بررسی اندیشه سیاسی امام خمینی (س)
پدیدآورنده (ها): بهاری اودلو، بهنام(عضو هیئت علمی گروه معارف اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اردبیل)؛ بخشی شیخ احمد، مهدی (مدرس گروه معارف اسلامی دانشگاه آزاد اسلامی اردبیل)
چکیده:
دغدغه اصلی این مقاله، ارائه نگرشی اندیشه شناختی و روشمند به اندیشه سیاسی امام خمینی قدّس سره و کاربرد نظریه در تجزیه و تحلیل اندیشه سیاسی است. پژوهش حاضر می کوشد تا مراحل مشکل شناسی، علل شناسی، آرمان شناسی و راه حل شناسی را در اندیشه سیاسی امام خمینی (س)، سازماندهی نظری کند. براساس یافته های پژوهش، مشکل اصلی جامعه ایران به نظر امام خمینی قدّس سره استبداد داخلی و استعمار خارجی بوده است؛ انحطاط فکری و اعتقادی مسلمین اصلی ترین عللی هستند که باعث به وجود آمدن چنین مشکلاتی شده اند؛ آرمان مطلوب برای از بین بردن مشکلات، برپایی حکومت اسلامی می باشد؛ و درنهایت ایشان تنها راه استقرار حکومت اسلامی و برچیدن استبداد داخلی و استعمار خارجی را انقلاب اعلام می کنند.
واژگان کلیدی : اندیشه سیاسی، اسپریگنز، امام خمینی
مقدمه
وقوع انقلاب اسلامی ایران باعث شد تا اندیشه سیاسی شیعه در کانون توجه محافل سیاسی و دانشگاهی دنیا قرار گیرد. از سال ۱۳۵۷ به بعد، برای اولین بار به رهبری روحانیت شیعه در کشوری بزرگ و با اکثریت شیعه، حکومتی براساس نظریه ولایت فقیه شکل گرفت. این پیروزی به بسیاری از جوامع شیعی امکان داد از رخوت بیرون بیایند. تأثیر و نفوذ انقلاب اسلامی به ویژه در کشورهای شیعه محسوس تر است. (توال، ۱۳۸۳: ۲۳ ۲۲) بی شک اندیشه سیاسی امام خمینی (س) ، به عنوان بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی، مهم ترین مؤلفه ای است که باید در بحث اسلامی سازی و مدیریت در دانشگاه به آن پرداخته شده و مورد استفاده قرار گیرد.
به منظور فهم اندیشه سیاسی امام خمینی (س) ، از رهیافت اندیشه شناسانه منطق درونی سود خواهیم جست. براساس منطقی درونی برای درک هرگونه جُستار باید دقیقاً به روندهای فکری آن پی برد. در واقع از این منظر برای فهم هر شیوه پژوهش و خصوصاً نظریه های سیاسی، تفکر فعال، زنده و از نظر تاریخی در حال رشد که در چارچوب آنها مفاهیم، فایده جمعی و کلی دارند، باید نقطه آغاز باشد.
این تغییر نگرش انسان را وا می دارد تا تجزیه و تحلیل های ایستا و سرسری را که متفکران با آنها مفاهیم روزمره علوم طبیعی و دیگر فعالیت های فکری را توضیح داده اند رها کند. به جای آن انسان باید تصویر متحرک تاریخی از فعالیت و روند تفکر ارائه دهد و از آن طریق امیدوار باشد که درنهایت پویایی تاریخی مفاهیم را درک کند و بدین نحو سرنوشت و ریشه منطق آنها را دریابد. (اسپریگنز، ۱۳۸۲: ۳۴ ۳۳)
رهیافت منطق درونی از مرحله ای آغاز می شود که نظریه پرداز سیاسی، بحران سیاسی و بی نظمی در زندگی سیاسی را دریافته است. به عبارت دیگر، نظریه پرداز از بحران های سیاسی، که جامعه با آنها درگیر است، آغاز می کند. پس اولین سؤالی که نظریه پرداز سیاسی با آن مواجه می شود این است که: مشکل کجاست؟ تشخیص علل و ریشه های بحران، مرحله دوم را تشکیل می دهد. بعد از اینکه مشکل به خوبی شناسایی شد، نظریه پرداز نمی تواند آرام بگیرد، بلکه باید ریشه مشکل را پیدا کند. در مرحله سوم، نظریه پرداز می کوشد تصویر یک نظم سیاسی را که در زمان او وجود ندارد، ترسیم نماید. به عبارت دیگر نظریه پرداز از هست ها به بایدها می رسد. نهایتاً مرحله چهارم رهیافت منطقی درونی، ارائه راه حل مسئله است. در این مرحله نظریه پرداز توصیه هائی برای اعمال سیاسی ارائه می دهد که به نظر او به بهترین وجهی مشکل مطرح شده را حل و فصل می کند. (همان: ۴۰ ۳۸)
بدون شک بررسی همه ابعاد اندیشه سیاسی شخصیتی همانند امام خمینی (س) نیازمند استفاده از قالب های متعددی می باشد که استفاده از رهیافت منطق درونی نیز بر همین اساس می باشد. بررسی ادبیات تحقیق نشان می دهد که قبلاً از این رهیافت برای بررسی هویت و بازگشت به هویت ایرانی اسلامی با محوریت اسلام در اندیشه سیاسی امام (س) استفاده شده است که فقط در رهیافت و نحوه بررسی با مقاله حاضر شباهت داشته و موضوع دیگری را در اندیشه سیاسی ایشان بررسی می کند. (نگاه کنید به: پروزن و دیگران، ۱۳۹۳)
علاوه بر این دکتر ابراهیم برزگر نیز از این رهیافت برای بررسی «اندیشه سیاسی فارابی» و «مسئله فلسطین در اندیشه سیاسی اسلام معاصر» استفاده نموده اند. (برزگر، ۱۳۸۳ و ۱۳۸۵)
امام خمینی (س) و مشاهده بی نظمی ها
به طورکلی اکثر نظریه پردازان آثار خود را در زمانی نگاشته اند که بی نظمی ها را مشاهده کرده و جداً احساس می کردند جامعه شان دچار بحران است. به عبارت دیگر، اندیشمندان سیاسی هر دوران به شدت واقع گرا هستند و اندیشه های سیاسی آنان پاسخی به مشکلات محیط سیاسی آنان است. بر این اساس نظریه های سیاسی، صرفاً یک تفریح آکادمیک نیستند؛ بلکه عمیقاً به موضوعات عملی و روزمره سیاست مربوط است. بنابراین برای فهم افکار یک نظریه پرداز سیاسی اولین سؤال این است: «مشکل او کدام است؟ به نظر او چه چیزی خطرناک، فاسد و مخرب است؟ چه چیزی او را برانگیخته تا تعمق و تفکر ذهنی را به صورت نظریه سیاسی منسجم و اساسی به رشته تحریر درآورد؟» (اسپریگنز، ۱۳۸۲: ۵۴)
مهم ترین مشکلاتی که به نظر امام، جامعه ایران و به طورکلی جهان اسلام با آن مواجه بود، استبداد داخلی و استعمار خارجی بود. ریشه نهضت انقلاب اسلامی نیز به همین مشکلات برمی گشت:
اساس این نهضت از دو جا سرچشمه گرفت: یکی از شدت فشار خارجی و داخلی و چپاولگری های خارجی و داخلی و اختناق های فوق العاده؛ که در ظرف پنجاه و چند سال ایران و ملت ایران یک روز خوش ندید؛ و اخیراً هم کشتار های فوق العاده دسته جمعی، که در اکثر بلاد ایران پیش آمد، مردم را به جان آورد که این نهضت را همراهی کنند. و یکی دیگر، آرزوی ما برای یک حکومت اسلامی و یک حکومت عدل، که یک رژیمی در مقابل رژیم های طاغوتی باشد، و ما مسائل اسلامی را مثل صدر اسلام در ایران پیاده کنیم. (امام خمینی، ۱۳۸۷: ۲۰۰ ۱۹۹)
بدین سان به نظر می رسد که جدی ترین مشکلی که به نظر امام در جامعه آن روز ایران وجود داشت، مشکل استبداد داخلی می باشد. در چنین شرایطی امام وارد عرصه سیاسی شده و به نقد دولت پهلوی پرداخت، در شرایطی که «سکوت سراسر این گفتمان را فرا گرفته و بی رونقی مجادلات و مطالبات مشروطه طلبی از یک سو و اقتدار بی چون و چرای محمدرضا شاه از سوی دیگر، آن را تحلیل کرده بود. » در چنین وضعیتی «نه کسی علاقه ای به پیگیری آرمان های برآورده نشده مشروطیت داشت و نه کسی جرأت نقد کردن دولت پهلوی را در سر می پروراند. » (فراتی، ۱۳۸۰: ۱۴۸) نفی استبداد، همان نفی سلطنت بود:
سلطنت و ولایت عهدی همان است که اسلام بر آن خط بطلان کشید و بساط آن را در صدر اسلام در ایران و روم شرقی و مصر و یمن برانداخته است... سلطنت و ولایت عهدی همان طرز حکومت شوم و باطلی است که حضرت سیّدالشهدا، برای جلوگیری از برقراری آن قیام فرموده و شهید شد. (امام خمینی، ۱۳۷۸: ۷۸)
در واقع دلیل مخالفت امام با سلطنت، آن است که اساس سلطنت ولو استبدادی هم نباشد، حاکمیت جائر است و در نتیجه نمی توانست حکومتی عادلانه باشد.
