دکتر ناصر نیکوبخت[1] مدینۀ فاضله، جامعۀ آرمانی، آرمان شهر، شهر نیکان، لامکان، ناکجا آباد، هیچستان و... همه تعابیر گوناگون از یک حقیقت والا و مقدسند که همواره اندیشمندان و فرهیختگان هر قوم و ملتی در طول حیات بشری، آرزوی به واقعیت پیوستن آن را در سر پرورانده اند. در زبان فارسی این واژه ها برابر نهاده "Utopia" در زبان یونانی است. "Utopia" به معنای «هیچ جا» و برابر "Kallipolis" در معنای «زیباشهر» است. در ادبیات فارسی به صورت مدینۀ فاضله، مدینۀ سعیده، شهر لامکان، بی نام شهر و ناکجا آباد آمده است. واژه هایی مانند خیال آباد، امین آباد، خرم آباد، مه آباد، خوش آباد، پدرام شهر، شهریور و شهریر نیز در معنای نزدیک به آن به کار رفته اند و گاه واژۀ کام شهر در همین معنا به کار گرفته شده است.[2] حکومت بر پایۀ اخلاق، انسان مداری، عدالت، برابری، برادری، پاس داشت آزادی، از دغدغه های اصلی رهبران دینی و معنوی و سیاسی و منجیان واقعی بشری بوده است. پیامبران عظیم الهی از پیشتازان برپایی چنین جامعۀ آرمانی ای بوده اند و مدینة النبی در زمان حیات رسول اکرم صلی الله علیه و آله نمونه ای از چنین آرمان شهری است. هر یک از اندیشمندان و متفکران، به شیوۀ خاصی به طرح مدینۀ فاضله پرداخته اند. افلاطون و ارسطو اصولاً مبانی مدینۀ فاضلۀ خویش را بر پایۀ استدلالات و براهین عقلی استوار کرده اند. بعدها در عالم اسلام، دانشمندان و عالمان دینی، از جمله فارابی (339 ه.ق) در کتاب رسالة فی مبادی آراء اهل المدینة الفاضله، ابن مسکویه رازی (421 ه.ق) در کتاب جاویدان خرد، افضل الدین محمد کاشانی (610 ه.ق) در کتاب ساز و پیرایۀ شاهان پرمایه، ابوعلی حسن اصفهانی (614 ه.ق) در کتاب السیاسة العامة و الخاصه، نظام الدین یحیی (607 ـ 612 ه.ق) در کتاب حدائق السیر، خواجه نصیرالدین طوسی (633 ه.ق) در کتاب اخلاق ناصری، مدینۀ فاضله و سیرت زمامداران و نحوۀ روابط مردم و حاکمان را به روش استدلالی ایرانی و یونانی و گاه با ذکر شواهد تاریخی و مستند به سخنان بزرگان ایران و یونان ارائه کرده اند. پاره ای از متفکران ملل، مدینۀ فاضلۀ خویش را بر اساس ذکر سرگذشت ها و حکایات تاریخی و اخبار و حوادث عبرت پذیر، طراحی کرده اند. در این شیوه، نویسندگان از طریق همانند سازی و تشبیه و تمثیل، اندیشه های جامعۀ آرمانی را به صراحت یا پوشیده بیان کرده اند. کلیله و دمنه، سندباد نامه، داستان های بیدپای از اصل هندی و ترجمۀ عربی و فارسی آن ها، همراه با دخل و تصرف مترجمان که به مبانی فکری اسلامی نزدیک شده است، ترجمۀ مرزبان نامه از زبان طبری به فارسی، کتاب قابوس نامۀ عنصرالمعالی کیکاووس (475 ه.ق)، روضة العقول ملطی (م 598 ه.ق)، جوامع الحکایات و لوامع الروایات سدید الدین محمد عوفی در سدۀ ششم هجری، فرائد السلوک فی فضائل الملوک سجاسی (609 ـ 610 ه.ق) به روش کلیله و دمنه و مرزبان نامه و... از نمونه های صریح و تمثیلی جامعۀ آرمانی پدیدآورندگان این آثار است. شیوۀ سوم طرح جامعۀ آرمانی، متکی بر آیین های آسمانی و الهام پذیری از قوانین الهی برای بشر است. در این روش، نویسندگان، سیره و روش زندگی پیامبران الهی و اولیای دین و نمونه های عملی حکومت ایشان را به عنوان الگوی جامعۀ آرمانی معرفی کرده اند. در آثار اندیشمندان اسلامی می توان کتاب های احکام سلطانی ماوردی (450 ه.ق) کیمیای سعادت و نصیحة الملوک امام محمد غزالی، لطایف الحکمه ارموی (600 ه.ق) مرصاد العباد نجم الدین رازی (620 ه.ق) را نمونه های موفق طرح جامعۀ آرمانی به شمار آورد که به روش کلامی، عرفانی و دینی با ذکر سرگذشت ها، تمثیل ها و نمونه های تاریخی ـ اسلامی و ایرانی نگاشته شده اند.[3] در حوزۀ نظم فارسی نیز می توان این اندیشۀ مقدس را در آثار بسیاری از شاعران و نویسندگان، از جمله نظامی گنجوی در مخزن الاسرار و اقبال نامه، عبدالرحمن جامی در مثنوی خردنامه اسکندری، شیخ محمود شبستری در گلشن راز و... پی گرفت. گرایش فطری آدمی به فضیلت، راستی و درستی، وفا، جود، کرم، صلح، امنیت، آزادی، عدالت، زیبایی و دیگر فضایل انسانی، موجب طرح چنین جامعۀ آرمانی شده است، به ویژه در جوامعی که رذیلت ها محترم شمرده شده و استبداد و خشونت ورزی حاکمان و حامیان آن ها در تثبیت حاکمیت جبّارانه و خودکامۀ آنان، موجب لگدمال شدن فضایل انسانی شده است. طرح مدینۀ فاضله یا آرمان شهر، نوعی واکنش روانی پدیدآورندگان آن در مقابل موانع، محدودیت ها و سرکوب ها