پرتال امام خمینی- سید حسن اسلامی: ما انسانها در سطح فردى، کافى است که نگاهى به مهارتهاى خود بیفکنیم. حداقل مهارتى که هر یک از ما دارد، توانایى او در سخن گفتن است. اما همین مهارت به ظاهر ساده و پیش پا افتاده، یک شبه حاصل نشده، بلکه ـدست کم ـ محصول چندسال دورۀ کودکى است که زیر ضربات کوبندۀ انتقاد دیگران شکل گرفته. بسیارى از کودکان ـاگر نگوییم تقریباً همۀ آنان در آغاز امکان اداى برخى حروف را ندارند و کلماتى را که این حروف در آنها به کار رفته است، غلط ادا مىکنند. اما با هر بار اداى غلط، مواجه با انتقاد دیگران مى شوند و بر این گفتۀ خطا به آنان مى خندند و شکل صحیح تلفظ را برایشان تکرار مىکنند. این درس آموزى شبانه روزى و بى مزد و منّت، سالها بعد نتیجه مىدهد و آن کودک دیروزى، که کلمات غلط او خنده بر لبان این و آن مى نشاند، به سخنورى توانا تبدیل مىشود که از آنهمه خطاهاى آغازین خود، دیگر یادى نمىکند. دیگر مهارتهاى آسان و پیچیده نیز همین روند را طى مىکنند؛ راه رفتن، غذا خوردن، لباس پوشیدن، دویدن و صدها مهارت از این دست، به تدریج و بر اثر انتقادهاى دیگران در انسان درونى مىشوند و به عادتى قدرتمند تبدیل مىگردند.
حال کافى است که پدر و مادر دلسوزى را تصور کنیم که آنقدر دل نازک و حسّاس باشند که نخواهند کودک نوپاى خود را برنجانند و خطاهاى او را اصلاح کنند و یا از گفتار و کردارش انتقاد کنند. این کودک هر کلمۀ غلطى که بر زبان آورد، با سکوت تأییدآمیز آنان مواجه مىشود؛ هر گام نادرستى که بردارد، با لبخند دلسوزانۀ آنان روبه رو مىگردد؛ اگر قاشقى را وارونه در دست بگیرد، هیچکس به خود این اجازه را نمىدهد که با رنجاندن او، راه در دست گرفتن قاشق را به او بیاموزد.
با توجه به همین نکته، سعدى مىگوید: «متکلّم را تا کسى عیب نگیرد، سخنش صلاح نپذیرد.»[1]
این داورى، اختصاص به مهارتهاى زبانى ندارد، بلکه هر مهارتى را دربر مىگیرد. اگر قدرى تأمّل کنیم، درمى یابیم که در پس هر مهارتى و پشت صحنۀ آن، انبارى از انتقادها نهفته است. در سطح اجتماعى نیز همین داورى درست است. آنچه امروزه به عنوان فناورى (تکنولوژى) شناخته مىشود و شاخص تمدن امروز و نمایانگر چیرگى انسان بر طبیعت به شمار مىآید، چیزى نیست جز اندیشه هایى خام که در دستان پرتوان انتقاد، به ابزارهاى نیرومندى تبدیل شده اند.
