پرتال امام خمینی(س)؛ مقاله ۱۴/ ابوالقاسم اقبالیان
خداوند متعال برای هدایت و تکامل بشر دو راهنما و حجت قرار داده است: «و َللهِ علی الناس حجتین حجة باطنه و حجة ظاهره و امّا الحجة الباطنه فالعقول و امّا الحجة الظاهره فالانبیاء و الائمة(ع)». ـ خداوند بر مردم دو حجت قرار داده است. یکی حجت باطنی که عقول بشری است و دیگر حجت ظاهری که انبیاء و ائمه ـ علیهمالسلام ـ هستند. [۱]
چون عقل در اثر پیروی از هواهای نفسانی و کشمکشهای دنیایی دچار اشتباه میشود، به حجت ظاهری که انبیا و ائمه(ع) باشند نیاز دارد؛ و اکنون ببینیم هدف انبیا چه بوده است که حسین بن علی(ع) به طور کتبی نوشته و یا شفاهی میفرمایند: «مقصد من همان هدف و مقصد جدم پیامبر(ص) و پدرم علی(ع) است». قرآن و روایات اسلامی هدف انبیا را اینگونه بیان فرمودهاند:
۱ـ تزکیه و تعلیم: لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤمِنینَ اِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ ٰایاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبِینٍ. [۲] خداوند بر مؤمنان منت نهاد، هنگامی که در میان آنان پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد، هرچند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند. و در جای دیگری از قرآن کریم میفرمایند: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْاُُمیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ ٰایاتِهِ وَ یُزکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتٰابَ وَالْحِکْمَةَ وَ اِنْ کٰانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلٰالٍ مُبینٍ»[۳]. خداوند متعال کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها میخواند و آنها را تزکیه میکند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت میآموزد، هرچند پیش از آن در گمراهی آشکار بودند.
۲ـ برقراری قسط و عدل: «لَقَدْ اََرْسَلْنٰا رُسُلَنٰا بِالْبَیِّناتِ وَ اََنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزٰان لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ اََنْزَلْنا الْحَدید فیهِ بَأْسٌ شدیدٌ وَ مَنٰافِعُ لِلنَّاسِ وَ لیَعلَمَ اللَّهُ منْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بالْغَیب اِنَّ اللَّهَ قَوِیٌٌّ عزِیز»[۴].
ما رسولان خود را با دلیل روشن فرستادیم، و با آنان کتاب آسمانی و میزان (شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند، و آهن را نازل کردیم که در آن نیروی شدید و منافعی برای مردم است، تا خداوند بداند چه کسی او و رسولانش را یاری میکند بی آنکه او را ببینند، همانا خداوند قوی و شکستناپذیر است.
۳ـ خارج کردن مردم از ظلمت به سوی نور: «هُوَ الَّذی یُنَزِّلُ عَلیٰ عَبْدِهِ ٰایٰاتٍ بَیِّناتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ اِلی النورِ و اِنَّ اللَّه بِکُمْ لَرَوُُفٌ رَحیمٌ».
او کسی است که آیات روشنی بر بندهاش (محمد«ص») نازل میکند تا شما را از تاریکیها به سوی نور برد و خداوند نسبت به شما مهربان و رحیم است. و یا میفرمایند: «رَسُولاً یَتلوا عَلَیهِمْ ٰایٰاتِ اللَّهِ مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ الَّذینَ ٰامَنُوا وَ عَمِلوُا الصَّالِحٰاتِ مِنَ الظلمٰاتِ اِلَی النّور»[۵].
رسولی به سوی شما فرستاده که آیات روشن خدا را بر شما تلاوت میکند تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند از تاریکیها به سوی نور خارج سازد.
۴ـ دعوت به معروف و نهی از منکر و دور کردن مردم از خرافات: «اَلَّذینَ یَتَّبِعُونَ اَلرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّی الَذی یَجِدُونَهُ مَکتُوباً عِنْدَهُمُ فیِ التَوْریٰةِ وَ الْاِنْجیلِ یَأْمرهُمْ بِالْمَعْروفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُحِلُّ لَهُمُ الطیبٰاتِ وَ یُحَرِّم عَلَیْهم الْخَبٰائِثِ وَ یَضَع عَنْهُم اِصْرَهُمْ وَ الْاََغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیهِم فَالَّذینَ ٰامَنُوا به وَ عزَّروُهُ وَ نَصَروُهُ وَاتَّبَعوُا النُّورَ الَّذی اُنْزِلَ مَعَهُ أُولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[۶].
آنان که از فرستادۀ (خدا) پیامبر(ص) پیروی میکنند، پیامبری که صفاتش را در تورات و انجیلی که نزدشان است، مییابند آنها را به معروف دستور میدهد و از منکر باز میدارد. اشیاء پاکیزه را بر آنان حلال میشمرد، و ناپاکیها را تحریم میکند و بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود (از دوش و گردنشان) برمیدارد، پس کسانی که به او ایمان آوردند، و حمایت و یاریش کردند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگارانند.
۵ـ زنده کردن مردم و هدایت به سوی تکامل: یٰا أَیُّهَا الَّذینَ ٰامَنُوا اسْتَجِیبُوا للَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ[۷]. ای کسانی که ایمان آوردهاید دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید، هنگامی که شما را به سوی چیزی میخواند که شما را حیات میبخشد.
۶ـ مبارزه با ظلم و ستم و حمایت از مظلومین: «وَ اِذْنادی رَبُّکَ مُوسٰی اَنِ ائتِ الْقَوْمَ الظّٰالِمینَ قَومَ فِرعُونَ». (به خاطر بیاور) هنگامی را که پروردگارت موسی را ندا داد که به سراغ قوم ستمگر برو، قوم فرعون... و میبینیم که حضرت موسی(ع) هر کجا میرفت با فرعون و ظلم ظالمین مبارزه میکرد و از مظلومین حمایت مینمود. و یا در قرآن در سوره توبه آیه ۱۲ صریحاً میفرماید: «فَقٰاتِلُوا اَئِمَةَ الْکُفْرِ اِنَّهُمْ لاٰ اَیْمٰانَ لَهُمْ». با پیشوایان کفر پیکار کنید، چرا که آنها پیمانی ندارند.
روح دعوت همۀ انبیا و اولیا نفی هرگونه استعمار و استثمار و استکبار و استبداد بوده است و شعار هر مسلمانی که حضرت امام ـ رضوان الله تعالی علیه ـ در یکی از سخنرانیها به آن اشاره فرمودهاند لاٰ تُظْلِمُونَ و لاٰ تظْلَمُون۫. نه ظلم و ستم کردن و نه زیر بار ستم رفتن است.
۷ـ رشد عقلی مردم: و َیُثیر لَهُمْ دَفٰائِنَ ال۫عُقُولِ[۸] (پیامبران آمدهاند) تا عقلهای پنهان شده را بیرون آورند و به کار اندازند.