است و نوعی مبارزۀ منفی با بی عدالتی ها، زورگویی ها، هرج و مرج و جنگ و ویرانی است. البته در این جا بنا نداریم به طرح مدینۀ فاضله در اندیشۀ افلاطون، فارابی و دیگران بپردازیم و محققان را به کتاب ارزشمند تاریخ در ترازو، جمهور افلاطون، اندیشه های اهل مدینۀ فاضله، فلسفه مدنی فارابی، آرمان شهر (یوتوپیا) و... ارجاع می دهیم. از باب نمونه در این جا به قسمتی از داستان قرآنی ذوالقرنین و قوم یأجوج و مأجوج، به نقل از تفسیر کشف الاسرار ابوالفضل میبدی اشاره می شود که احتمالاً مأخذ نظامی در اقبال نامه نیز همین داستان بوده است: در بعضی آثار نقل کرده اند که ذوالقرنین پس از آن که اهل مشارق و مغارب را دیده بود و از آن پس که سدّ یأجوج و مأجوج ساخته بود، همچنان روی نهاد در شهرها همی گشت و قوم قوم را دعوت همی کرد؛ تا به قومی رسید که همه همرنگ و همسان بودند در سیرت و طریقت پسندیده و در اخلاق و اعمال شایسته، بر یکدیگر مهربان و کلمۀ ایشان یکسان؛ نه قاضی شان به کار بود نه داور؛ همه بر یکدیگر مشفق چون پدر و برادر؛ نه یکی درویش و یکی توانگر، یا یکی شریف و یکی وضیع، بلکه همه یکسان بودند و برابر، در طبعشان جنگ نه؛ در گفتشان فحش نه؛ در کردشان زشت نه؛ و در میان ایشان بدخوی و جلف و جافی نه؛ عمرهاشان دراز اما املشان کوتاه بود که بر در خانه های خود گورها کنده بودند تا پیوسته در آن می نگرند و ساز مرگ می سازند و سراهای ایشان را در نبود... ذوالقرنین گفت: خبر کنید مرا از پدران و گذشتگان خویش که هم برین سیرت زندگانی کردند یا خود شما چنینید؟ گفتند: آری پدران خود را چنین یافتیم و برین سیرت دیدیم؛ پیوسته درویشان را نواختندی و خستگان را تیمار داشتندی و عاجزان را دست گرفتندی و جانیان را عفو کردندی و پاداش بدی، نیکی کردندی، امانت گزاردندی و رحم پیوستندی، نماز به وقت خویش گزاردندی و به وفای عهدها باز آمدندی؛ تا ربّ العزّه ایشان را به صلاح و سداد بداشت و به نام نیکو از دنیا بیرون برد و ما را به جای ایشان نشاند.[4] البته هرچند در طراحی مدینۀ فاضله، نیروی تخیّل نقشی اساسی دارد، چنین به نظر می رسد که نیروی تخیّل درخدمت عقل است و انسان مداری و بزرگ داشت فضایل انسانی، سرلوحۀ چنین آرمان شهری است. مشخصات جامعۀ آرمانی مجموعه عناصر تشکیل دهنده یک جامعۀ آرمانی ـ که مقصد آن، تکامل معنوی فرد و جامعه به صلاح و سداد است ـ در آثار متفکران و طراحان آن، در اغلب جوامع انسانی مشترک بوده و بر مقتضای فطرت کمال جوی آدمیان ارائه شده است. با نگاهی به آمال و آرزوهای طراحان مدینۀ فاضله درمی یابیم که آمال و آرزوهای بشر در طول تاریخ و در میان همۀ ملت ها تقریباً یکسان است و مقصد و مقصود و مطلوب انبیا و اولیای الهی نیز همین بوده است و بعثت انبیا و رسالت آنان برای تحقق همین آمال بوده است. شاید بتوان اصلی ترین آمال یک مدینۀ فاضله را در موارد زیر خلاصه کرد: 1. ایجاد مساوات، برابری و برادری؛ 2. برپایی عدالت و نفی تبعیض در همۀ شئون آن؛ 3. احترام به حق حاکمیت مردم و مشارکت آنان در رهبری جامعه؛ 4. پاس داشت آزادی؛ 5. نفی سلطه؛ اعم از سلطه گری و سلطه پذیری؛ 6. رأفت، رحمت، رفق، مسالمت و مدارا؛ 7. قانون مداری و مساوات در برابر قانون. بدون تردید، مکتب اسلام به طور جامع و کامل به موارد مذکور، با تمام شئونات آن نظر دارد و چون مقصود ما ارائه مدینۀ فاضله از دیدگاه حضرت امام خمینی رحمه الله است و دیدگاه آن حضرت منبعث از مکتب اسلام است، با ذکر شواهدی از بیانات و تقریرات ایشان، به ویژه نظرگاه های ایشان پیش از تشکیل جمهوری اسلامی، جامعۀ آرمانی را از دیدگاه ایشان تبیین می کنیم. شایان ذکر است که به دلیل صراحت، روشنی، سادگی و روانی بیانات حضرت امام رحمه الله از تبیین و توضیح آن صرف نظر شده است. مدینۀ فاضله از دیدگاه امام خمینی(س) امام خمینی به حق یکی از نادر مردان احیاگر دین و مصلحان اجتماعی معاصر، هم از جهت نظری و هم عملی، به شمار می رود و از همه مهم تر، عالمی دینی است که در اغلب عرصه ها و شعبات دانش دینی قلم و قدم زده و توانایی و بینش علمی و عملی خود را در همۀ زمینه ها به اثبات رسانده است. حضرت امام رحمه الله تمام ظرفیت های دانش دینی، از جمله فقه، فلسفه، کلام و عرفان را به خدمت احیاگری گرفته و به عنوان مرزبان توانای عقیده و عقلانیت دینی، کوشیده است تا مدینه ای فاضله بر اساس قواعد و قوانین دینی با تکیه بر آموزه های تاریخی بنیان نهد. سنگ بنای مدینۀ فاضلۀ امام بر اساس حاکمیت قانون اسلام است و در کتاب کشف الاسرار، با قاطعیت و اطمینان تمام می فرماید: قانون اسلام در تمدّن جهان پیش قدم همۀ قانون ها است؛ با عملی شدن آن، مدینۀ فاضله تشکیل می شود.