«الْحَمْدُ لله الَّذِی هَدَانَا لِحَمْدِهِ، وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ لِنَکُونَ لِإِحْسَانِهِ مِنَ الشَّاکِرِینَ، وَ لِیَجْزِیَنَا عَلَی ذَلِکَ جَزَاءَ الْمُحْسِنِینَ»
«ستایش مخصوص خدایی است که ما را به ستایش خودش رهنمون کرد، و ما را اهل حمد خودش قرار داد، تا ما را در برابر احسان او از ستایشگران و سپاسگزاران باشیم، شاکر باشیم، تا به ما در برابر این حمد پاداش نیکوکاران عطا کند.»
حمد خداوند تبارک و تعالی در جمله اول این دعا سه مرتبه تکرار شده است: الحمد، لحمده، اهله.
خود حمد بسیار اهمیت دارد و باید به آن توجه کرد. ما حمد را ستایش می گوییم و شکر را سپاس معنا می کنیم. در بحث حمد یکی معنای خود حمد است، در معنای آن برخی نوشته اند ستایش به زبان به بهترین وجه در مقابل فضائل و کارهای نیکوی شخص.[1] در این معنا نکاتی نهفته است، اگرچه هر گونه تعریفی را حمد نمی نامیم بلکه تعریفی حمد است که به بهترین وجه باشد ولی در این تعریف قید حمد به زبان آمده است. یعنی تعریف زبانی حمد است، تعریف درونی و ستایش درونی حمد نیست و این جای اشکال دارد.[2]
نکته بعدی که وجود دارد در مقابل فضائل شخص یعنی آنچه شخص به عنوان فضیلت از او سر می زند و یا کار خیر می کند. یعنی حمد را مقابل افعال و کارها و فضائلی که شخص به صورت اختیاری کسب می کند دانسته اند. مثلاً اگر گل را تعریف کنید، حمد نمی گویند. چرا؟ چون زیبایی گل از خودش نیست و کسی به او داده، به این مدح گویند ولی حمد نمی گویند، اما اگر از علم و دانش و ... شخص تعریف کنید آن را حمد می گویند.
در قرآن کریم آمده و در اینجا هم گفته شده است: الحمد، حمد، لله، برای خداست. هم «ال» بر سر آن آمده، و هم «لام» اختصاص، یا لام ملکیت، یعنی حمد مخصوص خداست، یا حمد مال خداست. «ال» هم که برای حمد آمده، یا «ال» استغراق است، یا «ال» جنس یعنی یا مطلق حمد یا حمدها، یعنی همه حمدها مخصوص خداست یا حقیقت و واقعیت حمد مخصوص خداست.
اگر چنین بگوییم یعنی حمد برای غیر خدا نیست، فقط برای خداوند تبارک و تعالی است، شما هر کس دیگری را هم که حمد کنید حمد او نیست، و در واقع حمد خداست، هر چیزی را تعریف کنید، تعریف او نیست، بلکه تعریف خداست، چون می گوید: الحمد لله، یعنی همه حمد ها برای خداست، یا به عبارتی حقیقت حمد برای خداست. نمی خواهیم بگوییم کلمه حمد برای دیگران به کار نرفته، هرچند در قرآن مجید «حمد» را تنها برای خدا به کار برده است. اما در این آیه مبارکه، و بعد در کلام ائمه معصومین (ع) اینجا بحث اختصاص است، بحث حقیقت حمد است، چرا؟ چون آنچه از فعل و فضیلت نیکو در تمام هستی وجود دارد، از آن خداوند تبارک و تعالی است.
ما اگر کار نیکو انجام دهیم از ماست یا از او؟ ما اگر علم و دانش داشته باشیم، از ماست یا از او؟ حقیقت و واقعیت امر برای ماست یا او؟ ما به حقیقت آن چه علم داریم به واسطه اوست. پس به حقیقت همه علم ها، از اوست. هر فعل خوبی که انجام دهیم از اوست. لذا قرآن مجید می فرماید: «مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ»[3]
یعنی همه حسنات از حق است، هر چه نیکوست از خداست. چون آن کار نیکویی که من انجام می دهم با قدرت و اراده ای است که او داده، از حیاتی است که او داده و بالاتر از همه، وجودی است که لحظه به لحظه، او به من می دهد، مگر در عالم هستی، غیر از وجود او و جلوه وجود او چیز دیگری هم هست؟ مگر خوبی و خیر و نیکویی ای در عالم هست که منتسب به غیر خدا شود؟ اگر این گونه باشد چیزی از غیر خداست و این شرک می شود.
