودتا علیه دولت ملی مصدق و مدافع و حامی دیکتاتور ایران نبود؛ او پس از پیروزی انقلاب چشم امید به جنگ های داخلی برای تضعیف دولت مرکزی بسته بود.
دفاع از انقلاب مفهوم کانونی است که ابتکار برای حرکت خود توصیف می کند.
ابتکار به نسل آینده می آموزد که دفاع؛ ممکن است؛ دربردارنده یک حرکت رادیکال باشد؛ اما رادیکالیزم؛ استثنای یک دفاع نیست؛ بلکه استمرار تهاجم است. رادیکالیزم، هویت خود را با تهاجم و در تقابل مذاکره تعریف می کند. و نفی مطلق مذاکره را منطق و هویت خود می داند. تنها رخ دادن یک واقعه رادیکال نشان دهنده ایدئولوژی رادیکالیزم نیست.
وحشت بر جاده های کردستان خیمه زده بود. ستیزه جویان و جدایی طلبان سرها را می بریدند. در ذهن دانشجویان تهران نقش می بندد؛ نکند انقلاب سر بریده شود؟ آمریکا کودتاهای مختلف را در آستین خود نهفته دارد.
آتش و خونی که تقریبا دامن تمامی نقاط مرزهای ایران را گرفته بود؛ مفهوم دفاع را برجسته می کند.
ابتکار تفاوت نگاه خود با بازرگان را در مذاکره کردن و رویکردهای دیپلماتیک نمی داند؛ او سخت منتقد رادیکالیزم است؛ اما، یادآور می شود که: «دولت با حسن نیت می خواست از طریق مذاکرات تصمیم آمریکا را عوض کند و این در حالی بود که سفارت آمریکا کانون بحران بود.»
تسخیر لانه در واقع محصول پاسخ ندادن به تقاضای مدیریت بحران و در پی پارادایم شیفتی در سیاست خارجه بود که تعارف در دیپلماسی ای که جای سفارت را با مرکز فرماندهی کودتا عوض می کند؛ کنار بگذارد. سویه ای برعکس، به جریان تحقیر کشورهای توسعه نایافته از سوی ابرقدرت ها ببخشد. لانه روایت سلسله پی درپی شکست ها و بدبیاری ها و تحقیر کارتر و دولت آمریکاست.
کارتر به همان اندازه که پس از پیروزی انقلاب با پذیرش شاه دیکتاتور به دنبال حفظ مناسبات و پرستیژ ابرقدرتی خود و تحقیر ملت و انقلاب ایران بود؛ طعم تلخ تحقیر و شکست را تجربه کرد.
ایران پس از انقلاب، ده ها هزار نظامی مستشار نظامی آمریکا را به راحتی راهی آمریکا می کند؛ اما آنگاه که آمریکا با پذیرش دیکتاتور ایران به خاک خود؛ بنای تحقیر و چالش با انقلابیون ایران را می گذارد؛ درست نتیجه ای برعکس نصیب آن می شود.
پدیده تسخیر لانه پارادایم شیفتی است که از تز موازنه منفی جبهه ملی و ایده نزدیک شدن به آمریکا در مقابل شوروی؛ به تز استقلال در سیاست خارجی و مجادله بدون تعارف با جان کری و اوباما حرکت می کند. این ترجمان منطق نه کلاه آمریکا نه کلاه شوروی است که امام خمینی بر آن تأکید داشت و این درست همان چیزی است که در منطق مذاکرات ظریف در لوزان و وین دنبال می شود؛ طوری که هیچ ایرانی ای احساس نمی کند ظریف از جان کری ترسی دارد و در مجادله ای دیپلماتیک حتی از فریاد کشیدن بر سر زیاده خواهی های او نگرانی ندارد.
تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، واکنشی است به رفتارهایی که بی توجهی به بحران زا بودن ماهیت فعالیت های سفارت آمریکا را در سال 58 به ذهن متبادر می کرد. سفارت آمریکا، پیش از 13 آبان 58 نیز مورد هجوم نیروهای سیاسی دیگری قرار گرفته بود و درست بعداز ورود دیکتاتور ایران به آمریکا وزیر امور خارجه ایران تلویحا درباره تضمین ناپذیری تأمین امنیت سفارت آمریکا به این کشور هشدار می دهد. شاید اگر به گونه ای رسمی از سوی دولت موقت، تقاضای تعلیق فعالیت های سفارت و تحت کنترل قرار گرفتن ارتباطات و رفتارهای جساسوسی آن صورت گرفته بود؛ سفارت آمریکا به تصرف در نمی آمد. اما دانشجویان پیرو خط امام، چشم انداز چنین عملکردی را پیش روی خود نمی دیدند. تسخیر لانه جاسوسی آمریکا از این منظر نیز حرکتی استثنایی تلقی می شود که نه نظام جدید و قانونی ایران شکل گرفته بود و نه دانشجویان انقلابی، با مقامات دولت موقت یا رهبر انقلاب ایران، مشورت و رایزنی ای داشتند.
لانه جاسوسی آمریکا تعداد کارکنانش را صدها نفر کاهش است؛ اما حتی 50 نفر از آن ها برای هدایت طرح های کودتا در ایران کافی هستند و دولت موقت نه در پی کنترل بحران فعالیت های امنیتی آمریکا در ایران، که تنها در پی مذاکره است.
سفارت آمریکا و فیزیک و ساختمان و عناصر و افرادش امنیتی اش در بستری معنا می دهند که نه اینترنت وجود دارد و نه شبکه های ماهواره ای. اما سابقه ای وجود دارد از فعالیت ده ها هزار مستشار نظامی آمریکا در ارتش ایران و همچنین روابط تنگاتنگ سیا و ساواک، دو دستگاه امنیتی آمریکا و ایران ماقبل انقلاب.
در این شرایط سفارت آمریکا یک ساختمان و فیزیک ظاهری سفارت نیست. ارگانی است که بهترین شناخت را هم از ارتش و هم از عناصر جاسوسی و امنتیتی ایران دارد؛ سفارت آمریکا در ایران می تواند کانون بحران سازی برای انقلاب تازه تأسیس ایران باشد.
ابتکار می گوید: «ما معتقد بودیم که آمریکا در ایران سلول های خفته ای دارد که در زمان مناسب از این نیروها و افراد برای تغییر جهت انقلاب و صدمه زدن به آن بهره می گیرد. این تعبیر سلول های خفته را آمریکا بعدها علیه طالبان به کار برد. تنها جریان احمدی نژاد و دوستان اش که در آن طیف قرار داشتند معتقد به تصرف سفارت شوروی بود. آنها مخالف حمله به سفارت آمریکا بودند و حتی در مقطعی تهدید کردند که شما را لو می دهیم. آن طیف اصلا در جریان گروگان گیری نبود اما دانشجویان تصمیم خود را گرفته بودند تهدید آنها فایده ای نداشت. از نظر ما ورود شاه به آمریکا مفهوم داشت. جریان راکفلر که به دنبال تغییر در ایران بود عملا ورود شاه به آمریکا را مدیریت می کرد. اصلا انگلیس در شرایط آن روز مطرح نبود. »
ابتکار، همان دانشجوی خط امام - که به گفته خود - اکنون متهم به عنوان خواهر مری می شود، دردمندانه می گوید: «واضح بگویم دانشجویانی که سفارت آمریکا را تسخیر کردند نگران آینده سیاسی خود یا جناحی که آن را نمایندگی می کردند نبودند؛ آنها با شرایط یک انقلاب ناپایدار روبرو بودند. بنابراین هر کاری می کردند که این انقلاب حفظ شود. در ماه های آغازین انقلاب به شکلی غیرطبیعی سیستان و بلوچستان، ترکمن صحرا، کردستان و خوزستان آشفته شده بود. هر تحلیلگر سیاسی هم بود به این نتیجه می رسید که این انقلاب در شرایط ناپایداری به سر می برد. در این میان و با توجه به تجربه گذشته تنها اقدامی که به نظر دانشجویان می رسید از میان بردن یکی از سر حلقه های مرتبط با کودتای قریب الوقوع بود و همگان دیدند با تصرف سفارت آمریکا و اسنادی که به دست آمد چقدر تحلیل ها درست بود. »
او تصریح می کند که در مقابل این توطئه، تنها کاری که می توانستیم انجام دهیم که موثر باشد از میان بردن مهم ترین حلقه کودتا بود. با این تحلیل اقدام به تصرف سفارت برای چند ساعت شده بود و گمان نمی رفت گروگان گیری 444 روز ادامه پیدا کند. ما به دنبال شکستن هیمنه آمریکا بودیم و البته در این مورد موفق شدیم.
