پرتال امام خمینی(س)/مقاله/حسین مستوفی[۱]
چکیده: مقاله پیرامون پاسخ به این پرسش است که در دیدگاه امام خمینی(ره)چه رابطهای میان اخلاق و سیاست وجود دارد، فرض مقاله این است که بین آن دو یگانگی برقرار است. در بررسی پاسخ، پس از تعریف اخلاق وسیاست به بحث از مبانی جهان شناختی و انسان شناسی امام(ره) پرداخته شده است که جهان دارای هستی غیر مستقل و برگرفته از مبدئی عالم قادر و حکیم است که حکمت او اقتضا میکندکه آفرینش او دارای هدف بوده و همه موجودات عالم هستی همانگونه که حقیقت از اویی دارند، مقصدی به سوی او داشته باشند(معاد) و انسان، مظهر اسمای الهی و حقیقتی دارای مراتب مختلف میباشد که این مراتب در اوبه قوه بوده و در سایه اختیار و تربیت وپرورش به فعلیت در میآید، و در یک تقسیم بندی مراتب وجودی انسان به مرتبه بدن و طبیعت، نفس و برزخ و عقل(روح و قلب) تقسیم میشود که نسبت آنها به هم ظاهر و باطن بوده و در یکدیگر تأثیر دارند و از هم متاثرند. رفتارهای اخلاقی مربوط به مرتبه نفس و فضایل و رذایل آن داشته و هر فعل ظاهری انسان از آن متاثر میباشد، بنابراین رفتارهای سیاسی نیز متاثر از قوای نفسانی بوده و جدایی بین آنها وجود ندارد. در مقاله نشان داده شده است که میان این رفتارهای والای اخلاقی انسان و سیاستهای اسلامی هماهنگی وجود دارد. و در پایان نیز بحث شده است تحقق سیاست اسلامی بدون تهذیب نفس سردمداران سیاسی در مرحله نخست و تهذیب عموم ملت در مرحله دوم امکانپذیر نیست.
واژگان کلیدی: اخلاق، سیاست، ارتباط اخلاق و سیاست، اندیشه سیاسی امام (ره)، اندیشه اخلاقی امام خمینی(ره)، ا ندیشه سیاسی اسلام، اندیشه اخلاقی اسلام
مقدمه
عالمان و حکیمان گذشته حکمت را (بگو علم و دانستن را) به دو بخش نظری و عملی تقسیم کرده و حکمت عملی را دربرگیرنده اخلاق، تدبیر منزل، سیاست مدن دانستهاند. زندگی انسان، از روزگاران نخستین یک زندگی جمعی بوده وانسان برا ادامه زندگی خویش نیازمند به همراهی با دیگران و کمک گرفتن از یکدیگر بوده و برای تامین آن به تدبیر و برنامه نیازمند بوده است، همین نکته سبب گردیده است که اخلاق و سیاست از کهنترین روزگاران تاریخ بشر خود را نشان دهد، از سویی چگونگی رفتار با دیگران و رعایت ارزشها و کار نیکو کردن و ازدیگر سو اداره جامعه و شهر و سرزمین و... حفظ قدرت و توان ایستادگی و دفاع و گسترش و... در زندگی انسان خود را نشان داده است. به همین دلیل بحث اخلاق و سیاست از دیرباز از یونان باستان از اداره شهر و... مطرح شده و حکیمان و عالمان و انبیا و اولیا پیرامون آن سخن گفتهاند و ما ردپای این بحث را در آثار فراوانی مییابیم که برخی از قدیم بجا مانده و برخی نام ان و یا سفارشهای بزرگان از ان در خاطره شفاهی و مکتوب بشر موجودات از آثاری از حکمای یونان مانند افلاطون و ارسطو تا سفارشهای بزرگمهر حکیم در ایران و توصیههای پادشاهان و امیران و دستورها و نصیحتهای انبیا و اولیا را همه بر این موضوع شاهد است.
قرآن مجید، و کلمات و رفتارهای عملی رسول خدا در اسلام و سخنان و رفتارهای علی بن ابی طالب علیه السلام و دیگر اولیا و بزرگان اسلام، در تاریخ اندیشه اسلامی از توجه به این دو مقوله حکایت میکند و آثاری در قرنهای گذشته به طور مستقل یا بابی از کتب در این موضوع پدید آمده است؛ مانند مدینه فاضله فارابی، غزالی در احیاءالعلوم الدین و کیمیای سعادت، خواجه نصیر در اخلاق ناصری، سیاستنامه خواجه نظام الملک، قابوس نامه کیکاووس بن اسکندر، بحث سیاست و اخلاق در تمدن جدید به ویژه پس از آموزه ماکیاولی که اخلاق حکومت داری را از فردی جدا میسازد و گسترش حکومتها و شکل گیری علم سیاست به طور مستقل بحثهای جدی تری را به خود گرفته است که نفی و اثبات آن حکایت از اهمیتش میکند، و باید مسئله اعلامیه جهانی حقوق بشر، کنوانسیونهای مختلف و تعهدنامه و بحثهای مانند ممنوعیت بکارگیری سلاحهای کشتار جمعی و... همه را نشانه هایی از رابطه اخلاق و سیاست دانست.
بحث سیاست و اخلاق در اسلام و جمهوری اسلامی، مسئلهای پر اهمیت است و در مرحله عمل ایجاد پرسشهایی را کرده است و فراوان در طول تاریخ انقلاب، گروههای سیاسی مقابلان خود را، سیاستمداران همقطاران خود را، مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی، رفتارهای حکومت را به بی اخلاقی متهم میکنند، و فراوان دیده میشود به دلایل مختلف عملکردهای به ظاهر مخالف اخلاق توجیه میگردد و از مهمترین توجیهات بهانه حفظ اسلام و نظام اسلامی است، و به همین دلیل پرداختن به این بحث اهمیتی بسزا دارد و ما را در بررسی عملکرد جمهوری اسلامی و اصلاح رفتارهای آن کمک میکند.
پیرامون اخلاق و سیاست در اسلام آثار فراوانی در گذشته و به ویژه در سالهای اخیر نوشته شده است و همچنین در بحث مورد نظر، یعنی نگاه امام به دو مقوله اخلاق و سیاست در سالهای پس از انقلاب تلاشهای متعددی انجام شده است، و آثاری در قالب مقاله و کتاب و نشستهای علمی و سخنرانیها ارائه گردیده است؛ از جمله کتاب «امام، اخلاق و سیاست» به قلم سید حسین اسلامی، رابطه اخلاق و سیاست در اندیشه امام خمینی(ره) نگارش نجمه کیخا و مقالات رابطه اخلاق و سیاست با تاکید بر اندیشه امام خمینی(ره) به قلم یوسف فتحی، بنیانهای اخلاق سیاسی از دیدگاه امام خمینی(ره)رضا تابش، پیوند اخلاق و سیاست در سیره امام خمینی(ره) محمدرضا آبزایی؛ تعامل اخلاق و سیاست در گفتمان امام مهدی مروتی میباشد.
سوال اساسی و اصلی مقاله؛ رابطه اخلاق و سیاست از نگاه امام خمینی(ره) است. این سوال، سوالات فرعی فراوانی دارد؛ مانند سیاست از دیدگاه امام خمینی(ره)ره چیست؟ اخلاق از دیدگاه امام خمینی ره چیست؟ مبانی اندیشه سیاسی امام خمینی ره چیست؟ و سوالهای همانند این که آیا میتوان برای حفظ نظام اصول اخلاقی را نادیده گرفت؟ آیا در تعارض منافع فرد و جامعه، میتوان ستم بر فرد را برای رفع ستم بر جامعه پذیرفت؟ ایا برای هدف عالی و گرانقدر میتوان اصول اخلاقی را زیر پا گذاشت؟ فرضیه ما این است که در نگاه امام، میان اخلاق و سیاست دوگانگی وجود ندارد؛ و هر فعل سیاسی دارای جنبه اخلاقی است و نمی توان رفتار و عمل سیاسی را از اخلاق جدا کرد.
پاسخ به سوال اصلی و سوالهای فرعی، در مکاتب و اندیشمندان مختلف بی شک یکسان نیست؛ حتی نمیتوان به این پرسشها پاسخی یکسان از نگاه همه عالمان اسلامی داد، به همین دلیل و با توجه به هدف مقاله، تنها به روشن کردن پاسخ سوال اصلی و اشارهای کوتاه به پاسخ برخی سوالهای فرعی در نگاه و اندیشه امام خمینی(ره)ره اکتفامی کنیم؛ و روشن است که ما نگاه و اندیشه امام ره را در این موضوع نگاه اسلام به این مسئله دانسته و آن را دریافتی صحیح از اسلام توسط یکی از بزرگان آن میدانیم. نکته دیگر این که روش ما در این تحقیق روش کتابخانهای یعنی بررسی آثار امام چه بیانی و چه قلمی است، و در این مقاله به سیره و عملکرد ایشان پرداخته نمی شود، و همچنین به دلیل محدودیت یک مقاله و زمان تنها به روشن کردن دیدگاه ایشان پرداخته و از ارائه دیدگاههای دیگر چه اسلامی و چه دیدگاههای اندیشمندان جدید جهان و مقایسه بین آنها دوری میگزینیم و اگر مطلبی از دیگران نقل شود تنها در راستای تبیین اندیشه امام ره میباشد.
