آیت الله سید عباس خاتم یزدی در خاطره ای می گوید:
اوایلی که امام به نجف آمده بودند به دلیل خشکی و گرمای زیاد، خیلی از هوای نجف اذیت می شدند؛ ولی در کوفه که به نجف بسیار نزدیک بود، هوا خیلی بهتر بود، لذا از قدیم علمایی مانند مرحوم آسید ابوالحسن اصفهانی، مرحوم آسید محمدکاظم خراسانی حتّی کسانی که در زمان خود امام بودند در کوفه منزل داشتند و شبها پس از مغرب به کوفه می رفتند و تا صبح آنجا بودند. اما امام در این هوایی که گاه به 55 درجه حرارت می رسید ـ و حتی بعضی از دوستان می گفتند که علامت دماسنج رفته بالا و به آخر خود رسیده ـ به کوفه نمی رفتند.
عده ای زیاد خدمت ایشان آمدند، از جمله مرحوم آقای خلخالی، آقای کلانتر و از طرف بعضی از آقایان مراجع هم کسانی آمدند که امام را راضی کنند ایشان هم، شبها به کوفه بروند. خانۀ ملکی، خانۀ اجاره ای، از هر نوع آن هم آماده بود. حتی مرحوم آقامصطفی را واسطه کردند که ایشان را راضی کنند. آقای خلخالی به ما گفت شما که هستید خدمت امام اصرار کنید که بپذیرند. ما هم رفتیم و صحبت کردیم و عرض کردیم، شما برای خودتان تنها نیستید برای همۀ مسلمانها هستید و از این حرفها، ایشان پس از اینکه صحبتهای من و دوستان تمام شد. شروع به صحبت کرده و فرمودند: «من خجالت می کشم. الآن خیلی از اشخاص هستند که برای محبّت به من و محبت به اسلام یا در زندانهای رژیم هستند و یا در مناطق سخت با آن آب و هوا تبعید شده اند، و تحت شکنجه هم هستند، آن وقت من بخواهم به کوفه بروم؟ شما هم اصرار نکنید چون این مطلب شدنی نیست. و این یکی از مطالبی است که من روی آن حساب می کنم و هیچوقت هم این معنا را قبول نمی کنم و اصرار زیاد هم نکنید. البته عده زیادی آمده اند و گفته اند و من تشکر می کنم ولی این طور نیست که من دست از حرفهایم بردارم و روی آن ایستاده ام».
محمدحسن رحیمیان نیز نقل می کند:
امام در ایام جوانی که مسئولیت عظیم رهبری را به عهده نداشت در ایام گرم تابستان که هوای قم بسیار گرم و غیرقابل تحمل می شد یا به محلات می رفتند و یا به امامزاده قاسم در شمال تهران و خانواده را هم همراه می بردند و در آنجا به مطالعات خود می پرداختند. اما وقتی به نجف تبعید شدند با آن سن زیاد با اینکه گرمای نجف که جنوبی ترین استان عراق است بسیار گرم و طاقت فرسا و به دلیل تراکم زیاد جمعیت و عدم رعایت مسائل بهداشتی، هوایی سمی و آلوده داشت و در شبهایی که ما گاهی بر روی پشت بام میزان الحراره می گذاشتیم و در شب دمای هوا به 47 درجه می رسید، امام حاضر نشد حتی برای یک شب هم به کوفه که در کنار شط فرات واقع و هوای آن ده درجه با نجف اختلاف داشت تشریف ببرند و این در وضعی بود که شاید همه مراجع نجف یک منزل در کوفه اجاره داشتند و اگر روز نمی شد حتماً شب را از نجف خارج می شده و در کوفه بسر می بردند (معروف بود که پادزهر هوای سمی نجف، هوای کوفه است).
به یاد دارم یکی از دوستان قدیمی امام حدود نیم ساعت در محضر امام مقدمه چید و از ضرورت رفتن به کوفه سخن به میان آورد. همان سال در فارس خشکسالی بدی روی داده بود و مردم خیلی تحت فشار بودند. امام به روش همیشگی خودشان در حالی که سرشان را پایین انداخته بودند پس از اینکه سخنان آن عالم روحانی به اتمام رسید، آرام سرشان را بالا کردند و با تبسم شیرینی پاسخ او را دادند و دو مرتبه سرشان را به پایین انداختند. این تبسم خود بهترین پاسخ بود. امام فرمود: «من چه طور به کوفه بروم در حالی که می دانم مردم فارس در این خشکسالی امسال چه می کشند؟»
منبع: برداشت هایی از سیره امام خمینی، ج1، ص 100-102
.
انتهای پیام /*