از دیدگاه عارفان مسلمان اضطراب و نا آرامی انسان، در واقع درد و رنج جدایی از حق و اشتیاق و شوق او به ذات حق، حرکت به سوی او و نزدیک شدن به اوست و انسان تا زمانی که به قرب ذات حق نرسد، این نگرانی او هم از بین نمی رود، بدین ترتیب دائماً ناآرام است و حتی اگر خود را به چیزی هم سرگرم کند، این مشغله زودگذر و موقت است و اضطراب او را بر طرف نمی کند. همّ و غمّ انسان، رسیدن به خداست و تنها با یاد او، آرامش می یابد. «آگاه باشید که تنها با یاد خدا دلها آرامش می یابد» (رعد / 26) امام در وصیتنامه سیاسی الهی خود، پس از چند دهه جهاد، مبارزه، اعم از جهاد اکبر و جهاد اصغر، سرانجام احساس خود را در خصوص کوچ به جهان آخرت اینگونه بیان می کند: با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد ... به سوی جایگاه ابدی سفر می کنم. (صحیفه امام؛ ج 21، ص 450) امام در این غزل ذیل درد و غصه را ابراز عشق و اشتیاق به محبوب دانسته، و کسانی که عشق را در راحتی و تنعم [مادی] جستجو می کنند ، مورد تحقیر قرار داده، می فرمایند:
درد خواهم، دوا نمی خواهم غصه خواهم نوا نمی خواهم
عاشقم، عاشقم مریض توام زین مرض من شفا نمی خواهم
من جفایت به جان خریدارم از تو ترک جفا نمی خواهم (دیوان امام؛ ص 160)
امام در غزلیات عرفانی خود، گفته های فیلسوف و صوفی و درویش و شیخ را در وصف یار کافی ندانسته و می گوید:
آنکه دل خواهد، درون کعبه و بتخانه نیست آنچه جان جوید، بدست صوفی بیگانه نیست
گفته های فیلسوف و صوفی و درویش و شیخ درخور وصف جمال دلبر فرزانه نیست
هوشمندان را بگو دفتر ببندند از سخن کانچه گویند از زبان بیهش و مستانه نیست (همان؛ ص 71)
در این بخش از غزل عرفانی امام، روح انسان به سوی حق و حقیقت گرایش دارد و حقیقتی که روح انسان در پی آنست، از کعبه و بتخانه فراتر است و اندیشه ی صوفی و دیگران را یاری رسیدن به آن نیست. (عرفان در اندیشه امام خمینی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ، ص 43 . (به نقل از دکتر دینانی) اوج شادابی و نشاط امام در ادبیات عرفانی وی
از دیده عاشقان نهان کی بودی؟ فرزانه من جدا ز جان کی بودی؟
طوفان غمت، ریشه هستی برکند یارا! تو بریده از روان کی بودی؟ (دیوان امام؛ ص 241)
و یا در جای دیگر گفت:
آن روز که عاشق جمالت گشتم دیوانه روی بی مثالت گشتم
دیدم نبود در دو جهان جز تو کسی بیخود شدم و غرق کمالت گشتم (همان؛ ص 220)
