پرتال امام خمینی(س)/مصاحبه ۴۰: دکتر یحیی فوزی دارای مدرک دکترای علوم سیاسی گرایش مسائل ایران، عضو هیأت علمی و استاد تمام پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی با ۳۰ سال سابقه تدریس در دانشگاه در مقطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری است.
ایشان همچنین مولف ۱۹ عنوان کتاب است که از آن جمله می توان به کتابهایی با عنوان: تحولات سیاسی اجتماعی جمهوری اسلامی ایران، اندیشه سیاسی بعد از انقلاب، اندیشه سیاسی امام خمینی و مذهب و مدرنیزاسیون در ایران، و همچنین، جنبشها وجریانات اسلامگرا در جهان اسلام، ایران وجنبشهای اسلامگرا، علوم انسانی و الگوی اسلامی ایرانی اشاره کرد. وی همچنین بیش از یکصد مقاله علمی پژوهشی و تخصصی در نشریات مختلف تألیف کرده و یا در کنفرانسها و مجامع علمی داخلی و خارجی ارائه داده و راهنمایی و مشاوره و داوری دهها رساله دکتری و پایان نامه ارشد را برعهده داشته است. سردبیری و عضویت در هیأت تحریریه چند نشریه علمی پژوهشی و چند انجمن علمی و همچنین عضویت در کمیته علمی چند همایش و جشنواره ملی و بینالمللی و... از جمله فعالیتهای ایشان است. آنچه در ادامه می خوانید گفتگوی با ایشان در باره تعریف امام از سیاست خارجی و روابط بینالملل ایران است که از نظر می گذرد:
حضرت امام همواره بر رفتار عزتمندانه و احترام متقابل در روابط بینالملل و عرصه بینالملل تأکید داشتند و سیاست خارجی هم بر این اصول استوار بود. در ابتدا علاقه مندیم به تعریف امام از سیاست خارجی و روابط بینالملل ایران با سایر دولتها بپردازید.
ما در بین اندیشمندان مسلمان در خصوص روابط کشور اسلامی با دیگران دو نظریه اصلی داریم. یک نظریه نظریهای است که مبتنی بر اصالت جنگ میباشد. این نظریه معتقد است روابط مسلمانان با غیر مسلمانان مبتنی بر جنگ است و اسلام را اصل میداند و کسانی را که به اصل معتقد نیستند باطل میداند. بنا بر این نظریه تا زمانی که اسلام بر جهان حاکم نشود باید این مبارزه را ادامه داد و به عنوان یک راهبرد اصلی معتقد است که ما باید غیر مسلمانان را به دین اسلام فرا بخوانیم و جهان میبایست در دست مسلمانان و متدینین و خداجویان باشد و در نهایت حاکمیت صالحان بر جهان شکل بگیرد.
این نظریه مبتنی بر اصل جنگ و مقابله با کسانی است که به خدا و اسلام و پیامبر اعتقادی ندارند. کسانی که به این نظریه معتقد هستند دلایلی برای نظریه خود مطرح میکنند و میگویند در قرآن کریم آیات متعددی است از جمله: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ»؛ و با کفار جهاد کنید تا فتنه و فساد از روی زمین برطرف شود و دین خدا حاکم باشد و بس.
آیات مختلف و متعدد دیگری درباره جهاد در قرآن وجود دارد و معمولا مورد استناد طرفداران این نظریه قرار میگیرد. آنها معتقدند جنگ و جهاد با دیگران اصل است و بقیه امور،تاکتیکی است. در مواقعی که نمیتوان جنگ کرد میبایست صلح کرد. اینکه دیگران نباشد و جهان در دست مسلمانان باشد در این نظریه اصل است و به عبارت دیگر غیر مسلمانان را به رسمیت نمیشناسد.
این یک نگاه است و برخی جریانهای تکفیری و جریانهایی که در بین اهل سنت وجود دارد معتقد به آن هستند. رویکردی که القاعده و برخی از جریانهای تند سلفی دارند بر این نظریه استوار است. این نگاه در بین شیعیان بسیار کم است و معمولا بین اهل سنت وجود دارد.