[5] مدینۀ فاضله یا جامعۀ آرمانی حضرت امام، نوعی اتوپیای (utopia) خیالی نیست که تنها در عالم خیال یا تصور وجود داشته باشد؛ بلکه بر اساس کردارگرایی (pragmatic) بنا شده است که هر کس باید مسئولیت خویش را برای برپایی چنین جامعه ای به نحو احسن انجام دهد و آن را بالاترین عبادت تلقی کند. برای بنیان مدینۀ فاضله باید قبل از هر چیز، درک جامعی از اسلام داشت؛ زیرا قواعد و قوانین چنین مدینه ای در بطن و متن شریعت اسلام، به ودیعت نهاده شده است. اسلام تنها مکتبی است که ظرفیت های لازم بنیان و بنیاد جامعه آرمانی را دارا است: شناخت اصیل اسلام، ما را به ترقّی جامعه ای که سرشار از استعدادها و تقوای انسانی و عدالت اجتماعی است، راهنمایی می کند.[6] غایت مدینۀ فاضله برقراری قسط و عدل و برادری و برابری است و این مهم جز با تربیت و تهذیب سازندگان این جامعه محقق نمی شود؛ بنابراین انگیزۀ اصلی مدینۀ فاضله، تربیت و تهذیب جامعۀ بشری است و این مهم، با بعثت انبیای الهی و تنزیل شرایع آسمانی ـ که شریعت اسلام، اکمل و اتمّ آن ها است ـ متحقق شده است؛ مشروط به آن که آدمی خود را در مسیر هدایت قرار دهد. اندیشۀ مدینۀ فاضلۀ امام، در برقراری حکومت اسلامی و اجرای احکام آن تجلّی یافته است. او معتقد است که اسلام برای تمام مراتب وجودی انسان تا به کمال رساندن او برنامه دارد: اسلام برای این انسانی که همه چیز است، یعنی از طبیعت تا ماورای طبیعت تا عالم الوهیت مراتب دارد، اسلام تز دارد، برنامه دارد اسلام. اسلام می خواهد انسان را یک انسانی بسازد جامع، یعنی رشد به آن طور که هست بدهد... ادیان آمده اند که این میوۀ نارس را رسیده اش کنند، این میوۀ ناقص را کاملش کنند.[7] از دیدگاه امام، کمال انسان جز از طریق سلوک و بندگی و تهذیب و تربیت یافتگی، میسّر نیست و تنها از طریق اتصال به مبدأ وحی است که می تواند مسیر کمال و بندگی را طی کند. برای ساختن مدینۀ فاضله، خودسازی شرط اول است: خدا نکند انسان پیش از آن که خود را بسازد، جامعه به او روی آورد و در میان مردم نفوذ و شخصیتی پیدا کند؛ که خود را می بازد، خود را گم می کند. قبل از آن که عنان اختیار از کف شما ربوده شود، خود را بسازید و اصلاح کنید.[8] بنابراین، جامعۀ آرمانی مطلوب، جز بر پایه های اخلاقی و سیرت اسلامی و انسانی نمی تواند بنیان نهاده شود. نکتۀ دیگر این که اسلام دینی جهان شمول است که منحصر به یک عصر یا یک ملت نیست؛ بنابراین جامعۀ آرمانی امام فقط در محدودۀ جغرافیایی ایران خلاصه نمی شود: قانون اسلام می خواهد سرحدّات را از جهان برچیند و یک کشور همگانی تشکیل دهد و تمام افراد بشر را زیر یک پرچم و قانون اداره کند.[9] البته حضرت امام در طول مبارزات حق طلبانۀ ملت ایران در مقابل رژیم خود کامۀ پهلوی و حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تأکید فراوانی بر وحدت ملی و حفظ استقلال میهن اسلامی ایران داشته اند و ممکن است موجد این شبهه شود که تحقق جامعۀ آرمانی ایشان، محدود به مرزهای جغرافیایی خاصی است؛ در حالی که اندیشۀ ایشان منبعث از احکام جهان شمول اسلام است؛ چنان که می فرمایند: جمهوری اسلامی می خواهد مطلبی را که قرآن... [و] رسول خدا فرموده است، در همۀ کشورها پیاده کند و ایران، مقدمۀ او است؛ می خواهد که به همۀ کشورها بفهماند که اسلام بنایش بر برادری و برابری و وحدت [است] و همۀ مسلمین ید واحده هستنند بر دیگران.[10] قانون حاکم بر دولت اسلام، قانون خدا است که در چهارچوب شریعت تبیین شده است؛ مهم اجرای قانون است، نه شکل و نام حکومت؛ زیرا اسامی و شکل حکومت ها بدون اتکای به قانون الهی، جز فریبندگی الفاظ حاصلی ندارند. به همین دلیل حضرت امام بر این باورند که: تنها مکتبی که می تواند جامعه را هدایت کند و پیش ببرد، اسلام است. و دنیا اگر بخواهد از زیر بار هزاران مشکلی که امروز با آن دست به گریبان است نجات پیدا کند و انسانی زندگی کند، انسان گونه، باید به اسلام روی بیاورد.