پرتال امام خمینی(س): یادداشت ۳۳۸/
پس از بازگشت امام خمینی به وطن، مدرسه رفاه از سوی کمیته استقبال به مدیریت آیتالله مطهری، بعنوان اقامتگاه امام در نظر گرفته شد؛ اما مساحت کم مدرسه، پاسخگوی حضور مشتاقان دیدار با امام نبود. لذا مدرسه علوی که در کنار مدرسه رفاه قرار داشت، برای اقامت در نظر گرفته شد و امام پس از یک روز اقامت در مدرسه رفاه، صبح روز ۱۳ بهمن ۵۷ به آن مدرسه نقل مکان کردند. مدرسه علوی یک سرسرایی بزرگ، و دو درب ورود و خروج داشت، که امام میتوانستند از آنجا با مردمی که مشتاق دیدار ایشان بودند، ملاقات کنند. طبقه اول مدرسه، برای دیدار با مردم و طبقه دوم به عنوان محل استراحت و زندگی امام، تعیین گردید؛ کمیته استقبال صبحها را برای ملاقات آقایان و بعدازظهرها را به ملاقات خانمها اختصاص داد. مردم از سراسر کشور به دیدار امام میآمدند و تعداد زیادی از سربازان، نیروهای ارتش و روسای ادارات نیز در دیدار با امام استعفای خود را در این مدرسه اعلام میکردند. آنچه میخوانید مروری کوتاه بر علل تاسیس مدرسه رفاه، و در ادامه به بخشی از اتفاقات مهم در زمان حضور امام در این دو مدرسه اشاره میشود که در خاطرات مختلف روایت شده است.
تاسیس مدرسه رفاه با انگیزه مبارزات سیاسی، اما با پوشش فرهنگی
توکلی بینا عضو هیات موتلفه در خاطرات خود در باره تاسیس مدرسه رفاه میگوید: پس از آزادی از زندان بدنبال آن بودیم که فعالیتهای سیاسی خود را در پوشش کار اجتماعی عامالمنفعه متمرکز کنیم از طریق بنیاد رفاه، به اهداف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود برسیم. در راستای همین اهداف، بنده و دوستانم، یعنی آقایان شفیق، لاجوردی و اسلامی در بررسیهای خود به این نتیجه رسیدیم که یکی از کمبودهای بارز جامعه مذهبی ما نبودن مدارس دخترانه اسلامی است. از اینرو مصمم شدیم که مدرسه دخترانه رفاه را تاسیس کنیم.
تعیین خطمشی و سیاستگذاری موسسه فرهنگی رفاه را یک هیات امنای دوازده نفری به عهده داشت. اعضای این هیات عبارت بودند از شهید دکتر بهشتی، شهید باهنر، شهید رجایی، مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی، حاج حسین اخوان فرشچی، عباس آسیم، حاج آقا علاء، میرمحمد صادقی، حبیبالله شفیق (تحریریان)، محمد درویشی، آیتالله مطهری، زمردیان ، بنده، محمدجواد رفیقدوست و مهدی غیوران و.... از میان اعضای هیات امنا، شهید باهنر و شهید رجایی بیش از همه وقت میگذاشتند و بیشتر معلمان شاغل در موسسه را این دو شهید گزینش میکردند... موسسه فرهنگی رفاه به فعالیت خود ادامه میداد تا اینکه دستگاه امنیتی رژیم شاه به ماهیت و خطمشی آن پی برد و چند نفر از بانوان شاغل در مدرسه و حتی تعدادی از دانشآموزان را بازداشت و مدرسه راهنمایی و دبیرستان را تعطیل کرد و فقط دبستان رفاه به کار خود ادامه داد. جو خفقان دو سال منتهی به پیروزی انقلاب حکم میکرد تا نیروهای انقلاب برای گسترش دامنه مبارزات مدارس مذهبی تاسیس کنند و مبلغ ۳۰۰ هزار تومان از هزینه خرید این مدرسه توسط یک خیر فرشفروش بازار پاچنارِ مقلد امام پرداخت گردید و ما مدرسه را در سه قسط خریداری کردیم و به تدریج کار آن با ۱۴ نفر بعنوان عضو هیئت امنا بنیاد فرهنگی شروع به کار کرد. (خاطرات ابوالفضل توکلی بینا، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،ص۱۳۷-۱۴۰)
