وصیتنامه امام طهورای سیاسی الهی
دکتر منوچهر اکبری
(استاد دانشگاه تهران)
یکی از شاخص ترین ویژگیهای وصیتنامه امام فراگیر بودن آن است. بدین معنی که هیچ قشر، گروه، نهاد، سازمان جماعت و طیفی را از قلم نینداخته است. در اعلام وصیت از هیچ طیف و قشری فروگذار نکرده است. جای آن دارد که برای تحلیل هر گروه، مقاله ای جداگانه نوشته شود. در این گفتار به برخی از اصول کلی وصیتنامه، نظری عبرت انگیز می افکنیم. درصدد اثبات محکومیت هیچ طیفی از جامعه نیستیم، حتی آنان که وظیفه و توصیۀ امام را نسبت به خود نمی دانند و عمل نمی کنند. اما از باب «فذکر ان ذکرا تنفع المؤمنون» به اساسی ترین سخنان امام بر می گردیم و اصول کلی و راهگشا را که اتفاقاً فرا زمانی اند، یادآور می شویم:
1ـ تأکید بر اصل پیوند دین با سیاست. می دانیم یکی از توطئه ها و ترفند های شیطانی ابرقدرتها و عوامل داخلی و خارجی آنان این است که هر کجا آراءء و اندیشه ها و مبانی دینی با منافع و غارتگریهای مستکبران و استعمارگران مخالف باشد و مردم را به مقاومت در برابر آنان وا بدارد، مثل یک دستور العمل فراگیر و نسخۀ عمومی آن را توصیه می کنند. خواه در ایران خواه در مصر، خواه در عربستان یا ترکیه یا حتی در خود امریکا و کشورهایی که حتی مسلمان نیستند.
بحث این نیست که فقط احکام اسلامی یا آراء و اندیشه های عالمان و روحانیون مسلمان نباید در سیاست و حکومت و کشورداری دخیل باشد، بحث کلی تر از اسلام است. یقین بدانید اگر مسیحیت و کلیسا هم در مسائل سیاسی دخالت کند، ارباب قدرت و استعمارگران و کانونهای هزارتوی سیاست در برابر آنها جبهه گیری خواهند کرد. کافی است پاپ مثلاً در مورد دخالت آمریکا در سایر کشورها، یا چپاول ثروت و منافع کشورهای دیگر تذکر بدهد، بلافاصله او را به انزوا می کشانند، و همین حرمت ظاهری را هم رعایت نخواهند کرد. اگرچه اینک واقعاً کلیسا راه خود را می رود و سیاست و قدرت هم راه خود را. و دیده ایم که مسیحیت را قبل و پیش از اسلام از سیاست دور کرده اند. اگر مسیح زنده بود، یقین بدانید هرگز کارهای قدرتمندان و اصحاب سیاست را تأیید نمی کرد. اگر مسیح قرار بود با قدرت و سیاست کنار بیاید که بردار نمی شد. آنچه امروز از مسیحیت برقرار است در مراسم عبادی تکراری، شرطی، بی خاصیت و رنگ باخته خلاصه می شود. اگر دین در جامعۀ آمریکا حضور و دخالت داشت، اختلاف فاحش طبقاتی بی معنا بود و صرف میلیاردها دلار برای ساخت سلاحهای مرگبار بی معنا بود. وقتی در سال میلیونها نفر از گرسنگی می میرند و در کنار آن صاحبان ثروت و قدرت، در جهت منافع خود میلیاردها تن مواد غذایی را به دریا می ریزند و یا از بین می برند، کجا دین این اصول ظالمانه سیاست را تأیید می کند؟ وقتی انسان را از هویت، جایگاه رسالت و مسئولیت خطیر الهی خود تهی کرده اند چه جای اظهار وجود دین است؟ راستی اگر در غرب همین دین رنگ باختۀ استعمار زده و حتی استعماری هم نباشد چه می شود؟! چه چیز در جهان بهم می خورد؟ مگر رؤسای جمهور در کشورهای بزرگ، کاری به دین و تقوی و احکام دینی دارند؟ برای روشن شدن به مقایسه ای ملموس تر می پردازیم.
با وجودی که واقعاً شرایط دین و دیانت و حضور و قدرت و احترام و نفوذ عالمان شیعی هرگز با عالمان مسیحی قابل مقایسه نیست، اما در حد مقایسه می توان با اغماض گفت: مگر شاه ایران قبل از انقلاب در تمام تصمیم گیریها رعایت جانب و آراء و فتوای عالمان دین را می کرد؟! مگر در ایجاد رابطه با اسرائیل و آفریقای جنوبی آن روز به منافع حتی ملی توجه داشت؟! شاه ایران برای آراء عالمان دین در حد یک صدم آراء رئیس جمهوری آمریکا ارزش قائل نبود. مگر در ترویج بی حجابی و سست کردن آراء و اصول و حتی ظواهر دین رضایت و نظر عالمان و مراجع را در نظر داشت؟ گاهی فراتر از این، جسارت و شوخ چشمی را به حدی می رساند که حتی مخالفان حزبی و سیاسی خود را بیگانه می دانست و رسماً اعلام می کرد از کشور خارج شوند. فرعونیت را بجایی رسانده بود که برگزاری مراسم عزاداری و تکریم از اولیاء خدا را نیز هر روز محدودتر می کرد. مگر به شرطی خاص و آن شرط این بود که از آن مراسم بوی سیاست، اعتراض و ناسازگاری نیاید. یعنی اگر شما به برخی مسائل و شعایر دین مشغول می شدی و برای شاه و حکومت او خطری نداشت، چندان بر نمی آشفت. در عین حال که می ترسید آنچه زمینه جماعت مسلمین را فراهم آورد فی حد ذاته، خطرناک است. چون ممکن است روزی کسی این جماعت را در جهت سیاست و مخالفت با رژیم پهلوی هدایت کند. البته تصور نمی کرد کسی بتواند روح دینی از نوع اسلام سیاسی، از نوع اسلام اعتراض، از نوع اسلام آگاهی بخش از نوع اسلام آزادیخواه، اسلام استقلال طلب و در یک کلام اسلام خمینی یا اسلام ناب محمدی در آن جماعتِ بظاهر مرده و شرطی شده بدمد. دقیقاً همان کاری که امام راحل و مسیحادم کرد. تا شاه آمد بخود بیاید، تا آمد به مقابله با نوع تفکر و نگاه و تفسیر امام از سیاست و دیانت و رابطه و تعامل این دو بپردازد، تا آمد ذهن مردم را، نظر مردم را نسبت به امام تغییر دهد که چرا در سیاست و حکومت دخالت می کند، نظام شاهنشاهی فرو ریخته بود.
