نهضت امام خمینی (س) و قیام عشایر جنوب (۴۳ - ۱۳۴۱)

پدیدآورنده (ها): سیاهپور، کشواد

کلیدواژه ها: عشایر، امام، فارس، بویراحمد، ایل، روحانیت، ساواک

اشـاره

مـقاله حاضر گزیده ای از کتاب در دست نگارش با عنوان قیام عشایر جنوب که طی آن به نقش و تـأثیر نهضت امام خمینی (س)، در ایجاد و استمرار قیام عشایر جنوب پرداخته است.

این مقاله-بـه اختصار-به نقش روحـانیت مـبارز و در رأس آن امام خمینی (س) -در آغاز و انجام قیام عشایر جنوب، طی سالهای ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۳ پرداخته است و اصالت دینی حرکت عشایر را به تصویر کشیده است. با کمال تأسف، قیام عشایر جنوب در سالهای یادشده، تاکنون، طرف تـوجه قرار نگرفته و بنا به دلایل مختلف، آن گونه که شایسته آن بوده و هست، بازگو نگردیده است. اسناد موجود بیان می کند که قیام عشایر جنوب، از مؤثرترین قیامهای مردمی عصر پهلوی بوده، ضربات و تبعات بـسیاری بـرای رژیم پهلوی در برداشته است.

به گونه ای که «حسین فردوست» به صراحت، اذعان می کند «از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، که دوران ۲۵ ساله دیکتاتوری محمد رضا شروع شد، تا انقلاب دو حادثه مهم امنیت سلطنت او را به مخاطره انـداخت. یـکی شورش عشایر جنوب در سالهای ۱۳۴۰-۱۳۴۱ [۱۳۴۲-۱۳۴۱] بود و دیگری قیام وسیع ۱۵ خرداد ۱۳۴۲.» ۱

حرکت انقلابی سال ۱۳۴۱ به رهبری امام خمینی (س)، آشکارا انقلاب اساسی با حرکتهای پیشین روحانیون داشت. که مهم ترین تفاوت آن، چگونگی تـداوم نـهضت بود. هرچند در آغاز نهضت -و پس از اعلام لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی-همه روحانیون و از جمله امام خمینی (س)، به نرمی سخن می گفتند و اعلامیه می دادند؛ اما پس از مشاهدهء بی توجهی دولت نسبت به تذکراتشان، تندی آشکاری در کـردار و گـفتار خـویش به وجود آوردند. در این مـیان، البـته امام خمینی (س) یک استثناء بود، و بزودی عنان مبارزه را به دست گرفت. محمد رضا پهلوی که از حوادث و خطرات سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲، به سلامت گـذر کـرده بـود؛ هیچ گاه خطر تازه ای را متوجه تاج و تخت خود نـمی دید. بـویژه آنکه مرجع بزرگ تشیع-حضرت آیت الله بروجردی -به تازگی وفات یافته بود، و جانشین معروفی در حوزه های علم و دین، به جـای وی بـه مـردم معرفی نشده بود. با این اندیشه، شاه، خود را یکه تاز مـیدان سیاسی به شمار می آورد، و اریکه قدرت را بلامعارض می دید.

بنابراین اسد الله علم-نخست وزیر- «لایحهء انجمنهای ایالتی و ولایتی» را در ۱۴ مهر ۱۳۴۱ از تـصویب گـذراند. شـروطی که در این لایحه آمده بودا، خشم روحانیت را برانگیخت. در این لایحه «قـید اسـلام از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان» و نیز قید سوگند به «قرآن» حذف شده بود، «به زنان حق رأی داده بودند.» ۲بـنابراین، هـر انـتخاب کننده و انتخاب شوندهء غیرمسلمانی می توانست در انتخابات شرکت نماید و به جای سوگند به قـرآن، بـه هـر کتاب آسمانی سوگند یاد نمایند. این لایحه در حالی تصویب می شد، که «در اصول ۹۱ و ۹۲ متمم قـانون اساسی»، تـشکیل انـجمنهای ایالتی و ولایتی پیش بینی» شده بود، «و شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان در مواد ۷ و ۹ نظام نامه انجمن مصوب دوره اول مـجلس مـعین شده بود.» ۳

این شرایط عبارت بود از: «۱-باید متدین به دین حنیف اسلام بـاشند و فـساد عـقیده نداشته باشند. ۲-هنگام سوگند باید به قرآن مجید سوگند یاد نمایند. ۳-طایفه نسوان از انـتخاب کـردن و انتخاب شدن محروم اند.» ۴

روحانیون و از جمله امام خمینی (س) علیه لایحهء مذکور، اعلامیه هایی صادر نـمودند. در ایـن اعـلامیه ها از شاه خواسته شده بود تا این لایحه را لغو کند. ۵پاسخ کنایه آمیز و نیش دار شاه، کار را بـه دولتـ احاله کرده بود. وی در جواب تلگراف روحانیون، به همه پاسخ داده بود که: «تـلگراف جـناب عـالی و اصل شد و از ادعیهء خالصانه ای که اظهار داشته اید خوشوقتی و امتنان داریم. پاره ای قوانین که از طرف دولتـ صـادر مـی شود چیز تازه ای نیست و یادآور می شویم که ما بیش از هر کس در حفظ شـعائردینی کـوشا هستیم و این تلگراف برای دولت ارسال می شود. ضمنا توجه جناب عالی را به وضعیت زمانه و تاریخ و همچنین به وضـع سـایر ممالک اسلامی دنیا جلب می نماییم. توفیقات جناب مستطاب را در ترویج مقررات اسلامی و هـدایت افـکار عوام خواهانیم.» ۶

روحانیون نیز تلگرافهای بعدی خـویش را بـه عـنوان «علم» و دولت او، نوشتند. امام در تلگرافهای خویش با تـندی و صـراحت، سخن گفت و به علم هشدار داد که «علماء اعلام ایران و اعتاب مقدسه و سایر مـسلمین در امـور مخالفه با شرع مطاع سـاکت نـخواهند ماند.» ۷

از مـیان گـروهها، «نـهضت آزادی» در اعلامیه ای تحت عنوان «دولت از هیاهوی انتخابات انجمنهای ایالتی چـه خـیالی دارد؟» به شدت لایحهء دولت و متولیان آن را مورد حمله قرار داد. ۸

 «اصناف» مختلف تهران نیز در اعـلامیه هایی، مـراتب اعتراض خویش را براساس مخالفت علما و روحـانیون اعلام داشتند. محافل دانـشگاهی و مـراکز تحصیلی، نارضایتی خود را علنی نـمودند و عـموم مردم به نوعی در جریان حوادث قرار گرفتند.

در پی این اعتراضات عمومی، به نـاچار دولت عـلم عقب نشست و لغو لایحه را اعـلام کـرد. ایـن مهم، موفقیتی بـرای روحـانیت و تودهء مردم بود. امـا، ایـن آغاز کار بود. لوایح شش گانه شاه، که بعدها به «انقلاب سفید» یا «انقلاب شـاه و مـردم» خوانده شد؛ شروع مجدد بحران در عـرصهء عـمومی جامعه بـود. ۹روحـانیون و در رأس آنـان امام خمینی (س)، اعتراض و نـارضایتی خویش را آشکارا بیان داشتند. اعتراضات محافل دانشگاهی نیز شدیدتر و فراگیرتر بود. اما تقابل و تضاد روحـانیون و شـاه، بیشتر و خصمانه تر بود. شاه در چهارم بـهمن ۱۳۴۱، بـه قـم رفـت و چـون با عدم اسـتقبال روحـانیون و مردم مواجه شد، در سخن رانی خود به علما و مراجع دینی جسارت کرد. واکنش علما در سراسر کشور نیز تـند و صـریح بـود. با این رویارویی، اوضاع داخلی کشور، بـیش ازپیش بـحرانی و آشـفته گـردید. روحـانیون، بـویژه امام خمینی (س)، در اعلامیه ها و سخن رانیهای خویش، با شهامت، به شاه و ایادی اش حمله کردند. ۱۰بنابراین تبدیل جنگ لفظی دو گروه، به جنگ خونین محتمل بود. تودهء مردم دیندار، رفته رفته تـحت تأثیر روحانیون و به طرفداری و حمایت از آنان، به اقدامات قهری نیز روی می آوردند؛ از جمله عشایر متدین جنوب.

قیام عشایر

در بررسی و و مطالعهء حرکتهای ایلی و عشیره ای علیه حکومت مرکزی، بویژه در عصر پهلوی، یک نکتهء ظریف نـهفته اسـت و آن اینکه، جنگجویان عشایری، زمانی دست به اسلحه می بردند که تمام راهها به بن بست ختم می شد و آستانه صبر و تحمل آنان-که در اکثر مواقع، بسیار بالا بود-پایان می یافت. درواقع، بـعدازآنکه خـود و ایل و تبارشان به وسیله یک مأمور بی انصاف و بی مبالات، مورد آزار، شکنجه، توهین و هتک حرمت قرار می گرفت، از خود، شدت واکنش نشان می دادند. «طغیانهای فردی، کـه بـا یاغی گری معروف می شد، دلایل مـتعدد داشـت. یکی از مهم ترین آن، عدم تحمل ظلم و ستم بود» ۱۱و «و او را آوارهء کوه و بیابان» می نمود. و از پی آن، دیگر ستمدیدگان ایلی، به هستهء مقاومت می پیوستند، و به تدریج مقاومتی عمومی شکل مـی گرفت. نـمونه های متعددی از این مقاومتها و عـصیانها، در تـمام ایلات جنوب به چشم می خورد.

در ۲۱ آبان ۱۳۴۱ سرپرست اصلاحات ارضی فیروزآباد، «مهندس ملک عابدی»، توسط عده ای راه بند، در تنگاب «-تنگ آب» فیروزآباد، به قتل رسید. این رویداد، سرآغاز دیگری برای آزار، شکنجه، اجحاف و هـتک حـرمت عشایر سرخی و قشقایی گردید. در این میان، البته ایل سرخی و رئیس آن «حبیب شهبازی» بی هیچ مدرک و دلیلی، عرضهء هتک، توهین و خشونت واقع و «متهم به قتل ملک عابدی» شد. ۱۲این رفتار، از جانب بـرخی مـسئولان بلندپایه فـارس، یعنی استاندار «سپهبد و رهرام» و فرمانده ی ژاندارمری فارس «تیسمار اشکان» صورت گرفت. حبیب شهبازی، در بازگشت به «کوهمره سـرخی»، تلاش کرد تا با کمک افراد ایل، ضمن شناسایی قاتلان مـلک عـابدی «عـشایر سرخی را از این اتهام تبرئه کنند.» ۱۳سرانجام با کمک افراد ایل، موفق شد راه بندان را دستگیر و تحویل نظامیان دهـد. بـدین گونه «آشکار می شود که قاتلان از سرخی نبوده» و جمعی «سارق مسلح حرفه ای بوده اند.» ۱۴ اما بـه نـظر مـی رسد، دولتیان، در پی روشن نمودن قضیهء قتل ملک عابدی نبوده اند؛ و در خفا مقاصد و منویات دیگری را در سر داشته اند. تـهدیدات مداوم شاه، نخست وزیر «علم»، «ارسنجانی» وزیر کشاورزی و «کریم و رهرام» استاندار فارس-که بـلافاصله پس از قتل ملک عـابدی، بـه عنوان استاندار فارس منصوب شد-نشان از اندیشهء مخرب متولیان رژیم داشت که در لابلای مطالب مندرج در روزنامه های رسمی کشور، بویژه دربارهء قتل ملک عابدی، مشاهده می شد:

شاهنشاه امروز [۲۳ آبان ۱۳۴۱] در مراسم تقسیم امـلاک کرمانشاه اظهار داشتند: خونبهای [ملک] عابدی را از قاتلین می گیریم. ۱۵

دولت امروز رسما اعلام داشت که به دنبال قتل سرپرست اصلاحات ارضی فیروزآباد در شیراز حکومت نظامی اعلام شد. دولت عزا و تعطیل عمومی اعلام کرد. ۱۶

بـه مـناسبت قتل ملک عابدی: در سراسر کشور عزای ملی اعلام شد. ۱۷

استاندار و فرمانده لشکر فارس عوض شدند. ۱۸

در سراسر فارس اصلاحات ارضی یکجا به مرحلهء اجرا گذاشته می شود. ۱۹

مطالب روزنامه ها، سپس تهدید کـننده تر شـد:

سپهبد ورهرام استاندار فارس امروز امروز در اجتماع مالکان و طبقات مختلف فارس اظهار داشت: من مخالفان امنیت را زنده نمی گذارم!کاری نکنید که لباس نظامی بپوشم و قداره از روببندم و با توپ و تـانک آدم بـکشم. ۲۰

دکتر ارسنجانی در یک مصاحبه رادیویی می گوید: «لکهء فارس با خون قاتلان پاک می شود. تا ۴۵ روز دیگر اثری از فئودالیته نخواهند بود.» ۲۱

ارسنجانی، دو هفته بعد، آشکارا اعلام می کند که «به افتضاح چادرنشینی در فـارس خـاتمه مـی دهیم. ما عشیره نمی شناسیم.» ۲۲

با ایـن زمـینه چینی ها، مـسئولان حکومت مرکزی، جهت «خاتمه دادن» به «افتضاح چادرنشینی» عشایر، برنامه های خویش را اجرا می نمایند. آغاز برنامه از ایلات و عشایر فیروزآباد و اطراف آن است. قـبل مـلک عـابدی، بهترین مستمسک برای تصفیه حساب با تمام ایـلات و عـشایر منطقه است. امام مهم ترین آنها «سرخی ها» هستند، که می بایستی به هر نحوی شده مورد اتهام و تنبیه واقع شوند. نـه فـقط گـزارشهای روزنامه های رسمی، که مطالب مجلاتی چون روشنفکر؛ زمینه را برای ایـن تنبیه و تأدیب، آماده می کرده است. مطالب مفصل این مجله در اول آذر ماه-ده روز پس از قتل ملک عابدی-راجع به داستان قـتل و اوضـاع فـارس و ایلات و عشایر منطقه، بیانگر این واقعیت است:

منطقه ای که حادثه قـتل مـرحوم ملک عابدی در آنجا اتفاق افتاده یکی از نقاط حساس ایل نشین است. در این محل دوازده عشیره زندگی مـی کنند کـه خـطرناک ترین آنها طوایف سرخی، گله زن، نمدی، طیبی، دشتی و بلوکی است. سرخی ها در راهزنی و آدمـکشی نـظیر و هـمتا ندارند !در زمان اعلی حضرت فقید مردی از این طایفه به نام «باباخان سرخی» سر به بـیابان زد و بـاغی شـد. او با پنجاه نفر تفنگچی مدت بیست سال توانست مقاومت کند. باباخان در مدت چهل سـال یـاغیگری بیش از هفتصد آدم کشت. زیرا که آدمکشی برای او از آب خوردن هم راحت تر بود !گله زنها و نـمدیها هـم در تـیراندازی مهارت زیادی دارند، اما در قساوت و بی رحمی هیچ گاه به پای سرخی ها نمی رسند. ۲۳

با این تبلیغات و زمـینه سازی ها، هـرگونه تلاش افراد ایل سرخی، برای دستگیری و تحویل قاتلان ملک عابدی و همکاری با دولتـیان؛ نـتیجهء مـثبتی دربرنداشت و بازدارندهء اعمال ستمگرانه و تعدی و تجاوز دولتیان نبود.

