پرتال امام خمینی(س): اهمیت اندیشه های امام خمینی(س) بر هیچ کسی پوشیده نیست، ایشان یکی از بزرگترین اندیشمندان مسلمان بودند و اندیشه های ایشان در شناخت نظر کلی اسلام، بسیار با ارزش است. از سوی دیگر ایشان در حوزه سیاست و امور سیاسی جامعه دارای آرا و دیدگاه های حائز اهمیتی هستند. همچنین ایشان رهبر یک انقلاب بزرگ بودند. انقلابی که توانست یکی از رژیم های استبدادی و دست نشانده را سرنگون سازد و نظامی به نام جمهوری اسلامی جایگزین آن نماید. علاوه بر رهبری انقلاب و تاسیس نظام جمهوری اسلامی، ایشان ۱۰ سال به اداره، سرپرستی و راهبری این نظام همت گماشت و اداره جامعه و نظام سیاسی و تجارب علمی و نظری وی در خلال این مدت نسبتا طولانی، نظرات سیاسی ایشان را به عنوان یکی از مهمترین دیدگاه های اسلامی، مطرح می سازد.
نشریه حریم امام در شماره ۴۱۳ گفت و گویی با نجف لک زایی در باره شیوه مدیریت و رهبری امام خمینی چگونه بود؟ منتشر کرده که متن کامل آن از نظر می گذرد: گفتنی است که حجت الاسلام والمسلمین دکتر نجف لکزایی رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، نویسنده و پژوهشگر، با برشمردن امتیازات حضرت امام خمینی(س) نسبت به سایر مراجع تقلید زمان خود، نقش ایشان در مدیریت و رهبری جامعه را مورد توجه قرار داد.
در ابتدا برای ما توضیح بدهید که امتیاز حضرت امام خمینی(ره) نسبت به سایر مراجع تقلید زمان خود، در چه بود؟
تقریباً در این باره اتفاقنظر وجود دارد که حضرت امام رحمة اللهعلیه، ارتقا دهندة رهبری شیعی، از سطح مرجعیت به سطح امامت بود و موفق شد که دو رابطه را تبدیل به یک رابطه کند. از دورة صفویه که در ایران حکومت شیعه را بنیانگذاری کرد، تا انقلاب اسلامی، دو رابطه در ایران همیشه وجود داشت: یکی، رابطة مراجع معظم تقلید با مقلدین و دوم، رابطة شاه با رعایا. این روابط به دلیل ویژگیهایی که داشتند، در خیلی از اوقات با تنش همراه میشدند. دلیلش این بود که در آن رابطة مراجع و مقلدین، شاه در بخش مقلدین قرار میگرفت و علیالقاعده باید از یک مرجع تقلید تبعیت میکرد. با این حال برخی از شاهان این تبعیت را نداشتند و از همین رو، تعارض به وجود میآمد. چون علامت تقلید نکردن و تبعیت نکردن از مجتهد، این بود که اقداماتی بر خلاف فتاوا و دستورات مجتهدان انجام میگرفت و مجتهدان ناگزیر بودند که با فتاوای دیگر از آن تخلفات جلوگیری کنند؛ برای مثال، در فتوای تحریم تنباکو، اقداماتی صورت گرفت که استقلال ایران را به خطر میانداخت و از سوی مرجع تقلید زمان، مرحوم میرزای شیرازی، حکمی صادر شد و شاه بر اثر فشارهای اجتماعی و مذهبی، مجبور به تبعیت از آن شد. دلیلش آن بود که در رابطة دوم، یعنی رابطة شاه و رعیت، شاه مراجع تقلید را جزو رعایای خودش میدید و بنابراین انتظار داشت که مراجع از دستورات او، همانند رعایا تبعیت کنند.
کاری که امام رحمة اللهعلیه انجام داد، این بود که این دو رابطه را تبدیل به یک رابطه کرد و این رابطه، رابطة امام و امت شد. در رابطة امام و امت، هم رابطة مذهبی وجود دارد و هم رابطة سیاسی. در این صورت تعارضی میان رهبری مذهبی و رهبری سیاسی در سطح جامعه ایران وجود نخواهد داشت. لذا امام سطح رهبری شیعه را از مرجعیت به امامت ارتقا داد و از آن رابطة مرجع تقلید و مقلدین یا بنا بر نظر اخباریها، رابطة محدث و مستمع به رابطة امام و امت ارتقا داد که یک رابطة عمیقتر، گستردهتر، نافعتر و ارجمندتر است.