طرفداران این نظریه بر اساس اصالت صلح، روابط مسلمانان با غیر مسلمانان را استوار بر صلح میدانند. آیات متعددی در قرآن کریم وجود دارد که بر صلح تأکید میکند از جمله: «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها» اگر دشمن آغوش خود را برای صلح باز کرد، شما نیز بال خود را بگشایید و پیشنهاد صلح را بپذیرید. آیات متعدد دیگری تأکید میکنند که دین اسلام دین رحمت است و دین رحمت باید رحمتش فراگیر باشد. تأکید شده است که با اجبار و زور دیگران را نباید به اسلام فراخواند. بنابراین اصل آن است که ما در صلح و شرایط مسالمتآمیز با دیگران رفتار کنیم و اینکه افراد دین اسلام را انتخاب کنند و با مسلمانان با صلح زندگی کنند مخیّر هستند. اما اگر کسی جنگ را برگزید مسئله جنگ مطرح میشود.
طرفداران نظریه دوم معتقد هستند که اولاً جهاد همیشه به معنای جنگ نیست. ما جهاد اکبر و اصغر داریم. جهاد مربوط به زمان ائمه و امامان معصوم علیهمالسلام است. شیعه معتقد است ما در زمان غیبت بحث جهاد به آن معنای نظامی را نداریم؛ چون امام معصوم حضور ندارد. خیلیها معتقد هستند که جنگ و جهادی که در گذشته وجود داشته دفاعی بوده و بر اساس آیات قرآن کریم اگر آنها شما را کشتند و شما را از خانههایتان بیرون کردند شما با آنها بجنگید. به این معنا اصل دفاع است. البته دفاع در زمان عدم حضور امام نیز مورد قبول است یعنی اگر دیگران به شما حمله کردند شما باید با آنها بجنگید. طرفداران این نظریه معتقدند بنا به دلایل مختلف اصل صلح و همزیستی مسالمتآمیز با دیگران است. البته بحث مسالمتآمیز استدلالهای عقلی مختلفی دارد. امام خمینی از جمله کسانی هستند که به این رویکرد دوم یعنی رویکرد اصالت صلح اعتقاد دارند و معتقد هستند که ما باید با دیگران زندگی مسالمتآمیز داشته باشیم و از طریق دعوت دیگران را به اسلام فرا بخوانیم اما در زمانی که دیگران به ما حمله میکنند و موانعی وجود دارد میبایست به جنگ متوسل شویم. اصل، دعوت و جدال احسن با دیگران است و این دعوت ایجاب میکند که ما با دیگران همزیستی مسالمتآمیز داشته باشیم. جدای از بنیاد اندیشه امام و تفسیری که از آیات قرآن داشتند مباحث عرفانی ایشان نیز مطرح هست. امام خمینی یک عارف واقعی هستند که در عرصه نظر و عمل نظرات خاصی دارند و همه مردم را بندگان خدا میدانند که میبایست دست آنها را گرفت و آنها را در سیر چهارگانه عرفانی به سمت خدا برد و در واقع عارف واقعی کسی است که در بین خلق زندگی کند و آنها را به سرمنزل مقصود ببرد.
بحث تساهل و تسامحی که در اندیشه امام وجود دارد ریشه عرفانی دارد. امام معتقد هستند که با بندگان خدا باید با تساهل و تسامح رفتار کرد. بدون تردید این رفتار سبب جذب آنها خواهد شد.
ما در فقه بحثهایی مانند «تألیف القلوب» داریم که تأکید میکند مسلمانان از طریق تألیف یعنی نزدیک کردن و الفت دادن قلوب باید غیر مسلمانان را به دین اسلام فرا بخوانند. در سیره پیامبر مشاهده میکنیم که ایشان حتی به غیر مسلمانان کمک میکردند و هدایایی به آنها میدادند. خیلی از این مباحث در سیره امام خمینی نیز وجود دارد. منظور امام از مستضعفین فقط مسلمانان نیستند بلکه غیر مسلمانان را نیز شامل میشود. امام تأکید داشتند که باید به همه مستضعفان در جهان رسیدگی شود و اقداماتی مثل ساخت بیمارستان در فلان کشور آفریقایی و ... در راستای تألیف القلوب بوده است. امام معتقد هستند تألیف القلوب و کمکهای انسانی میتواند در جلب نظر دیگران تأثیرگذار باشد. بر اساس نگاه اصالت صلح میتوان گفت امام نظام «دولت- ملت» را قبول دارند.
