شاه و کارشناسان خارجی او پس از یک سلسله رایزنی ها و بررسی اوضاع داخلی و خارجی، به حیله و نیرنگی دست زدند که برای رژیم، درخور اهمیت بسزایی بود و شاه را از آن تنگنای سیاسی و بن بست نگران کننده، نجات می بخشید. شاه بر آن شد به منظور آرام ساختن افکار و به اصطلاح «تشن جزدایی»! امام را از زندان آزاد کند؛ لیکن او را در محاصره قرار دهد و از هرگونه تماس و ارتباطی میان او و تودۀ مردم جلوگیری به عمل آورد! و بدینگونه او را از زندان انفرادی به زندان بزرگتری انتقال دهد. شاه به خوبی دریافته بود که با اجرای این نیرنگ، اولاً می تواند به تشنج انفجارآمیزی که به علت زندانی بودن امام سراسر کشور را فراگرفته بود پایان دهد؛ زیرا ملت ایران دیگر مرجع خویش را در گوشۀ زندان نمی دید و از سرنوشت او بیخبر نبود و دیگر اینکه با این نیرنگ، افکار آزادی خواهان جهان را آرام خواهد کرد و از آن طرف با محدودیتی که برای او به وجود خواهد آورد، از هرگونه روشنگری، افشاگری و تحریکات ضد شاهی او در میان توده ها جلوگیری به عمل خواهد آورد. از این رو، ساواک در تاریخ 42/5/11 طی نامه ای به اداره دادرسی ارتش، دستور آزادی امام را صادر کرد. به دنبال این نامه، دادستانی ارتش نیز طی نامه ای به فرماندهی تیپ پیاده، دستور آزادی امام را چنین اعلام کرد:
... طبق نامه شماره 17772/313 مورخ 42/5/11 سازمان اطلاعات و امنیت کشور، از نامبردۀ بالا رفع مظنونیت به عمل آمده؛ و بنابراین قرار بازداشت موقت نسبت به وی به قرار التزام عدم خروج از حوزه قضایی لشکر که در صورت تخلف، مبلغ دویست هزار ریال به صندوق دولت بپردازد صادر گردیده (است)
دستور فرمایید، نامبرده پس از ابلاغ قرار قانونی در صورتی که به گناه دیگری بازداشت نباشد، از زندان آزاد و نتیجه را به این بازپرسی اعلام دارند....
آزادی موقت
روز جمعه 12 ربیع الاول 1383 مطابق 11 مرداد 42، پاکروان، رئیس «سازمان امنیت» ایران به دیدار امام در پادگان عشرت آباد رفت و ضمن احوال پرسی، اظهار داشت: «من کوشش فراوانی به منظور به دست آوردن سند و مدرکی بر ارتباط مرجع بزرگ روحانیت با خارج به عمل آوردم و حتی عربی را بدین منظور به محضر حضرتعالی فرستادم، ولی کوچکترین نشانه ای بر ارتباط مرجع روحانیت با عوامل بیگانه نیافتم و برایم روشن شد که مرجع روحانیت در این مبارزات خود، هیچ گونه ارتباطی با خارج و عمال بیگانه نداشته اند». (چیزی به این مضمون)
آنگاه در حالی که سر خود را به علامت تصدیق و تعظیم بالا و پایین میبرد، افزود: «البته مرجع بزرگ روحانیت باید چنین باشد... باید چنین باشد... و شاهنشاه دریافتند که مرجع روحانیت در این مبارزه و مخالفت، فقط نظر دینی داشته اند و به تحریک عوامل بیگانه به این کارها دست نزدند و نیز با اساس سلطنت مخالف نیستند؛ ولی می فرمایند با نطق عاشورای ایشان چه کنم که در آن به شخص اول مملکت و خاندان سلطنت اهانت شده است... و حضرتعالی باید تصدیق بفرمایید که آن نطق خیلی تند بود. در دنیا چه در کشورهای جمهوری، چه سلطنتی، چه دموکراسی، چه استبدادی، در هیچ جا سابقه ندارد که علیه رئیس حکومتی با این لحن، سخن برانند...». (چیزی به این مضمون) امام در پاسخ گفت: «ممکن است در آن نطق تندروی هایی شده باشد، ولی هرچه بوده جنبۀ نصیحت داشته است و آن نصیحت برای شاه لازم بوده است و شما هم شاه را نصیحت کنید»! (نزدیک به این مضمون)
پاکروان به خنده افتاد و آنگاه چنین گفت: «اکنون حضرتعالی آزاد می شوید. منتها لازم است به عرض برسانم که سیاست یعنی کلک و نیرنگ، سیاست یعنی دروغ و تزویر، سیاست یعنی حقه بازی، و خلاصه سیاست یعنی پدرسوختگی؛ و این کارها مربوط به ماست و مرجع روحانیت نباید خود را به این امور آلوده سازد و در سیاست دخالت کند». (چیزی به این مضمون)
امام در پاسخ فقط یک کلمه گفت: «ما در سیاستی که شما معنا می کنید از اول، دخالت نداشته ایم».
آقای قمی نیز در این مجلس حضور داشت. در این اثنا سرهنگ مولوی، رئیس سازمان جاسوسی تهران نیز حضور به هم رسانید و نسبت به امام عرض ادب کرد. پاکروان خطاب به مولوی اظهار داشت که: «وسایل و مقدمات آزادی آقا را فراهم کنید که همین امروز از اینجا تشریف ببرند». مولوی پاسخ داد که: «امروز جمعه است و از مقامات مربوطۀ پادگان کسی اینجا نیست. ناچاریم آزادی حضرت آیت اللّه را به فردا موکول کنیم». پاکروان اظهار داشت: «فرمان است که همین امروز آقا آزاد شوند». مولوی دیگر درنگ نکرد و بسرعت برای تدارک آزادی امام از آنجا دور شد و ساعتی بعد بازگشت و به پاکروان که هنوز در محضر او نشسته بود، خبر داد که: «تشریفات اداری برای آزاد شدن حضرت آیت اللّه انجام گرفته است و برای رفتن ایشان مانعی در کار نیست». در اینجا پاکروان از امام به اصطلاح مراسم تودیع به عمل آورد و رفت و امام خمینی به اتفاق آقای قمی با ماشین بنزی با همراهی سرهنگ مولوی و چند تن از مأمورین ساواک از پادگان عشرتآباد به «داوودیه» که در 12 کیلومتری تهران قرار دارد، به خانهای که مربوط به ساواک بود منتقل گردیدند.
منبع: نهضت امام خمینی، دفتر اول،سید حمید روحانی، چاپ ونشر عروج، تهران، 1386، ص ص 698-701
.
انتهای پیام /*