روح خدا در کالبد زمان؛ زندگی نامه ی حضرت امام خمینی

پدیدآورنده (ها): مطالعات قرآنی نامه جامعه، خرداد ۱۳۸۵، شماره ۲۱

پیش از پرداختن به زندگی نامه امـام، بـایسته اسـت به عنوان «حُسن مطلع» فرازهایی از زندگی امام که به قلم معظم له نگارش یافته است آورده شود:

بـسمه تعالی

 «به حسب شناسنامه ی شماره ی ۲۷۴۴ تولد ۱۲۷۹ شمسی در خمین، امّا در واقع ۲۰ جمادی الثانی ۱۳۲۰ ﻫ. ق، تـاریخ قطعی تولد ۲۰ جمادی الثـانی مـطابق اول مهر ۱۲۸۱ شمسی است. ۱۸ جمادی الثانی ۱۳۲۰ مطابق ۳۰ شهریور ۱۲۸۱ صحیح است.

نام خانوادگی: مصطفوی

پدر: آقا مصطفی

مادر: خانم هاجر، دختر مرحوم آقا میرزا احمد مجتهد خوانساری الاصل و خمین المسکن. صدور در گلپایگان به وسـیله صفری نژاد، رییس اداره آمار ثبت گلپایگان.

در خمین در مکتب خانه ی مرحوم ملا ابوالقاسم تحصیل شروع و نزد مرحوم آقا شیخ جعفر و مرحوم میرزا محمد (افتخار العلما﴾ درس های ابتدایی، سپس در خلال آن نزد مرحوم حاج میرزا مـحمد مـهدی (دایی﴾ مقدمات شروع و نزد مرحوم آقا نجفی خمینی منطق شروع و نزد حضرتعالی (جناب پسندیده﴾ ظاهراً سیوطی و شرح باب حادی عشر و منطق و مسلماً در مطوّل مقداری.

در اراک که سنه ی ۱۳۳۹ قمری برای تحصیل رفتم نزد مـرحوم آقـا شیخ محمد علی بروجردی، مطوّل و نزد مرحوم آقا شیخ محمد گلپایگانی، منطق و نزد مرحوم آقا عباس اراکی، شرح لمعه.

پس از هجرت به قم، به دنبال هجرت مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم؛ (ظـاهراً هـجرت ایشان ۱۳۴۰ قمری بود، هجرت آیت الله حائری به قم۷ رجب ۱۳۴۰ و نوروز ۱۳۰۰ شمسی است﴾ تتمه ی مطوّل را نزد مرحوم ادیب تهرانی موسوم به آقا میرزا محمدعلی و سطوح را نزد مرحوم آقای حاج سید مـحمدتقی خـوانساری مـقداری یا بیشتر نزد مرحوم آقا مـیرزا سـید عـلی یثربی کاشانی تا آخر سطوح و با ایشان به درس خارج مرحوم آیت الله حائری (حاج شیخ عبدالکریم﴾ می رفتیم و عمده ی تحصیلات خارج نزدایشان بوده اسـت و فـلسفه را مـرحوم حاج سید ابوالحسن قزوینی و ریاضیات، هیئت، حساب نـزد ایشـان و مرحوم آقای آقا میرزا محمدعلی شاه آبادی بوده است. پس از فوت مرحوم آقای حائری با عده ای از رفقا بحث داشتیم تـا آنـ که مـرحوم آقای بروجردی؛ به قم آمدند. برای ترویج ایشان به درس ایشـان رفتم و استفاده هم نمودم؛ و از مدت ها قبل از آمدن آقای بروجردی عمده ی اشتغال به تدریس معقول و عرفان و سطوح عالیه ی اصـول و فـقه بـود. پس از آمدن ایشان به تقاضای آقایان مثل مرحوم آقای مطهری به تـدریس خـارج فقه مشغول شدم و از علوم عقلیه باز ماندم و این اشتغال در طول اقامت قم و مدت اقامت نجف مستدام بـود و پسـ از انـتقال به پاریس از همه محروم و به امور دیگر اشتغال داشتم که تاکنون ادامه دارد.

نام عـیال اینـجانب خـدیجه ثقفی، معروف به «قدس ایران» متولد ۱۲۹۲ شمسی، صبیه ی حضرت آقای حاج میرزا محمد ثقفی تـهرانی، تـاریخ ازدواج ۱۳۰۸، فـرزند اول مصطفی متولد ۱۳۰۹ شمسی، ۳ دختر در قید حیات با یک پسر، احمد متولد ۱۳۲۴، دختران به ترتیب سـن؛ صـدیقه، فریده، فهیمه، سعیده و بعد از احمد، لطیفه، آخرین فرزند در حیات: احمد.» (سید حمید روحـانی، نـهضت امام خمینی (س)، دفتر اول، ص ۳۵ ـ ۳۳. )

آزمون از کودکی و نوجوانی

امـام خـمینی در مـاه های سخت نخست زندگی، پدر مهربان خویش را از دست داد و برای همیشه از دیدن پدر محروم شد. بیش از ۱۶ سال نداشت که روزگـار بـار دیگر ضربه ی تازه ای بر روح او وارد آورد و عمه ی عزیزش بانو صاحبه، نوازشگر مهربان که در تربیت و پرورش او سهم بـه سـزایی داشـت و برای او غمگساری فداکار، سرپرستی دلسوز، و در حقیقت پدری مهربان به شمار می رفت، به طور ناگهانی درگذشت (۱۳۳۶ ﻫ. ق ـ ۱۲۹۷ ﻫ. شـ﴾ و انـبوه درد و رنج و اندوه یکباره بر قلب حسّاس او فرو ریخت و روح آزرده و رنجدیده او را بیش از پیش انـدوهگین سـاخت. دیری نـپایید که اجل گریبان مادر مهربانش را نیز گرفت و آن بانوی مرد آفرین در بستر مرگ آرمید و چراغ عمرش بـه دسـت تـندباد اجل خاموش شد (۱۳۳۶ ﻫ. ق ـ ۱۲۹۷ ﻫ. ش﴾.

امام خمینی با از دست دادن عزیزان خود، هیچ گـاه خـود را نباخت و در برابر سیل حوادثی که از هر طرف بر پیکر کوچکش فرو می ریخت کمر خم نکرد و از پای در نیامد؛ بلکه دلیرانـه پایداری ورزید و در سـایه ی اعتماد به نفس، به کوشش در راه پیشرفت و تکامل و تحصیل علم و دانش و فـضیلت پرداخـت.

در راه تکامل

امام خمینی که دارای هوش و استعداد سرشاری بـود، در هـمان اوان کودکی آغـاز به درس کرد و داخل منزل خود، نزد معلمی بـه نـام «میرزا محمود» به خواندن و نوشتن پرداخت و سپس قدم به مکتب گذاشت و نزد اسـتاد مـکتبی که «ملا ابوالقاسم» نام داشت، تـحصیلات خـود را دنبال نـمود، و نـزد اسـاتید دیگری به نام های «شیخ جعفر» و «مـیرزا مـحمد» به درس و آموزش ادامه داد و آن گاه به مدرسه ی جدید ـ که در آن روز تأسیس شده بود ـ گـام گـذاشت و نزد شخصی به نام «آقا حـمزه ی محلاتی» که استاد خط بـود بـه تمرین و تعلیم خط پرداخت و قبل از ۱۵ سالگی تحصیلات فارسی آن روز را به پایان رسـانید و در خـواندن و نوشتن از استاد بی نیاز شد. آنـ گاه بـه تـحصیل علوم اسلامی پرداخـت و در مـحضر یکی از دایی های خود به نـام «حـاج میرزا محمد مهدی» و برادر خود سید مرتضی پسندیده و آقا نجفی خمینی، صرف و نحو و مـنطق را آغـاز کرد و تا سال ۱۳۳۸ قمری (۱۲۹۹ شمسی﴾ به تـحصیل مـقدمات در محضر آنـان ادامـه داد. آنـ گاه که بنا شد برای ادامـه ی درس به حوزه ی علمیه ی اصفهان رهسپار شود، نغمه ی دل انگیز روحانی حوزه ی علمیه ی اراک که در آن روز تحت زعامت استاد بـزرگ، حـاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (قدس سره) رونـق بـه سـزایی داشـت، او را بـه آن سو جـذب کرد و در سـال ۱۳۳۹ قمری (۱۳۰۰ شمسی﴾ به اراک شتافت و در محضر اساتید فن مانند شیخ محمدعلی بروجردی شیخ محمد گلپایگانی و آقا عـباس اراکی بـه آمـوختن ادبیات مشغول شد. درسال ۱۳۴۰ قمری (۱۳۰۱ شمسی﴾ که آیت الله حـائری حـوزه ی عـلمیه ی اراک را بـه شـهر مـقدس قم انتقال داد، امام نیز ـ که تازه کتاب مطوّل را شروع کرده بود ـ به قم رفت و در مدرسه ی «دارالشفا» مسکن گزید و در حوزه ی جدید التأسیس قم تحصیلات خود را با جدیت بیشتری نزد اسـاتید بزرگ مانند میرزا محمد علی ادیب تهرانی، سید محمدتقی خوانساری و میرزا سید علی یثربی کاشانی دنبال کرد و با پشتکار و کوشش های شبانه روزی موفق شد تا سال ۱۳۴۵ قمری (۱۳۰۶ شمسی﴾ سطوح عالیه را به پایان رسـانیده و در حـوزه ی درس مرحوم حاج شید عبدالکریم حائری شرکت کند و پایه های علمی و مبانی فقهی و اصولی خود را تحکیم بخشد و به درجه ی اجتهاد فایق گردد. در سال ۱۳۵۵ قمری (۱۳۱۶ شمسی﴾ که آیت الله حائری از جهان رخت بر بـست، امـام خمینی دارای مبانی محکم، متقن، مستقل و علمی بود و در زمره ی مجتهدین مبرّز و نوابغ علمی قرار داشت و همانند ستاره ی درخشانی در آسمان علم و فضیلت حوزه ی علمیه ی قـم مـی درخشید و از برجسته ترین علمای حوزه ی قم بـه شـمار می آمد.

