سید حسن آقای خمینی به تازگی گفته است: «امام مسئول اموری شناخته میشود که ربطی به او ندارد. حال آن که از فوت امام ۵ دولت مسئولیت داشته اند ولی باز هر آنچه امروز واقع می شود به امام منسوب می شود. انسان مسئول اعمال خود است نه آنچه ۳۰ سال بعد واقع شده. خوب یا بد به امام ربطی ندارد. مگر مسئولیت هر آنچه بعد از پیامبر اتفاق افتاد با ایشان بود؟ این که شما هر چیزی را به پایه گذار یک مجموعه نسبت دهید مبنای عقلی و شرعی و عرفی ندارد.... چرا هر که دلش می گیرد بازه زمانی را به ۴۴ سال قبل می برد؟ اصلا چرا می گویید انقلاب ۵۷ . بگویید انقلاب مشروطه!»
آنچه یادگار رهبر فقید انقلاب گفته در مجموع و در کلیت درست است، اما تمام واقعیت نیست.
آمریکایی ها در دادگاه ها از شاهدان می خواهند اولا واقعیت را بگویند، ثانیا جز واقعیت را نگویند و ثالثا تمام واقعیت را بگویند.
در این سخنان واقعیت گفته شده و جز واقعیت هم گفته نشده اما برای بیان تمام واقعیت بی آن که بخواهیم دست به داوری بزنیم لاجرم باید به نکات دیگر هم توجه کنیم:
۱. صریح و روشن باید گفت تاریخ را از جلو به عقب نمیخوانند. آنچه در جمهوری اسلامی ایران از بدو تاسیس غیر رسمی (۲۳ بهمن ۱۳۵۷) و پایه گذاری رسمی (۱۲ فروردین ۱۳۵۸) رخ داده، اعم از کام یابی ها و ناکامی ها یا عمل به وعده ها یا وفانکردن خواسته و ناخواسته به پیمان ها، در چارچوب کارنامه «جمهوری اسلامی ایران» قابل ارائه است و از «انقلاب اسلامی ایران» که در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به پیروزی رسید، باید تفکیک شود. تازه خود جمهوری اسلامی را هم میشود به چند دوره تقسیم کرد:
از ابتدا تا عزل اولین رییس جمهور، از خرداد ۶۰ تا درگذشت امام، از آن پس تا پایان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، دولت اصلاحات، دوران احمدی نژاد، عصر روحانی و برجام و حالا در پسا برجام.
به عبارت دیگر هر چند جمهوری اسلامی فرزند و پیامد انقلاب اسلامی است، اما مساوی و مساوق یا منطبق و مطابق هم نیستند.
بهترین گواه، اسامی اعضای شورای انقلاب در سال ۵۷ و ۵۸ و مواضع انتقادی اکثر آنها به مرور زمان است.
۲. اصرار بر استمرار «انقلاب» موجب شده داوری درباره «نظام» و «دولت»ها به اصل انقلاب تسری یابد. ممکن است کسی موافق انقلاب، اما منتقد نظام باشد. یا موافق نظام، اما منتقد برخی از ارکان آن باشد. یا موافق ارکان، اما منتقد اشخاص باشد. کما این که مثلا اگر به جای آقای احمد جنتی آقای مصطفی محقق داماد دبیر شورای نگهبان بود یا نظارت استصوابی اعمال نمی شد، بسیاری از انتقادها از شورای نگهبان شکل نمی گرفت یا به صورت دیگر بیان می شد. درباره نهادهای دیگر هم می توان مثال زد، اما بحث نظارت استصوابی و شورای نگهبان حساس تر و خاص تر است.
در یک نگاه انقلاب ۵۷ در ۲۲ بهمن تمام شد و بعد از آن نظام سیاسی مستقر شده، اما در نگاه دیگر انقلاب تمام شدنی نیست؛ کما این که عنوان «رهبر انقلاب» بعد از درگذشت امام خمینی برای رهبری کنونی نیز به کار می رود و مرحوم هاشمی رفسنجانی تنها سه عنوان «رهبر کبیر انقلاب»، »«بنیان گذار جمهوری اسلامی» و «امام»را خاص رهبر فقید انقلاب اعلام کرد. به موجب نگاه دوم اتفاقات به گذشته ارجاع داده می شود و از آنها آب می خورند و طبعا موجب بازگشت به قبل می شود که مورد نقد سید حسن آقای خمینی است.
۳. این نوع نگاه و رفتار را تنها در گفتار منتقدان نمی بینیم. خود امام خمینی در خرداد ۱۳۶۰ و در انتقاد از اعلامیه جبهه ملی ایران درباره لایحه قصاص و اعلام ارتداد آنان نه تنها بر آنان به تندی تاخت که به دکتر مصدق هم طعنه زد. حال آن که مصدق ۱۴ سال قبل درگذشته بود و منطقا مسئولیتی در قبال عملکرد جبهه ملی نداشت.