اصل سلطنت هم از اول یک چیز سهل بود. از اول معنا نداشته است... سلطنت مساوی با استبداد و قلدری و دیکتاتوری است. (امام خمینی، ۱۳۷۱: ۵۰۶)
رژیم پهلوی با تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی، کشتار مردم در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و تصویب قانون کاپیتولاسیون، عملاً امام را از این امر مطمئن ساخت که نظام سلطنتی، دیگر نظامی نیست که بتوان از راه آن در پی دنبال کردن آرمان های اسلامی بود. (الهی، ۱۳۸۶: ۶۰) مخالفت امام با سلطنت تا جایی پیش می رود که ایشان همکاری و همراهی با نظام سلطنت را خیانت به اسلام و قرآن کریم و مسلمین و ایران اعلام می کنند. (امام خمینی، بی تا: ۱ / ۵۹۰) ایشان حتی در پاسخ نامه آیت الله مرعشی با صراحت می نویسند: «ما همه موظف هستیم که از پا ننشینیم تا سقوط سلسله بی حیثیت پهلوی». (همان: ۶۰۱)
مهم ترین موضع گیری امام در نفی استعمار و سلطه خارجی، علیه تصویب کاپیتولاسیون بود که به تبعید ایشان نیز منجر شد. بخشی از سخنرانی ایشان در چهارم آبان ماه ۱۳۴۳ از این قرار است:
انا لله و انا الیه راجعون
من تأثرات قلبی خودم را نمی توانم اظهار کنم. قلب من در فشار است. این چند روزی که مسائل اخیر ایران را شنیده ام، خوابم کم شده است. ناراحت هستم. قلبم در فشار است. با تأثرات قلبی روزشماری می کنم که چه وقت مرگ پیش بیاید. ایران دیگر عید ندارد. عید ایران را عزا کردند. عزا کردند و چراغانی کردند. عزا کردند و دسته جمعی رقصیدند. ما را فروختند. استقلال ما را فروختند... اگر یک خادم آمریکایی، اگر یک آشپز آمریکایی، مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد؛ دادگاه های ایران حق ندارند محاکمه کنند. (همان: ۴۲۰ ۴۱۵)
امام در ادامه همین سخنرانی، سکوت در مقابل این قضیه را گناه کبیره اعلام می کنند: «والله، گناهکار است کسی که داد نزد، والله مرتکب کبیره است کسی که فریاد نکند». (همان: ۴۲۰)
امام نقش تخریبی استعمار در دنیای اسلام را اینچنین ذکر می کنند که «از سیصد سال پیش یا بیشتر، به کشورهای اسلامی راه پیدا کردند و برای رسیدن به مطامع استعماری خود لازم دیدند که زمینه هایی فراهم سازند تا اسلام را نابود کنند. » البته هدف آنها از این کار، این نبوده است که مردم را به سمت مسیحیت سوق دهند، چراکه به نظر امام آنها به طورکلی دین را قبول ندارند، بر همین اساس «احساس کردند آنچه سدّی در مقابل منافع مادی آنهاست و منافع مادی و قدرت سیاسی آنها را به خطر می اندازد، اسلام و احکام اسلام است و ایمانی که مردم به آن دارند».
استعمارگران با استفاده از طرق مختلف، علیه اسلام تبلیغ کردند؛ «مبلغینی که در حوزه های روحانیت درست کردند، و عمّالی که در دانشگاه ها و مؤسسات تبلیغات دولتی یا بنگاه های انتشاراتی داشتند و مستشرقینی که در خدمت دولت های استعمارگر هستند، همه دست به دست هم داده و در تحریف حقایق اسلام کار کردند» به عبارت دیگر استعمارگران «قوانین قضایی و سیاسی اسلام را تمام از اجرا خارج کرده اند، و به جای آن مطالب اروپایی نشانده اند، تا اسلام را کوچک کنند و از جامعه اسلامی طرد کنند، و عمّالشان را روی کار بیاورند». (امام خمینی، ۱۳۷۸: ۱۳ و ۴۳)
امام خمینی (س) و تشخیص علل بی نظمی ها
بعد از شناسایی مشکل، نظریه پرداز نمی تواند آرام بگیرد، بلکه باید ریشه مشکل و علل بی نظمی ها را نیز شناسایی کند. «باید به مطالعه دقیق در علل نامنظمی و کارکرد نادرست اوضاع سیاسی ای که مشاهده کرده است، بپردازد. کشف علل و موجبات، معمولاً خیلی مشکل و دشوار است. » (اسپریگنز، ۱۳۸۲: ۳۹) در واقع، «مشاهده صرف نادرستی، هیچ راهنمای عملی ارائه نمی دهد»، چراکه «آن اضطراب واقعی، که نظریه پرداز را به تفکر واداشته بود، برطرف نشده است».
سؤالی که در این مرحله مطرح می شود این است که: اوضاع نامرتب است، دلایل آن چیست؟ نظریه پرداز سیاسی ای که مشکلی را در جامعه مشاهده کرده است، همانند پزشکی است که علایم مرضی را کشف کرده است. هیچ کدام از آنها نمی توانند در این مرحله کار را متوقف کنند. «صرف تشخیص علل کافی نیست، بلکه ریشه های بنیادی مرض را باید کشف کرد. اگر قرار است مشکل به طور نظری کاملاً فهمیده شود و همین طور از نظر عملی نیز مداوا گردد، علل مسئله باید روشن شود».
در این مرحله باید توضیح داده شود که آیا مشکل مطرح شده ریشه سیاسی دارد؟ و اگر ریشه مشکل سیاسی است، آیا علتی عمومی است یا فردی، و دیگر اینکه قراردادی است یا طبیعی. چراکه اگر عمومی و قراردادی باشد قابل حل می باشد. ولی اگر صرفاً تأثیرات ذهنی و فردی نظریه پرداز باشد و از پدیده های طبیعی نشئت گرفته باشد، راه حلی را نمی توان برای آن ارائه کرد. (همان: ۸۱ ۷۹)
به نظر امام علت اصلی به وجود آمدن مشکلات در جامعه ایران اسلامی و به طورکلی جهان اسلام، انحطاط فکری و اعتقادی مسلمین می باشد. (عارفی، ۱۳۷۸: ۷۸) تمدن غربی دارای دو رویه بوده است، درحالی که رویه کارشناسی و دانش تمدن جدید، شامل نوآوری در زمینه دانش های گوناگون بود، رویه دیگر آن، ملل شرقی را در معرض سلطه جویی های استعماری قرار داده بود و ازاین رو، آنان در این مواجهه، بر سر دو راهی انتخابی دشوار قرار گرفته بودند.
