پرتال امام خمینی(س)-محمدکاظم تقوی: امام خمینی (س) دارای فکری عمق و ابعاد شخصیتی ویژهای بود که در مقام علم و عمل او، این جامعیت و شمول و نیز عمق و ژرفا برای ژرفاندیشان قابل مشاهده است. او با صدای رسا در عرصه علم، علوم ظاهری و علوم باطنی را در آغوش هم مینشاند و بر اساس آن فقه و عرفان و حقوق و اخلاق را مکمل یکدیگر میدید و به همان اندازه در دقائق و ظرائف عرفان میکوشید که برای شناخت و عملی کردن فقه جهاد میکرد. او هم مدرس عرفان و فلسفه بود و هم تدریس عالی مباحث فقه و اصول او زبانزد بود.
«اسلام نه دعوتش به خصوص معنویات است و نه دعوتش به خصوص مادیات است، هر دو را دارد؛ یعنی اسلام و قرآن کریم آمده است که انسان را به همه ابعادی که انسان دارد بسازد» (صحیفه امام، ج4، ص 114).
او بر اساس همین جامعنگری و ژرفاندیشی در دورهای که دشمنان اسلام از روی عنود و گروههایی از مسلمانان از سر تحجر و نفهمی، سیاست و مدیریت جامعه را دور از اسلام معرفی میکردند، اعلان کرد: «اسلام دین سیاست است» (همان، ج5، ص 388)
و هدف او از پرداختن به سیاست و مدیریت جامعه عمل به احکام سعادتبخش اسلام بوده: «حکومت در نظر مجتهد واقعی فلسفه عملی تمامی فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است، حکومت نشاندهندة جنبة عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی است» (صحیفه امام، ج 2، ص 289)
البته فقه در نگاه امام صرفاً احکام عبادی و مسائل کسب و کار نبود بلکه: «فقه تئوری واقعی و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است» (همان)
این نظرات و سخنان تنها مربوط به سالهای مبارزات انقلابی و یا مقطع پس از پیروزی انقلاب نیست بلکه ریشهیابی افکار امام خمینی نشان میدهد که به شهادت آثار مکتوب ایشان از سال 1308 ش و در خاتمه کتاب تعلیقه بر فواید رضویه، توجه به سیاست و چگونگی اجتماع و مبارزه با ظالمین، یکی از دغدغهعههای ایشان بوده است. یادداشت معروف امام بر دفتر کتابخانه وزیری یزد و دعوت همگان به «قیام لله مثنی و فرادی» از اقدامات برجسته ایشان بوده است. بیان شئون سهگانه مجتهد جامع الشرایط در عرصههای: فتوی، قضا و حکومت و مدیریت جامعه در سالهای پایانی دهه بیست به هنگام تدریس خارج اصول در بحث اجتهاد و تقلید و قبل تر از آن در بحث قاعده لاضرر از شئونات سه گانه پیامبر اکرم (ص) سخن گفته بود، همه گواه ژرفای این اندیشه است.
در تألیفات دهه سی امام این خط فکری دیده میشود تا اینکه مبارزات عملی او در آغاز دهه چهل و پس از رحلت آیت الله بروجردی به صورت جدی آغاز شد و حبس و حصر و تبعید هم نتوانست او را از راهی که شناخته و قدم در آن گذاشته بود بازدارد.
او با انتقال تبعیدگاهش از ترکیه به نجف اشرف در عراق در خاتمه بحث امر به معروف و نهی از منکر کتاب معروف تحریرالوسیله، مسائل مهمی در موضوع سیاست مطرح کرد تا اینکه در سال 1348 به هنگام تدریس مبحث ولایت فقیه در کتاب البیع، به صورت مبسوط از حکومت اسلامی و ولایت فقیه سخن گفت و حاضران در جلسه درس و همه مسلمانان رابه شناخت صحیح اسلام و عمل به احکام آن دعوت کرد.
در حالی که علائم و نشانهها هیچ خبر از دگرگونی بزرگ در عرصه سیاست ایران نمیداد، لطف خفی الهی شامل حال امام و مردم ایران شد و جرقههای سالهای 1356 و 1357 به انقلاب اسلامی بزرگ 22 بهمن 1357 منتهی شد.