تعاریف مفاهیم
اخلاق؛ جمع خُلق به معنای «خوی» است، [و خوی عادت و فضیلت است(فرهنگ معین)] و خُلق را طبیعت باطنی، سرشت درونی گویند(فرهنگ معین). اخلاق در لغت عرب از ریشه «خلق» است و خلق به معنای تقدیر و ایجاد و ابداع کردن است (المنجد، قاموس اللغه) و برای خلق یک ریشه قائل شدهاند که به معنای ایجاد چیزی است بر کیفیت مخصوص و به آنچه اراده و حکمت اقتضا و لازم میکند (مصطفوی، ج۳و۴ :۱۰۸) و خُلق: سجیه، طبع(المنجد، قاموس اللغه) و آنچه بر طبیعت یا سرشت آفریده شده است و در سجایای باطنی بکار میرود (مصطفوی، ج ۳و۴: ۱۱۲).
سیاست: معنای مصدری آن، حکم راندن بر رعیت و اداره کردن امور مملکت، حکومت کردن، ریاست کردن است و اسم مصدر آن حکومت، ریاست، حکمداری، عدالت، داوری، سزا، جزا، تنبیه میباشد( فرهنگ معین، فرهنگ عمید). لغت سیاست از «ساسب گرفته شده و به معنای پرورش دادن و به کار کسی و چیزی پرداختن و به کاری قیام کردن است (قاموس اللغه، المنجد، لسان العرب).
در اصطلاح خُلق را چنین معنا کردهاند: هیاتی پایدار برای نفس که از آن افعال به راحتی بدون نیاز به فکرو اندیشه سر میزند (جرجانی /۴۵ و ابن مسکویه /۳۸ ) و موضوع علم اخلاق، نفس انسانی است از آن جهت که افعال جمیل و محمود یا قبیح و مذموم بنابر اراده ازاو صادر میتواند شود(طوسی/۱۵). یا این که علم شناخت فضایل و چگونگی اکتساب آنها است(جمل صلیبا، منوچهر صانعی دره بیدی/ ۱۲۰). و یا علم اخلاق عبارت از تحقیق در رفتار آدمی بدان گونه که باید باشد و آن با مطالعه اخلاقیات فرق دارد که به بررسی آن به گونهای که هست میپردازد(ژکس/۹).
در تعاریف ارائه شده پیرامون خلق واخلاق، گاهی به ریشه و درون نگاه شده است؛ و برخی خوبیها و بدیها را هردو را از اخلاق شمرده اند و اخلاق را به خوب و بد تقسیم کرده و از فضایل و رذایل هردو سخن گفتهاند و برخی تنها رفتارهای ارزشی را ملاک دانسته اند؛ و برخی اخلاق را در رفتار با دیگران و برخی اعم از آن رفتار با خدا و خود را نیز شامل آن شمردهاند. همچنین درریشه اخلاق، ذاتی و ارثی بودن و یا تربیتی و پرورشی و یا هردو را مورد توجه قرار دادهاند، و دیگر ارادی و مقدور بودن را از جمله خصوصیات فعل اخلاقی آوردهاند(جرجانی/۴۵؛ ابن مسکویه/۵۱، حائری یزدی/۸و۹ و امام خمینی(ره)، اربعین/۵۱۰-۵۱۱ ؛ جنود عقل و جهل/۳۵۷-۳۵۸؛ سجادی/۶۱۱؛ صلیبا، دره بیدی/۱۲۲؛ قانعی/۲۱-۲۲).
در تعریف سیاست نیز تعابیر مختلف و دیدگاههای گوناگون میباشد؛ فارابی رابطه فرماندهی و فرمانبری و خدمات حکومت خوب را سیاست میداند و از نظر او «حاصل خدمات، سیاست» است. به نظر او حکومت خوب، حکومتی است که بتواند افعال و سنن و ملکات ارادی را که در پرتو آنها میتوان به سعادت حقیقی رسید در مردم جایگزین کند و حکومتی که سعادت پنداری میکند «ریاست جاهلی یا حکومت جاهلیت» است. از نظر غزالی سیاست به صلاح بردن مردمان و نشان دادن راه راست است که نجات دهنده در دنیا و آخرت میباشد. از نظر شریعتی: «... سیاست عبارت است از خودآگاهی انسان نسبت به محیط و جامعه و سرنوشت مشترک و زندگی مشترک خود و جامعهای که در آن زندگی میکند و به آن وابسته است». در نظر شاهآبادی سیاست عبارت است از تدبیر جریان مصالح نوعیه و منع از تحقق مفاسد آنها (عبدالحمید،ابوالحمد/۱۰-۲۰).
اندیشمندان غربی؛ مک آیور:حکومت سیاسی،تشکیلات متمرکزی است که در یک جامعه بزرگ یا کوچک نوعی نظم برقرار میسازد؛ کارلتون و دیگران از استادان امریکا این تعریف را دارند: «علم سیاست را میتوان به علم دولت یا به عنوان رشتهای از علوم اجتماعی که مربوط به تئوری سازمانها ،حکومت و اعمال دولت است تعریف نمود».
موریس دووژه؛ استاد علم سیاست دانشگاه پاریس:«جوهر سیاست، طبیعت خاص و معنی حقیقی آن، این است که همیشه و همه جا دارای دو جنبه است؛ تصویر ژائوس، خدای دوچهره، مظهر حقیقی دولت است، زیرا ژرفترین واقعیت سیاسی را بیان میکند، دولت و به صورت وسیع تر قدرت سازمان یافته در یک جامعه، همیشه و همه جا در عین حال که ابزار تسلط برخی از طبقات بر طبقات دیگر است و طبقات مسلط به سود خود و به زیان طبقات زیرسلطه از آن استفاده میکنند، وسیلهای است برای تأمین نوعی نظم اجتماعی و نوعی همگونگی کلیه افراد در اجتماع در جهت مصلحت عمومی (همان:۲۲-۲۵).
برخی دیگر مفهوم قدرت را محور سیاسی میدانند، و یا سیاست راحکومت بر جوامع انسانی و یا تدابیر اداره امور کشور و یا کاربرد قدرت یا پیکار بر سر قدرت یا کیفیت توزیع قدرت برمیشمرند (همان:۲۶؛ اسکندری، پرتال جامع علوم انسانی).
خلاصه سخن آنکه، سیاست را میتوان علمی دانست که همه شکلهای رابطه قدرت را در زمان و مکانهای گوناگون رابررسی میکند و جهت و چگونگی اِعمال این قدرت را مینمایاند(ابوالحمد:۲۹).
امام خمینی(ره) در تعریف و مراد سیاست چنین میگوید: «سیاست یک چیزی است که مملکت را اداره میکند» و «سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد. تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را درنظر بگیرد، و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد است»(تبیان حکومت اسلامی و و لایت فقیه:۱۱-۱۳).
در این مقاله مراد ما از سیاست، هر آنچه مربوط به اداره جامعه و سرنوشت عموم انسانها و فرد با توجه به عموم میباشد؛ لذا کلیه رفتارها و روشهای حکومتداری از قانون و داوری و اجرا و روابط داخلی و خارجی را دربرمی گیرد وهمچنین همه فعالیتهای احزاب و گروهها و افراد که در جهت همین هدف است شامل میشود. و مراد ما از اخلاق نیز همه رفتارهای انسان که میتوان آن را ارزشگذاری کرد و به حسن و قبح خوب و بد تقسیم کرد میباشد. دربخشهای بعدی دربیان سوال و تایید فرضیه خویش، بیشتردرباره فعل سیاسی و فعل اخلاقی بحث خواهیم کرد.
جهانشناختی و انسان شناسی امام (ره)
واکاوی پرسش اصلی مقاله: «رابطه اخلاق و سیاست» در گام نخست در دایره منظومه فکری و اندیشهای جای دارد و در گام دوم بررسی بیرونی و عملی آن، که در اینجا گام نخست را پی میگیریم. رابطه این دو بستگی تام و تمام به نگاه فرد به جهان و انسان و دو مقوله اخلاق و سیاست دارد، بنابراین برای دستیابی و تبیین اندیشه امام خمینی(ره)س به عنوان یک متفکر و اندیشمند اسلامی و رهبر یک حرکت سیاسی باید شناختی هرچند کوتاه و فشرده به پایههای اندیشه ایشان داشته باشیم تا در پرتو آن بتوانیم به رابطه اخلاق و سیاست در اندیشه ایشان راه پیدا کنیم، و اگر پاسخی صریح نیز در آثار ایشان به این سوال موجود بود، باز هم برای تبیین آن نیازمند شناخت جهان شناسی و انسان شناسی ایشان بودیم.
توحید
اولین و مهمترین پایه اندیشه ایشان توحید است؛ به این معنا که هستی مطلق در عالم حضور دارد که اصل و ریشه همه موجودات است، و تمام عالم تجلی او و ظهور اسما و صفات او میباشند؛ او بی نهایت و لایتناهی و بی نیاز و مستقل است، و دیگر موجودات وابسته به او و متعلق به اویند، جهان با او معنا پیدا میکند و بدون او باطل و بی معنا است؛ «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبیّن لهم انّه الحق؛ ما آیات و نشانههای خود را در آفاق و در وجود آنها به آنان نشان میدهیم تا برای آنها روشن شود که او حق است» (فصلت/۵۲). هیچ موجودی در جهان از خود چیزی و استقلالی ندارد، و سراسر وجود همه وابسته محض به اویند، و قدرت او سراسر هستی را فرا گرفته و حاکم بر همه هستی اوست (امام خمینی (ره)، تبیان توحید؛۵۴۲تا۵۴۵؛ ۶۸۲تا۶۸۴؛ ۷۲۰ تا۷۲۸و...).