امام خمینی علاوه بر مقام ممتاز فقاهت، در علوم هیئت، فلسفه، حکمت و عرفان علمی و عملی نیز دارای مهارتی ویژه و تخصصی کامل می باشد. استاد او در علم هیئت، شـیخ عـلی اکبر یزدی (معروف به حـکیم﴾ و بـعضی از علمای آن عصر می باشند و متون مختلفه ی کتب عرفان، حکمت و فلسفه را نزد عالم مهذب، شیخ محمدعلی شاه آبادی فرا گرفته است.

در راه خودسازی

امام خمینی که به حق می دانست علم حقیقی ثمره و نـتیجه ی تـقواست، از همان آغاز جوانی، همزمان با تحصیل علوم اسلامی، در مقام تهذیب نفس و خودسازی برآمد و به تحصیل معنویات و کسب فضایل انسانی و روحانی پرداخت و در مدتی بسیار کوتاه در این رشته موفقیت بزرگ و درخشانی کسب کرد، تـا آنـ جا که در همان اوان جـوانی سرآمد پارسایان و پرهیزگاران عصر خویش قرار گرفت و در میان شخصیت های بزرگ علمی و روحانی، محافل مذهبی و عامه ی مردم قـم، مقام و منزلت ویژه و پر ارجی کسب کرد و زهد و تقوای ایشان زبانزد خاص و عام گـردید.

از روزی که بـه مـقام اجتهاد رسید تا پایان حیاتش، بر کرسی قیادت و امامت نشسته بود، امّا در راه شناساندن خود و به دست آوردن مـقام و مـسند، کوچک ترین گامی بر نداشت. وجوهات شرعیه و حقوق نیازمندان و رنجبران را صرف نامجویی، مسندیابی و تـبلیغات شـخصی نـکرد، بلکه ریاست بود که به دنبال امام خمینی می رفت که اگر احساس خطر برای اسلام و جامعه ی اسـلامی نبود، او هرگز به این وادی قدم نمی گذاشت و این مسند و مقام را به اهلش واگذار می کرد. چنان که در دوران زنـدگی ۶۰ ساله ی خویش چنین کرد و کوچـک ترین گـامی در راه به دست آوردن مقام و مسند برنداشت. عکس و رساله ی خود را تا روزهای آغاز نهضت (که مردم چاپ و پخش کردند﴾ اجازه ی چاپ و پخش نداد و تازه در آن شرایطی که فریاد مقلدین از نداشتن توضیح المسائل او به آسمان بـلند شد، فقط چاپ آن را اجازه داد و از وجوهات شرعیه صرف چاپ آن نکرد و بودجه ی اولین چاپ توضیح المسائل او، از طرف خود مردم جمع آوری و تأمین شد و تا روزی که در قم می زیست، حتی یک جلد رساله به طور رایگان در اختیار کسی نـگذاشت و اصـولاً در منزل او رساله یافت نمی شد.

امام خمینی به سحرخیزی، تهجد و راز و نیاز به درگاه خداوند بی نیاز در نیمه های شب از جوانی اهتمام داشت و می توان گفت که هیچ گاه پیش از اذان صبح چشمان او در خواب نبود. در سال های اقامتش در نـجف اشـرف؛ در زمستان و تابستان، شب های بارانی و سرد و... مرتب ۳ ساعت پس از غروب در حرم مطهر حضرت امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) بود و جز در موارد استثنایی (هنگام بیماری یا برقراری حکومت نظامی﴾ این برنامه را ترک نـکرد.

نـظم در زندگی

نظم و انضباط دقیق و موزون امام خمینی در شؤون زندگی تا آن جاست که افراد خانواده ی معظم له ـ بنا به گفته ی خودشان ـ از حرکات و کارهای ایشان حد و حدود اوقات را به دست می آوردند! سـرکشیدن و سـر پایین افـکندن، حتی در هنگام باریدن باران (که بـه طـور طـبیعی و ناخودآگاه سر به پایین خم می شود﴾ خودداری می ورزد.

سر ساعت مقرر، برای تدریس در محل درس حاضر می شد و از این که بیشتر وقت ها شاگردها نـامرتب و دیر و زود بـه درس مـی آمدند و در امور زندگی بی نظم بودند رنج می برد، و بارها این نـکته را بـه شاگردان گوشزد می کرد.

نظم و انضباط نمونه ای از تهذیب و خودسازی و رشد اراده و قوای روحانی معظم له بود.

از ریاکاری و تظاهر انزجار داشت و عملاً به پیروان راسـتین خـود مـی آموخت که ذکر گفتن و به یاد خدا بودن، به تسبیح گرداندن، لب جنباندن، معرکه گـرفتن و گوشه گیری نیازی ندارد. اگر انسان؛ منزه، آراسته و وارسته باشد می تواند در میان اجتماع، رسالت خود را دنبال کند و لحظه ای نـیز از حـمد و سـتایش پروردگار خویش ـ بدون بروز کوچکترین اثری از خود ـ غفلت نورزد.

علم و فـضیلت

بـنا به اعتراف بسیاری از علما و فضلای خبره و وارد، امام در رشته های مختلف علوم معقول و منقول: فقه، اصول، فلسفه و عـرفان، تـخصص ویژهـ و مهارت کامل داشت و دارای فنون علمی و جامع معقول و منقول بود. در هر رشته از رشـته های عـلوم و فـنون مختلف بسیاری از علما و فضلای خبره، او را بی مانند دانسته و به امتیاز چشم گیر و برتری او از دیگر متخصصین بـه نـام آن رشـته اعتراف می کنند.

تخصص ویژه ی امام خمینی در علوم عقلیه موجب شد که از جوانی، تنها پاسخ گوی اشـکالات و شـبهات عقلی نسبت به اسلام، در حوزه ی علمیه ی قم باشد و در آن روز اگر کسی نسبت به مـسائل دینـی اشـکالی داشت و برای حل آن به قم رجوع می کرد ـ با این که علمای زبردست و طراز اول در قم مـی زیستند ـ او را بـرای برطرف کردن ابهام و اشکالش به حضور امام خمینی راهنمایی می کردند. گویا در سال ۱۳۶۳ قمری بـود که شـخصی، بـه علت شبهاتی که معاندین به او تلقین و تزریق کرده بودند، در ایمان و عقاید دینی خود دچار لغزش شد و بـرای بـه دست آوردن حقیقت به قم مراجعه کرد. امام با پشتکار و اهتمام فراوان در مقام رفـع شـبهات و ابـهاماتی که در ذهن او جای گرفته بود، برآمد و سه روز حوزه ی درس خویش را تعطیل کرد تا سرانجام موفق شد شبهات را از ذهـن او دور سـازد و از انـحطاط فکری وی جلوگیری کند و راه حق و حقیقت را به او نشان دهد.

آن روز که کتاب سفسطه آمیز اسـرار هـزار ساله منتشر شد، نظر به این که مطالب آن به مسایل عقلی مربوط بود، از طرف علما و مراجع قـم بـرای ردّ آن به امام خمینی مراجعه شد و معظم له با این که مدتی به درد چشم مـبتلا بـود و قادر به مطالعه و نوشتن نبود، دست بـه کار ردّ آن کتـاب مـنحرف کننده شد.

آورده اند که وقتی امام به نـوشتن رد این کتـاب دست زد و کتاب "کشف الأسرار" را تألیف می کرد، به طور معجزه آسا درد چشم او برطرف شـد؛ بـه طوری که گویا عارضه ای متوجه ایشـان نـبوده است.