1ـ امام در طلایۀ وصیتنامه سیاسی ـ الهی خود به این اصل مهم و اساسی (یعنی دخالت دین در سیاست) تأکید خاص می ورزد و پرده از روی توطئه استعمار و انحراف بظاهر تاریخی شده و جا افتاده و متأسفانه مقبول حتی طیف عظیمی از روحانیت و حتی مراجع بر می دارد. آنان را بخود می خواند. پیامبرگونه بدانان هشدار می دهد.
«و اما طایفۀ دوم که نقشۀ موذیانه دارند و اسلام را از حکومت و سیاست جدا می دانند. باید به این نادانان گفت که قرآن کریم و سنت رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ آنقدر که در حکومت و سیاست احکام دارند در سایر چیزها ندارند؛ بلکه بسیار از احکام عبادی اسلام، عبادی ـ سیاسی است که غفلت از آنها این مصیبتها را به بار آورده. پیغمبر اسلام (ص) تشکیل حکومت داد مثل سایر حکومتهای جهان لکن با انگیزۀ بسط عدالت اجتماعی. و خلفای اول اسلامی حکومتهای وسیع داشته اند و حکومت علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ نیز با همان انگیزه، به طور وسیع تر و گسترده تر از واضحات تاریخ است. و پس از آن بتدریج حکومت به اسم اسلام بوده؛ و اکنون نیز مدعیان حکومت اسلامی به پیروی از اسلام و رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ بسیارند» (ص27ـ وصیتنامه).
2ـ توصیۀ کلی دیگر امام در واقع تحلیل و روشنگری نسبت به مورد اول است. وقتی استعمارگران نتوانستند اسلام را از زندگی مردم و از فکر مردم جدا کنند، تا حدی او را از سیاست جدا کردند و متأسفانه برخی از افراد هم به تصور ساده لوحانۀ خود مبلغ پر و پا قرص همان نگاه و تلقی شاهنشاهی شدند و خیلی هم بدان وضع «جدایی دین از سیاست» راضی بودند. ترفند بسیار خطرناک دیگری را اجرا کردند و آن در اختیار دادن دین بی رنگ و خاصیت، پوستۀ دین در جهت اهداف خودشان بود. شاید آشکارترین نمونه، آن بود که شاه تا مدتها وقتی به سفر می رفت، امام جمعه درباری آن روز تهران سید حسن امامی برای او دعای سفر می خواند. برای شاهی که با اسرائیل عقد اخوت و رابطۀ تجاری ـ سیاسی و اقتصادی برقرار کرده بود، شاهی که از هیچ کثافت کاری و عیاشی و روابط نامشروع و فساد انگیز و شرابخواری و حضور در مجالس لهو و لعب و خلاصه هر آنچه یک پادشاه یا حاکم غیر مسلمان فاسد و عیاش مرتکب می شود، کاری را کم نداشت. برای شاهی دعای سفر می خواند، که در تضعیف مبانی دینی مردم از هیچ کاری فروگذار نمی کرد. شاهی که عالمان دین را عددی به حساب نمی آورد. شاهی که در حبس و تبعید علما و تعطیلی مجالس ذکر و وعظ و ادعیه و روضه و عزاداری چیزی کسر نگذاشته بود. شاهی که برای حماقت مردم با تصویری از زیارت امام رضا یا احرام بسته در سفر مکّه، سوء استفاده کرد و متأسفانه برخی ظاهربینان هم با این کارها او را مسلمان می دانستند. و مگر نبودند برخی از عالمان دینی که وقتی امام در جریان نهضت نجاتبخش خود گفت «همۀ مفاسد زیر سر شخص شاه است» (قریب به مضمون) داد برخی درآمد که آقای خمینی چرا به تنها پادشاه شیعه در جهان حمله می کند؟! از نظر آنان شیعه بودن شاه حجیت قابل دفاع داشت؟! یا از جمله کار های دیگر شاه این بود که گروهی از روحانیت را در اداره های اوقاف جذب و استخدام کند یا همسر شاه قرآن چاپ کند و کارهایی از اینگونه. در عین حال همۀ یآراءن امام، خطیبان روشنگر، روحانیون مبارز و انقلابی، اصحاب منبر و متدین معترض و همه کسانی که از خم ابروی امام فتوای می بردند و دل در گرو عشق خمینی داشتند و از اسلام انقلابی دم می زدند، یا در سیاهچالها و زندانهای شاهنشاهی بودند یا شهید می شدند یا در تبعیدگاههای طاقت فرسا تحت حفظ بودند و با کمترین حرف و سخن و رابطه با مردم، بازخواست می شدند. مگر امثال مطهری، شریعتی، مفتح، بهشتی، هاشمی رفسنجانی، ربانی، کروبی و خامنه ای و مدنی و دستغیب، هاشمی نژاد و دباغ و سرحدی زاده، طالقانی در تبعید یا در حبس یا در زندان یا تحت تعقیب نبودند؟
3ـ نکته دیگری که امام عزیز بر آن تأکید خاص داشت، توان اسلام و احکام نورانی آن در اداره کشور و تشکیل حکومت بود. استعمارگران برای اینکه اسلام را بعنوان یک ایدئولوژی و تفکر به حاشیه برانند با توجیه بظاهر فریبانۀ «ارتجاعی بودن اسلام، و مخالفت اسلام با نوآوری و مظاهر تمدن» به بزرگ کردن ضعف خودساخته ای می پرداختند که از اصل، مردود و باطل و ساختگی و غیر واقعی بود. سؤال این است که در کجای تاریخ اسلام اجازۀ تشکیل حکومت یا نظام داده اند و در عمل به این ناتوانی احکام و قوانین اسلام روبرو شده اند؟ اتفاقاً برخی از متفکران خودفروخته غربی و شرقی چون می دانستند، اسلام بعنوان یک مجموعه از جامعیت و گستردگی و توان و کآراءیی قابل توجهی برای اداره کشور برخوردار است، آگاهانه به طرح تحریفی دامن زدند. احکام و مقررات ساختۀ فکر و ذهن بشر را پیشرفته معرفی می کردند. قوانینی را که اتفاقاً در بسیاری موارد حتی با فطرت ذاتی افراد و جوامع هم مخالفت داشت و در عمل هم به ناتوانی قوانین ساختۀ بشر پی برده بودند، شکاف طبقاتی، تبعیض و حتی محرومیت بسیاری از حقوق اولیه انسانها به جرم رنگین پوست بودن یا تبعیض نژادی که سالها در آفریقای جنوبی و حتی امروز در برخی مناطق و ایالتهای آمریکا و ... بچشم می خورد یا محرومیت از حقوق فطرتی و دینی شیعیان و حتی مسلمانان در بعضی از کشورها و جوامع، همگی را ترقی و پیشرفت! و حقوق بشر! می نامند. ولی محرومیت و ممنوعیت از حق انجام عبادات و اعمال شرعی و دینی مسلمانان را ارتجاعی می نامند!
