پرتال امام خمینی(س): یادداشت ۷۲۱/ مصطفی سلیمانی
مقدمه
اگر صداقت، تطابقِ ظاهر با باطن معنا شود، آنگاه سه قلمرو در ظاهر و باطن، باید بر هم منطبق شوند تا شخص به عنوان یک فردِ صادق مطرح باشد: قلمروی چیزی که در دل میگذرد، قلمروی چیزی که بر زبان و قلم میآید و قلمروی چیزی که انجام میگیرد. هرگاه تمامِ شکافهای میانِ این سه ساحت از میان بروند، آرامش و صلح نیز در وجودِ شخص پدیدار خواهد شد. با این حال، اساسیترین موضوعی که انسانِ امروز از آن رنج میبرد، نفاق با خود، فاصله گرفتنِ ساحتهای وجودیِ او از یکدیگر، خودسانسوری، و در نتیجه، از هم پاشیدنِ یکپارچگیِ شخصیت اوست. از همپاشیدگیِ وجودی، در ابعادِ بزرگترِ جمعیتهای انسانی، نمودِ نامناسبتری نیز دارد که با عنوان عامیانهترِ «جنگ» شناخته میشود. جهان واقعی، از این رو که متشکل از جمعیتهای مختلفِ انسانی است، همواره منشأ شکلگیری تنازعات و اختلافات بسیار است. انسانها به دلیل تفاوتهای بسیاری که از نظر جغرافیایی، نژادی، زبانی و فکری با یکدیگر دارند، طرز نگرش بسیار متفاوتی نیز، نسبت به موضوعاتِ مختلف پیدا میکنند. نگرشهای متفاوت، در نهایت منشأ و منبع بروز آشفتگیهای روانی، اجتماعی و خشونت و جنگ میان انسانها است. به عبارتِ بهتر، هر انسانی به دلیلِ تفاوت در ساحتها و ابعادِ وجودی، با خود در تضاد و تعارض است و به این خاطر، اسباب بروز آشفتگی روانی را در وجود خود پدید میآورد و از آنجایی که یک انسان آشفته، به هیچ عنوان نمیتواند در جهان بیرون از خودش یکپارچگیِ پایدار ایجاد کند، بدیهی است که برقراری صلح درون، پیشزمینه و مقدمه صلح بیرونی (صلح جهانی) خواهد بود.
نوشتار حاضر در نظر دارد با بررسی لوازم و پیشفرضهای صداقت، نمودهای بیرونی و کیفیتِ وجودی انسان صادق را نشان بدهد و به این ترتیب، ارتباط صلح درونی را با صلح بیرونی تبیین کند.
لوازم صداقت
۱. التزام کامل به آرمانهای خودبرگزیده: آرمان و هدف غاییِ یک انسان صادق از درونِ خود او، و به عبارتی از ذات او سرچشمه گرفته است. در واقع، او به صورت خودجوش و به مقتضای ذات خود، آرمانی را برای خودش برگزیده است و چون قصد اقتدا و تعبد کسی را ندارد و نمیخواهد از کسی تقلید کند و یا خودش را به کسی شبیه کند، با هیچ تطمیع و تهدید و تبشیری نیز از آرمان خودش دست نمیکشد. او از درون به آرمان خودش باور دارد و به این خاطر، هرگونه مخالفت با آن را به منزله از هم گسیختگی وجود خودش تلقی میکند. بنابراین، برای حفظ یکپارچگی درونی خود، به آرمان خودبرگزیدهاش التزام کامل دارد و از هر شکل بیاعتنایی به آن دوری میکند.
