پرتال امام خمینی(س): یادداشت ۳۲۸/
حضرت امام یک هفته قبل از ورودش به ایران در پاسخ یک خبرنگار که پرسید شما چه زمانی به ایران مراجعه میکنید، فرمود: هروقت صلاح باشد؛ و در ادامه پس از خروج شاه در بیانیهای سه مادهای فرمودند: بازگشت من به ایران در اولین فرصت مناسب انجام خواهد شد؛ و در سیام دی ماه خطاب به ملت فرمودند: انشاءالله تعالی به زودی به شما میپیوندم تا در خدمت شما باشم.
چرا امام اقامت در مجلس شورای ملی را نپذیرفت؟
شبِ اعلام تصمیم، امام خمینی به حاج مهدی عراقی فرمود که آقایان را جمع کنید تا مطلبی را بگویم؛ مرحوم سید احمدآقا، مرحوم اشراقی، موسوی خوئینیها، فردوسیپور، دکتر یزدی، دکتر حبیبی و قطبزاده و آقای محمدعلی صدوقی و دکتر صادق طباطبایی جمع شدند و امام در جمع آنها گفت که وقت آن رسیده که برگردیم ایران و زودتر برویم و مردم را ببینیم و کارهایمان را در داخل کشور انجام بدهیم. انتظارها به پایان رسید. در باره کیفیت حضور امام در ایران مباحثی در آن جلسه مطرح شد و از سوی یکی از آقایان پیشنهاد شد که امام در مجلس شورای ملی مستقر شوند. در آن جلسه جمعبندی آن بود که در ابتدا امام به دانشگاه تهران که پایگاه مبارزات سیاسی محسوب میشده بروند و سپس به بهشت زهرا بروند و در جمع خانواده شهدا سخنرانی کنند. مرحوم اشراقی پیشنهاد دادند که به لحاظ امنیتی بهتر است امام با هلیکوپتر به بهشت زهرا بروند. امام پاسخ دادند: من از روی سر مردم حرکت کنم؟ نه با ماشین میرویم.
کارتر هم نگران جان امام شد!
پس از علنی شدن بازگشت امام، دولت بختیار دست به تحرکات متعددی زد؛ او دستور داد تا فرودگاه مهرآباد بسته شود! دوست و دشمن به امام تاکید کردند که سفر به ایران را به تاخیر بیاندازد؛ کارتر هم نگران امام شد! و پیام داد که برای حفظ جان خودتان بهتر است سفر را به مدتی بعد موکول کنید! البته برخی علما و روحانیون و شخصیتهای سیاسی که دلهره و نگرانی جان امام را داشتند نیز بر همین عقیده بودند. از جمله این افراد سید مهدی روحانی که از اقوام آیتالله اشراقی بود از طریق ایشان به امام پیغام فرستاد که به ایران نروند و من نگران جانِ ایشان هستم. حضرت امام در پاسخ فرمودند: امام پاسخ داد بعضی تذکرات و نصایح را درست باید برعکس انجام داد. از ذکر نظرات افراد دیگر در این باره خودداری میشود ولی پاسخ جالب امام در باره افرادی که آنها خوب میشناخت این بود که: برای من شگفتآور است که افراد زیادی علیرغم دشمنی با انقلاب نگران جان من هستند و مرتب پیام میدهند که به ایران نروید!
وداع با اهالی دهکده
حضور امام در نوفل لوشاتو همراه با جنب و جوش و حضور نیروهای امنیتی و پلیس بود؛ اما هیچ اعتراضی از سوی اهالی این روستای زیبا نشد؛ با انتشار خبر عزیمت امام به ایران مردم این روستا در محوطه مقابل باغ و محل استراحت امام برای خداحافظی جمع شدند. دو فرد سرشناسِ محله از جمله یک کشیش که امام او را آخوند محل مینامید! خصوصی خدمت امام رسیدند و اظهار داشتند که: این روزها در تاریخ جهان ثبت خواهد شد. حضور شما به این دهکده جایگاه تاریخی و به ما یک معنویتی داده است. امام نیز از اینکه در مدت ۴ ماه حضور در این دهکده برای مردم آن زحمت درست کرد عذرخواهی کرد. مترجم آقای ابراهیم یزدی بودند. در آن روزها مردم نیز بصورت خانوادگی یا انفرادی به داخل اتاق امام رفتند احساس درونیشان را گفتند و خداحافظی کردند؛ و از اینکه روزهای خوب روستا به پایان میرسید ابراز ناراحتی میکردند. نکته ظریف این که امام دستور داد تا آقایان اشراقی و آقای مروارید در روستا بمانند و سه محل در اختیار امام و همراهان را بازسازی کرده و هزینههای آن را بپردازند.