«ریشه و اصل همه عقاید -که مهم ترین و با ارزشترین اعتقادات ما است- اصل توحید است. تنها ذات مقدس خدای تعالی است که از همه حقایق مطلع است و قادر بر همه چیز است و مالک همه چیز، این اصل به ما میآموزد که انسان تنها در برابر ذات اقدس حق باید تسلیم باشد و از هیچ انسانی نباید اطاعت کند مگر اینکه اطاعت او اطاعت خدا باشد، و بنابراین هیچ انسانی هم حق ندارد انسانهای دیگر را به تسلیم در برابر خود مجبور کند. و ما از این اصل اعتقادی،اصل آزادی بشر را میآموزیم که هیچ فردی حق ندارد انسانی و یا جامعه و ملتی را ازآزادی محروم کند» (صحیفه امام،۵: ۳۸۷).
معاد و هدفداری خلقت
جهان، با همه ابعادش، جهان ماده و جهان معنا، جهان محسوس و نامحسوس، جهان معقول، دارای هدف و غایت است و بیهودگی در آن راه ندارد و خداوند حکیم، کار بیهوده و بی هدف نمیکند. «و ما خلقنا السّماء و الرض و ما بینهما باطلا ذلک ظنّ الذین کفروا؛ ما آسمان و زمین و آنچه میان آن دو است، باطل و بیهوده نیافریدیم، این گمان کافران است»(ص/۲۷) و سیر همه هستی با حفظ مراتب و درجات آن به سوی حق جل جلاله است، و همانطور که جهان حقیقت از اویی دارد و مبداء هستی از اوست، جهت و غایت و سرانجام آن نیز به سوی اوست. «و له اَسلم من فی السماوات و الارض طوعاً و کرها و الیه یرجعون؛ آنچه در آسمانها و زمین است به خواست خود یا به اکراه، همه فرمانبر و تسلیم اویند و به سوی او بازگشت داده میشوند» (آل عمران/۸۳). «فسبحان الذی بیده ملکوت کل شی و الیه ترجعون؛ پاک و منزه است خدایی که ملکوت هرچیزی به دست اوست و به سوی او بازگشت داده میشوند» (یس/۸۳). این غایت و سرانجام که از آن تعبیر به معاد میشود همه موجودات را دربرمی گیرد. «بدان که برای هریک از موجودات عوالم غیب و شهادت و دنیا و آخرت مبداء و معادی است... . پس از برای هریک سیر و صراطی است مخصوص و مبداء و مرجعی است مقّدر در حضرت علم طوعا او کرها، و اختلاف مظاهر و صراطها به اختلاف ظاهر و حضرات اسماء است» (امام خمینی(ره)/ آداب الصلوة/۲۹۲-۲۹۳).
جایگاه و ساحتهای وجودی انسان
هر موجودی، در هر جایگاه و مرتبه ای، ظهور اسمای حق تعالی است، و موجودات به میزان بهره وری خویش و ظرفیت وجودی مظهریت اسم یا اسمایی از حق را نمایندگی میکنند، و در میان موجودات عالم، تنها انسان استعداد نمایندگی همه اسمای حق را دارا میباشد، و تنها انسان است که همه اسماء به او تعلیم گشته است(بقره/۳۱) و به بیان دیگر تنها انسان مظهر اسم الله میباشد که «الله» جامع همه اسمای حق است، و این ویژگی او را شایسته مقام خلافت الهی کرده است. انسان مانند دیگر افراد هستی، ویژگی از اویی و به سوی اویی را داراست. «انّا لله و انّا الیه راجعون»(بقره/۱۵۶) و نیازمند به حق است؛ «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله والله هو الغنی الحمید؛ای مردم شما نیازمندان به خدا هستید و خدا بی نیاز ستوده است» (فاطر/۱۵) و سرانجام سیر او رسیدن به لقاء و دیدار حق، و به اسمی از اسمای حق میباشد، و معاد انسان نسبت به دیگر موجودات از ویژگی دیگری برخوردار است و آن سیر با قدم اختیار و اراده خویش است (امام خمینی(ره)،تبیان معاد/۱-۱۲). در ادامه به چند مطلب پیرامون انسان شناسی مطابق دیدگاه امام خمینی(ره) -که در بحث ما مفید است- اشاره میکنیم:
انسان به دلیل مظهریت اسمای مختلف، یک حقیقت جامع و ذومراتب است، و همه مراتب هستی را از پایین ترین مرتبه (عالم طبیعت، حس، مُلک)، تا برترین مرتبه یعنی عقل و ورای عقل را داراست، البته مراتب مختلف در انسان بالقوه بوده و میتواند به فعلیت درآید.
مراتب وجود انسان یا مراتب نفس انسان را به گونههای مختلف تقسیم کرده اند، و از مهم ترین تقسیم ها، تقسیم به مرتبه ظاهرو باطن، دنیا و آخرت؛ و دیگر تقسیم مراتب وجود انسان به سه مرتبه مطابق مراتب سه گانه هستی( طبیعت، مثال، عقل) میباشد (امام خمینی (ره)/شرح چهل حدیث/۵).
«انسان به طور اجمال و کلی دارای سه نشئه و صاحب سه مقام و عالم است؛ اول نشئه آخرت و عالم غیب و مقام روحانیت و عقل. دوم نشئه برزخ و عالم متوسط بین العالمین و مقام خیال. سوم نشئه دنیا و مقام ملک و عالم شهادت» (امام خمینی(ره)/شرح چهل حدیث/۳۸۶).
مراتب نفس یا وجود انسانی نسبت به هم طولی بوده، و هر مرتبه پایین تر ظهور و محل ظهور مرتبه بالاتر، و مرتبه بالاتر، باطن مرتبه پایین تر میباشد، و بین این مراتب رابطه تاثیر و تاثر برقرار است؛ باطن بر ظاهر اثر میگذارد و افعال ظاهری نتایج درون میباشد، و ظاهر نیز بر باطن تأثیر گذاشته و آن را تغییر میدهد.
«نسبت هریک از این مراتب به دیگری نسبت ظاهریت و باطنیت و جلوه و متجلی است؛ و از این جهت است که آثار و خواص و انفعالات هر مرتبهای به مرتبه دیگر سرایت میکند» (امام خمینی (ره)/آداب اصلوة/۸۶).
قوای نفسانی عبارتند از قوه غضبیه و قوه شهویه و قوه واهمه و عقل؛ هریک از قوای سه گانه دارای حالت تعادل و میانه هستند و حالت افراط و تفریط؛ قرار گرفتن قوا در حالت تعادل موجب ایجاد فضایل و قرار گرفتن در حالت افراط و تفریط، رذایل به وجود میآورند.دو قوه غضبیه و شهویه برای بقای انسان لازم و ضروری است، ولی اگر این قوا غیر از عقل خود بر نفس انسان حکومت کنند که خواهان ارضا و برآورده شدن خواست خویش به هرصورت هستند، و قوای ظاهری انسان یعنی چشم، گوش، زبان، شکم و فرج و دست و پا نیز که تحت تصرف نفس انسان است، تحت تصرف وهم که سلطان قوای ظاهر و باطن است قرار گیرند، این قوا لشکر شیطان گردیده و حکومت نفس اماره و شیطان را رقم میزنند، ولی اگر این قوای ظاهر و باطن در تحت سلطنت عقل قرار گیرند، وجود مملکت انسانی رحمانی و الهی و عقلانی میشود(امام خمینی(ره)/ شرح چهل حدث/۵،۶/ جنود عقل و جهل/۱۰۹-۱۱۱).
در وجود انسانی دو فطرت نهاده شده است، یکی فطرت عشق به کمال و دیگری فطرت تنفر از نقص(امام خمینی(ره)، جنود عقل و جهل) همه انسانها خواستار کمال هستند، و میخواهند به آن چه از آن برتر نیست و از هر کاستی و عیبی به دور هستند، دست یابند، و چون کمال را در چیزی میبینند، مثلا قدرت، ثروت، شهوت... به دنبال آن رفته و با رسیدن به هر مرتبه آن، به مراتب دیگر آن توجه کرده و به دنبال بدست آوردن آن میروند، ولی هیچگاه با تحصیل آن آرامش نیافته بلکه مرتبه دیگری و چیز دیگری را دنبال میکنند، چون هیچ یک از این موارد کمال مطلق نیستند و آنها خود ناقص بوده، و نمی توانند فطرت انسانی را آرامش دهند، و کمال مطلق تنها وجود لایتناهی حق تعالی است و همه انسانها به فطرت خویش خواستار اویند، الا بذکرالله تطمئن القلوب این انحراف در شناخت مصداق کمال مطلق سبب مفاسد و جنگها و خونریزیها در جهان انسانی شده و میشود( امام خمینی(ره)/تبیان انسان شناسی/۹-۱۰؛ جنود عقل و جهل/ ۷۶-۷۷ و ۸۰-۸۲). فطرت همه انسانها به خوبی آفریده شده و رو به سوی خوبی دارد، ولی تربیتهای نادرست و... سبب رشد بدیها و انحرافها میشود (امام خمینی(ره)، تبیان انسان شناسی/۲۴۶و۲۷۱).