۲. التزام کامل به راهنماییهای خودِ درونی: انسان در گیر و دار زندگی اجتماعی، و به دلیل تعهداتی که نقشهای اجتماعی و عادات و رسوم و عرف جامعه برای او تعیین میکنند، رفتهرفته به یکی از پازلهای جامعه تبدیل میشود و به این ترتیب از تحقق فردیت خودش بازمیماند. بسیاری از انسانها برای اینکه بتوانند از پسِ معیشت اجتماعی خودشان بربیایند و به این ترتیب از قطار رو به جلوی جامعه جا نمانند، به شکل افراطی علایق و منافع خودشان را نادیده میگیرند و فردیت خودشان را ویران میکنند. یک فرد خودباخته، خودِ اصیلاش را زیر خودهای دروغین و نمایشی مدفون کرده و از دست داده است، اما یک فرد اصیل و صادق، میداند برای آنکه بتواند یکپارچگی وجودی خودش را حفظ کند، بیشتر از هر چیزی نیاز دارد که نسبت به برآوردن تعهدات خودِ درونیاش وفادار باشد؛ به این خاطر، برای هیچ آرمانی، جانب خودِ درونیاش را وانمیگذارد. او میتواند به آسانی به جامعه پشت کند و خودش را دریابد. بیباکی و جسارت یک فرد صادق در پشت کردن به جامعه و رو کردن به خود، از این جهت پدید آمده است که او میداند در هر شرایطی، تنها القائاتِ خودِ درونیاش است که میتواند راه را برایش نمایان کند. او میداند که ممکن است توصیهها و مطالبات مصلحتاندیشانه جامعه برای او ویرانکننده باشد، به این خاطر تمام همّ و غمش بر این است که در هر حال، نسبت به اوامر و نواهی خودِ واقعیاش گوشبهزنگ باشد. انسان اصیل (که با خودش صادق است) بر این باور است که خودِ درونیاش، همیشه بدون تأثیرپذیری از جامعه و القائات آن، و به عنوان یک جوهرِ ثابت باقی خواهد بود. و بر این اساس، در همه حال از راهنماییهای خودِ درونیاش تبعیت میکند.
۳. التزام کامل به خودشناسی: انسان صادق، میداند که این یکپارچگی را مدیون شناخت خود و صداقتورزیدن با خود است. در واقع، او میداند که نمیتوان نسبت به خودِ درونی ناآگاه بود و در یک زیستِ آرام به سر برد؛ به این خاطر همواره درصدد است تا فهم بیشتری از خودش به دست بیاورد و بیشتر به خودش فعلیت ببخشد. او هم با گستره دانایی و تواناییِ خودش آشناست و هم به محدودیتهای دانشی و توانشیای که دارد واقف است. فرد راستین به دلیل آگاهی به حد و حدود خودش، در رابطه با خودِ درونیاش خشمگین نیست و از تعامل با محیط اطراف خودش نیز رضایت دارد. سودی که انسان صادق از وقوف بر حد و حدود خودش میبرد، حرکت به مقتضای دانایی و تواناییای است که دارد. او با داناییای که دارد، همیشه راه و اهدافی را انتخاب میکند که میداند در گستره تواناییاش هستند و در به دست آوردنِ آنچه که تواناییاش را دارد کوتاهی نمیکند. از این رو، هیچگاه در هیچ کاری ناکام نمیشود. انسان باصداقت نه خودش را بیشتر از آن چیزی میبیند که هست، و نه خودش را کمتر از آنچه که هست میپندارد. او نسبت به خودش هیچ بدبینی و ناخرسندیای ندارد و به این خاطر، از خودش در رنج نیست و به دیگران هم هیچ رنج و آزاری نمیرساند.
