نویسنده: عبدالرحیم عقیقی بخشایشی
"اربـعین" یا چهل حدیث اثر بسیار نفیس امام خمینی
عقیقی بخشایشی
شیوه مرضیه اربـعین نـگاری در اسـلام
براساس حدیث شریفی که در اصول کافی و دیگر منابع اصیل اسلامی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایـت شده است "هر آنکس که چهل حدیث از احادیث ما را که نافع به حـال مسلمانان باشد حفظ نـماید خـداوند متعال او را بصورت فقیه عالم محشور می نماید"محدثین و علما و بزرگان هرکدام با تفسیری که از نحوه حفظ نمودن حدیث دارند،اقدام به حفظ و ضبط احادیث نموده اند و اربعین نگاری به عنوان یک سنت مـرضیه و شیوه حسنه در میان محدثان و فقها درآمده است که شاید صدها مجموعه اربعین درمیان فقها و محدثین بوجود آمده است که مرحوم حاج آقا بزرگ تهرانی در الذریعه به تعدادی از آنها اشاره می کند کـتاب اربـعین حضرت امام (س) الشریف یکی از این اربعینها است که نوعا احادیث عرفانی و اخلاقی و تربیتی را برگزیده اند و پیرامون آن شرح و بسط داده اند.
نگارنده را توفیقی دست داد که هشت ماه در استخراج منابع قرآنی و روایـتی آن کـار کند و بیش از هزار منبع و ماخذ روایتی یا قرآنی بر آن بیفزاید.
همگی در محضر خدا هستیم
شناخت ابعاد این سخن نیازمند درک عظمت خدا و سپس درک اهمیت و مسئولیت بزرگ مخلوق است که تـا چـه حد باید آراستگی و پیراستگی داشته باشد تا لیاقت حضور و تشرف را پیدا نماید. این عبارت فشرده و مختصر جهانی از معارف الهی را در بر دارد،که کتابهای فلسفه و عرفان و کلام متضمن شرح آن هستند ولی هـنوز نـتوانسته اند درسـت به عمق آن برسند و عبارتی بـه ایـن اخـتصار و گویایی را بیان کرده باشند.
عبارت فوق در عین اینکه احاطه و وسعت علم و جبروت الهی را به ثبوت می رساند،آگاهی و شعور و انتخاب آزاد بشر را نـیز اثـبات مـی کند،که او در کارها و اعمال خویش مختار و آزاد است و با رای و آگـاهی و انـتخاب خویش به حضور الهی بازیافته است آنچنان که آفرینش و خلق بصورت امر و اراده و مشیت او صورت پذیرفته است این عبارت در عین آنـکه عـظمت بـاریتعالی را نشان می دهد که ابعاد و حدودی نمی توان بر آن فرض و ترسیم نـمود که وسع کرسیه السموات و الارض است در عین حال عظمت و شکوه و الای بشر را نیز مجسم می سازد که قابلیت تشرف مـحضر و لیـاقت حـضور را دارد به این معنی که کسی تصور نکند که به تعبیر عـلی (ع) او جـرم صغیر و موجود حقیری است بلکه جهان وسیع و عالم بزرگ در او تعبیه و جاسازی شده است که با شـناخت آن مـی تواند بـه ارزشهای و الا و معارف ناشناخته ای دست یابد که رهروان عرفان و سلوک الهی،به آن دسـت زده اند و بـشر هنگامی که به آن مرحله می رسد که عصر گل چنان مدهوش می سازد که دامن از دست بـرود خـود مـحو جمال مطلق یا مظهری از مظاهر جمال بی انتها می گردد و وجود مبارک حضرت امام با آن ویـرایش و وارسـتگی که در اثر سیر و سیاحت در آن عوالم ملکوتی و جهان وسیع عرفانی و معرفت الهی برداشته اند خـود یـکی از حـسنات دهر و نمونه بارزی از مظاهر عنایات خاصه ربانی است که وجود ذیجود و پرفیض شان برکت و خـیر ایـن عصر بشمار می آید و جمالی است زیبا از جلوه های آفرینش حق.
