عرفان امام خمینی (س) و نقد اُشو

محمد حسن محمدی (دکتری رشته عرفان اسلامی و اندیشه امام خمینی (س) )

چکیده:

اُشو یکی از عرفای نوظهور هندی است که به اصطلاح جزء عرفانهای سکولار می باشد و تعلیمات وی شامل مبانی: نفی خدای ادیان و د رمقابل معرفی خدای متشّتت، نفی مذاهب و شرایع پیشین است، عرفان اشو دارای شاخصه هایی است که از جمله می توان به: مراقبه، نسبی گرایی و تکّثر، اصالت درون، تناسخ و نفی عقل و ذهن اشاره کرد، این عرفان انسان را به خودخواهی و منفعت جویی می رساند تا جایی که همه چیز حتّی خدا وسیله کسب منفعت و لذت نفس می شود که توجه تمام و کمال انسان به سوی لذایذ دنیای مادی و بی توجهی به واقعیات اجتماعی است. در این مقاله مبانی عرفانی امام: توحید، انسان و آزادی، شریعت، معاد، مراقبه، غایت (فناء فی الله) و ویژگیهای عرفانی امام خمینی (س) بیان گردید که در واقع عرفان امام دارای شاخصه های اصلی است که از یک سو راه ایشان را از عرفان های نوظهور امروزی متمایز می کند و از سویی دیگر، تفسیر ایشان از جهان هستی با اتکا بر قرآن کریم و سنت معصومین ــ علیهم السلام ــ علاوه بر توجه به معنویت در جنبه های فردی، جنبه های اجتماعی را هم در برگرفت به طوری که منشأ ایجاد نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران گردید.

واژگان کلیدی: امام خمینی (س) ، عرفان، اُشو، مراقبه، عشق.

۱-مقدّمه:

عرفان امری جهانی است در بین ملّتهای مختلف اعم از شرق و غرب، عرفانهای جهان سه نوع هستند که عبارتند از ۱-طبیعت گرا (که بین انسان و موجودات طبیعت تفاوتی قائل نیستند) که شامل شمنیسم (سرخ پوستی) و تائوئیسم می باشد ۲-خدا گرا شامل: یهودی، مسیحی، اسلامی ۳-انسان گرا شامل: بودیسم و هندوئیسم می باشد. به عبارتی عرفان روش معرفتی گروهی است که در کشف حقیقت، بر خلاف اهل ‎‎ برهان بر ذوق و اشراق اعتماد بیش تری دارند، تا عقل و استدلال. این روش ‎‎ معرفتی، نه تنها در میان مسلمانان، که از دیر باز مورد توجه پیروان تمامی ‎‎ ادیان بوده است. اما در این بین بعضی از مذهب ها عرفان های انحرافی زیادی شکل گرفته است؛ عرفان ناب امام خمینی (س) دارای شاخصه های منحصر به فردی است که بررسی آن ضروری و لازم است از جمله، عرفان ناب مبتنی برجهاد و مسئولیت پذیری در برابر خدا و در برابر جامعه و در برابر کل بشریت است. هرنوع عرفان و معنویتی که بگوید من شما را از طریق حذف شریعت به معنویت میرسانم، قطعا عرفان قلابی است. عرفانهای سکولار از آنجا که خدا محور نیستند و انسان محور هستند از تعالی باطنی بهره ی چندانی ندارند و به سلوکی مقدمّاتی اکتفامی نمایند. و بیش از آن که به انسان در جهت سیر معنوی کمک کند؛ او را پایبست دنیا می کند و آسیب های جدّی را متوجّه او می سازد. این عرفان ها با تاکید بیش از حد بر نیروهای درونی وجود انسان سعی دارند توجه او را از بیرون و دنیای خارج منحرف کنند و او را به موجودی بی تفاوت نسبت به دنیا مبدل سازند و از عرصه ی سیاسی خارج نمایند؛ که این امر برای حاکمان سیاسی جدید غرب مطلوب است. در حالی که عارف در عرفان اسلامی در عین توجّه به درون و انفس به بیرون و آفاق هم توجه دارد. نمونه عالی این سخن را می توان در کلام امام خمینی (س) مشاهده کرد و اختلاف میان عرفان اسلامی و عرفان سکولار را به خوبی تشخیص داد که امام احیاگری بود که تدیّن و ارزش آن را احیاء نموده ‎است و حاکمیت دین را بر زندگی انسانها خواستار بود و هیچ گاه خطابش محدود نبود و هیچ گاه مسلمان بودن را از عارف بودن جدا نمی دانست و همیشه از عرفان حقیقی که در طول زمان توسط کژاندیشان و ملتقطین به انحراف کشیده شده بود به خوبی دفاع نمود و به یقین عرفان را با ذلّت، خواری، تن پروری، گوشه نشینی، انزوا طلبی متضاد دانست، و ناسازگاری، بی بندباری و رها شدن را از ظواهر دینی برای همگان آشکار ساخت. و عرفان مورد نظر وی همان معرفت بود. که هرگز به اسم مرجعیت، فقاهت، دین و عرفان چشم خود را به روی واقعیتها و موانع رشد انسانها نمی بست و در برابر زورمندان بی تفاوت نمی نشست و این کار را گناهی نابخشودنی می دانست و در زمان مقرر و آنجا که احساس خطر می کند بارها کردن درس و بحث و فقه و مرجعیت، هجرت کرده و در دیار غربت به مبارزه علیه خصم مشغول شود، در اینجاضروری است به آن پرداخته شود و اینکه که عرفان اشو و عرفان امام خمینی (س) در مبانی و نگاه به مقوله انسان چه تفاوت هایی با یکدیگر دارند؟

۲-معرفی اشو

یکی از عرفای نوظهور هندی، فردی است به نام اشو که تحت تأثیر افکار مادربزرگش، آراء و تعالیمی را ارائه داده است. اشو در ۱۱ دسامبر سال ۱۹۳۱ در روستای کوچوادا در استان مادیا پرادش از کشور هند به دنیا آمد.

وی میگوید: من در این روز در این بدنَتجسد یافتم و نخستین بار سبزی درختان و آبی آسمانها را دیدم و دیدگانم را گشودم و "خدا" را در تمامی پیرامون نظاره کردم. البته در آن لحظه خدا وجود نداشت، اما آنچه من دیدم، خدا بود. (اشو، اینک برکه ای کهن، ۱۳۸۰؛ ۴۹ )وی مقصود خود را از جمله ی آخر بیان نکرده است.

نام کامل او "باگوان شری راجینش" است. "راجینش" نام پدری اوست و لقب "باگوان" به معنای آقا و سرور"

و "شری" لقبی احترام آمیز به معنای مقرّب و مقدس است. وی در زمان حیات، علاوه بر نام اصلی خویش، به چندین نام معروف بوده است. پدربزرگ اشو، نامش را "راجا" گذاشته بود. راجا به معنای "شاه" است. به این دلیل پدربزرگش این نام را بر او گذاشت که دوست داشت نوه اش مانند یک شاه زندگی کند. (اشو، اینک برکه ای کهن، ۱۳۸۰؛ ۷۱) سپس "آچاریا" و در آخر نیز خودش نام "اشو" را برای خود برگزید. وی در مورد این واژه میگوید: لغت "اشو" به معنای "حل شده در اقیانوس" است. (اشو، مراقبه، شور سرمستی، ۱۳۸۲؛ ۱۰)

البته مشهور است که او در آخرین ماه های حیاتش، حتی نام اشو را نیز مناسب ندانست و به پیروان خود گفت: کافی است مرا "دوست محبوب" صدا کنید. اشو مدعی است هنگامی که مادرش او را باردار بوده است، رویدادهای خارق العاده ای به وقوع پیوسته و مادر وی این اتفاقات را "معجزه" نامیده است. خانواده ی اشو، پیرو آیین جین بودند. وی تصریح میکند: پدربزرگ هر روز صبح به معبد جینها میرفت، اما هیچگاه مرا وادار نمیکرد او را همراهی کنم. (اشو، مراقبه، شور سرمستی، ۱۳۸۲؛ ۶۳ )او در مورد این دین اظهار میکند:

"جینیسم" ریاضت کشانه ترین یا به عبارت دیگر، خودآزارترین و دیگر آزارترین آئین است. راهبانجین آنقدر خود را شکنجه میکنند که انسان گمان میکند آن ها دیوانه اند. جینیسم تنها دینی است که به خودکشی احترام گذاشته، آن را تحسین میکند. البته آنها این عمل را خودکشی نمینامند، بلکه یک نام زیبای متافیزیکی به آن اعطا میکنند که عبارت است از "سانتارا". (اشو، مراقبه، شور سرمستی، ۱۳۸۲؛ ۸۳ و ۸۷) اشو میگوید: من مخالف حق ارتکاب خودکشی انسان نیستم، بلکه مخالف طریقه ی خودکشی هستم. طریقه ی آنها این است که ابداً هیچ چیزی نخورند. مردن برای آن انسان بدبخت تقریًبا ۹۰ روز به طول میانجامد. این شکنجه است. (اشو، مراقبه، شور سرمستی، ۱۳۸۲؛ ۸۷)