۴. التزام کامل به استکمال و ابراز خود: انسان صادق، خودش را تنها نسبت به خودش مسئول و متعهد میداند و بر این باور است که قرار نیست در تمام طول عمرش، جز خودش به رشد و پرورش کس دیگری بپردازد؛ از این رو به هیچ عنوان در اندیشه دیگران و درصدد اصلاح امور آنان نیست. به باور انسان صادق، هر انسانی، باید به طور ویژه و خالص، تنها به کار اصلاح و رشد خودش مشغول شود و تماماً دغدغه و همّ و غم وضعیت خودش را داشته باشد و بخواهد که هر لحظه نسبت به لحظه پیشِ خود بهتر و کمالیافتهتر باشد. انسان راستین به هیچ عنوان به فکر خیر رساندن به دیگران نیست و قصد ندارد دیگران را به صلاح بیاورد، تغییر بدهد و یا از درد و رنجشان بکاهد. خیر رساندن به دیگران و به اصلاح آمدن وضعیت آنان، نتیجه و فرآورده جانبی طرز زیست چنین انسانی است. او خوب زندگی میکند و دیگران نیز از این شیوه زندگی او سود میبرند.
۵. التزام به رضایت درونی: انسانِ با صداقت، برخلاف دیگران که توأمان، هم در جستوجوی موفقیت بیرونی و هم در تبوتاب رضایت درونی هستند، تنها در پی کسب رضایت درونی است. او برای تحقق این رضایت، از تمامی نمودها و جلوههای زندگی بیرونیاش دست میکشد و تنها به سیر و سلوک درونیِ خودش میپردازد. در واقع، آنچه برای یک انسان صادق اهمیت دارد، تصویری است که از خودش دارد و در این راستا، به تصورات دیگران نسبت به خودش کاملاً بیاعتناست. آنچه یک انسان صادق پیگیری میکند، ویرانی و آبادانی خودِ درونش است و او، کیفیت دستیابی به این مطلوب را با توجه به شادی، آرامش، لذت و خشنودیای که در درون خودش حس میکند میسنجد.
کیفیت وجودی انسان صادق
راستین شدن انسان، همان اصیل شدن وجود اوست و زمانی اتفاق میافتد که انسان با خودش صداقت و اخلاص بورزد. در واقع، اگر آدمی به این مرتبه برسد که بتواند در تمام لحظات به خودش وفادار بماند و با خودش باقی باشد به یکپارچگی وجودی رسیده است و به تبع آن میتواند یک زندگی بیآلایش را برای خودش رقم بزند؛ زندگی اصیلی که نمایانگر صلح او با دنیای درون و بیرون خودش است:
اخلاص با خود: فرد صادق درصدد است که در تمام آنات و لحظات، آنچه که از خودش به نمایش میگذارد، همان چیزی باشد که به واقع هست. در حقیقت، انسان صادق میخواهد آنچه اطرافیان از گفتار و کردار او میبینند، دقیقاً با همان چیزی که در درون او میگذرد (اعم از باورها، احساسات و عواطف و خواستهها) مطابقت داشته باشد. این تطابق، که میتوان از آن به عنوان یکی بودن ظاهر و باطن نیز یاد کرد، همان چیزی است که انطباق ساحتهای انسانی با یکدیگر نامیده میشود. انطباق ساحتهای ذهنی و درونی یک انسان صادق با ساحتهای رفتاری و بیرونیِ او، در نهایت او را به صفت صدق متصف میکنند؛ در واقع، انسان صادق، با اخلاص ورزیدن با خودش، علاوه بر اینکه باورها، احساسات و عواطف و خواستههایش را با یکدیگر همسو میکند، گفتار و کردارش را نیز در یک جهت ساماندهی میکند، و در نهایت، رابطه کاملاً خالص و صادقانهای را نیز بین گفتار و کردارش با باورها، احساسات و عواطف و خواستههایش برقرار میسازد.
ماندن با خود: فردی که از نظر وجودی یک شخصیت کاملاً یکپارچه دارد، به این علت که تمام ساحات و ابعاد وجودی خودش را در سازش و آشتی با یکدیگر قرار داده است، به هیچ عنوان از خودش بیگانه نمیشود. انسان باصداقت، با سازگار کردن همه اجزای وجودیاش با هم، اجازه نمیدهد که وجودش از هم گسیخته و مبتلا به انشقاق شود؛ در نتیجه، با تعارض و تناقض وجودی روبهرو نمیشود و این احساس، که گویا اجزاء وجودش با یکدیگر مخالفت میکنند و تصدیقکننده یکدیگر نیستند، سبب پشت کردنِ او به خودش نمیشود. فرد صادق با خودش در صلح و سازش است و به این دلیل با خودش باقی میماند.