سفر نزدیک است
با اعتراضات گسترده مردمی فرودگاه مهرآباد باز شد. وقت سفر نزدیک و نزدیکتر و دلهرها بیشتر میشد سرنگونی هواپیما، ربوده شدن امام، اجرا شدن عملیات کورتاژ، صادر نشدن اجازه فرود به هواپیما و خطرات دیگر نگران کننده بود. قبل از انجام پرواز اطلاعرسانی گستردهای صورت گرفت؛ از رسانهها و خبرگزاریهای مهم برای پوشش خبری این حادثه عظیم تاریخی دعوت شد؛ ۲۵۰۰ نفر خبرنگار و عکاس، فیلمبردار و روزنامهنگار، مفسر و تحلیلگر سرشناس جهان برای همراهی امام با پرواز انقلاب ثبت نام کردند که تنهاحدود ۱۷۰ نفر گزینش شدند که به همراه سی تن از یاران امام سوار هواپیما شدند. امام و همراهان از مسیر نوفللوشاتو تا فرودگاه اورلی توسط پلیس اسکورت شدند. امام در فرودگاه از مردم فرانسه تشکر کرده و یک بیانیه سیاسی نوشتند که عزم شان را در به سرانجام رساندن نهضت مردم ایران بیان میکرد که توسط دکتر یزدی برای بدرقه کنندگان اعم از مردم و دانشجویان اروپا که در فرودگاه جمع شده بودند، قرائت شد.
پروازی که بیمه بود
هواپیمایی ایرفرانس با وجود خطرات و تهدیدات پذیرفت که مسافر قبیله ایمان را تا ایران همراهی کند. بازاریان ایرانی هواپیما را بیمه کردند علاء میرمحمد صادقی، بازاری معروف اصفهانی، وارد دفتر ایرفرانس در پاریس شد و با یک چک در جا که میگویند ۲میلیون دلار بوده، هواپیما و مسافرانش را یکجا بیمه کرد تا پرواز انقلاب از فرودگاه شارل دوگل فرانسه به سمت تهران انجام شود.
بلیط کمتر، سوخت بیشتر
شهید مهدی عراقی در خاطرات خود نقل میکند که در طول مسیر، امام ابتدا از پذیرفتن جلیقه ضدگلوله پرهیز داشتند، ولی به دلیل تأکید اطرافیان جلیقه را زیر عبا پوشیدند، اما به دلیل سنگینی آن ساعاتی در داخل هواپیما آن را از تن درآوردند. مهمانداران زن هواپیمای فرانسوی به هنگام پرواز به احترام امام از پوشش روسری استفاده کردند. شرکت ایرفرانس پس از تضمین کافی، بلیط چهارصد نفر از همراهان امام خمینی را صادر کرد؛ امّا در آخرین لحظات دست به یک عمل احتیاطی زد و نیمی از بلیطهای مسافرین را پس گرفت تا به جای آنها سوخت اضافی بزند که در صورت موفق نشدن به فرود، بتواند به پاریس برگردد.
آن عکس معروف
رسول صدرعاملی نقل می کند من لحظه به لحظه پرواز را مینوشتم. امام از همان ابتدای پرواز به طبقه دوم رفتند و بدون هیچ اضطرابی خوابیدند، البته خبرنگاران امکان حضور در آن طبقه را نداشتند. میدانم ایشان برای اذان صبح بیدار شدند و اولین طلیعه نور آفتاب که به داخل تابید، هواپیما وارد آسمان ایران شد. بالاخره با رانت ایرانی بودنم تنها خبرنگاری بودم که خودم را به جلو رساندم و عکس معروفم از امام را گرفتم.
تفسیر«هیچ»!
ابراهیم یزدی نقل میکند: پرواز به تهران آرام صورت گرفت. خبرنگاران حاضر در هواپیما بعضا پرسشهایی را مطرح میکردند. یکی از خبرنگاران از امام پرسید: حالا که بعد از ۱۵ سال تبعید و دوری از وطن به ایران برمیگردید چه احساسی دارید؟ امام جواب دادند: «هیچ» این جواب تفسیرهای متعددی را به دنبال خود داشت. آیا امام واقعا هیچ احساسی نداشتند؟ و معنای آن این بود که «بیاحساس» بودند؟ شادروان دکتر مهدی حائری یزدی که هم استاد بلاتردید فلسفه و هم از نزدیک عمیقا با امام آشنا بودند، برای من توضیح داد که این به معنای فقدان احساس در امام نبود. بلکه تجلی روحیه عرفانی و مکتب عرفانی ایشان بود. استاد حائری معتقد بود که امام پیرو مکتب سهروردی در عرفان بود. در این مکتب سالک به جایی میرسد که در برابر حوادث بیرونی دستخوش احساسات آنی و تلاطمهای ظاهری نمیگردد. به عبارت دیگر هر قدر سالک خود را به خدا نزدیکتر ببیند و تصور کند، به همان اندازه در برابر حوادث جهان طبیعی بیاحساس میگردد.