یکی دیگر از خود آزاری های آنها که اشو بیان میکند، این است که هرگز موهایشان را کوتاه نمیکنند، بلکه هر سال سبیل، ریش و همه ی موهای سر و بدن خود را از ریشه در می آورند، زیرا آنها مخالف هر نوع تکنولوژی هستند. (اشو، مراقبه، شور سرمستی، ۱۳۸۲؛ ۸۷) با وجود این، اشو خود را مقید به هیچ دینی ندانسته، تصریح میکند: یک شب به مادربزرگم گفتم: هر کس دینی دارد. وقتی کسی به من میگوید: چه دینی داری؟ صرفاً شانههایم را بالا میاندازم، بنابراین میخواهم از شما بپرسم: چه باید بگویم؟ مادربزرگ در جواب گفت: خود من هم به هیچ دینی معتقد نیستم. همه ی ادیان به نظرم کودکانه میآیند، اشو در طول عمر خود، با دو دسته افراد سر و کار داشته که نظرشان نسبت به علم و دانش متفاوت بوده است. همانطور که بیان شد، مادربزرگ او با آموختن علم و دانش مخالف بوده و پدربزرگ پدری اش نیز در مورد تحصیل همین نظر را داشته است. زمانی که اشو به روستای خود برمیگردد، پدربزرگ پدری اش را ملاقات میکند. وی در این زمینه میگوید: او نیز مانند مادربزرگم، علم و دانش را موجب ضایع شدن فرد میدانست. وی به اشو میگفت: این خوب است که پدرت تو را به زور وادار نکرده است که به مدرسه بروی، وگرنه تو را ضایع کرده بود. این کتابها مردم را تباه میکنند. پدر و عموهایت ضایع شده اند، چون به طور مداوم مشغول مطالعه هستند و در حینی که آنها میخوانند، من زندگی میکنم. خوب است که در حین زندگی کردن، بتوانی به شناخت برسی. (اشو، مراقبه، شور سرمستی، ۱۳۸۲؛ (۱۳۳ وی به اشو میگفت: پدر و مادرت تو را به دانشگاه خواهند فرستاد، اما بر حذر باش و در کتابها گم نشو. (همان)

دسته ی دیگر، افرادی بودند که او را وادار به درس خواندن میکردند. میتوان گفت: همه ی خانواده ی اشو به جز پدربزرگ و مادربزرگ مادری و پدربزرگ پدری اش، در این دسته قرار داشتند، اما باید اذعان کرد:

اشو بیشتر تحت تأثیر سخنان مادربزرگ خویش قرار گرفته است و با وجود این که درسش را ادامه داد، ولی با کسب دانش موافق نبود. وی در مورد تحصیل خود میگوید: من مجبور بودم ۴ سال در مدرسه ی ابتدایی، ۴سال در مدرسه ی متوسطه، ۳ سال در دبیرستان و به طور کلی ۱۷ سال از زندگیم را هدر بدهم. من فکر میکنم اگر بتوانم مفهومی در آن بیابم، تنها واژه ای که به ذهنم خطور میکند، واژه ی "مهملات" است. هنگامیکه من این مهملات را آغاز کردم، ۸ یا ۹ ساله بودم، بنابراین روزی که دانشگاه را ترک کردم، ۲۶ سال داشتم. از آن روز دوباره آزاد بودم. (اشو، مراقبه، شور سرمستی، ۱۳۸۲ ؛ ۱۶۳) من به مدت ۱۱ سال در روستای پدرم به شدت تحت فشار بودم که به مدرسه بروم. در سال ۱۹۵۱ اشو دبیرستان را ترک کرد و تصمیم به خواندن فلسفه گرفت، اما خانواده اش در یک آشوب عظیم به سر میبردند، زیرا از وی میخواستند دکتر، مهندس و یا عالم شود، وی سپس ۹ سال در دانشگاه "جبال پور" به تدریس فلسفه مشغول شد، اما از آنجا هم استعفا داد. وی پس از استعفا در نامه ی استعفای خود نوشت: این آموزش نیست، بلکه حماقت محض است، شما هیچ چیز ارزشمندی آموزش نمیدهید. (اشو، آینده طلایی۱۳۸۱؛ ۱۱۵)

وی مدعی است: در سن ۲۱ سالگی به نور حق مشرف شده و از آن پس تلاش نمود تا آنچه را خود از آن بهره مند شده است، به انسانهای دیگر نیز منتقل کند. او از سال ۱۹۶۳ به سخنرانی در اقصی نقاط هند پرداخت و همچنین روشهای عملی برای مراقبه، جهت دگرگونی و ارتقای معنوی انسانها ابداع نمود. (اشو، عشق، رقص زندگی، ۱۳۸۰؛ (۴

او در سال ۱۹۷۴ یک مرکز مراقبه به نام "کمون بین المللی اشو" تأسیس نمود که بعدها به یکی از بزرگترین مراکز مراقبه در هند تبدیل شد. وی بیش از ۳۵ سال به تعلیم و همکاری با کسانی که نزد او میآمدند، پرداخت.

اشو در سال ۱۹۸۱ به آمریکا مهاجرت کرد. اولین دلیل وی از مهاجرت، معالجه بود، ولی به ّعلت داشتن پیروان بسیار در آمریکا، تصمیم گرفت آنجا بماند، لذا شاگردان او شهرکی به نام وی در یکی از مناطق آمریکا بنا نهادند، اما بعد از چهار سال، دولت آمریکا در یک اقدام مبهم، دستور اخراج اشو را صادر کرد. در مورد اخراج وی از آمریکا دو نظریه وجود دارد: پیروان اشو در این زمینه میگویند: اشو کلیه ی ارزشهای جامعه ی آمریکا را زیر سؤال برده، راهی جدید فراسوی انسانها قرار داد، بنابراین سران آمریکا از ناحیه ی او احساس خطر کرده، او را اخراج نمودند. (اشو، عشق، رقص، زندگی، ۱۳۸۰؛ ۵) گروهی دیگر معتقدند: اخراج اشو از آمریکا به دلیل افراط وی در فساد اخلاقی بود. به گونه ای که از هنجارهای رایج در جامعه آمریکا نیز جلو افتاده بود. اسناد سازمان اتباع خارجه ی آمریکا که وزارت امور خارجه ی هند هم آنها را تأیید میکند، مؤید نظر دوم است. (اشو، آینده طلایی، ۱۳۸۰؛ (۱۹۷

اشو یک نویسنده ی به معنای رایج کلمه نیست. او تا به حال خودش هیچ کتابی ننوشته است.

کتابهای منتشر شده به نام اشو -که تعداد آنها به بیش از ۶۰۰ عنوان میرسد- در واقع نسخه برداری از سخنرانیهای وی هستند. حدود ۷۰۰۰ سخنرانی از اشو بر روی نوار کاست و ۱۷۰۰ سخنرانی بر روی نوار ویدئو ضبط شده است، اما خود او معتقد است: تا به حال حتی یک بار هم سخنرانی نکرده است. (اشو، تفسیرهای آواهای شاهانه ساراها، ۱۳۸۳؛ ۱۰۰ ) اشو پر فروش ترین نویسنده در هند به شمار میآید. (اشو، عشق، رقص، زندگی؛ ۶)

اشو یکی از عرفای نوظهوری است که نسبت به عرفای کاذب دیگر در ایران طرفداران بیشتری را به خود اختصاص داده است.

۳-عرفان اشو

از دیدگاه اشو، انسان موجودی مختار و آزاد است، به اندازه ای که میتواند خود را خوشبخت و یا بدبخت کند. وی عظمت وجود انسان را در این آزادی خلاصه کرده، میگوید: "انسان میتواند به گونه ای از این آزادی استفاده کند که زندگی اش جهنم و یا به طوری از آن بهره مند گردد که آکنده از زیبایی، نیکی، شادی و صفات بهشتی گردد. " (همان؛ (۸ وی اختیار را موهبتی الهی میداند که تنها موجودی که از آن بهره مند میباشد، انسان است و هیچ جانور دیگری از این موهبت بهره نبرده است، چرا که آنها دارای برنامه ای از پیش تعیین شده هستند. (همان) وقتی اشو از آزادی سخن میگوید، منظور او این است که فقط خود انسان میتواند برای خودش تصمیم بگیرد که چه کارهایی را انجام دهد، چه کارهایی را انجام ندهد.