وظیفة رهبر چیست و چگونه میتواند جامعه را به سمت وضعیت مطلوب راهبری کند؟
وقتی که رابطة رهبری در جامعه به مطلوب خودش میرسد، امکانات جدیدی برای جامعه به وجود میآید. از این فضای جدید میتوانیم به فضای راهبردی یاد کنیم. البته فضای قبلی هم فضای راهبردی بود، اما میتوانیم از آن تعبیر به سطح محدودتر و در سطح خردتر کنیم. کاری که رهبران انجام میدهند، کار راهبردی است. رهبران در سطوح پایین خودشان را درگیر نمیکنند. بلکه پیوسته سطح تصمیمگیری و برنامهریزی و سازماندهی منابع و امکانات و نظارتها و تصمیمگیریها، در سطوح کلان اتفاق میافتد. مهمترین کار رهبران این است که میان اهداف و به عبارتی، اهداف راهبردی با امکانات راهبردی و روشهای راهبردی، ارتباط برقرار کنند؛ چون ممکن است که ما اهداف بسیار زیبایی را ترسیم کنیم و بخواهیم به آنها برسیم؛ اما برای تحقق این اهداف امکانات لازم و روشهای مناسبی را در پیش نگیریم، لذا هیچ موقع به آن اهداف نمیرسیم؛ امری که به شدت در میان افراد غیر راهبردی وجود دارد. اساساً شما انسانی را روی کرة زمین نمیتوانید پیدا کنید که به صورت فطری و طبیعی خواهان خیر و سعادت نباشد؛ اما ما میدانیم که برخی از مردمان به اموری که دوست دارند، نمیرسند.
یکی از مهمترین دلایلش این است که آن مردم فقط امور خوب را دوست دارند؛ اما تلاشی برای رسیدن به آن نمیکنند و امکانات لازم را برای تحقق اهداف فراهم نمیکنند. یا اگر هم امکاناتی دارند از روشهای مناسب برای تحقق آن اهداف بهره نمیگیرند. وقتی سطح رهبری ارتقا پیدا کند، تکالیف جدیدی متوجه امام مسلمین میشود. چون همة اختیارات حوزة رهبری که برای معصوم بوده، برای فقیه جامعالشرایط هم هست؛ بنابراین همة شئون و وظایفی که برای نبی و امام در حوزة امامت و رهبری جامعه بوده، برای فقیه جامعالشرایط هم هست و اثبات میشود و حضرت امام خمینی هم بر این امر تصریح کرده و میفرماید: «کل ما کان للنبی صلی الله علیه وسلم والأئمة فهو للفقیه أیضاً». این را ما در عرصههای مختلف میتوانیم تبیین کنیم، اما در یک بخش، بحث تبیین و ارائة دین برای مردم مطرح است و بعد، اجرای آن. طبیعتاً تبیین و ارائة دین هر کدام از رهبران متفاوت است. در باب پیامبر، میگوییم که به ایشان وحی میشد و حضرت، وحی را ابلاغ میکرد. در باب ائمه علیهمالسلام، میگوییم وقتی وحی قطع شده و آنچه پیامبر آورده بود، ائمه تبیین میکردند و آن را بسط میدادند. در باب فقیه جامع الشرایط، میگوییم ایشان اجتهاد و استنباط میکند و فتوا میدهد.