امام آگاهانه و دقیق روی نقاط ضعف و سرچشمه های انحراف غربی ها و شرقی ها انگشت می گذارد و از توطئه ها و ترفندهای شیطانی آنها پرده بر می دارد. آنجا که می فرماید:
«از توطئه های مهمی که در قرن اخیر، خصوصاً در دهه های معاصر، و به ویژه پس از پیروزی انقلاب آشکارا به چشم می خورد، تبلیغات دامنه دار با ابعاد مختلف برای مأیوس نمودن ملتها و خصوص ملت فداکار ایران از اسلام است. گاهی ناشیانه و با صراحت به اینکه احکام اسلام که 1400 سال قبل وضع شده است و نمی تواند در عصر حاضر کشورها را اداره کند، یا آنکه اسلام یک دین ارتجاعی است و با هر نوآوری و مظاهر تمدن مخالف است، و در عصر حاضر نمی شود کشورها از تمدن جهانی و مظاهر آن کناره گیرند، و امثال این تبلیغات ابلهانه و گاهی موذیانه و شیطنت آمیز به گونۀ طرفداری از قداست اسلام که اسلام و دیگر ادیان الهی سر و کار دارند با معنویات و تهذیب نفوس و تحذیر از مقامات دنیایی و دعوت به ترک دنیا و اشتغال به عبادات و اذکار و ادعیه که انسان را به خدای تعالی نزدیک و از دنیا دور می کند، و حکومت و سیاست و سر رشته داری بر خلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوی است، چه اینها تمام برای تعمیر دنیا است و آن مخالف مسلک انبیای عظام است! و مع الأسف تبلیغ به وجه دوم در بعضی از روحانیون و متدینان بی خبر از اسلام تأثیر گذاشته که حتی دخالت در حکومت و سیاست را به مثابۀ یک گناه و فسق می دانستند و شاید بعضی بدانند! و این فاجعۀ بزرگی است که اسلام مبتلای به آن بود» (ص 25 و 26 وصیتنامه).
ذیل همین عبارت امام، آنچه از نظر ایشان جای تأسف دارد این است که برخی از متدینان و روحانیون دخالت در سیاست و حکومت را به مثابه یک گناه و فسق می دانستند.
امام راحل در ادامه، تحلیلی دقیق ارائه می فرمایند که از بعدی به مثابۀ احیای اسلام است. در درجه اول به ناتوانی اسلام اعتراض می کند و دوم اینکه احکام اسلام که کهنه شدنی یا قدیمی یا تابع تاریخ مصرف نیست. یعنی نمی توان گفت حکم زنا یا سرقت یا تجاوز به عنف یا تعدی به حقوق و حریم افراد فقط تا قرن 5 یا 6 یا سال 1350 یا 1975 و فلان سال و روز معتبر است. احکام اسلام اتفاقاً باید بقدری فراگیر باشند که ضرورت ابلاغ دین جدید را انکار کنند. وقتی اسلام بعنوان آخرین دین الهی مطرح می شود، یعنی اصول و احکام بقدری باید کارآمد، پیشرفته، و اثربخش باشند که بتوان برای همیشه با آنان، جامعه و کشور و حتی جهان را اداره کرد. در ضمن، پویایی فقه شیعه و احکام فقیهان و عالمان و مراجع دینی خود دلیل برتری و اصالت اسلام و احکام نورانی آن در طول تاریخ است و وجود احکام مستحدثه دقیقاً برای استمرار و تداوم احکام شرعی و فقهی شیعه است. و مگر نه اینکه با تمام اختلاف و تلقی و تفسیری که مراجع از مسائل و احکام، دارند به تمام سؤالها و نیازها پاسخ می دهند. در عین حال که تماماً ریشه در اسلام ناب دارند. امام به همان نکتۀ اصلی اشاره و تأکید می کند که آنان با آن مخالفند. اگر بگوییم امام فراتر از دیگران را دیده اند، مبالغه نیست. زیرا امام معتقدند چون احکام و قوانین و سیاست اسلامی با ظلم و جور و ستم و استثمار و فساد و فحشا و انواع کج رویها مخالفت می کند و در برابر آنها می ایستد، استعمارگران با آن مخالفت می کنند و بر آن انگ ناتوانی می زنند. امام دقیقاً از دری وارد می شوند که غربی ها از آن وارد شده اند. در عین حال که از اهداف و تلقی آنان از دین و احکام دینی باخبر است. خلاصه حرف امام این است که چون اسلام و حتی تمام ادیان الهی و آسمانی با
همجنس بازی و فحشاء مخالفند، داد غربی ها درآمده است و احساس خطر می کنند، مبادا با توسعه و گسترش احکام اسلام، آرامش حیوانی و فضای شیطانی آنها آشفته گردد. امام از برخی اتهامهای ابلهانه شاه هم پرده بر می دارد. آن پیر راه شناس و سیمرغ عنقاء آشیان، که بارها هفت وادی سلوک را طی کرده بود و اسفار اربعه را نیز از نخستین منزل و وادی سپرده بود، مردی که قبل از هر حرکت، خود را برای قبول و مقابله با مشکلات و سختی ها آماده کرده و ساخته بود، می دانست که به راحتی و به سادگی نمی توان دست استعمار و عوامل آنها را از ایران کوتاه کرد، می دانست که بهم زدن آرامش مردابی شاه و سران رژیم پهلوی به بهای اندک حاصل نمی آید به قول یکی از فرزندان و شاگردان توانمند، مدیر و مدبر، کاردان لایق، قانون شناس و اسلام شناس او یعنی شهید دکتر بهشتی «بهشت را به بهاء بدهند نه به بهانه». امام می دانست که ممکن است در راه استقرار و اقامه حکومت عدل و نظام جمهوری اسلامی حتی کشته شود، از این رو نه در سالهای پیروزی نهضت، که در روزهای خوش استقرار جمهوری اسلامی، نه در دوران مبارزۀ سخت با رژیم پهلوی، بلکه در همان آغاز نهضت، یعنی خرداد 1342 در آن روزهای سخت و حتی غریبی و تنهایی، امام در آن روزها که شاه در اوج قدرت بود و کسی شهامت و قدرت نداشت شخص شاه را هدف حملات سهمگین خود قرار دهد، به شاه حمله کرد. این که صاحب این قلم اینقدر به گذشته برمی گردد و چه بسا برخی بگویند به نوعی نوستالژیک گرفتار شده یا در بند فخر به گذشته مانده است، تنها به این دلیل است که بدانیم امام بزرگ و سترگ و نستوهِ ما، در چه شرایطی نهضت و انقلاب اسلامی را مطرح کرده و به پیش برده است.