او حتی معتقد است: انسان میتواند خدا را فدای آزادی کند، ولی نمیتواند آزادی را فدای خدا کند. (اشو، چراغ راه خود باش، ۱۳۷۹؛ (۱۰۸ او در این زمینه تصریح میکند: شما باید آن ذهنی را که از آزادی میترسد، در جست و جوی قواعد مرده و بی روح میگردد و به کتابهای مقدس چسبیده است، بسوزانید. (اشو، آواز سکوت، ۱۳۸۴؛ ۷۵)

از دیدگاه اشو، "آزادی" اوج عشق است، به همین دلیل او در مورد عشق بسیار سخن گفته است. می توان اذعان کرد: به دلیل همین عقیده به آزادی است که روابط جنسی را آزاد اعلام کرده است.

۳-۱مبانی عرفان اشو

مبنای تمامی آراء و تعلیمات عرفانی اشو، اعتقاد وی به خدایی متشتّت و نیز نفی شریعت به معنایی که در ادیان مطرح است، می باشد. در ادامه، مبانی عرفانی او مورد نقد و بررسی قرار میگیرد:

۱-خدای متشتّت

 اشو علی رغم آن که تأثیر چشم گیری از آئین بودا که در آن خداوند هیچ جایگاهی ندارد، پذیرفته است، حضور خداوند در آثارش بسیار پر رنگ است. میتوان به جرأت قائل شد که او در همه ی آثار خود (چه مکتوب و چه غیر مکتوب) ردپایی از خداوند به جا گذاشته است. او معتقد است: خداجویی امری فطری است که انسان با آن زاده میشود. (اشو، تعلیمات تانترا، ۱۳۸۱؛ ۱۰۰ )وی میگوید: اگر بر لبهایتان ذکر خداوند نباشد و اگر قلبتان لبریز از عشق خداوند نگردد، همواره متأثر و ناکام خواهید ماند و شکست میخورید. (اشو، راز بزرگ، ۱۳۸۲؛ ۳۰ )طرفداران اشو بر این اعتقاد بودند که اشو عملاً خداست که به زمین آمده و در پونای هند ساکن شده است.

باید اذعان داشت اصولا اشو تعریف واحدی از خداوند ارائه نمیدهد. وی با بیانات مختلف، به معرفی خداوند میپردازد. برای توضیح این مطلب به ذکر چند مورد از این تعاریف به شرح ذیل پرداخته میشود: -"خداوند یک شخص نیست، بلکه تنها تجربه است". (اشو، شورشی، ۱۳۸۲؛ ۲۰۰ ) - "خدا با زندگی میتپد". (همان) -"خدا همان زندگی است". (اشو، من درس شهامت میدهم، ۱۳۷۹؛ ۱۶)

-"عشق خداست". (اشو، با خود یکی شو، ۱۳۷۹؛ ۸۵ )-"خدا همان سرمستی است". (اشو، با خود یکی شو، ۱۳۷۹؛ (۸۷

-خدا یک شخص نیست، بلکه یک حضور است، خدا نه خدا، بلکه خداوندی است. (اشو، با خود یکی شو، ۱۳۷۹؛ ۹۷) -"خدای من همان ذهنیت است". (اشو، کودک نوین، ۱۳۸۰؛ ۶۴)

-"خدا شیء نیست، بلکه موضع جشن و سرور است". (اشو، الماس های اشو، ۱۳۸۲؛۱۳۰ )-"... خدا ابزار رسیدن به عشق است. هم خدا و هم مذهب در پی شادمانی از راه میرسند". (اشو، الماس های اشو، ۱۳۸۲؛ ۲۵)

-"شما خدا هستید". (اشو، شکوه آزادی، ۱۳۸۴؛ ۲۰۸) -"خدا همسایه ی شماست". (اشو، شکوه آزادی، ۱۳۸۴؛ ۲۰۸)

-"خدا همین جشن و پایکوبی، رقص و آواز است". (اشو، پرواز در تنهایی، ۱۳۷۹؛ ۳۰) -"خدا از شما جدا نیست. او نهایت هستی شماست. درون موجودیتتان است. روح شماست. او صدای پنهانی

است که در عمق وجودتان آرمیده است. درست مثل یک رقاص که از رقصش جدا نیست". (اشو، راز بزرگ، ۱۳۸۲؛ ۱۴۷ ) -"خدا ابزاری است برای ابراز احساس ما به کل هستی. در واقع کل هستی خداست. وقتی لبریز از احساس الوهیت شوید، با کل هستی یکی خواهید شد". (اشو، راز بزرگ، ۱۳۸۲؛ ۲۵۳)

نکته قابل توجه: تنها چیزی که در همه ی سخنان اشو در رابطه با تعریف خداوند ثابت است، این است که از منظر وی "خداوند شخص نیست". او منظور خود را از شخص نبودن خداوند اینگونه بیان میکند: "نمیتوان خداوند را احساس کرد یا آن را با دست گرفت و مالک آن شد. خدای من چیزی عینی و آنجا نیست. خدای من همان ذهنیت است. " (اشو، کودک نوین، ۱۳۸۰؛ ۶۴) منظور او از ذهنی بودن، این نیست که خداوند مابازائی در خارج ندارد، بلکه منظور او این است که وجودی که با حواس پنجگانه بتوان آن را یافت، ندارد.

۲-نفی مذاهب و شرایع پیشین

از دیدگاه اشو، هر دینی سه سطح و لایه دارد: لایه ی نخستین دین "شریعت"، لایه ی دوم آن"طریقت" و لایه ی سومش "حقیقت" است. (اشو، من درس شهامت میدهم، ۱۳۷۹؛ ۷۹و۸۰) از دیدگاه او، زندگی باید مذهبی باشد و باید عرصه ی الهی به بخشی از زندگی روزمره بدل گردد. (اشو، الماسهای اشو، ۱۳۸۲؛ ۹۷) وی همه ی مذاهب و شرایع پیشین (به جز آئین ذن) را تکذیب کرده، میگوید: مذهب سرکش است و انسان مذهبی عصیانگر. او بر ضد همه ی سنت ها و ایدئولوژی ها به عصیان برمیخیزد. (همان؛ ۲۰۳) اما نه به وسیله ی ادیان دیگر، بلکه از طریق مذهبی که اشو پایه ریزی کرده است. وی در این باره میگوید: برای من مذهب صرفاً به معنی جنبه ای از عشق است. من اینجا هستم تا زیبایی زندگی، جلال و شکوهی که تو را احاطه کرده، به تو نشان دهم. تو از همان جلال و جبروت، نخستین تصاویر اجمالی ات را از خداوند در اختیار خواهی داشت. (اشو، من درس شهامت میدهم، ۱۳۷۹؛۹۰ ) همچنین میگوید: من سرآغاز مذهبی کاملاً نوین هستم. لطفاً مرا با گذشته پیوند نزنید. گذشته حتی ارزش به خاطر سپاری ندارد. چه نعمت بزرگی برای بشر خواهد بود اگر سراسر تاریخ گذشته را کناری نهد، همه ی گذشته ها را به گنجینه ی هزارهها بسپارد، به انسان آغازی جدید بخشد و دوباره او را آدم و حوا کند تا بتواند از صفر شروع کند و انسانی نو، تمدنی نو و فرهنگی نو به وجود آید. (اشو، الماسهای اشو، ۱۳۸۲؛۳۶۶ )در جایی نیز تصریح میکند: مکتب من یک مذهب است و من مدرس دیانت نو هستم. (اشو، راز بزرگ، ۱۳۸۲؛ ۲۰۹ ) وی در مخالفت با آموزه های ادیان دیگر میگوید: عبادت واقعی، انجام آداب و رسوم خاص نیست و با آنچه در معابد انجام میشود، هیچ ارتباطی ندارد. عبادت واقعی نه مسیحیت نه هندوئیسم و نه بودیسم است. (اشو، زندگی موهبتی الهی است، ۱۳۸۵؛ ۲۲)

۴-شاخصه ها

آراء و تعالیم اشو دارای شاخصه هایی است که در ذیل مورد نقد و بررسی قرار میگیرد:

۱-۴-مراقبه

یکی از شاخصه های بسیار مهم عرفان اشو "مراقبه" است. در تعالیم اشو، مراقبه هایی با آداب و رسوم خاص، تبلیغ میشود. به گونه ای که یک دوره ی ۱۲ جلدی برای برنامه ی ۱۲ ماهه ی مریدان او تألیف شده است و حتی برای هر روز یک متن عرفانی برای انس و مطالعه ی پیروان تنظیم گردیده است. از دیدگاه وی، نخستین اصل زندگی، مراقبه است و هر چیز دیگری در درجه ی بعدی اهمیت قرار میگیرد. (اشو، بلوغ، ۱۳۸۰؛ ۷) او در کتاب "زبان فرشتگان" تصریح میکند: بدون مراقبه، دستیابی به آزادی محال است. (www. otagahi. com) وی معتقد است: زندگی انسان امروزی باید بر پایه ی مراقبه بنا نهاده شود. منتها مراقبه ای که با نیازها و واقعیات زندگی انسان امروزی هماهنگ باشد. او شیوه های متعدد نوینی برای مراقبه ابداع کرد تا هر کس بسته به نیاز و روحیه ی خویش آن را برگزیده، با آن کار کند. او همچنین طی همکاری با درمانگران، روشهای جدید درمانی بر پایه ی مراقبه را ابداع نمود. (اشو، عشق رقص زندگی، ۱۳۸۰؛ (۴ اما گاهی به جز مراقبه، عبادت را نیز از راههای رسیدن به سعادت معرفی مینماید. (اشو، راز بزرگ، ۱۳۸۲؛ (۲۴۷ البته از دیدگاه او، میان این دو راه (مراقبه و سعادت) تفاوتهایی وجود دارد که در ذیل به آنها اشاره میشود:

تفاوت مراقبه و عبادت:

وی در بیان تفاوت این دو طریق میگوید: مراقبه روش دانش پژوهان و عبادت روش عشاق است.

