شخصیت این مرد بزرگ که امام امّت شد، شخصیتى است که [در] اسلام و قبل از اسلام و بعدها هم کسى مثل او نمىتواند سراغ کند. یک موجودى که امور متضاده را در خودش جمع کرده بود. کسى که جنگجوست اهل عبادت نمىشود. کسى که قوه بازو مىخواهد داشته باشد اهل زهد نمىتواند باشد.
کسى که شمشیر مىکشد، و اشخاصى را که منحرفاند درو مىکند، این نمىتواند عاطفه و اهل عاطفه، آن طور که این شخص داشت، باشد. این شخصیت بزرگ، امور متضاده را در خودش جمع کرده. در عین حالى که روزها روزه، و شب به عبادت مشغول، و گفته شده است که شبى هزار رکعت نماز مىخواند. و در عین حالى که غذاى او- آن طورى که در تاریخ ثبت شده است- از نان و سرکه، و فوقش زَیْت یا نمک، بیرون نبوده است. در عین حال قدرت بدنى، آن طور قدرت است که- آن طورى که در تاریخ هست- آن درى را که از «خَیْبَر» ایشان کَنْده است و چندین ذِراع دور انداخته است، چهل نفر نمىتوانستند بلندش کنند. در شمشیرزنى، شمشیرهاى او این طور بوده است که با یک ضربه از این طرف که مىزده دو نیم مىکرده است، از این طرف مىزده که دو نیم مىکرده. در صورتى که آنهایى که این ضربه را مىخوردند «خُودِ» آهنى داشتند، زره آهنى داشتند. و گاهى هم شاید، دو تا زره به تنشان مىکردند. آدمى که با نان و سرکه زندگى مىکرده، و بسیارى از روزها را روزه مىگرفته است، و افطار را با چند لقمه نان و نمک و یا نان و سرکه افطار مىکرده است، جمع کرده است ما بین آن زهد و این قوّت بازو، و این جمع بین دو تا امر متضاد است. آدمى که جنگجوست، به آن طور که جنگجویان بزرگ را، دلاوران بزرگ را، به هزیمت وامىدارد. و مىفرماید که اگر تمام عرب یک طرف باشند، به من هجوم کنند، من پشت نمىکنم. این آدم در عطوفت آن طور است که، وقتى که یک خلخال از پاى یک زن یهودى ربودهاند مىفرماید که مرگ براى انسان آسان است - قریب به این معنا- آدمى که در عرفان و علم ماوراى طبیعت، آن طور است که نهج البلاغه حکایت مىکند از مقام عرفانش. در عین حال شمشیر مىکشد، و کفّار و اخلالگران را از دم شمشیر مىگذراند. ما شیعه یک همچو اعجوبه معجزهآسا هستیم.
من مىگویم اگر چنانچه پیغمبر اسلام- صلى اللَّه علیه و آله و سلَّم- غیر از این یک موجود تربیت نکرده بود، کافى بود برایش؛ چنانچه پیغمبر اسلام مبعوث شده بود براى اینکه یک همچو موجودى را تحویل جامعه بدهد، این کافى بود. یک همچو موجودى که هیچ سراغ ندارد کسى، و بعدها هم سراغ ندارد کسى. (صحیفه امام، ج11، ص: 20 و 21)
***
درباره شخصیت على بن ابی طالب، از حقیقت ناشناخته او صحبت کنیم، یا با شناخت محجوب و مهجور خود؟ اصلًا على- علیه السلام- یک بشر ملکى و دنیایى است که ملکیان از او سخن گویند یا یک موجود ملکوتى است که ملکوتیان او را اندازهگیرى کنند؟ اهل عرفان درباره او جز با سطح عرفانى خود و فلاسفه و الهیون جز با علوم محدوده خود با چه ابزارى مىخواهند به معرفى او بنشینند؟ تا چه حد او را شناختهاند تا ما مهجوران را آگاه کنند؟ دانشمندان و اهل فضیلت و عارفان و اهل فلسفه با همه فضایل و با همه دانش ارجمندشان آنچه از آن جلوه تام حق دریافت کردهاند، در حجاب وجود خود و در آینه محدود نفسانیت خویش است و مولا غیر از آن است. پس اولى آن است که از این وادى بگذریم و بگوییم على بن ابی طالب فقط بنده خدا بود، و این بزرگترین شاخصه اوست که مىتوان از آن یاد کرد، و پرورش یافته و تربیتشده پیامبر عظیم الشأن است، و این از بزرگترین افتخارات اوست، کدام شخصیت مىتواند ادعا کند که عبد اللَّه است و از همه عبودیتها بریده است، جز انبیاى عظام و اولیاى معظم که على- علیه السلام- آن عبد وارسته از غیر و پیوسته به دوست که حجب نور و ظلمت را دریده و به معدن عظمت رسیده است، در صف مقدم است. و کدام شخصیت است که مىتواند ادعا کند از خردسالى تا آخر عمر رسول اکرم در دامن و پناه و تحت تربیت وحى و حامل آن بوده است جز على بن ابی طالب که وحى و تربیت صاحب وحى در اعماق روح و جان او ریشه دوانده. پس او بحق عبد اللَّه است و پرورشیافته عبد اللَّه اعظم است.
