بدون شک یکى از برجسته ترین چهره ها در تاریخ پرافتخار مردان راستین الهى، خمینى(س) کبیر است که با استعداد سرشار خدادادى و دقت و توجه کم نظیر در لحظه لحظه زندگى خویش، زیباترین فضیلت ها و مکارم اخلاقى را به دست آورد و جان مستعد خود را با مجموعه اى از خوبی ها بیاراست و با اندیشۀ ناب توحیدى، و بیان زلال و شفاف و انباشته از معنویت، و رفتار و کردارى خالصانه که گویى خداخواهى در آن موج مى زند و در یک کلام با حیات طیبه خویش الگویى مجسم از اسلام ناب را ارائه داد.
آنچه در ادامه می خوانید گزیده ای از بیانات آن حضرت درباره ضرورت ساده زیستی است که خود الگویی بی مانند در تحقق این ویژگی بودند.
* * * باید انشاءاللّه همه تان خودتان را احساس کنید که، واقعاً احساس کنید خدمتگزارید، انبیا اینطور احساس را داشتند، انبیا خودشان را خدمتگزار مى دانستند نه اینکه یک نبى اى خیال کند حکومت دارد به مردم، حکومت در کار نبوده، اولیاء بزرگ خدا، انبیاء بزرگ همین احساس را داشتند که اینها آمدند براى اینکه مردم را هدایت کنند، ارشاد کنند، خدمت کنند به آنها، شما هم احساس قلبى تان این مطلب باشد که واقعاً ما آمدیم که به این مردم خدمت کنیم و این خدمت به مردم، خدمت به خودمان است.[1]
* * * شما باید خدمت کنید به این مردم. شما، ما، همه باید خدمتگزار اینها باشیم و شرافت همه ما به این است که خدمت به خلق خدا بکنیم، اینها بندگان خدا هستند. خداى تبارک و تعالى علاقه دارد به این بندگان و ما مسئولیم باید خدمت بکنیم و من امیدوارم که شما به حسب آن روحیه اى که دارید، آقاى رجایى به حسب آن روحیه اى که دارند، این مقام ایشان را بازى ندهد، شما سوار مقام بشو مقام سوار شما نشود. این دو تا مثل راکب و مرکوبند. اگر انسان روحیه اش طورى باشد که سوار بشود بر هر مقامى که براى او پیش مى آید و مهار کند او را، این به سعادت نزدیک مى شود و اگر روحیه ضعیف باشد و وقتى که به یک مقامى رسید او سوار آدم بشود، او هرجا دلش بخواهد انسان را مى برد تا به هلاکت مى رساند.[2]
* * * شما هر چه خوف دارید، از خودتان بترسید، از اینکه مبادا ـ خداى نخواسته ـ مسیر، یک مسیر دیگر بشود و راه، یک راه دیگرى باشد و توجه به این چیزى که الان هست، از دست برود و مردمى بودن از دستتان برود. از این بترسید که اگر ـ خداى نخواسته ـ یک وقت این قضیه پیش آمد و شما از آن مردمى بودن بیرون رفتید و یک وضع دیگرى پیدا کردید و خیال کردید حالایى که من نخست وزیرم، حالایى که من رئیس جمهورم، حالایى که من وزیر کذا هستم باید چه و چه و چه باشم، آنوقت بدانید که آسیب مى بینید، یعنى آنوقت است که خارجیها به شما طمع مى کنند.[3]
* * * اگر بخواهید بى خوف و هراس در مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و سلاحهاى پیشرفته آنان و شیاطین و توطئه هاى آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از میدان به در نکند خود را به ساده زیستن عادت دهید و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهیزید. مردان بزرگ که خدمت هاى بزرگ براى ملت هاى خود کرده اند، اکثر ساده زیست و بى علاقه به زخارف دنیا بوده اند. آنها که اسیر هواهاى پست نفسانى و حیوانى بوده و هستند براى حفظ یا رسیدن به آن تن به هر ذلت و خوارى مى دهند و در مقابل زور و قدرتهاى شیطانى خاضع و نسبت به توده هاى ضعیف، ستمکار و زورگو هستند، ولى وارستگان به خلاف آنانند، چرا که با زندگانى اشرافى و مصرفى نمى توان ارزشهاى انسانى ـ اسلامى را حفظ کرد.[4]