ممکن است مراقبه سبب نوعی خودباوری و قوت منیت شود و از این لحاظ خطرناک است، ولی در راه عبادت، انسان ناگزیر است ابتدا نفس خویش را مهار کند و سپس وارد سلوک شود. پس خطر تشدید منیت را ندارد.

اشو مراقبه را بر دعا ترجیح داده است، چرا که مردم نمیتوانند دعا کنند. (همان؛ ۲۴۷ و (۲۴۸

-انواع مراقبه:

اشو در آثار خود از دو نوع مراقبه سخن گفته است:

الف-مراقبه های دیرین:

منظور اشو از مراقبه های دیرین، مراقبه هایی است که قبل از او مطرح بوده است و او از آنها یاد میکند.

ب-مراقبه های ابداعی:

-مراقبه ی پویا:

مراقبه ی پویا مهم ترین و بنیادی ترین روش مراقبه اشو میباشد. در این مراقبه، فرد باید با چشمان بسته، شکم خالی و کم ترین لباس پنج مرحله را طی کند:

مرحله ی اول-تنفس تند و عمیق از راه بینی:

مرحله ی دوم-پاکسازی:

فرد در این مرحله باید به مدت ۱۰ دقیقه پاکسازی نماید که از طرق مختلفی مثل گریه، خنده، رقص و پایکوبی، فریاد، جیغ، پریدن و یا لرزش صورت میگیرد.

الماسهای اشو، ۱۳۸۲؛ ۴۷)

مرحله ی سوم-فریاد هوهو:

مرحله ی چهارم-خشک و بی حرکت در جای خود ماندن:

مرحله ی پنجم-در مرحله آخر، فرد به پایکوبی، جشن و سرور میپردازد. (همان؛ ۵۵)

-مراقبه ی کندالینی:

این مراقبه در چهار مرحله صورت میگیرد:

مرحله اول: لرزاندن بدن

مرحله ی دوم-رقص:

مرحله ی سوم-در حالت راکد به موسیقی گوش دادن:

. مرحله ی چهارم-دراز کشیدن در تنهایی به مدت ۱۵ دقیقه. (همان؛ ۵۵ و ۵۶)

-مراقبه ی ناتارج:

مراقبه ی ناتاراج نوعی رقص است که از سه مرحله تشکیل میشود:

مرحله ی اول-رقصیدن

مرحله ی دوم-سکوت

مرحله ی سوم-جشن و پایکوبی:

مراقبه نادابرهما:

این شیوه قبل از خواب و یا در هنگام بامداد صورت میگیرد

-مراقبه ی دوانانی:

در این مراقبه، فرد تلاش میکند تا تصور الوهیت را درون خویش به جریان اندازد و خود را همانند یک ظرف تهی فرض کند. این مراقبه شامل چهار مرحله است:

مرحله ی اول-گوش دادن به موسیقی: در این مرحله، فرد به مدت ۱۵ دقیقه آرام نشسته، به موسیقی گوش می دهد.

مرحله ی دوم:

در این مرحله، فرد به مدت ۱۵ دقیقه با واژه لا... لا... لا... اجازه میدهد هر واژه ای به لب هایش جاری شود.

مرحله ی سوم:

فرد باید ۱۵ دقیقه به این زبان خالص ادامه دهد تا بر زبانش چیزی جاری شود و به الوهیت اجازه دهد که همچنان در بدنش جریان داشته باشد.

مرحله ی چهارم:

در این مرحله، فرد باید دراز کشیده، از همه نظر آرام باشد. (همان؛ ۵۷ و ۵۸-۶)

-مراقبه ی گوری شانکار:

۲ این شیوه شامل چهار مرحله است و هر مرحله ۱۵ دقیقه به طول میانجامد.

مرحله ی اول:

فرد باید با چشمان بسته بنشیند و تا آنجا که میتواند به صورت عمیق از راه بینی نفس بکشد و از راه دهان خارج کند.

مرحله ی دوم:

فرد باید به تنفس عادی برگشته، به نور یا شمع چشمک زن خیره شود و بکوشد نگاهش مانند نگاه به یک فرد دوست داشتنی باشد.

مرحله ی سوم:

فرد باید برخیزد و با چشمان بسته سعی کند هر چه را به زبانش جاری میشود، بازگو کند.

مرحله ی چهارم:

فرد باید به آرامی دراز کشیده، بی حرکت باقی بماند. (همان؛ ۵۸ و ۷-۵۹)

-مراقبه ماندالا:

 این روش دارای چهار مرحله ی ۱۵ دقیقه ای است که با تکاپوی تند آغاز میشود و در پایان هر مرحله، آرام تر شده، شدت کمتری پیدا میکند. به گونه ای که در مرحله چهارم، انسان در خاموشی و بی جنبشی مطلق جای میگیرد.

۱۰مراقبه ی نیایش گروهی

مراقبه ی پرت و پلا گویی

مراقبه ی چرخ زدن صوفیان

مراقبه ی گل سرخ عارفانه

مراقبه بی ذهنی

۴-۱-۱- مراقبه در عرفان امام خمینی (س)

امام از خودخواهی و خود محوری به شدت انتقاد کرده و آن را ضخیم ترین و ظلمانی ترین حجاب در مسیر سلوک انسانی بر می شمرند، حجابی که خرق آنها از تمام حجابها ی دیگر دشوارتر است. ایشان معتقدند تا انسان به خویشتن و کمال و جمال خود متوهم است از جمال مطلق و کمال مطلق، محجوب و مهجور است. و بنابراین شرط سلوک الی ا.... خروج از این منزل است و هر سالکی که با قدم انانیت و خودبینی و در حجاب خودخواهی طی سلوک کند، ریاضتش باطل و سلوکش الی الله نیست بلکه الی النفس است. (امام خمینی، ۱۳۶۰، ۷و۸)

ایشان هم چنین به سالکان طریقت و پویندگان راه حق نیز توصیه می کنند که پای سلوک خود را بشکنی و از اعتماد به خود و عمل خود ریا، یک سره برائت جویند (همان، ۶۷) . از نظر ایشان از وظایف بزرگ سالکان الی ا... این است که در خلال مجاهده و سلوک، از اعتماد به نفس، به کلی دست کشند و متوجه مسبب الاسباب گردند و از آن وجود مقدس، عصمت و حفظ طلب کنند و به دست گیری آن ذات اقدس اعتماد نمایند (همان، ۴۶) . چرا که اعتماد بر نفس و بر اعمال خود سبب می گردد انسان خو. د را از حق تعالی مستغنی دانسته و توجه به فضل الهی نکنند

۴-۲- عشق

همانطور که گفته شد، مهم ترین کلید واژه ی تعلیمات عرفانی اشو که در همه ی سخنرانی ها و کتب خویش از آن سخن میگوید، "عشق" است. از نظر او، عشق به عنوان قانون برتری است (اشو، الماسهای اشو، ۱۳۸۰؛ ۲۵۳) که نخستین گام به سوی کبریاست و تسلیم دومین گام میباشد و این دو گام، کل سفر است. (همان؛ ۹۰) و نیز عشق تجربه ای است که موجب وصول به حقیقت مطلق میشود (همان؛ ۱۳۵) لذا مبحث "عشق" به عنوان نخستین گام سفر عرفانی و آنچه سبب رسیدن به حقیقت مطلق است، مبحثی بسیار مهم میباشد. مباحث وی را در این زمینه میتوان ذیل چند موضوع، مورد نقد و بررسی قرار داد:

وی در کتاب از"سکس تا فرا آگاهی" در مقام تعریف عشق میگوید: تعریف کردن عشق و سخن گفتن در مورد آن، بسیار دشوار است (www. ketabnak. com) ولی گاهی عشق را بزرگترین هدیه خدا و غذای روح دانسته است. (همان؛ ۳۱۷ ) گاهی دیگر آن را به آزادی بخشیدن به دیگری و هدیه ای نامشروط تعریف کرده است (همان؛ (۸۳ ) و در جایی نیز آن را زندگی میداند. (همان؛ ۶۳)