و اما کتاب نهج البلاغه که نازله روح اوست براى تعلیم و تربیت ما خفتگان در بستر منیّت و در حجاب خود و خودخواهى خود، معجونى است براى شفا و مرهمى است براى دردهاى فردى و اجتماعى و مجموعهاى است داراى ابعادى به اندازه یک انسان و یک جامعه بزرگ انسانى از زمان صدور آن تا هر چه تاریخ به پیش رود و هر چه جامعهها به وجود آید و دولتها و ملتها متحقق شوند و هر قدر متفکران و فیلسوفان و محققان بیایند و در آن غور کنند و غرق شوند. هان، فیلسوفان و حکمتاندوزان، بیایند و در جملات خطبه اول این کتاب الهى به تحقیق بنشینند و افکار بلندپایه خود را به کار گیرند و با کمک اصحاب معرفت و ارباب عرفان این یک جمله کوتاه را به تفسیر بپردازند و بخواهند بحق وجدان خود را براى درک واقعى آن ارضا کنند؛ به شرط آنکه بیاناتى که در این میدان تاخت و تاز شده است آنان را فریب ندهد و وجدان خود را بدون فهم درست بازى ندهند و نگویند و بگذرند، تا میدان دید فرزند وحى را دریافته و به قصور خود و دیگران اعتراف کنند. (صحیفه امام، ج14، ص: 347 و 348)
***
على- علیه السلام- در وقتى که رسول اکرم، به حسب روایت، فرمود که تو شهید خواهى شد، به فکر این بود که آیا با سلامت دین یا نه. سؤال مىکند که من هنگام شهادت دینم سالم است. مىفرماید که بله. آن چیزى که اولیاى خدا توجه به او داشتند سلامت در دین و سلامت نفس بود. (صحیفه امام، ج14، ص: 351)
***
این بزرگوار شخصیتى است که داراى ابعاد بسیار است و مظهر اسم جمع الهى است که داراى تمام اسماء و صفات است. تمام اسماء و صفات الهى در ظهور و در بروز در دنیا و درعالم، با واسطه رسول اکرم در این شخصیت ظهور کرده است. و ابعادى که از او مخفى است، بیشتر از آن ابعادى است که از او ظاهر است. همین ابعادى هم که دست بشر به آن رسیده است و مىرسد، در یک مردى، در یک شخصیتى جمع شده است، جهات متناقض، جهات متضاد. انسانى که در حال این که زاهد و بزرگترین زاهد است، جنگجو و بزرگترین جنگجوست در دفاع از اسلام. اینها در افراد عادى جمع نمىشود، آن که زاهد است، به حسب افراد عادى، جنگجو نیست، آن که جنگجوست زاهد نیست. در عین حالى که در معیشت آن طور زهد مىکردند و آن طور در خوراک و در آن طور چیزها به حد اقل قناعت مىکردند، قدرت بازو داشتند، آن قدرت بازو را، و این هم جزء امورى است که جمعش، جمع متضادین است. در عین حالى که داراى علوم متعدده و داراى علوم معنویه و روحانیه و سایر علوم اسلامى است، در عین حال مىبینیم که در هر رشتهاى، مردمى که اهل آن رشتهاند او را از خودشان مىدانند، پهلوانها حضرت امیر را از خودشان مىدانند، فلاسفه حضرت امیر را از خودشان مىدانند، عرفا حضرت امیر را از خودشان مىدانند، فقها حضرت امیر را از خودشان مىدانند، هر قشرى که اهل یک رشته است، حضرت امیر را از خودش مىداند. و حضرت امیر از همه است، داراى همه اوصاف است و داراى همه کمالات. (صحیفه امام، ج19، ص: 63 و 64)
***
ما باید پیرو یک چنین انسان کاملى باشیم که در همه ابعاد متخصصین براى ایشان تواضع مىکنند. در هر بُعدى اگر کسى بخواهد مَثَل بزند، به ایشان مَثَل مىزند. در بُعد زهد و علم، و در بُعد رحمت به مستضعفین و مستمندان. و در بُعد جنگ و شجاعت، و خلاصه در همه ابعاد به ایشان مَثَل زده مىشود. و در حقیقت یک موجود هزار بُعدى است و ما باید تابع یک همچو فردى باشیم. هر چند که کسى نمىتواند حتى یک هزارم هم شبیه ایشان باشد لکن به آن اندازهاى که مىتوانیم باید از ایشان تبعیت کنیم؛ از تعهدى که به اسلام داشت و از اینکه همه چیزش را براى اسلام داد. (صحیفه امام، ج17، ص: 419)
.
انتهای پیام /*