در این مقطع بود که امام خمینی با هجرت از سر ناچاری به فرانسه و اقامت در نوفل لوشاتوی پاریس، در همان حال که بر سرنگونی حکومت سلطنتی و سرکوبگر پهلوی اصرار داشت، برپایی حکومت اسلامی را نیز مطرح میکرد او حکومت جدید را با نام «جمهوری اسلامی» معرفی میکرد:
«با قیام انقلابی ملت، شاه خواهد رفت و حکومت دموکراسی و جمهوری اسلامی برقرار میشود» (صحیفه امام، ج 4، ص 244)
امام در مصاحبهای دیگر روشنتر میگوید:
«ما خواهان استقرار یک جمهوری اسلامی هستیم و آن حکومتی است متکی به آرای عمومی. شکل نهایی حکومت با توجه به شرایط و مقتضیات کنونی جامعه ما، توسط خود مردم تعیین خواهد شد.» (همان، ص 248)
او در همین مصاحبه میافزاید: «حکومت اسلامی ما متکی به آرای عمومی خواهد بود و همه احزابی که برای مصالح ملت ما کار کنند، آزاد خواهند بود.» (همان، ص 249)
امام با صراحت بیان میکند:
«هدف ما برقراری جمهوری اسلامی است و برنامه ما تحصیل آزادی و استقلال است.» (همان، ص 263)
ایشان در تاریخ 15/8/57 در مصاحبه با خبرنگار عربی زبان المستقبل اظهار داشته: «حکومت جمهوری اسلامی مورد نظر ما از رویه پیامبر اکرم (ص) و امام علی (ع) الهام خواهد گرفت و متکی به آرای عمومی ملت خواهد بود و شکل حکومت با آرای ملت تعیین خواهد گردید.» (همان، ص 334)
روشن و مسلم است که پیامبر اکرم (ص) که خودسازی و جامعهپردازی شعاع رسالت حضرتش بود، در سیزده سال مکه، برای این که یاران او در قلت بودند و جامعه مکه او و پیروانش را در انواع و اقسام تنگناها قرار داده بود، با دعوت مردم مدینه طی مراحلی و استقبال عمومی از آن حضرت در مدینه النبی تشکیل حکومت داد و دولت نبوی را پایهگذاری کرد و امیرالمؤمنین (ع) که در غدیر با فرمان الهی به امامت و رهبری مسلمانان منصوب شده بود و پیامبر اکرم (ص) در مواقع متعدد امامت آن حضرت را اعلان فرموده بود، با عصیان امت بیست و پنج سال یعنی ربع قرن جامعه اسلامی از هدایت و امامت او محروم بود تا این که با «حضور حاضر» و «قیام حجت به وجود ناصر»، خود را موظف دید زمام جامعه اسلامی را به دست گیرد و علی رغم خبر دادن از اینکه «فانا مستقبلون امراً له وجوه و الوان لا تقوم له القلوب و لا تثبت علیه العقول» (شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 33، کلام 91) زمام جامعه را به دست گرفت و همه میدانند در مدت پنج سال زمامداری حضرت چه حوادثی رخ داد و سرانجام به کجا رسید.
چرا پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع) تا زمینه و رأی و رضایت بلکه دعوت و اصرار مردم محقق نشده بود تشکیل حکومت ندادند؟ به نظر میرسد جواب این سؤال آن باشد که امام خمینی گفته است:
«ما بنای بر این نداریم که یک تحمیلی به ملتمان بکنیم و اسلام به ما اجازه نداده است که دیکتاتوری بکنیم ما تابع آرای ملت هستیم. ملت ما هر طور رأی داد ما هم از آنها تبعیت میکنیم، ما حق نداریم، خدای تبارک و تعالی به ما حق نداده است. پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که ما به ملتمان یک چیزی را تحمیل بکنیم.» (صحیفه امام، ج 11، ص 34)
بر اساس کریمه «لا اکراه فی الدین» بخاطر این که «قد تبین الرشد من الغیّ» و اصل مختار بودن انسان تا این که «لیهلک من هلک عن بینة و لیحیی من حیّ عن بیّنة» محقق شود؛ رهبران الهی از انبیاء و اوصیاء تا پیروان و جانشینان آنان، خود را مجاز به تحمیل بر مردم نمیدانستند تا اطاعت مردم در صورت پیروی از آنان تحقق یابد و عصیان در صورت عدم همراهی و پیروی رهبران الهی، که البته هر گروه جزای مناسب خود را از ثواب و عقاب دارند.