۴-۲-۱- عشق از نظر امام خمینی (س):

امام استواری نظام آفرینش را برپایه عشق می داند. (امام خمینی، ۱۳۶۰؛ ۱۶۲) و ایشان معتقد است اگر حبّ ذاتی حق نبود، هیچ موجودی پا به عرصه وجود نمی گذاشت و هیچ پدیده ای به کمال مطلوب خود نمی رسید (امام خمینی، ۱۳۵۹؛ ۲۴۱) زیا غایت آمال، نهایت حرکات، منتهای اشتیاقات، مرجع موجودات، معشوق کائنات، محبوب عشاق و مطلوب مجذوبین، ذات مقدس حضرت حق است. (امام خمینی، ۱۳۶۰؛ ۱۴۷)

۴-۳- نفی اجتماع

یکی دیگر از شاخصه های عرفان اشو، نفی اجتماع است، زیرا از دیدگاه او، جمع پایین ترین سطح خودآگاهی را دارد (اشو، آواز سکوت، ۱۳۸۴؛ ۲۵۸) لذا روح ندارد. فقط افرادند که زنده اند. کسی که هم رنگ جماعت میشود، فردیتش اهمیت کمتری برای او دارد. (همان۲۵۸،) از این رو معتقد است: پیروی از جمع خیلی ساده به این معنی است که کوری از کور دیگر که از او کورتر است، پیروی کند. (اشو، آواز سکوت، ۱۳۸۴؛ ۱۷۷) از دیدگاه او، یک فرد میتواند بیدار شود، اما جمع هیچگاه نمیتواند به حقیقت برسد. وی در این باره میگوید: برای من روحانیت یک دلالت و معنای ضمنی مطلقا متفاوت دارد. آن روحانیت نیازمند یک فردیت راستین و صادق است، هیچ نوع وابستگی و اتکایی را جایز نمیداند، برای خودش یک آزادی میآفریند و هرگز در تجمع نیست، بلکه در تنهایی است، چون تجمع هرگز حقیقتی نیافته است. حقیقت فقط در تنهایی مردم یافته شدهاست. (اشو، آواز سکوت، ۱۳۸۴؛ ۱۵۹)

اشو با وجود این که بر فردیت تأکید کرده و خواهان کناره گیری از جامعه شده است، در جایی غایت زندگی آدمی را جهانی شدن دانسته، خواهان این شده است که پیروانش همه را خواهر و برادر خود بدانند و علیه دیگران نباشند. (اشو، در هوای اشراق، ۱۳۸۳؛ ۱۹۸) و نیز مکانی را در پونای هند تاسیس کرده است که پیروان او در آنجا، تعلیماتی مانند "سکس دسته جمعی" را انجام میدهند.

۴-۳-۱- دیدگاه امام درمورد اجتماع:

امام افراد جامعه را به قطرات باران و خود جامعه را به نهر ها، سیل و دریا تشبیه می کند و تصریح می کند که «هر قطره ای تا اجتماعی نباشد کاری از آن نمی آید... اینها با هم که مجتمع شدند این ضریب آن قطرات است. » (صحیفه امام، ج ۴، ص۲۳۰- ۲۳۱ )

امام در جای دیگر فرموده اند: «زندگانی انفرادی [در دنیا] برای هیچکس میسور نیست، مگر آنکه از جامعه بشریت خارج شده به حیوانات وحشی ملحق گردد؛ و زندگانی اجتماعی چرخ بزرگش بر اعتماد مردم به یکدیگر می چرخد. » (موسوی خمینی، ۱۳۶۸: ۴۷۶)

همانطور که بحث شد امام خمینی (س) نظریه پرداز اجتماعی نیست ولی می توان در جای جای سخنان ایشان نظرات مبسوط و مهمی در باب جامعه ملاحظه نمود.

با توجه به مطالب گفته شده می توان گفت که امام دیدگاه تلفیقی نسبت به اصالت جامعه و فرد دارد زیرا ضمن اینکه برای فرد اصالت قائل است ولی تصریح مـی کند که فرد به تنهایی قـدرتی ندارد و تا اجتماعی نباشد قادر به انجام کاری نیست.

از دیدگاه امام خمینی (س)، همواره میان فرد و جامعه تعامل برقرار است. به عبارت دیگر، ایشان شکل گیری و رشد اجتماعی و فردی رفتارهای انسانی را در ارتباط متقابل روان شناختی و جامعه شناختی می دانند.

۴-۴- نسبی گرایی و تکثر

اشو هیچ چیز را مطلق ندانسته، تصریح میکند: هیچ چیز قطعی ای در مورد هیچ چیز نمیتوان گفت. (اشو، راز بزرگ، ۱۳۸۲؛ ۲۶۲ )در حقیقت از نظر او، هیچ چیز درست و یا غلطی وجود ندارد. (اشو، درهوای اشراق، ۱۳۸۳؛ ۱۰۴) او حتی معتقد است: معنا و مفهوم زندگی چیزی نیست که برای همه یکسان باشد، بلکه هر کس باید خودش واقعیت زندگی را خلق کند. (اشو، آواز سکوت، ۱۳۸۴؛ ۱۶۲) همه چیز به خود انسان بستگی دارد و این که چطور به چیزها نظر میاندازد، چون تفسیر انسان هاست که کارها را متفاوت جلوه میدهد. (اشو، شکوه آزادی، ۱۳۸۴؛ ۱۲۷ ) و گرنه همه چیز برابر است و در یک سطح قرار دارد.

همانطور که گذشت، وی معتقد است: همه ادیان صحیح اند و راه های رسیدن به کمال متفاوت میباشند، اما وی این نظر خود را با سخنانی که علیه ادیان میگوید، ابطال مینماید. برای مثال میگوید: از آن زمان که دین دل مشغولی بوده است. مسیحیان، یهودیان، جینها و همه ی ادیان دیگر در حال دروغ گفتن هستند. همگی آنان از خدا، بهشت، دوزخ و فرشتگان سخن میگویند، بدون آن که هیچ چیزی را در کل شناخته باشند. (اشو، شکوه آزادی، ۱۳۸۴؛ ۹۱)

۴-۴-۱- نسبی گرایی از منظر امام خمینی (س)

برخلاف رویه عرفانهای سکولار مبنی بر ترویج کثرت گرایی و نسبی گرایی، امام خمینی (س) هیچ گاه چنین رویه ای را تایید نکرده اند. از نظر ایشان مرز مشخصی میان درست وغلط حق وباطل وجود دارد واین مرز همان شریعت و دستورات آن است. امام با صراحت تمام اعلان می دارند که روش انبیای الهی تنها روش صحیح برای رسیدن به سعادت است و هر راهی غیر از این راه به بیراهه منتهی می گردد. از نظرایشان تنها راه تعلیم و تربیت، راهی است که از ناحیه وحی و مربی همه عالم آمده (ر.ک: صحیفه امام) و آن همان چیزی است که انبیا به آن سفارش نموده اند، راهی که بواسطه آن انسان قادر خواهد بود از همه ظلمت ها و گرفتاریها خارج شده وبه نور وهدایت دست یابد. (ر.ک: همان) از نظر امام یک راه درست و حقیقی برای انسانها وجود دارد و سایر راهها نمی تواند انسان را به مقصد برساند. راه های دیگر راه انسان نیست و تنها صراط مستقیم، راه انسان و انسانیت است و صراط مستقیم همان چیزی است که انبیای الهی آورده اند. (ر.ک:همان) از نظر ایشان، اسلام بر هیچ کس و هیچ جا تحمیل نمی شود. چون اسلام مخالف تحمیل است، اسلام مکتب تحمیل نیست و آزادی را به تمام ابعادش ترویج کرده است. ایشان بارها به حقوق سایر ادیان و پیروان آنها در نظام اسلام اشاره کرده واز آن حمایت نموده اند. (ر.ک: همان)

امام معتقد است ما فقط اسلام را ارائه می کنیم، هرکس خواست می پذیرد وهرکس خواست نمی پذیرد (صحیفه امام، ج۱۱، ۱۵۷)

۴-۵- اصالت درون

از شاخصه های دیگر این عرفان میتوان به "اصالت درون" اشاره کرد. از نظر وی "جهان بیرون" تنها جنبه ی ظاهری دارد و باید از آن گذشت و به باطن رسید.

