در معاشرتها، میتوان به بهرههای منفی و مثبت دست یافت. افراد به هنگام معاشرت با دیگران، ناگزیر از سخن گفتن، کنش یا واکنش هستند. بیگمان هر کس خواه ناخواه سیرت خود را در گفتار و کردارش نشان میدهد و سبب جذب یا دفع دوستان و دیگران میشود. آنچه در جاذبهها و دافعههای گفتاری و رفتاری، بیش از هر چیز دیگر جلب توجه میکند، ادبورزی یا بیادبی است. بسا افراد که بر اثر گفتن سخن نسنجیده یا رفتار غیر منتظرهای باعث رنجش خاطر کسی گشته یا قهر و کین او را برانگیختهاند. به هر حال، معاشرت را میتوان به منزله آینهای شفاف دانست که سیرت و روش افراد را آشکار میسازد. بیگمان کسانی آینه سالم و بیغبار دارند که راه و رسم معاشرت را آموخته باشند و در حضور دیگران ادبورزی کنند. اینگونه افراد در نظر مردم محبوب بوده و غیبتشان سبب دلتنگی گشته و مهر و محبت دیگران را برمیانگیزند. در ادامه زوایایی از رعایت ادب معاشرت را در رفتار و گفتار امام می خوانید: 1. جویای احوال دیگران شدن یکی از خصوصیات حضرت امام، مقام «جمع الجمعی» ایشان بود. شاید تعبیر دیگر آن، این باشد که امام ضمن توجه به مسائل بزرگ، مسائل کوچک را نیز فراموش نمی کردند. مثلاً اگر با کسی که یک وقتی خدمتی کرده بود، برخورد می کردند، هم احوال او و هم احوال خانواده و بچه های او را می پرسیدند. به عنوان مثال اگر یکی از این بچه ها تازه عروسی کرده بود، درباره بچه های آنان هم می پرسیدند.[1] این شیوه اخلاقی امام، بی تردید سبب استحکام روابط جمعی ـ عاطفی می شود و دیگران را به ضرورت رعایت نکته بینی در معاشرت با دوستان، آشنا و پایبند می سازد. 2. یادکرد دوستی ها و دوستان گمنام امام، گاهی نسبت به افرادی که به نظر دیگران نمی آمدند، نظری ویژه و محبت آمیز داشتند. از جمله مرحوم شیخ مسیّب که از علاقه مندان امام در نجف اشرف بود و مدت کمی قبل از رحلت امام، در اثر بیماری سرطان فوت کرد. حضرت امام، فوق آنچه در مورد مثل ایشان متصور و متوقع بود، تا آخرین روزهای حیات وی، نسبت به او اظهار علاقه می فرمودند تا جایی که یک بار در محضرشان نامی از ایشان مطرح شد، حضرت امام در مقام سؤال فرمودند: «شیخ مسیّب خودمان؟»[2] کسانی که محبت ها و رفاقت های دیرینه را پاس می دارند، بی گمان عواطف انسانی و متعالی خود را در لابه لای مشغولیت های خرد و کلان خویش کم رنگ و ناپدید نساخته اند. چنین افرادی خود را از بند اسارت های نفسانی رهانیده و عناصر قابل اعتمادی می باشند. 3. پیش گیری از رشد قهر و کدورت روزی یکی از دوستان که در اثر برخورد ناخوشایند فردی تازه وارد در مسیر، ناراحت شده و برگشته بود، حضرت امام در اولین لحظاتی که مشرف شدیم، سراغ ایشان را گرفتند که موضوع به عرض رسید. بلافاصله با تبسمی تأثرآمیز و محبت انگیز فرمودند: «اگر یک... ایشان را ناراحت کرده، چرا با ما قهر کرده اند؟». ایشان با اطلاع از... اظهار محبت امام، متأثر و طبق روال به کار خود ادامه دادند.