امام در پیام خود به ملت ایران در تاریخ 16/8/57 هدف مبارزات را که برمیشمرد، از جمله مینویسد:
«به پا داشتن حکومت جمهوری اسلامی مبتنی بر ضوابط اسلام، متکی به آرای ملت» (همان، ج 5، ص 349)
امام در مصاحبهای به تاریخ 18/8/57 درباره ماهیت دولت اسلامی میگوید: «دولت اسلامی یک دولت دموکراتیک به معنای واقعی است.» (همان، ص 41)
ایشان در تاریخ 20/8/57 در این رابطه اظهار داشت:
«ماهیت جمهوری اسلامی این است که با شرایطی که اسلامی برای حکومت قرار داده است، با اتکا به آرای عمومی ملت، حکومت تشکیل شده و مجری احکام اسلام باشد.» (همان، ص 444)
خبرنگار روزنامه فرانسوی لوموند در تاریخ 22/8/57 یعنی سه ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی از امام میپرسد:
حضرتعالی میفرمایید که بایستی در ایران جمهوری اسلامی استقرار پیدا کند و این برای ما چندان مفهوم نیست زیرا که جمهوری میتواند بدون پایههای مذهبی باشد. نظر شما چیست؟ آیا جمهوری شما بر پایه سوسیالیسم است؟ مشروطیت است؟ بر انتخاباتی استوار است؟ دموکراتیک است؟ چگونه است؟
امام در پاسخ گفتند:
«اما جمهوری، به همان معنایی است که همه جا جمهوری است. لکن این جمهوری بر یک قانون اساسیای متکی است که قانون اسلام است. اینکه ما جمهوری اسلامی میگوییم برای این است که هم شرایط منتخب و هم احکامی که در ایران جاری میشود، اینها بر اسلام متکی است، لکن انتخابات با ملت است و طرز جمهوری هم همان جمهوری است که همه جا هست.»(همان، ص 479)
«جمهوری به همان معنایی است که همه جا جمهوری است» بیان کننده ماهیت یکی از دو رکن اساسی نظام برآمده از انقلاب اسلامی ایران است، یعنی رکن «جمهوریت» در کنار رکن «اسلامیت» معنای «جمهوری به همان معنایی که همه جا جمهوری است» را باید از متخصصین علوم سیاسی پرسید که جمهوری در جاهای دیگر به چه معنا هست؟
دکتر داریوش آشوری در کتاب دانشنامه سیاسی خود مینویسد:
«جمهوری: نوعی حکومت که در آن جانشینی رئیس حکومت ارثی نیست و مدت ریاست جمهوری در آن محدود است و انتخاب رئیس کشور که رئیس جمهور نامیده میشود، با رأی مستقیم یا غیرمستقیم مردم انتخاب میشود. جمهوری از نظر مفهوم کلمه اغلب درجاتی از دموکراسی را نیز دارد.»
امام در بیان مقصود خود از «جمهوری اسلامی» که بخصوص برای غربیها نامأنوس و نامفهوم مینمود، این ترکیب بدیع را معنا کردند و ماده و محتوای مورد نظر خود و ملت ایران را قانون اسلام معرفی کرد و در معرفی شکل و صورت حکومت، شکل جمهوری را ذکر کرد و آن را به همان معنای روشن و شناخته شده در دنیای جدید استعمال کرد نه معنای جدیدی برای این لفظ ابداع کرد و نه با پیچیدهگویی هدف خود را در ابهام نگه داشت.
اینجا مناسب است تفسیری انحرافی از دیدگاه امام درباره جمهوری اسلامی که به واقع از مصادیق بارز «تفسیر به رأی» میباشد، معرفی و بررسی شود:
«کسانی که فرمایشات حضرت امام را در سخنرانیها و کتابهایشان دیده باشند، میدانند که امام از لفظ حکومت اسلامی استفاده میکردند، اما از آنجا که واقعه انقلاب در این جهان اتفاق میافتد و جهان میخواهد بداند چه حکومتی در ایران قرار است بر سر کار بیاید، از ادبیات سیاسی روز استفاده کرده و منطقی را اتخاذ کردند که مورد توافق و فهم دیگران باشد. امروز در ادبیات سیاسی دو نوع حکومت سلطنتی و جمهوری وجود دارد و نوع سومی ذکر نشده است، لذا امام وقتی قرار است با کسانی سخن بگویند که حکومت را منحصر در دو نوع میدانند و از طرفی امام در صدد نفی حکومت سلطنتی موجود در ایران بودند، باید به گونهای سخن میگفتند که آنها هم متوجه شوند و لذا لفظ جمهوری را به کار بردند.»