تعمق و دقت در شناخت ایـن وجـود ذیـجود ما را با جهان وسیعی رو به رو می سازد که انسان را به گستردگی لیاقت و استعداد درونی بشری راهـنمون مـیگردد که انسان می تواند با تربیت و تزکیه گام در عواملی بسپرد که فرشتگان از درک ابـعاد آن عـجز می ورزند،و به مقامی می رساند که فرشته را دیده ای باید باشد که دریابد بشر در چه مقام والایی قـرار دارد مـقام بـشر چیست؟ و به چه حدی می تواند نائل گردد؟
شاید با طرح این موضوع، عده ای از کـوته اندیشان، مـوقعیت کنونی و ظاهری حضرت امام را مدنظر قرار دهند و تصور کنند که او اکنون به عنوان رهبر انقلاب و فـرمانده کـل قوا و بنیانگزار جمهوری اسلامی مطرح شده و این عناوین و تیترها از دیدگاه ابناء بـشر و فـریفتگان مادیات دنیوی و مناصب ظاهری نوعی مقام و مـنزلت بـحساب مـی آید و می تواند بسیار چشمگیر و پراهمیت باشد.
درست اسـت از نـظر ظواهر امور و سلسله مراتب مادی این تیترها هرکدام دارای مرتبت ارزشمندی هستند کـه بـه سادگی نصیب هر فردی نـمی تواند بـاشد ولی واقعیت امـر و راه ایـن مسائل می باشد این مراتب ظاهری وسـیله هـستند به غایت،ابزار کار هستند نه مطلوب کار.
مقام شایسته و مرتبت واقـعی حـضرت امام در آن لحظاتی مطلوب و ایده آل است کـه بتوانند بوسیله این ابـزار و وسـائل حکمی از احکام الهی و شریعت جـا مـانده ای از شرایع،و احیاء مسئله ای از مسائل متروک و جا مانده ای را احیا نمایند و شریعت خدا و احکام سـعادت بخش او را در اخـتیار مجامع بشری قرار دهند اگـر مـعظم له روزی در حـوزه علمیه قم بـه عـنوان بزرگترین استاد فقه و اصـول در کـرسی تدریس و تعلیم می نشیند و هزاران شاگرد عاشق تحصیل شمع وجود او را احاطه می کنند و دهها مجتهد و اصـولی و ادیـب در درس او اعتکاف می ورزند اگر او روزی در مسند اجتهاد و فـتوی مـی نشیند،و میلیونها تـن بـه عـنوان مقلد و پیرو گوش بـه فرمان صدور فتوی یا حکمی از او به سر می برند.
اگر او روزی به عنوان تعیین کننده مسیر سیاست جـهانی مـطرح می گردد و سخن او سخن فصل و تعیین کننده سـرنوشت جـهانی در مـحافل بـین المـللی عنوان می گردد، هـیچکدام از ایـن مراتب و شئون خود به خود مرتبت و منزلت مطلوب و نهایی نیستند بلکه وسیله و ابزاری هستند که ایشان بتواند یـک امـر از اوامـر الهی یا یک حکم از احکام نورانی او را زنـده و پا بـر جا سـازد و وسـیله تـقرب خـویش و دیگر طالبان تحصیل سعادت را فراهم سازد، وگرنه هیچکدام این مراتب و منازل به خودی خود از دیدگان تیزبین و خداجوی او نه تنها مقام و منزلتی نیستند بلکه در صورت عاری بودن از هـدف که هرگز اینچنین نیست می تواند شاغل و مزاحم اوقات گردد.
تاسیس حکومت اسلامی در ایران با آن همه عظمت و بزرگی امر، خود می تواند نموداری از عشق و ایمان این شخصیت الهی را نسبت به امر تـوحید و عـرفان الهی برساند در عین حال خود می تواند لطف و عنایت و فضل پروردگار را نسبت به بندگان خاص خویش برساند که از یک انسان رنج دیده و زجر کشیده و تبعیدی و زندان دیده در راه خدا فردی به عنوان فرمانده کـل قـوا و تعیین کننده سرنوشت چهل میلیون مسلمان ایران بلکه تعیین کننده سرنوشت سیاسی، میلیاردها انسان مستضعف جهان و به عنوان ولی فقیه مسلمانان منصوب بسازد.
ذالک من فضل الله یـعطیه مـن یشاء.