نمودهای بیرونی انسان صادق
۱. فرد صادق، لزوماً همراه با عرف و عاداتِ اجتماعی حرکت نمیکند و بنا به تشخیصِ خود، هر زمان که لازم بداند، از آداب و رسوم سرپیچی میکند و به نوعی، در شمار انسانهای سنتگریز قرار میگیرد.
۲. فردِ راستین، از دیگران هیچ توقع و چشمداشتی ندارد و در نتیجه، در رویارویی با آنها، در نهایت اخلاص است. سبک و منشِ آزادانه فردِ باصداقت، سبب میشود که هیچ قید و شرط و بند و بستِ اجتماعیای نتواند او را به زنجیر بکشد و خلوصاش به هیچ آلایشی از میان نرود.
۳. فردِ باصداقت، ارزشِ خودش را با ترازویی که در درونِ خودش دارد میسنجد. معیارهایی که از سمتِ جامعه برای تعیینِ خوب و بد به کار میروند، در نظر فردِ صادق، اهمیت و ارزشِ حقیقی ندارند و در نتیجه، فردِ باصداقت، به هیچوجه تحت تأثیر داوریهای دیگران، روش، مقصد و جهتِ خودش را در زندگی تغییر نمیدهد. نکوهش و ستایش جامعه نمیتواند بر ذهن و نفسِ فرد صادق اثر بگذارد و سبک و سیاقِ او را برای زندگی عوض کند.
۴. فرد صادق، با هیچ جاذبه و وسوسهای از سوی جامعه فریفته نمیشود و جهتی که برای زندگیاش انتخاب کرده است، با هیچ موقعیتی منحرف نمیشود.
۵. فرد باصداقت، هیچ میلی ندارد که شیوه زندگیاش به روش و سبکِ دیگران باشد و در نتیجه، بدونِ تفکر و تأمل، هیچ نظریه و یا عملی را نمیپذیرد و به این ترتیب، دائماً زندگی را به شیوه خودش تجربه میکند.
علل صلح بیرونی انسان صادق
۱. انسان صادق، از این رو که در بین تمام ساحات خودش سازش و صلح ایجاد کرده است، همه آنها را به صورت یک کلّ منسجم در اختیار دارد. او برخلاف انسانهای دیگر، انرژی و نیروی خودش را صرف نزاعهای درونی و آشتیِ ساحات وجودیاش با یکدیگر نمیکند، بنابراین با نیروی بسیار و بدون اینکه در موضع ضعف باشد به بیرون نگاه میکند. او خودش را یکپارچه و قوی میبیند و در نتیجه احساسِ آسیبپذیر بودن نمیکند.
۲. انسان صادق، از این رو که میداند تمام مواهب، امتیازات و نعمتهایی که دارد و در اختیار گرفته، مال خودش نیست و به او اعطا شده است، دچار عُجب و تکبر هم نمیشود. عُجب نداشتن سبب میشود که انسان صادق در تعامل با دیگران به دنبال نفع شخصی نباشد، و زمانی که منفعت شخصی در میان نیست، هیچگونه پسزمینه ذهنی و پیشداوریای هم وجود نخواهد داشت. بنابراین یک انسان باصداقت، دائماً با فروتنی و قدردانی به عالم بیرون از خودش نظر میکند.
۳. انسان صادق، از این رو که از درون با خودش در جنگ نیست، با دیگران هم سر جنگ ندارد. در واقع، او با صدق و اخلاص دلِ خود با دیگران مواجه میشود، و دیگران نیز، چون صدق او را درک میکنند (همانگونه که دشمنی را ادراک میکنند)، با او از سر صدق وارد تعامل میشوند و کمتر تمایلی به نزاع با او نشان میدهند.