بدین گونه، رئیس ایل-حبیب شهبازی-در برابر هـتاکی و تـطاول مقامات دولتی، «واکنش نشان می دهد و به میان ایل باز می گردد.» ۲۴ وی با استقرار در «دارنـگون» [-دارنـگان] «از اوایـل دی ماه ۱۳۴۱... سربه عصیان برمی دارد و علنا مخالفت خود را با شاه بیان می کند.» ۲۵

با اعلان عصیان حبیب شـهبازی و نـامه هایش بـه جنگجویان تیره های مختلف قشقایی؛ جمع زیادی به او پیوستند و در کوهمره سرخی، در فاصلهء نـزدیکی بـا شیراز، استقرار یافته، موضع گرفتند. با این موضع گیری علنی و عدم مشارکت در رفراندوم لوایح شش گانه در آن منطقه دولت تـصمیم بـه اقدام نظامی و برخورد خشونت آمیز با آنان گرفت و از خشن ترین نوع اقدام نظامی، یـعنی بـمباران هوایی، علیه آنان استفاده کرد. در پی این بـمباران شـدید روسـتاها و دهات کوهمره سرخی، مبارزان به فرماندهی حـبیب شـهبازی، به پاسگاه ژاندارمری «دادنجان» حمله کردند و موفق به تسخیر و خلع سلاح آن گردیدند. بـا کـشته و مجروح شردن برخی از نظامیان پاسـگاه و تـصرف آن بـه دسـت عـشایر، بمبارانهای متوالی و حضور همگانی نظامیان در مـنطقه کـوهمره سرخی شدیدتر شد. نبرد بعدی عشایر با نظامیان، در «تنگ بلقو» رخ داد کـه بـه هزیمت نظامیان انجامید؛ اما بمباران هـواپیماها، باعث نجات قطعی نـظامیان و فـرارشان به شیراز شد.

با ایـن اوضـاع بحرانی، سال ۱۳۴۱ پایان یافت و فروردین ۱۳۴۲ فرا رسید. مبارزان عشایر به رهبری حبیب شـهبازی در اوایـل فروردین، در نزدیکی شیراز و در روستای «پیـربناب» ضـمن تـحکیم مواضع خود، مـترصد ضـربه ای دیگر بر رژیم بـودند. بـه محض اطلاع نظامیان «دهها تانک و خودرو با صدها نظامی پیربناب را محاصره می کنند و با بـسیج کـلیهء امکانات نظامی مانده در شیراز، جاده شـیراز-عـادل آباد را برای جـلوگیری از حـملهء عـشایر به شهر مسدود مـی سازند. هواپیماها به شدت به بمباران این منطقه می پردازند و نیروهای کماندو با چتر فرود می آیند. صـدای بـمباران و تیراندازی شهر شیراز را به هم مـی ریزد.... عـشایر بـا رشـادت نـیروهای نظامی را عقب مـی رانند و حـلقهء محاصره را شکافته و به ارتفاعات کوه سبزپوشان پناه می برند و نظامیان به تعقیب آنها نمی پردازند.» ۲۶

هرچند، این نـبرد آخـرین درگـیری سنگین عشایر کوهمره سرخی با نظامیان رژیـم بـه شـمار مـی آید؛ امـا حـبیب شهبازی و دیگر یارانش، به شیوه جنگ و گریز، تا ردیبهشت ماه مقاومت نمودند. افزایش فشارها بر ایل و تبار وی از یک سو و قول مساعدی که درباره حفظ جان او داده شد؛ وی را مـجبور کرد تا در ۲۱ اردیبهشت ماه خود را به نیروهای دولتی معرفی و در ساواک فارس زندانی گردد.

در ایل بویر احمد، اوضاع بحرانی منطقه و دشمنی مجدد با رژیم، از بهمن ماه آشکار شد. دو خان مشهور ایـل، بـه نامهای «عبد الله خان ضر غامپور» و «ناصر خان طاهری» پس از بازگشت از سفر ناموفق به تهران، بنای نارضایتی و ناسازگاری گذاشتند. آنان با حضور در خانه بزرگان و کدخدایان ایل بویر احمد، اطلاعات و اخبار تـحریک کننده و حـساسیت برانگیزی از جو عمومی کشور-بویژه پایتخت-و همراهی روحانیت و امرای ارتش با مخالفان شاه، در اختیار اهالی گذاشتند. با موافقیت بسیاری از بزرگان قوم، اتحادیه بویر احـمد شـکل گرفت و جلسهء سران در نهضت امام خمینی (س) و قیام عشایر جنوب(۴۳-۱۳۴۱) روستای «دروهان» بویر احمد-در خانهء عبد الله خان- تشکیل شد. در این جلسه با قید قسم، بزرگان ایل موظف به اقدام عملی و مـسلحانه عـلیه حکومت گردیدند. اخبار تـجمع جـنگجویان ایل، موجب اقدام سریع دولتمردان حکومت گشت. و روستای دروهان بمباران گردید و رژیم با پیش دستی، آغاز رسمی نبردهای خونین را اعلام کرد. در برابر حملهء هوایی رژیم، جنگجویان ایل بویر احمد، خیلی زود پایـگاه کـوچک ژاندارمری ده «تورت نده» در نزدیکی دروهان را شبانه تسخیر نمودند. سپس در دو دسته هر کدام مسئول قسمتی از منطقهء وسیع بویر احمد و ممسنی شدند. افراد بویر احمد سفلی، با خان خویش- عبد الله خان-بـه سـوی «لوداب»، مقر پادگـان نظامی، (به تصویر صفحه مراجعه شود) ملا غلامحسین سیاهپور جلیل حرکت کردند؛ و افراد بویر احمد علیا، بـا «ناصر خان» به سمت ممسنی و پشتکوه جلیل روان شدند. جنگجویان بـویر احـمد سـفلی پس از محاصره پادگان لوداب، با بمبارنهای متوالی منطقه مجبور به ترک منطقه شدند. به رغم این، جنگجویان بویر احـمد عـلیا، در تنگهء «بریم برین» حدفاصل ممسنی و گچساران-با یک ستون نظامی درگیر شدند و آنـها را عـقب رانـدند. اما هواپیماها، با بمباران شدید تنگه، با زخمی کردن عشایر، آنان را فراری دادند و از گذرگاه فـارس -خوزستان دور کردند. از آن پس، رعب و وحشت عمومی، تمام منطقه را فراگرفت و هردو خان عصیانگر، برای حفظ خـویش، به تنگه های نسبتا امـن «تـامرادی» و «پیچاب و آبشور» پناه بردند. اکنون نوبت به جنگجوی مشهوری به نام «ملا غلامحسین سیاهپور جلیل» رسید که در جنگ های «توت نده» و «برین» از فرماندهان اصلی بود. او رهبری مبارزان عشایر را برعهده گرفت و با گـردآوری سریع جنگجویان عشایر، که پس از بمباران شدید «پل بریم» پراکنده شده بودند؛ به کوههای مقابل روستای «ده بزرگ» باشت گچساران رفت و در برابر جمع دیگری از نظامیان موضع گیری کرد. به رغم بمبارانهای متوالی این کوهستان، وی و یـاران وفـادارش، منطقه را رها نکردند و منتظر فرصت هجوم به مقرّ ستون نظامی ماندند.

در این میان، دوتن از طلاب جوان حوزه علمیه خان شیراز به نامهای «سیبد علی اصغر حسینی» -امام جمعه فعلی یاسوج و «سـید عـبد العلی تقوی» از سوی آیت الله محلاتی و آیت الله ملک حسینی به صورت ناشناس به مقرّ جنگجویان آمدند و اعلامیه های علما از جمله امام خمینی (س) را در اختیار ملا غلامحسین نهادند. این حرکت موجب تـشجیع مـبارزان مسلمان عشایر شد. بنابراین حملات سنگین خویش را در شب آغاز کردند و تا نزدیکی های سحر ادامه دادند. که منجر به هزیمت نظامیان و پناه گیری آنان در مسجد ده و مـنازل سـادات شـد که پس از چند روز مجبور به تـرک مـنطقه شـدند. با این موفقیت، نیروهای تحت امر ملا غلامحسین که اکنون تنها نیروی فعال عشایر و در صحنه بودند؛ در بخشهای دیگر نیز راه نفوذ نـظامیان بـه مـنطقه را مسدود کردند و حملات آنان را سرکوب و بی ثمر ساختند.

ایـن وضـعیت همچنان ادامه داشت، تا اینکه در اواخر فروردین ۱۳۴۲، یک ستون نظامی از سمت «ممسنی» به سوی منطقه روان شد. ملا غلامحسین بـا آگـاهی از مـوضوع برای مقابله با ستون، همراه با نیروهایش، به پیشواز آنـان رفت. مبارزان عشایر، شب را در جنب نظامیان به سربردند و بدون اطلاع سربازان موضع گیری نمودند. در روز ۳۱ فروردین و شب یکم اردیبهشت ۱۳۴۲، نبرد بـسیار شـدید و خـونینی، میان عشایر و نظامیان درگرفت و صبح فردا خاتمه یافت. از جمع نظامیان-کـه بـر اساس آمار نظامی، حدود دویست نفر بودند -تنها، گروه اندکی شب هنگام از مهلکه جان سالم بـه دربردند و بـقیه، تـا صبح، یا کشته و مجروح و یا دستگیر و خلع سلاح شدند. البته اسرای نـظامی، خـیلی زود آزاد و بـا راهنمایی افراد عشایر، به سمت مقرّاصلی ستون در «نوگک» ممسنی هدایت شدند. این نبرد، کـه بـه «جـنگ گجستان» مشهور گشت؛ نقطهء عطف قیام عشایر جنوب محسوب می شود. در پی این شکست، بمبارنهای شـدید و وحـشیانه تمام عشایر منطقه آغاز گردید و در اردیبهشت ماه، صدمات و لطمات بسیاری بر اقتصاد و اجـتماع عـشایر بـویر احمد و ممسنی وارد آمد. ۲۷

روحانیت و قیام عشایر

لایحهء انجمنهای ایالتی و ولایتی، آغاز صریح و علنی مخالفت روحـانیون بـه رهبری امام خمینی (س) علیه حکومت پهلوی بود. آنان براین باور بودند که بـر داشـتن سـوگند به قرآن، قید اسلام برای انتخاب شونده و اعطای حق رأی به زنان؛ تلاشی است در جهت «تضعیف مـذهب و روحـانیت و دور شدن از اسلام.» ۲۸

ازاین رو چون «در آن زمان قشر مذهبی سنتی و در مورد زنان حساسیت خـاصی داشـت»، بـه خوبی «برای برانگیختن عامه مردم و مقابله با هیاهوی فریبندهء رژیم، چنین زمینه هایی هم قابل اسـتفاده بـود.» ۲۹بـویژه «اگر با زبان و بیان روشنفکر پسند مسئله مطرح می شد، تودهء مردم بـه مـیدان نمی آمدند و حرکت مردمی نمی شد.» ۳۰

آن گونه که «هاشمی رفسنجانی» بیان می کند: «... امام می خواستند همه را به میدان بـکشانند و از هـیچ فرصت کوچکی هم نمی گذشتند. هر چیزی که می توانست حساسیتی برانگیزد و زمینهء مخالفتی بـاشد بـرای امام اهمیت داشت. مثلا معمرین علما در مـورد مـسئله اخـتلاط زن و مرد حساسیت خاصی داشتند؛ امام هم از هـمین زمـینه به خوبی استفاده می کرد... بعضی از علمای دیگر در مورد اصلاحات ارضی و مسئله مالکیت حـساس بـودند. آیت الله خوانساری در اعلامیه ای، با هـمین حـساسیت رفراندوم را مـحاربه بـا امـام زمان اعلام کردند. من جامعیت امـام را در هـیچ یک از علمای دیگر ندیدم...» ۳۱

به نظر می رسد، امام از همان آغاز مبارزه، در پی استمرار نـهضت بـود؛ چرا که «با علمای شهرها و مـراکز استانها» ارتباط برقرار کـرده آنـان را در تداوم مبارزه تشجیع می نمود. بـنابراین «مـجمعی از فضلا ایجاد کردند [و] افرادی تعیین شدند که بروند به اطراف.» ۳۲

مبلغان اعزامی، با هـمکاری و هـماهنگی روحانیون مشهور شهرها و مراکز اسـتانها، اقـدامات تـبلیغی علیه رژیم و هـدایت گری مـردم را در شهر و روستا برعهده گـرفتند.