همه سخن ابتکار در این است که در منطق پیروان امام خمینی، تسخیر سفارت آمریکا یک استثنا بود ؛ نه یک قاعده!
نکته ای که امروز نه در نقدهای منتقدان و نه در تمجیدهای تحریف گران، همچون روایت های صادقانهی ابتکار بیان نمی شود.
او توضیح می دهد که فضای دیپلماتیکی که در آن به سفارت انگلیس حمله می شود و دانشجوی پیرو خط امام خمینی مأمور ام آی سیکس خوانده می شود؛ از جنس دنیای او نیست و ارتباطی با دوستان فراموش شده اش ندارد.
او می خواهد ما را به این نتیجه برساند که تسخیر لانه جاسوسی آمریکا برای کنار گذاشتن دیپلماسی و بر ضد دیپلماسی نیست.
اما در شرایط جنگ و بحران و کودتا، دیپلماسی، «هم»، به کار می آید. اما، نه دیپلماسیِ «تنها»!
برای ابتکار پرواضح است که در منطق امام خمینی این حرکت به مثابه حرکتی دفاعی و البته استثنایی تلقی می شود. و آنگاه که برخی می خواهند حرکتی دفاعی را به یک قاعده تهاجمی کنند و با تسخیر سفارت انگلیس آن را ناشیانه و تحریف آمیز بازسازی کنند؛ از منظر ابتکار مضحک می شود. او سخت می خندد بر این تحریف ناشیانه تاریخ و ذهن هایی که ناشیانه تر آن را باور می کنند.
معنای کودتا را همه می فهمیم؟ دو قدم آن طرف تر، مصر، سرنوشت بهار عربی!
چرا بهار عربی؟ بهار دولت ملی خودمان!
کودتا همان است که مصدق، نخست وزیر دولت ملی ایران را از نخست وزیری به حصر خانگی برد. معنای حصر نخست وزیر را می فهمید؟ آن روز آمریکا کودتا کرد و مصدق حصر شد و امروز اوباما می گوید ما در این حرکت اشتباه کردیم. اشتباهی که آن ها درست در نخستین ماه های پس از انقلاب هم قصد آن را داشتند.
ابتکار، حمله به سفارت انگلستان را اشتباه بچه گانه ای می خواند و تصریح می کند: «شرایط ما در آغاز انقلاب و کوران آن دوران با امروز متفاوت است. در سال های پس از انقلاب حاکمیت ملی ما تثبیت شد و هیچ قدرتی حق دخالت در امور ایران را نداشت. اما در سال 58 آمریکا عملا در ایران مشغول توطئه بود. به نظرم وقتی ما دارای حاکمیت ملی قدرتمند هستیم، حمله به یک سفارت کار درستی نیست. آنچه در رابطه با سفارت انگلستان صورت گرفت به نوعی نادیده انگاشتن حاکمیت ملی ما بود. ادعای اینکه نظام جمهوری اسلامی ایران پس از 30 سال ممکن است تحت سلطه انگلستان قرار گیرد خنده دار و دور از واقعیت است. معتقدم در حمله به سفارت انگلستان شبیه سازی دور از واقعیت و بچگانه ای صورت گرفت. این مسئله با وقایع سفارت آمریکا قابل مقایسه نیست. البته شاید برخی در جناح راست تصور می کردند می توانند شبیه به آنچه که تحت عنوان استکبار ستیزی در خط امام (ره) و جناح چپ در سال های ابتدای انقلاب رخ داده بود را بازسازی کنند. اما تحلیل آنها در خصوص حمله به سفارت انگلستان اشتباه بود.»