4ـ امام تنها و بدون کوچکترین نیرو و سرباز رسمی، بدون در اختیار داشتن حتی 5 نفر نیروی نظامی درحلقه مهر مردم قرار گرفت و در همان شرایط بود که امام حمله را شروع کرد و از اسلام و کیان اسلام دفاع کرد. اسلامی که با حکومت پهلوی کنار نمی آمد. اسلامی که دل به انتظار تخدیری خوش نمی کرد. اسلامی که سلاحها را قلم کرد، اسلامی که امام نمازش را بلندترین فریاد می دانست، اسلامی که از نگاه امام با اختراعات و ابتکارات و صنعتهای پیشرفته نه تنها مخالف نبود بلکه کاملاً هم موافق بود. دقت شود که امام از کلیه مذاهب توحیدی دفاع می کند نه صرفاً از اسلام. در فرازی از وصیتنامه می فرماید:
«گروه اول که باید گفت از حکومت و قانون و سیاست یا اطلاع ندارند یا غرضمندانه خود را به بی اطلاعی می زنند. زیرا اجرای قوانین بر معیار قسط و عدل و جلوگیری از ستمگری و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردی و اجتماعی و منع از فساد و فحشاء و انواع کجرویها، آزادی بر معیار عقل و عدل و استقلال و خودکفایی و جلوگیری از استعمار و استثمار و استعباد، و حدود و قصاص و تعزیرات بر میزان عدل برای جلوگیری از فساد و تباهی یک جامعه، و سیاست و راه بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف و صدها از این قبیل، چیزهایی نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگی اجتماعی کهنه شود. این دعوی به مثابۀ آن است که گفته شود قواعد عقلی و ریاضی در قرن حاضر باید عوض شود و به جای آن قواعد دیگر نشانده شود. اگر در صدر خلقت، عدالت اجتماعی باید جاری شود و از ستمگری و چپاول و قتل باید جلوگیری شود، امروز چون قرن اتم است آن روش کهنه شده! و ادعای آنکه اسلام با نوآوردها مخالف است ـ همان سان که محمدرضا پهلوی مخلوغ می گفت که اینان می خواهند با چهارپایان در این عصر سفر کنند ـ یک اتهام ابلهانه بیش نیست. زیرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوریها، اختراعات و ابتکارات و صنعتهای پیشرفته که در پیشرفت و تمدن بشر دخالت دارد، هیچگاه اسلام و هیچ مذهب توحیدی با آن مخالفت نکرده و نخواهد کرد بلکه علم و صنعت مورد تأکید اسلام و قرآن مجید است. و اگر مراد از تجدد و تمدن به آن معنی است که بعضی روشنفکران حرفه ای می گویند که آزادی در تمام منکرات و فحشاء حتی همجنس بازی و از این قبیل، تمام ادیان آسمانی و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند گرچه غرب و شرق زدگان به تقلید کورکورانه آن را ترویج می کنند» (ص 26 و 27 وصیتنامه).
5ـ امام عزیز حق دارد که از جامعه شناسان و نویسندگان و تاریخ نویسان توقع روشنگری آن هم برای مسلمانان داشته باشد. امام می داند که استعمار اگر در مرحله ای نتواند اهداف شوم و شیطانی خود را پیاده کند، مجدداً آن را از بایگانی تاریخ بیرون می کشد. در فرصت های دیگر خواهان اجرا یا تداوم و یا حتی طرح آن می گردد. امام وظیفه ای روشن و مأموریتی شفاف اما خطیر برای اصحاب قلم و تفکر و شناخت قائل است و آن اینکه، از ذهن جوامع مسلمان این تحریف تاریخی را پاک کنند که پیامبران و انبیاء الهی با معنویات کار دارند و از نظر آنان حکومت داری و امور دنیوی مطرود است (ص27 وصیتنامه). امام می داند که غربی ها و عوامل فکری و فرهنگی و نظریه پردازان آنان یک امر غلط را اصل قرار داده و بر بنیاد غلط و ناموزون کاخهایی بنا کرده اند و سالها مردم جهان، حتی امت خود را بر این تفکر و تفسیر و تلقی غلط بار آورده اند. وقتی آنها به خود مردم و حتی سران کشورهای اسلامی یاد دادند که شما اهل دنیا نیستید، شما فقط به عبادت و ذکر و دعا و امور معنوی و اخروی بپردازید، یعنی بگذارید امور دنیوی و نیازهای دنیوی شما را ما تأمین کنیم. شما فقط دنبال آخرت باشید! و این آغاز استعمار و استثمار است که البته از پس استحمار شروع می شود.
وقتی ما را به زهد صرف و ترک دنیا و تعلقات آن تشویق کردند و ما هم به غلط به این حرف بظاهر خوب، دلخوش کردیم باید بنشینیم تا آنها بر کیان و مراکز قدرت و اقتصاد و صنعت و منابع و معادن و ذخائر ما مسلط شوند. بلایی که بر سر کشورهای مسلمان آورده اند بخصوص هم که کشورها بر خان نفت و سایر منابع مثل گاز و طلا و ... نشسته باشند. می گویند شما فقط به فکر نماز و عبادت باشید ما برای شما حتی مساجد طلایی و مدرن هم می سازیم، ضمناً چون شما به عبادت مشغولید ما همۀ نیازهای شما را از سلاح و ساختمان و کارخانه و صنعت و جاده و راه و هواپیما و حتی ظروف و لباس عهده دار شده و تأمین می کنیم، شما فقط بخورید و خوش باشید و لذت ببرید. فقط خرج کنید. فقط اراده کنید ما از شیر مرغ تا جان آدمی زاد را برایتان مهیا می کنیم. و بخوبی می دانید پیامد این بظاهر خوش خدمتی، یعنی ریشه دواندن استثمار تا اعماق جان و زندگی و روح و نگاه و مغز جوامع دیگر. شاید دهها برابر زمانی که غربی ها برای مسلمانان سفرۀ تمدن و پیشرفت و حقوق بشر! را گسترده اند، طول بکشد تا ما سرپای خودمان بایستیم. منابع و منافع و معادن و ذخایریمان در اختیار خودمان باشد. مهم آن حس خودباوری مقدس است که امام عزیز در وصیتنامه نورانی خود، ما را به باور آن تشویق می کند.