در اوایل انقلاب بر اساس دیدگاهی که وجود داشت مسلمانان میبایست بر اساس امت حرکت کنند و مرزهای خاکی ساختگی و تصنعی است و امت اصل است. بعضی در اوایل انقلاب میگفتند ما باید وزارت امت داشته باشیم و دولتها را به رسمیت نمیشناختند. البته امام دولتها را به رسمیت میشناختند و تأکید داشتند ما باید با دیگر دولتها زندگی مسالمتآمیز داشته باشیم و اگر آنها به ما تعدّی نداشتند و اگر آنها مبتنی بر روابط برابر و حسن همجواری با ما رفتار کردند ما نیز با آنها همین رفتار را خواهیم داشت. به عبارتی ما دنبال جنگ و جهاد علیه دیگران نیستیم و نمیخواهیم علیه آنها حرکتی را انجام دهیم. تا زمانی که آنها با ما به صورت برابر و احترامآمیز رفتار کنند ما نیز این مشی را در قبال آنها پیش خواهیم گرفت. این اصل در قانون اساسی نیز ذکر شده است. یکی از اصول سیاست خارجی ایران عدم مداخله در امور دیگر کشورها و رفتار برابر و احترامآمیز با دیگران به صورت متقابل است. امام از همان ابتدا تأکید داشتند که ما باید با همه دنیا روابط احترامآمیز و مبتنی بر رفتار معطوف به آنها داشته باشیم. امام همواره از روابط خوب با دیگر کشورها استقبال میکردند. البته امام بعضی از کشورها از جمله رژیم غاصب اسراییل را کشور نمیدانستند و معتقد بودند این کشور اصلا کشور نیست و سرزمین دیگران را غصب کرده است و ما نباید با آن هیچ رابطهای داشته باشیم.
در آن زمان کشور آفریقای جنوبی رژیم آپارتاید داشت. امام تأکید داشتند این رژیم مشی لازم را ندارد اما با دیگر کشورها میتوانیم بر اساس نظریه صلح، روابط مسالمتآمیز و صلحجویانه داشته باشیم.
آقای دکتر! سیاست امام در ذیل کدام یک از نظریههای نظام بینالملل تعریف میشود؟
امام خمینی در حوزه نظام بینالملل سیاست خاصی دارند. وقتی از نظام بینالملل صحبت میکنیم سه رکن دارد. یک رکن آن مجموعهای از دولتها هستند. رکن دوم آن سازمانهای بینالملل هستند که این سازمانها محل تجمع دولتهاست و خط مشیها را تعیین میکنند که دولتها بر اساس آن حرکت میکنند و دولتها بر اساس این سازمانها با هم همکاری و مشارکت دارند. رکن سوم نُرمها و قواعدی هستند که معمولا کشورها در مورد آنها با هم توافق میکنند و آنها را میپذیرند و در نظام بینالملل جاری است. نظام بینالملل این سه رکن را دارد. امام دولتها را نفی نمیکنند و میگویند ما همه دولتها را قبول داریم و میپذیریم و تا زمانی که آنها به ما احترام میگذارند ما نیز به آنها احترام میگذاریم. زمانی که نظامهای سرزمینی در اروپا شکل گرفت. پیش از آن اروپا عمدتا مبتنی بر امت مسیحی بود. اما با شروع جنگهای سی ساله کلیسا کنار گرفت و هر منطقه تبدیل به دولت شد و یک دولت جدید شکل گرفت و در واقع نظام بینالملل مبتنی بر همین شکلگیری دولتها و دولت ملتهاست. ممکن است یک دولت مسیحی باشد اما سرزمین خاصی داشته باشد. در جهان اسلام هم همین گونه است. همه کشورهای اسلامی قبلا زیر مجموعه دولت عثمانی بودند و تبدیل به دولتهای کوچکتر شدند امّا هویت مستقل برای خود داشتند. علیرغم آنکه همه آنها مسلمان بودند اما منافع و مصالح خاصی داشتند. امام منافع و مصالح خاص کشورها را به رسمیت شناخته بودند و تأکید داشتند ما باید به منافع و مصالح آنها احترام بگذاریم. امام معتقد بودند خاک ایران محترم است و ما نباید یک وجب از خاک ایران را از دست بدهیم. شاید بعضی بگویند عراق که به ایران حمله کرد مسلمان بود و ما نمیبایست با آن وارد جنگ میشدیم. امام معتقد بودند ما نباید یک وجب از خاک ایران را به عراق بدهیم و بر دفاع از دریای خلیج فارس همیشه تأکید داشتند و از به کار بردن عبارات دیگر برای این دریا منع میکردند. امام خمینی بر استفاده از زبان فارسی، هویت ایرانی، صحبت کردن به زبان فارسی و دفاع از مرزهای داخلی ایران همیشه تأکید داشتند. در مجموع میتوان گفت امام علیرغم آنکه امت را به عنوان یک آرمان مد نظر داشتند ولی «دولت - ملت» را هم پذیرفته بودند. مرزهای ملی را قبول داشتند و به مرزهای ملی ایران به عنوان یک اصل معتقد بودند. در زمان جنگهای لبنان عدهای گفتند ما باید به لبنان کمک کنیم اما امام فرمودند راه قدس از کربلا میگذرد و چون عراق به ما حمله کرده است ما باید از خاک کشور خودمان دفاع کنیم. امام احساس میکردند جنگیدن در دو جبهه ممکن است به ضرر مصالح کشور باشد. امام ضمن آنکه یک آرمانی برای امت مد نظر دارند واقعیتی به نام «دولت ملت» را نیز قبول دارند.