۸ـ به وجود آوردن الفت، وحدت و عزّت: قال علی(ع): اَلَّفَ بِهِ اِخْواناً، وَ فَرَّقَ بِهِ اَقْراناً، اَعَزَّ بِهِ الاذِلّةَ[۹] خداوند به وسیله آن حضرت میان برادران ایمانی الفت و دوستی انداخت و میان خویشان (مانند حمزه و ابی لهب به سبب اسلام و کفر) جدایی افکند و به واسطه ظهور و پیدایش آن بزرگوار ذلّت و بیچارگی مؤمنین را به عزت و سروری و برتری و بزرگی و کفّار را به نکبت و بدبختی مبدّل نمود. ائمه(ع) ادامه دهنده راه انبیا(ع) هستند. یعنی همان تزکیه و تعلیم و برقرار کردن قسط و عدل و خارج کردن مردم از ظلمتها به سوی نور و از شرک به توحید و از تفرقه و جدایی به اتحاد و صمیمیت و الفت از ذلت به عزت و هدایت به سوی تکامل و دور کردن از پلیدیها و نشان دادن چهرههای زشت و پلید، معرفی الگوهای پاک و سازنده. و لذا میبینیم امام حسین(ع) این اهداف را دنبال نموده و در وصیتنامه خویش به برادرش محمد حنفیه بعد از شهادت به یگانگی خدا و رسالت حضرت محمد(ص) و روز معاد میفرماید: وَ انّی لَمْ اَخْرُجْ اَشراً وَ لاٰ بَطَراً وَ لاٰ مُفْسِداً وَلاٰ ظٰالِماً وَ انّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاٰحِ فی اُمَّةِ جدّی(ص) اُریدُ اَنْ آمرُ بِالمَعْروفِ وَ اَنْهی عَنِِ المُنْکَرِ وَ اَسیرَ بِسیرَة جَدّی وَ اَبی عَلَیّ بْنِ اَبیطالِب(ع)[۱۰].
من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و نه برای فساد و ستمگری از مدینه خارج میگردم، بلکه هدف از این سفر امر به معروف و نهی از منکر و خواستهام از این حرکت اصلاح مفاسد و زنده کردن سنت و قانون جدم رسول خدا(ص) و پدرم حضرت علی بن ابیطالب(ع) است. حضرت امام خمینی(ره) از این مکتب و روش درس گرفته و همان راه را ادامه داده و میفرمایند:
«ما پیرو پیغمبر اکرم(ص) هستیم. پیرو حضرت امیر(ع) هستیم، ما پیرو حضرت ابا عبدالله(ع) هستیم. ما به سیدالشهدا اقتدا کردهایم و تمامی مقصد ما مکتب ماست. همه ما باید فدای اسلام شویم، و ما که تابع حضرت سیدالشهدا(ع) هستیم باید ببینیم که ایشان چه وضعی در زندگی داشت، قیامش، انگیزهاش نهی از منکر بود که هر منکری باید از بین برود من جمله قضیه حکومت جور، حکومت جور باید از بین برود»[۱۱].
۱ـ انقلاب اسلامی ایران مدیون و مرهون قیام عاشورا
حضرت امام(ره) علل محدثه و مبقیّه انقلاب اسلامی ایران را مدیون و مرهون عاشورا و درسی که مردم از امام حسین(ع) آموختند میدانند و لذا در سخنان خویش میفرمایند: «ما باید همه متوجه این معنا باشیم که اگر قیام حضرت سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ نبود، امروز ما نمیتوانستیم پیروز شویم. انقلاب اسلامی ایران پرتوی از عاشورا و انقلاب عظیم الهی آن است». (صحیفه نور، ج ۸، ص ۱۲) «تمام این وحدت کلمهای که مبدأ پیروزی ما شد، برای خاطر این مجالس عزا و این مجالس سوگواری و این مجالس تبلیغ و ترویج اسلام شد»[۱۲]. «این خون سیدالشهداست که خونهای همۀ ملتهای اسلامی را به جوش آورد، ملت ما از طفل شش ماهه تا پیرمرد هشتاد ساله را در راه خداوند فدا کرد و این اقتدا به بزرگمرد تاریخ حضرت سیدالشهدا ـ سلامالله علیه ـ است»[۱۳].
۲ـ صراحت در گفتار پیشوایان اسلام و امام خمینی(ره)
یکی از تفاوتهای بارز پیشوایان و رهبران مذهبی با رهبران سیاسی و غیر مذهبی وجود صراحت، صداقت و بیان واقعیتها در رهبران مذهبی است. یک رهبر مذهبی با اتکا به اصل ایمان و عقیده، همیشه با پیروان و ملت خویش در بیان و اظهار آنچه به سرنوشت آنان ارتباط دارد صادق و صریح است. گرچه این صراحت و صداقت به ضرر او منتهی شود، زیرا برنامه و هدف این رهبران قبل از هر چیز ایجاد ایمان در دل افراد و تمام تلاش و فعالیتشان مقدمه این هدف است.
نیل به این هدف با ظاهرسازی و فریبکاری و پرده پوشی حقایق ـ که در میان سیاستمداران دنیا معمول و متعارف است و هر لحظه به گونهای و با هر شخصی و جو خاصی با قیافهای ظاهر میگردند ـ قابل تأمین نیست. این روحیه صفا و صمیمیت و وفا و صداقت را میتوان در همه پیشوایان مذهبی بویژه در شخص رسول اکرم(ص) که اسوه و الگو بر تمام جهانیان است، در تمام جبهههای جنگ و در تمام ابعاد دوران زندگی آن حضرت به وضوح مشاهده کرد. و حسین بن علی(ع) این رهبر آزاده و آزادگی نیز نه تنها از این قاعده و قانون مستثنی نیست؛ بلکه خود از این لحاظ نیز قانون و الگو برای رهبران معنوی و پیشوایان مذهبی است. و لذا میبینیم آنچه را که درباره آینده خویش پیشبینی میکند، در موارد مختلف و به مناسبتهای گوناگون از مدینه تا کربلا با یاران و اصحابش در میان میگذارد. آنجا که به مناسبت حرکت از مکه سخنرانی میکند.
«... آگاه باشید که هر یک از شما حاضر است در راه ما از خون خویش بگذرد و جانش را در شهادت و لقای پروردگار نثار کند، آماده حرکت با ما باشد که من فردا صبح حرکت خواهم کرد...»[۱۴]. و یا در آنجا که عبداللههای سه گانه (عبدالله بن عمر که در مکه پیشنهاد صلح و سازش با یزید را نمود و امام(ع) را از عواقب خطرناک مخالفت با طاغوت و اقدام به جنگ برحذر داشت[۱۵]، و یا عبدالله بن عباس که به حضرت پیشنهاد کرد
در مکه بماند و یا به شهر دیگری برود[۱۶]، و یا عبدالله بن زبیر که خود را مبارز میدانست و از مدینه فرار کرده و به مکه پناهنده شده بود، به امام پیشنهاد کرد که اگر در مکه اقامت کنید و بخواهید امامت و پیشوایی مسلمانان را در این شهر ادامه بدهید ما نیز با تو بیعت میکنیم، و تا جایی که امکان دارد از پشتیبانی و همفکری با تو خودداری نخواهیم نمود)[۱۷]، و یا با برادرش محمد حنفیه که خدمت امام(ع) رسیده و عرض میکند: «برادر! تو محبوبترین مردم هستی و من آنچه را که خیر و صلاح تشخیص میدهم موظفم که برای تو بگویم، و من فکر میکنم شما فعلاً تا آنجا که امکانپذیر است در شهر معینی اقامت نکنید...» امام(ع) میفرماید: «برادرم! اگر در تمام این دنیای وسیع هیچ پناهگاه و ملجأ و مأوایی نباشد، باز هم من با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد...»[۱۸].