اشو در این باره اظهار میکند: "انسان درباره ی اشیاء میتواند اطلاعاتی به دست آورد. این اطلاعات از بیرون است و طبعاً کاملاً جنبه ی سطحی دارد. مثل این که انسان برای تماشای اقیانوسی برود و فقط به دیدن امواج و کف های روی آب اکتفا کند. اقیانوس واقعی عمق و درون آب است. گنج واقعی اقیانوس، در زیر امواج پنهان است. در سطح فقط صدا، تضاد، رقابت، سرکوب و عداوت است. اقیانوس واقعی زیر امواج است، لذا باید کاملا از بیرون، سطح و ظاهر گذشت و به باطن و درون رسید. هر قدر انسان عمیق تر به درون خود رخنه کند، گنجهای بیشتری دریافت خواهد کرد. البته شیرجه زدن هم کافی نیست، بلکه باید با اقیانوس یکی شد.

مثل گلی که به درون آب پرت میشود و در آن حل میگردد. تنها در این صورت، انسان به عمق بی نهایت اقیانوس میرسد. (اشو، الماسهای اشو، ۱۳۸۲؛ ۱۴)

۴-۵-۱- دیدگاه امام خمینی (س)

 بدان که انسان تنها موجودی است که جامع همه مراتب عینی و مثالی و حسی است و تمام عوالم غیب و شهادت و هر چه در آنهاست در وجود انسان پیچیده و نهان است. چنانکه خدای تعالی می فرماید: «خداوند همه نامها را به آدم آموخت »... پس انسان خلیفة خداست بر خلق او و بر صورت الهی آفریده شده است. متصرف در بلاد خداست و خلعتهای اسماء و صفات خداوندی را دربر کرده و در گنجینه های ملک و ملکوت او نفوذ دارد. روحش از حضرت الهیه بر او دمیده شده ظاهرش نسخه ای است از ملک و ملکوت و باطنش گنجینه های خدای لایموت و چون جامع همه صورتهای کونیه الهیه بود از این رو در تحت تربیت اسم اعظمی که به همة اسماء و صفات محیط بود و بر همه رسمها و تعینها حکومت داشت قرار گرفت... (امام خمینی، ۱۳۵۹: ۱۵ )

از دیدگاه امام خمینی انسان دارای ویژگیهای مختلف و متعددی است که جزء ذات او می باشد و از طرف خداوند و به صورت فطری در درون او نهاده شده است. این ویژگیها عبارتند از:

جامعیت ولایتناهی بودن انسان –دو بعدی بودن انسان –فطرت کمال گرایانه انسان –آزادیخواهی انسان

۴-۶- نفی عقل و ذهن

یکی دیگر از شاخصه های مهم عرفان اشو، نفی عقل و ذهن است، زیرا عقل و ذهن مانع رسیدن انسان به حقیقت میشود، به همین دلیل از انسان میخواهد عقل و ذهن را کنار گذاشته، به جای آن، قلب و احساس را جایگزین کند. وی گاهی به جای واژه عقل از واژه ذهن، فکر و یا اندیشه استفاده کرده است. از دیدگاه اشو، همه اندیشه ها آلوده اند، حتی اندیشه خدا. (اشو، آواز سکوت، ۱۳۸۴؛ ۱۴) از نظر او، فکر چیزی جز قصر معلق در هوا نیست. (اشو، الماسهای اشو؛ ۱۳۸۲؛ ۲۱۹ ) وی معتقد است: انسان باید تمام اندیشه ها را دور بیندازد و هیچ چیز نیاموزد، زیرا از طریق نیاموختن است که در وجودش یک نگرش جدید متولد خواهد شد. (اشو، شکوه آزادی، ۱۳۸۴؛ ۳۷)

۴-۶-۱- جایگاه عقل در اندیشه امام خمینی (س)

امام خمینی (س) برای عقل و اندیشه اهمیت زیادی قائلند و سخنان ایشان به عنوان یک عارف مسلمان درباره عقل و اندیشه قابل توجه است، چراکه ایشان اساساٌ اختلافی میان سخن اصحاب کشف و معرفت ذوقی وسخن حکیمان و رهروان را برهان نمی بینند و عقیده دارند هر چند شیوه عرفا شیوهای بالاتر ارز درک عقل است، امّا در عین حال مخالفتی با عقل صریح ندارد و این چنین نیست که مشاهدات ذوقی برهان عقلی باشد (امام خمینی، ۱۳۶۰، مصباح الهدایه؛ ۵۰۴و۵۰۵)

امام خمینی (س) با استناد به حدیثی از امام صادق (ع) جمیع خیرات ظاهری و باطنی را مربوط به جنود عقل می دانند و تمامی شرور چه ظاهری وچه باطنی را از جنود جهل می دانند (امام خمینی، ۱۳۸۵، شرح حدیث چنود وعقل؛ ۷۵) و از نظر امام تفکر همان مفتاح ابواب معرف و کلید خزائن کمالات و علوم است و امام ان را مقدمه لازم سلوک انسانی بر می شمرند. (امام خمینی، ۱۳۷۸، آداب الصلاه؛ ۲۰۴)

۴-۷- تناسخ

اشو تناسخ را اینگونه تعریف میکند: زندگی مهاجرتی ابدی است. (اشو، الماس های اشو، ۱۳۸۲؛ ۳۲۸)

انسان گمان میکند خواهد مرد، اما مرگ یک سفسطه است، هیچکس تاکنون نمرده و هیچکس تا کنون متولد نشده است. تولد و مرگ فقط دو قسمت جاودان هستند، نه "تولد" آغاز این ماجراست و نه "مرگ"پایان آن. تو پیش از تولد وجود داشتی و پس از مرگ وجود خواهی داشت. (اشو، بیگانه در زمین، ۱۳۷۹؛ ۲۲)

در مرگ، شخص فقط بدنش را ترک میکند و بلافاصله بدن دیگری را میگیرد. (اشو، راز بزرگ، ۱۳۸۲؛ ۱۱۲)

اشو برای اثبات تناسخ سه استدلال میآورد:

۱-در اولین استدلال، وی به تجربه ی شخصی خود استناد کرده، میگوید: من مراقبه کردم و به نقطه ای رسیدم که از آنجا میتوانستم زندگیهای قبلی خود را ببینم و همین برهان بسنده است.

۲-اشو استدلال دوم را برای اثبات تناسخ، اینگونه بیان میکند: "وقتی شب هنگام برای خوابیدن دراز میکشید-وقتی خواب تقریبا شما را در بر میگیرد- آگاهی خود را به آخرین فکر در ذهنتان متمرکز کنید و سپس به خواب روید. هنگامیکه صبح برمیخیزید و آماده ترک رختخواب میشوید، به اولین فکری که پس از برخاستن دارید، بنگرید.

۳-استدلال سومیکه اشو برای تناسخ میآورد، با توجه به "عدم کمال انسان در زندگی" است

۴-۷-۱- تناسخ از دیدگاه امام خمینی (س):

 ابطال تناسخ با تکیه بر فاعلیّت حق تعالی

مسأله «بطلان تناسخ» و «حدوث نفس»، دارای یک مادّه برهان هستند که با آن مادّه برهان، هم تناسخ را ابطال می کنیم و هم حدوث نفوس را اثبات می نماییم! آن مادّه برهان این است که: «واجب الوجودِ بالذّات، باید واجب الوجود من جمیع الجهات باشد. پس واجب الوجود، باید واجب الفاعلیة باشد، زیرا نقصان در فاعلیّتِ واجب، مساوقِ نقصان در ذات اوست، و نقصان ذاتی در واجب الوجود، مساوقِ بطلان ذات اوست و این محال است. »

 حال می گوییم بعد از آن که بدن مستعدّ دریافت نفس شد، افاضه فیض بر آن واجب است و باید نفس به او افاضه شود. البتّه این «باید» باید فقهی نیست، بلکه «باید» الهی است، بدن بعد از کامل شدن، برای افاضه فیض نباید حتّی یک «آن» معطّل بماند، زیرا این امر به معنای تعطیل فیض است و تعطیل فیض محال است. (خمینی، معاد از دیدگاه امام، ۱۳۶۸، ۱۲۰)

ماحصلِ فرموده ایشان آن است که: انسان موجودی است مولود طبیعت، که پیدایش او در همین عالم است و در عالم طبیعت هم زندگی می کند، ولی می تواند با «حرکت جوهریّه» به عوالمی فوق عالم طبیعت برسد. در جوهره این عالم حرکتی است به نام «حرکت جوهری» که بر طبق آن معتقدیم موجود ابتدا در انزل مراتب خود واقع است و حقیقت آن «جوهر بالقوّه» است، ‎

۵- عرفان امام خمینی:

حضرت امام خمینی (س) در تعریف عرفان فرموده اند:

«عرفان عبارت است از معرفت خدا و شئون ذاتی و تجلیات اسمائی و افعالی او در حضرت علمیه و غیبیه با یک نوع مشاهده حضوری. همچنین علم حضوری داشتن به کیفیت صفاتی و مراودات و نتایج الهی در حضرات اسمائی و اعیانی» (امام خمینی ۱۳۷۸، ، ۵۵)