آنـ گونه که هاشمی رفسنجانی می گوید؛ تحلیل روحانیت «این بود که رژیم هدفی جز تحکیم پایـه های حـاکمیت خودش ندارد، که در نتیجه پایه های امـریکا هـم تحکیم مـی شد، چـون رژیـم، پایگاه امریکا در منطقه بـود.» ۳۳ به علاوه، «شک» نداشتند «که کار اساسی-در اصلاحات ارضی و واگذاری سهام به کارگران-نخواهد شد.» ۳۴

امـام کـه رهبری نهضت اسلامی روحانیون مبارز و تـوده مـردم را بـر عـهده داشـت، برنامه های به ظـاهر جـذّاب رژیم را در محافل عمومی و مجالس خصوصی به نقد می کشید. «آزادی زنان» و «الغای رژیم ارباب و رعیتی» -یا همان اصـلاحات ارضـی-درواقـع مهم ترین شعارهای تبلیغی رژیم در لوایح «انجمنهای ایالتی و ولایـتی» و «شـش گانه» بـود. امـام در پاسـخ شـعار فریبنده آزادی زنان می گوید: «... ما با ترقی زنها مخالف نیستیم، ما با این فحشا مخالفیم، با این کارهای غلط مخالفیم. مگر مردها در این ممملکت آزادی دارند که زنـها داشته باشند؟مگر آزادمرد و آزادزن با لفظ درست می شود؟!» ۳۵

 «نهضت آزادی» که از گروههای فعال سیاسی وقت به تأسی از حرکت امام در اعلامیه «دولت از هیاهوی انتخابات انجمنهای ایالتی چه خیالی دارد؟» نسبت به لایحه و اهداف متولیان آن اعتراض و انـتقاد کـرد. در این اعلامیه آمده بود: «امر مسلم این است که دل آقایان برای آزادی و حق انتخاب کردن کسی نسوخته است و به هیچ وجه قصد اعطای حق به زنها یا مردها و اجرای انتخابات صـحیح و واگـذاری کارها به مردم در بین نیست. وقتی علی رغم صریح قانون اساسی و سنت ۵۶ ساله مشروطیت با بی پروایی فوق العاده ای ملت ایران را از انتخابات مجلس شورای ملی محروم مـی کند، خـیلی مضحک است که بخواهند بـه خـانمها حق رأی انتخاب نمایندگان انجمنهای ایالتی و بعد مجلس شورا را بدهند !مگر مردها در این مملکت-چه حالا و چه دوره های بعد از کودتا که با آن رسوایی انتخاباتی به عـمل مـی آمد-حق رأی دارند و داشتند کـه زنـها از آن محروم باشند؟!» ۳۶

امام نیز درباره اصلاحات ارضی و در پاسخ کسانی که سؤال می کردند؛ می گفت: «من هردو بعد مسئله را باید بگویم. نه مالکیت مالکین بزرگ شرعی است و نه اقدامات رژیم. مالکین بزرگ، به مـردم ظـلم کرده اند، اما مبارزه با این ظلم، راه های درستی دارد و رژیم نه حسن نیت دارد و نه راه درستی انتخاب کرده است. دراین موارد می توان از راه حل های اسلامی استفاده کرد.» ۳۷

با طرح چنین استدلالاتی از طرف امـام، روحـانیون بزرگ شـهرهای مختلف کشور، مسیر صحیح تبلیغات و هدایت عمومی را در شهرها و روستاها پیدا می کردند. در این میان، روحانیون بزرگ و مبارز فارس کـه حوزه فعالیت آنان مناطق جنوب کشور-بویژه استانهای فارس، بوشهر و کـهگیلویه و بـویر احـمد-بود؛ به پیروی از گفتار و کردار امام، در ترغیب و تشویق مردم شهرها و ایلات و عشایر جنوب، می کوشیدند. هرچند این جـدیت، وحـدّت آن، در نتیجه فشار مسئولان سیاسی-نظامی و امنیتی فارس کاهش می یافت؛ اما هیچ گاه گسیخته و مـنقطع نـمی شد.

ایـلات بزرگ و معروف جنوب کشور، و غالب سران و بزرگان آن با روحانیت و سادات منطقه، روابط حسنه و تنگاتنگی داشـتند. ازاین رو جنگیدن با ظالمان و متجاوزان، زمانی اهمیت و ارزش دوچندان می یافت، که روحانی منطقه حـکم به نبرد می داد. ایـن حـکم، با سابقه ای دیرینه درواقع همان حکم «جهاد» بود؛ که هر ایل و عشیره ای با تمام وجود از آن استقبال می کرد.

هماهنگی و ارتباط روحانیون و جنگجویان جنوب سابقه ای دیرپا داشت. دست کم از عهد قاجاریه به بعد، نـمونهای بارزی در تاریخ ثبت و ضبط شده است. روحانیون جنوب که مرکز تحصیل، تدریس و تجمع آنان، غالبا شیراز بود؛ از همان اوان مخالفت امام خمینی (س) با سیاستهای رژیم، حامی و همنوای وی گردیدند. اعلامیه های امام، نـه فـقط از طریق روحانیون، که از جانب دیگر مؤمنان نیز در شیراز پخش و منتشر می شد. «سید علی اصغر دستغیب» به یاد می آورد که در سال ۱۳۴۱، یکی از تجّار متدیّن شیراز به نام حاج محمد حسن ایـمانیه پسـ از پایان نماز در مسجد جامع، به نزد شهید دستغیب آمده و «پس از سلام و احوالپرسی اعلامیه ای را به دست مرحوم آقا داد. ایشان مشغول مطالعه آن شدند... اعلامیه [مربوط به] امام خمینی (س) رضوان الله علیه مبنی بـر اعـتراض نسبت به مسئله انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی بود. همان وقت آثار اراده و تصمیم در چهرهء آن شهید بزرگوار محسوس بود. مفاد اعلامیه مزبور سرآغاز حرکت الهی و مبارزه علیه رژیم طاغوت گردید.» ۳۸

تحرک و جدیتّی کـه در روحـانیت مـبارز فارس به وجود آمده بـود؛ در رونـد صـعودی مبارزات روحانیون و تودهء مردم -بویژه در جنوب-فوق العاده مؤثر واقع گردید. محوریت مبارزه و رهبری مردم در جنوب با «حضرت آیة الله حاج شیخ بـهاء الدیـن مـحلاتی» بود. احترام فوق العاده ای که مردم جنوب بـرای وی قـائل بودند، موجب اطاعت عمومی مراکز علمی و دینی از ایشان بود.

از دیگر روحانیون مبارز و معروف فارس، «حاج شیخ صدر الدین حـائری شـیرازی» بـود، که درواقع «رابط قم، تهران و شیراز بود.» ۳۹آیت الله سید عـبد الحسین دستغیب، روحانی دیگری بود که با سخنان تند و صریح خویش در طی سالهای ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲، علیه رژیم سخن می گفت و مـردم را بـه مـبارزه و مجاهدت فرامی خواند.

حاج شیخ بهاء الدیـن مـحلاتی «آیت الله سید کرامت الله ملک حسینی» که موطن اصلی وی «بویر احمد» بود؛ با شجاعت ذاتی عشایری، مـردم شـهر و جـنگجویان ایلات و عشایر را به مبارزه علیه رژیم تحریک و تهییج می کرد.

بنابراین، بسیاری از روحـانیون فـارس، بـا همدلی و هماهنگی، ضمن حمایت از امام خمینی (س)، مردم عشایر و شهرنشین را علیه حکومت پهلوی ترغیب و تـشویق مـی کردند. ۴۰

آغـاز رسمی و جمعی فعالیت روحانیون فارس علیه حکومت، به بهانهء «دعای باران» و در «مسجد جامع» شـیراز بـوده است. ۴۱بدین گونه «مسجد جامع محل اصلی تجمعات» و گردهمایی اکثر روحانیون و مردم گردیده، حاج شیخ صدر الدین حائری شیرازی «و این جلسات عامل تحریک کننده ای بود که مـردم و روحـانیون را در یک جا جمع کند.» ۴۲ عباس زادگان می گوید: «به یاد دارم که اولین صحبت را مرحوم آیت اللهـ مـحلاتی کـرد، ایشان بدون آن که روزی منبر برود بلندگو را در دست گرفت و گفت که از هفته آینده شبهای جمعه در ایـنجا(مـسجد جامع)جلسات دعای کمیل برپا می شود و همه شرکت خواهیم کرد... کاملا مـعلوم بـود کـه این مجلس برای طرح حقایق دیگری که لازم است مردم بدانند تشکیل می شود...» ۴۳

به این ترتیب، پایگاه مـسجد جـامع در تـئویر افکارعمومی و اشاعه اخبار و اطلاعات سیاسی -اجتماعی کشور؛ به شهرها و مناطق فارس، بـوشهر و کـهگیلویه و بویر احمد، مؤثر واقع شد. بویژه که اعلامیه های متعدد علما، و از جمله امام خمینی (س)، توسط شرکت کنندگان در مـسجد، تـکثیر، توزیع و به اطراف و اکناف فرستاده می شد.

سخن ران همیشگی پایگاه مذهبی مسجد جـامع آیـت الله سید عبد الحسین دستغیب بود که تـندترین سـخنان و صـریح ترین حملات را به حاکمان رژیم می نمود.

گزارشهای مـتعدد سـاواک از جلسات سخن رانی وی، بیانگر این واقعیت است. ساواک در اطلاعیه مورخ ۲۰ / ۱۱ / ۴۱ «معروض می دارد [که] امروز در ساعت ۱۳ آقـای سـید عبد الحسین دستغیب در مسجد جـامع مـنبر رفت... در خـلال حـرفهای وی ایـن جمله قابل توجه بود. خرد باد دهـان کـسی که بگوید روحانی مفت خور است و خرد با قلم کسی که بنویسد روحانی آماده خور اسـت.» ۴۴

بـراساس گزارش ساواک در اطلاعیه مورخ ۲۷ / ۱۱ / ۴۱، شهید دسـتغیب در سخنان خود می گوید: «... مـن امـروز می خواهم با فصاحت بیان و زبـانی فـصبح بگویم که اسلام مخصوصا در ایران در خطر است. یعنی بی حرمتی کردن به علماء اسـلام. عـلماء چشم مردم می باشند و اینها مـی خواهند چـشم مـردم را از جسمشان جدا کـنند [همچنین] گفتند کـه یک تکه کاغذ بـه دسـت می گیرند و می گویند ارتجاع سیاه مفت خورها. ای حلقومت گندیده باد توهین به علماء می کنید [.] مردم!اگـر خـواستند به علماء ظلم کنند هرکه مـی خواهد بـاشد نگذارید...» ۴۵

بـه رغم تـذکرات مـکرر مسئولین فارس به روحـانیون و جلب آنان به ساواک؛ ۴۶این گونه گفتارها پایان نیافت و در اسفند ماه ۱۳۴۱ و فروردین ماه ۱۳۴۲، با شدت و حـدّت بـیشتری ادامه پیدا کرد. اوضاع داخلی فـارس، کـهگیلویه و بـویر احـمد و بـوشهر؛ با این وضـعیت بـحرانی، سرانجام منجر به قیام مسلحانه گردید.

آن گونه که آمد، آغاز قیام از کوهمره سرخی فارس و به فـرماندهی حـبیب شـهبازی بود. وی نهضت امام خمینی (س) و قیام عشایر جـنوب(۴۳-۱۳۴۱) فـردی بـاسواد و آگـاه بـه اوضـاع سیاسی-اجتماعی مملکت بود. با اعلام عصیان او و پیوستن مردم کوهمره سرخی و برخی قبایل دیگر به وی؛ در اولین اقدام سیاسی «عشایر کوهمره سرخی رفراندوم [لوایح شش گانه] را تحریم می کنند و در کوهمره مطلقا رأیـ گیری انجام نمی گیرد.» ۴۷

با ارتباط و شناختی که روحانیون مشهور فارس، از شهبازی داشتند؛ کمکهای مادی و معنوی خویش را به طرق مختلف به او می رساندند. آن گونه که «دکتر محمد حسن طاهری» بیان می کند: «... آیة الله مـحلاتی رضـوان الله تعالی علیه نامه نوشته بودند که به وسیله یک نفر به کازرون فرستاده شد و در جلسه ای در کازرون نامه مطرح شد. مخاطب نامه شهبازی بود. شهبازی یکی از سران عشایر کـوهمره سـرخی بود که یک حرکت ضددولتی به وجود آورده بود.» ۴۸

آیت الله حاج شیخ حسنعلی نجابت از روحانیون مرتبط با حبیب شهبازی بود که با استفاده از هـنر شـعر، یکی از شیوه های مبارزه در آن زمان؛ ۴۹در مـدح شـهبازی و یاران وی شعر گفته بود. ۵۰

بنا به نقل محمد رضا گل آرایش چون «آیت الله نجابت شنیده بود که حبیب الله شهبازی علیه دولت قیام کرده، البته ایـشان صـرفا به دلیل اینکه آنـها بـه طرفدارای اسلام قیام کردند از آنها حمایت می کرد. در مدح آنها شعر می گفت و آنها را ترغیب می کرد و از جهات مالی هم توسط رفقایی که اطراف ایشان بودند، مثلا ده هزار تومان، پنج هزار تومان، کـمتر و یـا بیشتر کمک مالی می کرد. افرادی هم می توانستند، فشنگ و یا «پیشتو» و ده تیر، گیر بیاورند، تهیه می کردند، و به آنها می دادند.» ۵۱

عبد الله شهبازی برخی از آن اشعار را، که در «حافظه ها» مانده، نقل کرده است.