و بالاخره آنجا که امام حسین(ع) نامهای از سوی یکی از دوستانش در رابطه با شهادت سه تن از باوفاترین یارانش به دستش میرسد برای تأکید بیشتر، اصل نامه را هم به دست گرفته و در مقابل دید یارانش قرار داده و میفرمایند: «خبر تأسفباری به من رسید؛ و آن کشته شدن سه نفر از یاران من است و...» [۱۹].
همین صراحت گفتار را حضرت امام «ره» داشت؛ آن بزرگمردی که خود پیش از دیگران بر حقانیت مرامش در میدان عمل گواهی میدهد؛ و تمام کسانی که نهضت آن روح خدایی را از آغاز تا لحظه عروج شاهد بودهاند، و همه آنهایی که محضر ملکوتیش را درک کردهاند و امت شهیدپرور که سخنانش را شنیدهاند، بر این نکته اعتراف دارند که امام(ره) در برابر دوست و دشمن صراحت گفتار داشت. برای نمونه میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
الف) وقتی در مرز کویت اجازه ورود به معظم له را نمیدهند به بغداد برمیگردند و بعد به پاریس میروند. در آنجا از امام(ره) میخواهند که کوچکترین کاری را انجام ندهند، اما ایشان میفرمایند:
«من هر کجا بروم حرفم را میزنم، من از فرودگاهی به فرودگاهی دیگر و از شهری به شهری دیگر سفر میکنم تا به دنیا ثابت کنم که تمام ظالمان دنیا، دستشان را در دست یکدیگر گذاشتهاند تا مردم جهان صدای ما مظلومان را نشنوند، ولی من صدای مردم دلیر ایران را به دنیا خواهم رساند».
ب) بعد از واقعه فیضیه وقتی مردم در مسجد اعظم قم اجتماع کردند، امام خمینی «ره» سخنان خویش را با این آیه شروع کردند:
«اِنَّ الَّذینَ قٰالوُا رَبُّنا اللَّه ثُمَ اسْتَقٰامُوا تتنزّل علیهم الملائکه اَلَّا تَخٰافُوا وَ لٰا تَحْزَنُوا وَ ابْشِروُا بِالجَنَّة الَّتی کُنْتُم تُوعَدُون»[۲۰]. آنان که گفتند پروردگار ما خداست، سپس استقامت ورزیدند، ملائکه بر آنها نازل میشوند که مترسید و اندوهگین نباشید و به بهشتی که وعده داده میشوید شادمان باشید.
و بعد ادامه میدهند: «عزیزانم! خود را آماده کنید برای کشته شدن. خود را آماده کنید برای زندان رفتن. خود را آماده کنید برای کتک و اهانت. خود را آماده کنید برای تحمل مصایبی که در راه دفاع از اسلام و استقلال برای شما در پیش است، کمربندها را محکم ببندید برای حبس...»[۲۱].
ج) زمانی که خبر یورش مأمورین و عوامل رژیم شاهنشاهی به امام(ره) رسید و در قم شدیداً شایع شده بود که بعد از فیضیه به منزل امام در قم حمله خواهد شد؛ عدهای از روحانیون و مردم در منزل امام اجتماع کرده بودند؛ یکی از طلاب به امام عرض کرد: «اجازه بدهید درهای منزل را بندند مبادا به منزل حمله کنند». امام(ره) فرمودند: «اجازه نمیدهم».
آیتالله سیداحمد لواسانی که از دوستان آن حضرت بودند و در کنار معظم له نشسته بودند، عرض کردند، پیشنهاد بدی نیست. امام فرمودند: «گفتم نه، اگر اصرار کنید از خانه خارج میشوم و به خیابان میروم، این چوبها را باید به سر من زده باشند که به طلاب زدهاند. حالا من در خانهام را ببندم! این چه حرفی است؟»
د) در روز دوازدهم آذر ماه سال ۱۳۴۱ بعد از مطرح شدن لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و در زمانی که کمتر کسی جرأت مقابله با مسئلهای را داشت که شخص شاه بر اجرای آن تأکید میکرد، امام(ره) با اعلامیهها و تلگرافها و سخنرانیهای افشاگرانهاش این عادت دیرینه را درهم شکست[۲۲].
هـ) پس از دستگیری حضرت امام(ع) و به دنبال ملاقاتی که سرلشکر حسن پاکروان رئیس ساواک در زندان با معظم له داشت، در روزنامه اطلاعات مورخ سه شنبه ۱۸/۱/۴۳ سرمقالهای تحت عنوان «اتحاد مقدس» نوشت و مدعی شد که رژیم با روحانیت به تفاهم رسیده و به عبارت دیگر، روحانیون با انقلاب سفید شاه و ملت موافقت کردهاند. حضرت امام «ره» در جمع دانشجویان دانشگاه تهران در قم فرمودند: «آقایانی که در دانشگاه هستید برسانید به همه که روحانیت، با این انقلاب موافق نیست. خمینی را اگر گردن بزنند تفاهم نخواهد کرد»[۲۳].
این درسی است که حضرت امام خمینی(ره) از جدش حسین بن علی(ع) گرفته است. آن حضرت هنگام شنیدن پیشنهاد بیعت با یزید، خطاب به ولیدبن عتبه استاندار مدینه میفرماید: «ای امیر! ما خاندان نبوت و معدن رسالتیم، خاندان ما محل آمد و رفت فرشتگان و محل نزول رحمت خدا است. خداوند اسلام را از خاندان ما شروع و افتتاح نموده و تا آخر نیز همگام با خاندان ما به پیش خواهد برد. اما یزید، این مردی که تو از من توقع بیعت با او را داری، مردی است شرابخوار که دستش به خون افراد بیگناه آلوده شده است. او شخصی است که حریم الهی را درهم شکسته و آشکارا در مقابل چشم مردم مرتکب فسق و فجور میگردد. آیا رواست شخصیتی همچون من با آن سوابق درخشان و اصالت خانوادگی با چنین مرد فاسدی بیعت کنم؟»[۲۴].
۳ـ امام و حفظ اسلام
یکی از موضوعاتی که در کلام گهربار امام حسین(ع) و شبیه آن در بیانات امام خمینی(ره) توجه هر شنوندهای را به خود جلب میکند حفظ اسلام است. حضرت سیدالشهداء(ع) میفرمایند: «لو لم یَسْتَقِمْ دین جدی الا بقتلی فیاسیوف خذینی» (اگر دین جدّم پیامبر(ص) استوار نمیماند مگر به کشته شدن من، پس ای شمشیرها مرا دریابید). آن حضرت در پاسخ «مروان بن حکم» میفرمایند: «و علی الاسلام السّلام اِذْ قَدْ بُلِیَتِ الاُمَةُ بِِراعٍ مِثْلِ یزید»[۲۵]. (باید فاتحه اسلام را خواند که مسلمانان به فرمانروایی مثل یزید گرفتار شدهاند). و یا در منزل «بیضه» میفرمایند:
«مردم! پیامبر خدا(ص) فرمود: هر مسلمانی با سلطان زورگویی مواجه گردد که حرام خدا را حلال میکند و پیمان الهی را درهم میشکند، یا نسبت به قانون پیامبر مخالفت میکند و در میان بندگان خدا راه گناه و معصیت و عدوان و دشمنی در پیش میگیرد، ولی او در مقابل چنین سلطانی، با عمل و یا با گفتار اظهار مخالفت ننماید؛ بر خداوند است که این فرد (ساکت) را به محل همان طغیانگر و آتش جهنم داخل کند»[۲۶]. تاریخنگاران نوشتهاند: برادر عزیز و سرباز فداکار امام حسین(ع) یعنی قمر بنی هاشم، حضرت ابوالفضل العباس(س) هنگامی که دستش قطع میشود شعار میدهد: وَ اللهِ اِنْ قطعتموا یمینی اِنی احامی ابداً عن دینی و عن امام صادق الیقینِ نَجْلِ النَّبیِ الطاهِر الامین به خدا سوگند، گرچه دست راست مرا قطع کردید، ولی من تا آنجا که زنده هستم از آیین خود و از امام و پیشوایم که در ایمان فرد صادقی است و فرزند پیامبر پاک و منزه و امین است دفاع میکنم.