ایشان در ادامه اظهار داشت: «لذا اینکه امام مثلاً میفرمایند میزان رأی ملت است، نه به این معنا که اگر ملت دیگر اسلام را نخواستند ما هم اسلام را کنار بگذاریم بلکه از آنجا که آنچه در ادبیات سیاسی امروز ملاک عمل قرار گرفته، رأی مردم است، امام برای اقناع طرفهای مقابل به رأی مردم استدلال میکنند.»
در برابر این تفسیر، تفسیر متفکر و اسلامشناس شهید آیت الله مطهری (طاب ثراه) قرار دارد که با صراحت و شفافیت در مقام تفسیر «جمهوری اسلامی» میگوید:
«جمهوری اسلامی از دو کلمه مرکب شده، کلمه جمهوری و کلمه اسلامی. کلمه جمهوری شکل حکومت پیشنهاد شده را مشخص میکند. میدانیم که حکومتهای دنیا چه در گذشته و چه در حاضر، شکلهای مختلفی داشتهاند، از قبیل حکومت فردی موروثی که نامش سلطنت و پادشاهی است؛ حکومت متخصصان، حکیمان، فیلسوفان، خبرگان که در قدیم آریستوکراسی مینامیدند؛ حکومت متنفذان، سرمایهداران، مالیات دهندگان. یکی از آنها هم حکومت عامه مردم است، یعنی حکومتی که حق انتخاب حاکم با همه مردم است، قطع نظر از این که مرد هستند یا زن، سفید هستند یا سیاه و دارای هر فکر و عقیدهای هستند، فقط شرط بلوغ سنی و رشد عقلی در آن معتبر است و نه چیز دیگر، و به علاوه این حکومت موقت است یعنی هر چند سال یک بار باید تجدید شود، یعنی مردم حق تجدید نظر دارند که بخواهند آن حاکم را برای بار دوم و احیاناً بار سوم یا چهارم (اگر قانون اساسیشان اجازه بدهد) انتخاب کنند یا شخص دیگر را که از او بهتر میدانند.
و اما کلمه اسلامی، محتوای این حکومت را بیان میکند یعنی پیشنهاد میشود که این حکومت با اصول و مقررات اسلامی اداره شود و در مدار اصول اسلامی حرکت کند، چون میدانیم که اسلام به عنوان یک دین در عین حال یک مکتب و ایدئولوژی است و طرحی است برای همه شؤون زندگی بشر.»
استاد شهید در مقام جمعبندی میگوید:
«بنابراین جمهوری اسلامی، یعنی حکومتی که شکل آن انتخاب حاکم است از طرف عامه مردم برای مدت موقت و نه شکل موروثی، و محتوای آن اسلامی است؛ یعنی بر اساس معیارها و موازین اسلامی است.» (آینده انقلاب اسلامی، ص 253 ـ 254)
این تفسیر کسی است که امام او را «متفکر و فیلسوف و فقه عالی مقام ... که در اسلامشناسی و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کمنظیر بود» معرفی کرد و «فرزند عزیز» و «پاره تن» خود خطاب کرد و درباره افکار و آثار علمی او گفت» «آثار قلم و زبان او بیاستثناء آموزنده و روانبخش است» و توصیه کرد «دانشجویان و طبقه روشنفکران متعهد نگذارند کتابهای این استاد عزیز با دسیسه های غیراسلامی فراموش شود.»