بحث بعدی بحث سازمانهای بینالملل است. امام از یک طرف سازمانهای بینالملل را آلت دست قدرتهای بزرگ میدانند و معتقد هستند قدرتهای بزرگ حاکم بر نظام بینالملل هستند و این قدرتهای بزرگ باعث سلطه، استعمار و استضعاف کشورهای مختلف شدهاند. امام معتقد هستند سازمانهای بینالملل زیر نفوذ جدّی این قدرتها قرار دارند اما تأکید دارند که ما باید در این سازمانها مشارکت داشته باشیم. شاهد بودیم ایران بعد از انقلاب اسلامی در اکثریت سازمانهای بینالملل عضو شد و حق عضویت میپرداخت و حضور داشت و از تریبونها استفاده میکرد. امام معتقد بودند این سازمانها باید بتوانند از مردم و حقوق کشورها حمایت کنند. امام خمینی با این سازمانها برخورد منفی نداشتند بلکه با آنها برخورد هوشمند داشتند و معتقد بودند ما باید ضمن مشارکت در این سازمانها آنها را اصلاح و از منافع آنها استفاده کنیم.
بحث سوم، بحث قواعد و نرمهای سازمان بینالملل است. امام ضمن آنکه اعتقاد داشتند بسیاری از این قواعد و ضوابط ساخته قدرتهای بزرگ است ولی به هر حال احساس میکردند میشد بر این قواعد و ضوابط تأثیر گذاشت و به همین دلیل بحث مشارکت هوشمند را انتخاب کردند و به دنبال تأثیرگذاری روی قواعد و ضوابط بودند. زمانی که حقوق بشر نوشته شد و سلمان رشدی به ادعای حقوق بشر آن مباحث را مطرح کرد؛ خیلی از کشورهای اسلامی بحث حقوق بشر اسلامی را در قاهره نوشتند و ایران هم در این مسئله مشارکت جدّی داشت. بحث بر این بود که کشورهای اسلامی مبتنی بر نگاه و جهانبینی اسلامی، حقوق بشر سکولار را قبول ندارند و با بخشی از آن مخالف هستند و باید اصلاح شود. نوع نگاه هر کشوری به حقوق بشر میتواند تحت تأثیر تفکرات و عقاید خودش متفاوت باشد. امام در این زمینه نیز دنبال اصلاح بودند. میتوان گفت رویکرد امام به نظام بینالملل یک رویکرد آرمانگرای واقعبین است. به عبارتی امام آرمانهایی را مد نظر دارند ولی در کنار آرمانها به واقعیتها نیز توجه دارند. به تعبیر مقام معظم رهبری تعاملگرایی ضد سلطه دارند. یعنی به یک معنا تعاملگرا هستند ولی حاضر نیستند سلطهای را که بر نظام بینالملل حاکم است بپذیرند و نسبت به آن حرف دارند.
به این معنا میتوان گفت امام نقّاد نظام بینالملل هستند. البته در دنیا خیلی از متفکران نیز نقّاد نظام بینالملل هستند و نظام بینالملل را نمیپذیرند و آن را نقد میکنند. امام جزو کسانی است که نظام بینالملل را نقد میکنند اما با آن همکاری و مشارکت دارند. البته این همکاری و مشارکت به صورت هوشمند است.