امام تنها راهکار مواجهه مسلمانان با دو رویه تمدن غرب را در بازگشت به اسلام جستجو می نمایند؛ چراکه در قرائت و تفسیر ایشان از اسلام، مبانی دینی در عین سازگاری با نواندیشی و دستاوردهای پیشرفته و مدرن انسان در هر جا و هر زمان و تلاش در جهت توسعه و ترقی اندیشه و عمل بشر در ابعاد مادی و معنوی، با هرگونه انحراف و انحطاط انسان در جامعه مخالف بوده و ازاین رو، با تمام قدرت هایی که به دنبال استثمار و بهره کشی از انسان ها در جهت نادرست و انحرافی می باشند، مقابله می نماید. (خالقی افکند، ۱۳۷۸: ۳۰۷) اما در عمل به دلیل انحطاط فکری و اعتقادی مسلمین، تفکر ظلم ستیزی و عدالت خواهی مرده است؛ «ما در عصری هستیم که جنایت کاران به جای توبیخ و تأدیب، تحسین و تأیید می شوند». (امام خمینی، بی تا: ۱۷ / ۱۸۹)
غفلت و رخوت حوزه های علمیه نیز نشئت گرفته از همین انحطاط فکری و اعتقادی است. ایشان ضمن ملامت علمای حوزه های علمیه می فرمایند:
شما باید خودتان را، اسلامتان را، نمونه های رهبری و حکومت اسلامی را به مردم دنیا معرفی کنید، مخصوصاً به گروه دانشگاهی و طبقه تحصیل کرده، دانشجویان چشمشان باز است. شما مطمئن باشید که اگر این مکتب را عرضه نمایید و حکومت اسلامی را چنان که هست به دانشگاه ها معرفی کنید، دانشجویان از آن استقبال خواهند کرد. (امام خمینی، ۱۳۷۱: ۴۴۳)
غفلت حوزه های علمیه، باعث به وجود آمدن خلأ نظری در مباحث سیاسی نیز شده بود. در واقع بعد از شروع نهضت امام در سال ۱۳۴۲، مشاهده می شود که از یک سو هیچ گونه نظریه سیاسی حکومتی مناسبی وجود نداشت و ازسوی دیگر اندیشه های جدی ازسوی اعاظم دینی و حوزوی نیز، شکل گیری حکومت به دست فقها را نفی می کرد. (همان: ۶۲۰ ۶۱۸)
در کنار انحطاط فکری و اعتقادی مسلمین، امام از سایر علل نیز چشم پوشی نکرده بودند. یکی از علل به وجود آمدن مشکلات جامعه ایران به نظر امام، توسعه نیافتگی و وضعیت بد اقتصادی بود: تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ریخته است؛ که اگر بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سال های طولانی با همت همه مردم، نه یک دولت این کار را می تواند بکند و نه یک قشر از اقشار مردم این کار را می تواند بکنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمی توانند این به هم ریختگی اقتصاد را از بین ببرند. (امام خمینی، ۱۳۸۷: ۲۰۵)
علائم وضعیت اقتصادی از نظر امام بسیاراند که به صورت فهرست وار به بعضی از آنها اشاره می شود: (به نقل از: لک زایی، ۱۳۸۷: ۱۱۰ ۱۰۹)
۱. جلوگیری از صنعتی شدن
۲. نابودی زراعت و دامداری و تخریب اقتصادی
۳. تبدیل کشور به بازار کالاهای غربی
۴. غارت منابع و اموال کشور
۵. عقب مانده نگه داشتن کشور و ملت.
در فرمایشات امام آفت های دینی، اخلاقی و فرهنگی رژیم پهلوی نیز مورد توجه قرار گرفته اند. مهم ترین موارد مطرح شده که باعث به وجود آمدن و پایداری استبداد داخلی و استعمار خارجی شده اند، از این قرارند: تبلیغ جدایی دین از سیاست؛ تبلیغ ضد اسلام؛ دعوت به غیر اسلام و ارائه مکاتب پوشالی و فریبنده؛ ازخودباختگی و ناامیدی؛ ترویج فساد از طریق رسانه ها و تباهی نسل جوان؛ تخریب قوه تفکر؛ کشف حجاب؛ ایجاد سلطه فرهنگی و تقویت باور برتری غرب. (همان: ۱۱۲ ۱۱۱) ایشان دراین باره می فرمایند: الان این مظاهر تمدنی که در جاهای دیگر، در ممالک پیشرفته از آنها، استفاده های صحیح می شود، وقتی که آمده است در مملکت ما یا مملکت های شبیه به مملکت ما، استفاده هایی که از اینها می شود، استفاده های فاسد می شود. مثلاً سینما، ممکن است که کسی در سینما نمایش هایی که می دهد نمایش های اخلاقی می باشد، نمایش های آموزنده باشد که آن را هیچ کس منع نکرده و اما سینمایی که برای فساد اخلاق جوان های ما است... اگر چند وقت یک جوان برود آنجا، فاسد بیرون می آید، دیگر به درد نمی خورد و اینها می خواهند همین بشود... آن قدری که مراکز فساد در تهران هست، الان بیشتر از کتابخانه است، بیشتر از مراکزی است که برای تعلیم و تربیت است. (امام خمینی، ۱۳۸۷: ۱۵۶)
خرابی های اخلاقی که در طول سلطنت این پدر و پسر در ایران تحقق پیدا کرد و آن فسادهایی که در این مملکت پیدا شد و به آن دامن زدند به عنوان ترقی، به عنوان تعالی، به عنوان تمدن بزرگ، اینها طولانی است تا اینکه ترمیم بشود. آنکه از همه چیز به کشور ما صدمه اش بیشتر بود، این بود که نیروی انسانی ما را خراب کردند و نگذاشتند رشد بکند. (همان: ۱۵۹ ۱۵۸)
ازجمله علل دیگر پایداری استبداد رژیم پهلوی و استمرار استعمار خارجی، خطاهای رژیم پهلوی از نظر نظامی بود: ایران یکی از مراکزی است که آنها می خواهند اسلحه داشته باشند... پایگاه درست می کنند در ایران، برای اینکه اگر جنگی پیشآمد، داشته باشند این پایگاه را؛ نفت ما را می برند، اسلحه برای خودشان می آورند اینجا، می آورند ایران، پایگاه درست می کنند. (امام خمینی، بی تا: ۲ / ۱۳۳ ۱۳۲)
من نمی دانم مقصود از خریدن این همه اسلحه برای بیرون راندن اربابان و استعمارگرانی است که خود رژیم دست نشانده آنها بود... یا در حقیقت در راه اجرای نقشه های غارت گرانه آمریکا است که بر اثر ضعف بودجه اقتصادی و تغییر سیاست مبنی بر نابودی ملل به وسیله نیرو و ثروت خود آنان، می خواهد پایگاه خود را در ایران مستحکم تر کند.... (همان: ۱ / ۲۰۲)
بررسی ها نشان می دهد که امام خمینی (س) در ریشه یابی علل بی نظمی ها از هیچ عاملی چشم پوشی نمی کنند. ایشان ازسویی انحطاط فکری و اعتقادی مسلمین را علت اصلی به وجود آمدن مشکلات ذکر می کنند و ازسوی دیگر به مواردی از قبیل توسعه نیافتگی و وضعیت بد اقتصادی در دوره پهلوی، آفت های دینی، اخلاقی و فرهنگی رژیم پهلوی، و تسلط نظامی استعمار بر کشور اشاره می کنند.