مرزناشناسی انسان صادق
انسان صادق، به عینه جهان هستی را ورای تمام کثرتهایی که دارد، یک واحد یکپارچه میبیند. او بر این باور است که عالم، وحدت دارد و همه موجودات با یکدیگر یگانهاند، و به عبارتی، عالم را یک موجود یگانه پر کرده است. در واقع، انسان راستین به این دلیل که مرزی میان موجودات نمیبیند، میتواند بدون هیچ قید و شرطی وارد تعامل صلحآمیز با آنها شود.
نتیجهگیری
تمام انسانها به طور ذاتی از نزاع، جنگ، تشتّت و آشفتگی گریزان، و طالب آرامش، خوشی و رضایت هستند، اما آنچه موجب برقراری صلح مورد علاقه آنها، و شکلگیری آرامش مورد نظر آنها میشود، نحوه زیست آنهاست؛ و این زیست، که از آن به زیست صالحانه نیز تعبیر میکنند، تنها در سایه التزام به بعضی حقایق گریزناپذیر و اصول لایتغیر است که میتواند فراهم شود. در واقع، انسانِ گریزان از تشتّت و مشتاق به صلح، از این رو که منبع و منشأ همه آشفتگیها و نزاعها را در درون خودش میبیند، بیشتر از هر چیزی در پی برقراری آشتی در مملکت درونیِ خودش است. او درصدد است که با به صلاح آوردن ساحات وجودیِ خودش، هر آنچه را که از ناسازگاری و ناخالصی میبیند، به سامان بیاورد و به این ترتیب به خلوص و صداقتِ درونی برسد. بنابراین انسان صادق، کسی است که در وهله اول، ندای اضطراب، آشفتگی و به هم ریختگی درونی خودش را شنیده و در وهله دوم در پی اصلاح آن برآمده است. انسان باصداقت کسی است که باور دارد آرامش حقیقی و سرچشمه حیات را در جایی غیر از درون خودش نمیتواند پیدا کند. در واقع، او با این باور که میتواند ریشه تمام ناکامیها، بدبینیها، رنجها و رنجدادنها را در درون خودش بیاید و درمان کند، از عالمِ بیرون دست کشیده و به درون خودش چرخیده است. یک انسان صادق، به وجود قطبهای متضاد درون خودش اذعان کرده است. او با باور به این حقیقت، که صادق شدن نیازمند کلنگر شدن است، به جنگ جزءنگری و مرزبندی رفته است، و از این روست که میتواند با غیر از خودش نیز در صلح و سازش به سر ببرد. در واقع او با کلنگریای که دارد، مرزها را از میان برده و تمام عالم هستی را یک موجود میبیند و پیوسته در تعادل و توافق کلی با این کل واحد به سر میبرد. منبع: حریم امام
منابع
۱. ماهنامه سپیده دانایی؛ انسان اصیل کیست، مصطفی ملکیان، ۱۳۹۷.
۲. نقش روانشناسی و عرفان در تقویت صلح درون، نورالدین میرزایی و حسنیهالسادات حسینی، نشریه عرفان اسلامی (ادیان و عرفان)، سال ۱۳۹۶، دوره ۱۴، شماره ۵۴، صفحات ۲۵۵ تا ۲۷۳.
۳. مشتاقی و مهجوری: گفتوگو در باب فرهنگ و سیاست، مصطفی ملکیان، تهران: نشر نگاه معاصر، سال ۱۳۸۵، ص ۲۷۱.
۴. در رهگذار باد و نگهبان لاله، مصطفی ملکیان، تهران: نشر نگاه معاصر، سال ۱۳۹۵، ج ۱، ص ۳۹۴.
.
انتهای پیام /*