[3] شاید افرادی از چنین مواردی به سادگی عبور کنند اما بی شک در برخورد با پیامدهای رنجش خاطر دیگران ـ که دیر یا زود آشکار می شود ـ با مشکل روبه رو خواهند گشت. حضرت امام با حرکت معاشرتی مناسب و به هنگام خود، غبار قهر و کدورت را با تبسم و عبارتی کوتاه می زدایند، در حالی که آن شخص انتظار چنین لطفی درباره خویش را نداشت. 4. پاسخ دادن به نامه های کودکانه دختر بچه شش ساله ای برای امام نوشته بود که: امام! خیلی دوست دارم بیایم و شما را ببینم ولی اعضای دفتر نمی گذارند. آقا با خط خودشان نوشتند: بسمه تعالی. دخترم نامه ات را خواندم، مطالعه کردم، تو هر موقعی که دلت می خواهد، می توانی بیایی این جا.ایشان ما را موظف کردند که باید این نامه را به در خانه این شخص برسانید تا هر موقعی که این بچه دلش خواست بیاید این جا.[4] خاطره های مثبتی که از بزرگان و ادب و اخلاقشان در ذهن کودکان شکل می گیرد، الهام بخش زندگی انسانی و کریمانه ای خواهد بود که آنان وصف آن را در حیات انبیا و اولیای حق شنیده اند و بدان دل بسته اند. برخورد مهربانانه و فروتنانه حضرت امام در ارج نهادن به خواسته و نامه یک کودک، نمودار منزلتی است که ایشان برای کودکان در جامعه قائل بودند. 5. عدم مزاحمت برای دیگران این اواخر بود که خبر رسید که گروهی از ایران به دستور شاه آمده اند امام را ترور کنند... اواخر سال 46 و اوائل سال 47 ـ ما احساس وظیفه شرعی کردیم که باید امام محافظت بشود و بر این اساس در حدود 7 و 8 نفر از برادران بودیم که تصمیم گرفتیم که هر شب همراه امام به حرم برویم... شب اول بود، امام که آمدند به طرف حرم، ما هم به دنبال ایشان حرکت کردیم. چند قدمی که راه رفتیم، سر کوچه رسیدیم، امام برگشتند و فرمودند که برگردید... در شب هایی که حرم بسیار شلوغ می شد و ایرانی هایی که می آمدند برای زیارت، هجوم می آوردند دست امام را ببوسند و احیاناً امام در فشار قرار می گرفتند. ما می آمدیم که یک مقداری راه باز کنیم. بارها شد که امام فرمودند ـ در همان میان جمعیت فرمودند ـ فشار نیاورید به مردم، و ما را کنار می زدند که مردم آزاد باشند و به مردم بی احترامی نشود.[5] رعایت مردم در معاشرت جمعی، حاکی از اعتقاد و پایبندی به حقوق آنان است که همواره مدّ نظر و مورد عمل امام خمینی بوده است. سکوت و بی تفاوتی در هنگام مشاهده اقدام های ناپسند نسبت به مردم، نقش به سزایی در کاهش اعتبار اخلاقی و اجتماعی رهبران و نیز تضعیف روابط عاطفی شان دارد. از این رو حضرت امیر(ع) از مالک اشتر می خواست که محل حکمرانی خود را بی حاجب و نگهبان نگهدارد تا مردم به آسانی با او دیدار و گفت وگو کنند. 6. سادگی در آمدوشدهای روزانه و شبانه یادم می آید هنگام رفتن به حرم، در اواسط راه و در کوچه به امام برخورد کردیم و چون دوست داشتیم که همراه ایشان باشیم، لذا پشت سر آقا به طرف حرم مطهر حرکت کردیم. امام وقتی متوجه حضور ما شدند، ایستادند و فرمودند: آقایان فرمایشی دارند؟ گفتیم: نه! عرضی نداریم، فقط دوست داریم که همراه شما باشیم و از این کار لذت می بریم.ایشان فرمودند: شکر الله سعیکم. من از این کار شما تشکر می کنم. شما آقا هستید، طلبه هستید، محترم هستید، من دوست ندارم که شخصیت شما با حرکت کردن به دنبال من کوچک شود.