اینـ احـاطه و مـهارت کم نظیر ا مام خمینی در علوم عقلیه و بـررسی ها و تـحقیقات ژرف و پی گیری که در مسال پر پیچ و خم فلسفه و عرفان دارد، او را استاد منحصر به فرد حوزه ی عـلمیه ی قـم در علوم عقلیه قرار داد و عده ی بی شماری از فـضلا، علما و دانش پژوهان بـرای اسـتفاده و اندوختن سرمایه ی علمی به او روی آوردنـد و هـمانند هاله ای به گرد او حلقه زدند و از بوستان علم و دانش او بهره مند شدند. می توان گفت: اکثـر عـلما و دانشمندان حوزه ی علمیه ی قم که در رشـته ی مـعقول اطـلاعات یا مهارتی یافته اند، از شـاگردان امـام بوده و در علوم عقلیه از مـعدن او اسـتفاده برده اند.

آغاز تدریس

امام خمینی تدریس کتب فلسفی را در سال های ۱۳۴۶ یا ۱۳۴۷ هجری قمری (۱۳۰۷ یا ۱۳۰۸ شمسی﴾ ـ که بیش از ۲۷ سـال نـداشت ـ آغاز کرد؛ لیکن در انتخاب شاگرد و کتابی که باید مـورد بـحث قرار مـی گرفت، دقـت و احـتیاط می کرد و مقید بود که در مـجلس درس فلسفه ی او افراد ساخته شده، فاضل و معتقد شرکت کنند؛ و با وجود این با امتحان کتبی و شفاهی ـ که مـرتب از شـاگردان درس فلسفه ی خود به عمل می آورد ـ شـاگردان را کنـترل مـی کرد و اگـر فـردی شایستگی آموختن این عـلم را نـداشت، از شرکت او در مجلس درس جلوگیری به عمل می آورد. چه بسا اتفاق می افتاد که می دید در مجلس درس، افراد ناباب و کم جنبه شـرکت جـسته اند ـ که مـمکن است به انحراف و گمراهی کشیده شوند ـ از مـجلس درس خـارج مـی شد. هـمزمان بـا تـدریس فلسفه، برای افراد شایسته و مورد اعتماد به طور خصوصی و سرّی، بحثی از علوم عرفان را نیز شروع کرد.

در راه ساختن انسان ها

امام خمینی (س) به تهذیب نفس و رشد قوای روحـی و اخلاقی شاگردان، اهمیت زیادی می داد؛ از این رو، به دنبال آغاز تدریس فلسفه و عرفان، به منظور تعلیم امور اخلاقی و علوم معنوی، جلسه ی پند و اندرز برقرار کرد. در آغاز، این جلسه خیلی محدود بود و تنها عـدهای از افـراد شایسته و مورد اعتماد معظم له می توانستند شرکت کنند و از روی کتاب منازل السائرین، مسائل معنوی، معارف الهی و راه تهذیب و تزکیه ی نفس را برای آنان بازگو می کرد. به تدریج دامنه ی این درس توسعه یافت و هر هفته، یک روز در سـطح حـوزه تشکیل می شد و علاوه بر روحانیان صدها نفر از کسبه، کارگران و بازاریان قم نیز در جلسه ی درس اخلاق شرکت می کردند. به تدریج شعاع و آثار روحی و معنوی اینـ مـحفل روحانی به آن جا رسید که اهـالی دیگـر شهرستان ها و مرکز نیز خبردار شده، هر هفته راهی قم می شدند و محل درس در مدرسه ی فیضیه آکنده از جمعیت می شد و مجلس رونق به سزایی پیدا می کرد. استقبال فراوان و اظـهار عـلاقه ی شایان مردم به این مـجلس، امـام خمینی را بر آن داشت که جلسه را در هر هفته دو روز (پنج شنبه ـ جمعه﴾ برقرار سازد تا عموم طبقات با تطبیق وضع کسب و کار خود بتوانند در این مجلس درس شرکت کرده، از سخنان آموزنده و سازنده ی ایشان استفاده کنند.

عـمال رژیم پلیسـی رضاخان از آن جا که می دانستند با ادامه و اوج این گونه مجالس اخلاقی و اصلاحی و کشیده شدن توده ها به سوی تهذیب، آراستگی و ملکات فاضله ی انسانی، پیاده کردن برنامه ی استعماری و نقشه های شیطانی و فساد انگیز، اگر محال نباشد، بسی دشـوار خـواهد بود، بـه کارشکنی پرداخته درصدد بر هم زدن مجلس مزبور برآمدند؛ لیکن با مقاومت سرسختانه و پیش بینی نشده ی امام خمینی مواجه شـدند! او در پاسخ فرستاده ی پلیس که درخواست تعطیل مجلس درس اخلاق را کرده بود صریحاً اظهار داشت: «مـن مـوظف هـستم به هر نحوی که هست این جلسه را برگزار کنم. پلیس شخصاً بیاید از انعقاد آن جلوگیری کند» ! عمال رژیم از آن جا که احساس کردنـد بـا واکنش عصیان بار مردم و ایستادگی سرسختانه ی امام خمینی مواجه خواهند شد، از دخالت و حـمله ی عـلنی بـه مجلس مزبور خودداری کردند، لیکن به فشار و کارشکنی خود ادامه دادند تا سرانجام امام خمینی نـاچار شد که برنامه ی درس اخلاق را از مدرسه ی فیضیه به مدرسه ی «حاج ملا صادق» که در مـنطقه ی دور دست شهر واقع بـود، مـنتقل کند و با شرایط محدودتری منعقد سازد؛ و این وضع تا مدتی ادامه داشت تا آن که دوران سیاه ۲۰ ساله به سر آمد و دیکتاتور دست نشانده ی استعمار انگلیس، روانه ی جزیره ی موریس شد، و بار دیگر جلسات وعـظ و ارشاد و درس اخلاق امام خمینی به مدرسه ی فیضیه بازگشت و در آن جا با شکوه و جلوه ی هر چه بیشتر و تمام تر تشکیل شد و سالیان درازی مورد استفاده ی مردم مسلمان و جامعه ی روحانیت قرار گرفت؛ لیکن استعمار و ارتجاع، در مقابل، سـاکت و بـی تفاوت نماندند و به وسیله ی ایادی مرموز خود به کارشکنی های همه جانبه ادامه دادند و با تشکیل مجالس فاتحه، روضه خوانی و... در روزها و ساعاتی که برای تشکیل جلسه ی درس اخلاق، مقرر شده بود و از راه های دیگر و با تـبلیغات و سـم پاشی ها، توانستند این برنامه را بر هم زنند و اصولاً کلاس پرورش و درس اخلاق را در حوزه ها زشت و سبک جلوه داده، حوزه های علمیه را فاقد برنامه اخلاقی و آداب اسلامی کنند. برخلاف این نقشه ها و توطئه های ارتجاعی و استعماری، فریاد امام خـمینی که در راه سـاختن انسان ها بلند بود، هیچ گاه خاموش نشد و او در تمام مدتی که در قم می زیست و نیز در سال های تبعید در نجف اشرف از رسالت مقدس سازندگی غفلت نورزید و در فرصت های مناسب به پند و اندرز دانش پژوهان روحـانی پرداخـت.

تـدریس خارج فقه و اصول

امام خـمینی تـدریس عـلوم «منقول» و خارج فقه و اصول را در سال ۱۳۲۵ هجری شمسی ۱۳۶۴ قمری، همزمان با ورود مرحوم آیت الله بروجردی به قم آغاز کرد. البته او پیش از شروع درس خارج، سالیان طولانی بـه تـدریس «سـطح» اشتغال داشت و کتاب های فقه و اصول را با بیانی شـیوا، رسـا و شیرین برای گروهی از فضلا و محصلین علوم اسلامی شرح و بسط می داد.

امام خمینی با شروع درس خارج فقه و اصول، دگرگونی ژرف و پر ارجـی در حـوزه ی عـلمیه ی قم به وجود آورد و آن جا را به گاه واره ی علم، فضیلت و کمـال بدل کرد. بیش از پانصد نفر مجتهد صاحب نظر و بی نیاز از تقلید، از حوزه ی درس امام خمینی در قم فارغ التحصیل شدند که بعضی از آنـان اکنـون خـود داری صدها مقلد می باشند.

لازم به یادآوری است که شیوه ی درس امام خمینی در سطحی قرار داشـت که بـرای هر کس قابل استفاده نبود، بلکه لازم بود محصل، چند سالی خارج دیده و پایه های علمی خود را تا حـدی بـالا بـرده باشد تا بتواند از حوزه ی درس او استفاده کند.

دیداری از فیضیه و هشداری به نجف

حضرت امام (س) در ۲۵ اردیبهشت ۴۲ و در آستانه ی محرم ۱۳۸۳ پرده از ماهیت استعماری «انقلاب سفید» برداشت و در آن شرایط حساس که رژیم شاه تمام دسـتگاه های تـبلیغاتی رادیو، تـلویزیون و مطبوعات را واداشته بود تا «انقلاب سفید» را به عنوان «وحی منزل» ! و تأمین کننده ی رفاه، آسـایش، تـرقی و پیشرفت توده های محروم و زحمتکش ایران معرفی نمایند، معظم له در این نطق تاریخی که پایان درس ایراد فرمود؛ انگشت روی مـفاسد و زیانـ های جـبران ناپذیری که این طرح به بار آورده و خواهد آورد گذاشت و برنامه های خانمانسوز پشت پرده را بر ملا ساخت و با فـریاد «وای بـر نجف ساکت، وای بر قم ساکت» خطر سکوت، ندانم کاری و مجامله را گوشزد کرد.