 «چـتربازان کـه زطیاره پدیـدار شدند هریکی را به هدف مردم شهباز خریدار شدند تیر جانسوز بدرید دل دشمن دین سرخیان در ره اسلام جلودار شـدند از قضا تیر خریدار به بیهوده نرفت دولت و دولتیان زرد رخ و زار شدند رهبر قـوم حـبیب الله شـهبازی بود شاهبازان جهان در نظرش خوار شدند نام نامیش حبیب است و محب احمد بر سرش نور خدا، پنـج تـنش یار شدند.» ۵۲

آن گونه که عبد الله شهبازی-از شاهدان عینی و شرکت کنندگان در قیام-نقل می کند؛ شـهید دسـتغیب نـیز تعدادی ملکی (گیوه)و مبلغ شانزده هزار تومان پول برای کمک به حبیب شهبازی و جنگجویان کوهمره سـرخی فرستاده است. ۵۳ همین نویسنده، روایت می کند؛ پدرش -حبیب شهبازی-نامه ای به آیت الله مـحلاتی و آیت الله دستغیب نـوشته، طـی آن درخواست نموده که هم زمان با حمله عشایر سرخی به شیراز، آنان در شهر تظاهرات و شلوغی نمایند تا قیام کنندگان عشایر، شهر را از دست دولتیان خارج کنند. ۵۴ آن گونه که جلال الدین آیت الله زاده برادر آیت الله مـحلاتی نقل می کند؛ وی باعث شده که آیت الله محلاتی و شهید دستغیب، به این تقاضا جواب مثبت ندهند. زیرا «نامه [آنان] به دست مأمورین دولت می افتاد.» ۵۵

آیت الله زاده داستان را چنین تعریف می کند: «به خاطر دارم که یک روز صبح بـه مـنزل مرحوم آقای اخوی رفتم. مرحوم آقای دستغیب هم اونجا بود. اخوی فرمودند خوب شد شما آمدید. حبیب الله شهبازی کسی را فرستاده اینجا و گفته من امروز می توانم ستاد لشکر را خلع سلاح کـنم... آقـا از من پرسیدند: «چه کار کنیم؟» گفتم: «اصلا جوابش را ندهید، نامه هم برایش نفرستید، به او بگویید ما در این کار با شما هم نظر نیستیم.» چون نامه به دست مأمورین دولت می افتاد...» ۵۶

بـراساس سـندی از ساواک، «یکی از عناصر دستگیر شده جبهه ملی... اظهار داشته در اوایل غائله فارس روزی در منزل جلال [الدین] آیت الله زاده بودم پیکی از طرف حبیب شهبازی آمد و نامه ای برای آیت الله زاده آورده بود. در نامه حبیب شهبازی نـوشته بـود (مـا قیام کردیم شما هم مـا را تـنها نـگذارید به وسیله ابادی محمد ضرغامی و جبهه ملی با ما هم آهنگ شوید).» (سند شماره ۱)

حبیب شهبازی، علاوه براین نامه ها و تقاضاها، که متأسفانه بـه دلایـل مـختلف بویژه فشار بر روحانیون و عدم آزادی عمل آنان بـی نتیجه مـاند؛ اعلامیه هایی در تبیین اهداف و انگیزه های قیام عشایر نوشته و منتشر نموده است. این اعلامیه ها، توسط مبارزان دیگر در شهرها، چاپ و در نقاط مـختلف کـشور-از جـمله شیراز، تهران و قم-انتشار می یافته است.

در بخشی از این اعلامیه آمـده است: «... هم وطنان عزیز!ظلم وجور حکومتهای دیکتاتوری در ده ساله اخیر تمام ملت ایران را به زانو درآورده است. فشار هیئت حـاکمه-تـعطیل مـشروطیت-نقض قانون اساسی- اختناق مطبوعات و افکارعمومی -حبس و شکنجه و تبعید آزادیخواهان ۵۷-ورشـکستگی اقـتصادی و فقر و فاقه عمومی-فشار مأمورین ژاندارم به تمام دهات و قصبات-بی اعتنایی و بی احترامی به مقررات قرآن و دیـن مـبین اسـلام-حمله بی رحمانه به مساجد مقدسه و دانشکده های دینی و تربیتی -شتم و جرح طلاب عـلوم دیـنی و دانـشجویان دانشگاه-هتک حرمت علماء اعلام و پیشوایان دین و صدها مظالم و قانون شکنی دیگر از مظاهر حکومتهای دیـکتاتوری و دسـت نشانده ده سـاله اخیر است. عشایر فارس... به پشتیبانی مردم قهرمان تهران به پاخاسته ۵۸تا سهمی در مـبارزات مـلی داشته باشد... و اینک هم در سراسر فارس بر اوضاع مسلط و تا حصول آزادی و برانداختن رژیـم دیـکتاتوری از پا نـخواهد نشست... عشایر فارس نه تنها مخالف اصلاحات ارضی و اجتماعی و آزادی دهقانان نیست بلکه هرگونه اصـلاحات اسـاسی و مترقیانه را که با تصویب نمایندگان واقعی و به دست دولت برگزیده ملت و در حدود قانون اساسی و رعـایت اعـلامیه حـقوق بشر صورت گیرد صمیمانه پشتیبانی خواهند کرد. خواسته عشایر نیز خواسته ملت ایران است...» ۵۹

اعـلامیه دیـگری از حبیب شهبازی در دست است که به صراحت پشتیبانی خود و طوایف کوهمره سـرخی را از «روحـانیون و مـراجع تقلید مخصوصا حضرت آیت الله خمینی» اعلان داشته است. ۶۰ باتوجه به چاپهای متفاوتی که از این اعـلامیه مـوجود اسـت، و در شهرهای مختلفی توزیع و منتشر شده؛ تردیدی نیست که توسط افراد متعدد و در سـطح وسـیع چاپ و توزیع گردیده است. (سند شماره ۲)

براساس اسناد ساواک، اعلامیه مزبور در تاریخ ۱۵ / ۲ / ۱۳۴۲ در کرج، «توسط عباس بـزاز اخـوی زادگان به درب رستوران دانشکده کشاورزی الصاق شده» است. (سند شماره ۳)هـمچنین در تـاریخ ۱۷ / ۲ / ۴۲، در تهران و «در خیابان و کوچه های فرعی خواجه نظام المـلک پخـش گـردیده» است. (سند شماره ۴)

این اعلامیه، در شهرهای شـیراز و قـم نیز توزیع و پخش شده است. به علاوه، با وجودی که حبیب شهبازی در اواخر اردیـبهشت مـاه ۱۳۴۲ زندانی گردید؛ اعلامیه مذکور هـمچنان تـوزیع و منتشر شـده اسـت. اسـنادی از ساواک بیان می کند که در تاریخ ۲ / ۱۱ / ۴۲، ایـن اعـلامیه در خیابان «مسگر آباد» تهران نیز پخش گردیده است. (سند شماره ۵)

درهرحال، اهـمیت اعـلامیه به حدی بوده است که در طـی سال ۱۳۴۲ به تناوب در شـهرهای مـختلف فارسی، تهران و قم توزیع و مـنتشر گـردیده است.

قیام ایل بویر احمد، که با تبلیغ و جمع آوری جنگجویان، به وسیله دوتـن از خـوانین به اسامی «عبد الله خان ضـر غـامپور» و «نـاصر خان طاهری» آغـاز گـردید؛ از همان اوان، خالی از صـبغه دینی و مـذهبی نبود. هرچند درباب خوانین به سختی می توان منویات ایشان را مذهبی دانست؛ اما جنگجویان هـسته اصـلی مقامت و مبارزه محرک عمده شان دین و اعـتقاد مـذهبی بوده اسـت.

آنـ گونه کـه شاهدان عینی وقایع بـیان می کنند؛ برخی از کدخدایان جنگجو و نیروهایشان زمانی در قیام شرکت جستند، که اعلامیه های علما و روحانیون به دسـتشان رسـیده بود. بنابراین، به نظر می رسد تـوده مـردم-کـه حـامیان اصـلی و صادق قیام بـودند-نـیز تحت تأثیر صبغه مذهبی قیام، همراه نهضت شده بودند. شاهدان و راویان نیز تأیید کرده اند که عبد الله خـان و نـاصر خـان، پیش از شروع رسمی قیام، به حمایت و هـماهنگی عـلما و روحـانیون مـرکز اشـارت داشـته اند. سندی در دست است، که «لشکر ۹ خوزستان» اطلاع می دهد؛ «عبد الله ضرغام پور و ناصر طاهری از تهران [به منطقه عزیمت نموده] و شایعاتی مبنی براینکه ما از تهران آمده و حامل فتوای روحانیون و چند نفر از سـپهبدان ارتش هستیم مخصوصا آیت الله بهبهانی که نباید از اصلاحات ارضی و خلع سلاح انجام شود انتشار داده [اند] .» ۶۱

هرچند توده مردم، درباب «اصلاحات ارضی» با خوانین هم عقیده نبودند؛ اما بی تردید نسبت بـه عـمل «خلع سلاح»، تمام ایلات و عشایر، مخالف اقدامات مأموران رژیم بوده اند.

راویان صادقی چون خدابخش مظفری عنوان می کند: «در اسفند ماه سال ۴۱ عبد الله خان و ناصر خان آمدند منزل پدرم و توضیح دادند کـه مـا قصد حرکت و غائله بر علیه رژیم را داریم. [.] این حرکت از طریق روحانیت هم رهبری و هدایت می شود و عده ای از نیروهای نظامی هم با ما هماهنگ و هم عقیده شـده، و... هـرچه مخارج و هزینه متحمل شویم روحـانیت تـأمین می کند [.] بعد ما با آنها هم عقیده شده، و در معیت آنها حرکت کردیم. ۶۲ چون اعلامیه ای از امام در همان موقع به دستمان رسید، که برضد حکومت پهلوی بـود، «بـاعث گردید که ما کـاملا بـه حرف آنها باور و اعتماد نمائیم.» وی در ادامه می گوید؛ اندکی بعد به خانه ملا غلامحسین سیاهپور رفتیم «و در آنجا ضمن مذاکره با آقای ملا غلامحسین [ایشان] مخالفت خودش را اعلام کرد و گفت من حاضر به هـمکاری بـا خوانین نبوده، ولی شما چرا همراه آنها آمدی، من اطلاعیه ای را که مربوط به حضرت امام(ره)بود، به وی نشان داده و گفتم که ظاهرا قیام اسلامی، و حرکت ما جهاد است لذا با خـوانین هـماهنگ شده کـه ایشان هم گفتند که اگر این حرکت مشعل [نشأت] گرفته از پیام روحانیت باشد، من هم حاضرم.» ۶۳

در دوره قیام عشایر ضـربات سنگینی بر رژیم وارد آمد. گویی به جدّ سعی می نمودند «به افـتضاح چـادرنشینی در فـارس» ؛ آن گونه که ارسنجانی گفته بود، خاتمه دهند. در تمام مدتی که عشایر مسلح، مشغول جنگ با دولتیان بـودند؛ روحـانیون مبارز فارس، به انحاء مختلف کمکهای مالی و معنوی خویش را به آنان می رساندند. کـمکهای مـالی روحـانیون، شامل پول، لباس، کفس و حتی اسلحه و مهمات بود.

محمد رضا گل آرایش می گوید: «سید نجیب و مـتینی، به نام نور محمد، از اهالی بویر احمد... با آیت الله نجابت ارتباط داشت و از طـریق ایشان به نهضت عـشایر(فـارس)کمک می کردند.» ۶۴

او، حاج سید نور محمد بلادی بود که خود و دیگر اقوام روحانی اش، با ملا غلامحسین سیاهپور جلیل ارتباط و دوستی عمیق داشت و بیشترین همکاری را برای حمایت و نجات جان ملا غلامحسین از خـود نشان داد.

آن گونه که اکثریت قریب به اتفاق روحانیون فارس و کهگیلویه و بویر احمد، روایت می کنند، بیشترین معاضدت مالی و معنوی به عشایر جنگجو، از جانب آیت الله شیخ بهاء الدین محلاتی صورت گرفته اسـت. نـقش محوری و کلیدی آیت الله محلاتی، در بسیاری از وقایع دوران مبارزه، در میان عشایر و شهرنشینان فارس، غیر قابل انکار است.

شیخ صدر الدین حائری شیرازی می گوید: «در آن ایام عشایر نیز علیه دستگاه قیام کـردند و در بـرابر دولت ایستادند و چون مرحوم آیت الله محلاتی موردتوجه آنها بود میان آنان و روحانیت ارتباط وجود داشت. یکی از طلبه ها به نام علی اصغر حسینی، لباس مبدل می پوشید و اعلامیه های علما را به سران عـشایر مـی داد. مرحوم غلامحسین سیاهپور یکی از ارکان قدرت در میان عشایر به شمار می رفت. البته ارتباطهایی هم از طریق شهید آیت الله دستغیب با عشایر برقرار بود.» ۶۵

حجت الاسلام مجد الدین مصباحی بـیان مـی کند: «بـعد از ماجرای قتل ملک عابدی، عـشایر غـیور فـارس موردتعرض قرار گرفتند و قیام مسلحانه کردند. این قیام برای رژیم شکننده بود. عشایر غیور فارس موردتعرض قرار گرفتند و قیام مسلحانه کـردند. ایـن قـیام برای رژیم شکننده بود. عشایر قیام کننده، به خـاطر شـخصیت و هویتّی که مرحوم آیت الله محلاتی در خطهء فارس داشتند و رده بالای روحانیت محسوب می شدندبا ایشان تماس گرفتند [و] برای قیام علیه نـظام اعـلام آمـادگی کردند. آیت الله محلاتی هم حمایت می کردند....» ۶۶

به گفته سید جـعفر عباس زادگان: «در جریان قیام عشایر شیرازی(استان فارس)بارزترین ارتباط میان عشایر با روحانیت متوجه مرحوم آیت الله مـحلاتی بـود.» ۶۷

چـنان که پیش تر آوردیم، «دکتر محمد حسن طاهری» از ارسال نامه توسط آیت الله مـحلاتی بـه حبیب شهبازی سخن گفته است. ۶۸

جلال الدین آیت الله زاده برادر آیت الله محلاتی در خاطراتش می گوید: یکی از حوادثی کـه در فـارس اتـفاق افتاد «قیام عبد الله خان بود که مرحوم اخوی هم به ایشان کـمک مـالی مـی کردند. چون آیت الله محلاتی قیام علیه دولت را مشروع می دانستند.» ۶۹

سید محمد حسین هاشمی نیز عنوان مـی کند: «قـیام در بـین عشایر دارای یک برنامه ریزی خیلی جالبی بود؛ حضرت آیت الله محلاتی موردتوجه عشایر بود و آنـها از ایـشان رهنمود می گرفتند.» ۷۰