ابتکار از کودتا می گوید برای این که دفاع در برابر کودتا تبدیل به تهاجم تعبیر نشود و با مشروعیت گرفتن از آن حرکت؛ حمله مضحک به سفارت انگلیس بازسازی نشود. برای این که ظریف قربانی نشود و او را به دروغ مخالف امام خمینی جلوه ندهند.
او استدلال ها و اطلاعاتش را برای اثبات این که کودتایی در راه بود و قرار بود انقلابی استثنایی از اوج قدرت به رسوایی جنگ های داخلی همچون سوریه امروز کشیده شود می گوید تا نسل جدید بدانند ابتکار امروز و ابتکار دیروز هیچ تفاوتی ندارند. برای این که بدانیم لانه، استثنایی بود که هرگز امام خمینی اجازه قاعده شدن آن را نداد.
برای این که به اشتباه، ظریف را که همان سیاستِ خارجیِ منطبق بر اقتدار مورد نظر امام خمینی در سیاست خارجی است؛ مخالف امام خمینی نپنداریم.
ابتکار تنهاست. امروز او به تنهایی تلخی هایی مفهوم کودتا را برای نسل جدید درس می دهد و دانشگاه ها و عالم علوم انسانی در سیطره پزشکان و دکتر مهندسانی که هیچ گاه نتوانسته اند معنای علوم انسانی و اهمیت آن را بفهمند. تنها دکتر معین بود که فهمید و موسسه توسعه علوم انسانی را درک کرد و سمینار های مشروطه پا گرفت. اما امروز نیازمند سمینارهای درک تفاوت میان رادیکالیزم و دفاع در بحران هستیم.
سوء استفاده و تحریف تاریخ تسخیر لانه، یک بحران خطرناک نظری برای ایران و مطالعات ایران شناسی است.
در تلاشند برای متهم کردن ظریف و مذاکره؛ آن ها می کوشند دوگانه بازرگان ـ دانشجویان پیرو خط امام را در قالبی تحریف شده همان دوگانه اصول گرایی ـ اصلاح طلبی جلوه دهند. ابتکار را محدود می کنند؛ برای این که او هم شاخص دانشجویان پیرو خط امام است هم شاخص زنان اصلاح طلب هم مدافع اصلاحات هم مدافع سیزده آبان برای اینکه او نه دیروز نه امروز مخالف با مذاکره نیست؛ او نگران از خالی بودن ایران 58 از مدیریت بحران بود.
ابتکار یک استاد علوم انسانی نیست؛ اما برخلاف برخی استادان علوم انسانی که با رانت از مهندسی به عالم علوم انسانی درآمده اند؛ علوم انسانی و تاریخ را حداقل در مسأله ای که خود با آن درگیر بوده است می فهمد.
او گام به گام ما را به این درک نزدیک می کند که عالم علوم انسانی و تفسیر، عالم ریاضی و فرمول و مدل های تقلیل یافته نیست. متغیرها انبوه است! شرایط متغیر و معنای واژگان سیال. واژگان همچون انسان ها رشد می کنند و در هر بستری واکنشی و معنایی خاص خود دارند.
