پرتال امام خمینی(س): سادگى بر همۀ زندگى امام سایه انداخته بود. او نه تنها از تجملات بیزار بود، که بسیارى از امور غیرتجملى را نیز کنار گذاشته بود. سید حمید روحانى ـ که از نزدیکان امام و مؤلف کتاب تحلیلى از نهضت امام خمینى است ـ مى گوید:
امام در زندگى، همواره ساده، زیست مى کند، ساده مى پوشد، ساده مى خورد، از غذاى چرب و نرم همواره پرهیز مى کند، از خوراکى هاى مقوّى دورى مى جوید. در نجف غذاى مورد علاقۀ ایشان نان و پنیر و مغز گردو بود. در رفت و آمد پیاده حرکت مى کرد و على رغم اصرار و فشار همه جانبۀ دوستان و ارادتمندان در نجف، از گرفتن اتومبیل و رفت و آمد با ماشین خوددارى مى ورزید؛ هرچند که بسیارى از فداییان راه ایشان در کویت و جاهاى دیگر آماده بودند که با دل و جان، ماشین از غیر وجوهات شرعیه به ایشان هدیه نمایند.
از رفتن به کوفه و گرفتن منزل در آنجا ـ على رغم گرماى شدید و 50 درجۀ نجف ـ خوددارى مى ورزید. حدود 15 سال در نجف اشرف زیست، ولى حتى یک شب در کوفه نخوابید.[1]
یکى از نزدیکان امام مى گوید:
یک بار که امام در کربلا بودند، ما براى کارى به اندرون رفتیم. خادمۀ ایشان حضور نداشت. من کنجکاو شدم که ببینم در یخچال آقا چه چیزى هست؛ به آشپزخانه رفتم و درب یخچال را باز کردم؛ دیدم فقط یک کاسۀ پنیر و یک پارۀ هندوانه بود.[2]
زهد و سادگى امام که یادآور زهد انبیا و سلف صالح است، همه را متحیر کرده بود. مهم این بود که امام مى توانست در بهترین وضعیت مادى زندگى کند؛ با این حال، ساده مى زیست. اگر کسى نداشته باشد و ساده باشد که ارزش نیست؛ زیرا سادگى بر او تحمیل شده است. تفاوت انسان هاى ساده زیست و فقیر در این است که گروه اول، سادگى را انتخاب مى کنند، و گروه دوم، سادگى آنها را انتخاب مى کند و در حقیقت بر آنها تحمیل مى شود.
اهمیت سخن امیر المؤمنین علیه السلام که فرمود: «اى دنیا! سراغ دیگرى برو؛ که من تو را سه طلاقه کرده ام» در این بود که وقتى حضرت به ریاست مسلمین دست یافت چنین خطابى به دنیا کرد.
امام خمینى رحمه الله وقتى که رهبر بود و مى توانست در یک کاخ زندگى کند، خانۀ محقر جماران را برگزید و انسانى بزرگ در خانه اى کوچک مسکن گزید؛ خانه اى که از فرط سادگى، تعجب جهانیان را برانگیخت. یکى از یاران امام مى نویسد:
یک روز که جمعى از خبرنگاران خارجى به جماران آمده بودند، یکى از آنان جوانى بود ظاهراً آمریکایى که سخت از دیدن خانه و اقامتگاه امام، شگفت زده و گیج شده بود.با آن که همه چیز را با چشم خود مى دید، باز هم براى او قابل هضم و باور نبود؛ پرسید: «واقعاً خانۀ امام همین است؟!»
با توضیح و جواب من، تعجبش زیادتر شد و در ادامه، نکته اى را براى او گفتم که حتى سؤال آن به ذهن کنجکاو خبرنگارانۀ او خطور نکرده بود. توضیح دادم: تازه این خانه که مى بینید، ملک امام نیست و اجاره اى است!