امام در این سخنرانی، مـوضع خـود را در بـرابر رژیم شاه روشن کرد. با اشاره و کنایه و گاهی با صراحت، شخص شاه را به عنوان دشمن اصلی اسـلام و مـسلمانان شناسانید. سکوت در برابر رژیم را همراهی با آن رژیم اعلام کرد. توطئه ی دیرینه ی دودمان پهلوی را در راه اسلام زدایی و از مـیان بـردن حـوزه های دینی یادآور شد و چهره ی ضد اسلامی شاه را نشان داد.

امام پس از ایراد این نطق تاریخی ـ همان طور که در پایان سخنرانی اظهار داشـت، بـرای شـادی روح شهدای فیضیه و دلجویی از فرزندان روحانی خویش که در مدرسه ی فیضیه مجروح و مصدوم شده، زنـدگی آنـان از طرف لشکریان شاه غارت شده بود ـ به مدرسه ی فیضیه رفت و جنایات، فجایع و وحشی گری های شاهانه را از نزدیک مـشاهده کرد و بـر عزیزان به خون خفته ی روحانیت اشک ریخت، در آن روز مقرر داشت برای محصلین عـلوم اسـلامی که زندگی آنان به یغما رفته است، وسـایل زنـدگی تـهیه کرده، نیازمندی های آنان را برطرف سازند.

نطق امـام در ۲۵ / ۲ / ۴۲ بـه سرعت سراسر کشور منتشر شد و دل های افسرده و اندیشه های ناپخته را گرمی و روشنی بخشید و در جـامعه ی اسـلامی ایران دگرگونی پدید آورد.

در ژرفای دل توده ها

حضرت امام (س) او بـه هـیچ کس اجـازه و فرصت این که گامی برای پیشرفت و نـفوذ شـخصی معظم له بردارند نداد و با تمام نیرو با هر گونه تلاشی در این جهت و بـه این مـنظور مخالفت ورزید؛ و تنها حقیقت جویی و حقیقت خـواهی و حقانیت دعوت او بود که مـلت را فـدایی و فانی در او ساخت و به سوی او کشـانید. بـسیاری از افراد که نزد او می آمدند و به تصفیه ی حساب دارایی خود می پرداختند صریحاً اعتراف می کردند که در زندگی خـود تـا آن لحظه، هیچ گاه وجوه شـرعیه نـداده و بـا مقامات روحانی ارتـباط نـداشته اند و این ندای بیدار کننده ی امـام بـوده است که آنان را مجذوب ساخته و به آن آستانه کشانیده است. بسیاری از افراد و جوانان تحصیل کرده به حـضور او رفـته، صریحاً اعتراف می کردند که تا کنون بـه اسـلام و روحانیت بـدبین بـوده و بـه مکتب های دیگری گرایش داشـته اند و امام موجب هدایت آنان به راه رستگاری شده است.

نسل جوان دانشگاهی در همان روزهای آغازین نـهضت اسـلامی ایران، امام را زبان گویای خود، بازگو کنـنده ی دردهـا و گـشاینده ی گـره های کهـنه و چرکین دل های خـود یافـتند، در خشم و خواست امام، خشم ها، خروش ها و خواسته های خود را دیدند، از این رو، بی محابا به سوی او شتافتند و بدین گونه پیوندی ژرف و اسـتوار مـیان امـام و نسل جوان پدید آمد، پیوندی که از رمز و راز ویژه ای بـرخوردار بـود و دیری نـپایید کهـ بـه فـروپاشی دیوار سیاه رضاخانی کشیده شد.

بازیابی مفهوم عاشورا

با فرا رسیدن محرم ۱۳۸۳ (خرداد ۱۳۴۲ ﴾ امام اعلامیه ای صادر کرد و به گویندگان اسلامی و سران هیأت های عزاداری، شیوه سوگواری در عاشورا و عاشوراها را نشان داد.

این رهـنمود نامه که در حقیقت، زنده کننده ی مکتب انقلابی حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) و اهداف عاشورای حسینی بود در شرایطی انتشار یافت که رژیم شاه در سراسر کشور دست به سانسور شدید زده بود و می کوشید که از گـویندگان و سـران هیأت ها التزام بگیرد که در ایام عاشورا از مبارزه دم نزنند. ساواک التزام نامه ای برای روحانیان و گویندگان مذهبی در سراسر کشور تنظیم کرده بود و همه کسانی را که در آن سال می خواستند به منبر بروند وادار می کرد که آن را امـضا کنـند. در آن التزام نامه آمده بود:

۱. متعهد می شوم از ایراد بیاناتی خارج از برنامه مذهبی خودداری نمایم.

۲. از آیت الله خمینی و مدرسه فیضیه به هیچ عنوان اسمی نخواهم برد.

۳. از ایراد مطالبی که جـنبه ی انـتقادی از لوایح ششگانه داشته باشد، جـداً خـودداری خواهم کرد.

۴. مطالبی که خلاف مصالح مملکت بوده، نظم عمومی را مختل سازد، تحت هر عنوان و به هر صورت که باشد نخواهم گفت.

در مقابل این اعلامیه که از مردم مـسلمان «سـوگواری مشروع» ! یعنی سوگواری کهـ بـه تاج و تخت شاه و منافع استعمار انگلیس و آمریکا زیانی نرساند! خواسته شده بود رهنمود نامه ی حضرت امام، ملت اسلام را به راه امام حسین (علیه السلام) فراخواند.

۱. «مصیبت های وارده بر اسلام و مراکز فقه و دیانـت و انـصار شریعت را یادآور شوید».

۲. «خطر اسراییل و عمال آن را به مردم تذکر دهید».

۳. «خطر امروز بر اسلام، کمتر از خطر بنی امیه نیست» !

روز ۹ محرّم، دستگاه جاسوسی شاه عده ای از منبرهای تهران را به ساواک دعوت کرد و پس از تطمیع و تـهدید، از آنـ ها خواست تـا این سه موضوع را مراعات کنند:

۱. علیه شخص اول مملکت سخنی نگویند!

۲. علیه اسراییل نیز سخنی بر زبان نیاورند!

۳. مـرتب به گوش مردم نخوانند که اسلام در خطر است! دیگر هرچه بگویند آزادنـد.

چـند روز پیش از عـاشورا، گویندگان مذهبی در قم، تهران و بسیاری از شهرستان ها در منابر اعلام کردند که آقایان علمای قم، روز عاشورا نطق هایی ایراد خواهند کرد. این خبر شـور و شـعف فراوانی در توده های مسلمان و مبارز ایران ایجاد کرد. مردم تهران و بسیاری از شهرستان های دور و نزدیک، به منظور شـنیدن سـخنان پیشـوایان دینی خود، سیل آسا راهی قم شدند. بنا به نوشته ی کیهان، مورخه ی ۱۲ خرداد ۴۲ فقط از تـهران حدود ۴۰۰۰۰ نفر در ایام عاشورا به قم عزیمت کرده بودند.

انعکاس این خبر رژیم شاه را به تکاپو واداشـت تا از هر راهی که امـکان دارد، عـلما را از این تصمیم منصرف کند.

امام در پاسخ کسانی که او را پدرانه اندرز می دادند و از نطق روز عاشور برحذر می داشتند، فرمود: «من وظیفه خود را چنین تشخیص داده ام که در این فرصت که انبوهی از توده ها از اطراف و اکناف در این شهر اجتماع کرده اند، اظهار حـقایق کنم و بعضی مطالب لازم را به گوش مردم برسانم، بگذار دستگاه در مقابل، هرچه می خواهد بکند... من تصمیم نهایی خود را گرفته ام و با این شایعه پراکنی ها و تهدیدات رژیم نمی توانم ازتصمیم خود برگردم».

صبح عاشورا در حالی که هزاران نـفر در مـنزل امام مشغول عزاداری بودند یکی از مقامات «ساواک» خود را به معظم له رسانید و گفت: «من از طرف اعلی حضرت مأمورم به شما ابلاغ نمایم که اگر امروز بخواهید در مدرسه فیضیه سخنرانی نمایید، کماندوها را به مدرسه مـی ریزیم و آنـ جا را به آتش و خون می کشیم» ! امام بدون این که خم به ابرو بیاورد، بی درنگ پاسخ داد: «ما هم به کماندوهای خود دستور می دهیم که فرستادگان اعلی حضرت را تأدیب کنند» !

شکسته شدن بت ها

امام در نـطق آتـشین و حماسی با حمله به شخص شاه، رسماً به بت شکنی پرداخت و بدین ترتیب رسالت تاریخی خود را در راه رویارویی با شاه و رژیم سلطنتی که از آغاز نهضت، گام به گام پیش می برد، در عصر عاشورای ۸۳ (۱۳ خرداد ۴۲﴾ بـه انـجام رسـانید و رسماً رویاروی شاه قرار گرفت و مـشخص کرد که مـبارزه را بـرای واژگونی رژیم سلطنتی و تاج و تخت شاهنشاهی آغاز و دنبال کرده است. با این نطق، روح انقلابی تازه ای در مردم مسلمان ایران دمیده شد.

