آنچه در ادامه می خوانید گوشه ای از خاطرات سردار سیدمهدی مبلغ است که در آن به بیان ماجرای عقدشان توسط حضرت امام و همچنین شیوه رهبری امام خمینی در چند عمیلات دفاع مقدس پرداخته اند:
دعای امام پشتوانه ای محکم و اطمینان بخش
از دفتر امام برای قرائت خطبه عقدمان وقت گرفته شد. وقتی که خدمت حضرت امام رسیدیم، ایشان در صحن حیاط آن خانه کوچک نشسته بودند و آقای توسلی هم حضور داشتند. پس از سلام و دستبوسی، حضرت امام وکیل خانم و آقای توسلی هم وکیل من شدند. خطبه عقد را حضرت امام خواندند. بعد از پایان خطبه رو به من کردند؛ البته چهره ایشان جوری بود که هم به سمت من بود و هم به سمت خانم و گفتند که: با هم بسازید، با هم خوب باشید. این جمله را دو بار تکرار کردند. مثل اینکه یک فرمان و یک آیه الهی بود که نازل می شد و انگار که داشت با همه وجود ما پیوند می خورد. آقای انصاری که آنجا ایستاده بود، گفتند: ایشان «آقای مبلغ»، عضو شورای عالی سپاه هستند و با آقای محسن رضایی کار می کنند. امام سرشان را تکان دادند و زیر لب چیزی گفتند که من نشنیدم. من عرض کردم، اخیراً آقای رضایی حکمی داده و بنده را به عنوان فرمانده سپاه استان تهران معرفی کرده اند؛ با توجه به اینکه این مسئولیت، سنگین است، از جنابعالی التماس دعا داریم. امام سرشان را تکان دادند و دو بار فرمودند انشاءاللّه موفق باشید، انشاءاللّه موفق باشید. دعای امام همین بود. آن موقع اوضاع تهران خیلی به هم ریخته بود و منافقین معمولاً اقدام به ترور می کردند. همه جا تقریباً ناامن شده بود و جوّ پیچیده ای وجود داشت. اما به خواست خداوند با قوّت قلب و اراده قوی حاصل از همین دعای حضرت امام، شروع کردیم و خداوند هم کمک کرد و کارها سر و سامان یافت.
همراهان من برای اولین بار حضرت امام را می دیدند. سادگی ایشان، نشستن کنار ایوان و طرز برخورد آن حضرت برایشان بسیار جالب و باور نکردنی بود. چون خیلی راحت وارد خانه خیلی کوچک و محقر و ساده حضرت امام شدند و حضرت امام هم با این سادگی نشستند و خطبه عقد را خواندند، برای آنها تعجب آور بود.
حصر آبادان باید شکسته شود
اوایل جنگ بود و شرایط سخت و دشوار. عراق تقریباً داشت آبادان را به محاصره در می آورد. به همراهی حجةالاسلام والسلمین محلاتی و آقای محسن رضایی و تعدادی از فرماندهان جبهه آبادان خدمت حضرت امام
رسیدیم. گزارشی از آن شرایط سخت و دشوار و ناهماهنگی های بین ارتش و سپاه و نرسیدن کمک به محضرشان ارائه شد. آن بزرگوار با حالت خاص پدرانه و در نهایت وقار و آرامش همه مسائل را شنیدند و با برخوردشان و کلامشان سکینه و آرامش خاصی را به همه القا کردند. در فرمایشاتشان روی وحدت بین ارتش و سپاه تأکید کرده و فرمودند: این جور فکر نکنید که شما به تنهایی می توانید جنگ را جلو ببرید، یا ارتش فکر کند که به تنهایی می تواند این کار را به انجام برساند، باید سعی کنید که با هم این جنگ را جلو ببرید و با همدیگر دفاع بکنید. همچنین تذکر دادند که سعی کنید همیشه خدا را در نظر داشته باشید و به خاطر رضای او جنگ کنید. با ذکر مثالی گفتند: شما دو نفر را می بینید در جبهه تفنگ می اندازند؛ اما یکی به خاطر اینکه خودش را نشان بدهد و خودش را به صورت یک قهرمان معرفی بکند، به خاطر این می جنگد؛ یکی دیگر هم به خاطر خدا و رضای او می جنگد؛ از اولی پذیرفته نیست ولی از دومی پذیرفته است. چون برای خدا می جنگد. در همان جلسه با صراحت فرمودند: که حصر آبادان بایستی شکسته شود. ایشان با این راهکاری که طرح کردند، و با این دستوری که فرمودند، در حقیقت راهکارهای دشمن را ناقص گذاشتند. چون دشمن می خواست با تکمیل محاصره آبادان خود را به پشت رودخانه کارون و بهمنشیر برساند و اگر اینکار را می کرد، بیرون کردنش بسیار سخت بود. با دستور حضرت امام که فرمودند «حصر آبادان باید شکسته بشود»، همه بسیج شده و از محاصره کامل آبادان جلوگیری کردند تا از این نقصی که در شیوۀ کاری دشمن بوجود آمده بود، استفاده شد و در عملیات ثامن الائمه آبادان آزاد گردید. به دنبال آن عملیات طریق القدس، فتح المبین و بعد هم بیت المقدس که منجر به آزادسازی خرمشهر شد.