امام خمینی (س) و الگوی نظم بازسازی جامعه (ارائه راه حل)
وضعیت مطلوب، آرمانی و ایده آل امام خمینی (س) چگونه تصویرپردازی شده است؟ این سؤالی است که پس از مشاهده مشکلات، مصائب، بی نظمی و بحران در ذهن اندیشمند مطرح می شود. او باید بکوشد تا ماهیت نظم سیاسی را براساس الگوی نظم بازسازی جامعه نشان دهد. نظریه پرداز در این مرحله از هست ها گذر کرده، به بایدها می رسد. به عبارت دیگر، او جهان را آن گونه که باید باشد، تصور می کند. «او در این مرحله معمولاً تخیلات خود را به خدمت می گیرد، و می کوشد تصویر یک نظم سیاسی را که در زمان او وجود ندارد، ترسیم کند. » (اسپریگنز، ۱۳۸۲: ۴۰) بدین سان می توان گفت جامعه منظمی که نظریه پرداز در این مرحله ارائه می دهد، تصویر نظم یافته و سالمی از جامعه بیماری است که او تجربه کرده است.
پس از نفی وضع موجود، ترسیم وضع مطلوب در چارچوب یک الگوی آرمانی ضرورت داشت. امام در راستای اصل امربه معروف و نهی ازمنکر، نظام های طاغوت را طرد و به اقامه حکومت اسلامی به عنوان یک معروف در اندیشه ورزی همت گماشتند. امام ضرورت ولایت و تشکیل حکومت را با ترسیم وخامت وضعیت زندگانی انسان در جامعه فرضی بی حکومتی توضیح می دهد. زندگانی انسان در صورت نبود حکومت و یا فرض نبود تربیت دینی به حکم سرشت درنده خویی انسان، مستلزم جنگ همه علیه همه، ظلم و تجاوز از طرف قدرتمندها نسبت به ناتوانان است. تنها راه پایان بخشیدن به این هرج ومرج و ناامنی، تأسیس دولت و تشکیل حکومت است. (امام خمینی، بی تا: ۲ / ۱۹۷)
تفاوت حکومت اسلامی با سایر حکومت ها در این است که اولاً این نوع از حکومت عادل است و ثانیاً زمینه های تهذیب جامعه را فراهم می سازد. (همان: ۷ / ۲۵۸)
نه استبدادی است و نه مطلقه؛ بلکه مشروطه است. البته نه مشروطه به معنای متعارف فعلی آنکه تصویب قوانین تابع آرای اشخاص و اکثریت باشد. مشروطه از این جهت که حکومت کنندگان در اجرا و اداره مفید به یک مجموعه شرط هستند که در قرآن کریم و سنت رسول اکرم| معین گشته است. مجموعه شرط همان احکام و قوانین اسلام است که باید رعایت و اجرا شود. ازاین جهت حکومت اسلامی، حکومت قانون الهی بر مردم است. (امام خمینی، ۱۳۷۸: ۳۳)
ضرورت تشکیل حکومت اسلامی از نظر امام دلایل متعددی دارد: (همان: ۲۰ ۱۷)
۱. لزوم استقرار مؤسسات اجرایی؛ به نظر امام وجود قانون، به خودی خود برای اصلاح جامعه کفایت نمی کند، به همین دلیل هم «خداوند متعال در کنار فرستادن یک مجموعه قانون، یعنی احکام شرع، یک حکومت و دستگاه اجرایی و اداره مستقر کرده است».
۲. سنت و رویه رسول اکرم|؛ سنت و رویه پیامبر ازآن جهت دلیلی بر لزوم تشکیل حکومت اسلامی است که اولاً خود، حکومت تشکیل داد و ثانیاً برای پس از خود به فرمان خدا حاکم تعیین کرد.
۳. ضرورت استمرار اجرای احکام؛ از نظر امام، طبق آیات متعدد قرآن کریم (ازجمله آیه ۵۲ سوره ابراهیم، آیه ۲ سوره یونس و آیه ۴۹ سوره حج) «احکام اسلام محدود به زمان و مکان نیست و تا ابد باقی و لازم الاجراست».
۴. رویه امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (ع)؛ به نظر امام پس از رحلت پیامبر، هیچ یک از مسلمانان، تردیدی در لزوم تشکیل حکومت اسلامی نداشتند، بلکه اختلاف تنها در شخص خلیفه بود. «لهذا، پس از رسول اکرم| در زمان متصدیان خلافت و زمان حضرت امیر (ع) هم، حکومت تشکیل شد».
۵. ماهیت و کیفیت قوانین اسلامی؛ آنچه از ماهیت و کیفیت قوانین اسلامی می توان استنباط کرد این است که این قوانین «برای تکوین یک دولت و برای اداره سیاسی و اقتصادی و فرهنگی جامعه تشریح گشته است».
با توجه به آثار امام، حکومت اسلامی در نظریات ایشان در دو قالب ولایت فقیه و جمهوری اسلامی تبلور یافته است. نظریه ولایت فقیه، تقدم زمانی دارد و یک دهه قبل از نظریه جمهوری اسلامی مطرح شده است.
نظریه ولایت فقیه، یکی از مهم ترین نظریات اندیشه سیاسی اسلامی شیعی است که مطرح شده است و در بررسی های فقهی و پژوهش های سیاسی به صورت مشخص و فراوان به آن پرداخته می شود. (برای بررسی مبانی هستی شناسی و انسان شناسی و نیز مبانی مشروعیت نظریه ولایت فقیه، به منابع زیر مراجعه شود: لک زایی، ۱۳۸۳ و صدر حسینی، ۱۳۸۳. ) (زکی، ۱۳۸۱: ۱۲۸) براساس دیدگاه مشهور فقها، ولایت در دوران غیبت به فقیه واگذار شده است. براساس ادله ارائه شده در این دیدگاه، در دوران غیبت، ولایت فقیه، تداوم ولایت پیامبر| و امام معصوم (ع) است. بدین سان فقیه نیز همانند پیامبر و امامان معصوم از سه شأن و وظیفه برخوردار است: الف) تبلیغ دین و تبیین احکام الهی که از طریق فتوا صورت می پذیرد؛ ب) اجرای حدود و قضاوت براساس احکام و قوانین الهی؛ پ) اداره امور سیاسی اجتماعی جامعه و برخورداری از حق حاکمیت سیاسی.