روایت مهماندار از آرامش امام و نگرانی همراهان
امام خمینی که از تلاشهای آخرین روز اقامت در پاریس خسته بودند پس از لحظاتی نماز شب را در طبقه دوم به جای آوردند و سپس در کف هواپیما خوابیدند. مهماندار هواپیما که از آرامش امام خمینی تعجب کرده بود نقل کرد که آیتالله اندکی بعد از سوار شدن به هواپیما، به طبقه بالای هواپیما رفت نمازش را خواند و بعد روی دو پتو خوابید. خبرنگاران با همراهان امام مصاحبه میکردند هر کس سخنی میگفت، یکی احساسات خود را بیان میکرد، دیگری احتمال برگرداندن یا سرنگونکردن هواپیما را میداد، همگی در یک چیز همانند بودند و آن نگرانی.
آرامش امام به روایت دیگر
پس از یک ساعت از شروع پرواز در قسمت بالای هواپیما جایی برای امام تدارک دیده شد تا امام استراحت کنند.دکتر صادق طباطبایی از خاطرات داخل هواپیما نقل میکند که: بعد از دقایقیمن رفتم بالا، ایشان مشغول نماز بودند. در فاصله نمازها، پهلوی ایشان نشستم و کمی با هم صحبت کردیم. من اجازه گرفتم که یک خبرنگار و فیلمبردار بالا بیایند و در این لحظات گفتگویی انجام دهند امام پذیرفتند و من به آقای پیتر شولاتور گزارشگر و مفسّر کانال دوم تلویزیون آلمان اطلاع دادم و او به همراه آقای کافمن که فیلمبردار او بود آمدند و مقداری از عبادتهای امام تصویر برداشتند و دو سه تا سوال هم از امام پرسیدند. در این فاصله آقای محتشمی آمد بالا و یک یادداشتی به امام داد و گفت نقل است که به هنگام دلهره و اضطراب این دعا خوانده شود و پایین رفت. وقتی ایشان رفت امام آن یادداشت را بدون آن که به آن نگاه کنند، تا کرده و زیر پتوی خود گذاشتند و نشان دادند که چقدر اضطراب و التهاب دارند! حدود ۲۰ دقیقه این خبرنگاران فیلم گرفتند و رفتند. حاج احمد آقا آمد بالا و روی کاناپهها دراز کشید.
در نوبت بعد که خدمت امام بودم، یکی از برادران آمد بالا و رفت به طرف حاج احمد آقا. امام پرسیدند چه کار داری؟ گفت میخواهم بیدارشان کنم چون چند دقیقه دیگر نماز قضا میشود. امام با یک حالت آمیخته به اعتراضی گفتند نکن. او گفت:نماز قضا میشود. امام گفتند مگر به شما گفته است که برای نماز بیدارش کنید؟ او گفت: نه! امام گفتند: پس بیدارشنکنید.
رسیدن بخیر
سرانجام ساعت نه و بیست و هفت دقیقه روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ آغاز دهه مبارک فجر انقلاب اسلامی به ثبت رسیده است و تاریخ نظارهگر یک تحول ژرف در عرصه جهان بود. پرواز تاریخی در فرودگاه مهرآباد بر زمین نشست و تاریخ در ایران بار دیگر ورق خورد. چشمها، در سراسر دنیا، به تهران و تحولاتش دوخته شده بود. قبل از آن خلبان تصمیم گرفت برای در نظر گرفتن مسائل امنیتی و خنثی کردن عملیات احتمالی هدفگیری، فرود در باند را ۱۰ دقیقه به تأخیر اندازد. پرواز اختصاصی، بوئینگ ۷۴۷ شرکت ایرفرانس بر روی باند ۱۱ راست فرودگاه مهرآباد به زمین نشست میلیونها مشتاق منتظر ورود امام بودند و بیش از ۱۷۵ هزار نفر ستاد استقبال از ایشان را تشکیل داده بودند.