امام خمینی(ره) که شاگرد مکتب حسین(ع) است، همه مقصد خویش را مکتب خود میداند و میفرماید: «تمام مقصد ما مکتب ماست، و همه باید فدای اسلام شویم. اگر ما اسلام را در خطر دیدیم، همهمان باید از بین برویم تا حفظش کنیم. بزرگان اسلام ما، در راه حفظ اسلام و احکام قرآن کریم کشته شدند، زندان رفتند، فداکاریها کردند، تا توانستند اسلام را تا به امروز حفظ کنند و به دست ما برسانند. اگر جهانخواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند ما در مقابل همۀ دنیای آنان خواهیم ایستاد»[۲۷].
۴ـ امام و قاطعیت در عمل و گفتار
آنگاه که حسین بن علی(ع) حرکت خویش را به سوی عراق اعلام کرد، عدهای با این حرکت مخالفت کردند و به آن حضرت پیشنهاد نمودند که از ادامه این راه خودداری ورزد. دلیل همه این خیرخواهان و دوراندیشان در این پیشنهاد روح پیمان شکنی و بیوفایی حاکم بر مردم کوفه بود و اعتقاد داشتند که کوفیان مردمی خوش استقبال و بد بدرقهاند. از جمله پیشنهادکنندگان عبدالله بن عباس بود. اما امام(ع) در پاسخ او میفرماید: «ای پسر عمو! به خدا سوگند، میدانم که تو از راه خیرخواهی و مهربانی و شفقت این پیشنهاد را میکنی. ولی من تصمیم گرفتهام که به سوی عراق حرکت کنم...»[۲۸].
و یا بنا بر قول مرحوم راوندی و بحرانی و محدثان دیگر هنگامی که «ام سلمه» همسر رسول خدا(ص) از حرکت حسین بن علی(ع) مطلع گردید به حضورش آمد و عرضه داشت: «با حرکت خود به سوی عراق مرا غمناک و محزون نگردان، زیرا من از جدت رسول خدا(ص) شنیدهام که میفرمودند فرزندم حسین در خاک عراق در محلی به نام کربلا کشته خواهد شد.
امام(ع) در پاسخ میفرمایند: «مادر! فکر نکن که از این جریان تنها تو مطلع هستی. خود من بهتر از تو میدانم که از راه ظلم و ستم و از راه عداوت و دشمنی کشته خواهم شد و سرم از تن جدا خواهد شد و خداوند بزرگ چنین خواسته است حرم و اهل بیت من اسیر و فرزندانم شهید و به زنجیر اسارت کشیده شوند و صدای استغاثه آنان طنین انداز گردد و کمک و فریادرسی پیدا نکنند، ولی...»[۲۹].
همچنین وقتی که امام(ع) در منزل «زباله» خبر شهادت مسلم بن عقیل را شنید بعضیها فکر کردند شاید حضرت از حرکت خویش منصرف گردد. امّا امام حسین(ع) فرمود: «خبر بس تأثرانگیزی به ما رسیده است و آن کشته شدن مسلم بن عقیل و هانی بن عروه و عبدالله بن بقطر است و شیعیان ما دست از یاری ما برداشتهاند، و اینک هر یک از شما که بخواهد در برگشتن آزاد است و از سوی ما حقی بر گردنش نیست»[۳۰].
هنگامی که «عمر اطرف» فرزند امیرالمؤمنین(ع) خدمت حضرت میرسد و عرضه میدارد اگر با یزید بیعت کنی این خطر برطرف خواهد گردید و شما از کشته شدن مصون خواهید ماند. امام در پاسخ میفرماید: «به خدا قسم که من هیچگاه زیر بار ذلت نخواهم رفت...»[۳۱].
ملت عزیز ایران همین قاطعیت و شجاعت را در فرزند عزیز فاطمه(س) حضرت امام خمینی(ره) دیدهاند. از لحظهای که در حجره مدرسه فیضیه بودند به قول آیتالله بهاءالدینی که میفرمایند: «من و آقا روحالله در یکی از حجرات مدرسه فیضیه بودیم، یکی از عمّال شاه آمد و جسارتی کرد به یکی از مفاخر، حضرت امام(ره) سیلی محکمی به صورت او زد».
تا خرداد ۴۲ و زندان رفتن و تبعید شدن و شهر به شهر گشتن و تا لحظههای آخر عمر مبارکش با عزمی راسخ و ارادهای پولادین و ایمانی محکم راهش را ادامه داد، که به نمونههایی از آنها اشاره میشود:
الف: وقتی شاه خائن در مهرماه ۱۳۵۷ به مناسبت گشایش مجلس شورای ملی سابق صحبت کرده و در سخنرانی خویش گفته بود (من از طفولیتم به امور دین و اسلام سرو کار داشتم یعنی مسلمان معتقدی هستم و...) بعضی زمزمه میکردند که شاه خوب است بماند ولی کارهای بد را کنار بگذارد.
حضرت امام خمینی فرمودند: «دو سه روز پیش، از دین در مجلس صحبت کرده، باید احکام اسلام را حفظ کرد باید چه... خوب مرد بیعقل، تو دیروز تاریخ اسلام که تاریخ شرافت یک ملت بود برداشتی و تاریخ دیگری را جایش گذاشتی... هرکس بگوید این باید بماند یا خوب است بماند، این خائن است که میگوید خوب است بماند». و یا هنگامی که شاه گفت، اشتباه کردهام، خیرخواهان و دوراندیشان که خواهان ماندن شاه بودند پیشنهاد میکردند که شاه سلطنت کند و حکومت نکند.
حضرت امام(ره) با صراحت فرمودند: «شاه باید برود و اینکه شاه سلطنت کند نه حکومت، خیانت است به ملت. آیا هیچ آدم با وجدانی، هیچ انسانی، میتواند یک همچو حکمی بکند که یک نفر آدم جانی که بیست و چند سال بر این ملت حکومت باطل کرده... حالا تا گفت که خوب من اشتباه کردم ببخشید... این اقرار به جرم است که در محاکم با این اقرار به جرم این را محکومش میکنند»[۳۲].
ب: وقتی حضرت امام(ره) تصمیم گرفتند از پاریس به ایران بیایند، تمام به اصطلاح خیراندیشان جمع شدند که به گونهای امام(ره) را از آمدن به ایران منصرف سازند. امام خمینی(ره) در مصاحبه کوتاه پنجم بهمن ۱۳۵۷ عزم راسخ خود را بر بازگشت قریب الوقوع به میهن اسلامی ابراز داشته و میفرمایند:
«من از همه ملت ایران تشکر میکنم و در اول فرصت پیش مردم ایران خواهم رفت تا با آنها یا کشته شوم، یا حقوق ملت را بگیرم و به ملت برگردانم» [۳۳].