۴. از عادات فرهنگی ماست که در مواقع شکر و شادی از یاد باعث و بانی غافل ایم، اما هنگام گرفتاری چنین نیست. زوجی که ۲۰ یا ۳۰ سال از ازدواج آنان می گذرد در شادی و خوشی کمتر از بانی وصلت یاد می کنند، اما خدا نکند دچار نقار و اختلاف شوند و به یاد معرفی کننده و پیوند دهنده می افتند؛ ولو دست او از دنیا کوتاه باشد و اگرچه هر دو می دانند نیت خیر داشته و می خواسته دختر و پسری سر و سامان بگیرند.
۵. در قضاوت مورد نقد یادگار امام شبکه های ماهواره ای فارسی زبان و برانداز نقش ویژه ایفا می کنند. آنان دوست ندارند گزینه و شق سومی مطرح باشد. از سوی دیگر اکثریت باشندگان کنونی ایران خاطره مستقیمی از انقلاب ۵۷ ندارند و صدا و سیما هم چندان به معرفی انقلابیون اولیه نمی پردازد، چون جریان حاکم بر این سازمان در آن زمان نقشی نداشته است.
۶. در فقره بالا به نقش صدا و سیما اشاره شد، اما به صورت مشخص می توان گفت چون اغلب چهره های فعال در انقلاب ۵۷ یا درگذشته اند یا نسبتی با اصول گرایی رادیکال ندارند؛ در نتیجه، سهمی در روایت انقلاب ندارند و میدان در اختیار کسانی است که از عنوان انقلاب در توصیف خود استفاده می کنند، اما دیگران را که واقعا در انقلاب بوده اند به «غرب گرایی» متهم می کنند. نمونه واضح در صفحه اول روزنامه همشهری رخ داد که برای تمجید از همسر آقای رییسی شاعر انقلاب و یکی از تسخیر کنندگان سفارت آمریکا یا دختر زندانی یکی از موسسان جمهوری اسلامی و معاون رییس جمهور سابق را غرب گرا توصیف کرد.
رفتاری که انسان را یاد بخشی از رمان «برادران کارامازوف» می اندازد که به عیسی مسیح هم خرده می گرفتند و از او مسیحی تر شده بودند. هر چند عیسی به عنوان «یهودی شورشی» محکوم به اعدام شد، نه مروج آیین مسیحیت.
۷. در فضای دو قطبی صدا و سیما یک سره بر رژیم سلطنتی می تازد و ماهواره های فارسی زبان به تطهیر می پردازند. اینان به جای بررسی زمینه ها و بیان این واقعیت که چند گفتمان در اتحادی عملی گفتمان سلطنتی را کنار زدند به تخطئه گفتمان انقلاب می پردازند تا گفتمان خود را غالب و در واقع قالب کنند.
۸. اصول گرایی رادیکال ایرانی انتقاد از عصر امام خمینی را بیش از دوران دیگر برمی تابد و برای منتقدان کم هزینه تر است، چرا که مردان موثر آن دوره را عملا حذف کرده اند و همین سبب شده مجال نقد آن دوران آسان تر باشد و کاسه و کوزه ها را بر سر افرادی چون میرحسین موسوی بشکنند و اجر و ارج هم ببینند. در نگاه مخاطب بی خبر از جزییات اما در واقع امام خمینی و انقلاب ۵۷ زیر سوال می رود.
۹. انکار نمی توان کرد بخش قابل توجهی از مشکلات کنونی در ادامه جنگ و گروگان گیری سفارت آمریکا ریشه دارد و این هر دو در عصر رهبری امام خمینی اتفاق افتاد و اگرچه در حیات ایشان جنگ خاتمه یافت، ولی اگر تصمیم ختم آن زودتر اتخاذ می شد بسیاری از تنگناهای بعدی قابل جلوگیری بود. یا درست است که در حیات امام گروگان ها آزاد شدند، ولی تبعات اتفاقی که دانشجویان برای ۷۲ ساعت طراحی کرده بودند و از جانب امام به «انقلاب دوم» تعبیر شد، دامن گیر نسل های بعد هم شد. یکی از دلایل بازگشت به عقب همین است و این را دیگر نمی توان گفت منطقی نیست.
۱۰. افزایش ناگهانی جمعیت در دهه ۶۰ موجب ورود نسلی تازه شد که احساس می کند آن آرمان ها فرصت زندگی عادی را هم از آنان سلب کرده است. در دهه ۶۰ آن که اهل آرمان بود در جبهه می جنگید و آن که نبود همین که زنده مانده خدا را شاکر بود.