آیتالله طاهری خرمآبادی در خاطرات خود نقل میکند: این مدرسه برای تربیت نیروهای انقلابی در دوران حکومت شاه بنیان نهاده شد. شهید باهنر، شهید رجائی، شهید بهشتی، مرحوم آیتالله هاشمی و برخی دیگر از شخصیتهای سیاسی و فرهنگیِ انقلابی در زمان دولت پهلوی این مدرسه را تأسیس کردند. این مرکز برای ایجاد کار فرهنگی، فعالیتهای سیاسی تحت پوشش تربیتی دانشآموزان راهاندازی شد. مدرسه علوی در آن زمان برای پسران انقلابی تأسیس شده بود و قرار بر این شد، تا مدرسه رفاه دخترانه باشد. .(کمیته استقبال از امام، مرکز اسناد، ص۱۵۹)
استقرار امام در مدرسه رفاه
پس از ورود امام خمینی به بهشت زهرا و پس از پایان سخنرانی، امام با هلیکوپتر به بیمارستان هزار تختخوابی(امام خمینی فعلی) رفت و به اتفاق مرحوم سید احمد آقا، شب را در منزل برادرزادهشان در خیابان شریعتی، حوالی پیچ شمیران گذراند؛ در حالی که همه منتظر امام بودند، روز بعد امام وارد مدرسه رفاه شدند. اکبر حسینی صالحی در این باره میگوید: کسی از امام خبر نداشت؛ تا اینکه صبح ۱۳ بهمن حدود ساعت ۸ در مدرسه رفاه باز شد و یک ماشین سواری آمد داخل و حضرت امام پیاده شدند و همه خوشحال شدند. از آن روز تا ۲۲ بهمن سه راه امین حضور، چهار راه آبسردار و خیابان ایران مملو از جمعیت بود؛ انگار مردم برای زیارت امامزاده آمده بودند. ما دیدیم که مدرسه رفاه مکان مناسبی برای دیدارهای امام نیست؛ مدرسه بغلی یعنی مدرسه علوی مناسب است برای اینکه مردم بیایند و حضرت امام را ببینند. در روز ۲۱ بهمن سال ۱۳۵۷ بختیار حکومت نظامی برقرار کرد و امام با قاطعیت دستور دادند مردم به خیابانها بریزند و حکومت نظامی را بشکنند. اگر صراحت، صلابت و شجاعت امام نبود، امکان نداشت ریشههای فاسد حکومت پهلوی از این کشور کنده شود.( امام خمینی و هیاتهای دینی مبارز، ص۱۶۰)
حکومت از روزهای قبل برای کنترل اوضاع اقدام به اجرای حکومت نظامی کرد؛ در همین ایام امام خمینی به مردم پیام داد که حکومت نظامی نداریم؛ اعلامیه امروز حکومت نظامی، خدعه و خلاف شرع است و مردم به هیچ وجه به آن اعتنا نکنند.(صحیفه امام، ج۶، ص۱۲۲) مردم به خیابانها ریختند و قبل از ساعت چهار حکومت نظامی را شکستند. عدهای از مردم بر روی پشت بامها کوکتلمولوتف آماده کرده و بر روی تانکهای زرهپوش که در خیابانها حرکت میکردند پرتاب میکردند. آن شب مردم و انقلابیون خیابانها را برای نیروههای زرهای ناامن کرده و با آتشزدن ماشینهای زرهی، و حمله به ماشینهای پلیس آنها را مرعوب و امکان مقابله را از آنها سلب کردند. سحرگاه روز بعد نیروی هوایی ارتش در دوشان تپه قیام کرد و میدان امام حسین به یک منطقه نظامی تبدیل شد؛ میدان شهدا، خیابان ایران، میدان بهارستان و مجلس بدست مردم افتاد.(پیشین)
گوشهای از فعالیتهای امام در مدرسه رفاه
از زمانی که حضرت امام وارد مدرسه رفاه و بعد هم مدرسه علوی شدند، تا پیروزی انقلاب در بیست و دوم بهمن، از محل اقامت خود خارج نشدند. در شب حکومت نظامی، آیتالله طالقانی، آیتالله بهشتی و دیگران به حضور امام رفتند و پیشنهاد دادند که مدرسه برای حضور ایشان خطرناک است، و لذا به محلی دیگر منتقل شوند که امام قبول نکردند. توکلی بینا در این باره میگوید: یک شب و یک روز امام در مدرسه رفاه ماندند ولی از آنجا که مدرسه علوی برای بازدید امام مناسبتر بود ایشان را به آنجا انتقال دادیم. چون جمعیت در مدرسه علوی میتوانست از یک طرف وارد و از طرف دیگر خارج شود. از طرفی تمام سران رژیم را که گرفتیم در مدرسه رفاه نگه داشتیم. در مدرسه علوی، کارهای آشپزی برعهده شهید عراقی بود.