[6] تقدم سادگی بر تکلف در معاشرت امام خمینی به صورت امتیازی برای منش و روش معظم له درآمده بود و نیز می توانست سرمشقی برای کسانی باشد که می خواهند زعامت دینی و اجتماعی امت را در دست بگیرند. بی تردید این ویژگی اخلاقی و معاشرتی حضرت امام، از زبونی مرید و مرادپیشگی در محیط های علمی و حوزوی می کاست و دوستداران را به تلاش برای ترفیع دانش و تهذیب نفس برمی انگیخت. 7. ظهور ذوق و لطافت روحانی در معاشرت بعضی اوقات که خدمت امام می رسیدم، غزل هایی را که به نظرم زیبا بود برایشان می خواندم. مثلاً: غزلی را در روزنامه می دیدم و به نظرم می رسید که غزل زیبایی است، آن را می خواندم و می دیدم که ایشان با چه شوق و علاقه ای گوش می دهند و خوششان می آید. گاهی هم شعرهایی را که می خواندم، نقد می کردند.[7] معاشرت های آمیخته به ذوق و هنر و عرفان، نقشی تعیین کننده در تلطیف روح معاشرت کننده و معاشرت شونده دارد. حضرت امام با گرایش های ادبی و عرفانی خویش در متن رهبری دینی ـ سیاسی مردم، کوشیده بود تا همواره معاشرت های رسمی و خانوادگی شان، رنگ محبت و شفقت به خود بگیرد. 8. توجه داشتن به آسایش همسایگان خانه ای که امام در بدو ورود به پاریس در آن اقامت کردند، در یکی از محله های پاریس و متعلق به یکی از دانشجویان بود که آن را اجاره کرده ولی در آن ننشسته بود. ...چون این خانه در طبقه چهارم یک ساختمان بود و در آن، زیاد رفت و آمد می شد و همسایه ها ناراحت می شدند، تصمیم گرفتند جایی باشند که مزاحمتی برای کسی فراهم نشود. لذا به یکی از روستاهای پاریس (نوفل لوشاتو) تشریف بردند.[8] به دلیل حضور جمعیت زیاد و رفت و آمد مداوم، امام خیلی سفارش کرده بودند مبادا حرکت یا رفتاری شود که همسایه ها که همه مسیحی بودند، ناراحت بشوند... این رعایت و اخلاق باعث شده بود موقعی که امام می خواستند به ایران بیایند، همه اهل محل و مردم دهکده نوفل لوشاتو از دوری ایشان و رفتنشان ناراحت بودند. به همین دلیل مقداری از خاک فرانسه را به عنوان هدیه به امام دادند.[9] هیچ فرد و دسته ای به اندازه همسایگان، از روحیات و خلقیات آدمی مطلع نمی باشند. در واقع هر همسایه ای میزانی برای شناخت شخصیت و اخلاق و رفتار انسان است. شکی نیست که رعایت حقوق همسایگان به رغم روشن بودن آن، در عمل چندان مورد توجه قرار نمی گیرد. حساسیت و سفارش حضرت امام نسبت به آسایش همسایگان، به ویژه در سرزمین مسیحی نشین فرانسه، تجلی اخلاق پیامبرانه ایشان بود. هدیه دادن همسایگان مسیحی ـ فرانسوی، در حقیقت سمبل عاطفه و رضایت خاطر آنان از منش و کنش امام خمینی به شمار می آمد. زنده یاد حاج سید احمد خمینی در گفتاری از بزرگواری های اخلاقی پدر چنین یاد می کند: پس از آن که هجرت از پاریس و سفر امام به ایران قطعی شد. امام به من دستور دادند که در نوفل لوشاتو به منزل همسایگان بروم و از این که در مدت اقامتشان از سکوت حاکم بر دهکده محروم شده اند، از طرف ایشان از آن ها عذر بخواهم. من به اتفاق آقای اشراقی و یکی دو نفر دیگر به دیدار همه همسایه های آن دهکده رفتیم و پیغام امام را رساندیم.