امام در این ابیات درست همانطور که قطره در پیوند با دریا قطره بودن خیالی خود را از دست می دهد، اما حقیقت آن است آب بودن ادامه می یابد و قطره دریایی می شود، «من» نیز به «او» می پیوندد. (عرفان در اندیشه امام خمینی؛ ص 1. (به نقل از دکتر سامی مکارم، استاد دانشگاه آمریکایی بیروت) خبرنگار خبرگزاری فرانس پرس درباره احساس ایشان هنگام بازگشت به وطن سؤال کرد که در این موقعیت چه احساسی دارید؟ امام فرمودند: هیچ! (همان؛ ص 146) چرا که هر چه هست از خداست و او در مقابل خدا خود را هیچ می داند. عرفان امام خمینی تنها یک تصور شاعرانه نبود بلکه یک روش عملی بود که در تمامی افعال و سکنات او بازتاب داشت. عرفان، جلوه ای بود که در تمامی دستاوردهای امام مجسم شد و عملکردی بود که در خواسته ها و سیاستهای ایشان تبلور یافت، حقیقتی بود که در تمام موضع گیری های او، اعم از صلح و جنگ، در تبعید و در وطن، در خانواده و اجتماع، در مناجات شبانه و پیامهای روزانه ایشان ظهور و بروز پیدا کرد. (همان؛ ص 241 (به نقل از دکتر محمد خاقانی) شادی و خوشحالی شیطان صدرالمتألهین شیرازی بزرگترین شادی و خوشحالی شیطان را در کتاب «مفاتیح الجنان» چنین فرمود: بزرگترین شادی و خوشحالی شیطان، وقتی است که می بیند و نمازگزار، در ادای حرف و تلفظ ضاد و رعایت کش مد «ولاالضالین» و احکام تجوید و آداب نماز، بسیار دقت به خرج می دهد، اما غافل است از اینکه در نماز با چه کسی صحبت می کند و در برابر چه کسی ایستاده است. نماز، ستون دین است اما نمازی که در آن با معشوق گفتگو نکنی و با او انس نگیری، چه فایده ای دارد؟ (حکمت عبادات؛ ص 149) رشد علمی بدون تهذیب مانع نشاط عالم است انسان که خود را محور خلقت می بیند - هر چند انسان کامل چنین است- در نظر سایر موجودات معلوم نیست چنین باشد و بشر رشد نیافته چنین نیست. «مثل الذین حملوا التوریة ثم لم یحملوها کمثل الحمار» این مربوط به رشد علمی به استثنای تهذیب است و در وصف او [همچون چهارپایان بلکه گمراه تر] آمده است. (صحیفه امام، ج 18، ص 445) نشاط درونی امام از این خبر رسول اکرم (ص) فرموده است. «اشد لم بلاء الانبیاء ثم الامثل فالامثل»: یعنی! از میان شما انسان ها، طبقه ای که امتحانشان سختتر از دیگران است پیامبرانند. سپس شخصیت های نمونه و بعد از آن افراد برجسته اجتماعات. و اوراق فاخر تاریخ، امتحان بزرگ مرد الهی عصر ما (امام) را در مکاتبه ارزشمندی، که سعی شده تا به امام بقبولانند که برای حفظ جان خود به پناهگاه بروند، اینچنین ثبت کرد: آقای انصاری، طی یادداشتی، به حضرت امام می نویسند: بسمه تعالی. پس از سلام، به یاری خداوند، وضع جبهه خوب است و رزمندگان علی رغم دشمن، مشغول تثبیت مواضع عملیاتی هستند. به گفته آقای ری شهری (وزیر اطلاعات وقت)، طبق اطلاعات موثق و مطمئن، دشمن ظرف امروز یا فردا به جماران حمله می کند. تقاضای عاجزانه حقیر، شما را به جان زهرا اطهر(س)، اجازه بفرمائید از حضرت عالی حفاظت گردد. انصاری و بخوانید پاسخ امام، این عاشق الله را، هنگامیکه عشق با قلب عاشق درمی پیچد تا آنجا، که عاشق تنها، نظرش به محبوب خویش است نه غیر او. امام با اطمینان و در کمال توکل بر خدا شعری را بر آن کاغذ به شرح ذیل می سرایند.