یکی از فرزندان «ملا غلامحسین سیاهپور» به نام «گودرز» بیان می کند پسـ از جـنگ گـجستان، در سفری به شیراز، مرحوم شیخ ید الله انصاری-از طلاب محلی مقیم در حوزهءعلمیه خان-از طرف آیـت الله مـحلاتی، سیصد تومان پول و چهار جفت کفش کتانی به عنوان کمک به پدرم و یارانش اهدا کـرد؛ کـه مـن آنها را در کوهستان به جنگجویان دادم. ۷۱

 «حاج عباس حمیدی» به یاد می آورد: «... حسینقلی رستم و عده ای از عشایر خـدمت آقـا [آیت الله محلاتی] رسیدند و نظریات ایشان را برای کسب تکلیف می خواستند. آقا هم تا انـدازه ای کـه مـقدور بود رهنمودهایی به ایشان می دادند و می گفتند که باید اسلام را تبلیغ بکنید و پشتیبان آن باشید. [اگـر] بخواهید خـودخواهانه قـیام کنید خلاف است.» ۷۲

یکی از ویژگیهای برجستهء آیت الله محلاتی در مقایسه با بسیاری از روحـانیون؛ حـس مبارزه طلبی و جنگجویی و اعتقاد به مبارزهء مسلحانه بوده است. دکتر حیدر علی نجابت با اشاره به ایـن ویـژگی آیت الله محلاتی می گوید: «آیت الله محلاتی(رضوان الله علیه)می فرمود: باید تلاش کنید و اسـلحه تـهیه کنید و با اسلحه به میدان مبارزه بـروید...» ۷۳

ازایـن رو آیـت الله محلاتی، همواره از جانب مسئولان سیاسی، نظامی و امـنیتی فـارس -بویژه ساواک، استانداری و ارتش-احضار و نسبت به اعمال و رفتار خود و روحانیون دیگر، بـه ویـ تذکر داده می شد. در پی نوشت سندی از سـاواک بـه تاریخ ۳۰ / ۱۱ / ۴۱ آمـده اسـت: «از طـرف آیت الله محلاتی به کلیه علماء و وعـاظ پیـغام داده شده است که جز در مورد مسائل دینی و اخلاقی بحثی در مساجد و غیره ننمایند چـنانچه بـاز تکرار شود اقدام مؤثری خواهد شـد.» ۷۴

همچنین ساواک در تاریخ ۲۷ / ۱۲ / ۴۱؛ در پاسـخ بـه نامه «سرتیپ عبد العلی اورمـزد» فـرمانده لشکر ۱۰ فارس؛ که درگیر جنگ با عشایر بویر احمد و کوهمره سرخی بود؛ مـی نویسد: «تـوسط جناب آقای استاندار و ساواک و آقـای شـیخ بـهاء الدین محلاتی و چـند نـفر از روحانیون دیگر تذکراتی داده شـد.» ۷۵

از دیـگر روحانیون فارس که با سخن رانیهای صریح خویش مردم را علیه حکومت تحریک و تهییج می نمود آیـت الله سـید عبد الحسین دستغیب بوده، که مـردم نـیز او را حمایت مـی کردند. ۷۶

در ایـن سـخن رانیها شهید دستغیب آشکارا مـردم را به قیام و جهاد علیه وضع موجود ترغیب و تشویق می کرد. گزارشگر ساواک می نویسد که در تاریخ ۸ / ۱ / ۴۲ آیـت الله دسـتغیب «با حضور در حدود دو هزار نفر در مـسجد جـامع شـیراز بـه مـنبر رفته و ضمن تـنقید از وضـع جاری و نفرین به مسببین آن مردم را به جهاد بر علیه وضع حاضر تشویق و ترغیب می نمایند...» ۷۷

حساسیت فـرماندهان نـظامی جـنوب دربارهء سخن رانی علما از جمله شهید دستغیب بـسیار زیـاد بـود.

بـه طورمثال، پیـش از ایـن سخن رانی «اداره لشکر ۱۰ فارس» به «دایره ضد اطلاعات» لشکر و «فرماندهی نیروهای جنوب» گزارش می دهد که قرار است «حاج عبد الحسین دستغیب... در ساعت ۱۸۰۰ امروز» سخن رانی نماید؛ «چون احتمال مـی رود که در این دعوت درباره بعضی مسائل روز صحبت شود مراتب جهت استحضار خاطر عالی و اقدام مقتضی گزارشا عرض شد.» ۷۸ در پی این سخن رانیهای حاد و صریح، سرلشکر پاکروان رئیس ساواک کشور در نامه ای به سـاواک فـارس اعلام می دارد: «ضمن مذاکره با آقای استاندار با روحانی مزبور ملاقات و وی را متوجه عواقب و خیم این نوع اعمال خلاف نموده به خصوص تذکر داده شود در صورت ادامه این وضع شخص نـامبرده مـسئول هرگونه پیش آمد ناشی از این تحریکات خواهد بود.» ۷۹

به رغم این تذکرات مکرر، روحانیون بویژه آیت الله دستغیب همچنان به سخن رانیهای شدید اللحن خویش ادامه مـی دادند. وی اوضـاع ناآرام و مغشوش فارس را در یکی از سـخن رانیهای خـویش در ۲۲ / ۱ / ۴۲ به صراحت اعلان کرده، در پاسخ حاکمان رژیم که مرتب اعلام می کردند در فارس و دیگر نقاط ایران خبری نیست و اوضاع کاملا آرام است؛ گفته است: «... فعلا مـسببین [قتل عـام فیضیه] مشغول هستند برای از بـین بـردن روحانیت. مرکز علم، مرکز روحانیت، مدرسه فیضیه را چه کرده اند؟قرآن و کتابخانه و عمامه و عباها را چه کرده اند؟برای چه، چرا این طور می کنند. شما که به ما می گفتید ارتجاع سیاه، خود شما که از طایفه مغول بدتر کردید... مـردم مـسلمانی در روز زمین نیست مگراینکه دلش خون است. روزنامه نگاران مسلمان را توقیف کردند و امتیاز آنان را گرفته اند برای اینکه بقیه روزنامه نگاران که به میل آنها هستند هرچه می خواهند بنویسند گفتار کذب. کردار کذب. بنویسند فـارس آرام اسـت. عجب آرام اسـت. شما به مصادر امور بگویید بلکه به دنیا بگویید ایران آرام نیست. فارس آرام نیست. خدایا مسلمانان چه کـنند...» ۸۰

بنابه نقل سندی از ساواک فارس، آیت الله دستغیب از قیام عشایر جنوب اطلاع داشـته و قـرار بـوده هم زمان با قیام عشایر، به طرفداری و حمایت از آنان در شیراز فعالیت نمایند. «به قرار اطلاع کسب شده بـرادر [دستغیب] بنام سـید محمد مهدی دست غیب در زندان به یکی از افراد که در ساواک به فعالیتش اقـرار نـموده اظـهار داشته ما(منظور سید عبد الحسین دست غیب)از قیام عشایر باخبر بودیم و بنا بود کـه هم زمان به [با] آنها به نفع آنها در شهر فعالیت کنیم لیکن منتظر دستور بودیم.» ۸۱

از دیـگر روحانیون فارس، حجت الاسـلام مـجد الدین مصباحی بود، که براساس نقل ایشان، در پاسخ تهدیدات سپهبد و رهرام استاندار فارس، که گفته بود: «من قدّاره می بندم و به جنگ روحانیت و مردم می آیم.» در مسجد سپهسالار منبر رفته، و به صراحت عـلیه ایشان صحبت کرده است. ۸۲

فعالیتهای روحانیون در شهر شیراز، و نبردهای مسلحانه عشایر بویر احمد و کوهمره سرخی با نظامیان رژیم، اسباب نگرانی عمده فرماندهان نظامی رژیم، بویژه سپهبد بهرام آریانا، فرمانده نیروهای عـملیاتی جـنوب را فراهم آورده بود. بنابراین، وی در تاریخ ۱ / ۲ / ۱۳۴۲- یعنی همان روزی که ستون نظامی در جنگ گجستان قلع و قمع و خلع سلاح کامل گردید- «نامه ای به استانداری استان فارس و بنادر ضمن ابراز نگرانی شدید خود تقاضای کـمک نـموده است. وی می نویسد: «طبق اطلاع تحریکات علیه دولت و امنیت هنوز در شیراز ادامه دارد و بعضی از علما که در رأس آنان آقای دستغیب قرار دارد و همچنین بعضی از متنفذین نیز به این تحریکات دامن می زنند. اینجانب نگران اعـمال عـناصر محرک می باشم. مقرر فرمایید دراین مورد اینجانب را توجیه و هر نوع کمکی که لازم است اعلام تا پیش بنی لازم بشود.» ۸۳

ساواک در پاسخ نامه «آریانا» به وی دلگرمی داده که: «این مسائل با کمک تیمسار اسـتاندار حـل خـواهد شد و موجبی برای نگرانی تـیمسار فـرماندهی نـیرو باقی نخواهد گذارد. چنانچه ایجاب نماید مراتب به عرض می رسد.» ۸۴

آریانا در کتاب تاریخچه عملیات نظامی جنوب درباره «وضعیت کلی» فارس از ۸ تا ۱۸ فـروردین مـاه، چـنین می نویسد: «... وضعیت داخلی شهر شیراز نیز به هـیچ وجه رضـایت بخش نبود. تحریک بعضی از روحانی نمایان مخالف رفورم اجتماعی در بین مردم روزافزون بوده و شبکه ارتباطی آنان به تهران. قم. مـشهد و بـرخی نـقاط دیگر دائما در فعالیت بود. هر روز جمعیت زیادی از هر طبقه در مـساجد اجتماع کرده و شایعه سازان با منتهای فعالیت اذهان را مشوب می نمودند. گزارشات روزانه ساواک و شهربانی به هیچ وجه رضایت بخش نبود...» ۸۵

مـوارد ذکـر شـده از همکاری و همدلی روحانیت فارس و کهگیلویه و بویر احمد، مصادیق بارزی از اشتیاق، نـه فـقط از جانب روحانیون مقیم فارس، که از طرف روحانیت مبارز در نقاط دیگر، نظیر تهران، قم و مشهد نیز ابـراز شـده اسـت. سردمداران رژیم، از جمله سپهبد آریانا، نیز به این واقعیت اشاره نموده اند.

یـکی از مـشهورترین روحـانیونی که درباب قیام عشایر، ابراز اهمدلی و همدردی کرده است؛ آیت الله سید محمود طـالقانی بـود. وی در اعـلامیه ای خطاب به «افسران، درجه داران و سربازان» ؛ راجع به عشایر جنگجوی جنوب آورده است: «... آیا ایـنها کـه در کوه و دشت اسلحه گرفته و می جنگند مالکین هستند یا دهقانان [؟] مگر مالکین فارس چقدر هستند؟اگر دهقانان راضـی هـستند چـرا می گویند اینها یا از جهت فقر و گرسنگی و فشار ژاندارم و مأمورین دولت اسلحه به دست گرفته اند یـا از راه وظـیفه دین و پشتیبانی از علمای آیین مقدس و حفظ قانون اساسی [.] اینها می دانند که جان و ناموس و امـوالشان مـلعبه چـندتن نظامی مصروع بی مغز است...» ۸۶

اعلامیه مزبور، یکی از مهم ترین مدارک استنادی «مجرم» شمردن آیت الله طالقانی بـوده؛ کـه دادگاه براساس آن رأی صادر کرده است. ۸۷

برابر اسناد ساواک، آیت الله طالقانی تلاش مـی نموده بـا «سـران عشایر فارس به خصوص بویر احمدیها ملاقات» نماید؛ «و از مجموع نیرو و نفوذ و اسلحه آنها برای یکسره نـمودن کـار [رژیـم] استفاده» کند. (سند شماره ۶)

وی همچنین طرحهای دیگری در ارتباط با قیام عشایر جنوب داشـته اسـت. از جمله: «آیت الله دستغیب در شیراز بایستی با بعضی از سران مؤثر عشایر تماس گرفته و آنها را وادار نماید کـه طـی اعلامیه ای خطاب به دولت ایران و جهانیان اعلام دارند که ما برای حفظ قـانون اساسی و روی کـار آوردن دولت قانونی از طریق مجلسین اسلحه به دست گـرفته ایم و تـا مـشروطیت را در این مملکت برقرار نسازیم اسلحه به زمـین نـخواهیم گذاشت... هنگامی که عشایر چنین اعلامیه ای را امضاء نمودند نهضت آزادی این اعلامیه ها را تکثیر و توزیع و دانـشجویان و سـایر دستجاب وابسته به نهضت را آمـاده بـرای صدور اعـلامیه هایی در تـأیید نـظرات و پشتیبانی از عشایر خواهد کرد... و نمونه های اعـلامیه عـشایر و نهضت را برای سازمانهای دانشجویی خارج از کشور و سایر مراکز مهم سیاسی جهان خـواهد فـرستاد...» (همان سند)

به نظر می رسد، هـیچ یک از این «طرحها» عملی شـده بـاشد؛ چرا که کمتر از یک مـاه بـعد آیت الله طالقانی دستگیر و روانه زندان شد.