[10] 9. نظیف و تمیز بودن پوشاک در معاشرت امام لباس تمیزی می پوشیدند. من یک بار نیز به خاطر ندارم که بر لباس ایشان کوچک ترین لکه یا کثیفی دیده باشم. امام مقید بودند که کفش تمیز و جوراب مرتبی بپوشند، عمامه خود را مرتب و حتی گاه و بیگاه پیراهن خود را لاجورد بزنند. خلاصه آن که در جامعه به صورت یک انسان پاک و منزه ظاهر می شدند.[11] بخشی چشم گیر از آداب معاشرت انسان های برجسته، در رفتار و طرز پوشاک آنان نمود می یابد. کسانی که در هنگام معاشرت جمعی، اصول نظم و نظافت نسبت به پوشش و آرایش متناسب سر و صورت خویش اهمیت نمی دهند، کمترین جاذبه رفتاری و اخلاقی نخواهند داشت. حضرت امام با مقید بودن خود به این امور به صورت اسوه ای برای روحانیون درآمده بود؛ آن هم در دوره ای که برخی تظاهر به زهد منفی داشته و یا به منظور عوام فریبی، پروایی از پوشیدن لباس چرکین و ناآراستگی وضع خویش نداشتند. خانم مرضیه حدیده چی از همراهان حضرت امام در نوفل لوشاتو، در ارتباط با مراقبت ایشان هنگام پیاده روی در ایام زمستان نسبت به تمیز نگهداشتن کفش های خود، چنین می گوید: بعضی وقت ها، برف و باران بود که امام تشریف می بردند برای نماز و هنگامی که برمی گشتند کفش هایشان مقداری گلی و کثیف می شد. من چون دوست داشتم، با دستمالی گل های روی کفش هایشان را پاک می کردم. همین قدر که امام متوجه این موضوع شدند، مواظب بودند که گل و لای به کفش هایشان نچسبد.[12] 10. آرامش بخشیِ معاشرت با امام خمینی بعضی اوقات کسانی که از شدت گرفتاری و ناراحتی دچار یأس و پریشان حالی می شدند، به خدمت حضرت امام می رفتند و می پرسیدند که به طور مثال فلان مشکل را چه باید کرد؟ امام با آرامش باطنی و صفایی که از خصوصیاتشان سرچشمه می گرفت، می فرمودند چیز مهمی نیست. و واقعاً مشکل برطرف و قضیه حل می شد. واقعیت این بود که بیشتر افراد که به خدمت امام می رفتند، با اضطراب و ناراحتی خیال می رفتند، اما آرام و آسوده از نزدشان بر می گشتند.[13] اساسی ترین بُعد در آداب معاشرت اولیای خدا ـ که دل های روشنشان به یاد حق آرام گرفته است ـ آرامش بخشیدن به مخاطبان مضطرب و مأیوس و اندوهگین خویش است. این واقعیت نه فقط میان اولیا و غیر اولیا مشهود است، بلکه میان اولیا نسبت به یکدیگر نیز به چشم می خورد. حضرت امیر(ع) که خود ولی کامل حق است، در معاشرت با رسول خدا6 این احساس را دارد و در سایه آن حضرت، احساس آرامش می کند. ایشان، هنگامه سخت کارزار اسلام و دشمنان را یادآور می شود که به پیامبر بزرگوار پناه جسته و از روح آرام یافته او مدد می جستند. اساساً ملاقات و معاشرت با ارباب معرفت و عرفان در هر زمانی و مکانی به همین منظور صورت می گرفته است. در زمانه ما حضرت امام در مواقع گوناگونی ـ که هر کس به طور طبیعی دچار اضطراب می گشت ـ هم دل آرام بودند و هم آرامش بخش معاشران و دوستان. نخست وزیر دوران دفاع مقدس؛ جناب میرحسین موسوی در این باره چنین می گوید: نکته مهمی که اثر آن از راهنمایی های امام در ملاقات هایی که با ایشان