وقتی اظهارات صریح و مکرر و روشن امام در تفسیر و تبیین جمهوری اسلامی ملاحظه شود ـ که خود گویایی کامل دارد ـ و این دو تفسیر را در پی آنها بیاوریم، کدام تفسیر باید پذیرفته شود؟
تفسیر حضرت آقای مصباح که هم با نصوص امام سازگار نیست و هم او را متهم به بیصداقتی با ملت میکند، یا تفسیر متفکری که امام او را کمنظیر و آثار او را بیاستثنا آموزنده معرفی کرد؟
امامی که با صراحت و صداقت در مقابل پرسش و اعتراض جمعی از دانشجویان در مسئله نصب دولت موقت به آنها میگوید:
«به آرای مردم میخواهیم مراجعه کنیم برای مجلس مؤسسان و برای تشکیل یک حکومتی که خود مردم میل دارند حالا آن جمهوری اسلامی را خواستند [چه بهتر] نخواستند، رژیم شاهنشاهی [را خواستند] هم اختیار با خودشان است.» (صحیفه امام، ج 6، ص 153)
اشتباه نشود، امام نمیخواهند بگویند اگر مردم رژیم شاهنشاهی را خواستند من هم آن را قبول خواهم کرد و یا از دیدگاه من رژیم شاهنشاهی و سلطنتی هم چیز خوبی است؛ خیر؛ او در تاریخ 22/8/57 در محل اقامت خود در فرانسه سه اصل بنیادین انقلاب اسلامی را به تفصیل برای دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج توضیح میدهد, «اصل عزل شاه و انقراض سلسله پهلوی» به عنوان اصل اول و «برچیدن نظام سلطنتی» به عنوان اصل دوم و «تأسیس جمهوری اسلامی» به عنوان اصل سوم.
امام درباره چرایی لزوم برچیدن نظام سلطنتی میگوید:
«اصل رژیم سلطنتی بیربط است، رژیم سلطنتی رژیم کهنه ارتجاعی است، در وقت خودش هم بیربط بوده است. سلطنت از اول چیز مزخرف بوده، یک آدم سلطان بر یک مردم بدون این که مردم اختیاری داشته باشند... چه معنا دارد که یک نفر آدم مثل همه ماها هست، اکثر آنها هم از همه این جمعیت کمتر بودهاند، اداراکاتشان هم کمتر بوده ..... [شاه بشود] ... بیانتخاب مردم چرا باشد آخر؟ چه معنا دارد؟ هر کسی، هر جمعیتی، هر اجتماعی حق اولیاش این است که خودش انتخاب بکند یک چیزی را که راجع به مقررات مملکت خودش است... رژیم سلطنتی چیست؟!
باید مردم خودشان یک کسی را تعیین کنند که او دخالت کند در امورشان، هر وقت او را نخواستند، بگویند برو گم شو» (همان، ص 483 ـ 494)
امام در ادامه تصریح میکند:
«رژیم سلطنتی اصلش بیربط است، باید اختیار دست مردم باشد، این یک مسأله عقلی [است] هر عاقلی این مطلب را قبول دارد که مقدرات هر کس باید دست خودش باشد.... هر عاقلی اگر تصور مطلب را بکند تصدیقش را میکند که یک همچو رژیمی اصلاً درست نیست، باید اختیار دست خود مردم باشد... رئیس جمهور معنایش این است که مقدرات دست خود مردم است.» (همان، ص 494 ـ 495)
با توجه به این سخنان روشن و قاطع معلوم شد که امام اصل رژیم سلطنتی را غلط و غیرمعقول میداند و خود زیر بار آن نمیرود ولی در کنار آن به حق مردم در این که مقدرات خود را در دست داشته باشند نیز معتقد است و به همین خاطر است که میگوید:
«ما تابع آرای ملت هستیم ... ما حق نداریم، خدای تبارک و تعالی به ما حق نداده است، پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که به ملتمان یک چیز را تحمیل بکنیم.» (همان، ج 11، ص 34)
آیا صریحتر از این میشود گفت که:
«همه مقدرات مملکت به دست خود مردم باید اداره بشود. مردم حق دارند که یک نفری را به عنوان سلطان، به عنوان رئیس جمهور، به هر عنوانی انتخاب کنند. این صحیح است» (همان، ج 6، ص 197)
اگر کسی این مبنا را بپذیرد دیگر این سخن امام را که:
«میزان رأی ملت است... مرتبه اول حق مال خود ملت است.» (همان، ج 8، ص 173) را به جدال با دنیای طرفدار دموکراسی و یا عدم صداقت با مردم تفسیر نمیکند. «این یکی از زیرکیها و دوراندیشیهای امام راحل بود» (آیت الله مصباح) چون مخاطبان «زیرکی» را به «بیصداقتی» معنا میکند و این یعنی تخریب امام و ظلم فاحش در حق او که با کمال صداقت و صراحت و شفافیت نظرات خود را بیان کرده است.