* * * یکى از امور مهم هم این است که روحانیون باید ساده زندگى کنند. آن چیزى که روحانیت را پیش برده تا حالا و حفظ کرده است، این است که ساده زندگى کردند. آنهایى که منشأ آثار بزرگ بودند، در زندگى ساده زندگى کردند. آنهایى که در بین مردم موجّه بودند که حرف آنها را مى شنیدند، آنها ساده زندگى کردند. شاید آقایان کمى شان یادشان باشد، در آن وقتى که ما اوایلى که آمدیم قم، که در آن جا چه اشخاصى بودند، شخص اول قم در جهت زهد و تقوا و اینها مرحوم آشیخ ابوالقاسم قمى، مرحوم آشیخ مهدى و عدۀ دیگرى، و شخص نافذ آن جا و متقى، مرحوم آمیرزا سید محمد برقعى و مرحوم آمیرزا محمد ارباب؛ همۀ اینها را من منزل هایشان رفتم. آن که ریاست صورى مردم را داشت و ریاست معنوى هم داشت، با آن که زاهد بود، در زندگى مشابه بودند. مرحوم آشیخ ابوالقاسم؛ من گمان ندارم هیچ طلبه اى مثل او بود، زندگى اش یک زندگى اى بود که مثل سایر طلبه ها، اگر کمتر نبود، بهتر نبود، کمتر هم بود. مرحوم آمیرزا محمد ارباب که من رفتم مکرر منزلشان، یک منزلى داشت دوسه تا اتاق داشت خیلى ساده، بسیار ساده. مرحوم آشیخ مهدى همین طور، سایرین هم همین طور، عده هم زیاد بودند آن وقت. وقتى انسان در آن محیط واقع مى شد که اینها را مى دید، همین دیدن اینها براى انسان یک درسى بود، وضع زندگى آنها براى انسان، یک وضعى بود، درس بود براى انسان، عبرت بود. هرچه بروید سراغ اینکه یک قدم بردارید براى اینکه خانه تان بهتر باشد، از معنویت تان به همین مقدار، از ارزش تان به همین مقدار کاسته مى شود.[5]
* * * از اهم مسائلى که باید تذکر بدهم، مسأله اى است که به همۀ روحانیت ودست اندرکاران کشور مربوط مى شود و همیشه نگران آن هستم که مبادا این مردمى که همه چیزشان را فدا کردند و به اسلام خدمت نموده و به ما منّت گذاشتند، به واسطۀ اعمال ما از ما نگران بشوند، زیرا آن چیزى که مردم از ما توقع داشته و دارند و به واسطۀ آن دنبال ما و شما آمده اند و اسلام را ترویج نموده و جمهورى اسلامى را بپا کردند و طاغوت را از میان بردند، کیفیت زندگى اهل علم است. اگر خداى نخواسته مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر داده اند، عمارت درست کرده اند و رفت و آمدهایشان مناسب شأن روحانیت نیست و آن چیزى را که نسبت به روحانیت در دلشان بوده است از دست بدهند، از دست دادن آن همان و از بین رفتن اسلام و جمهورى اسلامى همان. البته من این نکته را عرض کنم، یک دسته اى که در معرض خطر هستند باید خودشان را حفظ کنند ولى همین ها هم باید مواظب باشند که زاید بر میزان نباشد. شما گمان نکنید که اگر با چندین اتومبیل بیرون بیایید وجهه تان پیش مردم بزرگ مى شود. آن چیزى که مردم به آن توجه دارند و موافق مذاق عامه است، اینکه زندگى شما ساده باشد، همان طورى که سران اسلام و پیغمبر اسلام و امیرالمؤمنین و ائمۀ ما زندگى شان ساده و عادى بود بلکه پایین تر از عادى. آنها هم که جمهورى اسلامى را بپا کردند، مردم عادى هستند و کسانى که بالا بالاها نشسته اند، هیچ دخالتى در این مسائل نداشته و ندارند. این مردم بازار و کشاورز و کارگران کارخانه ها و طبقات ضعیف ـ به حسب دنیا و قوى به حسب آخرت ـ هستند که این توقع را دارند که اگر خداى نخواسته نفوس این مردم از ما منحرف بشود، ضرر آن براى ما تنها نیست، بلکه براى اسلام است و ما باید حفظ کنیم آنهایى را که اسلام و جمهورى اسلامى را نگه داشته اند و بعد از این هم نگه خواهند داشت و حفظ آن به این است که زندگى ما ساده و عادى باشد.