بر در میکده ام دست فشان خواهی دید پایکوبان چو قلندرمنشان خواهی دید
باز سرمست از آن ساغر می، خواهم شد بیهشم مسخره پیر و جوان خواهی دید
از در مدرسه و دیر برون خواهم تاخت عاکف سایه آن سرو روان خواهی دید
از اقامتگه هستی به سفر خواهم رفت به سوی نیستی ام رخت کشان خواهی دید
خرقه فقر به یکباره تهی خواهم کرد ننگ این خرقه پوسیده عیان خواهی دید
باده از ساغر آن دلزده خواهم نوشید فارغم از همه ملک دو جهان خواهی دید (دیوان امام، ص 117)
امام در این مکتوب اینچنین بی تابی خود را برای ملاقات حضرت دوست بیان می کند و خبر بمباران نه تنها او را وحشت زده نمی کند، بلکه موج شور و اشتیاق درونی که فاصله بین محب و محبوبش را اندک می کند، به تماشا می گذارد. در این بخش که در اصطلاح عرفانی، (منزل موازنه) که دومین منزل از خودسازی نامیده می شود. از کلام امام عیناً آوردیم تا عوامل تقویت کننده و موانع موجود بر سر راه شادابی و نشاط آدمی در معرض مطالعه خوانندگان قرار گیرد و آن بشرح ذیل است: دومین منزل از خودسازی (منزل موازنه) مقصود از موازنه طرف قیاس قرار دادن منافع و مضرات هریک از رذائل و فضائل اخلاق است و نیز ملاحظه اینکه اقدام به کدامیک پسندیده و سزاوار است و همچنین طرح این سؤال برای نفس است که آیا هنوز هم ظلمت و گمراهی را بر هدایت و نور رجحان می دهی؟ آیا نمی دانی که از ساحل لطف و رحمت خدا بدور است آن که در انتخاب میان نور و ظلمت تردید رو ا می دارد و هماره از سویی به سویی و از کویی به کویی راه ضلالت می پوید؟ در منزل موازنه خوب است انسان ابتدا تصور کند که اگر شهوت و غضب و قوه واهمه بی پروا و رها باشد چه پیش می آید؟ آیا شهوت رها گشته از قید و بند برای تأمین خواسته هایش از هیچ فسق و فجوری مضایقه می کند؟ و یا آن که هر مالی را از هر راهی به دستش آید یا هر لذتی به هر ترتیبی که باشد روگردان خواهد شد؟ آیا از تجاوز و خیانت دریغی دارد؟ آیا قوه غضب اگر رها وبی قید باشد ظلم نمی کند؟ و مخالفینش را در هم نمی کوبد و با اندک ناملایمتی جنگ و غوغا به راه نمی اندازد به هر وسیله ای ناملایمات را از سر راه خود برنخواهد داشت؟ قوه واهمه چطور؟ قوه ای که با هر شیطنت و نیرنگی کار شهوت و غضب را راه می اندازد. حاکم مطلق العنانی که شهوت و غضب را دستمایه مکر و فریب خود ساخته، بر بندگان خدا ریاست می کند و نمی هراسد که با نقشه های شیطانی او شهری ویران شود یا عالمی. افسار گسیختگی این سوء قوه، از انسان موجودی می سازد، ویرانگر و خطرناکتر از هر موجودی دیگر که حتی حیوانات وحشی با او قابل قیاس نیستند. چه این که هر حیوانی به هر میزان درنده باشد خشم وشهوت او در حدی است که شکم را سیر کند و خود را از خطر برهاند و مانند آن، اما میل و آرزوی انسان نامنتها و سیری ناپذیر است. چندان که در شهوت شکم، رو به تنوعات آورده، در تزیین و تغییر کیفیت غذایش حدی نمی شناسد، در شهوت جنسی اگر زنهای یک شهر بر فرض محال در اختیار او قرار گیرند، باز متوجه زنهای شهر دیگر می شود؛ در شهو ت مقام اگر مملکتی را ریاست کند ، در آرزوی تصاحب مملکت دیگر است. حریص به جهانی گرسنه است و قانع به نانی سیر، خلاصه