[11] حضرت امام در پاسخ به شبهاتی که پیش از پیروزی نهضت اسلامی توسط دشمنان مطرح می شد، بارها تأکید کردند که اسلام نه تنها با ترقّیات و پیشرفت های علمی و صنعتی مخالف نیست، بلکه این دین، خود بانی یکی از قدرتمندترین تمدّن های جهانی بوده است. در تاریخ 16/10/57 در مصاحبه با تلویزیون آلمان می فرمایند: اسلام یک دین مترقّی و دموکراسی به معنای واقعی است، و آن رژیمی که ما می خواهیم تأسیس کنیم، یک چنین رژیمی است و با این رژیم هایی که الآن هستند، تفاوت دارد. احکام اسلام احکامی است که بسیار مترقّی است و متضمن آزادی ها و استقلال و ترقّیات.[12] اسلام با هیچ تمدّنی مخالف نیست؛ اسلام تمدّنی را ایجاد کرد ششصد، هفتصد سال یک دنیا را تقریباً اکثر معموره را [متمدن ]کرد.[13] 1. ایجاد مساوات، برابری و برادری حضرت امام پیوسته این اصل مسلّم اسلامی را متذکر می شوند که اسلام، دین برادری و برابری است و اسلام هیچ امتیازی برای افراد، به تبع طبقه، نژاد، زبان، دین و... قائل نیست: ما می خواهیم به همۀ ملت ها بفهمانیم که اسلام یک دین وحدت است، یک دین برادری است، دین برابری است. هیچ یک از قشرهای او بر دیگری تفوّق ندارد، مگر به تقوا، مگر به پیروی از احکام اسلام.[14] اسلام بزرگ، تمام تبعیض ها را محکوم نموده و برای هیچ گروهی، ویژگی خاصی قرار نداده، و تقوا و تعهد اسلام [احتمالاً انسان]، تنها کرامت انسان ها است.[15] بنابراین، در حکومت آرمانی امام، عدل و تقوا و راستی و درستی، حاکم خواهد بود: در جمهوری اسلامی، عدل اسلامی جریان پیدا می کند؛ عدالت الهی سایه می افکند بر تمام ملت. آن چیزهایی که در طاغوت بود، در جمهوری اسلامی نیست.[16] 2. برپایی عدالت و نفی تبعیض در همۀ شئون آن البته ایجاد مساوات و برابری و برادری، به برپایی حکومت عدل می انجامد. در هر جامعه ای که امتیازات وضعی بشر ـ که ناشی از خودخواهی ها و هواهای نفس است ـ برچیده شود، خودبه خود عدالت برقرار می شود. در حکومت آرمانی حضرت امام عدالت، بیش از هر چیز، مطرح و مطمح نظر است: ما عدالت اسلامی را می خواهیم در این مملکت برقرار کنیم. اسلامی که راضی نمی شود حتی به یک زن یهودی که در پناه اسلام است تعدی بشود؛ اسلامی که حضرت امیر ـ سلام اللّه علیه ـ می فرماید: برای ما اگر چنانچه بمیریم، ملامتی نیست که لشگر مخالف آمده است و با فلان زن یهودیه ای که ملحد بوده است، خلخال را از پایش درآورده است.[17] پیش از این متذکر شدیم که آمال انبیای الهی نیز تحقق حکومت عدل بوده است. حکومت عدل، یعنی حکومتی جامع همۀ فضایل: انبیا این که دنبال این بودند که یک حکومت عدلی در دنیا متحقق کنند، برای این است که حکومت عدل اگر باشد، حکومتی باشد با انگیزۀ الهی، با انگیزۀ اخلاق و ارزش های معنوی انسانی، یک همچو حکومتی اگر تحقق پیدا بکند، جامعه را مهار می کند و تا حد زیادی اصلاح می کند... اگر آمال انبیا در یک کشوری تحقق پیدا بکند ـ ولو بعض آمال انبیا ـ آن کشور رو به اصلاح می رود.[18] حضرت امام در پیام تبریک روز 12 فروردین، یعنی روز جمهوری اسلامی ایران، خطاب به ملت ایران، آیندۀ حکومت جمهوری اسلامی ایران را چنین ترسیم کردند: مبارک باد بر شما روزی که پس از شهادت جوانان برومند و داغ دل مادران و پدران و رنج های طاقت فرسا، دشمن غول صفت و فرعون زمان را از پای درآوردید و با رأی قاطع به جمهوری اسلامی، حکومت عدل الهی را اعلام نمودید؛ حکومتی که در آن جمیع اقشار ملت با یک چشم دیده می شوند و نور عدالت الهی بر همه و همه، به یک طور می تابد و باران رحمت قرآن و سنّت بر همه کس به یکسان می بارد. مبارک باد شما را چنین حکومتی که در آن، اختلاف نژاد و سیاه و سفید و ترک و فارس و لر و کرد و بلوچ مطرح نیست؛ همه برادر و برابرند؛ فقط و فقط کرامت، در پناه تقوا و برتری به اخلاق فاضله و اعمال صالحه است.[19] الف. عدالت حاکمان باید خاطر نشان کرد که جادۀ عدل، بسیار ظریف و باریک است و کم ترین انحراف از آن، به استبداد می انجامد. بنابراین، اساسی ترین نیاز یک جامعۀ آرمانی، وجود کارگزاران عادل است و به راستی عدل، نمایانگر یک اجتماع سالم و مرفّه است. در مدینۀ فاضله، طبقۀ حاکم باید خود را با بقیۀ مردم یکسان بداند. راه و رسم زندگی آنان باید با زندگی طبقات عادی مردم و حتی با فقیرترین آنان یکسان باشد. حاکمان مدینۀ فاضله باید ساده و بی آلایش و بدون پیرایه باشند؛ با مردم و یکی از آنان باشند. امام بارها این نکته را متذکر شده اند: در حکومت اسلام، شخص اول که خلیفۀ مسلمین است، زندگی عادیش در عرض فقیرترین افراد، و یا پایین تر از آن است.