او ما را به 13 آبان 58 می برد و به درکی از کودتا می رساند : فقط 8 ماه از پیروزی آن انقلاب بزرگ گذشته بود؛ ما نه قانون اساسی داشتیم و نه مجلس شورای اسلامی. آنچه کشور را به صورت قانونی کنترل می کرد شورای انقلاب و دولت موقت بود. آگاهان می دانند که تمام سیستم های امنیتی کشور کاملا دگرگون شده بود و به معنای درست تر اصلا وجود نداشت. تنها نیروی امنیتی و انتظامی که آن زمان فعالیت می کرد کمیته های انقلاب بود. این تصویری از شرایط کشور در سال 58 است؛ از سوی دیگر نباید فراموش کرد که جامعه ایرانی هنوز با روحیه انقلابی بالا حاضر به کار و تلاش بودند، اما کشور در التهابات، ناآرامی و ناپایداری گسترده ای به سر می برد. ما در کشوری هستیم که 25 سال پیش از رخ دادن انقلاب 57 یک کودتا با مدیریت سرویس های جاسوسی و امنیتی در جریان ملی شدن نفت و دولت مصدق را تجربه کرده بود. اینکه برخی از افراد می گویند کودتایی درکار نبود اطلاعات درستی ندارند. سرویس های جاسوسی CIA و اینتلجنت سرویس انگلستان کودتایی موفق را در ایران اجرا کردند و اتفاقا برای انقلاب اسلامی هم برنامه داشتند. چنانکه پیش تر در بیش از 40 کشور جهان ایده کودتا برای متوقف کردن انقلاب ها را دنبال کرده بودند. بنابراین پیش بینی دانشجویان خط امام (ره) درمورد رخ دادن کودتا پیش بینی درستی بود. ما که در تاریخ ایران یک بار کودتا را تجربه کرده بودیم نمی توانستیم خوشبینانه تکرار آن را به نظاره بنشینیم. اینها مسائلی است که لمس اش این روزها برای مردم بسیار سخت است. بنابراین برای تحلیل در مورد شرایط 13 آبان 58 لازم است در کوران انقلاب قرار بگیریم و واقعیت های آن روزگار را درک کنیم.
مفهوم کودتا همان مفهوم کانونی ای است که تمام معنای تسخیر لانه را تغییر می دهد و دگرگون می کند؛ وقتی این مفهوم و وجه دفاعی 13 آبان فراموش می شود؛ آنگاه بازار تهاجم و رادیکالیزم و مشروعیت بخشی دروغین به سفارت انگلیس رونق می یابد و بعد ظریف متهم می شود و بعد اصلاحات قربانی!
ابتکار برقرار کردن میان تسخیر لانه و استعفای دولت موقت را مورد تردید قرار می دهد و می گوید: «دولت موقت، سه بار قبل از حادثه تسخیر سفارت آمریکا به دلایل متعدد تصمیم به استعفا گرفته بود. حادثه تسخیر سفارت تنها بهانه ای برای تکرار درخواست آنها شد. بارها بعد از این حادثه مرحوم مهندس بازرگان به دلایل متعدد استعفای خود و دولت اش اشاره کرده بود که ما مشکلات زیادی داشتیم، عملا دخالت ها در کار دولت موقت زیاد بود و ما دنبال بهانه برای استعفا بودیم و تحلیل دانشجویان، تصمیم گرفتیم تنها برای چند روز سفارت آمریکا را تسخیر کنیم تا زنجیره اصلی مقابله با انقلاب را پاره کنیم و مانع ارتباط حلقه های مختلف کودتا با یکدیگر شویم. واضح بود که هر کشوری بخواهد در مقابل سلطه شرق و غرب بایستد نابود خواهد شد.»
او اکنون نمونه هایی برای اثبات مدعای خود دارد و با ارجاع مخاطبانش به آن ها می گوید: «شما به وضعیت دیروز و امروز کشورهای خاورمیانه را نگاه کنید. وضعیت عراق امروز را ببینید. صدام حسین تنها حق خود را به خاطر جنگ 8 ساله علیه ایران طلب کرد. پیش تر آمریکا برای تصرف کویت و دست اندازی به خاک آن کشور به عراق چراغ سبز نشان داده بود. اما همگان دیدند اقدام صدام حسین برای دستیابی به آنچه که به این کشور وعده داده شده بود چگونه پاسخ داده شد.»