مرجعیت عامه ی امام خمینی (س)

عـظمت چشمگیر و ممتاز امام خمینی در علم و فضیلت و تقوا، مـوجب شـد که بسیاری از مردم مسلمان ایران به اعلمیت و ارجحیت او پی ببرند و بی دغدغه از او تقلید کنند، و فتاوا و دستورات معظم له را به کار بندند. نیز بسیاری از عـلما و صـاحب نظران بـا ایمان و پرهیزگار که به مقام ممتاز و بی معارض علمی امام آگاهی کامـل داشتند، به اعلمیت ایشان رأی دادند و با وجود خطراتی که زندگی آنان را تهدید می کرد، در قالب بیانیه، خطابه و گفت و گو نـظریه ی قـاطع خـویش را درباره ی مرجعیت عامه ی حضرت امام (س) اعلام دارند و عموم مـردم را بـه تقلید از معظم له فرابخوانند.

دستگاه های جاسوسی آمریکا و رژیم صهیونیستی و ضد اسلامی شاه که از مرجعیت عامه و نفوذ روزافزون امام خـمینی سـخت بـیمناک بودند و منافع غارتگرانه و استعماری خود را در خطر می دیدند با کارشکنی، دروغ پردازی و مرجع تراشی مـی کوشیدند که از تـقلید و پیروی مـردم از جلوگیری به عمل آورند و ملت اسلام را از رهبری ها و راهنمایی های حضرتش محروم سازند. در داخل ایران هر مـقامی را که بـه اعـلمیت امام خمینی رأی می داد، دستگیر کرده و به زندان، تبعید و شکنجه می کشاندند؛ نیز هر کسی را که مـی فهمیدند از ایشـان تقلید می کند تحت تعقیب قرار می دادند! رساله ی علمیه ی حضرت امام ممنوع و جمع آوری مـی شد. روحـانی نـماهای خود فروخته و جیره خواران «ساواک» با تبلیغات گمراه کننده، سمپاشی ها و تهمت تراشی ها، می کوشیدند تـا مـردم را از تقلید امام منصرف کرده و به انحراف بکشانند. جاسوس های شاه در کشورهای عربی و اسلامی و نیز سـفارتخانه های ایران، فـعالیت های دامـنه دار و همه جانبه ای را به منظور بدنام کردن شخصیت الهی حضرت امام (س) دنبال کردند و شیعیان و ایرانـیان مـقیم خارج از کشور را تحت فشار قرار می دادندکه دست از تقلید ایشان بردارند.

در برخورد بـا این شـیطنت ها مـردم مسلمان و هوشیار در قالب هیأت های مردمی و تشکیلاتی حمایت جدّی خود را از امام عزیز اعلام داشتند. برای نـمونه انـجمن اسـلامی دانشجویان در آمریکا و کانادا اعلامیه ای صادر کرد که تا حدی روشن کننده ی حقایق است.

تـجاوز بـه مقام مرجعیت و رهبری

ساعت؛ ۳۰ / ۳ بعد از نیمه شب ۱۵ خرداد را اعلام می کرد. کامیون های نظامی در بیرون شهر قم مـتوقف شـدند. صدها کماندو، چترباز و سرباز گارد که تا دندان به اسلحه های گرم و سرد مـجهز بـودند، وارد قم شدند و در حالی که تلاش می کردند از هـرگونه حـرکتی که سـکوت را بشکند خودداری کنند، به سوی خانه ی امـام خـمینی به راه افتادند. از ابتدای کوچه تا در منزل او را که بیش از پانصد متر نبود تحت کنـترل قـرار دادند، و در هر خانه ای سربازی گـماردند. در اطـراف منزل و بـاغ انـاری کهـ پشت منزل امام خمینی قرار داشـت سـنگر گرفتند و برای مقابله با هرگونه حادثه ی پیش بینی نشده ای آماده شدند. دهـ ها کمـاندو و چترباز مسلح، یک باره از بام و دیوار به خـانه ی امام یورش بردند و در ظـرف یک چـشم به هم زدن، سراسر حیاط، اتـاق ها، زیرزمـین، پشت بام و همه جا را گردش و اشغال کردند، لیکن امام را نیافتند. دلهره و وحشتی که سـراپایشان را فـرا گرفته بود فزونی یافت، تـرس و اضـطراب بـی اندازه در صدای لرزان و قیافه پریشـان آنـان به خوبی مشاهده مـی شد. گـمان برده بودند که حتماً امام در داخل خانه دارای پناه گاه مستحکمی است که از طرف افراد مسلح مـحافظت مـی شود! و هر لحظه منتظر بودند که رگبار مـسلسل مـحافظین خمینی آنـان را بـه خـاک و خون بکشاند! آن گاه کهـ از یافتن ایشان ناامید شدند، به چند نفر کارکنانی که روزها از حضار و میهمانان امام خمینی پذیرایی می کردند و شـب ها هـمان جا می خوابیدند حمله کردند و از آنان می خواستند که پنـاه گاه امـام خـمینی را نـشان دهـند. با این وجـود مـی کوشیدند که نگذارند صدای شیون، زاری و ضجه ی آنان بلند شده و موجب آگاهی همسایگان و به هم خوردن نظم و آرامش و امـنیت شـهر گـردد!! آن اشخاص بی گناه با تمام قوا در زیر شکنجه ی دژخـیمان شـاه مـقاومت مـی کردند و از نـشان دادن جـایگاه امام خودداری می ورزیدند.

از اول محرم در حیاط منزل امام چادر زده بودند، و معظم له شب ها در منزل فرزندشان حاج آقا سید مصطفی که مقابل منزلشان بود، استراحت می کردند. در آن ساعت شب، تازه برای نـماز شب از خواب برخاسته بودند که سر و صدای ناهنجار و غیر عادی معظم له را متوجه یورش دژخیمان شاه کرد. فوراً از جا برخاستند و حاج آقا سید مصطفی را بیدار کردند: «مصطفی! بلند شو، مثل این که آمدند!».

حاج سـید مـصطفی چشم باز کرد و در جای خود نشست. پدر را دید که به سرعت لباس می پوشد، زمرمه ی گنگ و مبهمی از خارج به گوش می رسید. باید باور می کرد که مزدوران شاه هجوم آورده اند. از جای برخاست و خود را به پشت بـام رسـانید. سراسر کوچه و اطراف منزل پر از سرباز مسلح و کماندو بود و برق اسلحه های گرم و سرد در دست آنان منظره ی وحشتناکی را پدید آورده بود.

امام پشت درآمد و گوش فرا داد. یقـین کرد که ارتـش شاه برای دستگیری او یورش آورده است. لحـظه ای مـکث کرد تا ببیند چه می شود؟ صدای ضجه و ناله ی آن چند نفر که تحت شکنجه ی دژخیمان، سرسختانه مقاومت می کردند به گوشش رسید، صدای پیرمردی که از سپیده صبح تا پاسی از شـب در هـوای گرم خرداد پای سماور مـی نشست و خـدمت می کرد، صدای آن رنجدیده ای که از بام تا شام چای می داد و از مراجعین پذیرایی می کرد و صدای آن بی پناهی که زندگی خود را رها ساخته و به عشق و علاقه ی مقتدایش به سوی قم آمده بود و با جان و دل کار می کرد و... ناگاه امـام بـرآشفت و خشمناک شد. او که برای نجات توده های رنجدیده، جانش را بر کف نهاده بود چگونه می توانست ناله ی پناهندگانش را بشنود و بی تفاوت بماند؟! از خانه بیرون آمد و با صدای رسایش که پشت دشمن را می لرزاند گفت: «روح الله خمینی منم! چـرا اینـ ها را می زنید؟».

نام «خـمینی» در فضای کوچه طنین افکند و دژخیمان شاه دستپاچه شدند. هرگز تصور نمی کردند که این گونه خمینی را در مقابل خود ببینند و بـا پرخاش او روبه رو شوند. امام قدم به داخل کوچه نهاد و در حالی که عـبا را زیر بـغل گـرفته بود از شدت خشم مشت های گره خورده ی خود را تکان می داد و بر سر دژخیمان مسلح شاه مرتب فریاد مـی کشید:

 « روح الله خـمینی منم، چرا این بیچاره ها را کتک می زنید؟! این چه رفتار وحشیانه است که با مردم می کنید؟! چرا به اصـول انـسانی پای بـند نیستید؟ این چه وحشی گری هاست که از شما سر می زند؟!».

مزدوران شاه در حالی که می کوشیدند بر اعصابشان مسلط شوند با صـدای لرزان و گرفته مرتب پاسخ می دادند: «همه ارادت داریم! همه مؤمنیم! کسی را نمی زنیم!!!»