دستیابی به این اثـر نـفیس
"اربعین" یا چهل حدیث برگزیده از احادیث نورانی پیشوایان معصوم (ع) کار بسیار پسندیده ای است که علما و بزرگان دین و پیشوایان اسلام از نخستین روزهای دوران گردآوری حدیث مـورد عـنایت و توجه خاص خود قـرار داده اند شاید هزاران کتاب و مجموعه با این نام و با این عنوان در میان آثار مشایخ روایتی و بزرگان فقه و فقاهت ها یافت می گردد که آنان به عنوان تیمن و تبرک جویی از حدیث شریف حضرت ختمی مـرتبت جـایی که می فرماید:
"من حفظ علی امتی اربعین حدیثا ینفقون بها بعثه الله یوم القیمة فقیها عالما" هر آنکس از افراد امت من چهل حدیثی را حفظ و نگهداری نماید که امت من از آنها بـهره مند گـردند خداوند مـتعال او را در روز قیامت فقیه و دانشمند محشور میدارد. به این عمل مفید و ارزنده قیام ورزیده اند و شرحها و توضیحها و تعلیقه های مفیدی بـر این احادیث برگزیده خویش افزوده اند که از میان آنان کتاب اربعین شـیخ مـفید و عـلامه حلی شیخ بهائی شهرت بسزایی دارند و کتاب "اربعین" حضرت امام نیز براساس این فکر و نیت خالص الهـی در نـیم قرن پیش درست در ماه محرم سال ۱۳۵۸ هجری پایان پذیرفته است. عبارات سلیس و جـملات بـلیغ و رسـای آن همان عبارات و سخنان دلنشین امروزین حضرت امام میباشد شرح بدست آمدن آن اثر نفیس خود سـرگذشت جالبی دارد که از فصل و عنایت ربانی حکایت دارد.
کتاب مزبور همراه با چند اثر دیـگر حضرت امام درکتابخانه یـار قـدیمی و دوست و همدوره تحصیل امام شادروان حضرت آیه الله العظمی آخوند ملاعلی معصومی همدانی بوده است که با پی گیری و کوشش یکی از اعضای هیئت تحریریه مجله "اعتصام" بدست آمده است و تفضیل آن این است کـه حضرت امام در یکی از ملاقاتهای خود با اعضای جامعه روحانیت مبارز تهران در پاسخ درخواست چاپ آثار ایشان می فرماید من احتمال میدهم که مجموعه آثار اینجانب در کتابخانه مرحوم آخوند ملاعلی همدانی باشد و شـاید هـم اینچنین نباشد. با شنیدن این سخن یکی از افراد خانواده "اعتصام" که از شاگردان و از علاقمندان مرحوم آخوند همدانی بوده است به سراغ خانواده آن مرحوم میرود و اتفاقا حدس و احتمال حضرت امام صائب و درسـت از آب درمـی آید و سه اثر از آثار نفیس امام - شرح دعاء سحر - آداب الصلوة - اربعین، کتاب حاضر در آن کتابخانه بوده است و با وجود دانش دوستی و علاقه ای که خانواده آن مرحوم به نشر دانش و گسترش اخلاق و مبادی فـضیلت در مـیان اجتماع دارند پیشنهاد میکنند که حاضرند این آثار را در اختیار یکی از نهادها و مراکز دولت جمهوری اسلامی قرار دهند که بتوانند با نشر (۱) او یکی از شاگردان مبرز آیه الله العظمی حاج شیخ عبد الکـریم حـائری مـوسس حوزه علمیه قم بود کـه پس از پایـان تـحصیلات علمی بنا به امر معظم له به عنوان سرپرستی طلاب آن سامان به شهر همدان اعزام گردیده و در آن منطقه غرب منشاء آثار و خـدمات گـرانبهایی بـود که نمونه ای از آن تربیت فضلا و اندیشمندان عالیقدر معاصر اسـت. و چـاپ آن همگان از آن بهره مند و فیض یاب گردید از این رو مناسب ترین مرکز، سازمان تبلیغات اسلامی تشخیص داده میشود چون سازمانی است که از متن انـقلاب اسـلامی جـوشیده است و رسالتی جز نشر و اجراء احکام الهی ندارد و خوشبختانه در اغـلب شهرستانها و قراء و قصبات مراکز و نمایندگیهایی دارد که می تواند به آسانی یک اندیشه و فکر اسلامی را به دورترین مناطق برساند و مـجله "اعـتصام" یـکی از ارگانهای تبلیغی و ارشادی آن به حساب می آید از اینرو بهترین و مناسب ترین محل تـشخیص داده شـد و از کتابخانه شخصی مرحوم آیه الله آخوند همدانی به مرکز آرشیو کتابخانه سازمان تبلیغات اسلامی انتقال و به زیـور طـبع آراسـته گردید در اینجا فرصت را غنیمت شمرده و مقدمه حدیث اول آن کتاب ارزنده در اختیار خوانندگان قـرار مـی دهیم.
بـسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و الصلوة و الصلوة علی محمد و آله اجمعین و لعـنة الله عـلی اعدائهم الی یوم الدین
خداوندا آینه دل را به نور اخلاص روشنی بخش و زنگار دو بینی را از لوح دل پاک گـردان و شاه را سادت و نجات را به این بیچارگان بیابان حیرت و ضلالت بنما و ما را به اخـلاق کـریمانه مـتخلق فرما و از نفحات و جلوه های خاص خود که مختص اولیاء درگاه است ما را نصیبی ده و لشکر شـیطان و جـهل را از مملکت قلوب ما خارج فرما و جنود علم و حکمت و رحمان را بجای آنها جای گزین کـن و مـا را بـا حب خود و خاصان درگاهت از این سرای درگذران و در وقت مرگ و بعد از آن با رحمت خود رفـتار فـرما و عاقبت کار ما را با سعادت قرین کن بحق محمد و آله الطاهرین صـلوات الله عـلیهم اجمعین.
سبب تالیف کتاب
و بعد این بنده بی بضاعت ضعیف مدتی بود با خود حدیث مـی کردم کـه چـهل حدیث از احادیث اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را که در کتب معتبره اصـحاب و عـلما رضوان الله علیهم ثبت است جمع آوری کرده و هریک را به مناسبت شرحی کند که با حال عـامه مـناسبتی داشته باشد، از این جهت آن را به زبان فارسی نگاشته، که فارسی زبانان نـیز از آن بـهره مند گردند شاید انشاء اله مشمول حدیث شـریف خـتمی مـرتبت صلی الله علیه و آله شوم که فرموده است "مـن حـفظ علی امتی اربعین حدیثا ینتفعون بها بعثه الله یوم القیمه فقیها عالما" تا بـحمد الله و حـسن توفیقه موفق به شروع آن شـدم و از خـدای تعالی تـوفیق اتـمام مـیطلبم انه ولی التوفیق.
حدیث اول
ان النبی صلّی الله عـلیه و اله بـعث سریة فلما رجعوا قال مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقی علیهم الجـهاد الاکـبر. فقیل یا رسول الله ما الجهاد الاکـبر قال "جهاد النفس" تـرجمه: سـکونی از حضرت ابی عبد الله الصادق عـلیه السـّلام حدیث کند که فرمود همانا پیغمبر فرستاد لشکری را،پس چونکه برگشتند فرمود: آفرین بـاد بـه گروهی که بجای آوردند جـهاد کـوچک را و بـجا ماند بر آنـها جـهاد بزرگ، گفته شد ای پیـامبر خـدا چیست جهاد بزرگ، فرمود: جهاد نفس است.
شرح حدیث: "السریة"قطعة من الجیش یـقال خـیر السرایا اربعماة رجل" سریة قطعه ای از لشـکر بـزرگ است و گـفته شـده اسـت که بهترین سریه ها چـهارصد تن می باشد" باقی الفاظ روایت معلوم است بدان که انسان اعجوبه ای است دارای دو نشئه، و دو عالم، نشئه ظـاهر و مـلکیه دنیویه که آن بدن او است و نـشئه بـاطنیه غـیبیه مـلکوتیه کـه از عالم دیگر اسـت و نـفس او که از عالم غیب و ملکوت است دارای مقامات و درجاتی است که بطریق کلی گاهی تقسیم کرده اند آن را بـه هـفت قـسمت و گاهی به چهار قسمت و گاهی به سـه قـسمت و گـاهی بـه دو قـسمت، و از بـرای هریک از مقامات و درجات آن جنودی است، رحمانی و عقلانی که آن را جذب به ملکوت اعلی و دعوت به سعادت می کنند و جنودی است شیطانی و جهلانی که آن را جذب به ملکوت سفلی و دعوت بـه شقاوت می کنند و همیشه بین این دو لشکر جدال و نزاع است و انسان میدان جنگ این دو طایفه است اگر جنود رحمانی غالب شد انسان از اهل سعادت و رحمت است و در ملک ملائکه منخرط،و در زمرهء انـبیاء و اولیـاء و صالحین محشور است و اگر جنود شیطانی و لشکر جهل غالب آید انسان از اهل شقاوت و غصب است و در زمره شیاطین و کفار و محرومین محشور است، و چون در این اوراق بنای تفصیل نیست به بعضی از مـقامات نـفس اشاره کرده و وجوه سعادت و شقاوت آن را اجمالا بیان نموده کیفیت جهاد نفس را در آن مقام بیان می کنم.