خاطرۀ احمد
پس از اینکه هواپیما نشست شهید مطهری و آیتالله پسندیده سوار شدند. وقتی آیتالله پسندیده وارد هواپیما شد و پس از سالها دوری، با امام خمینی دیدار کرد و لحظاتی در کنار او به گفتوگو نشست. لحظه رفتن که فرا رسید، حضرت امام فرمودند آقا(آیتالله پسندیده) باید جلو بروند و من پشت سر ایشان میروم. عرض کردم: مردم چهارده سال است که انتظار این لحظه را میکشند، خبرنگاران و عکاسان داخلی و خارجی منتظرند تا این لحظه تاریخی را به تصویر بکشند. هرچه اصرار کردم فایدهای نداشت، سرانجام راهی به ذهنم رسید. به عموی بزرگوارم پیشنهاد دادم که ایشان با جمعی از همراهان امام که از پاریس آمده بودند از هواپیما پیاده شوند و به جمعیت حاضر در سالن استقبال بپیوندند و بعداً امام پیاده شوند. به همین ترتیب عمل شد و بالاخره امام حاضر نشد یکی از آداب معاشرت اسلامی را نادیده بگیرد و از برادر بزرگ خویش جلو بیفتد، ولو آنکه در چنین شرایطی استثنایی که میلیونها چشم به آن دوخته است، قرار داشته باشد.
انگار مسیح ظهور کرد
ژرژان فابین باتااوش محافظ مخصوص حضرت امام که به هنگام فرود آمدن از پلکان هواپیما دست امام را گرفته، در سه دهه بعد از ورود امام در گفتگویی گفت: اکنون ۶۴ سال دارم و اصالتاً اهل الجزایر هستم و به فرانسه مهاجرت کردم و در یک خانواده مسیحی بزرگ شدهام. بعد از تحصیلات دانشگاهی جذب پلیس فرانسه شدم و به هنگام ازدواج قسمتم یک خانم ایرانی به نام «بیتا آهی» شد و ثمره این ازدواج هم دو فرزند است. یک دختر و یک پسر که الان بین آمریکا و ایران تردد میکنند. وقتی آقای [امام] خمینی به پاریس آمد. پلیس فرانسه چند نفر را برای محافظت نزد امام فرستاد اما آقای خمینی هیچ کدام را نپذیرفت تا این که قسمت من شد و در همان دیدار اوّل علقهای میان من و آقای خمینی برقرار شد و چون فارسی هم صحبت میکردم مزید بر علت شد. و در مدت ۱۱۶ روز اقامت امام در نوفل لوشاتو همواره با امام بودم: وقتی که قرار شد آقای خمینی به ایران بیاید من هم همراه ایشان در آن پرواز تاریخی بودم و زمانی که هواپیما میخواست در فرودگاه مهرآباد به زمین بنشیند. یونیفرم مخصوص پوشیدم و به هنگام تشریففرمایی امام از پلههای هواپیما دست امام را گرفتم و امام هم دست مرا گرفت. و از پلهها پائین آمدیم؛ روز عجیبی بود. انگار مسیح(ع) ظهور کرده بود. علت علاقهای که به امام پیدا کرده بودم به احمد آقا گفتم میخواهم در ایران بمانم. احمد آقا گفت دولت فرانسه برای شما مشکل درست نمیکند گفتم خیر. خودم را بازنشسته میکنم. بعد از موافقت امام و احمد آقا و گرفتن حکم بازنشستگی به ایران آمدم و با نظر احمدآقا با شهید چمران و سپس مرحوم نظران همکاریهای متعدد داشتم و در کارهای مختلف کمک میکردم. حال هم که پیر شدهام و همسرم نیز از من جدا شده است و در غربت و بیکسی و آوارگی در تهران به سر میبرم تا این که بمیرم و جنازهام را آتش بزنند و در دریا بریزند تا به وسیله گردش آب به طبیعت برگردم!
گام نخست، حفظ انسجام درونی
بعد از ورود امام به سالن فرودگاه و پخش آیاتی از قرآن و اجرای سرود، میکروفون برای امام فراهم کردند و ایشان سخنرانی کوتاهی ایراد کردند که ابراز تشکر از اقشار مختلف مردم بود. امام پس از بازگشت به ایران پس از پانزده سال تبعید در بیان چگونگی جریان انقلاب فرمود: گام نخست پیروزی شما وحدت کلمه است و که با وحدت کلمه پیروز شدید؛ البته در قدم اول...ما پیروزیمان وقتی است که دست این اجانب از مملکتمان کوتاه شود و تمام ریشههای رژیم سلطنتی از این مرز و بوم بیرون برود و همه رانده بشوند. وحدت کلمه رمز پیروزی است؛ و این رمز پیروزی را از دست ندهیم شیاطین بین صفوف شما تفرقه نیندازند. (تلخیص از صحیفه امام، ج۶، ص ۸)
.
انتهای پیام /*