6 ـ حق گزاری و شکری که امام نسبت به امت خود دارند، از قضاوت منصفانۀ ایشان خبر می دهد. ما را معمولاً با این توجیه که ای کاش، مثل صدر اسلام بودیم یعنی امت ما در دینداری و ایمان و اعتقاد باید مثل امت اسلام در صدر اسلام باشد، دلخوش کرده اند. درحالی که امام راحل به صراحت ملت ایران را از ملت حجاز در عهد رسول الله (ص) و اهل کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی بهتر می داند. این قدرشناسی از آنجا ناشی می شود که امام از عملکرد امت هم عصر رسول الله و حسین بن علی و علی بن ابیطالب یا پیامبر و امامان معصوم چندان راضی نیستند، در بعضی از شعائر امروزی هم به نحوی شکوائیه و گلایه ما از دست عهدشکنی اهل کوفه و عراق و حجاز مشهود است.
وقتی زمان امام شعار می دادیم «ما اهل کوفه نیستیم امام تنها بماند» یا امروز خطاب به رهبر انقلاب می گوییم: «ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند» یعنی اهل کوفه، اهل وفا نبودند، اهل پیمان و مودت و مرو ت و آزادگی نبودند. همانگونه که عراقی ها حسین را تنها گذاشتند و شاهدان بی شرم و حیای شهادت اولاد رسول الله و ذر یه طاهرشان بودند، اهل کوفه هم پشت علی را خالی گذاشتند. گلایه امام علی (ع) از عهد شکنی اهل کوفه در نهج البلاغه بلند است.
امام می داند که از وقتی در صحنه انقلاب حاضر شد و امت ایران را خطاب قرار داد چه در آغاز نهضت که مردم ورامین با شعار پر نغز و انقلابی «یا مرگ یا خمینی» که مرام نامه و کتابنامه مروت و وفای به عهد بود یا وقتی در آغاز انقلاب اسلامی که مردم فریاد می زدند «وای اگر خمینی اذن جهادم دهد، ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد» یا «وای به حالت بختیار؛ اگر خمینی دیر بیاد» یا «ما همه سرباز توایم خمینی؛ گوش به فرمان توایم خمینی» و شعارهایی از اینگونه. واقعاً هم به این شعارها عمل کردند، وقتی امتی را که سالها از آن دور بود، چنین وفادار، آزاده، اهل مروت و حریت می دانست، واقعاً به وجود این امت افتخار می کرد. واقعاً کسی می تواند یک مورد را یادآور شود که امام از امت خویش در جهت پیاده کردن اهداف بلند و اعتلای اسلام و قرآن و تشکیل جمهوری اسلامی، کاری را خواسته باشد و ملت سر سوزنی کوتاهی کرده باشد؟ حقگزاری دو جانبه است. یقیناً وقتی این وحدت و یکدلی بین امت و امام ایجاد می شود و تألیف قلوبی که خداوند آن را مستحکم و ماندنی کرده است، امکان اجرای وعده ای از وعده های الهی فراهم آمده است که «ان تَنصرالله یُنصروکم و یثبت اقدامکم» واقعاً از امام ادعونی بود و از امت وفادار مطیع و الهی شده اش (این تعبیر از امام خمینی است) استجب لکم. در جنگ که واقعاً امت اسلام وفاداری و اطاعت از امام را به نهایت درجه رساند. اینک عین سخنان امام در تحسین و معرفی و تقدیر از امت خود:
«من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و تودۀ میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی ـ صلوات الله و سلامه علیهما ـ می باشند. آن حجاز که در عهد رسول الله ـ صلی الله علیه و آله ـ مسلمانان نیز اطاعت از ایشان نمی کردند و با بهانه هایی به جبهه نمی رفتند، که خداوند تعالی در سورۀ «توبه» با آیاتی آنها را توبیخ فرموده و وعدۀ عذاب داده است و آنقدر به ایشان دروغ بستند که به حسب نقل، در منبر به آنان نفرین فرمودند. و آن اهل عراق و کوفه که با امیرالمؤمنین آنقدر بدرفتاری کردند و از اطاعتش سرباز زدند که شکایات آن حضرت از آنان در کتب نقل و تاریخ معروف است. و آن مسلمانان عراق و کوفه که با سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ آن شد که شد. و آنان که در شهادت دست آلوده نکردند، یا گریختند از معرکه و یا نشستند تا آن جنایت تاریخ واقع شد. اما امروز می بینیم که ملت ایران از قوای مسلح نظامی و انتظامی و سپاه و بسیج تا قوای مردمی از عشایر و داوطلبان و از قوای در جبهه ها و مردم پشت جبهه ها، با کمال شوق و اشتیاق چه فداکاریها می کنند و چه حماسه ها می آفرینند. و می بینیم که مردم محترم سراسر کشور چه کمکهای ارزنده می کنند. و می بینیم که بازماندگان شهدا و آسیب دیدگان جنگ و متعلقان آنان با چهره های حماسه آفرین و گفتار و کرداری مشتاقانه و اطمینان بخش با ما و شما روبه رو می شوند. و اینها همه از عشق و علاقه و ایمان سرشار آنان است به خداوند متعال و اسلام و حیات جاویدان. درصورتی که نه در محضر مبارک رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ هستند، و نه در محضر امام معصوم ـ صلوات الله علیه. و انگیزۀ آنان ایمان و اطمینان به غیب است. و این رمز موفقیت و پیروزی در ابعاد مختلف است. و اسلام باید افتخار کند که چنین فرزندانی تربیت نموده، و ما همه مفتخریم که در چنین عصری و در پیشگاه چنین ملتی می باشیم» (ص 31 تا 33 وصیتنامه).