مقام اول و در آن چند فصل است."فصل" بدانکه مقام اول نـفس و مـنزل اسفل آن منزل ملک و ظاهر و دنـیای آن اسـت که اشعه و انوار غیبیه آن در این بدن محسوس و بنیه ظاهره تابیده و او را زندگانی عرضی بخشوده و تجییش جیوش در این بدن کرده و میدان جنگ آن همین بدن اسـت و قـوای ظاهره آن لشکر آن اسـت کـه در اقالیم سبعه ملکیه یعنی گوش و چشم و زبان و شکم و فرج و دست و پا بسط پیدا کرده و تمام این قوای منتشره در این ممالک سبعه در تحت تصرف نفس است. مقام وهم زیرا که وهم سـلطان قـوای ظاهر و باطنه نفس است پس اگر وهم حکومت نمود در آنها به تصرف خود با شیطان این قوای جنود شیطان گردند و مملکت در تحت سلطنت شیطان واقع شود و لشکر رحمن و جنود عقل مـضمحل گـردند و شکست خـورده رخت از نشئه ملک و دنیای انسان درکشند و هجرت نمایند و مملکت خاص به شیطان گرد و اگر وهم در تحت تـصرف عقل و شرع درآید و عقل و شرع در آنها تصرف نماید و حرکات و سکنات آنـها در تـحت نـظام و عقل و شرع باشد مملکت رحمانی و علاقنی شود، و شیطان و جنودش از آن رخت بربندند و دامن درکشند پس جهاد نفس که جـهاد بـزرگ است و از کشته شدن در راه حق تعالی بالاتر است در این مقام عبارت است از غلبه کـردن انـسان بـر قوای ظاهره خود و آنها را در تحت فرمان خالق قرار دادن و مملکت را از لوت وجود قوای شیطان و جنود آن خالی نـمودن است.
تفکر نخستین گام
"فصل" بدانکه اول شرط مجاهده با نفس و حرکت بجانب حـق تعالی تفکر است و بـعضی از عـلماء اخلاق، آنرا در بدایات در مرتبه پنجم قرار داده اند و آن نیز در مقام خود صحیح است و تفکر در این مقام عبارت است از آنکه انسان لااقل در هر شب و روز مقداری و لو کم باشد فکر کند در اینکه آیا مـولای او که او را در این دنیا آورده و تمام اسباب آسایش و راحتی را از برای او فراهم کردن و بدن سالم و قوای صحیحه که هریک دارای منافعی است که عقل هر کس را حیران می کند و به او عنایت کرده و این همه بسط و بساط نـعمت و رحـمت کرده و از طرفی هم این همه انبیاء فرستاده و کتاب نازل کرده و راهنماییها نموده و دعوتها کرده آیا وظیفه ما با این مولای مالک الموک چیست؟ آیا تمام این بساط فقط برای همین حیات حـیوانی و اداره کـردن شهوت است که با تمام حیوانات شریک هستیم یا مقصود دیگری در کار است آیا انبیاء کرام و اولیاء معظم حکماء بزرگ و علما بزرگ و علما هر ملت که مردم را دعوت بـه قـانون عقل و شرع می کردند آنها را از شهوات حیوانی و از این دنیا فانی پرهیز می دادند با آنها دشمنی داشتند؟ و دارند؟ یا راه صلاح ما بیچاره های فرو رفته در شهوات را مثل ما نمیدانستند اگر انسان عاقل لحظه ای فـکر کـند، مـی فهمد که مقصود از این بساط چـیز دیـگر اسـت و منظور از این خلقت عالم بالاتر و بزرگ تری است و این حیات حیوانی، مقصود بالذات نیست و انسان عاقل باید در فکر خودش باشد و بحال بـیچارگی خـود رحـم کند با خود خطاب کند، ای نفس شقی کـه سـالهای دراز در پی شهوات عمر خود را صرف کردی و چیزی جز حسرت نصیب نشد خوب است قدری به حال خود رحم کنی از مـالک المـلوک حـیا کنی و قدری در راه مقصود اصلی قدم زنی که آن موجب حـیات همیشه و سعادت دائمی است و سعادت همیشگی را مفروش به شهوات چند روزه فانی، که آنهم بدست نمی آید حتی با زحـمتهای طـاقت فرسا قـدری فکر کن در حال اهل دنیا از سابقین تا این زمان که مـی بینی مـلاحظه کن زحمتهای آنها و رنجهای آنها در مقابل راحتی آنها چه قدر زیادتر و بالاتر است در صورتیکه برای هـرکس هـم راحـتی و خوشی پیدا نمی شود آن انسانی که در صورت انسان، ولی از جنود شیطان است و از طـرف او مـبعوث اسـت و تو را دعوت به شهوات می کند و میگوید زندگانی مادی را باید تامین کرد قدری در حالی خـود او تـامل کـند و قدری او را استنطاق کن، ببین آیا خودش از وضعیت خود راضی است با آنکه خودش مـبتلا اسـت می خواهد بیچاره دیگری را هم مبتلا کند و در هر حال از خدای خود با عجز و زاری تـمنا کـن بـه وظایف خودت که باید منظور شود ما بین تو و او امید است این تفکر کـه بـه مقصد مجاهده با شیطان و نفس اماره است راه دیگری برای تو بنمایاند و مـوفق شـوی بـه منزل دیگر از مجاهده.