مهمترین کاری که امام در این راهبردی که به آن اشاره کردید، انجام داد، چه بود؟
کار مهمی که امام انجام داد، این بود که فرمود اسلام باید در تمامیت خودش احیا بشود که یک بخش اسلام، فقه است؛ اسلام بخشهای دیگری هم دارد؛ از جمله، بخشهای اخلاقی، اعتقادی، سیاسی، اجتماعی، حقوقی، اقتصادی و نظامی. بنابراین احیای اسلام بهطور کامل، در دستور کار قرار دارد. من در جای دیگری این بحث را مطرح کردم که در واقع دینشناسی امام، نظاممند، جامع، بنیادین و هدفمند بوده است و دینشناسی جزئی نیست. فرق این دو دینشناسی در این است که در دینشناسی جزئی گفته میشود که هر مقدار از دین را که میتوانید عمل کنید و به همان مقدار تکلیف دارید. نتایجی هم بر اعمال شما مترتب میشود. در این تبیین، قدرت شرط تکلیف است و اگر قدرت نباشد، تکلیفی هم وجود نخواهد داشت. تکلیف متوجه کسی که قدرت ندارد، نمیشود. اما در دینشناسی امام، اینطور نیست. در دینشناسی امام عمل به دین است که آن نتایج را در پی دارد. یعنی نگاه سیستمی در اینجا صورت میگیرد. لذا قدرت شرط تکلیف نیست. ما مکلف به همة تکالیف دینی هستیم؛ اما اگر قدرت نداشتیم، از انجام برخی تکالیف شرعی، معذور هستیم؛ یعنی عذر داریم. اینکه عذر ما موجه است یا غیرموجه، قضاوتش با خدای متعال است. آیا مقصر بودهایم از اینکه نمیتوانیم به تکالیف عمل کنیم یا مقصر نبودهایم، با خداست. به هر حال اگر کسی عذر دارد باید تلاش کند که در اولین فرصت از این حالت خارج بشود؛ عذری که پیش آمده و نمیتواند به تکالیف شرعی عمل کند، باید آن را برطرف کند. امام در مباحث مختلفی به این موضوع اشاره کرده است که اگر شما میبینید امروزه جوامع اسلامی تبدیل به جوامع ذلیل و عقبمانده شدهاند، به این خاطر است که به اسلام عمل نمیکنند. عمل به بخشی از اسلام، عمل به اسلام نیست. برای مثال اتومبیل را فرض کنید. این اتومبیل وقتی کار میکند که تماماً سرپا باشد؛ اما اگر یک بخش آن کار نکند، گویا اصلاً اتومبیلی وجود ندارد. مثلاً اتومبیل نو را از کارخانه میخرید، اما هنوز به آن بنزین نزدهاید. چنین اتومبیلی حرکت نمیکند و در واقع فایدهای هم ندارد؛ چون همانطور که در منطق خواندهایم، نتیجه تابع اخس مقدمات است. ضعیفترین بخش سیستم، کل سیستم را در طرف خودش میکشد. دین هم همینطور است. اگر کسی به یک بخش از دین عمل نماید و از باقی مقولههای دین صرف نظر کند، در واقع به دین عمل نکرده است. آن نتایجی که قرار بود بر دین مترتب بشود، مترتب نمیشود. مثالی که امام میزند، مثال ابلیس است. ابلیس که مشکل اعتقادی نداشت. به خاطر اینکه وقتی خدا به او دستور داد که بر آدم سجده کند، به خدا نگفت که من تو را به خدایی قبول ندارم؛ بلکه گفت من بر آدم سجده نمیکنم چون تو مرا از آتش آفریدهای و آدم را از خاک؛ و من برترم. یعنی خدا و خالقیت خدا را قبول دارد؛ حتی معاد را هم قبول دارد، چون خطاب به خداوند میگوید أَنْظِرْنِی إِلَیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ ... یعنی تا روز قیامت به من وقت بده. بنابراین پذیرش برخی از دین و رد بخش دیگری از دین، آن نتایجی که باید بر عمل بر دین بار بشود، بار نمیشود. تمام همت و تلاش ما باید این باشد که به همة این بسته عمل کنیم؛ لذا امام از همین جا وارد میشود و میفرماید: «صرف قانون برای سعادت بشر کافی نیست.» اینکه کسانی آمدند و گفتند عصر غیبت، دوران تعطیل است. امام غایب است و ما هم تکلیفی نداریم...! اینها اصلاً منطق دین را متوجه نشدند. در این صورت قرآن به چه کار ما میآید؟ امام میفرماید اگر قرآن در عصر غیبت نسخ نشده، که نشده است، پس ما باید به آن عمل کنیم. اینکه به آن عمل کنیم و آیات قرآن را اجرا کنیم، اجرای بسیاری از آیات نیاز به حکومت دارد. مقرراتی هست که از سوی خداوند وضع شدهاند که اگر به مرحلة اجرا دربیایند، نیاز به تشکیل حکومت است. مگر میشود بدون تشکیل حکومت به دستورات و آیات قرآن عمل کنیم؟ این حکومت احتیاج به رهبر و امام دارد. امام زمان ارواحنا الفدا غایب است. فقیه جامع الشرایط به عنوان نایب امام زمان عهدهدار امور جامعه میشود. پس اهداف باید مشخص بشوند. هدفی که امام مشخص میکند، این است که به همة اسلام عمل کنیم. اگر همة اسلام را احیا و به آن عمل کنیم، به قرب الهی و سعادت نائل میشویم.