درمجموع، امام هنگام کاربرد واژه ولایت (برای بررسی معنی لغوی و اصطلاحی ولایت، رجوع شود به: مقیمی، ۱۳۸۰. ) یکی از معانی زیر را در نظر داشته اند:
۱. ولایت تکوینی؛ این مفهوم ولایت، از مقوله قدرت تأثیرگذاری در جهان واقعی است و نه از مقوله اختیار مشروع در انجام کاری. از دیدگاه امام، ولایت تکوینی اشاره به «مقام معنوی» و «تکوینی» دارنده آن دارد. ولایت در این کاربرد، عبارت است از «مقام خلافت کلی الهی» که دارنده آن به درجه ای از قرب الهی رسیده که تمامی ذرات جهان در برابر ولی امر در عمل خاضعند. (امام خمینی، ۱۳۷۸: ۴۳ ۴۲)
۲. ولایت تقنینی؛ این کاربرد، به نظر امام، برخلاف ولایت تکوینی که یک امتیاز واقعی برای دارنده خود به شمار می رود، یک مفهوم اعتباری و از مقوله اختیار است. ولایت در اینجا به معنای اختیار قانون گذاری و تشریع است. در نتیجه، صاحب ولایت «به مردم فرامینی می دهد که در آن زمینه اختیارات دارد». (همان: ۴۱ ۴۰)
۳. ولایت اجرایی؛ امام بر این باور است که این نوع از ولایت، بیان کننده وظیفه دارنده خود بوده و عبارت است از رهبری مسلمانان، برخورداری از «اختیارات در زمینه امور سیاسی و فرمان روایی»، «فرماندهی و حکومت بر مردم»، «حکومت و اداره کشور و اجرای قوانین شرع مقدس». این اختیارات شامل مواردی چون «گرفتن مالیات و صرف آن در مصالح مسلمین»، «تدارک و بسیج سپاه»، «تعیین ولات و استانداران» می شود. (همان: ۴۰ و ۴۵)
۴. ولایت قضایی؛ کاربرد ولایت در امور قضائی، اشاره به برخورداری از اختیار داوری میان مردم در «حلّ و فصل دعاوی حقوقی» هنگامی که «بین دو دسته یا دو نفر سر موضوعی اختلاف باشد و نیز اختیار اجرای حدود دارد». (همان: ۴۱، ۷۶ و ۷۸)
قالب نهایی حکومت اسلامی مورد نظر امام، جمهوری اسلامی است. برای اولین بار، هنگام ورود امام به فرانسه بود که ایشان نوع حکومتِ اسلامی موردنظر خود را جمهوری اسلامی اعلام کردند. (امام خمینی، بی تا: ۲ / ۳۶) از نظر امام جمهوری اسلامی، هیچ گونه مشابهی در جهانِ سیاست ندارد، (همان: ۴ / ۲۱۳) اما ترکیبی است که به قالب حکومت اسلامی و محتوای آن اشاره دارد. ایشان در پاسخ به سؤال خبرنگار فایننشال تایمز انگلیس که از چیستی حکومت اسلامی پرسید، فرمودند: «ما خواستار جمهوری اسلامی می باشیم. جمهوری، فرم و شکل حکومت را تشکیل می دهد و اسلامی یعنی محتوای آن فرم، که قوانین الهی است». (همان: ۱۵۷)
ایشان در مورد ماهیت جمهوری اسلامی نیز چنین می فرمایند:
ماهیت جمهوری اسلامی این است که با شرایطی که اسلام برای حکومت قرار داده است، با اتکا به آرای عمومی ملت، حکومت تشکیل شده و مجری احکام اسلام باشد... حکومت جمهوری اسلامی موردنظر ما از رویه پیامبر اکرم| و امام علی (ع) الهام خواهد گرفت و متکی به آرای عمومی ملت خواهد بود و شکل حکومت با مراجعه به آرای ملت تعیین خواهد گردید. (امام خمینی، ۱۳۸۷: ۱۸۲)
و باز در جای دیگر درباره محتوای جمهوری اسلامی می فرمایند:
جمهوری اسلامی، یک لفظی نیست که محتوا نداشته باشد. یک لفظی است که باید محتوا داشته باشد و محتوایش هم این است که تمام دستگاه های دولتی و ملی و تمام قشرهای کشور، اسلامی بشود. اگر نباشد مثلاً دادگستری اسلامی نباشد، مالیه اسلامی نباشد، هرجا دست بگذارید اسلامی نباشد؛ این شکست نهضت است و بدتر از اولی است. (امام خمینی، بی تا: ۹ / ۲۶۱)
امام به دلایل متعددی بر حفظ ترکیب جمهوری اسلامی تأکید داشتند؛ اول اینکه، امام معتقد بودند که مخالفین جمهوری اسلامی بیش از آنکه دلشان برای دستیابی به شرایط دموکراتیک بتپد، از اسلام می ترسند و در لوای چنین الفاظی، حذف ضمنی محتوای اسلامی نظام جدیدالتأسیس را پی می جویند. دوم اینکه در قبال روشنی مفهوم اسلامی بودن جمهوری، دموکراتیک یا دموکراسی معنای واضحی ندارد. سوم اینکه به نظر امام در کجای دنیا واقعاً به دموکراسی عمل شده است که اینچنین، اینها از آن حمایت می کنند. (فراتی، ۱۳۷۸: ۲۲۸)
آرمان حکومت موردنظر امام، خدمتگزاری به مردم است. اهمیت این امر تا حدی است که امام خطاب به مقامات دولتی می فرمایند: «اسلام حکومت به آن معنا ندارد، اسلام خدمتگزار دارد. شما خودتان را حاکم مردم ندانید، شما خودتان را خدمتگزار مردم بدانید، حکومت همان خدمتگزاری است. » (امام خمینی، ۱۳۸۵: ۱۳ / ۲۰۲) در چنین حکومتی، بازیگر واقعی نیز مردم هستند. به نظر ایشان، هرگاه حاکم، شرایط لازم اسلامی را برای رهبری نداشته باشد، «معزول می شود» و «ملت هم باید او را کنار بگذارد». (امام خمینی، ۱۳۷۱: ۵۰۷)
بدین سان ملاحظه می شود که در حکومت اسلامی موردنظر امام، مشروعیت حکومت دوسویه است؛ بدین معنی که یک سوی آن خداوند متعال است و سوی دیگر، مردم هستند. (قاسمی، ۱۳۷۸: ۳۵۵ ۳۵۴) بااین حال اصلی ترین رکن نظام جمهوری اسلامی ایران ولایت فقیه می باشد. به نظر امام، جمهوری اسلامی «نظارت و هدایت عالیه فقیه عادلی را بر خود پذیرا می شود تا هیچ گاه از اهداف عالیه حکومت اسلامی باز نمانده و منحرف نگردد. » (فراتی، ۱۳۷۸: ۲۳۶) در کل می توان گفت که بنیادی ترین عناصر نظام سیاسی در تفسیر امام شریعت، ولایت و مردم هستند. (مقیمی، ۱۳۷۸: ۱۵۰ ۱۴۹)
امام خمینی (س) و تصویر جامعه احیاء شده (راه درمان)
راه حل شناسی یکی از اجزای اندیشه سیاسی است و تحت تأثیر روندهای فکری و واقعیت های عینی می باشد. نظریه پرداز، طبعاً توصیه هایی برای اعمال سیاسی عرضه می کند که به نظر او به بهترین وجهی مشکل مطرح شده را حلّ وفصل می کند. «گاهی نظریه پرداز صریح و روشن توصیه هایش را ارائه می دهد. مواردی هم هست که توصیه ها واضح و نظام یافته نیستند. » (اسپریگنز، ۱۳۸۲: ۴۰) «تجویزهای نظریه های سیاسی تا حد زیادی به نسخه دکتر شباهت دارند: آنها مثل دستورات پزشک متضمن نوع خاصی از اجبارند. آنها احکام اخلاقی مطلق نیستند. بلکه توصیه هایی هستند برای افرادی که برای سلامت خود ارزش قائلند، اینها نظراتی دوراندیشانه اند». (همان: ۱۸۷)