به نظر میرسد این فتوای امام از هر گونه «تفسیر به رأی» و تفسیر بر خلاف نظر گوینده به دور باشد، آنجا که در پاسخ استفتاء:
«در چه صورت فقیه جامع الشرایط بر جامعه اسلامی ولایت دارد»
پاسخ نوشتند:
«ولایت در جمیع صور دارد. لکن تولی امور مسلمین و تشکیل حکومت بستگی دارد به آرای اکثریت مسلمین که در قانون اساسی هم از آن یاد شده است، و در صدر اسلام تعبیر میشده به بیعت با ولی مسلمین.» (همان، ج 20، ص 459)
این دیدگاه همان است که امام سی و پنج روز پیش از رحلتش نیز بر آن تأکید کردند:
«اگر مردم به خبرگان رأی دادند تا مجتهد عادلی را برای رهبری حکومتشان تعیین کنند، وقتی آنها هم فردی را تعیین کردند تا رهبری را به عهده بگیرد، قهری او مورد قبول مردم است، در این صورت او ولی منتخب مردم میشود و حکمش نافذ است.» (همان، ج 21، ص 371)
آقای مصباح یزدی به عنوان یک عالم و صاحب نظر در مسائل اسلامی، این حق را دارد که نظرات و دیدگاههای خود را ابراز کند و با گفتن و نوشتن نظرات خود، به یارگیری فکری ـ سیاسی بپردازد، ولی سزاوار و شایسته ایشان نیست که با «تفسیر به رأی» دیدگاههای خود را به نام امام خمینی به خورد مخاطبین بدهد. دیدگاه امام درباره نقش و حق مردم در تعیین سرنوشت اجتماعی خود در این مقاله گزارش و تحلیل شد، از وضوح کامل برخوردار است و مفسرانی مانند شهید آیت الله مطهری سخنان استاد خود را به بهترین شکل تفسیر کردهاند، دیگران آزادند نظرات خود را بگویند ولی حق ندارند نظرات امام را با تفسیر انحرافی به جامعه معرفی کنند و اسباب بدبینی جوانانی که کمتر با دیدگاههای آن بزرگوار آشنایی دارند، را فراهم کنند.
حضرت استاد که در دو دهه اخیر پای ثابت جریانسازی سیاسی در جمهوری اسلامی ایران شده و البته از حمایتهای گوناگون هم برخوردار بوده و میباشند، لطف کرده حمایت تمام قد و بی قید و شرط خود را از دولت هشت سال گذشته و فجایعی که آن جریان به وجود آورد برای مردم توضیح دهند و بفرمایند چطور دولت برآمده از نذر و نیاز مردم، منحرف و بابی و بهائی از کار در آمد؟! توضیح دهند خسارتهای مادی و معنوی آن جریان به اسلام، تشیع، روحانیت، جمهوری اسلامی و ملت سرفراز ایران را چه کسی باید پاسخگو باشد؟
بله آن جریان ـ چه تئوریسینها و چه نیروهای عملیاتی ـ باید بخاطر عملکرد خسارتبار خود به مردم پاسخ دهد که چرا از دل صدها میلیارد درآمد نفتی، فقر فاحش عمومی پدید آمد و پس از هزاران میلیارد هزینه کردن، فرهنگ مورد نظر و مطلوب آقایان تامین نشده و همچنان صدای اعتراضشان همچنان بلند است. اینان باید خود را برای حسابرسی در فردای قیامت آماده سازند.
لطفا اگر ملت نمیتواند از شما حساب بکشد و یا از آن اغماض میکند، به جای بدهکار بودن، طلبکار نباشید و بگذارید ملت مسلمان و سرفراز ایران در «ایران جدید»، ایرانی که با افکار روشن و بلند اسلامی ـ مردمی خمینی عزیز و بزرگ پایهریزی شده و هنر عملی و معنوی او نزاع سنت و مدرنیته را به همزیستی آندو و مکمل یکدیگر بودن رسانده، به عزت مادی و معنوی و دنیوی و اخروی برسد و این راه را با آگاهی، آزادی و حق خدادادی انتخاب خود انجام دهد.
.
انتهای پیام /*