رویکرد امام به کشورهای همجوار، همسایه و مستضعف دنیا چگونه بود؟
رویکرد امام به مستضعفین دنیا در همین راستاست. امام معتقد هستند جهان امروز جهانی است که بین ابرقدرتها و مستضعفان تقسیم شده است.یعنی دو قطب سلطهگرا و زیر سلطه شکل گرفته است. امام معتقد هستند قطب زیر سلطه نمیتواند بدون استفاده از ابزار قدرت حق خود را از سلطهگرایان بگیرد یا اینکه سلطهگرایان را مجبور کنند تا حق آنها را به رسمیت بشناسند. بنابراین امام مبتنی بر واقعگرایی و واقع بینی روی افزایش قدرت تأکید دارند و میگویند مستضعفین باید قدرت خود را ارتقا ببخشند. یکی از راههای ارتقای قدرت مستضعفین، اتحاد و ائتلاف آنهاست. امام معتقد هستند اگر مستضعفین با هم متحّد شوند میتوانند یک قطب قدرتمند را شکل دهند و در نظام بینالملل تغییراتی ایجاد کنند. بر این اساس امام همواره روی حزب مستضعین و بسیج مستضعفین تأکید داشتند. امام این عقیده را نسبت به مسلمانان نیز داشتند و میگفتند مسلمانان باید وحدت داشته باشند. رویکرد اما م واقعگرایانه است و معتقد هستند مسلمانان بدون وحدت نمیتوانند به مصالح و منافع خودشان دست یابند. امام روی بحث افزایش قدرت تأکید داشتند که بخشی از آن اتحاد و ائتلاف است و بخش دیگر آن به قول امام، تسخیر سنگرهای کلیدی قدرت در جهان است. سنگرهای کلیدی قدرت تکنولوژی، فناوری، اقتصاد بینالملل و توانمندیهای نظامی، علمی و تکنولوژی است. امام معتقد هستند ما باید این سنگرها را کشف کنیم و بدون آنها نمیتوانیم دست مستکبرین را کوتاه کنیم. امام به همه مسلمانان و مستضعفان توصیه میکردند با اتحّاد و تسخیر سنگرهای کلیدی قدرت در جهان، قدرت خودشان را افزایش دهند تا بتوانند به عنوان یک بلوک قوی قدرتمند نقشآفرین باشند و مصالح ملی خودشان را حفظ کنند.
نقطه مقابل این موضوع، موضوع نگاه حضرت امام به دولتهای قدرتمند و گاه مستکبر است. جمهوری اسلامی نسبت به این دولتها چه وظیفهای دارد؟
امام نگاه هوشمند به دولتها دارند و همه دولتها را یک جور محاسبه نمیکنند و معتقد هستند دولتها چند دسته هستند. دولتهای قدرتمند، دولتهای ابرقدرت و دولتهای مستضعف و ضعیف داریم. امام قدرتهای ضعیف را قدرتهای مستضعف میدانند. امام معتقد هستند برخی از قدرتهای متوسط و ابرقدرت دنبال مطامع استعماری هستند. اما یک سری از آنها مطامع استعماری کمتری دارند. امام معتقد هستند ابرقدرتهایی که مطامع استعماری بالایی دارند روح و خوی سلطهگرایانه دارند. ایشان درباره آمریکا از تعبیر گرگ و میش استفاده میکنند یعنی آمریکا مثل گرگی به دنبال دریدن میش است. این طبیعت گرگ است که احساس قدرت و توانمندی میکند. این ابرقدرتها فکر میکنند که چون دیگران قدرت، بمب اتم و اقتصاد آنها را ندارند باید تحت سلطه آنها باشند. در بین آمریکاییها بحث استثناگرایی آمریکایی وجود دارد. آمریکاییها خودشان را یک ملت استثنایی میدانند و معتقد هستند خداوند قدرتی را به آنها ارزانی داشته است و آنها حاکم بر جهان هستند. آنان بر اساس این پیش فرض خودشان را حاکم جهان میدانند و دیگران باید از آنها تبعیت کنند. وجود این روحیه و خوی در بین آمریکاییها باعث شده که آنها فکر کنند که تمام دنیا باید بر اساس قواعد آنها زندگی و رفتار کنند. امام معتقد هستند این ذهنیت و تفکری که آمریکاییها دارند