راه حل امام برای به وجود آوردن حکومت اسلامی، گرایش به انقلاب یا به تعبیر خود امام «لزوم یک انقلاب تام سیاسی» بود. بر همین اساس نیز امام نه تنها اجازه قیام علیه قدرت و نظم مستقر را صادر کردند، بلکه در یک دعوت عمومی این قیام را تکلیفی دینی برای همگان ذکر کرده و آنها را برای تحقق این آرمان فرا خواندند. در اندیشه سیاسی امام، مشکل استبداد و بالطبع استعمار، اولاً خصلتی است که به تدریج در نهان شخص حاکم، تبدیل به مشکل می شود و جامعه را زیر چکمه های اقتدارش منکوب می سازد؛ و ثانیاً، چنین مشکلی نه از طریق وعظ و نصیحت حل می شود و نه مشروطیت می تواند، به عنوان یک ساخت بیرونی، به تقلیل یا حذف آن همت گمارد. براساس همین دو گزاره سیاسی، امام همه مشکلات را متوجه رأس هرم می کند و چاره مشکل را نیز در همان نقطه می بیند. «در واقع، ولایت فقیه، هم به جابجایی رأس هرم و جایگزینی فردی عادل و مهذب نظر دارد و هم سازوکار چنین انتقالی را در قالب انقلاب بیان می کند». (فراتی، ۱۳۸۰: ۱۴۶)
از نظر امام انقلاب نیز همانند تشکیل حکومت اسلامی واجب است، چراکه شرع و عقل حکم می کند که بقا و تداوم حاکمیت های ظالم و ضدّدینی معنایی جز استمرار حاکمیت شرک و طاغوت و تعطیلی احکام و ارکان دین ندارد. در نتیجه وظیفه همه مسلمانان است که تمام آثار شرک با همه تجلیات آن را از صحنه حیات اجتماعی و سیاسی جامعه اسلامی دور بریزند و دولت های طاغوتی را از بین ببرند. بنابراین مسلمانان دو راه پیش روی خود دارند؛ یکی اینکه به سکوت و سازش بپردازند و در راه استمرار حاکمیت شرک و طاغوت مشارکت ورزند و یا به گونه ای آن را تأیید کنند، و دیگر اینکه شرایط موجود را تحمل ناپذیریافته با تمام توان و تلاش خود به منظور سرنگونی نظم مستقر با آن درافتند و تا تحقق هدف از پا ننشینند. این مبارزه در راه خدا همان انقلاب دینی است و به تعبیر حضرت امام، «این وظیفه ای است که همه مسلمانان در یکایک کشورهای اسلامی باید انجام دهند و انقلاب سیاسی اسلامی را به پیروزی برسانند». (امام خمینی، ۱۳۷۸: ۲۶)
امام خمینی (س) نیز همچون علمای پیش از خود به دلیل زمینه شکل گیری حکومت اسلامی، در تلاش برای برقراری موازین شرع و اجرای احکام دین در عرصه مناسبات اجتماعی، صرف نظر از شکل و نوع حکومت بود. اما تغییر و تحولات به وجود آمده در جامعه و نیز همگامی سیطره استبداد داخلی با امپریالیسم خارجی و تداوم موانع متعددی در راه حضور دین در سطوح مختلف جامعه، اندیشه اصلاح گرانه امام را دستخوش تغییر کرد و بدین سان نظریه انقلاب شکل گرفت. به عبارت دیگر، از نظر امام برای رسیدن به جامعه اسلامی و برپایی حکومت اسلامی، مبارزه اصلاحی می باید به مبارزه انقلابی تبدیل شود. (عارفی، ۱۳۷۸: ۸۲)
مسئله سرنگونی رژیم پهلوی نخستین بار در دوران تبعید امام در عراق مطرح گردید. برخلاف پیش بینی ساواک مبنی بر اینکه فضای علمی و غیرسیاسی حوزه علمیه نجف اشرف، باعث به حاشیه رفتن ایشان و دوری از تحولات داخلی ایران خواهد شد، نظریه انقلاب در آن سرزمین ارائه گردید؛ «نظریه ای که با ایراد خدشه در مبادی و اصول سلطنت و نکوهش وضع موجود، زمینه را برای براندازی آن و طرح نظام ایده آل فراهم ساخت... امام به دور از هیاهوی دنیای مدرن، در مسجد شیخ مرتضی انصاری نجف اشرف، نظریه انقلاب را در جمع شاگردانش بیان کرد و برای همیشه نظریه «وفاق و سازگاری با قدرت دنیوی» و «حاکمیت دوگانه شاهان و فقیهان» را که از دوران صفویه به این سو، بر اندیشه سیاسی ایران سایه افکنده بود، زیر سؤال برد». (فراتی، ۱۳۸۰: ۱۴۹)
امام معتقد بود که یکی از راهکارهای مستنبط از آموزه های دینی در مواجهه با سلطه جویی مستکبرین، قیام و ایستادگی در برابر ظلم و ستم می باشد، چراکه به نظر ایشان ترک قیام، باعث عقب افتادگی دنیای اسلام شده است. (امام خمینی، بی تا: ۱ / ۳) بر همین اساس ایشان تقیه را جایز ندانسته اعلام می نمایند که «امروز روزی نیست که به سیره سلف صالح بتوان رفتار کرد، با سکوت و کناره گیری همه چیز را از دست خواهیم داد». (همان: ۴۴)
امام با مخاطب قرار دادن همه اقشار ملت به ویژه علمای دین می فرمایند چون در گذشته برای تشکیل حکومت و برانداختن سلطه فرمان روایان فاسد به طور دسته جمعی قیام نکردیم، اسلام به سوی سستی و فتور پیش رفت. ملت اسلام دچار تفرقه و تجزیه گشت و تبدیل و تحریف یا انزوای اسلام در راستای اهداف استعمارگران خارجی و کارگزاران داخلی آن به امری رایج بدل شد. (امام خمینی، ۱۳۷۸: ۳۲ ۲۸) بنابراین امام دفاع از قرآن و ناموس اسلام و استقلال مملکت و مخالفت با استعمار را سرلوحه اهداف مبارزاتی خود و ملت ایران معرفی کرده و از ملت ایران خواستند که «تحت پرچم توحیدی برای درهم پیچیدن دفتر استعمار، فداکاری کنند و این نفت خواران و عمال آنها را از کشور اسلامی بیرون بریزند». (امام خمینی، بی تا: ۱ / ۲۰۴)
امام دو روز پس از ورود به پاریس، خواسته های مقدماتی ملت را در پیامی به طلاب، دانشجویان و دانش آموزان سراسر کشور این گونه بر می شمارد: رسیدن به سعادت، آزادی، استقلال، حکومت عدل اسلامی، عدالت حقیقی و برخورداری از نعمت های الهی. (امام خمینی، ۱۳۷۱: ۸۶ ۸۵) در زمان استقرار و دولت نظامی ازهاری، بار دیگر غایات اصلی انقلاب مردم را چنین بیان می کنند:
هدف همان است که در سخنرانی ها و اعلامیه های خود ذکر نموده ایم: الف) سرنگونی سلطنت پهلوی و رژیم منحوس شاهنشاهی؛ ب) به پا داشتن حکومت جمهوری اسلامی مبتنی بر ضوابط اسلام، متکی بر آزادی ملت. (امام خمینی، بی تا: ۲ / ۲۰۴)
علاوه بر این، «رهایی از قید و بند استعمار و استبداد» (همان: ۲۴۵) نیز جزء اهداف مبارزه بوده است.