براساس اسناد موجود، روحانیت مبارز مـشهد، نـیز نسبت به قیام عشایر فـارس تـوجه نـشان داده است. سـندی از سـاواک مشهد بیان می کند در تـاریخ ۲ / ۱ / ۱۳۴۲ در خـانه «آیت الله قمی، مجلس روضه خوانی منعقد» گردیده و در پایان آن «آیت الله قمی در بالای منبر ضمن تمجید از عـشایر فـارس که بر علیه دولت قیام نـموده اند سـخنان تحریک آمیزی بـیان و از فـرمایشات شـاهنشاه انتقاد کرده است.» ۸۸

در بـند ۳ همین سند، آمده است: «در ساعت یازده اعلامیه هایی به نام(افسران-درجه داران- آحاد)که در آن از عـشایر فـارس پشتیبانی و عملیات دولت را در فارس محکوم نموده بـودند وسـیله گـروهی از طـلاب و زائریـن در مسجد گوهرشاد رونـویسی و بـه دیوارها الصاق و برای سابرین قرائت می گردید...» ۸۹

این فعالیتها، در همان روزی اتفاق افتاد که مأموران رژیم، وحشیانه بـه مـجلس عـزاداری و روضه خوانی حوزه علمیه قم، یورش برده، طلاب عـلوم دیـنی را بـه خـاک و خـون کـشیدند. پس از این اعمال خشن و ددمنشانه، تحرک طلاب و مراجع، بیش ازپیش گردید. پس از این حرکت، طلاب و روحانیون آسیب دیده، ملجا و مأمنی بهتر از خانه «امام» نداشته در آنجا با دلگرمی و قوت قـلب بیشتری به فعالیت و افشاگری بر ضدرژیم پرداخته اند.

گزارش «مأمور ویژه» ساواک از «اقدامات روحانیون» پس از فاجعه فیضیه، بیان می کند که: «عصر روز دوشنبه [۵ / ۱ / ۱۳۴۲] مأمور ویژه هنگام خروج از منزل آیت الله خمینی در قم مـشاهده مـی نماید عده ای در حدود هفتاد الی هشتاد نفر از قیافه آنها شباهت به دانشجویان و کسبه بازار تهران داشته در کوچه ایستاده و یکی از آنها مشغول قرائت اعلامیه ای چاپی... می باشد که خلاصه مفاد آن تا آنجا کـه مـأمور ویژه به خاطر دارد به این شرح بوده است. ما افسران ارتش اجازه نخواهیم داد که حکومت زور و قلدری ادامه یابد و مشروطه و قانون اساسی تعطیل شود... در ایـن اعـلامیه از دانشجویان دانشگاه پشتیبانی شده... و هـمچنین نـسبت به وقایع فارس ابراز تأسف شده است...» ۹۰

دو روز بعد، ساواک قم در گزارشی به ساواک مرکز، اسامی «ملاقات کنندگان» با امام خمینی (س) را-که شناخته شدند-اعـلام مـی کند: «شیخ علی روح اللهی-مـلک حـسینی -عبد الوهاب بلادی» و جمعی دیگر که «دانشجو» بوده اند. ۹۱که دوتن از افراد «شناخته شده» توسط ساواک، از سادات معروف کهگیلویه و بویر احمد بوده است؛ آیت الله ملک حسینی و سید عبد الوهاب بلادی. نـسبت بـه نقش و تأثیر آیت الله ملک حسینی، در منابع مختلف مطالبی آمده است؛ اما «سید عبد الوهاب بلادی» کیست؟

سید عبد الوهاب بلادی «سید عبد الوهاب بلادی» یکی از عـالمان بـرجسته و بزرگ خـاندان مشهور «بلادی» است. خاندان بزرگ بلادی، ساکن استانهای خوزستان، کهگیلویه و بویر احمد، بوشهر و فارس بودند. اجداد سـید عبد الوهاب، در روستای معروف «ده بزرگ» از توابع «باشت و باوی» شهرستان گچساران سـاکن شـده رتـق و فتق امورمذهبی عامه مردم محل را برعهده گرفته بودند.

یکی از طوایف هم جوار سادات بلادی ده بزرگ، طایفه «جـلیل» بـویر احمد بود که «ملا غلامحسین سیاهپور» و اجدادش نیز از این طایف بودند. ارتباط خـاندان بـلادی و حـسینی، با طایفه جلیل و خانواده ملا غلامحسین، از سالها برقرار و استوار بوده است. پدر سید عبد الوهاب، بـه نام «سید محمد علی موسوی بلادی» مورد احترام همه طوایف اطراف و از جمله طـایفه جلیل بوده است. وی بـا پدر مـلا غلامحسین، به نام «ملا سیاه» (سیاوش)-که فردی به تمام معنا عابد و زاهد بوده-آمدورفت خانوادگی و علقه بسیار داشته است. این علاقه و اشتیاق، البته دوطرفه بوده و ملا سیاه، فوق العاده به سـادات-خاصه سادات ده بزرگ و سید محمد علی-عشق و ارادت می ورزیده است. درنتیجه این ارتباط و عشق و علاقه بود که سید محمد علی، ملا غلامحسین را به این اسم نامگذاری کرد. او را «غلام» امام حسین(ع)نـام نـهادند «تا در پناه این اسم عزت و آبرو بیابد.» ۹۲

اکنون در این برهه حساس و سرنوشت ساز، فرزندان سید محمد علی و ملا سیاه، در آزمونی دشوار، خود را به محک آزمایش گذاشته بودند. آنان البته، به سـوی یـک مقصد واحد می راندند؛ اما از دو مسیر جداگانه. سید عبد الوهاب، در شهرهای شیراز، قم و تهران؛ اعلامیه های علما و مراجع-بویژه امام خمینی (س) -را می گرفت و به طرق مختلف در میان عشایر کهگیلویه و بویر احمد و مـمسنی مـنتشر می کرد.

در این میان، طبعا ارتباط و اعتماد سید عبد الوهاب به ملا غلامحسین، بیشتر از دیگران بوده است.

سندی در دست است، که «تیمسار حریری» رئیس ساواک فارس و بنادر، به فرماندهی ژانـدارمری فـارس مـی نویسد: «سیدی به نام بلادی پیـش نـماز آبـادی مسیری بویر احمد است. این شخص اغلب به شهر آمده اعلامیه هایی از منزل دستغیب گرفته به محل می برده و اطلاعات عشایر را به آنـها مـی داده اسـت. دستور فرمایند اعمال و رفتار وی تحت نظر گرفته شده مـشخصات کـامل تری از وی به این ساواک اعلام گردد.» ۹۳

سید عبد الوهاب پس از فاجعه مدرسه فیضیه به دیدار با امام خمینی (س) شتافت. و در توزیع اعـلامیه های عـلما نـیز حدیث به خرج داد. وی پس از بروز جنگ گجستان و کشته و تسلیم شدن بـرخی از سران قیام، تنها هم و غمش، نجات جان ملا غلامحسین و جلوگیری از وارد آمدن صدمه به طایفه جلیل بود. چرا کـه در ایـن مـقطع دیگر رهبران قیام از صحنه کار رفته بودند و تنها ملا غلامحسین بـاقی مانده بـود. عبد الله ضرغام پور در ۱۸ خرداد ۱۳۴۲، به قتل رسیده بود؛ و ناصر طاهری، در آخرین روز تیر ماه -بدون قید و شـرط و بـا شـعار؛ چه فرمان یزدان، چه فرمان شاه-تسلیم شده بود. ۹۴حبیب شهبازی، نـیز بـا کـوشش افرادی چون «مهندس کوششی» و «تیمسار همت» و قول مساعد آنان در حفظ و تأمین جانی؛ در ۲۱ اردیبهشت مـاه ۱۳۴۲ پس از ورود بـه شـیراز در سازمان امنیت بازداشت شد. ۹۵

بدین ترتیب، تنها ملا غلامحسین و همراهانش باقی مانده بودند، که ذهن شـاه و دیـگر ایادی اش را مشغول و مشوش کرده بود. ازاین رو تمام تلاش سردمداران رژیم؛ دستگیری و نابوی ویـ بـوده اسـت.

ملا غلامحسین، تنها جنگجوی صادقی بود که از آغاز تا پایان قیام؛ دلیرانه در میدان رزمـ مـاند و همواره از فرماندهان اصلی به شمار می رفت. وی از همان ابتدا، چون اعلامیه ای از امام مشاهده کـرد، و گـفته های بـرخی افراد صادق را شنید؛ همراه خوانین و دیگر جنگجویان وارد صحنه شد. والاّ «حاضر به همکاری با خوانین نـبود»، و مـنویات آنان را نیز قبول نداشت. ۹۶

او در درگیری «توت نده» یکی از چند فرمانده اصلی بویر احـمدیها بـود؛ و در نـبرد نافرجام «برین»، یکی از دو فرمانده اصلی محسوب می شد. ۹۷

پس از این نبرد، نـاصر طـاهری هـمچون عبد الله ضرغام پور، از سر اضطرار و ناچاری، در تنگه های بالنسبه امن پناه گرفت. از ایـن به بعد، کـسانی در صحنه ماندند که معتقدات قوی مذهبی داشتند و تحت فرماندهی ملا غلامحسین، نبرد با رژیم را ادامه دادنـد. در ایـن بحبوحه، آمدورفت طلاب محلی کهگیلویه و بویر احمد و ممسنی از شیراز-بویژه حوزه علمیه خـان و بـنا به دستور آیت الله محلاتی و آیت الله مـلک حـسینی-و تـوزیع اعلامیه های متعدد علما و مراجع در میان عشایر، زیـادتر شـده بود.

تعدادی از آنان، پیش از واقعه «پل برین» اعلامیه ها را در منطقه ممسنی و باوی، به قیام کنندگان رسـانده بـودند. «سید محمد حسین محمودی» یـکی از آنـها بود. او مـی نویسد: «... تـعداد زیـادی از مردم در جلسه بودند که اعلامیه را بـرای ایـشان خواندیم [.] در این موقع آقای غلامحسین سیاهپور بعد از خواندن اعلامیه اعلام کرد و بـه مـردم گفت تا این موقع برای خـودمان می جنگیدیم و حال جنگ جـنگ دیـن است و دستور امام خمینی (س) اسـت کـه بر علیه رژیم شاهنشاهی بجنگیم...» (سند شماره ۷)

ملا غلامحسین، پس از نبرد نافرجام تنگ بـرین و پراکـندگی جنگجویان عشایری، دوباره به جـمع آوری نـیروهای مـعتقد پرداخت و در کوههای مـقابل روسـتای «ده بزرگ» باشت در برابر جـمعی از نـظامیان لشکر ۸ خوزستان موضع گیری کرد. در بحبوحه موضع گیری نیروهای طرفین و شرایط دشوار حاکم بر منطقه، سـید عـلی اصغر حسینی و عبد العلی(فتح الله)تـقوی بـه صورت نـاشناس تـوسط نـگهبانان نیروهای ملا غلامحسین، بـه وی تسلیم شد.

قرائت اعلامیه ها و توضیح آنان-خاصه پاسخ امام به علمای تهران پس از فاجعه فیضیه ۹۸ شوروشوق زایـد الوصـفی در مـلا غـلامحسین و هـمرهانش ایجاد کرد. آنـ گونه کـه سید علی اصغر حسینی نوشته است: «... آن مرحوم [ملا غلامحسین] این جمله را بر زبان آورد که چهارده ساله شدم...» ۹۹آیـت الله مـحی الدیـن حایری شیرازی» امام جمعه کنونی شیراز نـیز بـیان مـی کند: «مـلا غـلامحسین جـلیل و رفقای او هم [که] با او بودند به تشویق روحانیت قیام نمود و وقتی دانست که جنگیدن با حکومت مشروع است به شاه قاسم ۱۰۰سوگند خورد که چهارده ساله شدم.» ۱۰۱

سید عـبد العلی تقوی، با تأیید گفته های سید علی اصغر حسینی، می افزاید؛ در گفت و شنود مشروحی با ملا غلامحسین، ایشان از وقایع پیش آمده برای روحانیت، بسیار متأثر و ناراحت گردید و پشتیبانی خود را به صراحت اعـلام داشـت. ۱۰۲

ملا غلامحسین و یارانش، پس از این ملاقات، با نظامیان مستقر در ده بزرگ سادات درگیر شدند و با شکست دادن نظامیان، آنان را وادار به عقب نشینی کردند. اما نبرد اصلی و نقطه عطف قیام عشایر جنوب در ۳۱ فروردین ۱۳۴۲ اتـفاق افـتاد و به جنگ گجستان مشهور گشت؛ که شرح و تفصیل آن فرصت دیگری می طلبد.

بنابرروایت متعدد شاهدان عینی، شب پیش از وقوع جنگ گجستان، روحانی محل بـه نـام «سید شریف حسینی» از طرف جـمعی از پیـران و ریش سفیدان طایفه جلیل برای وساطت نزد ملا غلامحسین رفت تا مانع از درگیری وی با نظامیان گردد. اما «ملا غلامحسین پاسخ داد، مگر نمی دانی «سیدها» را از چند طـبقه بـه زیر انداخته اند و مغزشان را مـتلاشی کـرده اند. مگر نمی دانی «آقای خمینی» دستور جهاد داده است. وی اعلامیه امام را به سید شریف داد و افزود «سید جان» من برای این مسئله می جنگم و با این گروه نیز یقینا خواهم جنگید. سید شریف بـا شـنیدن این مطالب، دستش را دور سر ملا غلامحسین چرخاند و گفت: «امام زمان پشت و پناهت باشد. به جدم اینها خون ندارند.» ۱۰۳با نقل این خبر، جنگجویان عشایری بیش ازپیش مصمم به نبرد گردیدند. درهـرحال، جـنگ گجستان رخ داد و؟؟؟ نـظامی قلع و قمع و خلع سلاح شدند. پس از این واقعه و شروع بمبارانهای منطقه، هر ؟؟؟ که علت انجام این عمل را از مـلا غلامحسین می پرسیده؛ با ارائه نامه امام دلایل عملش را توضیح می داد. وی بـا آگـاهی بـه مسائل سیاسی و اجتماعی روز، تلاش می نمود تا مردم منطقه را به مسائل جاری مملکت آشنا کرده هرچه بیشتر عامه مـردم را نـسبت به اهداف خویش-و شرکت خود و یارانش در قیام-مطلع و آگاه سازد. در نتیجه همین تـأثیرات، یـک شـاعر محلی به نام «ملا درویش دشتی(دشتیان»)، در مثنوی طویلی به تشریح و تبیین قیام عشایر بـویر احمد پرداخته است. در این مثنوی، به آزادی زنان و حضور آنان در انتخابات مجلس -یعنی لایـحه انجمنهالی ایالتی و ولایتی اشاره شـده اسـت. این مثنوی، اندکی پس از جنگ گجستان سروده شد و اکثر ابیاتش راجع به مبارزات ملا غلامحسین و نقش و تأثیر وی در قیام ایل می باشد. برخی از ابیات آن، چنین است: ۱۰۴

 «ز عهد شهنشاه، محمد رضا چنان بود جنگی در ایـران قضا زنان را به مجلس همی داد رأی کسی را نبود راضی از این امر و نهی چو بشنید عشایر از راه دور نشستند نزدیک و کردند شور بکوشیم و جوشیم و مردی کنیم بن و بیخ این رسم را بشکنیم... در این دم خبر آمـدی نـاگهان که آمد سپاهی چون فوج گران سپهدارشان بود «ناجی» به نام فرستاد لشکر همی سوی دام «ایوب» ۱۰۵ را کنند جای «میخانه» شان «محبت» ۱۰۶ را کنند جای توپخانه شان زنان را همی پاک پستان برند ز سـرشان هـمی نیز معجر برند طلایه به سوی «سیاهپور» گرد خبرها را یکایک بر او برشمرد ندا داد با لشکر خویشتین بجنگید با اهرمن پیلتن بفرمود تا از یمین و یسار بر ایشان بگیرند را را حصار سـیاهپور جـنگی و یازده نفر همه مرد جنگی همه با هنر...»