جالب است که ابتکار همه تحلیل هایی که حرکت دانشجویان خط امام (ره) برای نشان دادن جایگاه و قدرت چپ اسلامی در مقابل بقیه نیروهای چپ توصیف می کنند نقش بر آب می کند و می گوید: «من این تحلیل را با توجه به شرایط آن روز به واقعیت نزدیک نمی دانم. اینکه دانشجویان خط امام (ره) بخواهند چپ اسلامی را به واسطه تسخیر سفارت در مقابل دیگر گروه های چپ قرار دهند واقعا دغدغه دانشجویان تسخیر کننده سفارت نبود. ما انقلاب شیلی و رخدادهای پس از آن را دیده بودیم و می دانستیم که سرویس های جاسوسی ایالات متحده امریکا در مقابل ایران بیکار نخواهند بود. این رویکرد آمریکا در قبال انقلاب ها امروز هم ادامه دارد. همگان دیدند که آمریکا با انقلاب مردم مصر چه کرد و چه بلایی بر سر این کشور آورد. اکنون دولتی به شدت امنیتی بر کشور مصر حکم فرماست که در واقع با یک کودتای نظامی بر سرکار آمده است. این ترس و تجربه در میان دانشجویان خط امام (ره) به دلایل سوابق متعدد آمریکا در اجرای کودتاهای متعدد در کشورهای مختلف جهان وجود داشت. بنابراین طبیعی بود که به قول شهید بزرگوار دکتر بهشتی ما به آمریکا اعتماد نداشته باشیم. »
ابتکار اما درباره طولانی شدن گروگان گیری در سفارت آمریکا یادآور می شود:« ما پیش بینی طولانی شدن گروگان گیری را نداشتیم. در تحلیل ها ممکن است برخی به این نتیجه برسند که طولانی شدن گروگان گیری اشتباه بوده است. این موضوع به نظر من جای بحث دارد، اما حمله به سفارت آمریکا و تلاش برای کنترل یک کودتای قریب الوقوع حداقل در کوتاه مدت تنها کاری بود که می توانستیم انجام دهیم.»
جهان به زودی خواهد دانست که میان حرکتی رادیکال در مواجهه با آتش و جنگ و خونریزی با مفهوم رادیکالیسم باید فرق بگذارد؛ اما شاید آن زمان برای جامعه ایران دیر شده باشد و بخش عمده ای از تحریف ها و افراط و تفریط ها سرنوشت های نامیمونی را برای ما رقم زده باشد.
عضو سابق «دانشجویان پیرو خط امام»، اکنون سال هاست که عضویت در کابینه های هم اصلاحات هم اعتدال را تجربه کرد است. او می گوید: «شرایط ایران در سال های اخیر با ابتدای انقلاب متفاوت بوده است. ما آن روزها نمی توانستیم با آن بحران ها شرایط لازم برای برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، مجلس و تدوین قانون اساسی را فراهم کنیم. در طول ماه های گروگان گیری البته این چتر ایمنی برای جمهوری اسلامی فراهم شد. واقعیت این است که اجازه نمی دادند جمهوری اسلامی پا بگیرد. امام (س) از آن فضای وحدت ملی بهره برد و ارکان نظام در 444 روز شکل گرفت. اما به هر حال همین امروز هم بحث ها در مورد ادامه گروگان گیری و لزوم آن در جریان است و نظرات متفاوتی در این مسئله وجود دارد. خیلی ها معتقدند که گروگان گیری باید در 24 تا 48 ساعت تمام می شد.»
ابتکار در آخرین فراز سخنانش از سویی وقوع یک چتر ایمنی 444 روزه با قطع فعالیت های کانون جاسوسی آمریکا را یک فرصت برای شرایطی تلقی می کند که تمامی ساختارهاحقوقی و انتخابات های پراهمیت نظام جدید سیاسی در همان دوره رخ می دهد و از سوی دیگر به نظریه هایی اشاره می کند که معتقدند حاکمیت استقرار نایافته ایران می توانست با کاستن از طول دوره گروگان گیری، بهره و امتیازات بیشتری از آمریکا به نفع خویش کند.