یک طبقه به دولت موقت اختصاص داشته و حکم مهندس بازرگان در مدرسه رفاه خوانده شد
مدرسه رفاه چند طبقه داشت که یک طبقه به دولت موقت اختصاص داده شد. مبارزان و علما دیدارهای مداوم با امام داشتند. هیات دولت هم برنامه خاص خود را داشت. ناطق نوری در خاطراتش مینویسد: تشکیل دولت موقت به فرمان حضرت امام و انتخاب بازرگان به عنوان نخستوزیر از مسایل مهمی بود که در روز ۱۶ بهمن اتفاق افتاد. جلسهای در آمفیتئاتر مدرسه رفاه تشکیل شد و حکم مهندس بازرگان را آقای هاشمی رفسنجانی در جمع حضار قرائت کرد. وقتی این خبر به بیرون رسید، مردم شعار میدادند بازرگان نخستوزیر ایران؛ امام در آن مراسم هم صحبت کردند... خلاصه دولت موقت با تشکیلاتش شکل گرفت. در حالیکه بختیار هنوز در صحنه بود. در این موقع به همت بچههای حزبالهیِ صدا و سیما و شخصی به نام مهندس حیدری، تلویزیون انقلاب هم راه افتاد و مراسم معرفی دولت موقت را در همان داخل مدرسه رفاه نشان میداد. (خاطرات علیاکبر ناطق نوری، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص۱۸۴)
جمعآوری سلاح سبک و سنگین توسط مردم و تحویل به مدرسه رفاه
پس از اضمحلال رژیم، مردم در حرکت انقلابی افراد جنایتکار ساواک را یکی یکی دستگیر و به انقلابیون در مدرسه رفاه تحویل میدادند. یکی از حرکتهای خودجوش مردمی تصرف پادگانها و ضبط اسلحههای سبک و سنگین و مهمات جنگی و مواد انفجاری بود که با صفهای طولانی در مدرسه رفاه تحویل انتظامات میدادند. بطوریکه سلاح ها در قسمتی زیادی از حیاط مدرسه جمع شده و انبارها نیز پر شده بود. پس از تشکیل کمیته انقلاب اسلامی با مسوولیت آیتالله مهدویکنی در محل مجلس شورای ملی این سلاحها به آنجا انتقال یافت.(پیشین) آیتالله طاهری خرمآبادی نیز در این باره نقل میکند: پس از بازگشت امام خمینی به میهن، در مدرسه رفاه مستقر شدند و مردم و انقلابیون سلاحهایی که از پادگانهای حکومت شاه میگرفتند را به مدرسه رفاه منتقل میکردند.