عزم و اراده
فصل: منزل دیگری که بعد از تفکر از برای انسان مجاهد پیش مـی آید مـنزل عزم است و این غیر از اراده است که شیخ الرئیس در اشارات آن را از اول درجات عارفین دانـسته اسـت. بـعضی از مشایخ ما اطال الله عمره میفرمودند که عزم جوهره انسانیت و میزان اختیار انسان است و تفاوت درجـات انـسان بـه تفاوت درجات عزم او است و عزمی که مناسب با این مقام است عـبارت اسـت از بناگذاری و تصمیم ترک معاصی و فعل واجبات و بالاخره عزم بر اینکه ظاهر و صورت خود را انسان عقلی و شـرعی نـماید که شرع و عقل بحسب ظاهر حکم کنند که این شخص انسان اسـت و انـسان شرعی، عبارت از آن است که موافق مطلوبات شـرع رفـتار کـند و ظاهرش ظاهر رسول اکرم صلی الله علیه و آله بـاشد و تـا سی بان بزرگوار میکند در جمیع حرکات و سکنات و در تمام افعال و تروک و این امری است بـسی مـمکن زیرا که ظاهر را مثل آن سـرور کـردن امریست مـقدور هـر یک از بـندگان خدا و بدان که هیچ راهی در مـعارف الهـیه پیموده نمی شود مگر آنکه ابتدا کند انسان از ظاهر شریعت، و تا انسان مـتادب بـه آداب شریعت حقه نشود، هیچ یک از اخلاق حـسنه از برای او به حقیقت پیـدا نـشود و ممکن نیست که نور مـعرفت الهـی در قلب او جلوه کند و علم باطن و اسرار شریعت از برای او مکتشف شود و پس از انکشاف حـقیقت و بـروز انوار معارف در قلب نیز مـتادب بـه آداب ظـاهره خواهد بود و از ایـن جـهت دعوی بعض باطل اسـت کـه به ترک ظاهر علم باطن پیدا شود یا پس از پیدایش آن به آداب ظاهره احتیاج نباشد و ایـن از جـهل گوینده است به مقامات عبادت و مـدارج انـسانیت و شاید مـوفق شـدم بـه بیان بعضی و در ورقه ها انـشاء الله.
جد و جهد
فصل: ای عزیز بکوش تا صاحب عزم و دارای اراده شوی که نخواسته اگر بی عزم از این دنـیا هـجرت کنی، انسان صوری بی مغزی هستی کـه در آن عـالم بـصورت انـسان مـحشور نشوی زیرا کـه آن عـالم محل کشف باطن و ظهور "سریره " است و جرات بر معاصی کم کم انسان را بی عزم میکند و این جوهر شـریف را از انـسان مـیرباید استاد معظم دام ظله میفرمودند: "بیشتر از هرچیز گـوش کـردن بـه تـغنیات سـلب اراده و عـزم از انسان میکند پس ای برادر از معاصی احتراز کن و عزم هجرت بسوی حقتعالی نما و ظاهر را ظاهر انسان کن و خود را در سلک ارباب شرایع داخل کن و از خداوند تبارک و تعالی در خلوات بخواه کـه تو را در این مقصد همراهی فرماید و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و اهل بیت او را شفیع قرار ده که خداوند به تو توفیق عنایت فرماید و از تو دستگیری نماید و لغزشهایی که در پیش داری زیرا که انسان در ایام حـیات لغـزشگاه های عمیقی دارد که ممکن است در آن واحد به پرتگاه هلاکت چنان افتد که دیگر نتواند از برای خود چاره بکند بلکه در صدد چاره جویی هم برنیاید بلکه شاید شفاعت شافعین هم شامل حال او نـشود نـعوذ بالله منها.
محاسبه و مشارطه
فصل: و از اموری که لازم است از برای مجاهد "مشارطه" و "مراقبه" و "محاسبه" است مشارط آن است که در اول روز مثلا با خود شرط کند،کـه امـروز بر خلاف فرموده خداوند تبارک و تـعالی رفـتار نکند و این مطالب را تصمیم میگیرد و معلوم است یک روز خلاف نکردن امری است خیلی سهل و انسان می تواند به آسانی از عهده برآید تو عازم شو و شرط کـن و تـجربه نما ببین چه قدر سـهل اسـت ممکن است شیطان و جنود آن ملعون بر تو این امر را بزرگ نمایش دهند، ولی این از تلبیسات آن ملعون است او را از روی واقع و قلب، لعن کن و اوهام باطله را از قلب بیرون کن و یک روز تجربه کـن آنـوقت تصدیق خواهی کرد.