امام در اینجا جنبشها و نهضتهای معاصر را آسیبشناسی هم میکند و میفرماید: «گاهی اوقات پیش آمده که نهضتهایی پیش آمدند که مردم را به چیزی غیر از اسلام دعوت کردند؛ مثلاً مردم را به آزادی یا ملی کردن نفت یا به عدالت دعوت کردند.» امام به این نحلهها هشداری میدهد و میفرماید: «اگر شما را به هر چیزی غیر از اسلام دعوت کردند، شما بگویید نه. شما بگویید ما اسلام را میخواهیم. اگر اسلام حاکم شد، نفت هم ملی میشود. اگر اسلام حاکم شد، آزادی هم میآید. اگر اسلام حاکم شد، عدالت هم میآید.» ایشان خیلی مراقبت میکند که چیز دیگری به جای اسلام در رأس قرار نگیرد. البته دلایلی هم میآورد؛ از جمله در حدیث اول کتاب چهل حدیث که بحث اقتدای به پیامبر گرامی اسلام و ائمة اطهار را ذکر میکند.
ما باید نگاه کنیم که پیامبر و ائمه علیهمالسلام چه کار کردند و ما از آنان الگو بگیریم. فعالیت پیامبران دو محور داشت: یکی دعوت به توحید و دیگر مبارزه با طاغوت. دعوت به توحید فقط توحید نظری را شامل نمیشود، بلکه توحید قلبی را هم شامل میشود و اساساً توحید نظری مقدمهای است برای توحید قلبی و عملی. همة ابعاد توحید در واقع مطرح است. وقتی اهداف مشخص بشود، در واقع بزرگترین کار رهبر همین تعیین اهداف و مرحلهبندی این اهداف است. ما میخواهیم به اسلام عمل کنیم. در این صورت طاغوت نباید باشد و باید توحید حاکم باشد. در مرحلة اول میخواهیم که طاغوت در ایران نباشد و در مرحلة بعد در منطقه طاغوتها نباشند تا به سطح بینالملل برسیم. تاریخ مبارزة امام را که نگاه میکنیم و سخنرانیهایی که در آن سال انجام داده، یعنی در آغاز دهة چهل، میبینیم در حین سخنرانی، به آمریکا، شوروی، انگلیس و رژیم غاصب صهیونیستی هشدار میدهد و بعد میفرماید: «لکن امروز، سروکار ما با آمریکا است. رئیسجمهور آمریکا بداند که منفورترین فرد نزد ملت است.» پس از انقلاب هم دیدیم که با آمریکا وارد معامله نشد و مبارزة با آن را فراموش نساخت. این همان کاری است که یک رهبر در مرحلة اول انجام میدهد. مرحلة دوم، بحث امکانات است. ما با چه امکاناتی میخواهیم به این اهداف برسیم. امام سعی میکند امکاناتی را که جهان اسلام دارد، از حالت بالقوه بودن تبدیل به بالفعل کند. اینجاست که نهادی مثل مسجد احیا میشود. دیگران هم بحث کردند، امکاناتی که امام فعال کرد، تماماً در جامعه وجود داشت و اصلاً ایشان هیچ امکاناتی را اضافه نکرد؛ بلکه از همین امکانات موجود استفاده کرد و فقط آنها را زنده ساخت. دیگر امکانات، مکانی است که از مهمترین آنها مساجد است. مسجد تبدیل به سنگر شد. امام مردم را پیوسته دعوت میکرد که در مساجد سنگر بگیرید. حسینیهها و حوزههای علمیه هم در همین راستا فعال شدند. همة اینها در سنت اسلام از قبل بودهاند؛ اما امام آنها را احیا کرد. یکسری امکانات زمانی هم هست که امام آنها را احیا کرد؛ مثل ماه محرم و صفر. ایشان میفرماید: «این محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است.» همچنین اعیاد اسلامی، مانند عید فطر، عید غدیر و عید قربان که هر کدام را به نوعی احیا کرد. امام این امکانات زمانی و شعائر را زنده فرمود. همة اینها از قبل بوده و امام آمد و توجه ویژهای به آنها بخشید. اینکه ما انتظار را چگونه بفهمیم و مواجهة ما با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باید چگونه باشد. مواجهة ما با ایام الله باید چگونه باشد. امام همین چیزهایی که وجود دارد، را توجه میبخشد. اینکه باید خانوادة اسلامی زنده و به کانون خانواده نگاه دیگری بشود.