انسان در تب و تاب آنچه ندارد روزگار می گذراند. اما حقیقت آن است که دنیا عالمی متغیر باشد و همه چیز در موافقت با او به حرکت درآید، باز به یک هزارم آرزوهایش نخواهد رسید و همیشه عاشق چیزی که ندارد، باقی خواهد ماند و سرانجام همچون ماهی در خشکی بیابان آرزوهایش پرپر خواهد زد و از دنیایش به قدر پوستی هم که از پروانه ها بر درخت می ماند بهره نمی گیرد، آرامشی هم اگر دست دهد به سکون میان دو زلزله و یا آرامش میان طوفان می ماند و به سرعت بوی فرسودگی و مرگ، زندگی آرامش را فر ا می گیرد و به قول اهل حکمت دو چیز محال عقل است: خوردن بیش از رزق مقسوم و مردن پیش از وقت معلوم. اما اگر بر فرض محال در عالم خیال تصور کنیم که انسان به تمامی آرزوهای خود برسد سؤال این است که چند وقت عیش او برقرار خواهد بود و قوای جوانی، نشاط دل و قوه اعضاء ذائقه تا کی سالم می ماند؟ قوه لمس، جهاز هضم و جذب و دفع و تنفس و سایر قوا چقدر عمر می کند؟ وقتی پیری فرا رسید چگونه می تواند آب رفته را به جو بازگرداند و دل سودا زده و از غصه به دو نیم افتاده را و قامت شکسته و پشت دو تا شده را ترمیم نماید؟ و در حالی که بنیاد هستی اش به لرزه درآمده و آماده فروریختن شده چگونه آینده اش را بازسازی کند؟ آخر دل افسرده و جگر دندان خورده که دیگر چشم انداز مطمئن کننده ای نمی تواند داشته باشد. و این هنگامی است که سخنان اهل حق معنای روشنتری برای او پیدا می کند اما دیگر توانی و فرصتی برای عمل نمانده است. ای عزیز! به مهلتی که سپهرت دهد زیاده مرو، از حد ادب گاهی فراتر منه ، محرابت را از مناجات تهی مگذار، به گیاهان مزبله دلخوش نکن. اگر تحصیل علم می کنی از یاد مبر که علم از بهر دین پروردن است نه از بهر دنیا خوردن، بدخو مباش که بدخو در رنج بزرگ است. از لکه ننگ و بدنامی و مواضع تهمت بپرهیز که چون زغال است که اگر نسوزاند سیاه می کند. ای عزیز !... وجود جهنم و عذاب الیم آن از ضروریات جمیع ادیان و واضحات برهان است، و اصحاب مکاشفه و ارباب قلوب در همین عالم نمونه آن را دیده اند. درست تصور و تدبر کن در مضمون این حدیث کمرشکن، آیا اگر احتمال صحت هم بدهی ، نباید مثل دیوانه ها سر به بیابان بگذاری؟ چه شده که ما اینقدر در خواب غفلت و جهالتیم؟ آیا ملکی مثل رسول الله و جبرئیل بر ما نازل شده و ما را از عذاب خدا ایمن کرده؟ با این که رسول خدا و اولیاء او تا آخر عمر هم از خوف خدا قرار نداشتند و خواب و خوراک نداشتند . ولی کارخانه خدا از خوف غش می کرد. علی بن الحسین علیه السلام، امام معصوم ، گریه ها و زاریهایش و مناجات و عجز و ناله هایش دل را پاره پاره می کند، ما را چه شده که هیچ حیا نکرده، در محضر ربوبیت این قدر هتک حرمات و نوامیس الهی را می کنیم؟ ای وای بر ما و بر غفلت ما! ای وای بر ما و بر شدت سرأت موت ما ! ای وای بر حال ما در برزخ و سختیهای آن، و در قیامت و ظلمتهای آن! ای وای بر حال ما در جهنم و عذاب و عقاب آن (شرح چهل حدیث؛ روح الله خمینی؛ تهران : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، . 1382 ، ص 24) جوانی پس از پیری در سروده ذیل ، امام، اوج نشاط و سرور را به نمایش گذاشته ، و باطن وجود خویش را پس از سپری کردن عمر پربرکتش در راه کسب رضایت الهی ، و پس از آن که مملو از احساس خشنودی و رضامندی است، اینگونه می سراید:
بهار آمد جوانی را پس از پیری ز سر گیرم کنار یار بنشینم، ز عمر خود ثمر گیرم
به گلشن باز گردم با گل و گلبن در آمیزم به طرف بوستان دلدار مهوش را ببر گیرم
خزان و زردی آن را نهم در پشت سر، روزی که در گلزار جان از گل عذار خود خبرگیرم
پر و بالم که در دی از غم دلدار پر پر شد به فروردین به یاد وصل دلبر، بال و پر گیرم
به هنگام خزان در این خراب آباد بنشستم بهار آمد که بهر وصل او، بار سفر گیرم
اگر ساقی از آن جامی که بر عشاق افشاند بیفشاند به مستی از رخ او پرده برگیرم (دیوان امام؛ ص 152)
مظاهر هستی و طبیعت بی جان زمستان و بهار یعنی حیات هستی و هستی حیات بخش که همه تجلّی انوار الهی است، هرگز در چشم یک عارف خداشناس پوشیده نیست بلکه مطالعه در اوراق طبیعت هستی، چشمه های زلال حکمت را در دل و جان انسان جاری می سازد. و نیک سخنی است که «بهار فرجام خوبی است برای زمستان» در کتاب علل الشرایع باب هشتاد و چهارم، سّر غمگین و محزون شدن و شاد و مسرور گشتن انسان، بدون علت و دلیل چنین آمده است: از امام صادق (ع) در خصوص غم و اندوه و شادی و سرور، که بدون دلیل عارض انسان می شود پرسش شد، آن حضرت در پاسخ فرمودند: سبب آن هیچ کس نبوده و جهتش صرفاً همین است که با انسان فرشته و شیطانی می باشند. پس هرگاه سرور و نشاط، بر انسان عارض شود، از ناحیه نزدیک شدن فرشته به اوست و هر زمان که حزن و اندوه او را فرا گیرد به سبب نزدیک شدن شیطان به وی می باشد و دلیل بر آن فرموده حق تبارک و تعالی می باشد: شیطان به شما وعده فقر و بی چیزی داده و وادارتان می کند به اعمال زشت. ولی حق تبارک و تعالی به شما وعده آمرزش و احسان می دهد و او رحمت بی منتها بوده و به همه ی امور داناست. (علل الشرایع؛ شیخ صدوق؛ ترجمه سید محمد جواد ذهنی تهرانی، ج 1، ص 325، قم: انتشارات مؤمنین، 1386) در حدیث آمده است: اگر انسان ها، در دلهایشان مکانی برای شیاطین باز نگذارند، خداوند متعال مقامی به آنها مرحمت می کند که نظاره گر هر آنچه در آسمانها و زمین هست، می گردند. (سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی (س)؛ ج 4، انتشارات پیام آزادی، 1376، ص 41) در عصر کنونی، امام خمینی (س)، الگوی شایسته و انسانی مجاهد است که از همان اوان نوجوانی، قله های انسانی را با موفقیت، یکی پس از دیگری فتح نموده است و با تکیه بر بلندای شناخت عرفانی و ارتباط مستمر با خداوند هستی بخش، به کلید معمای زندگی دست یافته و با روحی صیقل یافته بدون عزلت گیری، در پی اصلاح جامعه خویش برخاست. حفظ نشاط روحی در اندیشه عرفانی امام از بدو ورود به ایران عزیز، تبسمی بر لب داشتند که تا پایان مسیر (فرودگاه، بهشت زهرا)، بر لبان [مبارکش] نقش بسته بود. (همان، ج 5، ص 32) انسانهایی که به طهارت روح و تزکیه نفوس خود پرداختند، توجه و نظرشان الی الله می باشد. بنابراین در طول زندگی خود هر آنچه می کنند فقط به خاطر جلب رضایت خداوند است و از عملکرد خود راضی و خشنود می باشند.