[20] اگر حکومت اسلام که رئیسش با رعیت یکسان، و دارالحکومه اش مسجد روی خاک های گرم، و سلطانش با کفش و جامۀ کهنه حکومت می کند و ملت در پناه آن با آرامش و در سایۀ عدل زندگانی می کند، روی کار آید، اساس انحرافات چپ و راستی بر باد می رود.[21] اسلام، شخص اول مملکتش با یکی از رعایا فرق نداشت؛ بلکه پایین تر از او بود در استفاده از مالیات.[22] ما آرزوی یک همچو حکومتی داریم؛ یک حکومت عادل که نسبت به افراد رعیت علاقه مند باشد؛ عقیده اش این باشد که باید من نان خشک بخورم که مبادا یک نفر در مملکت من زندگی اش پست باشد، گرسنگی بخورد. ما می خواهیم یک همچو حکومت عدلی ایجاد کنیم.[23] اسلام وضعش از اول این طور بوده است که آن حاکمش که رأس بوده است، در زندگی، در معاشرت، در این ها، با مردم یا پایین تر بوده است یا همان جور.[24] ب. حکومت مستضعفان در مدینۀ فاضله، حکومت از مردم انشا می شود و مردم محورند، نه ابزار دست حاکمان. زمامداران نباید متوقع باشند که مردم دائماً در خدمت آن ها باشند و تابع خواست آن ها؛ بلکه باید خود را خدمت گزار مردم بدانند و بر این خدمت گزاری شاکر باشند: حکومت باید خدمت گزار ملت ها باشند؛ چنانچه در اسلام این سیره بود که حکومت در خدمت مردم بود و ارتش در خدمت مردم بود؛ حکومت ها از مردم انشاء می شدند.[25] از طرف دیگر، بانیان مدینۀ فاضله، مستضعفان و پابرهنگانند که پیش از آن، مورد ظلم و ستم قرار گرفته بودند و این طبقه در طول تاریخ اثبات کرده اند که مدافع حق و حقیقت و عدالت و راستی، و پشتیبان و حامی انبیای الهی بوده اند. تمام ادیان آسمانی از بین توده ها برخاسته است و با کمک مستضعفین بر مستکبرین حمله برده است. مستضعفین در همۀ طول تاریخ به کمک انبیا برخاسته اند و مستکبرین را به جای خود نشانده اند. در اسلام، پیغمبر اکرم از بین مستضعفین برخاست و با کمک مستضعفین، مستکبرین زمان خودش را آگاه کرد یا شکست داد.[26] ج. حکومت بر قلب ها اسلام دین رأفت، رحمت، برابری، برادری، مسالمت، رفق و مدارا است؛ والیان و زمامداران حکومتی نیز باید تبلور چنین دینی باشند. اگر اسلام توانست در مدت بسیار کوتاهی بر دو امپراتوری بزرگ زمان، یعنی ایران و روم، غلبه پیدا کند، تنها به واسطۀ همین ظرفیت های والای انسانی بود، نه عِدّه و عُدّه، و از طریق تألیف قلوب و حکومت بر قلب ها بود که توانست تازیان نیمه انسان را به سطح متعارف و والای انسانیت سوق دهد و آنان را بانیان تمدّن بزرگ اسلامی و تأثیرگذار بر دیگر تمدّن ها کند. هر چند سرزمین حجاز، محصور بین دو تمدّن بزرگ ایران و روم بود، اما این دو تمدّن هرگز نتوانستند بر منش و رفتار و باورهای این سرزمین تأثیر بگذارند و این اسلام بود که توانست جامعۀ بسیار وحشی و بدوی عرب را به جامعه ای فرهیخته تبدیل کند. بنابراین حضرت امام رحمه الله با استناد به شواهد روشن تاریخی، سیره و منش زمامداران صدر اسلام را تبیین می کند و متذکر می شود که تنها با حکومت بر قلب ها است که تمدّن اسلامی آسیب ناپذیر خواهد بود: اشکال مسلمین این است که در بسیاری از حکومت ها، حکومت بر ابدان است؛ آن هم با فشار؛ و لهذا موفق نیستند. اگر ما حکومت بر ارواح بکنیم و سران کشورهای اسلامی حکومت بر ارواح بکنند و قلوب ملت ها را به دست بیاورند. با این کثرت جمعیت و با این مخازن زیاد، این ها آسیب پذیر نخواهد بود... به دوستان خودتان بگویید که کوشش کنند که قلوب مردم را به دست بیاورند.[27] حکومت بر قلوب، بر اساس رحمت، محبت، رأفت، ملایمت و مدارا به دست می آید، نه بر اساس خشونت، قساوت، شدت، تجبّر و گرفتن و بستن و در زندگی خصوصی مردم وارد شدن: [در] اسلام آمده است که قلوب یک انسان را، قلب های انسان را که سرگردان هستند و کمال مطلق را به دنبالش هستند و نمی دانند کجا است، این سرگردان ها را می خواهد هدایت کند، راهنمایی کند به آن راهی که به آن جا می رسند.[28] 3. احترام به حق حاکمیت مردم بر اساس بینش اسلامی، حق حاکمیت مطلق از آنِ خداوند تبارک و تعالی است و هم از طرف او است که حق حاکمیت مردم بر سرنوشت آن ها نیز به رسمیت شناخته شده است. بنابراین، تأسیس هیچ حکومتی بدون خواست و رضایت مردم، قانونی نیست. زمامداران از طرف مردم انتخاب می شوند و رأی و نظر عمومی، مشروعیت دارد و کسی که بر مردم ولایت دارد و بخواهد رو به روی خواست مردم بایستد، ولایتش ساقط است: ما تابع آرای ملت هستیم؛ ملت ما هرطوری رأی داد، ما هم از آن ها تبعیت می کنیم. ما حق نداریم، خداوندی تبارک و تعالی به ما حق نداده است، پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که ما به ملتمان یک چیزی را تحمیل کنیم. بله، ممکن است گاهی وقت ها ما یک تقاضایی از آن ها بکنیم، تقاضای متواضعانه، تقاضایی که خادم یک ملت از ملت می کند.