تعجبش بیشتر شد و با آن که از چهره اش معلوم بود که نمى تواند باور کند، تصور چنین چیزى او رابه شدت تحت تأثیر قرار داد. اشک در چشمانش حلقه زد و منقلب شد.[3]
اگرچه این ساده زیستى امام، جزو ویژگى ها و خصایص اخلاقى حضرت امام بود، اما او همدردى با مردمى را که براى مبارزه با دشمنان اسلام و نظام شاهنشاهى، در سختى به سر مى بردند، بر خود لازم مى دانست. یکى از نزدیکان امام مى گوید:
هواى نجف بسیار گرم و در بعضى مواقع، درجۀ حرارت از 50 درجه بالا مى رفت و انسان را کلافه مى کرد. روزى با چند نفر از برادران پیش ایشان رفته و گفتیم: آقا این گرما شدید است، شما هم مسن هستید، همۀ مردم، شبها به کوفه مى روند، آنجا هواى بهترى دارد؛ شما آنجا بروید. ایشان در جواب گفتند: «من چطور براى هواى خوب به کوفه بروم، در صورتى که برادران من، در ایران در زندان به سر مى برند؟!»[4]
امام حتى در اوج احساسات و شور و اشتیاق مردم هنگام ورود به ایران، ساده زیستى خود را حفظ کرد. یکى از یاران امام مى گوید:
«روزى از کمیتۀ استقبال از تهران زنگ زدند. من مسئول دفتر و تلفن امام بودم. تلفن کننده از تهران و شهید مظلوم آیة اللّه دکتر بهشتى بود. فرمود: براى ورود امام برنامه هایى تنظیم شده؛ براى این که امام در جریان باشند به عرضشان برسانید: فرودگاه را فرش مى کنیم؛ چراغانى مى کنیم؛ فاصلۀ فرودگاه تا بهشت زهرا را با هلى کوپتر مى رویم و...
خدمت امام رسیدم و مطالب را گزارش کردم.پس از استماع دقیق ـ که عادت امام است که سخن طرف را به دقت گوش کنند، آنگاه جواب بگویند ـ و با همان قاطعیت و صراحت خاص خود که دو شرط مهم رهبرى است، سر بلند کرد و فرمود: «برو به آقایان بگو: مگر مى خواهند کوروش را وارد ایران کنند؟! ابداً این کارها لازم نیست؛ یک طلبه از ایران خارج شده، و همان طلبه به ایران باز مى گردد. من مى خواهم میان امتم باشم و همراه آنان بروم؛ و لو پایمال شوم.»[5]
مجلۀ آلمانى اشپیگل مى نویسد:
فقط امام خمینى بوده است که به اعتراف حتى دشمنانش، در تمامى عمرش یک زندگى همراه با تواضع و محقّر و دور از هر گونه تمایلات و تجملات دنیوى داشته است و کوچکترین لکۀ سیاهى در شرح حال زندگى اش دیده نمى شود.[6]
به فرمودۀ حضرت آیة اللّه جوادى آملى:
کسى که دنیا به کام او باشد و همچنان زیلوى حسینیۀ جماران را فراموش نکند و آن خانۀ سادۀ قم را حفظ کند و رسم ساده زیستى را از یاد نبرد، دنیا را طلاق مردانه داده است؛ که «لارجعة لی بعدک». بسیارى از افراد با دنیا بىارتباطند، اما نه آنطور که حضرت على علیهالسلام دست رد به در آورد و به سینۀ نامحرم زد؛ بسیارى سعى کردند که زهد را براى دنیا تحمل کنند، اما کسى که خطر «أفضل الزهد إخفاء الزهد»[7] یا «من ترک للدنیا»[8] دامنگیر او نشود، آن هنر است.[9]
منبع: امام خمینی و اندیشه های اخلاقی عرفانی، ج9، ص 37-40
[1] سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى، ج 1، ص 105.
[2] همان، ج 4، ص 133.
[4] سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى،ج 4،ص 182.
[6] مجلۀ حضور،بهمن 1370، ص 89.
[7] بحار الانوار، ج 67، ص 316، ح 23.
[8] همان، ج 2، ص 84، ح 10.
.
انتهای پیام /*