ذات وجود انسانی، در عین گرایش به کمال و خوبی حالت بالقوه دارد، و قابل پرورش و تربیت است، انسان میتواند بر اثر تربیت، همه خوبیها و فضایل در او ایجاد شده و رشد یابد و یا برعکس بدیها و زشتیها و رذایل در او شکل گرفته و از هرحیوان درندهای، درنده تر و پست تر گردد. وجود انسانی یک وجود ثابت و بدون تغییر نیست، بلکه یک وجود پذیرنده و پرورش یابنده است (امام خمینی(ره)، تبیان انسان شناسی/۳۷۷؛ تبیان تهذیب نفس/۴-۵).
دین، اسلام، جامعیت
در بیان ارتباط اخلاق و سیاست در نگاه امام خمینی(ره) نیازمند داشتن تصویری روشن از دیدگاه امام به دین به ویژه اسلام هستیم، که در این فصل گزیدهای از آن را ارائه میدهیم. با ندای «قلنا اهبطوا منها جمیعا؛ همگی از بهشت فرود آیید» (بقره/۳۸). حق تعالی، انسان به عالم ملک و زمین پا نهاد و سیر نزولی انسان -«لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم، ثم رددناه اسفل السافلین؛ به تحقیق انسان را در نیکوترین ساختار آفریدیم، سپس او را به پایین ترین پایینها بازگرداندیم»– پایان یافته و سیر صعودی وی آغاز گردید و پروردگار انسان که رب العالمین و آفریدگار و هدایتگر همه چیز است؛ «بنا الذّی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی» (طه/۵۰). هدایت او را به سوی مقصد و مقصود به عهده گرفت؛ و با الهام فجور و تقوا «و نفس وما سوّیها، فالهمها فجورها و تقویها»(شمس/۷-۸) و اعطای حجت باطنی و عقل، هدایت ظاهری و رهنمود بیرونی را نیز به لطف و کرم خویش برای او قرار داد؛ «فاما یاتینکم منّی هدیً فمن تبع هدای فلاخوف علیهم و لا هم یحزنون؛ پس اگر از سوی من شما را هدایتی آمد، هرکس از هدایت من پیروی کند براو ترس و اندوهی نخواهد بود»( بقره/۳۸)؛ «انا هدیناه السبیل امّا شاکرا و امّا کفورا؛ ما او را راه نمودیم یا شکرگزار خواهد بود یا ناسپاسی پیشه کند»(انسان/۳).«لقد من الله علی المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم؛ به تحقیق خداوند بر مومنان منت نهاد آنگاه که در میان آنها پیامبری از خودشان برانگیخت» (آل عمران/۱۶۴).
مقصد و مقصود آفرینش انسان و غایب سیر و صعود او هرچه باشد از دنیا آغاز گشته و با اختیار و اراده انسان تحقق پیدا میکند، این سیر نه با بال دین بدون عقل و نه با پای عقل بدون دین به نتیجه نخواهد رسید، این سیر که از مرتبه طبیعت و ملک انسانی آغاز میگردد، باید در دو بعد ملکی و ملکوتی انسانی همراه هم و هماهنگ با یکدیگر پیموده شود (امام خمینی(ره)، تبیان نبوت/۳-۲۴).
«انسان یک طور خلق شده است که علاوه بر حیات طبیعی، حیات مابعدالطبیعه هم دارد، و آن حیات مابعدالطبیعه حیات صحیح انسان است، اینجا همان حیات حیوانی است؛ از این جهت مردم محتاج شدهاند به اینکه در پیداکردن راه صحیح از طریق وحی به اینها گزارش داده بشود و خدای تبارک و تعالی هم منت بر مردم گذاشت و انبیا را مبعوث فرمود تا اینکه راه را به اینها نشان بدهند» (امام خمینی(ره)، تبیان معاد/۵).
انسان که یک حقیقت دارای ابعاد مختلف است در این سیر باید همه ابعاد وجودی او از قوه به فعل درآیند و انبیا که عهده دار رهنمایی و پرورش اویند، باید به تربیت و پرورش همه ابعاد وجودی انسان توجه داشته باشند و از ملک تا ملکوت و جبروت و دنیا و آخرت، جسم و روح او راه ببرند؛ مقصد و مقصود ادیان و نزول و ارسال پیامبران برای انسان و ساختن انسان و انسان سازی است؛ انسانی که سر بر آسمان و پا در زمین دارد، عرش را میساید و زمین را میکاود؛ انسانی که - چنانچه گذشت- همه ابعاد وجودی اش باهم مرتبط و درهم تاثیرگذار است؛ و هریک از مراتب و ابعاد وجود او را نیازی است اختصاصی ولی نه جدا از دیگر ابعاد، لذا نمی توان آنها را از هم جدا کرد و برای هریک برنامه و دستوری گسیخته از دیگری ارائه داد؛ و این مهم ترین خطا و اشتباهی است که در اندیشه برخی راه یافته است که دین را به روح و آخرت و علم را به جسم و دنیا اختصاص داده اند. «انسان یک موجود جامع است، نه یک موجود یک بعدی یا دوبعدی... که برای هربعدش احتیاجات دارد، برای رشد هر بعد او، احتیاج دارد، احتیاجات دارد» (امام خمینی(ره)، صحیفه امام/۴/۸).
«میان همه موجوداتی که در این طبیعت موجود هستند، انسان اختصاصاتی دارد که سایر موجودات ندارند. یک مرتبه باطن، یک مرتبه طبیعت، یک مرتبه بالاتر از مرتبه عقل، در انسان بقوه هست. از اول در سرشت انسان هست که این انسان از عالم طبیعت سیر بکند تا برسد به آن جایی که وهم ماها نمی تواند برسد و همه اینها محتاج به تربیت است. همان طوری که تربیتهای مناسب با طبیعت هست، تربیتهای مناسب با مراتب دیگرش هم هست که بعضی اش را بشر میتواند مطلع بشود و بعضی اش را و بیشترش را بشر نمیتواند مطلع بشود»(همان/۱۷۵).
غایت هدف انبیا و ادیان الهی ساختن انسان و رساندن او به معرفت حق تعالی و توحید - که خود حقیقت عملی است- میباشد، که سعادت انسان در اوست و آن هم در ابدیت و بهشت به دست میآید: «فمن زحزح عن النار و ادخل الجنة فقد فاز؛ هرکس از آتش به دور ماند و به بهشت وارد گردید، بی شک رستگار شد» (آل عمران/۱۸۵).
انبیا (علیهم السلام) هیچگاه در هدف دوگانه نبوده، بلکه توحید در مقصد داشته اند؛ ولی این مقصد و مقصود بدون گذر از دنیا و تامین نیازهای آن فراهم نمی گردد، آخرت و نهایت چیزی جدای از ابتدا و اولیت و دنیا نیست، آخرت باطن دنیا است، توحیدی زیستن در دنیا، توحید در آخرت را رقم میزند، و مشرکانه زیستن در دنیا میوهای جز زندگی با نار و آتش را در پی ندارد؛ دنیا و زیست مومنانه در آن، سعادت آخرت و لقای پروردگار و رضوان او را به دنبال دارد.
«ان الدنیا دار صدق لمن صدقها، و دار عاقبة لمن فهم عنها، و دار غنی لمن نزوّد منها، و دار موعظة لمن اتّعظ بها، مسجد احباءالله و مصلی ملائکة الله و مهبط وحی الله و متجر اولیاءالله. اکتسبوا فیها الرحمة و ربحوا فیها الجنة؛ همانا دنیا سرای راستی است برای آن که از آن توشه برگیرد، و سرای پند است برای آنکه از آن پند گیرد. دنیا سجده گاه دوستداران خدا، ونمازخانه فرشتگان خدا، و جای فرود وحی و بازار یاران خدا است که در آن رحمت را به دست آورند و بهشت را به سود برند» (سیدرضی/۳۸۴).
«جمیع مقاصد کتاب الهی برگشت به مقصد واحد کند و آن "حقیقت توحید" است، که غایات همه نبوات و نهایت مقاصد همه انبیای عظام علیهم السلام است»(امام خمینی(ره)، آداب الصلوة/ ۱۹۸ و تبیان نبوت/۱۵۷-۲۹۶) علوم دینی همانطور که امام (ره) در تفسیر سخن رسول خدا (ص) میگوید سه علم است برابر با سه نشئه وجودی انسان یعنی علومی که راجع به کمالات عقلیه و وظایف روحیه و علومی که به اعمال قلبیه و وظایف آن و علومی که به اعمال قالبیه و وظایف نشئه ظاهره نفس است که علم نخست همان معارف الهیه در معرفت خداوند و علم به حقایق هستی و چگونگی بسط فیض حق تعالی در عالم که از آن به علم عقاید تعبیر شود و علم دوم، علم اخلاق است که عهده دار بیان هلاککنندهها و نجات دهندههای قلب و نفس انسان است و علم سوم، علم فقه که چگونگی زیستن و آداب معاشرت و قانون زندگی فردی و جمعی میباشد. این سه علم به هم پیوسته است، چنانکه مراتب سه گانه وجود انسانی به هم مرتبط است (امام خمینی(ره)، شرح چهل حدیث/۳۸۶-۳۸۷).