[29] حتی مردمِ امروز نمی توانند برای نسل بعد از خود، حکومت یا قانونی تعیین کنند؛ آراء اکثریت در حق سرنوشتشان معتبر است؛ حتی اگر به ضررشان باشد: ملت حق ندارد که یک رژیمی را برای آینده ها اختیار کند؛ یعنی امروز همۀ مقدّرات مملکت به دست خود مردم باید اداره بشود. مردم حق دارند که یک نفری را به عنوان سلطان، به عنوان رئیس جمهور، به هر عنوانی انتخاب کنند، این صحیح است. خوب، خود مردم به اختیار خودشان این کار را کردند؛ لکن آیا مردم حق دارند که الآن برای طبقات بعد، برای فرزندان، فرزندان فرزندان، الآن تکلیف معین کنند؟ هیچ چنین حقی برای هیچ کس نیست. شماها خودتان به حسب حقوق بشر خود شما باید بر مقدّرات خودتان حکومت کنید.[30] 4. پاس داشت آزادی از دیدگاه مکتب اسلام، انسان آزاد خلق شده و آزادی، ارزشمندترین گوهری است که بدو اعطا گردیده است. بنابراین، هیچ کس نمی تواند انسان دیگری را به بردگی بکشاند و آزادی های فردی و اجتماعی او را، آن گاه که در تقابل با آزادی دیگران نباشد، سلب نماید. از طرف دیگر، اسلام دین منطق و گفت وگو است؛ از این رو هرگز آزادی عقیده در بیان مخالفان را سلب نمی کند: اسلام، انسان را آزاد خلق کرده است و انسان را مسلط بر خودش و بر مالش و بر جانش و بر نوامیسش خلق فرموده... اسلام سرمنشأ همۀ آزادی ها، همه آزادگی ها، همۀ بزرگی ها، همۀ آقایی ها، همۀ استقلال ها هست.[31] الف. آزادی بیان و عقیده در چهارچوب این نهضت، انقلاب اسلامی، همۀ مردم آزاد هستند. کسانی هم حرف دارند، حرف هایشان را می زنند؛ حتی هر فرقه ای باشند. اما [اگر] بخواهند توطئه کنند، بخواهند اسلام را بشکنند، بخواهند نهادهایی که الآن مشغول فعالیت اسلامی هستند، این ها را بشکنند، همچو چیزی نمی شود باشد.[32] آزادی آراء، در اسلام از اول بوده است. در زمان ائمه ما علیهم السلام بلکه در زمان خود پیغمبر آزاد بود؛ حرف هایشان را می زدند. حجت ما داریم، ما حجت داریم؛ کسی که حجت دارد، از آزادی بیان نمی ترسد، لکن توطئه را اجازه نمی دهیم.[33] ب. آزادی مطبوعات اسلام دین آزادی و آزادگی است و بدیهی است مطبوعات اسلامی نیز مطبوعات آزادی خواهند بود.[34] در جمهوری اسلامی، زمامداران مردم... باید ضوابط اسلامی را در جامعه و در همۀ سطوح به دقت رعایت کنند و حتی پاسدار آن باشند. دقیقاً باید به آرای عمومی در همه جا احترام بگذارند... مطبوعات در نشر همۀ حقایق و واقعیات آزادند.[35] ما می خواهیم آزاد باشیم، مطبوعاتمان آزاد باشد، قلم هایمان آزاد باشد؛ ما می خواهیم ذخایر مملکتمان خرج مملکتمان بشود؛ گرسنه ها را سیر کنیم؛ برهنه ها را لباس بدهیم؛ بی خانه ها را خانمان دار کنیم. ظالم ها با این منطق مخالفند.[36] ج. آزادی اقلیت های مذهبی دولت اسلامی یک دولت دموکراتیک به معنای واقعی است و برای همۀ اقلیت های مذهبی، آزادی به طور کامل هست و هر کس می تواند اظهار عقیدۀ خودش را بکند و اسلام جواب همۀ عقاید را به عهده دارد و دولت اسلامی، تمام منطق ها را با منطق جواب خواهد داد.[37] اقلیت های مذهبی در اسلام احترام دارند، حقوق دارند؛ حقوق آن ها داده خواهد شد. در عمل به مذهب، به مذهب خودشان، در رأی دادن برای وکلای خودشان آزادند؛ همه اقشار آزاد هستند.[38] 5. نفی سلطه؛ اعم از سلطه گری و سلطه پذیری یکی از شاخصه ها و مقوّمات شخصیتی امام رحمه الله، عدالت خواهی و ظلم ستیزی است. این خصیصه، ناشی از ادراک حقیقی امام از مکتب اسلام است؛ زیرا دین اسلام، دین سلطه گری و سلطه جویی نیست و انبیای الهی نیز دنبال غلبه و استثمار ملت ها نبودند؛ بلکه می خواستند مردم را به صلاح و سداد و تقوا هدایت کنند: اسلام نیامده است که سلطه پیدا کند بر این مملکت و آن مملکت و آن مملکت؛ اصلاً مطرح نیست پیش اسلام سلطه جویی؛ مطرح نیست پیش اسلام غلبه به یک قومی؛ و زیر بار قراردادن و به استعمار کشیدن آن ها هیچ مطرح نیست پیش اسلام... اسلام این طور نیست که بخواهد به شما یک سلطه ای پیدا کند و یک آقایی بفروشد. خیر، پیغمبر اکرم که شخص اول بود، و بنیان گذار اسلام و بنیان گذار هدایت مردم، سیره اش را بروید ببینید چه جور بوده، آیا هیچ وقت سلطه جو بوده است؟