قم، ۱۳۵۸_ حکم انتصاب آقای محمد مؤمن قمی به سمت سرپرست امورزندانیان قم
پر.ک صحیفه امام؛ ج ۹، ص ۲۷۰
***
جماران، ۱۳۵۹_ سخنرانی در جمع اعضای کنگره آزادی قدس (بازگشت به اسلام واقعی)
اهم بیانات:
مشکل مسلمین، حکومتهای مسلمین است. این حکومتها هستند که مسلمین را به این روز رسانده اند. ملتها مشکل مسلمین نیستند. ملتها با آن فطرت ذاتی که دارند، می توانند مسائل را حل کنند، لکن مشکل، دولتها هستند.
شما گمان نکنید که ایران دارای سلاح بود. ایران سلاحش سنگ بود، چوب، مشت [...]، لکن سلاح معنوی داشت. سلاح معنوی اش ایمان به مکتب، ایمان به خدای تبارک و تعالی و توکل به مبدأ قدرت و وحدت کلمه [بود]. حالا که می بینید دست ملت ما ـ یعنی، غیر نظامیها ـ تفنگ است، این تفنگی است که به غنیمت از بستگان شاه به دستشان افتاده، والاّ تفنگی در کار نبود، ایمان بود.
باید کاری کرد که ملتها هر جا هستند، ملتها بفهمند تکلیف خودشان را. اگر بخواهید و بخواهند و دانشمندها بخواهند و علمای همۀ بلاد اسلامی و دانشگاههای همۀ بلاد اسلامی بخواهند مشکلۀ اسلام و ممالک اسلامی حل بشود، باید مردم را بیدار کنند؛ این مردمی که با تبلیغات چند صد ساله، به آنها باورانده بودند که نمی شود با امریکا یا با شوروی مخالفت کرد، و الآن هم باور ملتهای دیگری هست. باید اینها [را] به ایشان فهماند که می شود.
اسلام آمده است که همۀ نژادها باهمند؛ مثل دنده های شانه می مانند؛ هیچ کدام بر هیچ کدام تفوق ندارند، نه عرب بر عجم و نه عجم بر عرب و نه ترک بر هیچ یک از اینها و نه هیچ نژادی بر دیگری و نه سفید بر سیاه و نه سیاه بر سفید، هیچ کدام بر دیگری فضیلت ندارند. فضیلت با تقواست، فضیلت با تعهد است، با تعهد به اسلام است. اینها تبلیغاتی بوده است، تلقیناتی بوده است که از ابرقدرتها که می خواستند ما را بچاپند، شده است و مع الأسف، بعض اشخاص مسلمان صحیح هم باورشان آمده.
ر.ک صحیفه امام؛ ج ۱۳، ص ۸۳ - ۹۲
***
جماران، ۱۳۶۳_ سخنرانی در جمع مقامات کشوری و لشکری (موانع تشکیل حکومت اسلامی توسط ائمه)
اهم بیانات:
من بسیاری از اوقات از دو امر متأسفم که یکیش از دیگری بیشتر تأسف دارد. یکی اینکه در تمام دوره از صدر اسلام، نبوت، تا آخر نگذاشتند که یک حکومت دلخواه اسلام وجود پیدا بکند. زمان رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آن همه گرفتاریها و جنگها و آن مخالفتها بود و نشد که حکومت به طور دلخواهی که ایشان می خواهند، متحقق بشود. در زمان سایر ائمه ـ علیهم السلام ـ هم، حتی زمان حضرت امیر که مواجه بود با آن جنگهای داخلی و آن منافقهایی که از کفار بدتر هستند و نگذاشتند حکومت شکل بگیرد به طوری که دلخواه باشد. اگر گذاشته بودند، مهلت داده بودند، ولو در یک دوره کوتاهی حکومت تحقق پیدا کرده بود، آن الگویی که آنها به عالم نشان می دادند، برای بشر تا آخر یک درس بزرگی بود. و ما باید متأسف باشیم برای این امر که محروم شدیم از یک همچو برکت بزرگی.