داشتیم بیشتر بود، آن حالت آرامش و طمأنینه ایشان در برخورد با مسائل بود که به کسانی که به ایشان رجوع می کردند، این حالت امام سرایت می کرد... شب عیدی بود، رؤسای محترم سه قوه در منزل برادر گرامی جناب حاج احمد آقا تشکیل جلسه داده بودند. امام هم تشریف آوردند. مقداری صحبت که شد، حمله هوایی عراق شروع شد. امام با یک خاطرجمعی خنده کردند و فرمودند: این ها آن قدر احمق هستند که نمی دانند در چنین شرایطی و چنین شبی بمباران کردن سبب دشمنی مردم نسبت به آنان می شود. آن چه در قاموس ]و[ وجود امام نبود، ترس، دست پاچگی و جا خوردن و نظایر این ها بود.[14] 11. رعایت مسائل شرعی در معاشرت مساحت حیاط حدود 50 متر بود و فرش هم به اندازه کافی نبود. از این رو افراد عباهایشان را تا می کردند و به عنوان سجاده و زیرانداز، روی آن به نماز می ایستادند. وقتی حضرت امام از اتاق اندرونی... برای اقامة نماز وارد حیاط می شدند، برای رسیدن به جلوی جمعیت می بایست از میان صفوف جماعت عبور کنند. تمام افراد حاضر بی گمان افتخار می کردند که عبایشان با قدم مبارک حضرت امام متبرک شود و علی القاعده معظم له نیز به این نکته واقف بودند. با این حال، هنگام عبور، چه از پشت صفوف که کفش ها بود و چه در مسیر که عباها پهن بود، حضرت امام با حرکتی مارپیچ و برداشتن گام های مناسب، با دقت سعی می کردند که به هیچ وجه پایشان را نه روی کفش ها بگذارند و نه روی عباهای دیگران.[15] معاشرت های تأثیرگذار ـ که از ویژگی های پارسایان است ـ همواره بر پایه تقوای الهی در روابط جمعی شکل می گیرد. آنان در حقیقت، معاشرت با دیگران را ظرف مناسبی برای عمل صالح و نیز تعلیم معنوی دیگران تلقی می کنند. از این رو ادب ورزی دینی شان در جمع یاران و شاگردان، سبب می شود که آنان به نکته های فراموش شده در ارتباط با حقوق همنوعان بیندیشند. حضرت امام که خود متخلق به اخلاق و آداب الهی بودند، با عمل و رفتار شرعی خود، آموزگار عابدانی می شدند که باید آموزه های معاشرتی اسلام را بیاموزند. بی گمان اقدام امام از این نوع، تأثیر به سزایی در توجه یافتن همگان به حقوق مردم داشته و افراد را از ظلم های بزرگ تر باز می دارد. باید دانست که معاشرت امام در خانه نیز به همین منوال بود. ایشان به اعضای خانواده خود نیز اجازه تصرف در اموال عمومی را نمی دادند. یادگار امام؛ حاج احمد آقا خمینی ـ که ایشان را از هرگونه حرکت خلاف شرع پیراسته می دانست ـ در این باره می گوید: امام به حدی در مصرف وجوهات و بیت المال احتیاط می کردند که برای خرید یک پنکه برای منزلشان در نجف، فریاد می زدند که مرا به جهنم نفرستید. و اجازه نمی دادند که همسرشان برای فرزند شهیدش یک تلفن به ایران بزند؛ آن هم شب یا چند شبی پس از شهادت فرزندش که می خواست احوالی از بچه هایش، که در ایران ساکن بودند، بپرسند. امام این را خلاف شرع می دانستند.[16] 12. همکاری با دیگران روزی بر حسب اتفاق که تعداد میهمانان منزل امام زیاد شده بود، پس از صرف غذا و جمع کردن ظروف، دیدم که امام به آشپزخانه آمدند. چون وقت وضو گرفتنشان نبود،... پرسیدم: «چرا امام به آشپزخانه آمدند؟» امام فرمودند: چون ظروف امروز زیاد است، آمدم کمکتان کنم.