[39] دستور اسلام این است که نه ظلم بکنید نه زیر بار ظلم بروید. انظلام ـ یعنی زیر بار ظلم رفتن ـ از ظلم کم تر نیست... نه شما حق دارید به کسی ظلم کنید، نه حق دارید که از کسی ظلم بکشید.[40] 6. رفق و مدارا رفق و مدارا و مصاحبت و رفاقت، از جلوات رحمت رحمانیه و شئون آن است. قلبی که در آن جلوۀ رحمت افتاده باشد و به بندگان خدا با نظر رحمت و عطوفت بنگرد، البته چنین قلبی در تمام شئون و مراحلی که مذکور شد در فصل سابق، با رفق و مدارا رفتار می کند و در معاشرت با نوع خود، بلکه در سلوک با غیر نوع خود، از حیوانات که در تحت اداره او هستند و او در آن ها تصرف دارد، و در خدّام و عبید و عشرت با آن ها، و در سلوک با ارحام و همسایگان خصوصاً، و بالجمله با تمام اصناف مردم، معاشرت با رفق و رحمت و عطوفت و رفاقت کند.[41] بدان که رفق و مدارا را در انجام امور، مدخلیت کامل است؛ چه در باب معاشرت با خلق و انجام امور دنیاوی، و چه راجع به امور دینی و هدایت و ارشاد خلق و باب امر به معروف و نهی از منکر، و چه راجع به ریاضت نفس و سلوک الی اللّه تعالی. و شاید این که در حدیث شریف است که رفق، میمنت دارد و خرق و عنف، شوم است، اشاره به بعض این امور باشد... با فتح قلوب، فتح ممالک نیز شود. فتوحات اسلامیه در اثر فتح قلوب نظامی اسلامی بود؛ و الاّ با آن عِدّه و عُدّه، این پیشرفت ها غیر ممکن بود.[42] انسان گرایی از مقوّمات مدینۀ فاضله است. انسان گرایی یعنی انجام دادن کار خیر برای همه، بدون در نظر گرفتن طبقه، عقیده، رنگ، نژاد... زیرا مردم در مدینۀ فاضله به مثابۀ یک تن هستند و هر انسانی، در مقام عضوی از این اندام است. بنابراین، مسلمان نمی تواند نسبت به گرفتاری و اندوه همنوع خود بی اعتنا باشد؛ چرا که یکی از صفات والای حق تعالی «ربّ العالمین» است. بنابراین، همان گونه که در بیانات و تقریرات حضرت امام رحمه الله ملاحظه شد، اسلام حتی نسبت به غیر هم کیشان نیز نظر عطوفت و برخورد دوستانه دارد. 7. قانون مداری حکومت اسلام، حکومت قانون است. در این طرز حکومت، حاکمیت منحصر به خدا است و قانون، فرمان و حکم خدا است. قانون اسلام یا فرمان خدا، بر همۀ افراد و بر دولت اسلامی حکومت تام دارد. همۀ افراد ـ از رسول اکرم صلی الله علیه و آله گرفته تا خلفای آن حضرت و سایر افراد ـ تا ابد، تابع قانون هستند؛ همان قانونی که از طرف خدای تبارک و تعالی نازل شده و در لسان قرآن و نبیّ اکرم صلی الله علیه و آله بیان شده است.[43] اما آن رژیمی که توحیدی بوده است و رژیم تابع قوانین الهی بوده است، که آن که ما می توانیم ارائه بدهیم، اسلام است.[44] ما که می گوییم حکومت اسلام... یک حکومت باشد که برای قانون متواضع باشد، یعنی سر پیش قانون فرود بیاورد؛ قانون هر چه گفت قبول بکند؛ نه این که قانون برای مردم عادی باشد، قدرتمندها از قانون مستثنا باشند.[45] فرجام کلام در عصری که تبلیغات وسیع استعماری شرق و غرب، دین را افیون توده ها قلمداد می کرد و به این تصور دامن زده می شد که دین کارآیی لازم خود را برای هدایت فرد و جامعه، در دنیای صنعت و تکنیک، از دست داده و اشرف مخلوقات سر از ربقۀ فضیلت و نیکی به درآورده و اخلاق و ایمان، مهجور و متروک گردیده است، قدرت های استعماری با به بردگی کشیدن زمامداران کشورهای اسلامی، کشورهای آن ها ـ از جمله ایران ـ را به جزیره ای ساکن و امن تبدیل کرده بودند و علاوه بر چپاول ثروت های مادی آن ها، از هیچ گونه تحقیر و فروداشتی دریغ نمی ورزیدند، و دردآور این که مأموران استعماری، همگام با غارت ثروت های کشورشان، از آنان حق توحّش نیز دریافت می کردند، در چنین عصری، مردی از تبار پیامبران الهی، یک بار دیگر پرچم دین را برافراشت ؛ سکوت ذلت بار امت اسلام را درهم شکست و با قدرتی معنوی و با تکیه بر آزادی طلبی و حق خواهی، مشعل فضیلت و عدالت و آزادی و استقلال را برافروخت و بنیان و بنیاد حکومتی دینی را پی ریخت و در ادامۀ رسالت انبیا، چهرۀ حرکت آفرین دین اسلام و مکتب خونبار تشیّع را احیا کرد و اسلام رحمت و رأفت و عدالت و مساوات و کرامت و عزّت و در یک کلام، اسلام نبوی و علوی را معرفی کرد و چهرۀ دین را از تحجّر، جمود، قساوت، خشونت، عصبیت، رقّیت و ذلت، پاک و مبرا نمود. او با زندگی ساده و بی تکلّف، با این که در قلب ها جای داشت، آن همه عظمت و بزرگی را به رنگ ریا نیالود و جان قدسی خویش را اسیر آفت حقیقت سوز مقدس مآبی نکرد؛ بزرگ ترین مصایب و مشکلات را در راه اعتلا و عظمت دین و حکومت دینی، با تکیه بر صبر و تسلیم و توکل و رضا، تحمل کرد و هیچ گاه در برابر ناروایی ها، خم به ابرو نیاورد و در راه حق و عمل به تکلیف و وظیفۀ الهی، تردید و ترس و یأس به خود راه نداد: اگر من خدای نخواسته یک وقتی دیدم که مصلحت اسلام اقتضا می کند که یک حرفی بزنم، می زنم و دنبالش راه می افتم و از هیچ چیز نمی ترسم. بحمداللّه تعالی، واللّه تا حالا نترسیده ام.