امام امکانات موجود را زنده میکند و جهت میبخشد. ایشان معتقد است که به لحاظ امکانات، دست جهان اسلام باز است؛ حتی به لحاظ امکانات مادی هم دست پُر است. برای اینکه جهان اسلام، از جمله در ایران، مهمترین منابع استراتژیک امروز دنیا را در اختیار دارد. نفت و گاز و ... دارد و به لحاظ جغرافیایی در چهارراه دنیا واقع شده است و به لحاظ جمعیت، نیروی کارآمد و عظیمی دارد. بنابراین برآورد امام از امکانات و منابع ایران و جهان اسلام، برآورد درستی است. برای اینکه با این منابعی که داریم، میتوانیم اسلام را زنده و به آن عمل کنیم. جمعیت جوان، انسانهای پاک و با انگیزه و منابع دینی سرشار، از جمله سرمایههای جهان اسلام است. ما به لحاظ فقهی، از پشتوانة قوی برخوردار هستیم. فقه جواهری، پشتوانة فقهی ما است؛ به لحاظ فلسفی از یک پشتوانة قوی برخوردار هستیم؛ حکمت متعالیه، دستگاه فلسفی فوقالعاده قدرتمندی است؛ به لحاظ کلامی از سنت کلامی قوی برخوردار هستیم؛ دستگاه فکری امامت، در برابر دستگاه فکری خلافت و سلطنت و هر چه مغایر با این در حوزة مکاتب جدید باشد، از ما پشتیبانی میکند؛ دستگاه عرفانی قوی داریم؛ علم اخلاق بسیار قدرتمند و قوی در اختیار داریم که ما را پشتیبانی میکند؛ کتب حدیثی قوی مثل کافی داریم که ما را پشتیبانی میکند؛ علوم اسلامی قوی داریم؛ ما سیرة معصومین خیلی قوی داریم؛ ما قیام امام حسین علیهالسلام را داریم؛ ما سیرة امام علی علیهالسلام را داریم؛ ما سیرة پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را داریم؛ و... . بنابراین در حوزة امکانات، چه به لحاظ معرفتی، چه به لحاظ مادی و جغرافیایی و چه به لحاظ انگیزشی و الگویی، بسیار غنی هستیم. ما الگوی موسی در برابر فرعون را داریم؛ الگوی ابراهیم در برابر نمرود را داریم. اینها چیزهایی است که امام ذکر و به آنها استناد کرده است. باید از اینها استفاده کنیم.
کار سوم، مقولة روشها است.
با چه روشهایی از این امکانات استفاده کنیم و به آن اهداف برسیم؟
در حوزه روش، رهبر وظایف بسیار سنگینی دارد که امام بحمدالله به خوبی از عهدة آن برآمد. تمام دغدغة امام این بود که از روشهای صحیح و معتبر و اسلامی استفاده کند. هیچ روش غیر اسلامی را به کار نگیرد. کسی هم تا به حال نتوانسته موردی را پیدا کند و بتواند اثبات کند که امام از یک روش نادرستی استفاده کرده است. این در عالم سیاست، مخصوصاً و عالم مبارزه هم به صورت خاص، در دنیای امروز امر پذیرفته شدهای است که خیلی از اصول اخلاقی و انسانی زیر پا گذاشته بشود. مثلاً دروغ بگویند؛ دست به اسلحه ببرند؛ افرادی را ترور کنند و... . اما کسی در کارنامة امام یک دروغ نمیتواند پیدا کند. خیلی جالب است یک خلاف قانون هم در کارهای امام پیدا نمیشود. ایشان وقتی علیه کاپیتولاسیون قیام کرد، طبق اسنادی که داریم و خاطراتی که نقل شده، از سه منبع مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی را دریافت کرده بود. برخی گفتند که امام به ما گفته من یک کپی از مشروح مذاکرات میخواهم. هنگام تصویب قانون بحثی دربارة رانندگی در آنجا مطرح میشود. به این مضمون که آمریکاییها در اینجا رانندگی میکنند و ایرانیها مراعات نمیکنند و ممکن است تصادفی صورت بگیرد. امام بعدها که علیه کاپیتولاسیون سخنرانی کرد، مثالی که زد، مثال رانندگی بود. یعنی در آن سخنرانی امام علیه کاپیتولاسیون، رژیم هیچ چیزی پیدا نمیکند