مراقبت
و پس از این مشارطه باید وارد مراقبه شوی و آن چنان است که در تمام مدت شرط متوجه عمل به آن باش و خود را ملزم بدانی بعمل کردن به آن و اگر خدای نخواسته در دلت افتاد کـه امـری را مرتکب شـوی که خلاف فرموده خدا است بدان! که این از شیطان و جنود او است که میخواهند تو را از شرطی که کـردی بازدارند، به آنها لعنت کن و از شر آنها به خداوند پناه ببر و آن خـیال بـاطن را از دل بـیرون نما و به شیطان بگو که من یک امروز با خود شرط کردم که خلاف فرمان خداوند تـعالی نـکنم او ولی نعمت من سال های دراز است به من نعمت داده صحت و سلامت و امنیت مرحمت فرموده و مـرحمت هایی کـرده اسـت که اگر تا ابد خدمت او کنم از عهده یکی از آنها برنمی آیم سزاوار نیست یک شرط جزئی را وفـا نکنم امید است انشاء الله شیطان طرد شود و منحرف گردد و جنود رحمان غـالب آید و این مراقبه بـا هـیچ یک از کارهای تو را از قبیل کسب و سفر و تحصیل و غیره منافات ندارد و به همین حال باش تا شب که موقع محاسبه است و آن عبارت است از اینکه حساب نفس را بکشی و این شرطی است که با خدای خـود کردی که آیا بجا آورد و با ولی نعمت خود در این معامله جزئی خیانت نکردی؟ درست وفا کری شکر خدا کن در این توفیق و بدان که یک قدم پیش رفتی و مورد نظر الهی شدی و خداوند انـشاء الله تـو را راهنمایی میکند در پیشرفت امور دنیا و آخرت و کار فردا آسانتر خواهد شد چندی به این عمل مواظبت کن امید است ملکه گردد از برای تو به طوریکه از برای تو کار خیلی سهل و آسان شـود بـلکه آنوقت لذت ببری از اطاعت فرمان خدا و از ترک معاصی در همین عالم با اینکه اینجا عالم جزا نیست لذت ببرد و جزای الهی اثر می کند و تو را ملتذ می نماید و بدان که خدای تبارک و تـعالی تـکلیف شاق بر تو نکرده و چیزی که از عهده تو خارج و درخور طاقت تو نیست بر تو تحمیل نفرموده است لکن شیطان و لشکر او کار بر تو مشکل جلوه می دهند و اگر خـدای نـخواسته در وقـت محاسبه دیدی سستی و فتوری شـده، در شـرطی کـه کردی از خدای تعالی معذرت بخواه و بنا بگذار که فردا مردانه به شرط قیام کرده به این حال باش تا خدای تعالی ابـواب تـوفیق و سـعادت را بر روی تو باز کند و تو را به صراط مستقیم انـسانیت بـرساند.
تذکر و یادآوری
فصل: و از اموری که انسان را معاونت کاملی مینماید در مجاهده با نفس و شیطان و باید انسان سالک مجاهد خیلی مـواظب آن بـاشد تـذکر است و این مقام را بذکر آن ختم میکنیم با اینکه خیلی از مـطالب باقی است و آن را در این مقام عبارت است از یاد خدای تعالی و نعمتهایی که به انسان مرحمت فرموده بدانکه از امـور فـطریه کـه هر انسان جبلتا و فطرتا بدان حکم میکند، احترام منعم است و هـرکس در کـتاب ذات خود اگر تاملی کند می بیند که مسطور است که باید از کسی که به انسان نعمتی داد احـترام کـند و مـعلوم است هرچه نعمت بزرگتر باشد و منعم در آن انعام بی غرض تر باشد احترامش در نظر فـطرت لازم تر و بـیشتر است مثلا فرق واضح است در احترام بین کسی که به شما یک اسب مـیدهد و آن مـنظور نـظرش هست با کسی که یک ده شش دانگی بدهد و در این دادن منتش هم نگذارد مثلا اگر دکـتری شـما را از کوری نجات داد فطرتا او را احترام می کنید و اگر از مرگ نجات داد بیشتر احترام میکنید اکنون مـلاحظه کـن نـعمت های ظاهره و باطنه که مالک الملوک جل شانه بما مرحمت کرده که اگر جن و انـس بـخواهد یکی از آنها را بما بدهند نمی توانند