امام با تفاوت قائل شدن بین انقلاب های مادی و معنوی، همه انقلاب های اتفاق افتاده در جهان را دارای اهداف مادی می داند که در آنها صرفاً یک حکومت، جایگزین حکومت دیگر می شود. اما انقلاب ایران با سایر انقلاب هایی که در دنیا اتفاق افتاده است، فرق دارد. انقلاب هایی که در دنیا تاکنون اتفاق افتاده است، قدرت را از دست یک قدرتمند، یک جابر، به دست جابر دیگری که یا مثل این یا بالاتر از این است، منتقل کردند. (همان: ۱۹ / ۲۶۹)
انقلاب فرانسه، شوروی و سایر انقلاباتی که در عالم واقع شده است، یک انقلاباتی بوده است و رژیم ها تغییر کردند به رژیمی دیگر، حکومت تغییر کرده به حکومت دیگر، اما انگیزه، انگیزه مادی است، انگیزه دنیایی بوده است. (همان: ۲۰ / ۶۳)
برنامه مبارزه برای تشکیل حکومت اسلامی
از نظر امام، اولین فعالیت در راه تشکیل حکومت اسلامی تبلیغات می باشد. به نظر ایشان مسائل سیاسی، اقتصادی و حقوق اسلامی مهم تر از مسائل عبادی می باشد و وظیفه علمای اسلام این است که از راه تبلیغات یک موج فکری به وجود آورند، «تا یک جریان اجتماعی پدید آید و کم کم توده های آگاه وظیفه شناس و دیندار در نهضت اسلامی قیام کنند و حکومت اسلامی تشکیل دهند». (امام خمینی، ۱۳۷۱: ۱۱۶ ۱۱۵)
دومین قدم، به وجود آوردن اجتماعاتی است که در خدمت تبلیغات و تعلیمات باشد. به نظر امام، بعضی از احکام عبادی اسلام از قبیل نماز جماعت، اجتماع حج و نماز جمعه در عین معنویت و آثار اخلاقی و اعتقادی منشأ خدمات اجتماعی و سیاسی می باشند. «اسلام این گونه اجتماعات را فراهم کرده تا از آنها استفاده دینی شود؛ عواطف برادری و همکاری افراد تقویت شود؛ رشد فکری بیشتری پیدا کنند؛ برای مشکلات سیاسی و اجتماعی خود راه حل هایی بیابند، و به دنبال آن به جهاد و کوشش دسته جمعی بپردازند». (همان: ۱۲۰ ۱۱۹)
سومین مرحله به وجود آوردن عاشورایی دیگر است.
چه طور عاشورا را محکم نگه داشته و نگذاشته ایم از دست برود، چگونه هنوز مردم برای عاشورا سینه می زنند و اجتماع می کنند. شما هم [خطاب به علما] امروز کاری کنید که راجع به حکومت موجی به وجود آید؛ اجتماعات برپا گردد؛ روضه خوانی و منبری پیدا کند؛ و در ذهن مردم مطرح بماند... اسلام را که مکتب جهاد و دین مبارزه است در اختیار مردم قرار دهید، تا عقاید و اخلاق خودشان را از روی آن تصحیح کنند، و به صورت یک نیروی مجاهد، دستگاه سیاسی جائر و استعماری را سرنگون کرده، حکومت اسلامی را برقرار سازند. (همان: ۱۲۱)
چهارمین مرحله از مبارزه برای تشکیل حکومت اسلامی، داشتن صبر است، چراکه «برای توفیق یافتن در استقرار حکومت اسلامی احتیاج به فعالیت های متنوع و مستمر داریم. و این هدفی است که احتیاج به زمان دارد. » به نظر امام «فعالیت های ما اگر هم برای نسل آینده نتیجه بدهد، باید دنبال شود». (همان: ۱۲۲)
اصلاح حوزه های روحانیت، مرحله بعدی مبارزه را تشکیل می دهد. چراکه «معرفی و ارائه اسلام مستلزم این است که حوزه های روحانیت اصلاح شود. به این ترتیب که برنامه درسی و روش تبلیغات و تعلیمات تکمیل گردد؛... افکار جماعت مقدس نما اصلاح شود». (همان: ۱۲۵)
از بین بردن آثار فکری و اخلاقی استعمار از حوزه ها ششمین مرحله از مبارزه می باشد. به نظر امام حوزه های روحانیت نیز جزئی از جامعه و مردم محسوب می شوند. بنابراین امکان دارد که آنها نیز تحت تأثیر «عمال استعمار و دستگاه های تربیتی و سیاسی حکومت های دست نشانده» قرار بگیرند و وظیفه علماست که «در اصلاح فکری و اخلاقی افراد حوزه کوشش نمایند». (همان: ۱۲۶ ۱۲۵)
اصلاح مقدس نماها، مرحله بعدی می باشد چراکه به نظر امام آنها «مانع اصلاحات و نهضت ما هستند و دست ما را بسته اند. » امام معتقد بودند که مقدس نماها «به اسم اسلام به اسلام صدمه می زنند. » ریشه این جماعت نیز در حوزهای روحانیت است». (همان: ۱۳۲ ۱۳۱)
مرحله هشتم تصفیه حوزه ها می باشد.
حوزه های روحانیت محل تدریس و تعلیم و تبلیغ و رهبری مسلمانان است. آن فقیهی که وارد دستگاه ظلمه می گردد و از حاشیه نشینان دربارها می شود و از اوامرشان اطاعت می کند، امین نیست و نمی تواند امانتدار الهی باشد. (همان: ۱۳۴ ۱۳۳)
نهمین مرحله از مبارزه طرد آخوندهای درباری می باشد، چراکه «اینها از فقهای اسلام نیستند. و بسیاری از این ها را سازمان امنیت ایران معمم کرده تا دعا کنند». (همان: ۱۳۶)
و بالاخره برانداختن حکومت های جائر، آخرین مرحله از مبارزه می باشد.
برانداختن طاغوت، یعنی قدرت های سیاسی ناروایی که در سراسر وطن اسلامی برقرار است، وظیفه همه ماست. دستگاه های دولتی جائر و ضدّمردم باید جای خود را به مؤسسات خدمات عمومی بدهد؛ و طبق قانون اسلام اداره شود؛ و به تدریج حکومت اسلامی مستقر گردد... مسلمانان هنگامی می توانند در امنیت و آسایش به سر برده، ایمان و اخلاق فاضله خود را حفظ کنند که در پناه حکومت عدل و قانون قرار گیرند. حکومتی که اسلام نظام و طرز اداره و قوانینش را طراحی کرده است. (همان: ۱۴۱ ۱۳۸)
نتیجه
چه مشکلات و بی نظمی هایی در جامعه ایران وجود داشته که باعث شده است تا امام به سمت نظریه پردازی روی بیاورند؟ مشکل اصلی جامعه ایران به نظر امام خمینی (س) استبداد داخلی و استعمار خارجی بود. ایشان در مورد استبداد داخلی می فرمایند که «انحای آزادی ملت سلب شده است. ما در این پنجاه سال حتی یک مجلس ملی نداشته ایم. » (امام خمینی، بی تا: ۲ / ۲۲۲)
علل شناسی بی نظمی ها و بحران ها، سؤال بعدی است؛ بدین معنی که پس از مشاهده بی نظمی علل این نابسامانی ها نیز مطرح می شود. برای امام خمینی (س) انحطاط فکری و اعتقادی مسلمین اصلی ترین علتی است که باعث به وجود آمدن مشکلات جامعه ایران شده است.
وضعیت مطلوب، ایده آل و آرمانی امام برای جامعه ایران و به طورکلی شیعیان چگونه ترسیم شده است؟ این سؤالی است که پس از مشاهده مشکلات، مصائب، بی نظمی و بحران در ذهن نظریه پرداز مطرح می شود. آرمان مطلوب امام برای از بین بردن مشکلات، برپایی حکومت اسلامی می باشد. حکومتی که امام در قالب دو نظریه ولایت فقیه و جمهوری اسلامی، چارچوب نظری آن را تدوین کرده بود، از یک رشته ویژگی های ممتاز و منحصربه فردی برخوردار می باشد که آن را از مدل حکومت های موجود متمایز می سازد. زیرا احکام و اصول اقتصادی، سیاسی، دفاعی و ساختار و تشکیلات آن، نه برخاسته از اندیشه بشر بلکه ملهم از آرمان ها و اصول الهی اسلام است. امام این نوع حکومت را الگوی جاودانه ای می دانست که نه با نظام های استبدادی، نه مطلقه، و نه مشروطه به معنای متعارف آنها قابل تطبیق می نمود بلکه به دلیل دربرداشتن یک مجموعه شرایط که در قرآن کریم و سنت رسول اکرم معین گشته است، از همه نواقص نگران کننده و نارسایی های هراس انگیز آنها بری می باشد.