ج: وقتی دولت بختیار در اثر فشار مردم و شعار و شعور مردم انقلابی ایران مجبور شد فرودگاهها را بر روی امام(ره) باز کند، امام(ره) در لحظات آخر به اعضای دفتر و کسانی که همراه او بودند میفرمایند:
«من از همه این آقایان متشکرم. از خدای تبارک و تعالی سلامت همه شما را میخواهم و من از اینکه شماها زحمت کشیدید عذر میخواهم. خداوند همه شما را حفظ کند و سلامت بدارد و ما حالا میرویم به این مملکت ببینیم که آیا چه میشود. هرچه که بشود هم، ما بنا داریم که برویم». ]یکی از حضار: ما افتخار میکنیم قربان در خدمتتان باشیم. امام(ره): «خدا همهتان را حفظ کند و من این را هم باید بگویم به شما آقایان، که به آقای یزدی و بعضی از آقایان گفتم که من بیعتم را از شماها برداشتم. عرض میکنم که ممکن است آنطوری که اینها تهیه دیدند در این سفر خطر در کار باشد و من میل ندارم که به خاطر من شماها خدای نخواسته در خطر بیفتید»[۳۴].
توضیح اینکه به نوشته روزنامه اطلاعات مورخ ۵/۱۰/۵۷ رادیو مونت کارلو در بخش عربی خود گفته بود: شاپور بختیار اطلاع یافته است که گروههایی برای ترور امام خمینی(ره) توطئه کردهاند و چند تروریست خارجی را نیز اجیر کردهاند و هم اکنون در ایران هستند. بختیار به امام خمینی(ره) پیغام داده است که در ایران خطر ایشان را تهدید میکند.
۵ـ کار انقلابی کردن به صلاح انقلاب
امام حسین(ع) در خارج از مکه در محلی به نام «تنعیم» به قافلهای برخورد کرد که در میان آن عدهای شتردار از سوی بُحَر بن یسّار حمیدی استاندار یمن بارهایی از حله یمنی و اجناس قیمتی به سوی شام و برای یزیدبن معاویه حمل میکردند. آن حضرت این اجناس را از شترداران گرفته و به تصرّف خویش درآورد و خطاب به آنان فرمود: «مَنْ اَحَبَّ مِنْکُمْ اَنْ یَنْصَرِفَ مَعَنٰا اِلَی الْعراق اوْفینا کِرٰائه و اَحْسَنّٰا صُحْبَتَةُ وَ مَنْ اَحَبَّ الْمُفٰارِقَةَ اَعْطَیْنٰاهُ مِنَ الکِرائة عَلیٰ مٰا قَطَعَ مِنَ الارضِ»[۳۵].
از عمل امام حسین(ع) چنین استفاده میشود که باید از هر فرصت مناسب در تضعیف طاغوت و در تقویت ضعفا و محرومان بهره برداری نمود و امام(ع) این ثروت را که از مردم بیچاره یمن به وسیله استاندار و دست نشانده معاویه جمعآوری شده و دربست در اختیار یزید قرار خواهد گرفت از چنگ این طاغوت میرهاند و در مواردی که به صلاح امت است صرف میکند و در اختیار فقرا و ضعفا که در طول این راه دور و دراز از حجاز تا عراق با آنان مواجه خواهد گردید قرار میدهد، ولی از طرفی شترداران و کرایهکشها را اگرچه در خدمت طاغوت قرار گرفتهاند چون از طبقه محروم و ضعیف جامعه هستند با کمال خوشرویی در اختیار سفر و برگشت آزاد میگذارد و در هر دو صورت کرایه آنها را میپردازد.
میبینیم حضرت امام(ره) به پیروی از امام حسین(ع) از هر فرصتی برای درهم شکستن رژیم طاغوت ستمشاهی استفاده میکند، دعوت کارکنان شرکت نفت به اعتصاب مورخه ۱۰/۸/۵۷ و صدور فرمان مبنی بر تشکیل کمیته حمایت از اعتصاب کنندگان مورخه ۱۸/۸/۵۷ جهت فلج کردن اقتصاد شاه و صدور فرمان مبنی بر فرار سربازان از سربازخانهها برای تضعیف بنیه دفاعی عوامل آمریکا و تأکید امام بر لزوم ادامه اعتصابها مورخ ۴/۹/۵۷ و ۲۵/۹/۵۷ تا سرنگونی شاه از آن جملهاند.
و یا امر میفرمایند از دادن مالیات خودداری نمایند، تا آنجایی که میفرمایند: بر شما کارکنان نفت واجب شرعی و الهی است که اعتصابتان را عمومی کنید و نگذارید نفت خارج شود. و در مورد سربازان فرمودند: «من از سربازان سراسر کشور خواستارم که از سربازخانهها فرار کنند این وظیفهای است شرعی که در خدمت ستمکار نباید بود»[۳۶].
اما چون میدانند این سربازان احتمالاً با مشکل روبرو خواهند شد و یا کارکنان شرکت نفت از خانوادههای کم درآمدند، لذا دستور میدهند مردم، سربازان را به خانههای خویش پناه دهند و از اعتصابیون حمایت مادی و معنوی نمایند.
«مردم در هر جا که هستند مکلفند به اینکه اینها (سربازان) را پناه بدهند، هم مخارجشان را بدهند و هم منزلی مخفی برای اینها به طوری که معلوم نشود که اینها کجا هستند، مردم مکلفند که این کار را بکنند و ما هم بابت وجوه شرعیه قبول داریم چیزی که همراهی به اینها میشود».
«مطلبی دیگر راجع به کارمندان شرکت نفت است، اینها هم از کار کنار رفتند، بسیاریشان استعفا کردهاند و اینها محتاج به اعانت هستند، متمکنین و مردم باید این کار را انجام بدهند. و هر چیزی که اعانت به این دولت ستمشاهی است باید مردم از آن خودداری کنند»[۳۷].
۶ـ عاشورا و ۱۵ خرداد ۴۲
حضرت امام خمینی(ره) انقلاب اسلامی ایران را نشأت گرفته از قیام حضرت سیدالشهدا(ع) میدانند و مقایسهای دارند بین یزید و یزیدیان و شاه و قوم ستمگرش. در این باره میفرمایند:
«آن روز یزیدیان با دست جنایتکاران گور خود را کندند و تا ابد هلاکت خویش و رژیم ستمگر جنایتکار خود را به ثبت رساندند، و در ۱۵ خرداد ۴۲ پهلویان و هواداران و سردمداران جنایتکارشان با دست ستمشاهی خود گور خود را کندند و سقوط و ننگ ابدی را برای خویش بهجا گذاشتند که ملت عظیمالشأن ایران بحمدالله تعالی با قدرت و پیروزی بر گور آتشبار آنان لعنت میفرستند»[۳۸].
ایشان در پیام خویش در تاریخ ۱۵/۳/۶۱ به مناسبت سالروز قیام ۱۵ خرداد و نیز در جمع گروهی از علما و ائمه جماعات و روحانیون و وعاظ قم و تهران میفرمایند:
«ملت عظیمالشأن در سالروز شوم این فاجعه انفجارآمیزی که مصادف با ۱۵ خرداد ۴۲ بود با الهام از عاشورا آن قیام کوبنده را به یاد آورد، اگر عاشورا و گرمی و شور انفجاری آن نبود، معلوم نبود چنین قیامی بدون سابقه و سازماندهی واقع میشد. واقعه عاشورا از سال ۶۱ هجری تا خرداد ۶۱ و از آن تا قیام عالمی بقیةالله ارواحنالمقدمه الفداء در هر مقطع انقلابساز است»[۳۹].