همه احکام دینی برپا به مصالح و مفاسد است و مطابق فطرت انسان(امام خمینی(ره)، تبیان حکومت اسلامی/۳) احکام و دستورات دینی همه ابعاد وجودی انسان را سیراب میکند و به همه جوانب زندگی فردی و جمعی انسان نظر دارد، و مانند مکاتب غیرالهی و یا برخی فلسفههای معنوی و... نیست که توجه آن به بعدی از ابعاد انسان باشد و این همان معنای جامعیت دین است، که عبادت آن همراه سیاست، و سیاست آن دارای بعد معنوی است(تبیان حکومت اسلامی/۳-۸۰).
«علم فقه، مقدمه عمل است و اعمال عبادی خود، مقدمه حصول معارف و تحصیل توحید و تجرید است» (امام خمینی(ره)، جنود عقل و جهل/۱۰).
«مذهب اسلام، خود دارای سیستم و نظام خاص اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی بوده است که برای تمامی ابعاد و شئون زندگی فردی و اجتماعی قوانین خاصی وضع کرده است. مذهب اسلام همزمان با اینکه به انسان میگوید که خدا را عبادت کن و چگونه عبادت کن؛ به او میگوید چگونه زندگی کن و روابط خود را با سایر انسانها باید چگونه تنظیم کنی، ... هیچ حرکت و عملی از فرد و یا جامعه نیست مگر اینکه مذهب اسلام برای آن حکمی مقرر داشته است»( امام خمین(ره)، تبیان حکومت اسلامی/۳و۴).
«اسلام یک چیزی نیست که برای یک طرف قضیه را فکر کرده باشد. اسلام در همه اطراف قضایا حکم دارد. تمام قضایای مربوط به دنیا، مربوط به سیاست، مربوط به اجتماع، مربوط به اقتصاد، تمام قضایای مربوط به آن طرف قضیه که اهل دنیا از آن بی اطلاعند... اینطور نیست که یا این طرف را و از آن طرف غافل باشند، یا آن طرف را و از این طرف غافل باشند... همه احکامش یک احکام مخلوط به سیاست، دست به گردن است احکام... نمازش مخلوط به سیاست است، حجش مخلوط به سیاست است، زکاتش مخلوط به سیاست است»(همان: ۵و۶).
رفتار اخلاقی
شناخت رفتارهای اخلاقی از غیر آن، اهمیت فراوانی دربحث دارد، این شناخت به نگاههای مختلفی که در تعریف اخلاق و حدود آن و شناخت انسان وجود دارد برمی گردد، مهم ترین دیدگاه هایی که در اخلاق داشتیم چنین بود: اخلاق برپایه خوی مستمر و ثابت است، یعنی هرگاه صفت درونی ما از حالت «حال» خارج گردید و استقرار پیدا کرد و ملکه شد که از آن به خوی تعبیر میشود، رفتاری که نتیجه چنین خویی است، یک رفتار اخلاقی است، مثلاً بخششی که برپایه خوی سخاوت انجام پذیرد، با بخششی که در یک شرایط خاص و تحریک پذیری انجام میشود فرق دارد. این دیدگاه نیز دو تقسیم دارد؛ اخلاق عبارت است از فعلی که برپایه خویهای مثبت از انسان سر میزند یعنی برپایه «فضایل» باید باشد و یا اینکه اعم از آن است چه نتیجه خوی مثبت «فضایل» و چه منفی «رذایل» باشد.
دیدگاه دیگر نظر به ظاهر افعال دارد، و رفتارهای انسان را مورد بررسی قرار میدهد، و به ریشه و درون کاری ندارد، بنابراین نظر هر رفتاری که از انسان سر بزند و قابلیت ارزشیابی و توصیف به خوبی و بدی را داشته باشد، آن یک عمل اخلاقی است، البته در اینجا نیز ممکن است تنها اعمالی که از ازرشهای مثبت و والا برخوردار است، اخلاقی نامیده شود، و رفتارهای دیگر را ضد اخلاقی بنامد.
در دو دیدگاه بالا، همه افعال و رفتار انسان را در دایره اخلاق قرار نمی دهد، به ویژه افعال عادی و معمولی یعنی رفتارهای انسان که در حد و مرتبه حیوان است، مانند خوردن و خوابیدن را از دایره بحث بیرون میداند. [نباید فراموش کرد، ملاکها و معیارهای مثبت و منفی و ارزشها در دیدگاههای مختلف و جوامع بسیار باهم فرق دارد، هرچند بین آنها اشتراکهایی وجود دارد که از دایره و هدف بحث ما بیرون است]. در دیدگاه امام(ره)- چنانکه دانسته شد- اعمال و رفتار ظاهری انسان ریشه در مرتبه نفس و مرتبه نفس نیز ریشه در مرتبه روح و باطن دارد. «اخلاق نفسانیه، ظهورحقایق و سرایر باطنیه روحیه است؛ چنانچه اعمال ظاهریه، ظهور ملکات و اخلاق نفسانیه است. و از شدت اتصال و وحدت مقامات نفسانیه، تمام احکام باطن به ظاهر و ظاهر به باطن سرایت میکند. از این جهت در شریعت مطهره به حفظ ظاهرو صورت، خیلی اهمیت داده شده است»(امام خمینی(ره)/جنود عقل و جهل/۳۵۸). ایشان مرتبه ملک و بدن را، مرتبه اول ظهور نفس و اعمال ظاهری را که به وسیله چشم و گوش و زبان و دست و... انجام میپذیرد، تابعی از قوای درونی و نفسانی دانستند و همین مرتبه ملک را محل نزاع و درگیری لشکریان جهل و شیطان با عقل و رحمان برشمردند(شرح چهل حدیث، حدیث اول و شرح حدیث جنود عقل و جهل/۵۷،۷۱ و...). به نظر ایشان، قوای نفسانی شهوت و غضب و واهمه و عادله و همچنین قوه عاقله بر همه افعال انسان تأثیر گذار است، و هرچند ایشان به صفات و خویهای راسخ نیز معتقد است، ولی چنین نیست که رفتارهایی که هنوز از خوی راسخ سرچشمه نگرفته باشد، آن را دور از تأثیر نفس و بیرون از دایره اخلاق بداند؛ حتی افعال عادتی و تقلیدی را نیز از دایره نفس میداند، هرچند همه آنها را قابل تغییر و نفس را قابل تربیت میشناسد. و از سوی دیگر همه کارها و اعمال ظاهری را موثر بر نفس دانسته، و تأثیر و تاثر دو سویه راقبول دارند(امام خمینی(ره)، تقریرات فلسفی/۳/۱۵۹/۱۸۵/۳۵۴-۳۵۵ و...). بنابراین ایشان هم اخلاق حسنه و هم اخلاق پست را میپذیرند، تعابیر اخلاق خوب و بد اخلاق الهی و طاغوتی، اخلاق شیطانی و رحمانی و مانند آن در سخنان و نوشتههای ایشان فراوان است(صحیفه امام/ج۷/۴۷۱ و ۱۰/۲۶۸؛ جنود عقل و جهل/۳۷۹).
با توجه به مطالب بالا، همه رفتارها و کارهای انسانی از جمله همه افعال سیاسی واجتماعی با هر نیت و هدفی و به هر صورتی از انسان سر بزند، همانطور که یک فعل ظاهری است، یک کار درونی و نفسانی نیز میباشد، و چون مرتبه اخلاق و علوم اخلاقی مربوط به نفس انسان است، همه این اعمال یک اعمال اخلاقی شمرده میشود، و میتواند در این دایره مورد بحث و بررسی و نقد قرار گیرد و نمیتوان هیچ فعلی از افعال سیاسی انسان را جدای از اخلاق دانست.
یگانگی سیاست اسلامی و اخلاق والای انسانی
اکنون اگر به فعل اخلاقی با نگرش ارزشی نظر کنیم، این فعل دارای ویژگیهای زیر است: این فعل در برابر فعل عادی قرار دارد، فعل عادی فعلی است که انسان در آن با حیوان شریک است واین فعل قابلیت مد ح و ذم دارد.فعل اخلاقی برپایه آگاهی و اختیار انجام میگیرد و فاعل آن با علم آن را برمی گزیند. انگیزه انجام این فعل احساسات عالی وجود انسان میباشد.
یکی از مهمترین احساسات عالی انسان رسیدن به سعادت و کسب آن است، این فطری همه انسانها میباشد که به دنبال سعادت گام زنند و آن را خواستار باشند و از بدبختی و فلاکت دوری گزینند، هیچ فرد انسانی خواستار بدبختی برای خویش نیست، آن چه در بین انسانها مورد اختلاف است در طلب سعادت خواهی نیست، در مصداق آن میباشد؛ بنابراین فعل اخلاقی چه در رابطه خود و چه دیگران، فعلی در جهت سعادت میباشد، اگر انسانی نسبت به کسی کاری را انجام دهد که سبب بدبختی او شود، هرگز این فعل اخلاقی نیست.