[17] تعاون در امور، از دیگر اصول معاشرت اجتماعی در اسلام است. نمونه های بسیاری را می توان در سیره نبوی و اولیای حق سراغ گرفت که بیانگر شرکت در کار و تلاش گروهی است. درباره حضرت رسول6 گفته اند که ایشان در معاشرت و سفری که با اصحاب خود داشت، به هنگام غذا پختن، کار گردآوری هیزم را به خود اختصاص داد. حضرت امام به رغم مسئولیت های زیاد و فراغت های اندک در پاریس، حتی از وظیفه های معاشرتی و اخلاقی خویش غفلت نمی ورزد؛ زیرا آداب معاشرت اسلامی، تقسیم وظایف و تقویت روحیه تعاون و همکاری معاشران را بیان می کند و یک مسلمان موظف است که تکلیف اجتماعی اش را به عهده بگیرد. 13. ریاگریزی در معاشرت من دانشگاه که می رفتم، لباسم مشکی بود. چون با لباس مشکی می رفتم، راحت تر بودم. یک روز که از دانشگاه آمدم، مستقیم آمدم منزل آقا. امام داشتند توی حیاط قدم می زدند، تا وارد شدم اخمی به من کردند و گفتند: این چه وضعی است؟ گفتم چطور؟ گفتند: چقدر نامرتبی! چرا این رنگ را پوشیده ای؟ گفتم: آقا دانشگاه بودم. گفتند: این ریا است. این کار تو ریا است! گفتم: چرا؟ گفتند: کفش کهنه پوشیده ای، رفته ای دانشگاه. این ریا است![18] معاشرت های ریاآلود، از یک سو ایمان و اخلاق فرد را تهدید می کند و از دیگر سو ذهنیت دیگران را به خطا افکنده و آنان را به تصورهایی غیر واقعی درباره ما وامی دارد. امام خمینی در عین حال که به ارزش هایی چون قناعت و ساده زیستی در معاشرت پایبندی داشت، از هرگونه ریاکاری نفرت داشت. در برخی موارد شاید قصد ریا در میان نباشد اما ممکن است این تصویر زشت را در ذهن ها ایجاد کند. از این رو باید در معاشرت با دیگران به طرز استفاده خود از لباس، توجه نمود. 14. شوخ طبعی در معاشرت وقتی امام در اوایل پیروزی انقلاب از تهران به قم رفتند، و دسته دسته قشرهای مختلف به دیدار ایشان می آمدند. از جمله روزی عده ای از کشتی گیران با بدن های ورزیده و پیراهن های آستین کوتاه خدمت امام رسیدند. امام آن ها را مورد تفقد خاصی قرار داد و بیاناتی راجع به اهمیت ورزش و این که عقل سالم در بدن سالم است، ایراد فرمودند. به ورزشکاران هم که دچار تعجب شده بودند، اجازه داد اظهاراتی بکنند... امام نتوانستند خودداری کنند و با خنده اظهار داشتند: من از این بازوهای شما خوشم می آید.[19] بشّاش و شوخ طبع بودن از خصوصیات معاشرت اسلامی است. لطایف زیادی درباره بزرگان و شوخی آنان با دوستان روایت کرده اند که همه و همه از ضرورت شادی و شادمانی در جمع یاران حکایت دارد. اساساً یک آدم خشک و عبوس نمی تواند به دیگران مجال ملاقات و گفت وگو دهد و به تعلیم و تزکیه روان آنان بپردازد. حضرت امام در برابر دشمنان دین و مردم چهره ای پرصلابت و خشن داشت اما در میان مردم و نزدیکان و دوستان اهل صفا و ملایمت و مزاح بود. البته ناگفته نماند که ایشان هیچ گاه جانب وقار و متانت را فرو نمی گذاشت و در شوخ طبعی از حدود اخلاق خارج نمی شد. امام بیشتر تبسم می کرد و کسی صدای خنده او را نشنید. در حقیقت، می توان گفت که متانت و صمیمیت و نشاط و کوشش و تواضع، منظومه اخلاقی امام را ساخته بود. 15. هدیه دادن به همسایگان مسیحی