یک طبقه از مدرسه رفاه به دادگاه انقلاب تبدیل شد
مردم سرسپردههای رژیم را دستگیر کرده و در ایوانی که منتهی به حیاط مدرسه رفاه بود، تحویل میدادند. در میان آنها هویدا، نیک پی و افراد حکومتی رده بالای دیگر بودند، که اعدام شدند. چند روز بعد زندان قصر آماده شد و برخی از درجهداران رژیم به آنجا منتقل شدند. اسدالله صفا در باره اعدامهای مدرسه رفاه میگوید: در شب اول، مرحوم خلخالی پس از محاکمه، میخواست ۳۰ نفر را روی پشتبام ببرد و اعدام کند که یک نفر رفت و این خبر را به امام داد. امام بلافاصله شهید عراقی و مرحوم خلخالی را احضار کردند و فرمودند: قصد ندارید در حکم اینها تجدید نظر کنید؟ مرحوم خلخالی گفت: اگر صد دفعه دیگر هم آنها را محاکمه کنم، کمتر از اعدام حکم نخواهم داد! قرار شد آن شب تعداد اعدامیها کمتر شود و اگر نظر آقای خلخالی همچنان بر اعدام آنها بود، بعدها و به مرور این کار انجام شود. ابوالفضل توکلی بینا هم در این باره میگوید: خلخالی یک لیست از سرکردگان رژیم تهیه کرده بود. هویدا، نصیری، ناجی اصفهانی، خسروداد فرمانده نیروی هوایی و... که مردم و انقلابیون آنها را دستگیر کرده و تحویل مدرسه رفاه دادند. ایشان لیست افرادی مانند خسروداد، رحیمی فرماندار نظامی، نصیری، ناجی و غیره که جنایاتشان مسجل بود را خدمت حضرت امام دادند و گفتند که این افراد باید اعدام شوند. از همه آنها قویتر خسروداد بود که اصلاً ترس حالیاش نبود. بعد هم همان جا روی پشتبام اعدامشان کردند.(خاطرات توکلی بینا)
آیتالله طاهری خرم آبادی در خاطرات خود نقل می کند: با تشکیل دادگاههای انقلاب به جنایتهای سران رژیم شاه که دستشان به خون مردم آلوده بود، رسیدگی شد. با حکم خلخالی، نعمتالله نصیری رئیس ساواک، مهدی رحیمی رئیس کل شهربانی و فرماندار نظامی تهران، رضا ناجی فرماندار نظامی اصفهان و منوچهر خسروداد فرمانده هوانیروز وقت در مدرسه رفاه اعدام شدند. مسئول حفاظت امام هم شهید محمد بروجردی بود و در داخل راهروی مدرسه هم حمید نقاشان با اسلحه نگهبانی می داد.( .(کمیته استقبال از امام، مرکز اسناد، ص۱۵۵)
تدبیر شهید رجایی
روز بعد شهید رجایی خدمت امام رفت و گفت: موقع ثبتنام دانشآموزان است و باید مدرسه را تمیز کنند، لذا بهتر است برنامه دادگاهها و اعدامها از مدرسه رفاه به جای دیگری منتقل شود. حضرت امام نیز موافقت کردند و اسدالله صفا، شهید عراقی و آقای موحدی برای بررسی وضعیت زندان قصر رفتند، و باقیمانده افراد رژیم به زندان قصر منتقل شدند. اسدالله صفا در خاطرات خود نقل میکند که افراد سرشناس مانند نصیری، حسینی، جوکار که توسط مردم دستگیر شدند و به مدرسه رفاه آورده شدند؛ حتی نصیری با سری شکسته به ما تحویل شد و التماس میکرد. در حالی که رحیمی پای حرف خود ایستاده بود و التماس نمیکرد تا لحظه اعدام فکر میکرد اوضاع به شکل سابق بر میگردد، در لحظات آخر دیگر خود را باخته بود. (خاطرات اسدالله صفا)
ملاقات من با هویدا در زندان قصر
اسدالله صفا نقل میکند که حضرت امام دستور دادند: کسی به هیچوجه حق توهین به متهمان را ندارد و فقط طبق حکم شرع محاکمه شوند. هنوز در مدرسه رفاه بودیم که هویدا را آوردند. همان غذایی که به حضرت امام میدادیم و خودمان میخوردیم را به دستگیرشدهها میدادیم. بعد هم هویدا و عدهای دیگر را به زندان قصر بردیم و هویدا را در انفرادی انداختیم. یک بار برای بازدید رفتم و دیدم دارد کتاب میخواند. مرا که دید گفت: اینجا خیلی تنگ و تاریک است، بگویید قدری مرا به محوطه ببرند و بگردانند! گفتم مرد حسابی! اینجا را شما ساختید، نه ما! ما چندین و چند سال، با دستبند و پابند در همین سلولها سر کردیم، چطور برای ما به جرم اینکه مسلمان بودیم خوب بود، برای شما بد است؟ ناله و فریاد کرد که خدا نصیری را لعنت کند که این کارها را میکرد و گردن من و شاه میانداخت! (همان)