در نگاه امام (ره) و اسلام- چنانکه گذشت- سعادت حقیقی انسان رستگاری در جهان ابدیت و فوز لقای حق تعالی با خشنودی حق و عبد میباشد (بینه/۸)، بنابراین فعل اخلاقی، افزون بر خیر و خوبی این جهانی باید مفید برای آن جهان باشد و اگر سود دنیایی با زیان آخرتی همراه باشد، آن فعل اخلاقی نخواهد بود. اکنون به سیاست باز میگردیم:«سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را درنظربگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیا است، دیگران این سیاست را نمی توانند اداره کنند. این مختص به انبیا و اولیا است و به تبع آنها علمای بیدار اسلام» (امام خمینی(ره)/صحیفه امام/۱۳/۴۳۲).
سیاست در اسلام، به دنبال سیاست پیغمبران است، سیاست انبیا کشورگشایی نیست، حتی انبیا برای فتح دلها نیز قدم نمیزنند؛ بلکه همه هدف آنها رساندن انسان به کمال است، اقامه عدل هم برای آن است که معرفی خدا بشود. «تمام مقاصد انبیا، برگشتش به یک کلمه است و آن «معرفة الله». تمام مقدمه این است اگردعوت به عمل صالح شده است، اگر دعوت به تهذیب نفس شده است، اگر دعوت به معارف شده است. تمام برگشتش به این است که آن نقطه اصلی را که در فطرت همه انسانها هست، حجاب را ازش بردارند تا انسان برسد به او، و او معرفت حق است، مقصد عالی هستی است» (امام خمینی(ره)/تبیان توحید/۴)
«تشکیل حکومت مقصود به ذات نیست برای انبیا. دعوتهایی که میشود مقدمه است برای اینکه انسان را بیدار کنند... انسان را بفهمانند به او، ارائه بدهند به او، که چه بوده است و چه هست و چه خواهد بود، و عالم چه جوراست وصفش با ذات مقدس حق تعالی»(امام خمینی(ره)، تبیان تهذیب نفس/۳۸ و ۳۰و۳۱و۳۴ و تبیان حکومت اسلامی/۱۰۳و۱۰۴) مشاهده میکنید این سیاست به دور از همه منافع شخصی و دنیایی و نفسانی است و برترین و ارزشمند ترین غایت و مقصد را برای افراد انسان خواستار است. این سیاست برای تحقق در بیرون، از ویژگی هایی برخوردار است که همه آنها مطابق اخلاق ارزشمند انسانی است، به برخی از آنها اشاره میشود:
- قانون مداری
در سیاست اسلامی( حکومت مصداق بارز سیاست است ) قانون حکومت میکند، وهمه کارها میبایست بر اساس قانون انجام پذیرد؛ قانون اسلام، قانونی الهی است که خداوند تعالی که عالم به همه نیازهای انسان است وهیچ منفعتی ندارد، قرار داده است، این قانون برپایه مصالح و مفاسد انسان تنظیم شده تا سعادت ابدی او را تضمین و زندگی دنیا او را در جهت حیات ابدی اداره کند؛ و قوانینی که توسط افراد و انسانها در امور زندگی و اداره جامعه جعل میشود، همه میبایست در چارچوب قوانین الهی و روح آن قوانین بر آنها حاکم باشد. افراد در برابر قانون مساوی هستند، هیچکس حتی انبیا و اولیا برتر از قانون نمی باشند، و هیچ مقام غیر مسئول در حکومت اسلامی وجود ندارد. و همه اقوام و نژادها و افراد در برابر قانون یکسان هستند و هیچ امتیازی برای کسی به جهتی از جهات داده نمی شود، و همه حاکمان و سردمداران حکومت با دیگران در یک صف میباشند، و در حقیقت قانون برمردم حکومت میکند نه اشخاص(امام خمینی(ره)، تبیان حکومت/۳۵۳تا۳۷۷). «در اسلام همه کس حتی پیامبر عظیم الشان –صلی الله علیه و آله- در مقابل قانون، بی امتیاز و در یک صف هستند و احکام قرآن و اسلام بر همه جاری است، و شرف و ارزش انسانها در تبعیت قانون است که همان تقوا است و متخلف از قانون مجرم و قابل تعقیب است» (همان:۳۶۸).
- عدالت
نظام اسلامی بر «عدل» استوار شده است، برپایی قسط و عدل از مقاصد بعثت انبیا بوده است(حدید/۲۵). «حکومت عدل تمام مصالح کشور را تامین میکند» (امام خمینی(ره)/ تبیان تهذیب/۱۷۶). عدالت باید در همه ارکان حکومت از قانون و قضا و اجرا جاری شود، نباید قانونی برخلاف عدالت وضع شود؛ عدالت سیاسی، عدالت فرهنگی، عدالت اقتصادی باید برقرار شود، همه افراد از امکانات کشور عادلانه برخوردار باشند، رفتار حاکمان میبایست با مردم عادلانه باشد و پستهای حکومتی سبب فخر فروشی و بزرگی بر دیگران نباید بشود. برقراری عدالت به دست افرادی میتواند انجام پذیرد که خود عادل هستند، به همین دلیل شرط عدالت برای پستهای جمهوری اسلامی مانند قضاوت، رهبری و ... قرار داده شده است (تبیان حکومت اسلامی/۳۹۹تا۴۰۲).
- نفی ستم و ستمپذیری
یکی از مهمترین ویژگیهای سیاست اسلامی نفی ستم است، در سیاست اسلامی نه پذیرش ستم و نه ستم کردن هیچ یک پذیرفته نیست. این قانون در روابط داخلی و روابط خارجی نظام اسلامی برقرار است. «روابط ما با تمام خارجیها بر اساس اصل احترام متقابل خواهد بود. در این رابطه نه به ظلمی تسلیم میشویم و نه به کسی ظلم خواهیم کرد» (امام خمینی(ره)/تبیان حکومت اسلامی/۴۶۲). «و ما هرگز به هیچ ملتی به خاطر منافع داخلی خودمان تجاوز نمی کنیم و تا آنجا که در توان ملت ما باشد برحسب تاکیدات اسلامی میکوشیم تا در رفع مشکلات ملتهای مظلوم سهیم باشیم»(همان:۴۶۶). در اسلام حق نداریم در برابر ستمی که از دشمن به ما رفته است از حد خارج شده و خلاف عدالت رفتار کنیم. «ولا یجرمنکم شنان قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی؛ دشمنی با گروهی شما را به آن جا نکشاند که عدالت نورزید، عدالت کنید که به تقوا نزدیک تر است»(مائده/۸). ویژگیهای دیگری در سیاست اسلامی مانند خدمتگزاری، دوری از اسراف و تبذیر، ساده زیستی رهبران و حاکمان، طرفداری از ستمدیده ها، رعایت آزادی افراد، پذیرش نقد و انتقاد، حق خواهی، نیت خدایی و الهی در کارها ... در سخنان امام -ره -وجود دارد که برخی از آنها را نقل میکنیم.
«اگر بخواهید بی خوف و هراس در مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید خود را به ساده زیستن عادت دهید و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهیزید. مردان بزرگ که خدمتهای بزرگ برای ملتهای خود کرده اند اکثراً ساده زیست و بی علاقه به زخارف دنیا بوده اند..» (امام خمینی(ره)، تبیان تهذیب نفس/۵۱۷).
«ملتفت باشید که شمایی که الان به حکومت رسیدهاید، حکومت نیست، خدمتگزارهستید، اسلام حکومت به آن معنا ندارد. اسلام خدمتگزار دارد»(امام خمینی(ره)، تبیان حکومت اسلامی/۳۸۰).
«هر فردی از افراد ملت حق دارد که مستقیما در برابر سایرین زمامدار مسلمین را استیضاح کند و به او انتقاد کند و او باید جواب قانع کننده بدهد و در غیر این صورت، اگر برخلاف وظایف اسلامی خود عمل کرده باشد-خود به خود- از مقام زمامداری معزول است» (همان:۷۰۲).
«باید اشخاصی که میخواهند صحبت کنند ببینند که آیا حق را میخواهند برای حق، بزرگتر چیزی که انسان اگر آن را داشته باشد کمال بزرگ دارد این است که حق را برای حق بخواهد. از حق خوشش بیاید برای اینکه حق است. و از باطل متنفرباشد برای اینکه باطل است. اگر حق به دست دشمنش هم اجرا شد، این مالکیت را داشته باشد بر نفس خودش که آن حق را تعریف کند و اگر باطل از فرزندش و یا دوستانش وجود پیدا کرد، این مالکیت را داشته باشد که از او تنفر داشته باشد و اظهار تنفر کند» (امام خمینی(ره)، تبیان تهذیب نفس/۱۶۱).
راه تحقق سیاست اخلاقی
در مباحث پیشین یگانگی سیاست و اخلاق و جداناپذیری این دو را بیان کردیم و دانستیم که سیاست اسلامی همراه اخلاق انسانی و اسلامی است، و هیچ سیاست ورزی به دور از اخلاق و هیچ عملی بیرون از تأثیر نفس انجام نمی پذیرد. اکنون پرسش این است که تنها مطابقت قوانین با مصالح و مفاسد انسان و ارزشهای انسانی و مطابقت با حق و عدل برای تحقق کافی است، و آیا میتوان به این اهداف عالی تنها با جعل قانون رسیده آیا خود التزام سیاستمداران به قانون چگونه انجام میپذیرد،با اینکه ما شاهد هستیم در طول تاریخ اسلام و در روزگار خویش چه بسیار تخلف هایی که انجام نگرفته و چه ستم هایی که روا نگردیده و چه حق کشیها و بداخلاقی هایی که در جامعه رایج نشده است. و اگر توجه داشته باشیم که امروز سیاست دامنه وسیع تری به خود گرفته و مردم بسیاری با آن درگیر شدهاند، امروز در دنیا و کشور ما مسئله احزاب گروهها و همه مردم درگیر انتخاب کردن و انتخاب شدن و... میباشند، و تمام اینها حرکتهای سیاسی است که هرروز انجام میشود و در بسیاری از این رفتارها ارزشهازیر پا گذاشته میشود. امام خمینی(ره) که سالکی راه رفته و به نفس و حیلههای آن آگاه است به خوبی میداند که آرزوی تحقق جمهوری اسلامی با وجود انگیزههای مختلف نفسانی که در انسانها وجود دارد، بدون اصلاح آنها امکانپذیر نیست.