امروزه اما،نه روایت ها که حتی مطالعات دانشگاهی و آکادمیک درباره تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، همچنان درگیر و دار رویکردهای شوونیستی و گرایش های سیاسی ژورنالیستی است. تا کنون تعداد قابل توجهی از فیلم های مستند و داستانی را در این باره تجربه کرده ایم؛ اما واقعیت این است که هنوز روایت صادقانه ی هنرمندانه ای از زمینه و زمانه وقوع این پدیده وجود ندارد.
در آینده اما، مطالعات آکادمیک توضیح خواهند داد که هیچ واکنشی بدون تفسیر و فهم کنشی که مخاطب آن واقع شده است؛ قابل تجزیه تحلیل نیست. معنای واکنش ها بستگی عمیقی به کنش های بستری دارد که در بطن آن وقوع یافته اند. آتش تفنگ سربازی که سینه یک متجاوز به خاک و ناموس کشور را هدف قرار می دهد؛ حرکتی رادیکال نیست. گرچه شلیک تفنگ سرباز در مقابل یک راهپیمایی مسالمت آمیز حرکتی بس ناجوانمردانه و رادیکال محسوب می شود. آنگاه که در شهریور 57 به دستور گماشتگان دیکتاتور ایران سینه ده ها غیرنظامی در تظاهراتی مسالمت آمیز در میدان شهدا(ژاله) تهران گشوده شد؛ سرباز قهرمان، سربازی بود که از اجرای فرمان سرباز می زند و آنگاه که مرزهای کشور در آتش تهاجم نیروهای متجاوز می سوزد؛ سرباز فهرمان، سربازی بود که تا آخرین فشنگ خود می جنگد.
تفنگی بر زمین گذاشته می شود؛ در زمینه ای، معنای قهرمانی و در زمینه ای دیگر، معنای خیانت یا وارفتگی و عدم عقلانیت را می دهد.
تسخیر لانه جاسوسی آمریکا واکنشی است در مواجهه با خطر تکرار کودتا در ایران.
گذشته از تفسیرهای متفاوتی که یک حرکت در نسبت با زمینه وقوع آن می یابد. روشن است که رادیکالیزم به معنای وقوع یک واکنش رادیکال در برابر کنشی رادیکال یا رعب آور نیست. رادیکالیزم به معنای اعتقاد به استمرار حرکت های رادیکال و تبدیل به نوعی ایدئولوژی شدنِ اقدام های رادیکال است.
و ابتکار تنها روایت صادقانه امروزین است که ثابت می کند که گروگان گیری نیروهای امنیتی لانه جاسوسی آمریکا؛ در عین بی اعتقادی آن ها به رادیکالیسم و تکرار این حرکت و به مثابه حرکتی دفاعی رخ می دهد.
و این، روایت رنج های ملتی است که حتی چند دهه پس از وقوع کودتای آمریکا علیه دولت ملی مصدق، برای حفظ انقلاب خود ناگزیر از به گروگان گرفتن نیروهای سفارت آمریکا در تهران می شود.
ملتی که هرگز رادیکال و مهاجم نیست؛ اما انقلابی و مطالبه گرِ بدون تعارفِ حقوق خویش هست و می تواند میان انقلابی بودن و رادیکال بودن فاصله و جدایی بیاندازد.
شاید اگر مطالعات روابط بین الملل و مطالعات ایران شناسی غرب دقت بیشتری در شناخت این واقعیت را داشتند و می توانستند میان انقلابی بودن و رادیکالیسم جدایی بیاندازند؛ اکنون جهان گام های قدرتمندتری در مسیر صلح و حاکمیت اصول انسانی برداشته بود.
اما مشکل اینجاست که هنوز انقلاب اسلامی ایران در سایه دیگر انقلاب های جهان مطالعه می شود؛ حال آنکه انبوهی از استثناء ها وجود دارد که ماهیت این انقلاب را به رغم شباهت های ظاهری، با انقلاب های مبتنی بر رادیکالیسم در نهضت های چپ گرایانه و کمونیستی متفاوت می سازد.
.
انتهای پیام /*