اضطراب، نگرانی و ترس در چـهره ی دژخیمانی که امام را به تـهران مـی بردند به خوبی هویدا بود، دیوانه وار ماشین می راندند و به عقب و اطراف می نگریستند. وحشت و نگرانی آنان به حدّی بود که هر چه امام اصرار کرد تا برای چند دقیقه ماشین را نگه دارند تا نـماز صبح را به جا آورد، نپذیرفتند.

امام در مقام دلداری آنان اظهار کرد: «این قدر مضطرب نباشید، در وسط این بیابان کسی نیست که قصد تعرض نسبت به شما را داشته باشد. چند دقیقه ماشین را برای ادای نماز متوقف کنید. شما نـیز نـماز بخوانید، شما ارتش کشور اسلامی هستید، از بودجه ی اسلام ارتزاق می کنید و واجب است که به احکام و فرامین اسلام پای بند باشید.» پند امام امّت، دژخیمانی را که در ارتش شاهنشاهی تربیت شده و پرورش یافته بـودند، سـودی نبخشید و گستاخانه از پیشنهاد و اصرار امام برای به جا آوردن نماز صبح سرپیچی کردند، امّا سرانجام بر اثر فشار و اصرار بیش از حد معظم له برای چند لحظه ماشین را نگه داشتند تـا امـام فقط تیمم کند!

امام پس از تیمم با خاک حاشیه ی جاده، سوار ماشین شد و نماز صبح را در ماشینی که به سرعت در حرکت بود، به جا آورد.

بانوان مسلمان در صف انقلاب

نقش زنان غیور و مـسلمان قـم در اینـ جنبش چشمگیرتر بود. بسیاری از بـانوان ایرانـی که سـالیان طولانی از اسلام و احکام نورانی آن، دور نگه داشته شده و نقش اصلی خود را از یاد برده بودند و جزخانه داری، بچه داری و دعا و زیارت، وظیفه ای برای خود احساس نـمی کردند، در سـایه ی نـهضت امام بار دیگر با حقایق اسلام آشنا شـدند و رسـالت سنگین و مقدس خویش را دریافتند و به جبهه ی انقلاب پیوستند. در آن روز حساس، صدها زن چادری شهر قم که در مکتب امام خمینی، درس جهاد و انقلاب آمـوخته بـودند بـا چوب و کارد و تبر و حتی قندشکن و سیخ کباب، مسلح شده با فـریاد «خمینی، خمینی» به خیابان ها ریختند و حماسه ای تاریخی آفریدند.

نکته ی شایان توجه این که بسیاری از این زنان فداکار و انقلابی، کودکان شیرخوارشان را هـمراه آورده بـودند، کودکان را بـه کول بسته، چادرها را بر کمر زده، به حمایت و پشتیبانی امام برخاسته بـودند. این شـیرزنان، به حق ثابت کردند که نه تنها خود برای هرگونه فداکاری در راه اسلام آماده اند بلکه از فـدا کردن عـزیزان خـردسالشان نیز باکی ندارند.

ورود زنان به صف تظاهر کنندگان از جان گذشته، مردان را تـکان داد و بـه خـروش افکند و بر شعله های فروزان کینه های ضد رژیم پهلوی دامن زد. انبوه مردم از صحن مطهر بـیرون ریخـتند و بـه تظاهرات خیابانی پرداختند تا با راهپیمایی در خیابان های شهر مراتب تنفر و انزجار خود را از دستگیری امـام آشـکار کنند و رژیم شاه را به آزادی امام ناگزیر سازند.

رژیم شاه به رغم بهره گیری از همه امـکانات و تـشکیلات تـجسسی و تحقیقاتی، نتوانست کوچک ترین سرنخی از ارتباط امام با جریان هایی که بتواند او را و قیام ۱۵ خرداد را به زیر سـؤال بـبرد به دست آورد. هرچه بیشتر کنکاش کرد، بی آلایشی، وارستگی و آزادمنشی امام آشکارتر شد و روسیاهی و درمـاندگی شـاه و رژیم او کهـ سیل اتهامات ناروا را علیه امام سرازیر کرده بود، بیش از پیش به نمایش درآمد.

این جوسازی هاا و حق کشی های امپریالیسم خـبری و هـم صدایی بنگاه خبر پراکنی جهان با دستگاه تبلیغاتی شاه و تأثیر نامطلوب آنـان روی افـکار مـردم جهان، دل امام را سخت به درد آورد؛ از این رو، پس از آزادی از زندان در سخنرانی خود در تاریخ ۲۶ فروردین ۱۳۴۳ دردمندانه اظهار فرمود:

 «... افسوس که دسـت مـا از عـالم کوتاه است، افسوس که صدای ما به عالم نمی رسد، افسوس که گریه های این مادرهای بـچه مـرده نمی رسد به دنیا. ما را کهنه پرست معرفی می کنند، ما را مرتجع معرفی می کنند... جراید خارج از ایران، آن هایی که بـا بـودجه های گزاف برای کوبیدن ما مهیا شده اند، در خارج ما را مخالف اصلاحات ـ که اسلام در رأس اصـلاحات واقـع شده است ـ معرفی می کنند، مخالف ترقی مـملکت مـعرفی مـی کنند».

امت به دنبال امام

تلگرام های مردمی در پشـتیبانی از امـام و درخواست آزادی معظم له که با امضا و مشخصات از اطراف و اکناف کشور به شاه مخابره شد، گـواه دیگـری از شکست تبلیغات دروغین رژیم شاه بـر ضـد امام مـی باشد. از آن جـمله تـلگرام تعدادی از بانوان است که در بخشی از آن آمـده اسـت:

زنان مسلمان ایران افتخار دارند که در پرتو تعالیم مقدسه ی اسلامی از حقوق و مواهبی برخوردارند که زنـان اروپایی هـنوز به عشری از اعشار آن نایل نـگردیده اند.... هیاهوی چند زن بـیکار و بـی اطلاع از حقوق زن در اسلام، دلیل خواست اکثریت زنـان مـسلمان ایران نیست.

باند صهیونیستی در ایران

امام پیش از آغاز نهضت در سال ۱۳۴۱ از نقشه ها و توطئه های گسترده و دامنه دار باند مـخوف فـراماسونری و صهیونیستی که با عنوان «بهایی» در ایران بـازیگر صـحنه بـودند، آگاهی داشت و مـی دانست که این بـاند مرموز، بنا بر سـیاست شـوم و زندگی سوز فراماسون ها و صهیونیست ها در همه شئون سیاسی، اقتصادی، نظامی و فرهنگی کشور نفوذ دارند و بـر آنـند که حکومت را در ایران در دست گیرند و رژیمی همانند رژیم صـهیونیستی حـاکم سازند و ایران را بـه فـلسطین دیگـر بدل کنند.

تبعید امـام به ترکیه

شب ۱۳ آبان ۱۳۴۳ صدها کماندو و چترباز مسلح، خانه ی امام را در قم محاصره کردند و از بام ودیوار وارد مـنزل شـدند و برای دستگیری او به جستجو و ضرب و شـتم خـدام مـنزل پرداخـتند.

هـنوز آفتاب روز ۱۳ آبان مـاه ۱۳۴۳ سـر از افق بیرون نیاورده بود که امام به جرم دفاع از استقلال وطن و هموطنان مسلمان خود از وطن بیرون بـرده شـد!

امـام در کابین هواپیما

پس از اوج گرفتن هواپیما یکی از گارسون ها به حـضور امـام آمـد و اظـهار داشـت که: اجـازه می فرمایید برای شما چایی بیاورم؟ امام از سرهنگ افضلی که در کنار او نشسته بود پرسید که ایشان (اشاره به گارسون﴾ مسلمانند؟! پیش از آن که او چیزی بگوید گارسون مزبور به حرف آمد که: «اختیار دارید، من از خانواده ی روحـانی و...» و پدر بزرگ خود را یکی از علما معرفی کرد. امام با آوردن چای موافقت فرمود.

حضرت امام (س) برخلاف عادت همیشگی و خصلت ذاتی خود، در هواپیمایی که او را به تبعیدگاه می برد، چای می نوشد و به تماشای کابین هواپیما مـی رود !

این بـرخورد ویژه و برخلاف عادت، مربوط به روحیه ی انقلابی و از خصایل ارزنده ی رهبری است که خوشبختانه در امام به سر حد کمال وجود دارد و رمز موفقیت او در ادامه ی نهضت نیز در همین نکته نهفته است. امام به حـق تـوجه دارد که رهبر باید در آن شرایط حساس که شادی ها و یا ناراحتی ها به او رو می آورد، خود را نبازد و در روزهای فشار ـ چون روزهای خوشی و آسایش ـ شادمان و آرام شد.

و از این راه شاه و هیأت حاکمه را درمـانده سـازد، کوچک ترین نقطه ضعفی که نشان گر تـرس و یأس امـام باشد در آن گزارش به دست نیاید.