«جمهوری اسلامی محتاج به تربیت و تزکیه است. تمام قشرهای ملت ما و همه ملتها احتیاج به تربیت و تزکیه دارند...مجرد اینکه ما ادعا کنیم که جمهوری ما اسلامی است این ادعا پذیرفته نیست. آن وقت جمهوری ما اسلامی میشود و به کمال خودش میرسد که خدای تبارک و تعالی در این ملت و در این کشور حاکم باشد. سردمداران همه الهی باشند. کسانی که در راس امور هستند الهی باشند، از نفسانیت خارج شده باشند، خود را نبینند شخصیت خود را نبینند، چون نه خودی دارند و نه شخصیتی، هرچه هست از خدا است» (امام خمینی(ره)/تبیان تهذیب نفس/۱۲).
ایشان با علم و آگاهی میداند که بدون تهذیب نفس امکان تحقق حکومت اسلامی نیست، از آغاز مبارزه تا آخرین روزهای عمر خویش، در مناسبتهای مختلف، ملت و به ویژه اقشار موثرتر مانند روحانیت دانشگاهیان و معلمان و مسئولین و کاگزاران نظام اسلامی به ویژه صاحبان قدرت برترو بالاتر، مقامهای عالی نظام و صاحبان اسلحه به ویژه سپاهیان را به تهذیب نفس، اصلاح نیت و انگیزه خویش، محاسبه و بررسی اعمال خود، و تأثیر تهذیب مسئولین بر جامعه و پاسداری از نفس خود در کنار پاسداری از اسلام و انقلاب و... فراخواندهاند.
موارد بالا بسیار فراوان است، و نقل نمونه هایی از آن نیز از گنجایش این مقاله میگذرد، طالبان آشنایی با نمونههای آن به تبیان «تهذیب نفس و سیروسلوک از دیدگاه امام خمینی(ره)» مراجعه کنند، ما در اینجا تنها به نقل چند نمونه کوتاه بسنده میکنیم.
«سازندگیهای روحی مقدم بر همه سازندگیها است.جهاد سازندگی از خود افراد باید شروع شود...جهاد نفس، جهاد اکبر است، برای اینکه همه جهادها اگر بخواهد نتیجه داشته باشد و بخواهد انسا ن در جهادها پیروز شود موکول به این است که در جهاد نفس پیروز بشود» ( تبیان تهذیب نفس/۹-۱۰).
«اگر کسی در راس است قوانین اسلام را در مملکت وجود خویش اجرا نکند، این نمی تواند حکومت اسلامی باشد و حاکم اسلام باشد»(همان:۱۹).
«آن کسی که به یک ملتی سلطه دارد، به یک ملتی حکومت دارد، این چنانچه عدالت پرور باشد، دستگاه او عدالت پرور خواهد شد... در صورتی که یک نفر که به مردم حکومت میکند، مزکی باشد و تزکیه شده باشد، اگر همه ملت تزکیه بشوند، همین دنیا بهشت آنها است؛ تمام گرفتاریها از بین میرود» (همان: ۱۶۵و۱۶۶).
«بنابراین، انی که برای انسان ارزش دارد، ارزش انسانی و روحانی دارد، این است که این انگیزه را حفظش بکند که برای خدا این کار را بکند...می خواهید تربیت کنید ملت را برای خدا، میخواهید حکومت کنید برای خدا، حکومت کنید همان حکومتی که انبیا میکردند» (همان/۵۴۷).
«باید کوشش کنیم که این معنویت را تقویت کنیم و این نفسانیت را هرچه میتوانیم سرکوب کنیم. اگر این حل بشود همه چیز حل است. اختلافات روی همین معنا است. هیچ اختلافی در عالم واقع نمیشود الا اینکه مبنایش این است، شیطان هم روز اول گفت خلقتنی من نار و خلقته من طین(اعراف/۱۲) من از او بهترم، این ارث شیطانی است برای همه ما. همه آن چیزی را که در خود میبیند، آن را بالاتر از دیگران میبیند. اگر همان مطلب در دیگری باشد، کوچک میبیند، وقتی در خودشان هست بزرگ میبیند، عیب خودشان را نادیده میگیرند، عیب کوچک دیگران را بزرگ میشمارند»(همان:۸).
«محک بزرگی است که هرکس خودش را میتواند بشناسد، میتواند بفهمد که این ایمانی که ادعا میکند، همان ادعا است یا خیر... این حکم عمومی، این میزان عمومی، این محکی برای عموم است در این معنا، این محک را باید ما خودمان پیش خودمان وقتی که در شب خلوت هست و شما فارغ هستید، فکر کنید که آیا قلب شما یک قلب نورانی متوجه به نور است، یا یک قلب ظلمانی متوجه به آمال شیطانی یا الله است یا طاغوت. این از این دوحال خارج نیست؛ یا حکومت در ما، حاکم در ما الله است؛ یا حاکم در ما طاغوت است. چنانچه ما توجه مان به این دنیا و به این مسائلی که بر ما عرضه میشود در دنیا، توجه مان به عالم طبیعت است، هرچه میخواهیم برای خودمان میخواهیم، هرکاری میکنیم خدا در کار نیست، ما از طاغوتیم و اولیای ما طاغوت است...»(همان:۳۸۳).
«من امیدوارم که همان طوری که شما پاسدارهای اسلام هستید، پاسداری از خودتان هم بکنید؛ پاسداری از نفس خودتان بکنید، نگذارید نفس سرکشی بکند، هرکاری میخواهد بکند، مهار کنید نفس خودتان را که تابع اسلام باشد، هرچه خدا میخواهد عمل بکنید» (همان:۲۱-۲۲).
چالشهای اخلاق اسلامی و سیاست
در برابر سیاست و احکام اسلامی و یگانگی آن با اخلاق و ارزشهای والای انسانی و همچنین دیدگاههای امام خمینی(ره)و عملکرد جمهوری اسلامی پرسشها و اشکال و اعتراض هایی وجود دارد. در این بخش مقاله تنها به نقل برخی از آنها و دادن پاسخی کلی و اجمالی بسنده میکنیم. و بررسی تفصیلی آنها نیاز به تحقیقات گسترده تری دارد که شاید طرح آن سبب انجام آن را برای محققان فراهم نماید (البته برخی از آنها مورد بحث واقع شده و پاسخ داده شده است). از جمله این سوالها معارضه برخی احکام اسلامی مانند قصاص و... با حقوق بشر است، و دیگر بحث تقیه و توریه و دروغ مصلحت آمیز که با راستی و صداقت منافات دارد و اعمال و رفتاری غیر اخلاقی به حساب میآید.و پرسشهایی پیرامون دیدگاه امام خمینی(ره) پیرامون حفظ اسلام و نظام اسلامی، جاسوسی و تجسس از افراد و مسئله محاکمات و دادگاههای جمهوری اسلامی است و همچنین مسئله مقابله حق فرد با حق جامعه که سبب تضعیف حق فرد و محرومیت او میشود و سوالها و پرسشهای دیگر.
در ابتدا باید توجه داشت که برخی از پرسشهای بالا برپایه اتهاماتی نادرست و یا عملکرد و رفتارهای غلط برخی دست اندرکاران به وجود آمده است. امام خمینی(ره)در دوران حیات خویش با صدور فرمانها و دستورالعملها و تذکرات عمومی و خصوصی نسبت به رفتارهای نادرست موضع گرفته و در پی اصلاح آنها و رفع آن بر آمدند، مانند ممنوعیت ورود به خانه و املاک افراد بدون حکم، ممنوعیت هرگونه دست اندازی و تصرف در اموال مردم و بیت المال بدون دستور قضایی لازم، عدم تجسس از زندگی خصوصی افراد ، ممنوعیت افشای اسرار خصوصی و شخصی، لزوم برخورد محترمانه و رعایت اخلاق و قانون با خلافکاران و مجرمان و اسرا و...(صحیفه امام/۵/۴۰۲ و۹/۳۵۱ و ۱۲/۲۵۷و۴۰۸ و۱۳/۵۱۲و ۱۵/۱۴۹ و۱۶/۴۱۲و۴۲۴ و ۱۷/۱۳۹و۱۴۱و...)