کسی روز محشر نگردد خجل که شبها به درگه بود سوز دل
اگر بنده ای، دست حاجت برآر و گر شرمسار، آب حسرت ببار
نیامد بدین در کسی عذرخواه که سیل ندامت نشستش گناه (گناهان کبیره، شهید دستغیب؛ شیراز: کانون تربیت، اسفند 1365، ص 48)
این جلوه ی رحمانی، یعنی نشاط و بهجت قلبی بدست نمی آید مگر در سایه ی تقوای الهی که همانا حفظ و صیانت از ارزشهای الهی و محافظت بر اعمال است. امام، اموراتی که برای سالک مجاهد ، بر می شمرد، در یک بیان لطیف و عرفانی، در خلال شرح اربعین حدیث اینچنین فرمودند: از اموری که لازم است از برای مجاهد، مشارطه و مراقبه و محاسبه است. مشارطه آن است که در اول روز مثلاً با خود شرط کند که امروز بر خلاف فرموده خداوند تبارک و تعالی رفتار نکند و این مطلب را تصمیم بگیرد. و معلوم است یک روز خلاف نکردن امری است خیلی سهل، انسان می تواند به آسانی از عهده برآید. تو عازم شو و شرط کن و تجربه نما، ببین چقدر سهل است. ممکن است شیطان و جنود آن ملعون بر تو این امر را، بزرگ نمایش دهند، ولی این از تلبیسات آن ملعون است، او را از روی واقع و قلب لعن کن و اوهام باطله را از قلب بیرون کن و یک روز تجربه کن آن وقت تصدیق خواهی کرد. و پس از این مشارطه، باید وارد مراقبه شوی و آن، چنان است که در تمام مدت شرط، متوجه عمل به آن باشی، و خود را ملزم بدانی به عمل کردن به آن، و اگر خدای نخواسته! در دلت افتاد که امری را مرتکب شوی که خلاف فرموده خداست، بدان که این از شیطان و جنود اوست که می خواهند تو را از شرطی که کردی ، بازدارند، به آنها لعنت کن و از شر آنها به خداوند پناه ببر، و آن خیال باطل را از دل بیرون نما و به شیطان بگو که من یک امروز با خود شرط کردم که خلاف فرمان خداوند تعالی نکنم، ولی نعمت من، سالهای دراز است به من نعمت داده، صحت و سلامت و امنیت مرحمت فرموده و مرحمتهایی کرده که اگر تا ابد خدمت او کنم، از عهده یکی از آنها بر نمی آیم، سزاوار نیست یک شرط جزئی را وفا نکنم، امید است انشاء الله، شیطان طرد شود و منصرف گردد و جنود رحمان غالب آید و این مراقبه با هیچ یک از کارهای تو، از قبیل کسب و سفر و تحصیل و غیرها منافات ندارد. و به همین حال باشی تا شب که موقع محاسبه است و آن عبارت است از اینکه حساب نفس را بکشی در این شرطی که با خدای خود کردی، که آیا به جا آورد و با ولی نعمت خود در این معامله جزئی خیانت نکردی؟ اگر درست وفا کردی، شکر خدا کن در این توفیق، و بدان که یک قدم پیش رفتی و مورد نظر الهی شدی، و خداوند انشاء الله تو ر ا راهنمایی می کند در پیشرفت امور دنیا و آخرت و کار فردا آسانتر خواهد شد. چندی به این عمل مواظبت کن، امید است ملکه گردد و از برای تو به طوری که از برای تو کار خیلی سهل و آسان شود، بلکه آن وقت لذت می بری از اطاعت فرمان خدا و از ترک معاصی در همین عالم. با اینکه اینجا عالم جزا نیست، لذت می برد و جزای الهی اثر می کند و تو را ملتذ می نماید. و بدان که خدای تبارک و تعالی تکلیف شاق بر تو نکرده و چیزی که از عهده تو خارج است و در خور طاقت تو نیست بر تو تحمیل نفرموده، لکن شیطان و لشکر او، کار را بر تو، مشکل جلوه می دهند و اگر خدای نخواسته در وقت محاسبه دیدی، سستی و فتوری شده در شرطی که کردی از خدای تعالی معذرت بخواه و بنا بگذار که فردا مردانه به عمل شرط قیام کنی، و به این حال باشی تا خدای تعالی ابواب توفیق و سعادت را بر روی تو باز کند و تو را به صراط مستقیم انسانیت برساند. (شرح چهل حدیث؛ ص 9 - 10) نگاه عارفانه به اعتقاد امام، سلسله موجودات و همه ی ذرات کائنات از ادنی مرتبه تا اعلی مرتبه، همه حق طلب و حق جویند و هر کس در هر مطلوبی خدا را جستجو می کند. (سرالصلوة؛ ص 91) بنابراین نگاه به جهان هستی، نگاهی عارفانه و تحسین برانگیز است نسبت به محبوب و معشوق خود، در اینجا بنگرید به خاطره ای که حکایت از نگاه عمیق و عارفانه امام به محیط و اطراف خویش دارد. ایشان (امام خمینی)، در شبانه روز سه نوبت قدم می زدند و این بهترین فرصتی بود، که ایشان را از نزدیک ببینم، هر بار می دیدم که چطور لطیف و عمیق به اطرافشان نگاه می کنند. یادم می آید، یک روز در مقابل غنچه ای ایستادند. رو به من گفت: فکر می کنی، این غنچه چند روزه است؟ گفتم: نمی دانم. ایشان فرمودند: من دقیقا می دانم. و گفتند که دو روز و نیم است که این غنچه باز شده است. گفتم: شما مگر هر روز این غنچه ها ر ا می بینید؟ گفت: هر روز نگاهش می کنم، هر روز که از اینجا رد می شوم، می بینم چقدر تغییر کرده است. الان دو روز و نیم از عمرش گذشته است. درخت دیگری در گوشه حیاط بود. گفتند: صبح پیش از آفتاب که من قدم می زنم، نمی دانی که این درخت چه قدر قشنگ است. وقتی خورشید از آن پشت به قسمت بالای درخت می زند، این قسمت درخت، زیبایی خاص پیدا می کند. (پا به پای آفتاب، امیررضا ستوده (گردآوری و تدوین )؛ ج 1، مؤسسه نشر پنجره، 1380 ص 187 - 188 . (به نقل از فاطمه طباطبایی همسر مرحوم حاج احمد آقا خمینی)) نماز پیوند محب و محبوب محبت مقامی است الهی، حق تعالی خود را به محبت وصف نموده به کلمه ی «ودود » نامگذاری کرده است و در حدیث نیز آمده است که: خدای مهربان خود را محب، یعنی دوستدار نامیده است. از جمله مطالبی که خدای تعالی در تورات به موسی (ع) وحی نموده است این است که: ای فرزند آدم، من همه موجودات را برای تو و به خاطر تو آفریدم ولی تو را برای خودم آفریدم. بنابراین، بی حرمتی مکن نسبت به این حقیقت و حقّی که من آن را آفریدم و در باب آنچه به خاطر تو خلق نمودم. ای فرزند آدم، سوگند به حقّ خودم که من دوستدار تو هستم. (عشق و عرفان؛ محی الدین ابن عربی؛ ترجمه سید محمد رادمنش، چاپ نیل، 1386 ، ص 24) پس به حقّی که من بر تو دارم تو هم دوستدار من باش به این سیره عملی و محب حق تعالی بنگرید: روزی که شاه فرار کرد، تمام نمایندگان رسانه های گروهی دنیا، در نوفل لوشاتو، با حضرت امام مصاحبه داشتند. شاید 150 شبکه تلویزیونی در سراسر دنیا به طور مستقیم این برنامه را پخش می کردند. زیرا یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخی انقلاب به وقوع پیوسته بود. همه می خواستند نظر امام را بدانند. ایشان چند دقیقه صحبت کردند، بعد از من سؤال کردند. [آیا] ظهر شده است؟ گفتم: همین الآن ظهر شد. امام گفتند: و السلام علیکم و رحمة الله یعنی وقتی پای ارتباط با دوست در میان باشد، هیچ چیزی مانع نخواهد گردید. نماز اول وقت اهمیت آن بالاتر از آن چیزی است که در عقل دیگران بگنجد. راستی شما تعبیرتان از این حرکت امام چیست؟ انتقال عرفان و معنویت به مخاطبین یکبار ما متوجه شدیم که یکسری از دانشجویان فرانسوی شبها پای سخنرانی امام می آمدند و دیدم هر شب می آیند. یکی از برادرانی که فرانسوی بلد بود سؤال کرد از اینها، شما هر شب می آیید پای سخنرانی امام، آیا می فهمید که امام چه می گوید؟ فارسی بلدید یا نه؟ آنها اظهار کردند که ما هیچ متوجه نمی شویم امام چه می گوید و فارسی هم بلد نیستیم. سؤال کردیم: پس برای چی هر شب پای صحبت امام می آیید؟ آنها گفتند: ما وقتی که می آییم اینجا و امام صحبت می کند، در خودمان یک روحانیتی احساس می کنیم. (سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی(س)؛ ج 1، ص 53) منبع: نشاط و شادی در اندیشه و سیره امام خمینی، سید مصطفی علوی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ص 33- 56
.
انتهای پیام /*