۷ـ عاشورا و سیاست و دیانت
امام خمینی(ره) نسبت به افرادی که میگفتند نمیشود در مقابل حکومت شاه قیام کرد و به حرف خود وجه شرعی میدادند و میگفتند شاه تا دندان مسلح است و قیام بر ضد چنین قدرتی امکانپذیر نیست، و یا دین را از سیاست جدا دانسته و میگفتند سیاست در شأن علما نیست میفرمایند:
«امام حسین ـ علیهالسلام ـ نیروی چندانی نداشت و قیام کرد. او هم اگر ـ نعوذبالله ـ تنبل میبود میتوانست بنشیند و بگوید تکلیف شرعی من نیست که قیام کنم، دربار اموی خیلی خوشحال میشد که سیدالشهدا بنشیند و حرف نزند و آنها بر خر مراد سوار باشند، اما مسلم بن عقیل را فرستاد تا مردم را دعوت کند به بیعت تا حکومت اسلامی تشکیل دهد.
وقتی که حضرت سیدالشهدا ـ سلامالله علیه ـ آمد مکه و از مکه در آن حال بیرون رفت، یک حرکت سیاسی بزرگ بود که در یک وقتی که همه مردم دارند به مکه میروند ایشان از مکه خارج شود، این یک حرکت سیاسی بود، تمام حرکاتش حرکات سیاسی بود، اسلامی سیاسی و این حرکت اسلامی سیاسی بود که بنی امیه را از بین برد و اگر این حرکت نبود اسلام پایمال شده بود»[۴۰].
۸ـ استقامت در میدان عمل
یکی از اموری که امام حسین(ع) با الهام از کلام الهی روی آن تکیه میکردند صبر و استقامت و بردباری است از جمله:
الف: در پاسخ مردی از کوفه به نام «ابوهرم» که از حضرت سئوال میکند: چه انگیزهای تو را واداشت که از حرم جدت بیرون بیایی؟ امام(ع) میفرمایند: «ای ابا هوم! بنی امیه با فحاشی و ناسزاگویی احترام مرا درهم شکستند. من راه صبر و شکیبایی را در پیش گرفتم و ثروتم را از دستم ربودند، باز هم شکیبایی کردم، ولی چون خواستند خونم را بریزند از شهر خارج شدم»[۴۱].
ب: بنا به نقل «ابن قولویه» و «مسعودی»، امام حسین(ع) آنگاه که نماز صبح را به جا آورد، رو به سوی نمازگزاران کرد و پس از حمد و سپاس خداوند به آنان فرمود: «خداوند به کشته شدن شما و کشته شدن من در این روز اذن داده است و بر شماست که صبر و شکیبایی در پیش گیرید و با دشمن بجنگید»[۴۲].
مرحوم صدوق در معانی الاخبار میگوید، امام(ع) فرمودند: «ای بزرگزادگان! صبر و شکیبایی به خرج دهید که مرگ چیزی جز یک پل نیست که شما را از سختی و رنج عبور میدهد و به بهشت پهناور و نعمتهای همیشگی میرساند»[۴۳].
ج: امام حسین در روز عاشورا و در لحظههایی حساس هنگامی که چندتن از نوجوانان هاشمی و آل ابوطالب مانند محمد و عون فرزندان عبدالله جعفر و محمد بن مسلم دسته جمعی همچون عقاب به سوی دشمن حملهور بودند فرمودند: «عموزادگان من و خاندان من! در مقابل مرگ صبر و استقامت به خرج دهید که به خدا سوگند پس از امروز روی ذلت و خواری نخواهید دید»[۴۴].
و یا خواهرش حضرت زینب(س) را دعوت به صبر و بردباری مینماید و آخرین کلام امام(ع) در لحظه شهادت این است که: «در مقابل قضا و قدر تو شکیبایم ای پروردگاری که به جز تو خدایی نیست. ای فریادرس دادخواهان، که مرا جز تو پروردگار و معبودی نیست، بر حکم و تقدیر تو صابر و شکیبایم»[۴۵].
حضرت امام خمینی(ره) در تمام مراحل انقلاب به پیروی از حسین بن علی(ع) راه صبر و استقامت را پیشه خود ساخته و مردم را هم متوجه این امر مهم نموده و در بیانات خویش در فروردین ۴۲ در مورد وظایف عمومی مسلمین برای صیانت از اسلام میفرمایند:
«شما پیرو پیشوایانی هستید که در برابر مصایب و فجایع صبر و استقامت کردند، آنچه امروز میبینیم نسبت به آن چیزی نیست، پیشوایان بزرگوار ما حوادثی چون عاشورا و شب یازدهم محرم را پشت سر گذاشتند و در راه دین خدا چنان مصایبی را تحمل کردهاند، عیب است برای کسانی که ادعای پیروی از حضرت امیر(ع) و امام حسین(ع) را دارند در برابر این نوع اعمال رسوا و فضاحت آمیز دستگاه حاکمه خود را ببازند»[۴۶].
«ما باید روی آن فداکاریها حساب کنیم که سیدالشهدا چه کرد و چه بساط ظلمی را برهم زد و ما هم چه کردهایم؟ مگر خون ما رنگینتر از خون سیدالشهداست؟ ما چرا بترسیم از اینکه خون بدهیم، یا اینکه جان میدهیم؟ دستور است این. دستور عمل امام حسین(ع) دستور است برای همه که کُلِّ یَوْمٍ عٰاشُورا وکُلُّ اَرْضٍ کَرْبَلا دستور است به اینکه هر روز و در هر جا باید همان نهضت را با استقامت ادامه بدهید»[۴۷].
معظمله، ضرورت صبر و شکیبایی در برابر مشکلات را مورد تأکید قرار میدهند و میفرمایند: «صبر کلید ابواب سعادات و سر منشأ نجات از مهالک است. صبر، بلیات را بر انسان آسان میکند و مشکلات را سهل مینماید و عزم و اراده را قوت میدهد. مقصد هرچه بزرگتر باشد، رنج در راه آن هرچه زیاد باشد باید انسان تحمل کند. اگر چنانچه استقامت کنیم مؤید به تأییدات الهی هستیم»[۴۸].
۹ـ امام و عمل به تکلیف
یکی از وظایفی که حسین بن علی(ع) از ابتدای حرکت تا انتها روی آن تأکید دارند عمل به تکلیف است. با اینکه میداند و آگاه است که این راه مصایب و مشکلات دارد و جوانانش کشته و اهل بیت او اسیر میشوند و به استغاثه او کسی پاسخ نمیدهد، اما در برابر ظلم ظالمان و ستم ستمگران وظیفهای دارند که باید به آن عمل نمایند، و لذا در منزل «بیضه» میفرمایند: «مردم! آگاه باشید، اینان (بنی امیه) اطاعت خدا را ترک و پیروی از شیطان را بر خود
فرض نمودهاند. فساد را ترویج و حدود الهی را تعطیل نمودهاند. فیٔ را (که مختص به خاندان پیامبر است) به خود اختصاص دادهاند. حلال خدا را حرام و اوامر و نواهی خداوند را تغییر دادهاند. و من به هدایت و رهبری جامعۀ مسلمانان و قیام علیه این همه فساد و مفسدین که دین جدم را تغییر دادهاند از دیگران شایستهترم»[۴۹].