باعث سلطهطلبی آنها شده است و بر این اساس نمیتوان با آنها خیلی ارتباط داشت. زمانی که سفارت آمریکا اشغال شد و آمریکا رابطه خود را با ایران قطع کرد امام فرمودند ما این قطع ارتباط را به فال نیک میگیریم. آمریکا خوی استعمارگری و سلطهطلبی دارد و میخواهد مثل گرگی به ما حمله کند و این قطع رابطه به نفع ماست. امام در رابطه با شوروی سابق همین بحثها را مطرح می کردند. ایشان میفرمودند تا زمانی که آمریکا آدم نشود ما نمیتوانیم با آن رابطه داشته باشیم. بحث رابطه با این قدرت مشکلی ندارد. خوی آنها اجازه برقراری رابطه برابر با آنها را نمیدهد. ممکن است در گذر تاریخ خوی و قدرت بسیاری از ابرقدرتها کاهش پیدا کند در این صورت میتوان با آنها روابط برقرار کرد. مثل بحثی که امروزه در رابطه با روسیه و چین مطرح است. چین امروز قدرتی است که شکل میگیرد اما هنوز به مرحله استعمارگری آمریکا نرسیده است یا روسیه از شکل استعمارگری شوروی سابق فاصله گرفته زیرا درجه قدرت و توانش پایین آمده است. جمهوری اسلامی میکوشد با کشورهای شرقی اتحاد و ائتلاف داشته باشد. اگر این قدرتهای بزرگ خوی استعمارگری و سلطهطلبی خود را کنار بگذارند میتوان با آنها روابط برابر داشت. امام در رابطه با آمریکا همین شرط را همواره مطرح میکردند و میفرمودند ما با دولت آمریکا مشکل داریم و با ملت آمریکا مشکلی نداریم، اگر آمریکا از این خوی سلطهطلبانه خود دست بردارد میتوانیم روابط خوبی داشته باشیم که متأسفانه تا امروز این اتفاق نیفتاده است. امیدواریم با تضعیف قدرت آمریکا در عرصه جهانی و در گذر رقابتهای تاریخی که وجود دارد این اتفاق به تدریج بیفتد و آمریکا مجبور شود از خوی سلطهطلبانه خود دست بردارد. خوی سلطهطلبانه معطوف به ابزارهای قدرتی است که این کشورها دارند؛ مثل اقتصاد برتر، قدرت اتمی برتر. با تضعیف این قدرتها رقبای آنها قدرتمند میشوند و طبیعتا نمیتوانند آن جایگاه اولیه را داشته باشند. بعضی از اندیشمندان آمریکایی امروزه اعتقاد دارند آمریکا یک ابرقدرت در حال زوال است.
آیا در نظام بینالملل تعریف و حدود خاصی برای حقوق ملت ایران شده است و اساساً از نظر امام برای احقاق حقوق و دفاع از منافع ملی و اسلامی چه روش و سیاستی را باید در پیش گرفت؟
ملت ایران باید خودش حقوق و منافعش را تعیین کند. این مردم و نظام جمهوری اسلامی هستند که باید منافع و حقوق خودشان را تعیین و تعریف کنند. اصولا هر کشوری با تعیین منافع و مصالح خود میکوشد ابزارهای لازم را به دست آورد. اگر کشوری در عرصه بینالملل قوی باشد میتواند منافع و مصالح خود را دنبال کند. اما اگر کشوری ضعیف باشد قادر به تأمین منافع خود نخواهد بود. بنابراین تضمین تأمین منافع، قدرت یک کشور است و امروزه همه کشورها دنبال آن هستند. امام تأکید داشتند مسئولین جمهوری اسلامی باید مستقلا منافع کشور را تأمین کنند. جوهره شعار استقلال آزادی جمهوری اسلامی همین بود. یکی از نقدهایی که امام به رژیم شاه داشتند این بود که آمریکاییها و انگلیسیها برای آن تصمیم میگرفتند. شعار استقلال آزادی جمهوری اسلامی به وابستگی آمریکا به غرب در تصمیمگیری اشاره دارد. بعد از انقلاب اسلامی تکیه اصلی بر این شد که عقل جمعی ملی و بومی برای منافع و مصالح کشور تصمیم بگیرد و امام ارزش کار را در این میدانستند.