آخرین مرحله از روند بررسی اجزای اندیشه سیاسی، راه حل شناسی می باشد که تحت تأثیر روندهای فکری و واقعیت های عینی است. امام چه راه حلی برای حل مشکلات موجود در جامعه ارائه کرده اند؟ امام خمینی (س) تنها راه استقرار حکومت اسلامی و برچیدن استبداد داخلی و استعمار خارجی را انقلاب عنوان کردند. امام انقلاب را نیز همانند برپایی حکومت اسلامی، واجب شرعی دانستند و همه مردم را برای از بین بردن حکومت طاغوتی به قیام دعوت نمودند. بدین منظور ایشان برنامه ای مبارزاتی در ۱۰ مرحله ذکر کردند که راهنمای انقلابیون ایرانی قرار گرفت.
منابع و مآخذ
۱. اسپریگنز، توماس، ۱۳۸۲، فهم نظریه های سیاسی، ترجمه فرهنگ رجائی، تهران، آگاه، چ ۴.
۲. الهی، محسن، ۱۳۸۶، «امام، اسلام و مشارکت مردمی»، علوم سیاسی، سال دهم، ش ۳۸، تابستان.
۳. امام خمینی، روح الله، ۱۳۷۱، کوثر، مجموعه سخنرانی های حضرت امام خمینی (س) ، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س).
۴. . . . . . . . . . . ، ۱۳۷۸، ولایت فقیه (حکومت اسلامی)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) ، چ ۹.
۵. . . . . . . . . . . ، ۱۳۸۷، آیین انقلاب اسلامی؛ گزیده ای از اندیشه ها و آرای امام خمینی (س) ، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س).
۶. . . . . . . . . . . ، بی تا، صحیفه امام (نرم افزار)، دربردارنده مجموعه ۲۲ جلدی حضرت امام خمینی (س) ، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س).
۷. برزگر، ابراهیم، ۱۳۸۳، «مسئله فلسطین در اندیشه سیاسی اسلام معاصر و روش جستاری اسپریگنز»، مجله حقوق و علوم سیاسی، سال ششم، ش ۱۲، پاییز و زمستان.
۸. . . . . . . . . . . ، ۱۳۸۵، «اندیشه سیاسی فارابی و روش جستاری اسپریگنز»، مجله حقوق و علوم سیاسی، سال هشتم، ش ۲۱.
۹. پروزن، سعید و مهدی مسلمی و ماهرخ خادمی، ۱۳۹۳، «احیاگری و بازگشت به خویشتن از نگاه امام خمینی (س) و جستار نظری اسپریگنز»، کنگره بین المللی فرهنگ و اندیشه دینی، ج ۱۱، قم، مرکز راهبری مهندسی فرهنگی شورای فرهنگ عمومی استان بوشهر.
۱۰. توال، فرانسوا، ۱۳۸۳، ژئوپولیتیک شیعه، ترجمه کتایون باصر، تهران، ویستار.
۱۱. خالقی افکند، علی، ۱۳۷۸، «امام خمینی (س) و غرب»، علوم سیاسی، سال پنجم، ش ۵، تابستان.
۱۲. زکی، میلاد، ۱۳۸۱، «تحولات و خط سیر اندیشه اسلامی معاصر (قسمت دوم)»، ترجمه محمدجمعه امینی، علوم سیاسی، ش ۲۰، زمستان.
۱۳. صدر حسینی، سید علی رضا، ۱۳۸۳، «مبانی مشروعیت ولایت فقیه» علوم سیاسی، ش ۲۵، بهار.
۱۴. عارفی، محمداکرم، ۱۳۷۸، «راهکار وحدت سیاسی جهان اسلام در اندیشه امام خمینی (س) »، معرفت، ش ۳۱، آذر و دی.
۱۵. فراتی، عبدالوهاب، ۱۳۷۸، «مفهوم حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی از دیدگاه امام خمینی (س) »، علوم سیاسی، ش ۵، تابستان.
۱۶. . . . . . . . . . . ، ۱۳۸۰، «نظریه انقلاب در اندیشه امام خمینی (س) »، علوم سیاسی، ش ۱۶، زمستان.
۱۷. قاسمی، مهدی، ۱۳۷۸، «منشأ مشروعیت حکومت اسلامی»، علوم سیاسی، ش ۵، تابستان.
۱۸. لک زایی، نجف، ۱۳۸۳، «مبانی ولایت فقیه» علوم سیاسی، ش ۲۵، بهار.
۱۹. . . . . . . . . . . ، ۱۳۸۷، سیر تطور تفکر سیاسی امام خمینی (س) ، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چ ۶.
۲۰. مقیمی، غلامحسین، ۱۳۷۸، «امام خمینی (س) : ولایت فقیهان و مشارکت مردم»، علوم سیاسی، شماره ۵، تابستان.
۲۱. . . . . . . . . . . ، ۱۳۸۰، «ولایت سیاسی در فقه شیعه»، علوم سیاسی، ش ۱۳، بهار.
آدرس ثابت: ۱۱۰۳۱۰۳https: / / www. noormags. ir / view / fa / articlepage /
مقالات مرتبط
پرونده (بازخوانی اندیشه سیاسی امام خمینی بیست سال پس از رحلت وی): هم استراتژی هم تاکتیک (اندیشه سیاسی امام خمینی در طول زمان دچار تحول شده اما این تحول مبتنی بر اصول ثابتی بوده است)
تحلیل فقهی حقوقی بیع مال موقوفه
مبادی و مبانی اندیشه سیاسی امام خمینی (س)
درآمدی بر مسئولیت مدنی اشخاص حقوقی
عوامل مؤثر بر سلامت نظام اداری و رشد ارزش های اخلاقی در آن
سیاست جنایی، ابزارها، مقامات و مراجع دخیل در سیاست جنایی قضایی
نظریه بازی ها و تحریم اقتصادی ایران (ارائه ی مدل مفهومی)
واکاوی اثر سلطنت انسان بر اعضای بدن خود در خرید و فروش عضو
معاونت در جرم
مطالعه ی تطبیقی اصول تفسیر قرارداد
بررسی رابطه بین سرمایه اجتماعی و رضایت شغلی کارکنان گمرکات استان آذربایجان غربی
اجتماع اسباب در قانون مجازات اسلامی ۱۳۹۲
عناوین مشابه
بررسی جایگاه اصل تکلیف گرایی در اندیشه سیاسی امام خمینی (س)
بررسی تطبیقی اندیشه های سیاسی علامه نائینی رحمة الله و امام خمینی (س) با تاکید بر تاثیرپذیری از بحران های معاصر
بررسی اندیشه ی سیاسی سید جمال الدین اسدآبادی و امام خمینی (س)
بررسی رویکرد بومی سازی مفاهیم مدرن سیاسی در اندیشه و عمل سیاسی امام خمینی (س)
تأملی بر اندیشه سیاسی امام خمینی (س) در رکن چهارم دموکراسی
تحلیل و بررسی سیر تطور و تکامل نظریه ولایت فقیه در اندیشه فقهای شیعه (با تأکید بر نظریه ولایت مطلقه فقیه امام خمینی (س))
برایند جایگزینی مبانی دینی در نظریه «قدرت رادیکال» (با تأکید بر اندیشه سیاسی امام خمینی (س))
روش شناسی اندیشه سیاسی امام خمینی (س)
بررسی تفسیر سیاسی واژه ها و مفاهیم قرآنی در انقلاب اسلامی از منظر امام خمینی (س)
رابطه با آمریکا در فقه سیاسی شیعه با محوریت اندیشه امام خمینی (س)
بررسی اندیشه سیاسی امام خمینی (س) (این مقاله مستخرج از طرحی است با عنوان «ژئوپلتیک اندیشه سیاسی شیعه در خاورمیانه»، که با حمایت مالی دانشگاه آزاد اسلامی واحد اردبیل انجام شده است. )
.
انتهای پیام /*