آنهایى هم که مى خواهند خودشان را حفظ کنند، باید بدانند که گاهى با یک اتومبیل پیکان بهتر مى توانند محفوظ باشند تا وسیلۀ دیگر. و ائمۀ جمعه و جماعاتى که اگر عادى بیرون بیایند ممکن است از بین بروند، باید به آن مقدارى حفظ کنند که زیاد نباشد و این طور نباشد که امام جمعه اى وقتى در خیابان مى آید، خیابان را خلوت کنند و هیاهو به راه بیندازند، این طور چیزها حیثیتشان را در جامعه ساقط مى کند. بزرگى شما آقایان به دنیا نیست، بزرگى شما به آخرت است و به اینکه پیش خدا آبرومند باشید و این یک مسألۀ مهمى است که دخالت در حفظ جمهورى اسلامى دارد و ما باید خیلى مواظب باشیم و اهل علم و دولت و دست اندرکاران بیشتر باید مواظب باشند، چرا که همه دنبال این هستند که نقطه ضعفى، خصوصاً از اهل علم پیدا کنند و در همه جا مطرح سازند. و ما باید به گونه اى زندگى کنیم که اگر چنانچه آن را از ما گرفتند، حسرت نخوریم.[6]
* * * البته، من نسبت به همۀ مسائل مربوط به مطبوعات نمى توانم نظر بدهم. الان آنچه مربوط به مسائل آخر است، این است که رادیو ـ تلویزیون و مطبوعات مال عموم است ـ چنانچه شما هم همین اعتقاد را دارید که عموم بر آنها حق دارند ـ از این جهت من به سهم خود خیال دارم که راجع به من کم باشد، مگر در مواقع حساسى که لازم است که آن هم باید از ما سؤال شود که آیا مطلبى را باید نقل بکنند یا خیر. والاّ آنچه خوب است در رادیو ـ تلویزیون و مطبوعات باشد، آن است که براى کشور اثرى داشته باشد. مثلاً اگر زارعى خوب زراعت کرد و زراعتش خوب بود، شما این شخص را به جاى مقامات کشور در صفحۀ اول بگذارید و زیرش بنویسید این زارع چگونه بوده است، این منتشر بشود. و یا کارمندى خوب کار کرد، و یا اگر طبیبى عمل خوبى انجام داد، عکس او را در صفحۀ اول چاپ کنید و بنویسید که این عملش چطور بوده است. این باعث تشویق اطبا مى شود و بیشتر دنبال کار مى روند. یا مثلاً اگر کسى کشفى کرد، باید مفصل با عکس و مطلب باشد، یا اگر کسى سارقى را دستگیر نمود، و یا یک کشاورز و یا هنرمند و یا جراح که متأسفانه نه اسمشان است و نه عکسشان. در حالى که اینها لایقند تا در روزنامه ها مطرح شوند. خلاصه، باید اساس تشویق اشخاصى باشد که در این کشور فعالیت مى کنند... بنابراین آنچه راجع به خودم مى گویم این است که اگر قرار است عکس مرا بگذارید، به جاى آن، عکس یک رعیت را بگذارید و زیرش بنویسید این رعیت چه کار مهمى کرده است.[7]
منبع: سرّ دلبرى (ترسیمى از حالات معنوى امام خمینى(س))، به کوشش: اصغر میرشکارى، ص 15-23
[1]. صحیفه امام؛ ج 15، ص 358. [2]. همان؛ ص 76. [3]. همان؛ ج 16، ص 446. [4]. همان؛ ج 18، ص 471. [5]. همان؛ ج 19، ص 251 ـ 252. [6]. همان؛ ص 317 ـ 318. [7]. همان؛ ص 361 ـ 362.
.
انتهای پیام /*