و امر دوم که باز نگذاشتند و نشد که ائمۀ ما ـ علیهم السلام ـ آن طوری که می خواستند بروز بدهند حقایق را، این هم بسیار مورد تأسف است، تأسف این از تأسف او بالاتر است، این چه علمی بوده است که نزدیک وفات، حضرت رسول ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بیخ گوشی به حضرت امیر ـ علیه السلام ـ فرموده است و ایشان به حسب روایت ـ می فرماید ـ که «هزار باب از علم ـ یا هزار علم، هر کدام چه ـ برای من حاصل شد». این علم معمولی که دست ما هست، دست فقها هست، دست فلاسفه هست، دست عرفا هست، این نیست. او چه بوده است که حضرت امیر می گوید که من علم جم دارم، هیهُنا عِلماً جَمّا، لکن حَمَله نیست، این علم فقه نبوده، علم فقه را تعلیم کرده اند، هیچ در او قصوری نشده است، این فلسفه و این چیزهایی که دست ماهاست اینها هم نبوده است و این مورد تأسف است که مهلت ندادند به اینها، نشد. در آن وقت حَمَله ای که آنها می خواستند نبود و آن علوم با خود آنها به ملأ اعلی رفت، و ما باید تا آخر دنیا تأسف از این بخوریم که از آن هیچ بهره نداریم؛ و او بلااشکال از این علوم رسمی که دست بشر است و دست مسلمین است، از اینها خارج است، برای اینکه اینها حَمَله داشتند، آن که حَمَله نداشته است، آنکه مورد تأسف خود ائمه ـ علیهم السلام ـ بوده است که پیدا نکردند کسانی را که به آنها تعلیم بدهند آن علوم را، و قرآن که مخزن همه علوم است، نشد که آنها تفسیر کنند، و آن معارفی که در قرآن هست آنها بیان کنند برای ما. اینها از تأسف هایی است که ما باید در گور ببریم. قرآن الآن در حجاب است، مستور است این قرآن. بعضی آیات قرآن است که گرچه بشر یا فلاسفه یا عرفا تا یک حدودی در موردش صحبتها کردند، لکن آن که باید باشد، نشده است و نمی شود. قرآن هم برای «مَنْ خوطِبَ بِه» آمده است. انّما یَعرفُ القُرآنَ مَنْ خوطِبَ بِهِ اگر مقصود معانی عرفیه بود، که مردم همه می فهمند معانی عرفیه را، آن چی بوده است؟ و ما باید تا آخر متأسف باشیم. حضرت رضا ـ سلام الله علیه ـ که با آن نیرنگ ایشان را بردند، الزاماً بردند به آنجا و خواستند ایشان را چه بکنند، معلوم بود که از اول بنابراین نیست، نگذاشتند که اینها یک حکومتی به دستشان بیاید، یک مجالی به دستشان بیاید که لااقل تعلیمات را بکنند. برای حضرت صادق ـ علیه السلام ـ هم که مجال بود برای اینکه علم فقه را باید توسعه بدهند و بیان کنند و بعضی از مسائل البته غیرفقهی هم بوده است، لکن سرگرمی ایشان به آن علومی که نمی شد که معطل بماند و علم شریعت بود، این هم باز نگذاشتند، نشد. حَمَله هم نداشتند؛ حَمَله فقه بود، اما حمله آن علوم نبود. بنابراین، ما باید در این امور متأسف باشیم که از قرآن دستمان کوتاه است. این تفسیرهایی که بر قرآن نوشته شده است از اول تا حالا، اینها تفسیر قرآن نیستند، اینها البته یک ترجمه هایی، یک بویی از قرآن بعضیشان دارند، والاّ تفسیر این نیست. در هر صورت، اِنّالله وَاِنّااِلَیْه راجِعُونْ، آن که از دست ما رفت، حکومت عدل الهی هم که تحقق پیدا نکرد که ما بفهمیم باید چه بکنیم.
ر.ک صحیفه امام؛ ج ۱۹، ص ۶ - ۱۴
***
.
انتهای پیام /*