شب تولد حضرت عیسی (ع) امام پیامی برای تمام مسیحیان جهان دادند که خبرگزاری ها پخش کردند. در کنار این پیام، به ما دستور دادند این هدایایی را که برادران از ایران آورده اند که معمولاً گز، آجیل و شیرینی بود، بین اهالی نوفل لوشاتو تقسیم کنیم. ما این کار را انجام دادیم و در کنار هر بسته یک شاخه گل قرار دادیم. چند جا که رفتیم احساس کردیم برای کسانی که در غرب اثری از این عاطفه ها و محبت ها حتی در بین فرزندان و پدران خود سراغ ندارند، بسیار عجیب است که شب میلاد حضرت مسیح(ع)، یک رهبر ایرانی که غیر مسیحی است، این قدر به آن ها نزدیک است و احساس محبّت می کند. از جمله خانمی بود که وقتی هدیه امام را گرفت، چنان هیجان زده شد که قطرات اشک از چهره اش فرو ریخت. این طرز رفتار امام آن چنان در آن ها اثر گذاشت که از ایشان وقت ملاقات خواستند. امام بی درنگ وقت دادند. آن ها ده پانزده نفر از اهالی محل بودند که با شاخه های گل آمدند. امام به مترجم فرمودند که احوال آن ها را بپرسید و ببینید که آیا کار و نیاز خاصی دارند؟ گفتند: نه، هیچ کاری نداریم. فقط آمده ایم امام را از نزدیک ببینیم و این شاخه های گل را به عنوان هدیه آورده ایم. امام با تبسّم، شاخه های گل را یکی یکی از دست آن ها می گرفتند و در میان ظرفی که در کنارشان بود قرار می دادند و آن ها هم خیلی خوشحال از حضور امام رفتند.[20] منبع: اصول اخلاقی اجتماعی اسلامی از منظر امام خمینی، ابوالفضل هدایتی، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، ص23-36 [1]. پا به پای آفتاب، ج 4، ص 352، به نقل از آیت الله محمد عبایی خراسانی. [2]. در سایه آفتاب، ص 203. [3]. همان، ص 104. [4]. برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 2، ص 197. [5]. سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی، ج 1، ص 40. [6]. برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 2، ص 130. [7]. همان، ص 175. [8]. ر.ک: سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی، ج 1، ص 43 ـ 44. [9]. برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 2، ص 203. [10]. کوثر، ج 2، ص 634. [11]. برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 2، ص 153. [12]. سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی، ج 4، ص 51. [13]. پا به پای آفتاب، ج 2، ص 268. [14]. ر.ک: همان، ج 5، ص 228 ـ 229. [15]. در سایه آفتاب، ص 51. [16]. برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 2، ص 391. [17]. سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی، ج 4، ص 58. [18]. برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 2، ص 34. [19]. امام خمینی در آینه خاطرهها، ص 54. [20]. برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج 2، ص 202 ـ 203.
.
انتهای پیام /*