و ما از آن غفلت داریم مثلا این هوایی که مـا شـب و روز از او اسـتفاده می کنیم و حیات ما و همه موجودات محیط بسته بوجود او است که اگر یک ربع ساعت نـباشد هـیچ حیوانی زنده نمی ماند چه نعمت بزرگی است که اگر تمام جن و انـس بـخواهند شـبیه آن را به ما بدهند عاجزند و همینطور قدری متذکر شو سایر نعم الهی را از قبیل صحت بدن ظاهره از قـبیل چـشم و گـوش و ذوق و لمس و قوای باطنه از قبیل خیال و وهم و عقل و غیر آن که هریک منافعی دارد کـه حـد ندارد تمام اینها را مالک الملوک به ما عنایت فرموده بدون اینکه از او بخواهیم و بدون اینکه بما منتش تـحمیل فـرماید و باینها نیز اکتفا نفرموده و انبیاء و پیغمبران فرستاده و کتب فرو فرستاده و راه سعادت و شـقاوت و بـهشت و جهنم را به ما نمود و هرچه محتاج به او بـودیم در دنـیا و آخـرت بما عنایت فرموده بدون اینکه به طاعت و عـبادت مـا احتیاجی داشته باشد یا به حال او طاعت و معصیت ما فرقی کند فقط از برای نـفع خـود ما امر و نهی فرموده بـعد از تـذکر این نـعمت ها و فـراوان نـعمت های دیگر که حقیقتا از شمردن کلیات آن تـمام بـشر عاجز است چه برسد به جزئیات آن آیا در فطرات شما احترام همچو منعمی لازم اسـت و آیـا خیانت نمودن به همچو ولی نعمت در نـظر عقل چه حالی دارد و نـیز از امـوری که در فطرت ثبت و مسطور اسـت احـترام شخص بزرگ و عظیم است این همه احتراماتی که مردم از اهل دنیا و ثروت مـیکنند و از سـلاطین و بزرگان می نمایند برای این اسـت کـه آنـها را بزرگ و عظیم تـشخیص داده اند یا چه عظمتی و بـزرگی مـالک الملوک است که دنیای پست و مخلوق ناقابل آن که کوچکترین عوالم است و تنگ ترین نـشئات اسـت تاکنون عقل هیچ موجودی به آن نـرسیده بـلکه به همین مـنظومه شـمسی خـودمان که از منظومات دیگر کـوچکتر و در پیش شموس دیگر قدر محسوس ندارد و مستکشفین بزرگ دنیا اطلاع پیدا نکرده اند آیا این عـظیم کـه با یک اشاره این همه عـوالم و هـزاران هـزار عـوالم غـیبیه را طی فرموده لازم الاحـترام اسـت در فطرت عقل و نیز حاضر در کتاب فطرت لازم الاحترام می بیند که اگر انسان نکرده و بدگوئی کند در غیابش اگـر حـاضر شـد فطرتا سکوت میکند و از او احترام بنماید و معلوم اسـت خـدای تـبارک و تـعالی در هـمه جا حـاضر و تمام ممالک وجود در تحت نظر او اداره می شود بلکه همه نفس حضور و همه علم محضر ربوبیت است اکنون متذکر شو ای نفس که چه ظلم است بزرگ و چه گناهی اسـت عظیم اگر معصیت همچو عظیمی را به نعمت خودش که قوای تست در محضر مقدس خودش بنمایی آیا اگر دارای یک خرد له حیا باشی نباید از خجلت آب شوی و به زمین فرو بروی پس ای عـزیز مـتذکر عظمت خدای خودت باش و متذکر نعمت ها و مرحمت های او شو و متذکر حضور باش و ترک کن نافرمانی او را و در این جنگ بزرگ بر جنود شیطان غلبه کن و مملکت خود را مملکت رحمانی و حقانی کن و به جای جـنود شیطان محل اقامت لشکر حق تعالی نما تا آنکه خداوند تبارک و تعالی تو را توفیق دهد در مقام مجاهده و یک رو در میدان جنگ بزرگ تر که در پیـش اسـت و آن جهاد نفس است در عالم بـاطن و مـقام دوم نفس که انشاء الله به آن اشاره می کنم و باز تذکر دهم که در حال امیدی نداشته باش که از غیر خدای تعالی از کسی کار برنمی آید و از خود حق تـعالی بـا تضرع و زاری توفیق بخدا کـه تـو را در این مجاهده اعانت فرماید که بلکه انشاء الله غالب آئی و انه ولی التوفیق.
.
انتهای پیام /*