نسل های بعدی اما در معرض انقلاب دیجیتال و مشاهده سبک های متنوع زندگی از آن فضا فاصله گرفته اند و نمی دانند اینترنت را یار امام خمینی به ایران آورد و دانشگاه آزاد و مترو حاصل سال های سازندگی است و خیال می کند اینها هم مربوط به زمان شاه است! تخریب گسترده سال های سازندگی و اصلاحات مجال آشنایی نسل جوان تر با دستاوردهای دولت هایی به ریاست دو روحانی نزدیک به امام خمینی را ستانده، در حالی که بارها مورد تمجید آیت الله خامنهای هم قرار گرفته بودند.
اصول گرایی رادیکال اصرار دارد عملکرد دولت دوم روحانی متاثر از خروج ترامپ از برجام را به کل دوران قبل تسری دهد، ولو خیلی ها به یاد آورند که اگر صاحب خانه و ماشین شدند و به سفر رفتند در دولت دوم اصلاحات و در بازه زمانی ۸۰ تا ۸۴ رخ داد، اما همین را احمدی نژاد با شعار «پول نفت بر سفره» مردم به چالش کشید و مطالبه منفعت مستقیم از آن را به میان آورد و با یارانه نقدی تجسم بخشید و در عمل هدف اولیه تأمین نشد.
۱۱. ملال آوری آنچه در کتاب های درسی به ضرب نمره و تهدید در ذهن بچه ها القاء می شود، آنان را به پذیرش روایت های دیگر سوق داده و تبلیغات رسمی را خنثی کرده است. ضمن این که صدا و سیما انحصار خود را از دست داده و فضای مجازی و شبکه های اجتماعی به رغم فیلترینگ اثرگذارند.
۱۲. اصرار بر انکار نقش غیر روحانیون، تنوع گفتمان انقلاب ۵۷ را در ذهن نسل امروز از میان برده است. خود آنان هم برای آن که مسئول اتفاقات بعدی شمرده نشوند مایل به یادآوری نیستند. شگفت آور این که عملکرد روحانیون جوانی که بعضا متولد بعد از انقلاب هستند و نقشی در انقلاب ۵۷ نداشته اند، به حساب امام خمینی و طالقانی و منتظری و بهشتی و مطهری هم گذاشته میشود!
۱۳. سلب مرجعیت رسانه های داخل هم در این وضعیت بی تأثیر نیست. در سال های اصلاحات مدیریت مطبوعات با چهره های باور مند به امام خمینی و انقلاب ۵۷ بود، اما در دهه اخیر مرجعیت رسانه ای به خارج از ایران منتقل شده و ابایی از اهانت به امام خمینی هم ندارند چه رسد به وفاداری به او.
۱۴. یادگار امام فردی منطقی است و احتمالا تصدیق خواهند کرد که برخی از امور در زمان رهبر فقید انقلاب پایه گذاشته شد و به مرور توسعه یافت و این گونه نیست که هیچ رویکردی در آن زمان ریشه نداشته باشد. تلاش برای قدسی سازی، مجال اصلاح این امور را ستاند و دامن گیر موضوعات دیگر هم شد. با این نگاه نمی توان ۱۰ سال اول را تافته جدا بافته دانست.
۱۵. وقتی برخی از اعضای اولیه شورای انقلاب مانند مرحوم احمد صدر حاج سید جوادی علنا ابراز پشیمانی کردند، طبعا به این حس دامن زده شده است.
در مجموع در فرهنگ باستانی ایرانی یا مانوی - زرتشتی آن قدر تقسیم به دو قطب خیر و شرّ و خوب و بد و دیو و فرشته سازی رایج شده که مردمان را به صفر و صد عادت داده و از اعداد فراوان دیگر غافل کرده است.
هر قدر از این دوگانه سازی ها فارغ شویم یا به دموکراسی و کارآمدی بها دهیم بازگشت به عقب هم کمتر رخ می دهد.
به بیان روشن تر هر حکومتی بر سه ضلع مشروعیت، مناسبات دموکراتیک و کارآمدی کارگزاران استوار است و هر گاه یکی از اضلاع سست و لاغر باشد، می کوشند با دیگری تقویت کنند.
انقلاب ۵۷ چنان مشروعیت داشته که برخی برای جبران کاستی سازوکارهای دموکراتیک در ضلع دیگر و ناکارآمدی مزمن به خاطر اکتفا به وفاداری به جای دانش و تخصص، مدام سراغ سرچشمه می روند و از اصل انقلاب مایه می گذارند.
در آن سو هم چون ناکارآمدی عیان و عریان شده و سازوکارهای دموکراتیک با خالص سازی تضعیف، و جاهایی محو شده؛ مخالفان حس می کنند، یگانه ضلع برپادارنده همانا مشروعیت انقلاب مردمی است و سراغ آن رفته اند؛ چرا که این ضلع را مقوم یا جبران کننده دو ضلع دیگر یافته اند.