درهرحال ملا غلامحسین، که پس از کنار رفتن دیگر سران قیام، تنها مبارز میدان محسوب می شد و از هر نظر، که خود و افراد طایفه اش-و تـمام هـمکاران و طـوایف مددکارش-زیر شدیدترین و سخت ترین ضـربات و شـکنجه ها قـرار گرفته بودند؛ هنوز به فکر رهبر مذهبی و مبارز ملت مسلمان ایران بود، در ملاقات با «سرهنگان» نظامی رژیم، درباره وی نیز مذاکره مـی کرد. وی کـه در مـحضر دین مبین و علمای اعلام، به خوبی درس جـانبازی و فـداکاری در راه عقیده و ایمان را فراگرفته بود؛ در اوج فشار و سختی و زیر شدیدترین حملات و خطرات، از دلایل آزار و اذیت عالم بزرگ و مجاهدی نظیر «آیـت الله خـمینی» مـی پرسید و خواهان رفع آن فشارها می گردد. بی هیچ تردیدی، گفته های ملا غـلامحسین با «سرهنگ اشرفی» درباره آیت الله خمینی و حمایت همه جانبه از او، بیانگر بسیاری از واقعیتها و اصالتهای قیام عشایر می باشد.

داستان ملاقات سـرهنگ اشـرقی بـا ملا غلامحسین و گفت و شنود آنان در کوه انا (عنا)-در حوزه باشت و باوی-از مشهورترین ملاقاتهای نظامیان با ملا غلامحسین در طی سالهای ۴۳ - ۱۳۴۲ می باشد. در سندی از رکـن ۲ لشـکر ۸ خـوزستان چنین آمده است:

اخیرا دیده شد که سرهنگ اشرفی افسر ناحیه ژانـدارمری فـارس [معاون نـاحیه ژاندارمری فارس] با ملا غلامحسین جلیل ملاقات [،] ابتدای ورود در میعادگاه افسر نامبرده و همراهاننش را کاملا بازرسی و بـعدا بـه مـحل ملاقات می برند [.] در حین ملاقات افسر نامبرده به غلامحسین جلیل اظهار می دارد این وضع زنـدگی بـرای شما درست نیست خود را معرفی نمایید [؟] ولی او می گوید تا موقعی که از طرف اعلی حضرت همایون شـاهنشاهی تـأمین دادهـ نشود خود را معرفی نمی نمایم و اضافه نموده که کندی کشته شد دیگر شماها چه مـی خواهید و بـعدا در مورد آقای خمینی مذاکراتی می شود و سپس با روبوسی از یکدیگر خداحافظی می نمایند... (سند شـماره ۸)

بـهمن امـینی ۱۰۷یکی از بازماندگان این ملاقات که به عنوان نگهبان ملا غلامحسین انجام وظیفه می کرده و با فـاصله کـمی از مجلس حضور داشته؛ بارها این ملاقات را شرح داده است. و مؤلف کتاب «نبرد گـجستان» نـیز بـه این ملاقات اشاره کرده است. ۱۰۸بهمن امینی و بیژن علی نژاد می گویند؛ در بخشی از صحبتها، ملا غـلامحسین، شـعری از شـاهنامه قرائت می نماید که: «گنه گر مرا بود پیران چه کرد؟» سرهنگ اشرفی مـی پرسد، «مـنظورت چیست؟» وی صراحتا می گوید، منظورم «آیت الله خمینی» است. به فرض که ما گناهکاریم و درست که ما نـظامیان را از بـین برده و خلع سلاح کرده ایم و قیام مسلحانه نموده و نسبت به دولت «یاغی» هستیم !جـرم آیـت الله خمینی چیست؟که این همه زیر فشار و شکنجه است؟اشرفی با تـعجب و نـاراحتی مـی گوید: «چرا حرف سیاسی می زنید؟» ما تلاش می نماییم کـه بـرای تو «عفو ملوکانه» بگیریم و شما این گونه صحبت می کنید.

احتمالا در نتیجه گزارش همین جـلسه بـود که در زندان، ملا غلامحسین تـحت فشار و شـکنجه قرار گـرفت تـا اعـتراف کند که از آیت الله خمینی پول گرفته و قـیام کـرده است. روایت «سید یحیی تقوی»، از دوستان و محرکین ملا غلامحسین، در این باب جالب و خـواندنی اسـت. (سند شماره ۹)

برخی رجال عصر پهـلوی، نظیر «باقر پیرنیا» -اسـتاندار وقـت فارس و بعد خراسان-درباره مـلا غـلامحسین می نویسد: «... غلامحسین سیاه پور افزود بر ریاست ایل [طایفه] مسئول مذهبی ایل نیز محسوب می شد، او در زنـدان هـنگام ماه رمضان نیز روزه گرفته و هـرگز نـماز را تـرک نمی کرد...» ۱۰۹

اعتقادات ولیـ، بـه گونه ای مستحکم و استوار بـوده؛ کـه در لحظه اعدام، در وصیتی مکتوب تأکید می کند که «انگشتری که در دستم است نیز در دستم بـاشد کـه مرا دفن کنند...» (سند شماره ۱۰)

امـا بـا فشار مـأمورین اجـاری حـکم اعدام، ظاهرا انگشتری را از دسـت درآورده است. خبرنگار کیهان -به عمد یا به جهل-داستان انگشتری ملا غلامحسین را به گونه ای نـقل مـی کند که گویی این شخص چنان وابـستگی و عـلاقه مندی بـه مـادیات داشـته، که می خواسته انـگشتری را بـا خود به گور ببرد!

اما همان وصیت نامه مختصر، گویای واقعیت است. خبرنگار کیهان از صحنه اعدام و گـفت و شـنود مـأمورین و ملا غلامحسین می نویسد: «غلامحسین سیاهپوش که جـرمی سـنگین تر از دیـگران داشـت، انـگشتری در دسـت داشت. [.] مأمورین به او گفتند انگشرت را بده که ضمیمه پرونده کنیم و به فرزندت بدهیم [.] گفت نه این انگشتر را می خواهم همراه خود به گور ببرم...» ۱۱۰برخی از اشعار محلی دیـگر نیز وجود دارد که به قیام عشایر و فرماندهی ملا غلامحسین و جنبه دینی و مذهبی قیام اشاره می کند. از جمله:

دوره دین وم خه کونی خدانه سیاهپور خش برده بی توپ سپانه»

یعنی: «دوره دین و مذهب بـه هـم خورده است، کو معجزه خداوندی؟سیاهپور خودش به تنهایی توپ سپاه را به غنیمت برده است.» سرانجام، حبیب شهبازی در ۱۱ مهرماه ۱۳۴۳، به همراه ناصر طاهری، خداکرم ضرغامپور، حسینقلی رستم، جعفر قلی رستم و فـتح اللهـ حیات داودی-که بیش تر در دادگاه نظامی به صورت علنی محاکمه و محکوم شده بودند-تیرباران شدند.

ملا غلامحسین نیز که با تأمین نامه کتبی «سـرلشکر اردوبـادی» حاضر شده بود(سند شـماره ۱۱)بـه همراه سه تن از یارانش به اسامی ترکی پیرایش، غلامحسین محمدی و حسنقلی ایزدی (فرخی)، به صورت غیرعلنی محاکمه و محکوم به اعدام شدند. حکم اعدام آنـان در ۱۹ دی مـاه ۱۳۴۳ برابر با پنجم مـاه مـبارک رمضان در شیراز به اجرا درآمد. (سند شماره ۱۲)

در پایان، این نکته ظریف و معنادار، قابل ذکر است که اولین شهید طایفه جلیل در جنگ تحمیلی، «شهباز فرخی» فرزند «حسنقلی ایزدی(فرخی)» (سند شـماره ۱۳)؛ و اولیـن آزاده طایفه، «فتاح محمدی» فرزند عبد الله و پسر برادر «غلامحسن محمدی» است. غلامحسن محمدی و حسنقلی فرخی، به ترتیب پسرعمو و پسرعمه ملا غلامحسین بوده اند.

پانـوشتها:

(۱). فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج ۱، چ هشتم، انتشارات اطلاعات، تهران، ۱۳۷۴، ص ۵۰۵.

(۲). مدنی، جلال الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایـران، ج ۱، ج سوم، دفتر انتشارات اسلامی، بی جا، بی تا، ص ۶۲۳.

(۳). همان، ص ۶۲۲.

(۴). همانجا، نیز ر. ک: دوان، علی، نـهضت روحـانیون ایـران، ج ۳ و ۴، چ دوم، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۷۷، صص ۳۸-۳۷.

(۵). جهت اطلاع کامل از اعلامیه های منتشره ر. ک: نهضت روحانیون ایران، صص ۱۶۷-۴۲.

(۶). تـاریخ سـیاسی معاصر ایران، صص ۶۲۵ -۶۲۴ (به نقل از: علی دوانی، نهضت دو ماهه روحانیون ایران).

(۷). نهضت روحـانیون ایـران، ص ۴۹.

(۸). ر. ک: اسـناد نهضت آزادی ایران(۱۳۴۰-۱۳۴۴)، ج ۱(بیانیه ها و تفسیرهای سیاسی)، چاپخانه رایکا، تهران، ۱۳۶۱، صص ۱۷۳ -۱۷۱. (تصویر اعلامیه در کتاب نهضت امام خمینی (س)، سید حمید روحانی(زیارتی)، چاپ و صحافی شرکت افست، بی جا، بی تا، ص ۱۶۶ چاپ شده اسـت.)

(۹). جهت اطلاع از لوایح، ر. ک: نـهضت امام خمینی (س)، ص ۲۱۸ و روزنامه های ۲۰ دیماه ۱۳۴۱.

(۱۰). ر. ک: نهضت امام خمینی (س)، صص ۳۳۱-۲۱۸؛ نهضت روحانیون ایران صص ۲۲۸-۱۸۲.

(۱۱). کشواد سیاهپور، «نبرد نابرابر»، فصلنامه مطالعات تاریخی، ش ۸، س ۲(تابستان ۱۳۸۴)، ص ۱۷۴.

(۱۲). شهبازی، عبد الله ایل ناشناخته(پژوهشی در کوه نشینان سرخی فارس)، نشرنی، تهران، ۱۳۶۶، ص ۲۶۷.

(۱۳). همانجا.

(۱۴). هـمانجا.

(۱۵). روزنامه کیهان، ش ۵۸۰۱، (چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۳۴۱)، ص ۱.

(۱۶). همانجا.

(۱۷). همانجا.

(۱۸). همانجا.

(۱۹). همانجا.

(۲۰). کیهان، ش ۵۸۰۲، (پنجشنبه ۲۴ آبان ۱۳۴۱)، ص ۱.

(۲۱). همانجا.

(۲۲). روزنامه اطلاعات، (چهارشنبه ۸ آذر ماه ۱۳۴۱)، ص ۱. (سپهبد ورهرام استاندار فارس در بهمن ماه اعلام کرد: «ما دیگر کسی را بنام(عشایر)نمی شناسیم» چـرا کـه «دولت ایران از دو ماه قبل در خاک فارس و شاید هم همه نقاط کشور کلمه (عشایر)را از مکاتبات خود حذف کرده است... در فارس کلیه سازمانهای عشایری اش حذف شده و افسرانی که به نام (افسران عـشایری)نـامیده می شدند از مناطق مختلف احضار شده اند.» (تهران مصور، ش ۱۰۱۵، (۲۶ بهمن ۱۳۴۱)، ص ۹).

(۲۳). «مرگ فئودالیسم»، مجله روشنفکر، ش ۴۷۹، (پنجشنبه اول آذر ماه ۱۳۴۱)، صص ۵۰-۴۹.

(۲۴). ایل ناشناخته، ص ۲۶۷.

(۲۵). همانجا.

(۲۶). همان، ص ۲۷۵.

(۲۷). برای اطلاع بیشتر ر. ک: کشواد سیاهپور، «نگاهی به قیام عشایر بـویر احـمد در سالهای ۱۳۴۱ -۱۳۴۲»، فصلنامه مطالعات تاریخی، ش ۸، سال ۲(پاییز ۱۳۸۳)، صص ۱۲۱ -۸۳؛ نیز برای اطلاع کلی از قیام عشایر جنوب ر. ک: آریانا، بهرام، تاریخچه عملیات نظامی جنوب، چاپخانه ارتش، بی جا، ۱۳۴۳.

(۲۸). هاشمی رفسنجانی، دوران مبارزه (خاطرات)، ج اول، دفـتر نـشر مـعارف اسلامی، تهران، ۱۳۷۶، ص ۱۲۰.

(۲۹). همانجا.

(۳۰). همانجا.

(۳۱). همان، صـص ۱۳۵-۱۳۴.

(۳۲). هـمان، ص ۱۲۵.

(۳۳). هـمان، ص ۱۳۱.