جریان محاکمه و اعدام هویدا به روایتی دیگر
اسدالله صفا در باره چگونگی اعدام هویدا میگوید: هویدا هم مانند ناجی فرماندار اصفهان، و حسینی شکنجهگر ساواک، جوکار رئیس ساواک قم، خسروداد، و خیلیهای دیگر محاکمه و سپس اعدام شد. روز محاکمه وقتی مرحوم خلخالی آمد، هویدا بلند شد و شهادتین گفت، یعنی من مسلمان هستم! در حالی که همه میدانستند او بهایی است. مرحوم خلخالی گفت: در این دادگاه کسی را به خاطر دینش محاکمه نمیکنند! اتهام تو جنایاتی است که در طی سیزده سال نخستوزیری انجام دادهای! یک ساعت و نیم به او مهلت دفاع دادند. وقتی حکم اعدامش را خواندند، التماس کرد او را نکشند، چون اطلاعات خوبی دارد که میتواند بدهد! مرحوم خلخالی گفت: خودت و اطلاعاتت بروید به آن دنیا! اینکه گفته میشود که به هویدا اجازه ملاقات با کسی داده نشد، درست نیست. هویدا خودش میگفت: کسی را ندارم! و حتی نخواست با مادرش هم ملاقات کند. خیلیها سعی کردند با این استدلال که او حرف برای گفتن زیاد دارد، جلوی اعدامش را بگیرند.(همان)
ابوالفضل توکلی بینا در خاطرات خود نقل میکند: مدرسه رفاه در این زمان در وهله اول محل نگهداری و زندان سران رژیم مثل هویدا، نصیری، رحیمی، خسروداد و دیگر ساواکیها شده بود. همه این افراد در دو یا سه اتاق بزرگ با هم نگهداری میشدند. فقط هویدا جایش جدا بود و یک اتاق کوچک به او داده بودیم. هر وقت هم که از دستشویی استفاده میکرد باید بلافاصله هم دوش میگرفت. حضرت امام فرموده بودند به آنها رسیدگی شود و شیرینی، میوه و غذای مناسب به آنها بدهیم و دکتر آنها را ویزیت کند. هر وقت به آنها سرکشی میکردیم از ما مفاتیح و قرآن مطالبه میکردند و قسم میخوردند که ما مقلد امام بودیم و هیچ تقصیری نداریم!(خاطرات توکلی بینا)
درخواست زیارت
جالبترین خاطره این است که هنوز بختیار سر کار بود و یک روز امام به حاج مهدی عراقی فرمودند: میخواهم برای زیارت به شاه عبدالعظیم بروم. حاج مهدی سعی کرد سه چهار ماشین فراهم کند و امام را با محافظ ببرد و این کار قدری طول کشید. یک وقت دیدیم امام راه افتادهاند که اگر وسیله نیست، میروم سر خیابان و تاکسی سوار میشوم و واقعاً هم داشتند این کار را میکردند! ما سریع دست به کار شدیم و آقا را به زیارت بردیم. (خاطرات اسدالله صفا)
واکنش امام خمینی به جلیقه ضدگلوله در مدرسه رفاه به روایت آیتالله طاهری
آیتالله طاهری خرم آبادی در خاطرهای جالب نقل میکند که: قبل از ورود امام به مدرسه رفاه شهید عراقی یک جلیقه ضدگلوله و یک حوله دست و صورت و یک حوله حمام به من داد که به محضر امام تقدیم کنم. وقتی آنها را در یک سینی گذاشتم و نزد حضرت امام بردم، ایشان نگاهی کردند و پرسیدند: «آقا این چیست؟» عرض کردم: آقا این حوله دست و صورت است، این هم حوله حمام است. سپس نگاهی به جلیقه انداختند و پرسیدند: «این چیست؟ گفتم: این جلیقه است. پرسیدند: برای چه کاری است؟ عرض کردم: برای محافظت از شما و ضدگلوله است. ایشان تبسمی کردند و حوله کوچک را برداشتند و حوله حمام و جلیقه را به من دادند و گفتند: اینها را بردار، من به آنها احتیاج ندارم.(تاریخ شفاهی کمیته استقبال از امام خمینی (ره)، مرکز اسناد، ص۱۵۶)
.
انتهای پیام /*