توقیف رساله

رژیم شاه خیال می کرد علت اوج فزاینده ی شهرت و نفوذ امام در ایران و پیشرفت پی گیر و روزافزون نهضت ضد شاهنشاهی در میان تـوده های مـسلمان، تنها به وجود مـجاهدان حـوزه ی علمیه ی قم و رساله ی علمیه ی او منوط می باشد؛ از این رو، دستور توقیف رساله ی علمیه ی امام را در سراسر کشور صادر کرد.

پی گیری نهضت در تبعیدگاه

امام خمینی، در همان نخستین لحظات ورود به تبعیدگاه، بر آن شد که مبارزات خود را بـه صـورت نوینی پی بگیرد. از جمله نقشه های شاه در تبعید حضرت امام، به عجز و التماس و به خواهش و تمنا واداشتن یاران معظم له جهت پایان دادن به این تبعید و ایجاد تزلزل در روحیه ی توده های انقلابی و سرانجام قطع رابطه میان امام و مـلت بـود، امام خـمینی محور مبارزاتی خود را در جهت شکستن و خنثی کردن این توطئه ها و نقشه ها به کار انداخت و در نامه هایی که به فرزندش آیت الله حاج سید مـصطفی خمینی می نوشت، موضوع تبعید را ناچیز جلوه می داد.

جالب توجه است که حـضرت امام (س) در نامه هایی که به فرزندش می نوشت درخواست ارسال کتب مفاتیح، صحیفه سجادیه و کتاب های فقهی از جمله مکاسب و حواشی و نـیز وسـیله النجاه و حاشیه ی آن را کرده بود. بی تردید نظر امام مطالعه برای سرگرمی و امثال آن نبود، بـلکه مـبتنی بـر رسالتی بود که در جهت تحول و دگرگونی رساله های عملیه و خط فکری حوزه های علمیه در تدوین و نگارش «رساله» بـر دوش داشت و دوران تبعید را بهترین زمان برای انجام این مهم می دانست.

عطیه ی الهی در تبعید

در روزهای تـاریک و رنج بار زندگی در تـبعیدگاه تـرکیه دست به نگارش تحریرالوسیله زد. و با طرح مسایل سیاسی و اجتماعی اسلام، همچون امر به معروف و نهی از منکر، نماز جمعه، مسأله دفاع، قضا در مسایل نوظهور در کنار مسایل عبادی، در جهت بی اثر ساختن اشـعار استعماری «تفکیک دین از سیاست» گام ارزنده و استواری برداشت و رساله های عملیه را از رکود بیرون آورد و به حوزه ها جهت داد و تحولی عظیم پدید آورد.

تحول اساسی و انقلاب فکری در حوزه ها ره آورد سفر ترکیه است.

شاید آن روز که امام در اندیشه ی بررسی و تـدوین مـسایل نوین فقهی بود، به خوبی می دانست که روزی خواهد رسید که این احکام مورد نیاز جامعه ی اسلامی قرار می گیرد، و باید به مرحله اجرا در آید.

بازتاب جهانی تبعید امام

فعالیت های گسترده و دامنه دار دانشجویان ایرانی برون مـرزی عـلیه تبعید امام، نقش به سزایی در جلب افکار عمومی جهان داشت و تا آن جا گستره و دامنه پیدا کرد که نه تنها بسیاری از احزاب، سازمان ها، مجامع و مقامات جهانی را به حمایت از امام واداشت، بلکه سـازمان مـلل را وادار به عکس العمل کرد.

شاه در اندیشه تغییر تبعیدگاه امام (س)

در تاریخ ۱۷ / ۶ / ۴۴ شاه پیام شفاهی داد که: «خمینی را به عراق می فرستم و یا به ایران خواهم خواست».

زیرا با ارزیابی روحیه ی انعطاف ناپذیر و قهرآمیز امام به اینـ نـتیجه رسـیدند که باز گرداندن ایشان به ایران بـه سـود آمـریکا و رژیم شاه نمی باشد. و به گفته ی یکی از مقامات آمریکایی «امام با سخنرانی ها و موضع گیری های خود، چوب لای چرخ آمریکا خواهد گذاشت و بار دیگر آتش خشم تـوده ها را عـلیه هـیأت حاکمه ایران و ایالات متحده شعله ور خواهد ساخت.» ! از این رو تنها راه چاره را در این مـی دیدند که امـام را به عراق و نجف اشرف منتقل کنند.

امام خمینی در تبعیدگاه عراق

روز سه شنبه ۱۳ مهرماه ۱۳۴۴ (۹ شهر جمادی الثانی ۱۳۸۵﴾ هواپیمای حامل امـام و حـاج سـید مصطفی خمینی از ترکیه به سوی عراق پرواز کرد. عصر روز پنج شنبه ۱۵ / ۷ / ۴۴ امـام همراه شهید سید مصطفی و انبوهی از روحانیون نجف و کاظمین به طرف سامرا حرکت کرد و در همان روزهای اول مورد استقبال بی سابقه ی عـلما و مـردم شـهرهای نجف، کاظمین و سامرا قرار گرفت. یکی از علمای بزرگ اهل تسنن در سامرا خـطاب حـضرت امام (س) سخنانی ایراد کرد که ترجمه ی بخشی از آن چنین است:

سرورم آیت الله خمینی! به اسم شهر دو امام عـسکری پاک که امـام مـجاهد خمینی به شجره ی مبارکه ی آنان منسوب است، مقدم مجاهد عظیم و پیشوای ارجـمند، آیت الله خـمینی را گـرامی داشته و تبریک می گویم..... تاریخ معاصر، جهاد خمینی و مبارزات ایشان را در راه حفظ دین اسلام و آیین محمد، قرآن و پیروان مـحمد بـا حـروف درخشان ثبت می کند..... قرن بیستم نیز شاهد جهاد امام خمینی در شرق و کوشش های او در راه تحکیم مـبانی عـالیه ی اسلام می باشد.

اگر چه آیت الله خمینی (س) در سال های اخیر در غربت به سر بردند، ولی تمام کشـورهای اسـلامی شـهر و وطن اوست و هرجا که رود معزّز و محترم است. درود خدا بر ایشان و شما باد.

شهر نجف نـیز بـه مناسبت ورود امام جلوه ی دیگری داشت. دروازه ی شهر مزیّن به پلاکاردی با شعار زیر شده بـود: «مـدینه النـجف الاشرف ترحب بمقدم البطل الاسلامی المجاهد الامام الخمینی»

و در ابتدای بازار بزرگ نجف پلاکاردی با شعار زیر بـه چـشم می خورد: «جماهیر النجف المسلمه تبدی سرورها بمقدم الامام الخمینی رمز التفحیه والجـهاد»

روی بـرخی از مـاشین هایی که برای استقبال از امام آمده بودند نیز آیه هایی از قرآن و روایات ائمه: به چشم می خورد.

نخستین سـخنرانی امـام در نـجف اشرف

امام به حق می دانست در محیطی که عوامل و ایادی استعمار روی شعار «تفکیک دین از سـیاست» فـراوان تبلیغ کرده اند و آن پندار غلط و انحرافی را رسوخ و نفوذ داده اند و اندیشه ها و اذهان را از اسلام راستین دور ساخته اند، از نهضت اسلامی ایرانـ سـخن گفتن و از مردم آن محیط انتظار یاری داشتن، دور از اندیشمندی و عینیت گرایی است.

از این رو، بر آن شد که پیش از هـر کار، مـسؤولیت های عالمان اسلامی، روحانیان و طلاب و زمامداران کشورهای اسـلامی را بـازگو کنـد و گرد و غبار تیره ای را که بر چهره ی اسلام نـشسته بـود بزداید و حقایق را آشکار کند. برای این منظور با آن که خود را در نجف، تبعیدی و موقت مـی دید، بـر آن شد که به تدریس بپردازد و در کرسـی درس، ضـمن شکافتن دقـایق و ظـرایف عـلوم، حقایق اسلامی را بازگو کند و به رشـد فـکری شاگردان خود همت گمارد.

از این رو، در نخستین نطقی که در نجف به مناسبت آغاز درس ایراد کرد، بـدون آنـ که کوچک ترین اشاره ای به اوضاع ایران کند، تـاریخ صدر اسلام، موقعیت والا و بـالنده ی سـرزمین ها و کشورهای اسلامی، وظایف و مسؤولیت های سـنگین طـبقات مختلف جامعه ی اسلامی را تشریح فرمود: «آقایان می دانند که پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله) تنها قـیام فـرمود، زحمت ها و مشقت های زیاد و رنج های فراوان بـرد تـا آنـ که اسلام را به مـردم ابـلاغ کرد. مردم را به هدایت و تـوحید دعـوت کرد، آن قدر ایشان مشقت تحمل فرمود که گمان ندارم کسی طاقت آن را داشته باشد. بعد از رسول اکرمـ (صـلی الله علیه و آله) مسلمین به وظایفشان تا حـدودی عـمل کردند، اسـلام را تـقویت کردنـد و توسعه دادند تا اینـ که یک مملکت بزرگ اسلامی در دنیا تشکیل شد که از همه ی ممالک جلوتر بود. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) آن طور که در صـحیح بـخاری مضبوط است مکتوبی را به هرقل نـوشتند و آن طـور که تـاریخ ضـبط کرده اسـت آن حضرت چهار مـکتوب مـرقوم فرمودند برای چهار امپراتور بزرگ آن زمان که ایران و روم و مصر و حبشه باشند. عین مکتوب حضرت را آن طور که در ذهن من اسـت در مـوزه ی تـرکیه زیارت کردم، آن چهار مکتوبی که مرقوم فرموده اند بـه مـضمون واحـد اسـت بـه چـهار امپراتور و آن ها را به اسلام و توحید دعوت کرده اند. و این، مقدمه و شالوده بوده از برای این که حقایق اسلام را به تمام دنیا، به تمام امپراتورهای دنیا برسانند و اسلام را به آن نحوی که هـست به مردم معرفی کنند، متأسفانه آن ها ـ جز پادشاه حبشه ـ جواب مثبت ندادند و لذا آن دعوت حضرت متوقف شد».