جرج استاینر در مورد جایگاه نقد در جامعه، مثالى دارد که قابل توجه است. هرچند او بر آن است تا اهمیت انتقاد را در عرصۀ ادبیات نشان دهد، اما حکم او عام است و همۀ اشکال زندگى اجتماعى را دربر مىگیرد. به گفتۀ او؛ «فرض کنیم که در جامعه اى، به هر دلیل، هرگونه سخن نقّادانه ممنوع شده باشد و حکم بر این باشد که فقط کارهاى اصیل هنرى ارائه شوند، بىآن که کسى بتواند در مورد آنها بحث کند و ارزیابى یا نقّادى خود از آن آثار را به مردم ارائه کند. در این جامعه، ... چه رخ خواهد داد؟ خیلى ساده، کارهاى ـ به اصطلاح ـ ناب هنرى نیز ارائه نخواهد شد؛ نه فقط به این دلیل که براى رشد ادبیات و هنر نقّادى ضرورت دارد، بل به این دلیل پیچیده تر نیز که هر اثر هنرى جدید، خود در حکم نقّادى آثار کهن است.»[2]
البته خوشبختانه چنین جامعه اى را نمىتوان یافت؛ چرا که ظاهراً خصلت انتقادگرى ریشه در سرشت انسان دارد و همه جا این خصلت کم و بیش خود را نشان مىدهد و آثار خود را به جاى مىگذارد. اما براى درک درستى ادعاى مزبور، مىتوان به راحتى زندگى اجتماعى برخى حشرات را در نظر گرفت. براى مثال، اجتماع زنبوران یا موریانه ها را در نظر مىگیریم. شکل امروزى زندگى آنان، نحوۀ تقسیم کار یا شکل خانه سازى آنان، بىکم و کاست، مانند گذشته هاى دور است و گذر هزاران و حتى میلیونها سال نتوانسته است تغییرى در آن ایجاد کند. علت این رکود و یکنواختى آن است که اینگونه حشرات تابع غریزه هستند و همه چیز را یکسان تکرار مىکنند و چیزى به نام «انتقاد» در آنان وجود ندارد و اگر هم دست بر قضا حشرۀ منتقدى در میان آنان یافت شود، احتمالاً پیش از آن که لب به انتقاد بگشاید، جان خود را از دست خواهد داد؛ چرا که حیات این حشرات در گرو همرنگى کامل است و انتقاد ـاز هر نوع آن که باشد مانع این همرنگى است.
بارى، از این منظر که بنگریم، انتقاد را عامل ضرورى رشد و اصلاح فرد و جامعه خواهیم یافت و آن را ناگزیر خواهیم دید. امام خمینى رحمه الله با همین روىکرد، ضرورت انتقاد را چنین بیان مىکنند: «انتقاد باید بشود. تا انتقاد نشود، اصلاح نمىشود یک جامعه. عیب هم در همه جا هست؛ سر تا پاى انسان عیب است و باید این عیبها را گفت و انتقادات را کرد؛ براى این که اصلاح بشود جامعه.»[3]
آرى، جامعۀ مورچگان انتقادناپذیر است و در آن، همه چیز طبق غریزه در جاى خود قرار دارد. اما در مورد انسان، که تابع محض غریزه نیست، نمىتوان چنین گفت و انتقاد براى او داروى ضرورى دردهاى گوناگون است. از این رو، ایشان مىفرماید: «انتقاد براى ساختن، براى اصلاح امور لازم است.»[4]
اینگونه نگریستن به انتقاد است که آن را از یک شرّ اجتناب ناپذیر، به خیرى ضرورى و هدیهاى الهى تبدیل مىکند. اگر پذیرفته باشیم که کمال فردى و اجتماعى انسانها در گرو انتقاد است، آنگاه به جاى آن که از آن بگریزیم و یا چون داروى تلخى بدان تن دهیم، آن را چونان هدیهاى گرامى خواهیم دید و از آن بهره مند خواهیم گشت و خواهیم گفت: «اشکال، بلکه تخطئه یک هدیۀ الهى است براى رشد انسانها.»[5]
چنین نگرشى است که انتقاد را زمینه ساز سعادت جامعه مىداند و صاحب آن همگان را به گسترش فرهنگ انتقادى دعوت کرده مىگوید: «در جمهورى اسلامى، همه باید با انتقادها و طرح اشکالها، راه را براى سعادت جامعه باز کنند.»[6]
منبع:کتاب انتقاد و انتقاد پذیری ،چاپ موسسه تنظیم و نشر آثار امام،صص، ۱۹-۲۵
[1])) گلستان سعدى، ص175. [2])) حقیقت و زیبایى؛ درسهاى فلسفۀ هنر، ص487ـ488.[3])) صحیفۀ امام، ج 14، ص401.[4])) همان، ص366.[5])) همان، ج20، ص451.[6])) همان، ج21، ص249.
.
انتهای پیام /*