وظیفه و نقش دستگاه دیپلماسی و نهادهای تأثیرگذار بر روابط خارجی جمهوری اسلامی در دیدگاه امام خمینی چگونه است؟
دستگاه دیپلماسی در این راستا و زمینه نقش اساسی دارد. دستگاه دیپلماسی باید قوی باشد. دیپلماسی یکی از ابزارهای مهم سیاست خارجی است. در ابتدای بحثم اشاره کردم مهمترین ابزار صلح، دیپلماسی است. امام معتقد هستند دیپلماتها باید کار خودشان را انجام دهند و ما باید نیروهای کاردان و توانمند در دستگاه دیپلماسی کشور داشته باشیم. دیپلماتها باید کاربلد و اهل گفتگو باشند و با منطق نظام بینالملل آشنایی داشته باشند تا بتوانند بر اساس دیپلماسی که یک علم است رفتار کنند و کارها را پیش ببرند. امام نسبت به سازمانهای بینالمللی نقد داشتند اما زمانی که یکی از وزرا صحبت تندی میکند امام اعتراض میکنند و میگویند من با شما فرق دارم و شما به عنوان دستگاه دیپلماسی نباید مشی تند داشته باشید. شما باید از طریق دیپلماسی و برخوردهای متناسب با دیگران کارها را پیش ببرید. امام تأکید داشتند که دستگاه دیپلماسی باید نیروهای قوی و قدرتمند و کارگزاران صالح و شایسته داشته باشد و معتقد بودند ساختار دیپلماسی و ساختار وزارت خارجه و ساختار تصمیمگیری باید مستقل باشد تا بتوانند مبتنی بر یک عقل جمعی تصمیمات لازم را بگیرند و مبتنی بر مصالح ملی کارها را پیش ببرند. امام همیشه از دیپلماتها دفاع میکردند. در زمان جنگ بحث قطعنامه ۵۹۸ را دیپلماتها در زمان امام دنبال کردند. امام علیرغم آنکه بر ادامه جنگ تأکید داشتند ولی همزمان با تأکید بر دیپلماسی از اقدامات دیپلماتها حمایت کردند و با وجودی که پذیرش قطعنامه برای ایشان بسیار سخت بود و آن را به نوشیدن جام زهر تعبیر کردند آن را پذیرفتند. امام دیپلماسی را به عنوان یک ابزار در کنار کار نظام و کار میدان نگاه داشتند. در واقع میدان و دیپلماسی در کنار هم دو ابزار مورد توجه امام بودند.
در همین بحث میدان و دیپلماسی که فرمودید امام چقدر دست دیپلماتها را باز میگذاشت و جایی که به نتیجه ای میرسیدند چقدر برایشان احترام و اهتمام قائل بودند؟
نمونه بارز آن قطعنامه ۵۹۸ است که اشاره کردم. امام به شدّت از این قضیه حمایت کردند و جلوی کار را نگرفتند. امام ضمن آنکه بر ادامه جنگ تا رفع فتنه تأکید داشتند ولی همزمان دیپلماسی را به عنوان یک ابزار مهم در نظر داشتند و از تلاشهای دیپلماتها در آن زمان دفاع و حمایت کردند. امام آن زمان حتّی از حضور دیپلماتها در مجامع بینالمللی دفاع میکردند. هیئتهای نمایندگی که از دیگر کشورها به ایران میآمدند را به حضور میپذیرفتند. در زمان جنگ خیلی از کشورها به عنوان میانجی به ایران آمدند و امام با آنها ملاقات کردند. در زمان اشغال سفارت خیلی از هیئتها و مقامات کشورها به ملاقات امام آمدند. امام تلاش میکردند تا دیگران را اقناع کنند که حقوق جمهوری اسلامی را به رسمیت بشناسند. امام در زمان جنگ از حضور دیپلماتها در کشورهای مختلف در راستای گسترش ارزشهای انقلاب و تقویت روابط با دیگر کشورها حمایت کردند و با سخنان خودشان به آنها دلگرمی دادند.
به نظر میرسد امام میدان و دیپلماسی را دو حوزه نمیدیدند بلکه آنها را مکمل هم و دو ابزار قدرت جمهوری اسلامی میدانستند که هر دو لازم هستند و باید در کنار هم کار کنند و یکدیگر را تقویت کنند تا بتوانند مصالح ملی را تأمین کنند. این بحث امام نشان میدهد که ایشان یک فقیه عقلگرا هستند که کاملا به شرایط بینالملل آشنایی دارند و میدانند ابزارهای نظامی نیازمند دیپلماسی است و دیپلماسی برای تقویت خودشان به پشتیبانی نظامی نیاز دارد و آن ابزارهای نظامی و امنیتی است. این دو با هم میتوانند مصالح کشور را به پیش ببرند.
.
انتهای پیام /*