چگونگی ارتباط امام با جبهه ها
در چند عملیات بزرگ در قرارگاه مرکزی مسئول تهیه گزارش برای حضرت امام بودم. به خصوص در شبهای عملیات خبرهای پیشروی ها و وضعیت جبهه ها را به حاج آقا انصاری منتقل می کردیم، تا خدمت حضرت امام برده شود. به محض برقراری تماس به آقای انصاری می گفتیم سلام ما و رزمنده ها را به حضرت امام برسانید. بعد هم از عکس العمل آن حضرت در رابطه با خبرهای جبهه ها سؤال می کردم. معمولاً حضرت امام در شبهای عملیات بیدار بودند. همانطور که رزمنده ها بیدار بودند و در جبهه ها می جنگیدند، ایشان هم بیدار بودند و مرتب در جریان پیشروی و وضعیت عملیات قرار می گرفتند. آقای انصاری می گفت: وقتی که ما این گزارشها را خدمت حضرت امام می بردیم، آن حضرت خوشحال شده و سجده شکر بجا می آوردند. و دعا می کردند. البته بعضی موارد خاص را مستقیماً با آقای رضایی در میان می گذاشتند. ایشان هم پیامها را گرفته و به فرماندهان ابلاغ می کردند.
تصمیم قاطع امام؛ محو تردیدها، درخشش پیروزی ها
قبل از شروع عملیات فتح المبین شرایط سخت و پیش بینی نشده ای بوجود آمد. همه کارها برای اجرای عملیات آماده شده و نیروهای ارتش و سپاه برای انجام عملیات آماده بودند. درست در این شرایط دشمن در یک یا دو محور عملیاتی به انجام تک مبادرت ورزید. مطابق قوانین نظامی اگر نیرویی برای حمله بسیج شد، طرف مقابل برای در هم ریختن نظم و انضباط طرف حمله کننده، تکی را انجام می دهد تا از نظم حمله سراسری بکاهد. دشمن در منطقه شوش به جبهه ما حمله کرد، چیز عجیبی پیش آمده بود. همه گفتند الان که دشمن هوشیار شده و دست ما را خوانده و در حقیقت حمله ما کشف شده است، آیا ادامه بدهیم یا نه؟ اگر ادامه بدهیم تعداد زیادی نیرو بدون نتیجه کشته می شوند. آیا ادامه ندهیم و یا منتظر فرصت مناسب دیگری باشیم؟ و ...
خلاصه قرار شد آقای رضایی برای بیان وضعیت جبهه ها و کسب تکلیف در مورد عملیات، خدمت حضرت امام برسد. افسر رابط نیروی هوایی در قرارگاه (سرتیپ حق شناس که بعدها به خیل شهدا پیوست) گفت: به شرط قبول خطر از جانب شما، من با این هواپیمای اف ـ 5 به جای کمک خلبان می توانم یک نفر را به تهران ببرم و برگردانم. قرار شد آقای رضایی برود. البته این یک ریسک بود و بدون آمادگی قبلی و بدون تجهیزات، این کار خالی از خطر نبود. رفت و برگشت آنها حدود دو ساعت طول کشید. ایشان با روحیه و با اطمینان از ملاقات حضرت امام برگشته و فرمان حضرت امام مبنی بر انجام عملیات را بازگو کردند. ضمناً خود ایشان با قرآن استخاره ای انجام دادند که آیات سوره فتح آمد. و عملیات شروع شد. عملیات دارای پنچ مرحله بود. تا چهار مرحله اول اسم عملیات، عملیات فتح بود. در این چهار مرحله ما از رو به رو بر دشمن زده و پیشروی کردیم. مرحله پنجم در دشت گسترده و وسیع فتح المبین یا دشت آزادگان به اجرا در آمد. برنامه ریزی عملیات به این صورت بود که بایستی طی چند مرحله پیشروی کرده و نهایتاً گازانبری پشت سر نیروهای دشمن را از دو طرف می بستیم. در چهار مرحله اول به دشمن ضربه کاری زده شد. در مرحله پنجم نیروهایی که از دو طرف مأموریت داشتند تا دشمن را دور بزنند، با یکدیگر الحاق کرده و حجم عظیمی از تیپها و لشکرهای دشمن را محاصره نمودند. در نهایت امر اسم عملیات از فتح به فتح المبین تبدیل شد. چون فتح آشکار و بسیار بزرگی بود که با تصمیم حضرت امام و قوتی که از این بابت به رزمندگان داده شده بود، این عملیات به خوبی جلو رفته و یکی از پیروزی های بزرگ و درخشان به دست آمد. در این عملیات نزدیک به پنج هزار کیلومتر مربع از زمین های میهن اسلامی آزاد شده و ده هزار نفر اسیر و حجم بسیار زیادی تجهیزات و تسلیحات و تانک و نفربر از عراق به غنیمت گرفته شد.
منبع: امام خمینی و دقاع مقدس، ص 141-146
.
انتهای پیام /*