که بگوید امام آن چیزی که در سخنرانی بیان کرد، صحت ندارد. چون حتی مثال امام، مثالی است که در مشروح مذاکرات ذکر شده است. امام هیچ گاه در بیانیهها و سخنرانی خود سخنی خلاف واقع نمیگفت. بسیاری از گروهکها تلاش میکردند که از سخنان امام مجوزی برای قیام و اقدام مسلحانه بگیرند؛ اما ایشان چنین مجوزی هیچ گاه نداد. بیشترین تکیة امام روی آگاهی مردم بود. پیوسته بحثش این بود که مردم باید آگاه و وارد صحنه بشوند. روش ایشان، روش مردم محور بود. اینکه مردم را چگونه به صحنه میآورد، از طریق آگاهیبخشی و نه با فریبکاری. همین را ایشان در رابطه با مسئلة لبنان و فلسطین مطرح میکند. بعد از انقلاب وقتی عدهای از رزمندگان ما به لبنان رفتند تا در آنجا در برابر رژیم غاصب صهیونیستی مبارزه کنند، امام دستور داد که برگردند؛ با این حال اجازه داد که به مردم آنجا آموزش بدهند تا خود مردم لبنان و فلسطین از تمامیت ارضی خودشان دفاع کنند. مردم فلسطین باید از کشور خودشان دفاع کنند. در واقع مردم خود باید نقش ایفا کنند. بنابراین روش، روش اسلامی و مبتنی بر صداقت و بصیرت و حکمت و انگیزههای الهی است.
بیش از هفتاد بار، حضرت امام این آیه را در مکتوبات و فرمایشهای خود مورد استناد قرار داد: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَی وَ فُرادی» یعنی قیام ما باید برای خدا باشد و نه برای نفس. اگر قیام برای نفس باشد، خراب میشود و هیچ ارزشی ندارد. پس مردم باید بیدار بشوند و به آنها آگاهی داده بشود و اگر مردم بیدار و آگاه شدند، آن وقت برای خدا حرکت میکنند. این حرکت برای خدا، چه گروهی باشد و چه فردی باشد، مورد تأیید اسلام است. بنابراین ارتقای مرجعیت به امامت باعث میشود که امام بتواند راهبرد خودش را با سه ضلع اهداف و امکانات و روشها طراحی کند و به بهترین وجه اجرا نماید و نتیجة آن هم چیزی نیست جز پیروزی الهی.
در این راهبردی که از آن یاد کردید، امام تا چه اندازه موفق بوده است؟ آیا وضعیت فعلی جامعه، در ابعاد مختلف آن را موفقیت آن راهبردها قلمداد میکنید؟
موفقیت امری تدریجی است. ما باید به ظرف موفقیت توجه کنیم. امام در کار خودش موفق شد. ما ملتی بودیم که به حساب نمیآمدیم، نادیده گرفته میشدیم. تحقیر میشدیم تا آنجایی که کاپیتولاسیون را به ما تحمیل کردند. تحمل کاپیتولاسیون بر یک ملت، یعنی آن ملت متمدن نیست. بیگانگان میگفتند ما آن سیستم قضایی و حقوقی و دادگاهی آن را به رسمیت نمیشناسیم. آمریکاییها آمدند و در روز روشن در مجلس سنا و در مجلس شورای ملی ایران این را گفتند و از نمایندگان مصوبه گرفتند که ما سیستم قضایی و حقوقی و دادگاهی شما را به رسمیت نمیشناسیم. دلیلش هم آن بود که ایران ملتی متمدن نیست. امام با کمک اسلام و مردم بر این باورها خط بطلان کشید و تمدن ملت ما را به رخ جهانیان کشید. همه مردم پس از نهضت امام، فریاد زدند: «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» پس ما با انقلاب اسلامی امام خمینی وجود پیدا کردیم. ملت ایران در این نهضت به حساب آمد و احساس هویت کرد. این احساس هویت با جمهوری اسلامی است؛ یعنی مردمی که اسلام را میخواستند و نظامی تأسیس کردند بر پایة اسلام. اگر اسلام احیا نشده بود، انقلاب اسلامی اتفاق نمیافتاد. تا اینکه مسئلة دومی به وجود آمد و آن تدوین برنامه برای دوران پس از استقرار جمهوری اسلامی است. در بخشهای مختلف نیاز به برنامه وجود