عوامل و ایادی استعمار و ارتجاع در نجف که انتظار داشتند، امام در همان نخستین سخنرانی خود با مـوضع گیری تـند و پرخاشجویانه علیه شاه در آن محیطی که اسم سیاست را بر زبان آوردن کفر شمرده می شد، زمینه ی کوبیدن خود را در سطح حوزه ی نجف هموار کند و سوژه ای به دست آنان دهد، تا با برچسب «آخـوند سـیاسی» او را در آن حوزه ساقط کنند، از این موضع تاکتیکی و اصولی امام در شگفت ماندند و تمام نیروی خود را به کار گرفتند تا ایشان را در میان حوزه و جامعه ی عراق به انزوا بـکشانند و بـرای پیشبرد نقشه ی خود، شماری از کارآزمـوده های زبـردست حوزه را واداشتند که در درس امام شرکت کنند و با ایراد و اشکال بکوشند که معظم له را درمانده سازند و یا دست کم ایشان را در مسایل علمی ناتوان جلوه دهند و برای همیشه از سطح مراجع و عـلما پایین آورنـد.

امام درس رسمی خود را از مـکاسب مـحرمه آغاز کرد و درهای تازه ای از ژرفای دانش خود را بر روی دانش پژوهان حوزه ی نجف گشود و مطالب ارزنده و ناشنیده ای به حوزه ی علمیه ی نجف عرضه کرد که بسیاری از علمای فارغ التحصیل و بی نیاز از تحصیل را به شگفتی واداشت و بـهت زده کرد تـا آن جا که بعضی از مقامات برجسته روحانی آن گاه که در حوزه ی درس امام حضور یافتند، صریحاً اعتراف کردند: «ما پیش از آمدن آیت الله خمینی به نجف اشرف باور نمی کردیم که در دنیای علوم اسلامی حرف تازه ای باشد که ما نـشنیده بـاشیم ولی آن گاه که ایشـان به نجف اشرف منتقل شدند و درس شروع فرمودند، دریافتیم که خیلی مطالب علمی و پر ارزش است که ما نشنیده ایم، نیز پیش از تـشریف فرمایی ایشان به نجف اشرف ما خود را فارغ التحصیل پنداشته، گـمان مـی کردیم که از تـحصیل بی نیازیم؛ لیکن وقتی در محضر درس آیت الله خمینی حاضر شدیم فهمیدیم که هنوز باید درس بخوانیم...»

ارتباط پیوسته امام و امت

رهـنمودهای امـام به صورت پیام یا نامه به طور سری و خصوصی و مرتب به قم می رسید و مجاهدان روحـانی را در راه تـداوم نـهضت جهت می داد و راه مبارزه را برای آنان مشخص می کرد و آن گاه از طریق حوزه ی قم به تدریج به مـلت ایران می رسید و آنان را در جریان رهنمودهای امام قرار می داد و به جنب و جوش وا می داشت. گاهی نـیز متن نامه ی خصوصی امـام تـکثیر و در سطح وسیعی پخش می شد و موجی عظیم ایجاد می کرد.

مقامات روحانی؛ در قم و دیگر شهرها پیوسته با حضرت امام در ارتباط بودند، و از رهنمودها و راهنمایی های معظم له بهره می گرفتند.

پایان دادن به تبعیض در نجف

حضرت امام (س) در اولین ماه رمضان اقامت خود در نجف اشرف، در سال ۱۳۴۴ بین عموم روحانیان و محصلان حوزه ی علمیه ی نجف اعم از ایرانی، افغانی، پاکستانی، هندی، عرب و سایر کشورها وجوهی به عنوان مساعدت به طور مساوی تقسیم کرد. و اینـ بـرای اولین بار بود که مرجع تقلیدی در حوزه ی نجف بین روحانیان ایرانی و غیر ایرانی در تقسیم وجوهات فرق نمی گذاشت. در حقیقت نخستین گامی بود که در حوزه ی علمیه ی نجف جهت در هم شکستن تبعیض نژادی برداشته مـی شد.

این عـمل اسلامی و انسانی امام، جایگاه والایی برای او در دل عموم روحانیان و محصلان کشورهای اسلامی در نجف اشرف به وجود آورد و محبوبیت ژرف و عظیمی را در پی داشت.

محاصره بیت حضرت امام در قم

رژیم شاه به منظور فراهم کردن زمینه جهت بـرداشتن دومـین گام، به عنوان واکنش در برابر حرکت امام دستور جلوگیری از برگزاری مراسم روضه خوانی و سوگواری در منزل امام در قم را صادر کرد.

غارت منزل و کتاب خانه ی امام خمینی (س)

رژیم شاه دستور یورش بـه مـنزل امـام در قم و بازرسی از آن را به عنوان واکنـش دیگـری در بـرابر صدور اعلامیه ی امام از نجف و حرکت تاریخ ساز او صادر کرد و دستور داد که ترتیبی داده شود که در آینده هیچ گونه تردد و تجمعی در منزل معظم له به عـمل نـیاید.

روز سـه شنبه ۲۲ / ۸ / ۴۶ مأموران ساواک و شهربانی همراه با نماینده ی دادسـرای شـهرستان قم به منزل امام در قم یورش بردند و کلیه کتاب های امام که بنا بر گزارش ساواک بیش از ده هزار جلد بود را همراه با اوراق و اسـناد تـاریخی فـراوان ضبط کردند و به ساواک انتقال دادند؛ و در منزل امام را بستند و هـرگونه رفت و آمد به آن منزل را ممنوع اعلام کردند.

حکومت اسلامی یا ولایت فقیه

امام خمینی (س) در روز چهارشنبه اول بهمن ماه ۱۳۴۸ (۱۲ ذیقعده ۱۳۸۹﴾ بحث حـکومت اسـلامی را بـا عنوان «ولایت فقیه» در مسجد شیخ انصاری در نجف اشرف آغاز کردند.

انگیزه ی حـضرت امام (س) را از مطرح کردن بحث حکومت اسلامی در نجف می توان چنین برشمرد:

۱. اثبات ولایت فقیه.

۲. مبارزه با «تفکیک دین از سـیاست».

۳. شـناساندن اسـلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آله).

۴. مبارزه با خودباختگی و خود کم بینی.

۵. افشاگری علیه رژیم شـاه.

۶. مـوضع گـیری علیه رژیم های کشورهای اسلامی.

۷. مبارزه با روحانی نماها.

۸. یادآوری دو مراسم عبادی سیاسی حج و نماز جـمعه.

۹. تـکیه روی وظـایف و مسؤولیت های سیاسی اجتماعی روحانیان.

۱۰. اعلام خطر صهیونیسم.

۱۱. نقش خانمان سوز و اسارت بار استعمار در کشورهای اسـلامی.

۱۲. تـضاد اسلام با رژیم پادشاهی. و... (۱)

منبع:

سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی (س)، دفـتر اول و دومـ.

آدرس ثابت: ۱۲۵۱۹۱۰https: / / www. noormags. ir / view / fa / articlepage /

مقالات مرتبط

زندگی نامه خود گفته حضرت امام خمینی

شبیه انگاری نفس انسان به خدا از منظر امام خمینی (س)

نگاهی به زندگی نامه سیاسی امام خمینی (س)

حقیقت همیشه زنده ۴ (زندگی، اندیشه و اخلاق امام خمینی)

از جسمانیت تا روحانیت: مقایسه آرای ملاصدرا و امام خمینی (س) در حدوث نفس

سیاست و سعادت در اندیشه حکیم متأله، حضرت امام خمینی (س)

امام خمینی (س) و تهذیب نفس

مردی از خمین / پیشینه تاریخی و زندگی نامه مختصر امام خمینی (س)

عناوین مشابه

منشور ماندگار؛ شرح وصیت نامه ی الهی سیاسی حضرت امام خمینی (س) (خودباختگی، اندوهی دامنه دار)

منشور سعادت؛ شرح وصیت نامه ی الهی سیاسی حضرت امام خمینی (س)

سرگذشتهای ویژه از زندگی حضرت امام خمینی (س)

فرازی از وصیت نامه الهی سیاسی حضرت امام خمینی (س)

 

. انتهای پیام /*