در شب روز یازدهم آبان (سال 42 ) به واسطه اعدام طیب حاج رضایی و اسماعیل حاج رضایی از بارفروشان میدان ترهبار تهران که با قیام 15 خرداد همراهی نشان داده بودند، سید عبدالحسین دستغیب سخنرانی خود را که حاکی از تأثر وی بود به کوتاهی برگزار کرد. گزارشگر ساواک بسیاری از شنوندگان را افسرده و ملول توصیف میکند و مینویسد سید هاشم پسر سید عبدالحسین دستغیب زیاد اندوهناک و درهم بود، همو گزارش میدهد که: «چند تن از نمازخوانان بعد از ختم منبر به نماز لیلة الدفن مشغول شدند. به یکی از آنان نزدیک شدم گفت برای طیب نماز وحشت میخواند. گفتم لابد دیگران هم عمل شما را میکنند؟ جواب داد: آری.» (نفس مطمئنه، 165)»
سید عبدالحسین دستغیب دو شب بعد در ادامه تفسیر سوره قیامت، سخن را به ریاست سلطنت کشاند و گفت: «آدم بیچاره و بدبخت برای حفظ مقام و ریاست و سلطنت، خود را گم میکند. هر کار زشت و بدی را خوب میداند. او در کثافت دنیا غوطهور است مانند کناسی که به او میگویند بابا چه میکنی، این بوی بد چیست، نمیفهمد، میگوید بو کجاست. سلطان بدبخت راحتی ندارد، تمام هم و غم او صرف خودش و کارهای زشت و ناپسندش میشود. آیا دنیا ارزش دارد، از مقام سلطنت که بالاتر نیست، بیچاره نه خواب دارد و نه آسایش و در آخرت هم همینطور. او برای استقامت خودش چه عملیات بدی انجام میدهد. دستغیب در پایان سخنرانی خود، تأثر آشکارش را از اعدام طیّب و اسماعیل حاج رضایی اعلام داشت.
برابر همین گزارش که توسط حریری رئیس ساواک فارس به تهران ارسال شده بود مجدالدین محلاتی نیز در موقع درس به چند نفر طلاب در مورد اعدام طیّب اظهار داشت آدمکشی به جای اصلاحات ارضی در این مملکت رایج و بازار گرمی دارد. بلی باید درخت حکومت و مملکتداری با خون جوانان و مردمی هوشیار آبیاری شود تا عدهای فرومایه و گروهی بیبوته خوش و خرم باشند. اگر گروهی میلیونها از بودجه مملکت به جیب بزنند عیبی ندارد اما چنانچه مردی پیدا شد و عملی برای رهایی مملکت از اسارت و بندگی خودی و بیگانه انجام داد، اعدام و تیرباران میشود. حریری که تاب تحمل اینگونه سخنرانیها را نداشت بار دیگر خواستار آن شد که سریعاً روشی را که در مورد روحانیون گرفته شده به ساواک ابلاغ نمایند.( همان، ص 166).
در شب تولد حضرت زهرا (س) برابر پانزدهم آبان، بر اساس گزارش دو تن از مأمورین شهربانی که مراتب آن به استانداری اعلام گردید، سید عبدالحسین دستغیب ضمن سخنانی درباره مقام حضرت زهرا گفت: «امشب شب تولد حضرت زهرا و شب سرور و شادمانی است اما نه برای ما، به واسطه حوادث مؤلمه و پیشامدهای ناگوار و پی در پی که برای مسلمانان میشود کسی دل و دماغی ندارد، هنوز عده زیادی از مؤمنین در زندان هستند، هنوز آیتالله خمینی گرفتار ظالمین است. وقتی رئیس مسلمین در زندان باشد، مسلمین که دیگر سرپرستی ندارند کجا خوشحالند، بله اگر اشرار میگذاشتند باید ملت جشن بگیرند. چه باید کرد، الان چند ماه است که ملت داغ در دل داشته و مرتباً داغدیده است. در طی این مدت کوتاه چه مصیبتهای بزرگی به اسلام و مسلمانان وارد آمده، اشرار چه بدبختیهایی بوجود آوردند، خدایا شر آنهایی را که بوجود آورنده این بدبختیها بودند کوتاه کن. خدایا نفوذ اجنبی و دست اجانب را از دامن مسلمانان کوتاه کن. اسلام بیسرپرست شده خدایا یک سرپرست واقعی برسان. ای مسلمانان دعا کنید شاید به برکت دعا مشکلات حل شوند مأیوس نباشید، چون یأس در دین ما گناه است. آهسته آهسته کارها درست میشوند. شما نباید از دعای خود نتیجه آنی بخواهید. مثلاً با یک دعا که میکنید و میگوئید خدایا فلان دستگاه واژگون شود و فلان کس کشته و نابود گردد نباید انتظار داشته باشید که در آن واحد این کار عملی شود. خدایا ترا به حرمت زهرا ریشه ظالمین و اشرار را برکن. خدایا آنهایی که میخواهند به اسلام لطمه وارد کنند و کردند را از میان بردار. خدایا دل مسلمانان را شاد کن. خدایا زندانیان را آزاد کن. خدایا اسلام را از پریشانی وارهان.» از گزارش یکی از دو مأموری که آشکار است سعی در خفیف جلوه دادن مخالفان حکومت دارد به خوبی میتوان بازخورد سخنان دستغیب را در مردم مشاهده کرد. او مینویسد: «قطعات زیادی از عکس آقای دستغیب توسط پسر بچهای هر قطعه 8 ریال فروخته شد و مردم با شوق میخریدند.» این در حالی است که او در گزارش خود بهطور مقایسهای با گزارش مأمور دیگر جمعیت حاضر در جلسه را کمتر جلوه میدهد و حاضرین را نیز پیرمردانی وارفته و یا افراد کم سواد و اطلاع بر میشمارد.
منبع:
کتاب شیراز در انقلاب ص205
تبریز در انقلاب
خمین در انقلاب
.
انتهای پیام /*