امام خمینی عرفان را «کمال الجلاءوالاستجلاء» می داند (تعلیقات علی شرح فصوص الحکم ومصباح الانس، ۱۴۰۶ ق، ۵۵) این تعریف با آنکه خیلی موجز و مختصر است ولی تمامی چیزهایی که یک سالک برای وصول به طریق حقیقت باید داشته باشد در آن نهفته است. چون امام در توضیح این تعریف می فرماید:

«کمال الجلاء ظهور الحق فی المراه الاتم و کمال استجلاءشهوده نفسه فیها... ، یعنی ظهور حقدر آیینه اتم این کمال الجلاء است وظهور ذات مقدسه لذاته در تعیناتش کمال استجلاء است. » (همان ۵۶،)

نگاهی مختصر به اندیشه های عرفانی امام خمینی (س):

امام خمینی (س) یک عارف واصل بود که بعد عرفانی و مشرب و سلوکی جامع و کامل ایشان سبب شد تا زندگی پر برکتی داشته باشند و بتوانند در قلوب و نفوس میلیونها انسان حق جو و شیفته حقیقت نفوذ کرده وآنان را در جهت خیر و صراط مستقیم و آگاهی و عدالت خواهی هدایت کنند. به نظر بنده ایشان به برکت ایمان و عرفان علمی و عملی خود و تاییدات خداوند تبارک و تعالی، احیاگر عرفان اصیل می باشند. و به نظر یکی از اهل فن معاصر، ایشان استاد مسلم و خاتم حکما و عرفا در عصر حاضر می باشند. (قیصری، ۱۳۷۵، ۳۳)

۶--مبنای عرفان امام خمینی (س):

مبنا ی عرفان امام خمینی (س) قرآن، دعا و ائمه معصومی علیهم اسلام می باشند.

عرفان امام دارای مبانی مختلف و منحصر به فرد است و ایشان در وجوه مختلف استقلال داشته است ازجمله استقلال در عرفان، امام در کتاب آداب الصلوه چنین نوشته است: رسول بما هو رسول استقلال ندارد، بلکه آیت و مرآت و نماینده است، پس هجرت به او، هجرت به حق است ". (خمینی، ۱۳۷۸، ۱۶۲)

امام خمینی (س) در حوزه عرفان استقلال در افعال را جز در حصر کثرت افعالی حق تعالی، شرک می داند و در فرازهایی از کتاب های خود ازجمله آداب الصلوه قریب به جمله زیر را چند بار به کار برده است: "سالک نیز باید با این شهادت خرق حجاب ظلمانی خویش نماید و ابواب آسمان را به روی خود مفتوح کند واز حجاب بزرگ "استقلال " قدمی بردارد تا راه عروج به معراج قرب نزدیک شود " (همان، ۱۳۴)

حضرت امام با روشن ترین و صریح ترین عبارات خاستگاه عرفان راستین را آموزه های متعالی قرآن و مناجات ائمه معرفی نموده و در چندین جا به تناسب بر این مطلب تاکید نموده است:

 ایشان بزرگ ترین تحولی را که به وسیله قرآن در جهان بوجود آمده تحول عرفانی دانسته و گفته: تحول معنوی و تحول عرفانی که واسطه قرآن پیدا شده فوق همه مسائل است. و همچنین با اشاره به جریان آتش زدن کتابهای دعا و و کتابهای عرفانی از سوی احمد کسروی همگان را سفارش نموده که هرگز نباید تحت تاثیر نویسندگانی امثال کسروی، با معنویت و عرفان راستین اسلامی ستیزه جویی نمود، و تاکید داشته که حیف است مراکز علمی و افراد مستعدی که در آن مراکز مشغول تحصیل هستند از معرف معنوی آموزه های اسلامی محروم شوند.

۷-برخی ویژگیهای عرفانی امام خمینی (س)

۱-عرفان امام خمینی احیاگر عرفان راستین معنویتی است که اصحاب سرّامام عارفان علی بن ابی طالب (ع) از نفس قدسی علوی به طور مشافهه و به صورت گفتگوی چهره به چهره از آن حضرت دریافت می کرده اند. (صادقی ارزگانی، ۱۳۸۹، ۴۹)

۲-در عرفان امام جلوه تاثیر پذیری از انوار ولایت در عصر غیبت به زیبایی نمایان شده یعنی درست آنچه در عرفان اویس قرنی رخ داد در عرفان امام خمینی (س) تجلّی نموده است بدین معنا که اویس حسب ظاهر تا آخر عمر پیامبر را ندید و در اواخر عمر به دیدار امیر مومنان نائل شد و بالاخره در در رکاب حضرت در جنگ صفین شهید شد. اما خورشید ولایت جان او را چنان نورانی کرده بود که به فنای توحید و ولایت بار یافته که نسیم رحمانی از او می وزید (همان، ۴۹) لذا پیامیر در حق او فرمود «من نفس رحمان را از جانب یمن می یابم » (عطار، ۱۳۶۶؛ ۱۹)

مولوی در تبیین این رخداد می گوید:

که محمد گفت بر دست صبا ازیمن می آید م بوی خدا

بوی رامین می رسد از جان ویس بوی یزدان می رسد هم از اویس

چون اویس از خویش فانی گشته بود آن زمینی آسمانی گشته بود

از اویس واز قرن بوی عجب مرنبی را مست کرد وپرطرب

 (مولوی، ۱۳۸۵، دفتر ۴؛ ۶۳۰)

۳ - تجلّیات روشن خاستگاه وحیانی در آموزه های عرفانی است. بدین معنا که در آثار عرفانی امام عموما نامه ای عرفانی و کتابهای عرفانی ایشان به خصوص کتاب سرّ الصلوه پی درپی آیات و روایات به خصوص فرازهایی مناجات اهل بیت (ع) طرح گردیده است.

۴-درعرفان امام؛ بین ملک و ملکوت به زیبایی جمع شده است. بسیاری از عرفا چون نتوانستند بین ملک و ملکوت جمع نمایند و زندگی اجتماعی و سیاسی را با معنویت و زهد و پارسایی جمع کنند، لذا گوشه گیری و انزوا اختیار نمودند و اداره دنیا و امور سیاسی را به اهلش واگذار کردند، و خود به ملکوت و امور معنوی پرداختند. ولی امام در اوج عرفان، زهد، رهبری سیاسی و توجه به امور احتماعی و تلاش برای برقراری عدالت در ساحات مختلف و تشکیل حکومت اسلامی به عهده گرفتند. (صادقی ارزگانی، همان ۵۳)

۵-اگرچه در کتابهای عرفانی به آخرین وحی آسمانی توجه شده و تلاوت  وقرائت آن جزء برنامه های سیر و سلوک عارفان بوده و هست، ولی این مهم در عرفان امام جلوه خاصی داشته است و در این باره سخن فراوان دارد. (همان ۵۵)

۶-در عرفان امام سعی شده که چالش میان فقاهت و عرفان که همواره به نحوی وجود داشته برطرف گردد و فقه و عرفان (شریعت و طریقت) به عنوان دو بال معرفتی و عملی در خدمت تعالی آدمی و تامین سعادت همه جانبه انسان دین باور قرار گیرد.

هر کسی را اصطلاحی داده ام هر کسی را سیرتی بنهاده ا م (خمینی، ۱۳۸۳، ۵۷)

۷-عرفان امام این است که برای مخالفان عرفان هدایتگر و برای موافقان آموزنده و اطمینان بخش است.

۸-به نظر می رسد یکی از ویژگیهای اساسی و مهم عرفان امام این است که اصول بنیادین اعتقادی در ساحات توحید و خداشناسی، نبوت شناسی، امامت شناسی، انجام شناسی (مرگ، برزخ، معاد) ، وحی شناسی و مانند آن از افق متعالی تر وبا رویکرد عرفانی برخواسته از آموزه های وحیانی طرح و تبیین شده است. بی تردید این نگاه نسبت به آموزه های دینی و اصول اعتقادی، یک نگاه جدید و افق بالاتر از آنچه متداول است تلقی می شود.