آن حضرت(ع) در مسیر آمدن به کربلا در منزل دیگری به نام «بطن عقبه» با صراحت خطاب به یاران خویش میفرماید: «من درباره خودم هیچ پیش بینی نمیکنم جز اینکه به قتل خواهم رسید، زیرا در عالم رؤیا دیدم که سگهای چندی به من حمله نمودند و بدترین و شدیدترین آنها سگی بود سیاه و ابرص».
در این منزل پیرمردی از قبیله «عکرمه» به حضرت عرض میکند: مقصد کجاست؟ حضرت میفرماید: کوفه. پیرمرد عرض میکند: به خدا سوگندت میدهم از همین جا برگرد؛ زیرا در این سفر جز شمشیر و نیزه با چیز دیگری مواجه نخواهی شد. امام(ع) در پاسخ میفرماید: این مطلبی که تو درک میکنی برای من نیز واضح و روشن است، ولی برنامه خدا تغییر پذیر نیست، یعنی باید عمل به تکلیف شود»[۵۰].
و یا در پاسخ به خواهرش حضرت زینب میفرماید: «خواهرم! آنچه قضا و تقدیر است به وقوع خواهد پیوست»[۵۱]. منظور از این «قضا» همان فرمان و امر الهی در آن شرایط و چارچوب خاص و به انجام رساندن این تکلیف از سوی امام(ع) است. زیرا واژه «قضا» به معنای امر حتمی و به مرحله انجام رسانیدن تقدیر و مشیت و در مرحله بعد از تقدیر و اراده است.
حضرت امام خمینی(ره) به پیروی از جدش حسین بن علی(ع) روی مسئله ادای تکلیف و عمل به وظیفه تأکید داشتند. ایشان در روز ۲۷ آبان ۵۷ در پاریس در زمینه ضرورت مبارزه با ظلم ظالمین میفرمایند: «بر مسلمین است که این کار را بکنند، منتها [اگر] توانستیم این کار را انجام بدهیم که الحمدلله هم تکلیفمان را ادا کردیم و هم به مقصد رسیدیم و اگر نتوانستیم عمل بکنیم، به تکلیفمان عمل کردیم»[۵۲].
و در جای دیگری میفرمایند: «مهم برای ما این است که ما به تکلیفمان عمل کنیم. نباید نگران باشیم که مبادا شکست بخوریم. باید نگران باشیم که مبادا به تکلیف عمل نکنیم. همه ما مأمور به ادای تکلیف و وظیفهایم، نه مأمور به نتیجه، کشته شویم تکلیف را عمل کردیم، بکشیم هم تکلیف را عمل کردیم. اگر ما به تکلیفی که خدای تبارک و تعالی برای ما تعیین فرموده است عمل کنیم، باکی از این نداریم که شکست بخوریم»[۵۳].
«... هرچه روز عاشورا سیدالشهدا ـ سلام الله علیه ـ به شهادت نزدیکتر میشد افروختهتر میشد، و جوانان او مسابقه میکردند برای اینکه شهید بشوند، همه هم میدانستند که بعد از چند ساعت دیگر شهیدند. مسابقه میکردند آنها؛ برای اینکه میفهمیدند کجا میروند. آنها میفهمیدند برای چه آمدهاند. آگاه بودند که ما آمدیم ادای وظیفه خدایی را بکنیم، آمدیم اسلام را حفظ کنیم»[۵۴].
۱۰ـ پیوستگی تربیت یافتگان فرهنگ عاشورا با انقلاب اسلامی ایران
در تاریخ عاشورا میخوانیم: وقتی حضرت سیدالشهدا(ع) از مدینه به سوی کربلا میآمدند، کلمه استرجاع و آیه «اِنّا للهِ وَ اِنّٰا اِلَیْهِ راجِعُونَ» را تلاوت فرمودند. فرزندش علی اکبر(ع) عرض کرد: پدر! چرا این جمله را بر زبان جاری فرمودید؟ حضرت(ع) فرمودند: لحظهای به خواب رفتم هاتفی ندا داد که این کاروان میرود و مرگ به سراغ آنان میآید. حضرت علی اکبر(ع) عرض کرد: پدر! مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمودند: چرا پدر. عرض کرد: پس ما از کشته شدن چه باک داریم؟
رشادتهای حضرت عباس بن علی بن ابیطالب(ع)، حضرت قاسم بن الحسن(ع)، عون بن علی بن ابیطالب(ع)، احمدبن الحسن بن امیرالمؤمنین(ع)، عبدالله بن مسلم بن عقیل، عون و محمد فرزندان عبدالله بن جعفر بن ابیطالب(ع)، وهب بن وهب، عمروبن قرظة الانصاری، وهب بن عبدالله حباب الکلیمی، بکیر بن یزید الریاحی، نافع بن هلال بجلی، عبدالله بن جنادة بن لعب بن الحرث الانصاری، خلف بن مسلم بن عوسجه، حتی زنانی چون مادر «عبدالله بن عمیر» را میبینیم که با ایمان به الله و عشق به حسین(ع) برای حفظ مکتب چگونه مبارزه میکنند. و یا نوشتهاند پس از کشته شدن «جنادۀ انصاری» فرزند یازده سالهاش «عمر» که به همراه پدر و مادرش به سرزمین کربلا وارد شده بود، به حضور امام رسید و اجازه نبرد با دشمن خواست. حسین بن علی(ع) درباره وی چنین فرمود:
«این نوجوان که پدرش در حملۀ اول کشته شده است، شاید بدون اطلاع مادرش تصمیم به نبرد گرفته است و مادرش به کشته شدن وی راضی نباشد. عمر، این نوجوان ایثارگر چون گفتار امام(ع) را شنید عرضه داشت: نه به خدا، مادر من است که دستور داده است جانم را فدای تو و خونم را نثار راهت کنم. امام چون این پاسخ را شنید اجازه داد. عمر حرکت نمود و در مقابل صفوف دشمن با شعوری خاص، این شعار حماسی را میخواند: اَمیری حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاَمیر سُرُورُ فُوٰادِ الْبَشیر النَّذیر عَلِیٌّ وَ فٰاطِمةُ والِدٰاهُ فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظیرِ امیر من حسین است و چه نیکو امیری. سرور قلب پیامبر بشیر و نذیر، علی و فاطمه پدر و مادر اوست. آیا برای او همانندی میدانند؟ نوشتهاند که این نوجوان شجاع و ایثارگر پس از درگیری با دشمن کشته شد، دشمن سر او را از پیکرش جدا کرد و به سوی خیمهها انداخت. مادر او سر بریده نوجوانش را برداشت و پس از آنکه خاک و خونش را پاک نمود، به سوی یکی از لشگریان دشمن که در نزدیکی او بود انداخت و او را به هلاکت رسانید. آنگاه به سوی خیمه بازگشت و چوبی به دست گرفت و در حالی که این دو بیت را میخواند به سوی دشمن حمله کرد اِنّی عَجُوزٌ فِی النِساءِ ضَعیفَةٌ خٰاوِِیَةٌ بالیةٌ نَحیفَةٌ اَضْرِبُکُمْ بِضَرْبَةٍ عَنیفَةٍ دُونَ بَنی فٰاطِمَةَ الشَّریفَةِ من در میان زنها زنی ضعیفم؛ زنی پیر و فرتوت و لاغر. بر شما ضربه محکمی وارد خواهم ساخت در دفاع و حمایت از فرزندان فاطمه عزیز. پس از آن دو نفر را مضروب ساخت و به دستور امام(ع) به سوی خیمهها بازگشت[۵۵]. لذا حسین بن علی(ع) درباره این اصحاب و یاران و اهل بیت خویش میفرمایند: «من اصحاب و یارانی بهتر از یاران خود ندیدهام و اهل بیت و خاندانی باوفاتر و صدیقتر از اهل بیت خود سراغ ندارم. خداوند به همه شما جزای خیر دهد»[۵۶].