برخی موارد که مقابله احکام اسلامی مانند حدود دیات و یا برخی محدودیتها را با حقوق بشر ادعا میشود، مربوط است به ملاک و معیار حقوق بشر، مثلا گروهی در دنیا سلب زندگی یک فرد - هرجنایت و قتلی انجام داده باشد- را با حق زندگی افراد منافات دانسته و حکم اعدام را خلاف حقوق بشر میدانند . در همین حال در دنیای ما بسیاری از کشورها و حقوقدان ها، اعدام را برای جرمهایی مجاز میشمرند... بنابراین منافات احکام اسلامی با دیدگاههای آنها را نمی توان ملاک برای مخالفت با اخلاق والای انسانی شمرد. و توجه داشته باشیم که بیشترآنها اخلاق را نسبی و مطابق با هنجارهای اجتماعی میدانند. نکته دیگری که در ملاک و معیار حقوق و اخلاق باید به آن توجه کرد، تفاوت دیدگاههای اسلام و صاحبان این نظریه راجع به انسان است، آنها ملاک و معیارشان تنها تامین زندگی بشر در این دنیا است و نگاه اسلام به زندگی ابدی انسان است و قوانین اسلام تنها تامین کننده منافع دنیا نیست.
در بررسی برخی سوالها نیاز به بحث از ملاک حسن و قبح اشیاء است که آیا اشیاء دارای حسن و قبح ذاتی هستند یا نسبی؟ چه چیزی حسن و قبح را تشخیص میدهد؟ و... برخی از اندیشمندان اسلامی معتقدند عقل انسان میتواند خوبی و بدی را درک کند و آنچه عقل تشخیص میدهد حسن وقبح ذاتی ظلم و عدل است. و دیگر موارد را بنابراین که مصداق ستم و یا داد باشد، نیکو یا زشت میشمرد. مثلا راستگویی که سبب کشته شدن انسان بی گناهی شود نمی تواند مصداق عدل باشد (مظفر؛ اصول فقه/۱/۲۲۷-۲۴۵) مراد و مقصود این نیست که اهمیت صداقت و راستی نادیده گرفته شود زیرا آن از چنان جایگاهی برخوردار است که برخی تمایل دارند که حسن آن را ذاتی بشمارند (امام خمینی، المکاسب المحرمه/ج۲/۴۸ و پس از آن) بلکه تنها مراد این است که اخلاق در آن ثابت نیست و میتواند در مواردی که مصداق چیزی مانند ستم میشود که قبح ذاتی آن مسلم است دیگر حسن نداشته باشد. و این راهی است برای پاسخگویی به تقیه و توریه و... البته شناخت مصادیق ظلم و عدل کاری سهل و ساده نیست و بیان ثغورو حدود آن نیاز به بحث و بررسی بسیار دارد.
برخی نکات پیرامون احکام اسلامی وجود دارد که باید به آن توجه کرد، یکی از آنها این است که هیچ حکمی از احکام اسلامی در آن ستم وجود ندارد«ان الله لا یظلم الناس شیئا»(یونس/۴۴) و همچنین نمی توان به حقی از راه باطل رسید؛ زیراحق وباطل دربرابرهم میباشد(اسرا/۸۱) و اجازه ستم به دیگری داده نمی شود مگر ستم رفته را جبران کند «فاعتدوا علیه بمثل مااعتدی علیکم»(بقره/۱۹۴).
هرگاه دو حق دربرابر هم قرار بگیرد، مانند مقابله حق فرد با جامعه، باید توجه داشت که این دو حکم در ملاک با هم تعارضی ندارندو همدیگر را نفی نمی کنند، ولی در مقام اجرا و در بیرون اتفاق افتاده است که استیفای هردو باهم ممکن نیست، در این موارد فقها آن را از باب تزاحم دانسته و بنابر قواعد آن با آن دو عمل میکنند، از جمله آن قواعد ترجیح اهم بر مهم است(امام خمینی(ره)، انوارالهدایه/۲/۱۱۶)
اگر حفظ نظام اسلامی دربرابر حق فرد قرار بگیرد، به دلیل اهمیت حفظ نظام بر حق فرد مقدم میشود. ولی باید توجه داشت مراد از نظام اسلامی شخص یا افراد نیست، بلکه بقای جامعه اسلامی است که سبب بقای مسلمین و اداره امور آنها خواهد شد. و خللی که در آن بوجود آید زیان وضرر آن بر عموم مسلمین وارد میشود. خلاصه سخن آنکه موردی را نمیتوان یافت که اخلاق والای انسانی زیر پا نهاده شود و به جهت فرد یا افرادی و ظلم و ستم بر دیگران روا باشد، البته همانطور که اشاره شد بحث پیرامون پرسشها دامنه دار است و در محدوده این مقاله قرار نمی گیرد.
جمعبندی و نتیجهگیری
در بررسی مبانی معرفتی امام پیرامون جهان و انسان معلوم شد که اخلاق و سیاست درافعال انسان از نگاه اسلام جدایی ناپذیر است، و سیاست اسلامی برپایه ارزشهای اخلاق والای انسانی قرار داده شده است. این حقیقت نشان داده شد که بدون تهذیب نفس و آراسته شدن مسئولان و جامعه به اخلاق نمی توان سیاست اسلامی و اسلام سیاسی را در جامعه تحقق داد. بنابراین برای تحقق آن گریزی از رویکرد به اخلاق و انسانیت وجود ندارد و با نهادینه کردن اخلاق است که میتوان بقا و استمرار نظام جمهوری اسلامی را تضمین کرد. و این واقعیت مسئولیت بزرگی را متوجه افراد و مراکز مهم تربیتی و فرهنگی مانند حوزه و دانشگاه و آموزش و پرورش و... و دیگر دست اندرکاران فرهنگ مینماید که غفلت از آن نتیجهای جز ناکامی و یا نابودی نظام اسلامی را در پیش نخواهد داشت.
فهرست منابع
ابن مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق؛ قم؛ انتشارات بیدار.
ابن منظور، محمد بن مکرم(۱۴۰۸ق). لسان العرب؛ بیروت؛ داراحیاء التراث العربی،
ابوالحمد، عبدالحمید(۱۳۶۸). مبانی سیاست ،چ۴، تهران، انتشارات توس.
اسکندری، محمد، تعریف سیاست، پرتال جامع علوم انسانی
امام خمینی (ره)، سید روح الله(۱۳۷۰). آداب الصلوة؛چ۱؛ تهران؛ موسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره).
امام خمینی(ره)، سید روح الله؛ الاستصحاب؛چ۱؛ تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام(ره)
امام خمینی(ره)، سید روح الله(۱۳۸۵). انسان شناسی(تبیان)؛ چ۱، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)
امام خمینی(ره)، سید روح الله(۱۳۷۳). انوارالهدایه فیالتعلیقة علی الکفایة، چ۱؛ تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)
امام خمینی(ره)، سید روح الله(۱۳۸۱). تقریرات فلسفه، (نگارش سید عبدالغنی اسماعیلی)؛ چ۱؛ تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
امام خمینی(ره)، سید روح الله(۱۳۸۹). توحید(تبیان)، چ۱، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
امام خمینی(ره)، سید روح الله(۱۳۸۷). تهذیب نفس و سیر و سلوک(تبیان)؛ ج۱؛ موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
امام خمینی(ره)، سید روح الله(۱۳۸۴). حکومت اسلامی و ولایت فقیه( تبیان)؛ چ۱؛ تهران؛ موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
امام خمینی(ره)، سید روح الله(۱۳۸۵). شرح چهل حدیث(اربعین حدیث)؛ چ۱، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
امام خمینی(ره)، سید روح الله(۱۳۷۸). صحیفه امام؛ چ۱؛ تهران؛ موسسه تنظیم و نشر آثارامام خمینی(ره).
امام خمینی(ره)، سید روح الله(۱۳۷۴). المکاسب المحرمه؛ چ۱؛ تهران؛ موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره).
امام خمینی(ره)، سید روح الله(۱۳۸۸). معاد(تبیان)؛ چ۱؛ تهران؛ موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)
امام خمینی(ره)، سید روح الله؛ نبوت(تبیان)؛ چ۱؛ تهران؛ موسسه تنظیم و نشرآثار امام خمینی، ۱۳۸۰ش
جرجانی، سید شریف(۱۳۰۶ق). التعریفات، چ۱، مصر، مطبقه الخیر.
ژکس(۱۳۵۳).فلسفه اخلاق(ترجمه دکتر ابوالقاسم پورحسینی)، چ۱، تهران: کتابهای سیمرغ وابسته به امیرکبیر.
سجادی، سیدجعفر؛ فرهنگ معارف اسلامی؛ تهران، انتشارات دانشگاه تهران
سید رضی(۱۳۸۶). نهج البلاغه،ترجمه سید جعفر شهیدی،چ۲، تهران، شرکت انتشارات علمی فرهنگی.
صانعی،منوچهر، صلیباجمیل؛ فرهنگ فلسفی، تهران، انتشارات حکمت
طوسی، خواجه نصیرالدین(۱۴۱۳ق). اخلاق ناصری، چ۱، تهران، علمیه اسلامیه
فیروزآبادی، محمد بن یعقوب(۱۴۰۷ق). قاموس المحیط، چ۲، بیروت: موسسه الرساله
قانعی، مهناز (۱۳۹۰). اخلاق در نگاه مولانا: چیستی و هستی؛ چ۲، تهران: نشر نگاه معاصر.
مصطفوی، حسین (۱۳۷۴). التحقیق فی کلمات القرآن، چ۱، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی
مظفر، محمدرضا(۱۳۸۶). اصول فقه، چ۲؛ نجف، دارالنعمان.
[۱] . مدیر گروه معارف مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)mostofi۳۳@gmail.com
.
انتهای پیام /*