بنابراین به جرات می توان گفت: عرفان امام خمینی به مثابه رود خروشانی است که از تلاقی چشمه ساران آموزه های قرآن، عترت، عرفان و حکمت اسلامی در دامن اندیشه شیعی فراهم آمده است و قلّه فرازمندی معرفتی را برای جویندگان حکمت عرفانی در حوزه عرفان شیعی فراهم آورده که عرفان پژوهان می توانند در سایه سار آن سکنی گزیده و بر اساس مبانی آن از دریای بی کران داده وحیانی آیات، روایات، و مناجات اهل بیت (ع) آموزه های متعالی تری را درک نمایند. ، (صادقی ارزگانی، ۱۳۸۴، ۶۰)

 آنچه درباره ویزگی عرفان امام خمینی (س) بیان شد، باید گفت گرچه راه عرفان را بسیاری پیموده اند و گوهرهای زیبا و گرانبهایی به دست آورده واز خود به یادگار گذاشته و از این رهگذر خدمتی ارزشمند به بشر نموده اند، ولی عرفان امام خمینی این غزل را تداعی می کند:

اگرچه حسن فروشان به جلوه آمده اند کسی به حسن وملا حت به یار ما نرسد

به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز به یار یک جهت حق گزار ما نرسد

هزار نفس برآید زکلک صنع و یکی به دلپذیری نقش ونگار ما نرسد

هزار نقد به بازار کائنات آرند یکی به سکّه صاحب عیار ما نرسد (حافظ، ۱۳۸۵، ۱۵۶)

به طور کلی می توان گفت عرفان امام برخاسته یک عرفان انزوا طلبی نیست . بلکه از نوع عرفان و مناجات اهل بیتی است که قصد دارد، دین و معنویت و بشر را نیز از گوشه گیری و انزوا خارج کند.

به من نگر که رخی همچون کهربا دارم دلی به سوی رخ یار دلربا دارم (خمینی، ۱۳۸۳، ۱۴۸) .

نتیجه گیری:

به عنوان جمع بندی و نتیجه بحث باید بگوییم آنچه که در این مقاله به آن دست یافتیم این است که با دقت و بررسی در ویژگی های عرفان اشو، انسان موجودی مختار و آزاد است، به اندازه ای که میتواند خود را خوشبخت و یا بدبخت کند. وی عظمت وجود انسان را در این آزادی خلاصه کرده وی در این باره میگوید: انسان موجودی کاملاً آزاد است که بدون برنامه ی قبلی، پا به این دنیا میگذارد و مجبور به پیروی از طراحی از پیش تعیین شده نیست او حتی معتقد است: انسان میتواند خدا را فدای آزادی کند، ولی نمیتواند آزادی را فدای خدا کند. از دیدگاه اشو، "آزادی" اوج عشق است، به همین دلیل او در مورد عشق بسیار سخن گفته است. می توان اذعان کرد: به دلیل همین عقیده به آزادی است که روابط جنسی را آزاد اعلام کرده است.

همچنین می توان نتیجه گرفت و به این نکته پـی بـرد که این عرفان انسان را به خودخواهی و منفعت جویی می رساند تا جایی که همه چیز حتی خدا و معنویت هم در نزد آنها وسیله کسب منفـعت و لـذت نفس می شود. تعالیم و آموزه های این گونه عرفان ها بیش از آنکه به انسان در جهت سیر معنوی کمک کند و افقهای والاتر را به او بنمایاند، او را محدود و پای بست این دنیا کرده و آسیب هـای جدی را متوجه او می سازد. این عرفان ها با تاکید بر نیروهای درونـی وجـود انسان سعی دارند، توجه او را از بیرون و دنیـای خـارج منحـرف کـرده و او را بـه موجـودی بـی تفاوت نسبت به دنیا مبدل سازند درحالی که عرفان امام خمینی (س) در عین توجه به درون و انفس، به عالم بیرون و آفاق نیز توجه دارد و هیچ گاه نسبت بدان بـی تفـاوت نیـست. حضرت امام با روشن ترین وصریح ترین عبارات خاستگاه عرفان راستین را آموزه های متعالی قرآن، دعا ومناجات ائمه معرفی نموده اند.

منابع و مآخذ:

۱-امام خمینی (س) روح الله، (۱۳۷۸) آداب الصلاه، تهران، موسسه تنظیم و نشر، چاپ هشتم.

۲- امام خمینی (س) روح الله، (۱۴۰۶ق) تعلیقه برشرح فصوص الحکم و مصباح الانس، تهران، موسسه پاسداران اسلام -

۳-امام خمینی (س) روح الله، (۱۳۵۹) شرح دعای سحر، ترجمه سید احمد فهریی، تهران، نهضت زنان مسلمان.

۴-امام خمینی (س) روح الله، (۱۳۸۵) شرح حدیث جنودعقل وجهل، تهران چاپ دهم.

۵-امام خمینی (س) روح الله، (۱۳۶۸) ، صحیفه امام، تهران، موسسه تنظیم و نشر، چاپ دوم.

۶- امام خمینی (س) روح الله، (۱۳۷۹) دیوان اشعار، تهران، موسسه تنظیم و نشر، چاپ چهلم.

۷- امام خمینی (س) روح الله، مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه، ترجمه سید احمد فهری (، ۱۳۶۰) تهران، پیام آزادی.

۸-اشو، آواز سکوت، ترجمه میر جوادحسینی، اصفهان، (۱۳۸۴) هودین، چاپ اول

۱۰-اشو، الماس های اشو، ترجمه مرجان فرجی؛ (۱۳۸۲) تهران، فردوس چاپ چهارم.

۱۱-اشو، با خود یکی شو، ترجمه مجید پزشکی، (۱۳۸۵) اصفهان، هودین، چاپ اول.

۱۲-اشو، بگو آری، ترجمه مجید پزشکی، (۱۳۸۵) اصفهان، هودین، چاپ اول.

۱۳-اشو، بیگانه در زمین، ترجمه مجید پزشکی، (۱۳۸۵) اصفهان، هودین، چاپ اول.

۱۴-اشو، پرواز در تنهایی، ترجمه مجید پزشکی، (۱۳۸۵) اصفهان، هودین، چاپ اول.

۱۵- اشو، تعلیمات تانترا، ترجمه فرشته جنیدی، (۱۳۸۱ ) تهران، هدایت الهی، چاپ اول.

۱۶--اشو، چراغ راه خود باش ، ترجمه مجید پزشکی، (۱۳۸۵) اصفهان، هودین، چاپ اول.

۱۷-اشو، در هوای اشراق، ترجمه فرشید قهرمانی، فریبا مقدم، (۱۳۸۳) تهران، آوند دانش، چاپ دوم.

۱۸-اشو، راز بزرگ، ترجمه روان کهریز، ۱۳۸۴ () تهران، باغ نو، چاپ سوم.

۱۹-اشو، شکوه آزادی، ترجمه میر جواد سید حسینی، (۱۳۸۴) اصفهان، هودین، چاپ سوم.

۲۰-اشو، عشق رقص و زندگی، ترجمه بابک ریاحی پور و فرشید قهرمانی، (، ۱۳۸۰ ) تهران، آویژه، چاپ سوم.

۲۱-اشو، من درس شهادت می دهم، ترجمه مجید پزشکی، (۱۳۸۵) ، اصفهان، هودین، چاپ اول.

۲۲-اشو، مراقبه هنر شور و مستی، ترجمه مجید پزشکی (۱۳۸۵) ، اصفهان، هودین، چاپ اول.

۲۳-اشو، شورشی، ترجمه عبدالعلی براتی، (۱۳۸۴) ، تهران، نسیم دانش، چاپ دوم.

۲۴-صادقی ارزگانی، محمد امین، درسنامه عرفان امام خمینی، (۱۳۸۹) عروج، چاپ اول.

۲۵-عطار نیشابوری، ، فریدالدین، (۱۳۶۶) تذکره الاولیاء، زّوار، تهران.

۲۶-قیصری، محمد داود، (۱۳۷۵) شرح فصوص الحکم به کوشش سید جلال الدین آشتیانی، انتشارات علمی وفرهنگی.

۲۶-حافظ، شمس الدین محمد، (۱۳۸۵) دیوان اشعار، تهران فروغ، چاپ اول.

۲۷-مولوی، جلال الدین، (۱۳۸۵) مثنوی معنوی، دفتر چهارم، هرمس، تهران.

. Abstract:

Ashe is one of the emerging Hindu mystics, the so-called secular mysticism, and his arguments include the basics: the denial of the religion of the Gods, and the introduction of the divine religion, the denial of the religions and the past. His mysticism has characteristics that can include: meditation, Relativism, and much, inner authenticity, reincarnation, and intellectuality, this mysticism leads mankind to selfishness and self-esteem so that everything, even God, becomes a means of gaining the benefit of the self-interest of all mankind towards the delights of the material and material world. To social reality. In this article, the mystical principles of Imam Khomeini (PBUH) that the Qur'an, the prayers of the Imams' Imams (as) , and the mystical aspects of Imam Khomeini (RA) were expressed that in fact the mysticism of the Imam has original attributes that, on the one hand, make their way to the distinct emerging mysticisms of now On the other hand, his interpretation of the world was based on the Holy Qur'an and the infallible tradition of Allah (PBUH) as well as paying attention to spirituality in individual aspects, and also the social aspects, as the source of the establishment of the holy system of the Islamic Republic of Iran.

Key words: Imam Khomeini (ra) , mysticism, Ashou, Marxia, love

. انتهای پیام /*