(۳۴). همانجا.

(۳۵). تاریخ سیاسی معاصر ایران، ص ۶۲۳.

(۳۶). نهضت امام خمینی (س)، ص ۱۶۶؛ اسناد نهضت آزادی ایران، صص ۱۷۳-۱۷۱.

(۳۷). دوران مبارزه، ص ۱۳۲.

(۳۸). عرفان منش، جلیل، خاطرات ۱۵ خرداد شیراز، دفـتر اول، انـتشارات حـوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، تهران، ۱۳۷۳، ص ۲۱؛ و نیز ر. ک: دستغیب، سید عـلی اصـغر، خاطرات، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۷۸، ص ۱۰.

(۳۹). خاطرات ۱۵ خرداد، دفتر دوم، ۱۳۷۵، ص ۴۹.

(۴۰). جهت اطلاع از «اعلامیه علمای اعلام و روحانیون فارس» در حمایت از «مـراجع عـالی قـدر قم، بالاخص حضرت آیت الله العظمی خمینی دامت برکاته»، ر. ک: نهضت امام خمینی (س)، ص ۳۸۲. دوانی، همان، صص ۲۵۹-۲۵۸.

(۴۱). خاطرات ۱۵ خرداد، دفتر اول، ص ۹(خاطرات محمد سودبخش).

(۴۲). همان، دفتر دوم، صص ۱۷۹-۱۷۸(خاطرات سید جعفر عباس زادگان)؛ هـمان، صـص ۲۴۲-۲۴۱(خـاطرات سید محمد حسین هاشمی).

(۴۳). همان، صص ۱۷۹-۱۷۸ (سید جعفر عباس زادگان).

(۴۴). نـفس مـطمئه(شهید آیت اللاّه سید عبد الحسین دستغیب)، یاران امام به روایت اسناد ساواک، کتاب دهم، مرکز بـررسی اسـناد تـاریخی وزارت اطلاعات، تهران، ۱۳۷۸، ص ۹.

(۴۵). همان، ص ۱۵.

(۴۶). همان، صص ۱۶ و ۱۸.

(۴۷). ایل ناشناخته، ص ۲۷۱.

(۴۸). خاطرات ۱۵ خرداد، دفتر دوم، ص ۱۱۵(خاطرات مـحمد حـسن طـاهری).

(۴۹). همان، دفتر اول، ص ۲۴(خاطرات سید علی اصغر دستغیب).

(۵۰). همان، ص ۹۵(خاطرات محمد رضا گل آرایش).

(۵۱). هـمانجا

(۵۲). ایـل نـاشناخته، ص ۲۷۶.

(۵۳). همان، همانجا.

(۵۴). مصاحبه با عبد الله شهبازی، اسفند ۱۳۸۴.

(۵۵). خاطرات ۱۵ خرداد، دفتر اول، ص ۵۴(خاطرات جلال الدین آیـت اللهـ زاده).

(۵۶). همانجا.

(۵۷). اصل «آزیخواهان» (به احتمال زیاد غلط چاپی).

(۵۸). اصل «بپاخاسته» .

(۵۹). ایل ناشناخته، ص ۳۲۴.

(۶۰). نـهضت امام خمینی (س)، چ پانزدهم، مؤسسه چاپ و نشر عروج، تهران، ۱۳۸۱، ص ۴۰۵؛ کرباسچی، غلامرضا، تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، ج دوم، انتشارات مـرکز اسـناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۸۱، ص ۳۶۹.

(۶۱). قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد ساواک(زمینه ها)، ج اول، مرکز بررسی اسـناد تـاریخی وزارت اطـلاعات، تهران، ۱۳۷۸، ص ۵۷۳.

(۶۲). فدایی، کرامت، افق خونین(آخرین جنگ بویر احمد در تنگ گجستان)، نسخه تایپ شده، ص ۲۳.

(۶۳). هـمان، ص ۲۴؛ تـقوی مقدم، مصطفی، تاریخ سیاسی کهگیلویه، مؤسسه مطالعات تاریخی معاصر و مطالعات و پژوهشهای سـیاسی، تـهران، ۱۳۷۷، ص ۴۹۴.

(۶۴). عـرفان منش، همان، دفتر اول، ص ۹۵(خاطرات محمد رضا گل آرایش).

(۶۵). همان، دفتر دوم، ص ۸۶(خاطرات شیخ صدر الدین حـائری شـیرازی).

(۶۶). هـمان، دفتر اول، صص ۷۸ -۷۷ (خاطرات مجد الدین مصباحی).

(۶۷). همان، دفتر دوم، ص ۱۸۴.

(۶۸). همان، ص ۱۱۵.

(۶۹). همان، دفتر اول، ص ۵۴.

(۷۰). هـمان، دفـتر دوم، ص ۲۴۹.

(۷۱). مصاحبه با گودرز سیاهپور، بهار ۱۳۸۴.

(۷۲). خاطرات ۱۵ خرداد، دفتر دوم، ص ۲۵۷.

(۷۳). همان، ص ۳۵.

(۷۴). نفس مطمئنه، ص ۱۸.

(۷۵). همان، ص ۲۲.

(۷۶). ر. ک: گزارش ساواک از مجلس سـخن رانی شـهید دستغیب و حمایت های مکرر مردم از او در تاریخ ۱ / ۱ / ۱۳۴۲؛ نفس مطمئنه، صص ۲۶-۲۵.

(۷۷). همان، ص ۳۲.

(۷۸). همانجا.

(۷۹). همان، ص ۳۴.

(۸۰). هـمان، صـص ۴۱-۴۰.

(۸۱). همان، ص ۱۴۲.

(۸۲). خاطرات ۱۵ خرداد، دفتر اول، صص ۷۹ -۷۸.

(۸۳). نفس مـطمئنه، ص ۵۹.

(۸۴). هـمانجا.

(۸۵). تـاریخچه عملیات نظامی جنوب، ص ۷۶.

(۸۶). افراسیابی، بهرام و دهقان، سـعید، طـالقانی و تاریخ، چ دوم، انتشارات نیلوفر، تهران، ۱۳۶۰، صص ۲۰۴-۲۰۳.

(۸۷). ر. ک: همان، صص ۲۷۲-۲۲۰؛ یاران امام به روایت اسناد سـاواک، آیـت الله سید محمود طالقانی(بازوی تـوانای اسـلام)، ج اول، مرکز بـررسی اسـناد تـاریخی وزارت اطلاعات، تهران، ۱۳۸۱، صص ۴۲۵-۴۲۴؛ بازرگان، مهدی، شـصت سـال خدمت و مقاومت(خاطرات بازرگان)، ج اول، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، ۱۳۷۵، صص ۵۸۹ -۵۷۱

(۸۸). قیام ۱۵ خـرداد بـه روایت اسناد ساواک(فیضیه)، ج دوم، مرکز بـررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تـهران، ۱۳۷۸، ص ۲۱.

(۸۹). هـمانجا.

(۹۰). همان، ص ۵۳

(۹۱). همان، ص ۵۰.

(۹۲). «نگاهی به قـیام عـشایر بویر احمد...»، همان، ص ۹۵.

(۹۳). نفس مطمئنه، ص ۱۳۲.

(۹۴). تاریخچه عملیات نظامی جنوب، صص ۲۵۴-۲۴۰.

(۹۵). ایل ناشناخته، صـص ۲۷۷-۲۷۶.

(۹۶). افـق خونین، ص ۲۴.

(۹۷). غفاری، یعقوب، تاریخ اجـتماعی کـوه گـیلویه و بویر احمد، انـتشارات گـلها، اصفهان، ۱۳۷۸، ص ۳۷۲؛ تابان سیرت، کـاوس، دلاوران کـوهستان بویر احمد، دلیران تنگ نامرادی، مؤسسه فرهنگی طیبین، قم، ۱۳۸۰، ص ۳۶۸؛ آذرپیوند، الله بخش، تحولات سیاسی کشور و جـنگ گـجستان ۱۳۴۲ ش، نشر چوپل، یاسوج، ۱۳۸۴، ص ۴۵۲.

(۹۸). ر.ک: صحیفه امام، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س).

(۹۹). «نـگاهی به قیام عشایر بـویر احمد...»، ص ۹۷(اصل سند: ص ۱۱۴)؛ حسینی خواه، سید جمشید، بویر احمد و رستم گاهواره تاریخ، نشر فردا، اصـفهان، ۱۳۷۸، صـص ۴۰۳-۴۰۲.

(۱۰۰). «شاه قاسم»: نام امام زاده مشهوری در بـویر احـمد اسـت، کـه جـد آیت الله ملک حـسینی و سـادات شاه زاده قاسم محسوب می شود.

(۱۰۱). «نگاهی به قیام عشایر بویر احمد...»، ص ۱۱۲(اصل سند در ص ۱۱۶)؛ بویر احمد و رستم گـاهواره تـاریخ، صـ ۴۰۳.

(۱۰۲). مصاحبه با سید عبد العلی تقوی، بـهار ۱۳۸۲.

(۱۰۳). «نـگاهی بـه قـیام عـشایر بـویر احمد...»، ص ۱۰۰.

(۱۰۴). ر. ک: کشواد سیاهپور، «تأثیرپذیری ادبیات عامیانه و حماسی ایل بویر امد از نهضت امام خمینی (س) (س)؛ ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات، ج دوم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)، تهران، ۱۳۷۸، صص ۲۳۸-۲۳۱.

(۱۰۵). «ایوب»: مـنظور «امیر ایوب انصاری» مکان مقدس مذهبی در حوزه ممسنی و نزدیک گجستان است.

(۱۰۵). «ایوب»: منظور «امیر ایوب انصاری» مکان مقدس مذهبی در حوزه ممسنی و نزدیک گجستان است.

(۱۰۶). «محبت»: همان «مسجد» است به گـویش لری.

(۱۰۷). بـهمن امینی، خواهر زاده ملا غلامحسین، او اکنون زنده است.

(۱۰۸). نبرد گجستان، نشر کارنگ، تهران، ۱۳۷۸، صص ۲۷۸-۲۷۷(علاوه بر بهمن امینی، فرد دیگری به نام «آقا بیژن علی نژاد» -که خود سـرهنگ اشـرفی را تفتیش و بازرسی بدنی نموده است-گفته های ملا غلامحسین را راجع به آیت الله خمینی، دقیق روایت می کند.)

(۱۰۹). پیرنیا، باقر، گذر عمر (خاطرات سیاسی بـاقر پیـرنیا)، انتشارات کویر، تهران، ۱۳۸۲، ص ۲۰۶.

(۱۱۰). روزنامه کـیهان، ش ۶۴۳۶، (یـکشنبه ۲۰ دیماه ۱۳۴۳)، ص ۱۱.

 

آدرس ثابت: ۲۶۰۶۰۱ https:  /  / www. noormags. ir / view / fa / articlepage/

مقالات مرتبط

نگاهی گذرا به مخالفت روحانیون و اسلامگرایان با لوایح انقلاب سفید در دوره نخست وزیری اسدالله علم (تیر ۱۳۴۱ - ۱۵ خرداد ۱۳۴۲)

امام خمینی (س) و بهائیت

بهائیت؛ مانده ی آسمانی یا زائده ی استعماری؟

اسناد مربوط به وعاظ و خطبای بازداشتی و تبعیدی از سال ۱۳۴۲ تا بهمن ۵۷

آرامگاه دریا: سیری در احوال و افکار فقیه مبارز و سیاست و رز شیراز عصر مشروطه

تجزیه و تحلیل نقش نهضت آزادی در تحولات سیاسی ایران، از تشکیل شورای انقلاب اسلامی (۲۲ دی ۱۳۵۷) تا استعفای بازرگان(۱۴ آبان ۱۳۵۸)

گفت و گو و خاطرات: اصلاحات ارضی، زمینه ها، ضرورتها، نحوه اجرا و پیامدها (گفت و گو با عباس سالور، رئیس پیشین سازمان اصلاحات ارضی)

حزب برادران: پیشینه و مؤلفه های اندیشگی سیاسی و عقیدتی آن

قیام علیه غوغای یک غائله؛ خیزش علما و روحانیون علیه تصویب نامه انجمنهای ایالتی و ولایتی

پیوند و همکاری بهائیت با رژیم پهلوی

اصلاحات ارضی ایران و پیامدهای منطقه ای آن (مطالعه ی موردی شورش خوانین بویراحمد در منطقه ی کهگیلویه و بویر احمد از زمستان ۱۳۴۱ تا بهار ۱۳۴۲)

بازخوانی، تردید و بازسازی برخی پیش فرض های انقلاب اسلامی ایران

عناوین مشابه

قیام عشایر جنوب در اشعار و سروده های محلی (۱۳۴۳ – ۱۳۴۱)

فعالیت وعاظ و روحانیون در نهضت امام خمینی (س) (سال ۱۳۴۱)

بررسی عملکرد نهضت آزادی و مواضع آنان نسبت به رهبری امام خمینی (س) (مطالعه موردی: ۱۳۴۱ / ۷ / ۱۶ تا ۱۳۴۲ / ۳ / ۱۵)

نهضت امام خمینی (س) و بیداری جهان اسلام

مقایسه پیش فرض ها و گنجینه های واژگانی علم سیاست غربی با پیش فرض ها و گنجینه های واژگانی نهضت امام خمینی (س)

مبانی و اصول حاکم بر نهضت های آزادی بخش اسلامی از منظر امام خمینی (س)

درآمد: مجاهد مجتهد و دارای مقامات عالیه (نهضت مشروطه، عوامل انحراف آن و اندیشه و شهادت آیت الله شیخ فضل الله نوری در آئینه تحلیل امام خمینی (س))

نامه حضرت امام خمینی (س) «س» و مرحوم حاج احمد آقا خمینی درباره نهضت آزادی

ششمین همایش بین المللی امام خمینی (س) و سیاست خارجی با محوریت بیداری اسلامی و نهضت امام خمینی (س) (ره)

امام خمینی (س) ثابت و استوار از آغاز تا پایان؛ انگیزه ی قیام حسینی

. انتهای پیام /*