دارد. در واقع آن اجمال باید تبدیل بشود به تفصیل. در تفصیل به معرفت بیشتری نیاز پیدا میشود که برای انقلاب آن مقدار معرفت را شاید نیازی نداشتیم. در عالم انسانی میتوان مثالهای زیادی زد. اینکه مثلاً از نقطة الف تا نقطة ب میخواهیم اتوبان و جادهای بسازیم. این هدف را به سادگی درک میکنیم؛ اما اینکه این جاده باید چگونه باشد و چگونه ساخته بشود و از کجا عبور کند و با چه ویژگیهایی و چه زیرساختهایی راهاندازی گردد و... به برنامه تفصیلی نیاز دارد. مرحلهای که ما الان در آن قرار داریم و باید در آن گامهای بیشتری برداریم، این بخش است؛ یعنی بیایم و برای بخشهای بعدی نظام اسلامی معرفت لازم تولید کنیم. این مرحله، دولت به معنای جامعهشناختی میخواهد و سازوکارهای دقیقی متناسب با مقتضیات و نظریة اقتصادی ریز لازم دارد. چگونه میتوان آن اهداف کلان را اجرایی کرد؟ همة ما میدانیم که اسلام عدالت میخواهد و در این تردیدی وجود ندارد. همة انبیا آمدند برای اینکه به مردم آگاهی لازم را بدهند و تهذیب و تزکیه و تعلیم داشته باشند؛ کما اینکه خداوند دربارة رسالت پیامبران در قرآن میفرماید: «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ». سؤال اینجاست که اگر میخواهیم عدالت را اجرا کنیم، چگونه چنین کاری میسر است؟ ما میدانیم در سیستم قضایی اسلام، قصاص امر پذیرفته شدهای است. اما وقتی با مقتولی روی زمین مواجه بشویم، اینکه قاتل چه کسی است، هنوز نمیدانیم. اسلام نمیتواند به ما بگوید قاتل مشخصاً چه کسی است. باید دانشکدة پلیس داشته باشیم. پلیسهای آموزش دیدهای داشته باشیم. نیروهای این دانشکده با آموزشهای کافی، بروند و بررسی کنند که از این قتل چه کسی نفع میبرد و بررسیهای لازم را انجام بدهند تا بالاخره به این نتیجه برسند که قاتل چه کسی است. وقتی قاتل پیدا شد، قاضی میتواند دوتا حکم بدهد: یک حکم قصاص است و دیگر، عفو. برای مثال اولیای دم میآیند و میگویند ما نمیخواهیم قصاص بشود و میخواهیم قاتل را ببخشیم. اگر حقوق عامهای در آنجا وجود نداشته باشد، قاضی عفو را امضا میکند. در این صورت حکم را میدانیم و بلد هستیم که چگونه به آن برسیم.
بسیاری از مشکلات و مسائلی که در جامعه وجود دارد، مربوط به حوزة اجرا و برنامهریزی است. همچنین مربوط به تعارض نظام معرفت دینی با نظام اجرایی است. گاهی نظام اجرایی احساس نیاز نمیکند و خودش را مسئول پاسخگویی نمیبیند. آن چیزی که امام به دنبال آن بود، احیای ملت ایران و جهان اسلام و بلکه کل مستضعفان عالم است. با احیای اسلام، مقدمات سایر اهداف هم فراهم شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نه فقط اسلام، بلکه دین هم زنده شد. حتی ادیان دیگر هم در پرتوی احیای اسلام، احساس هویت کردند؛ چون مارکسیسم آمده بود تا دین را از صحنة جهانی حذف کند و بر این باور اصرار داشت که دورة نقشآفرینی دین تمام شده است. با نقشآفرینی دینی در انقلاب اسلامی، ادیان دیگر هم در دنیا احساس هویت پیدا کردند. به نظرم انقلاب اسلامی در بخش خودش به توفیقاتی دست یافته است. البته در بخش اجرایی، راههای نرفته و اقدامات انجام نشده زیادی داریم و ما هر مقدار که آن اهداف را تفصیلیتر کنیم، موفقتر میشویم. مثل الان که مقولة تمدن سازی اسلامی مطرح است، تکالیف جدیدتری پیدا میکنیم و باید متناسب با این اهداف و شرایط جدید، معرفتها و انگیزههای لازم را داشته باشیم.
.
انتهای پیام /*