پس حمد فقط سزاوار اوست. حمد فقط مخصوص اوست. اگر دقیق شویم، هر حمدی از دیگری کنیم در واقع داریم محمود حقیقی را حمد می کنیم. چنانکه مدح هم مال اوست و هر چه را مدح می کنیم، مدح اوست. وقتی گل را تعریف و مدح می کنید، آن جلوه و زیبایی گل که از خودش نیست، از حق است. مثل این است که شما یک آینه بگذارید و در مقابل آینه منظره زیبایی باشد و بعد شما شروع به تعریف عکس در آینه کنید. این تعریفی که می شود آیا از عکس در آینه است یا در واقع تعریف منظره اصلی را می کنید؟
پس بنابراین هیچ حمدی در عالم واقع نمی شود، هیچ تعریف و ستایشی در عالم صورت نمی پذیرد، هیچ سپاس حقیقی در عالم انجام نمی شود، مگر اینکه به خدا برگردد. چه گوینده اش عالم باشد، چه گوینده اش عالم نباشد. امام خمینی (س) در تفسیر سوره حمد می فرماید: «یعنی، جمیع انواع ستایشها مختصّ به ذات مقدّس الوهیّت است. بدان ای عزیز که در تحت این کلمۀ شریفه سرّ توحید خاصّ بلکه اخصّ خواصّ است. و اختصاص همۀ محامد از جمیع حامدان به حق تعالی، به حسب برهان نزد اصحاب حکمت و ائمۀ فلسفۀ عالیه، واضح و آشکار است؛ زیرا که به برهان پیوسته که تمام دار تحقّق ظلّ منبسط و فیض مبسوط حضرت حق است، و تمام نعم ظاهره و باطنه، از هر منعم باشد به حسب ظاهر و در انظار عامه، از حق تعالی جل و علا است و احدی از موجودات را شرکت در آن نیست، ... پس، چون حمد در مقابل نعمت و انعام و احسان است و منعمی جز حق در دار تحقق نیست، جمیع محامد مختص او است. و نیز جمال و جمیلی جز جمال او و او نیست، پس مدایح نیز به او رجوع کند.»[4]
اما حضرت می فرماید: «الْحَمْدُ لله الَّذِی هَدَانَا لِحَمْدِهِ»، لطافت و زیبایی کلام حضرت سجاد (ع) در این است که در این مسأله یعنی این لطف و عنایتی که به ما شده، ما را هدایت کرده اند که حمد او را بکینم، یعنی بدانیم و بفهمیم و درک کینم که ستایش و سپاس حق را انجام می دهیم نه اینکه ندانیم.
و بعد به ما اجازه دادند که حمد او را بکنیم. برای مثال آیا اجازه می دهند، که هر کس بیاید و تعریف بزرگی را بکند و یا به اشخاص خاص اجازه می دهند و او هم به خود افتخار می کند که اجازه داده اند، مثلاً در مقابل فلان شخصیت بایستد و از او سخن بگوید. این که خداوند به ما اجازه داده، ما را هدایت کرده، به ما عنایت فرموده، لطف روا داشته که ما او را حمد کنیم؛ ما حق داشته باشیم که زبان باز کنیم و بگوییم خدایا تو را سپاس، تو را ستایش. ما از او سخن بگوییم، این خود حمد دارد.
شأن ما کجا و شأن او کجا، پس هم از این جهت که ما را هدایت به حمدش کرده و بدانیم همه حمدها و خوبی ها، برای اوست، از این حیث خدا را شکر و سپاس و ستایش، و هم از این جهت که ما را اجازه داده: «وَ جَعَلَنَا مِنْ أَهْلِهِ»، و ما را از اهل حمدش قرار داده.
سید علی خان در ریاض السالکین احتمال می دهد ضمیر «اهله» به حمد یا خدا برگردد، یعنی اهل حمد یا اهل الله (صاحب ولایت) شویم.
برخی هم مانند الهی قمشه ای، در مراد از «نا» در جعلنا گفته اند مقصود از آن امت و اهل بیت(ع) هستند. یعنی حضرت می گویند ما اهل حمد شدیم، خداوند لیاقت حمد را به ما عطا کرده است و به این طریق ما به مقام حمد رسیده ایم. می شود گفت: هر کس در هر حمدی که به او اجازه داده اند، به همان حمد او را اهلیت حمد داده اند. پس خدا را شکر و سپاس و ستایش از اینکه ما را هدایت کرد که حمد او را کنیم و ما را از اهل حمدش قرار داد، هر چند مراتب فرق دارد.
[1] ریاض السالکین، جلد 6، صفحه 16.
[2] آداب نماز، امام خمینی(س)، صفحه 254.
[3] نساء، آیه 79.
[4] آداب نماز، صفحه 251.
.
انتهای پیام /*