[46] آن بزرگ مرد، با درک و شناخت کامل از آدم وعالم، با جامعیت در علوم نظری وعملی، با زهد و وارستگی و شجاعت و قدرت در تصمیم گیری، چهارچوب حکومت اسلامی را مشخص کرد و جامعۀ آرمانی خود را بارها و بارها در طی مصاحبه ها، سخنرانی ها، تقریرات، ترسیم کرد. فرجام سخن را با مصاحبۀ خبرنگار مجله اشپیگل آلمان در نوفل لوشاتو، در آبان ماه 1357 با حضرت امام رحمه الله ختم می کنم که در این کلام کوتاه، می توان طرح مدینۀ فاضلۀ امام را به وضوح مشاهده کرد: جامعۀ آینده ما، جامعۀ آزادی خواهد بود و همۀ نهادهای فشار و اختناق و همچنین استثمار، از میان خواهد رفت. انسانی که امروز در نظام پلیسی، از فعالیت های فکری و آزادی در کار محروم شده است، تمامی اسباب ترقّی واقعی و ابتکار را به دست خواهد آورد. جامعۀ فردا، جامعۀ ارزیاب و منتقدی خواهد بود که در آن، تمامی مردم در رهبری امور خویش شرکت خواهند جست.[47] در نهایت، بر امت امام است که آن آرمان های والا را پاس بدارد و بداند که مدینۀ فاضله، دشمنانی نیز دارد که همواره آن را تهدید می کنند. خودخواهی، دنیاخواهی، جاه طلبی، آز و هوس بیکرانه برای قدرت که سرچشمۀ همۀ شوربختی ها و تباهی ها است، از مهم ترین آفات چنین مدینه ای است. و بدانیم که جادۀ عدالت بسی باریک و ظریف است؛ کوچک ترین انحراف از آن، به استبداد و خودکامگی می انجامد؛ پس بر ساکنان حریم مدینۀ فاضله است که همواره در کسب فضایل و صفات نیک انسانی، فعال و پویا باشند و پیوسته خدا را در همه حال، حاضر و ناظر در رفتار و اعمال خود بدانند. کتاب نامه 1. آرمان شهر، تامس مور، ترجمۀ داریوش آشوری و نادر افشار نادری، تهران، 1361 ش. 2. تاریخ در ترازو، عبدالحسین زرین کوب، تهران، امیرکبیر، 1354 ش. 3. جمهور، افلاطون، ترجمۀ فؤاد روحانی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1335 ش. 4. صحیفه امام، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش. 5. کشف الاسرار، امام خمینی، قم، انتشارات مصطفوی. 6. کشف الاسرار و عدّة الابرار، ابوالفضل میبدی، به کوشش علی اصغر حکمت، تهران، امیرکبیر، 1371 ش. 7. مجموعه مقالات ذکر جمیل سعدی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1361 ش. 8. نقدهایی بر زمینه جامعه شناسی، آک برن و نیم کوف، ترجمۀ آریان پور، تهران، 1375 ش. منبع: امام خمینی و اندیشه های اخلاقی عرفانی، مجموعه مقالات کنگره اندیشه های اخلاقی عرفانی امام خمینی، ج9، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، ص 627-646 [1] استاد یار دانشگاه تربیت مدرس. [2] نقدهایی بر زمینه جامعه شناسی، ص 11. [3] ر.ک: مجموعه مقالات ذکر جمیل سعدی، «کشورداری و سیاست در نگارش سعدی»، ج 1، ص 371 ـ 375. [4] کشف الاسرار و عدّة الابرار، ص 755 ـ 757. [5] کشف الاسرار، ص 222. [6] صحیفه امام، ج 4، ص 3. [7] همان، ص 9. [8] جهاد اکبر یا مبارزه با نفس، ص 16. [9] کشف الاسرار، ص 63. [10] صحیفه امام، ج 13، ص 445. [11] همان، ج 5، ص 437. [12] همان، ص 353. [13] همان، ج 8، ص 516. [14] همان، ج 13، ص 445. [15] همان، ج 11، ص 56. [16] همان، ج 6، ص 525. [17] همان، ج 9، ص 424. [18] همان، ج 16، ص 162. [19] همان، ج 6، ص 453. [20] همان، ج 4، ص 417. [21] همان، ج 2، ص 346. [22] همان، ج 6، ص 277. [23] همان، ص 57. [24] همان، ج 8، ص 231. [25]همان، ج 7، ص 117. [26] همان، ص 327. [27] همان، ج 14، ص 180. [28] همان، ج 12، ص 506. [29] همان، ج 11، ص 34. 30] همان، ج 6، ص 197. [31] همان، ج 1، ص 287. [32] همان، ج 12، ص 324. [33] همان، ج 6، ص 277. [34] همان، ج 6، ص 39. [35] همان، ج 4، ص 266. [36] همان، ج 11، ص 132. [37] همان، ج 4، ص 410. [38] همان، ج 6، ص 434. [39] همان، ج 12، ص 506 ـ 509. [40] همان، ج 11، ص 256. [41] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 318. [42] همان، ص 315. [43] ولایت فقیه، ص 44. [44] صحیفۀ امام، ج 11، ص 448. [45] همان، ج 4، ص 329. [46] همان، ج 1، ص 293. [47] همان، ج 4، ص 359.
.
انتهای پیام /*