با مروری به تاریخ انقلاب اسلامی از خرداد سال ۴۲ تا ۲۲ بهمن ۵۷ بویژه هشت سال دفاع مقدس فرهنگ عاشورا آشکار میگردد و تاریخ تکرار میشود. این پیوستگیها در وصیت نامههای رزمندگان، در پیشانی بندها و نوشتهها بر پشت و سینه و بازو، در شعارها و سرودهای جبهه، در نام و رمز عملیات، در حال و هوای شب عملیات، عملکرد خانواده شهدا، تابلوهای نوشته، مزار نوشتهها، مجالس سوگواری شهدا و سرودهای دوران هشت سال دفاع مقدس به روشنی و با صمیمیتی آشکار به چشم میخورد.
شب عملیات، فرمانده فریاد زد: عزیزان! ما یک بار حسین را در کربلا تنها گذاشتیم و چهارده قرن تحقیر و تازیانه و توهین و شکنجه چشیدیم. هرگز مبادا این بار حسین(ع) را تنها بگذاریم. به خاطر دارم در یکی از عملیاتها وقتی از ورود جوانی که در عملیات قبل دست راستش قطع شده بود و با دست مصنوعی میخواست سوار قایق شود جلوگیری کردم، برگشت و به من گفت مگر قمر بنی هاشم حضرت عباس(ع) با یک دست از امام حسین(ع) دفاع نکرد؟ چرا نمیگذاری بروم و از رهبرم دفاع کنم؟ و یا به یاد دارم در یکی از اعزامها از رفتن جوانی که یکی از برادرانش شهید و برادر دیگرش مجروح و در بیمارستان بستری بود و تنها فرزند ذکور خانواده بود جلوگیری میشد، مادرش جلو آمد و گفت: فرزند از آنِ من است و من او را بزرگ کردهام و خودم گفتهام که باید بروی و از اسلام دفاع کنی. و یا مادری که در تشییع جنازه دو فرزندش میگوید، ای کاش به اندازه تمام رگهای بدنم فرزند داشتم و در راه دفاع از این انقلاب فدا میکردم. و یا آن نوجوان سیزده سالهای که وقتی هجوم سراسری دشمن را مشاهده میکند، با بستن نارنجک به خویش به زیر تانک خصم میرود. و همه شعارشان این است که ما همه باید فدای اسلام شویم. و لذا امام راحل رهبر را آن نوجوان سیزده ساله میدانند و میفرمایند:
«اینجانب هر وقت با این عزیزان معظم برخورد میکنم، یا وصیتنامه انسانساز شهیدی را میبینم احساس حقارت و زبونی میکنم. هرچه انقلاب اسلامی دارد از برکت مجاهدت شهدا و ایثارگران است. کارنامه نورانی شهادت و جانبازی عزیزان شما گواه صادقی بر کسب بالاترین امتیازات و مدارج تحصیلی معنوی آنان است، که با مُهر رضایت خدا امضا شده است و کارنامه شما در گرو تلاش و مجاهدت شماست». برگرفته از کتاب مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا، چاپ موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)
[۱]. آل عمران / ۱۶۴. [۲]. آل عمران / ۱۶۴. [۳]. جمعه / ۲. [۴]. حدید / ۲۵. [۵]. طلاق / ۱۱. [۶]. اعراف / ۱۵۶. [۷]. انفال / ۲۴. [۸]. نهجالبلاغه، خطبه اول. [۹]. نهجالبلاغه فیضالاسلام، خطبه ۹۵، ص ۲۸۴. [۱۰]. مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۱۸۸. [۱۱]. صحیفه نور، ج ۲۰، ص ۱۸۹. [۱۲]. همان، ج ۱۷، ص ۶۰. [۱۳]. همان، ج ۱۷، ص ۵۸. [۱۴]. لهوف، ص ۵۳، مثیر الاحزان، ص ۲۱، سخنان امام حسین(ع)، ص ۶۴. [۱۵]. لهوف، ص ۲۶. [۱۶]. کامل ابن اثیر، ج ۳، ص ۷۶. [۱۷]. تاریخ طبری، ج ۷، ص ۲۷۶. [۱۸]. لهوف، ص ۶۵. [۱۹]. ارشاد مفید، ص ۲۲۳. ۲۰]. فصّلت / ۳۰. [۲۱]. بررسی تحلیلی از نهضت امام خمینی، ج۱، ص ۳۱۰. [۲۲]. همان، ج ۱، ص۱۵۱. [۲۳]. کوثر، ج ۱، ص ۱۰۴. [۲۴]. تاریخ طبری، ج ۷، ص ۲۱۶، کامل ابن اثیر، ج ۳، ص ۲۶۳. [۲۵]. لهوف، ص ۲۰. [۲۶]. کامل ابن اثیر، ج ۳، ص ۲۸۰. [۲۷]. کلمات قصار امام خمینی، ص ۳۱. [۲۸]. کامل ابن اثیر، ج ۳، ص ۲۷۶. [۲۹]. قطب راوندی: حوائج، ص ۱۶ و بحرانی: مدینة المعاجز، ص ۲۴۴. [۳۰]. ارشاد مفید، ص ۲۲۳. [۳۱]. لهوف، ص ۲۳. [۳۲]. کوثر، ج ۲، ص ۱۸۲. [۳۳]. همان، ج ۲، ص ۶۲۸. [۳۴]. همان، ج ۲، ص ۶۲۲. [۳۵]. ارشاد مفید، ص ۲۱۹. [۳۶]. کوثر، ج ۲، ص ۵۱۸. [۳۷]. همان، ص ۵۱۹. [۳۸]. صحیفۀ نور، ج ۱۶، ص ۱۷۹. [۳۹]. همان، ص ۲۱۹. [۴۰]. همان، ج ۱۸، ص ۱۴۰. [۴۱]. مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۲۲۶. [۴۲]. کامل الزیارات، ص ۳۷. [۴۳]. شیخ صدوق: معانی الاخبار، به نقل از بلاغة الحسین، ص ۱۹۰. [۴۴]. تاریخ طبری، ج ۷، ص ۳۵۸. [۴۵]. مقتل مقرّم، ص ۳۴۴. [۴۶]. صحیفه نور، ج ۱، ص ۳۸. [۴۷]. همان، ج ۲، ص ۲۲۰. [۴۸]. کلمات قصار حضرت امام خمینی، ص ۷۴. [۴۹]. الاشراف، ج ۳، ص ۱۷۱. [۵۰]. ارشاد مفید، ص ۲۲۳، و ابن عساکر، ص ۲۱۱. [۵۱]. مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۲۲۵. [۵۲]. کوثر، ج ۲، ص ۳۳۶.[۵۳]. کلمات قصار امام خمینی، ص ۵۰. [۵۴]. صحیفه نور، ج ۱۵، ص ۵۵. [۵۵]. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۷، مناقب، ج ۳، ص ۲۱۹. [۵۶]. لهوف، ص ۷۹ و مقتل خوارزمی، ج ۱، ص ۲۴۶.