امام بقدری قدرشناس امت خویش است، بقدری دل در گرو خدمت به امت خویش دارد که به مجلس و دولت و افراد پس از خود، خدمت و قدرشناسی ملت ایران را توصیه می کند. امام نه برای تعارف و افزایش رأی و ظاهر سازی و بهره برداری سیاسی و خوشامد گروه و جناح و جریان سیاسی و حزب و فرقه و طیف و حتی قشر خود، بلکه صرفاً از سر ایمان قلبی به امت اسلام و قدرشناسی و رضایت خداوند است که در برهه های مختلف و مناسبتهای گوناگون و آزمونهای سخت ملت را تحسین می کند و از مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان بعنوان نور چشم و ولی نعمت خود یاد می کند. امام می داند در نظامی که او طراحی کرده، نباید برای مستکبران و طاغوتیان و چپاولگران حقوق مردم جایی باشد. اگر نظام روزی به دست مرفهان بی درد افتاد، اگر روزی آنها از نظام جمهوری اسلامی تعریف کردند، اگر آنها در پناه نظام جمهوری اسلامی احساس آراءمش و ثروت اندوزی کردند، اگر روزی نظام برای آن طیف مرفه بی درد و دنیا زده و زورگو و تهی مغز آرامش برقرار کرد، باید به اصل نظام و صحت جهت حرکت و طی مراحل و مسیر تکاملی نظام تردید کرد.
«و به مجلس و دولت و دست اندرکاران توصیه می نمایم که قدر این ملت را بدانید؛ و در خدمتگزاری به آنان، خصوصاً مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان که نور چشمان ما و اولیای نعم همه هستند و جمهوری اسلامی ره آورد آنان و با فداکاریهای آنان تحقق پیدا کرد و بقای آن نیز مرهون خدمات آنان است، فروگذار نکنید؛ و خود را از مردم و آنان را از خود بدانید؛ و حکومتهای طاغوتی را که چپاولگرانی بی فرهنگ و زورگویانی تهی مغز بودند و هستند را همیشه محکوم نمایید، البته با اعمال انسانی که شایسته برای یک حکومت اسلامی است» (ص 34 وصیتنامه).
7 ـ وحدت اقشار و طیف های مختلف جامعه از جمله روحانی و دانشگاهی بازاری و کارگر و کشاورز از جمله آرزوهای امام بود که در زمان ایشان در حد توان فراهم آمده بود و ما را نسبت به ایجاد فاصله و تفرقه بین اقشار هشدار می داد. تحلیل جامع و مفصل این اصل را به فرصتی دیگر وا می گذاریم.
8 ـ بیگانگی فرهنگی و تضعیف حس خودباوری از جمله نقشه های دیگری است که از نظر امام یادگار استعمارزدگی کشورها از جمله ایران است. نه امروز که ابهت شرق واقعاً فرو ریخته است و جهان تا حدی از دوقطبی بودن خارج شده است، بلکه دقیقاً روزهایی که شرق و غرب هریک در سویی از سکان قدرت جهان میدان داری می کردند، امام آشکارا آنان را محکوم کرده است. امام اصل دوقطبی (شرق و غرب) را رده کرده و وابستگی به یکی از دو قطب را غلط می دانست. و مگر نه اینکه امام، ما را درحالی که دقیقاً در میانۀ دو قدرت و قطب (آمریکا و شوروی) بودیم رهبری و مدیریت کرد؟ و مگر ابرقدرتهای آن روز، ملت ها از جمله امت ایران را به گونه ای مرعوب ساخته بودند که حتی فکر بومی خود را مسخره می کرد. خود را مأیوس و شکست خورده و عقب مانده و مرتجع وانمود می کرد. ما را مقلد محض خودشان بار آورده بودند. مردم فرنگی مآبی را در تمام آداب و رسوم و معاشرت و شئون زندگی برای خود افتخار می دانستند. آداب و رسوم خود را کهنه پرستی و عقب افتادگی می دانستند. یقیناً جامعه شناسان و مردم شناسان بخوبی می دانند که تغییر آداب و رسوم یک ملت کاری است بسیار دشوار. تغییر عادتها که طی سالیان دراز صورت گرفته است مگر معجزه گونه و خارق العاده صورت پذیرد وگرنه با یک سال و دوسال و ده سال و یک بخشنامه و حتی توصیه و سفارش و نسخه هایی از این قبیل ناشدنی و غیرممکن می نماید. با این وجود، دیدیم که امام در این زمینه واقعاً اعجازگونه عمل کرد. بقدری امت او را قبول داشتند که هر چیزی می گفت برای مردم عین حق و اسلام بود. میزان تحولی که امام در امت خویش طی حدود ده سال که در قید حیات بودند ایجاد کردند. ـ با وجود جنگ فرسایشی و سنگین و گسترده ای که برپا بود ـ واقعاً کار یک قرن بود. امام از انقلاب و جنگ به واقع برای هویت بخشی به امت خود و تقویت روحیه خود باوری نهایت استفاده را برد. امام در جنگ، امت خویش را هم امتحان کرد هم آبدیده و او را بخود آورد. به او تفهیم کردکه خودش باشد روی پای خودش بایستد. چشم کمک از غیر نداشته باشد. فقط و فقط به خدا و توان خود چشم امید داشته باشد. به همین دلیل بود که امام جنگ را نعمت می دانست. امام با تفکر ناب و قرآنی که داشت با تلقی و نگرش اسلامی که داشت، می دانست جنگ مصداق این آیه از قرآن عزیز است «که عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیر لکم» امام جنجگو نبود، جنگ طلب نبود، آغازگر جنگ هم ما نبودیم، اما وقتی می فرمودند این جنگ برای امت ما برکاتی داشت (قریب به مضمون) افراد ظاهربین که برخی نارسایی ها و مشکلات و مصیبتهای جنگ را می دیدند شاید در دل می پرسیدند چه برکتی؟! اما امام می دانست که اگر قرار باشد نیروهایی مخلص، موحد، شجاع، خداترس، دلاور، حماسه آفرین، شهادت طلب و ایثارگر را ساخت، چه فرصتی بهتر از جنگ؟ اگر قرار باشد وحدت سپاه و ارتش را عملی کرد چه فرصتی بهتر از جنگ؟ اگر قرار باشد وحدت و تقویت قومیت ها را در جهت منافع ملی داشته باشیم چه شرایطی طلایی تر از جنگ؟ اگر قرار باشد به خودکفایی فکر کرد، در جهت وصول بدان قدم برداشت و اصل خودکفایی را پیاده کرد و بدان ایمان داشت چه فرصتی خوب تر از جنگ؟ خودکفایی نظامی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و ... تا کی باید نفت فروخت و اسلحه خرید؟ تا کی باید تجهیزات و ابزار جنگی وارد کرد؟ تا کی باید چشم امید به آموزش نیروها از سوی آمریکا و شوروی یا اقمارشان داشت؟ تا کی باید مصرف کننده بود؟ تا کی باید بنادر ما از کالای غیر ایرانی اشباع شود؟ تا کی باید شکم مان را با گندم استرالیایی و آمریکایی و برنج تایوانی و کره بلژیکی و روغن هلندی و سیب لبنانی و مرکبات اسپانیایی سیر کنیم؟! تا کی باید میلیونها ریال از ثروت و سرمایه ملی را برای واردات ابزار آرایش و تزئینات و تجملات و بازیهای کودکانه و فرهنگ مصرفی از کف داد؟ البته بهتر است از امام درس شهامت و صداقت در گفتار و اقرار به واقعیت را فرا بگیریم و بگوییم متأسفانه پس از آن دورۀ پربرکت دفاع مقدس، باز هم به واردات رسمی و غیررسمی اعم از کالاهای ضروری و غیرضروری روی آورده ایم؟ واقعاً تیپ و مدل و قیافه و ظاهر جوانان نسل سوم همان است که در ذهن و افق نگاه امام ترسیم شده بود؟! واقعاً ما دوباره اسیر از خودبیگانگی فرهنگی و مصرف زدگی نشده ایم؟! واقعاً ما در همۀ زمینه ها به سوی استقلال و خودکفایی حرکت می کنیم؟! واقعاً رقم صادرات غیرنفتی ما بر واردات افزونی یافته است؟! غیر از شرایط ناخواسته، چقدر در این سالها توانسته ایم بازارهای جهانی را از آن خود کنیم؟! واقعاً زندگی خود را از اقلام و اجناس خارجی رها کرده ایم یا شدیدتر از گذشته مصرف زده و غرب زده شده ایم؟!
از این روست که می گویم باید به وصیت وصی برگردیم. روزگار، فراموشی می آورد. آدمی هر لحظه در گرداب غفلت فرو می رود. حتی در سیاستهای غیر استعماری کشورها که از آن به همکاری و حسن همجواری و دوستی و تعامل یاد می شود، نوعی وابستگی تعریف شده است، از این جهت باید هر از گاهی کلاهمان را قاضی کنیم و با خواندن مجدد وصیتنامه امام عزیز اگر انحرافی صورت پذیرفته است اصلاح کنیم. اگر چه در سالهای پس از جنگ، کسانی که در کرسی مدیریت کشور قرار گرفته اند، علیرغم توطئه های گوناگون سیاسی یا تهاجم فرهنگی روبرو بوده اند. اما در زمینه های گوناگون یا خودکفا شده ایم یا به مرزهای خودکفایی نزدیک شده ایم. این خود جای امیدواری دارد و یقیناً روح امام عزیز که امانت گرانسنگ جمهوری اسلامی را برای ما به ارمغان آورد و به ما ودیعه داد تا ما تقویت شده و متکامل به نسلهای بعد بسپاریم، یقیناً ناظر اعمال ماست. از دیگر سو ما باید خود را، نظام را، همۀ اصول و ارکان مستقر و حاکم را رنگ صلاح و نیکنامی بزنیم تا آنچه را برای ظهور امام عصر (عج) در اختیار داریم آبرومندانه باشد.
9 ـ اینک برگردیم به طهورای کلام امام، به کوثر زلال اندیشه های ناب و الهی مردی مردستان که کام از خلاف آمد منویات و اهداف استکبار جهانی می طلبید. مردی که هنوز هم زوایایی از شخصیت او حتی برای خود ما ناشناخته مانده است. مردی که سالها باید پس از برپایی کرسی های متعدد خمینی شناسی، مدعی شد او را نه به کمال و تمام که زوایایی از اندیشه ها و افکارش را خواهیم شناخت. مردی که همچنان فکر و آراء و وصایایش برای همۀ امت، از بالاترین مقام تا سطوح و قشرهای دیگر راهگشا و امیدبخش و حتی نجات دهنده است. مردی که می توان سالها با عبارتی از شوکران اندیشه هایش سرمست بود. مردی که بیش از آنکه زمینی باشد بوی خدا می داد. مردی که از روح خدا نفحه ای در جانش دمیده بودند. مردی که با وجودی که بر دلهای حداقل یک میلیارد مسلمان جهان سلطه داشت، اما هرگز خود را جز خدمتگزار ننامید. مردی که هنوز از جا بوسه های مخلصانه اش بر دست و بازوان بسیجی های عاشق و شیدا تنوره های نور تا ملکوت پرتو می افکند و چونان خورشیدی بر دلها روشنی می بخشد. مردی که یقیناً مهر تأیید امام عصر (عج) را داشت وگرنه کارهایش خارج از توان و قدرت افراد عادی نمی نمود. مردی که مؤید بود هم از جانب خدا و هم از سوی آخرین ذخیرۀ زنده اش امام عصر (عج). مردی که خانه در همسایگی خورشید داشت. مردی که جز برای رضای خدا کاری نمی کرد و حرفی نمی زد. مردی که سیره الهی داشت. مردی که شاعران از توصیف واقعی و شایسته آن عاجز بودند. مردی که از تملق بیش از انتقاد بدش می آمد. مردی که شجاعت اقرار به اشتباه داشت. مردی که در نودسالگی هم جوانان را خوب درک می کرد. مردی که آمده بود تا زنجیر غلامان بشکند. مردی که در جمال و جلال بی همال بود. مردی که در عفو و کرامت و خُلق به رسول الله (ص) می مانست. مردی که رسالت خطیر احیای اسلام را در حد کمال عملی ساخت. مردی که اسلام را از گذشته بی نیاز احساس نمی کرد و دریچه آینده را به روی خود و مکتب نمی بست. مردی که واقعاً در آراء فقهی پیشتاز بود. مردی که مردم را ولی نعمت خود می دانست. مردی که بساط نظام شاهنشاهی و طاغوت را از ایران برکند. مردی که شجاعت جزء جوهرۀ ذاتی اش بود. مردی که در انصاف بی نظیر بود. مردی که از جهت اخلاق در اوج بود، مردی که تجسم عرفان ناب شیعی بود. مردی که ظرفیت تحمل دیگران را داشت. مردی که آبروی روحانیت بود. مردی که در عفو عندالقدره، زبانزد بود. برگردیم به کلام نورانی امام و وجودمان را به نور کلام او روشنی بخشیم. آنجا که می فرماید:
«از جمله نقشه ها که مع الأسف تأثیر بزرگی در کشورها و کشور عزیزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زیادی به جا مانده، بیگانه نمودن کشورهای استعمارزده از خویش، و غربزده و شرقزده نمودن آنان است به طوریکه خود را و فرهنگ و قدرت خود را به هیچ گرفتند و غرب و شرق، دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبله گاه عالم دانستند و وابستگی به یکی از دو قطب را از فرایض غیرقابل اجتناب معرفی نمودند! و قصۀ این امر غم انگیز، طولانی و ضربه هایی که از آن خورده و اکنون نیز می خوریم کشنده و کوبنده است. و غم انگیز تر اینکه آنان ملتهای ستمدیدۀ زیر سلطه را در همه چیز عقب نگه داشته و کشورهایی مصرفی بار آوردند و به قدری ما را از پیشرفتهای خود و قدرتهای شیطانی شان ترسانده اند که جرأت دست زدن به هیچ ابتکاری نداریم و همه چیز خود را تسلیم آنان کرده و سرنوشت خود و کشورهای خود را به دست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطیع فرمان هستیم. و این پوچی و تهی مغزی مصنوعی موجب شده که در هیچ امری به فکر و دانش خود اتکا نکنیم و کورکورانه از شرق و غرب تقلید نماییم، بلکه از فرهنگ و ادب و صنعت و ابتکار اگر داشتیم، نویسندگان و گویندگان غرب و شرقزدۀ بی فرهنگ، آنها را به باد انتقاد و مسخره گرفته و فکر و قدرت بومی ما را سرکوب و مأیوس نموده و می نمایند و رسوم و آداب اجنبی را هرچند مبتذل و مفتضح باشد با عمل و گفتار و نوشتار ترویج کرده و با مداحی و ثناجویی آنها را به خورد ملتها داده و می دهند. فی المثل، اگر در کتاب یا نوشته یا گفتاری چند واژۀ فرنگی باشد، بدون توجه به محتوای آن با اعجاب پذیرفته، و گوینده و نویسندۀ آن را دانشمند و روشنفکر به حساب می آورند. و از گهواره تا قبر به هرچه بنگریم، اگر با واژۀ غربی و شرقی اسم گذاری شود، مرغوب و مورد توجه و از مظاهر تمدن و پیشرفتگی محسوب؛ و اگر واژه های بومی خودی به کار رود، مطرود و کهنه و واپس زده خواهد بود. کودکان ما اگر نام غربی داشته باشند، مفتخر؛ و اگر نام خودی دارند، سربزیر و عقب افتاده اند. خیابانها، کوچه ها، مغازه ها، شرکتها، داروخانه ها، کتابخانه ها، پارچه ها، و دیگر متاعها، هرچند در داخل تهیه شده، باید نام خارجی داشته باشد تا مردم از آن راضی و به آن اقبال کنند. فرنگی مآبی از سرتاپا و در تمام نشست و برخاستها و در معاشرتها و تمام شئون زندگی موجب افتخار و سربلندی و تمدن و پیشرفت؛ و در مقابل آداب و رسوم خودی کهنه پرستی و عقب افتادگی است. در هر مرض و کسالتی، ولو جزئی و قابل علاج در داخل، باید به خارج رفت، و دکترها و اطبای دانشمند خود را محکوم و مأیوس کرد. رفتن به انگلستان و فرانسه و آمریکا و مسکو افتخاری پرارزش؛ و رفتن به حج و سایر اماکن متبرکه کهنه پرستی و عقب ماندگی است. بی اعتنایی به آنچه مربوط به مذهب و معنویات است از نشانه های روشنفکری و تمدن؛ و در مقابل، تعهد به این امور نشانۀ عقب ماندگی و کهنه پرستی است.
اینجانب نمی گویم ما خود همه چیز داریم؛ معلوم است ما را در طول تاریخ نه چندان دور، خصوصاً و در سده های اخیر، از هر پیشرفتی محروم کرده اند؛ و دولتمردان خائن، و دودمان پهلوی خصوصاً و مراکز تبلیغاتی علیه دستاوردهای خودی، و نیز خود کوچک دیدنها و یا ناچیزدیدنها، ما را از هر فعالیتی برای پیشرفت محروم کرد. وارد کردن کالاها از هر قماش و سرگرم کردن بانوان و مردان، خصوصاً طبقۀ جوان، به اقسام اجناس وارداتی، از قبیل ابزار آرایش و تزئینات و تجملات و بازیهای کودکانه، و به مسابقه کشاندن خانواده ها و مصرفی بارآوردن هرچه بیشتر، که خود داستانهای غم انگیز دارد، و سرگرم کردن و به تباهی کشاندن جوانها، که عضو فعال هستند، با فراهم آوردن مراکز فحشا و عشرتکده ها، و دهها از این مصائب حساب شده، برای عقب نگه داشتن کشورهاست. من وصیت دلسوزانه و خادمانه می کنم به ملت عزیز که اکنون که تا حدود بسیار چشمگیری از بسیاری از این دامها نجات یافته، و نسل محروم حاضر به فعالیت و ابتکار برخاسته، و دیدیم که بسیاری از کارخانه ها و وسایل پیشرفته مثل هواپیما و دیگر چیزها که گمان نمی رفت متخصصین ایران قادر به راه انداختن کارخانه ها و امثال آن باشند و همه دستها را به سوی غرب یا شرق دراز کرده بودیم که متخصصین آنان اینها را به راه اندازند، در اثر محاصرۀ اقتصادی و جنگ تحمیلی خود جوانان عزیز ما قطعات محل احتیاج را ساخته و با قیمتهای ارزان تر عرضه کرده و رفع احتیاج نمودند، و ثابت کردند که اگر بخواهیم می توانیم» (ص 37 تا 39 وصیتنامه).
مشکین نشین سوگوارۀ نوزدهمین سال عروج امام راحلیم، انشا الله در شماره های آتی به مناسبت، از گهرهای سفته در وصیتنامه امام، نمونه های دیگری را بیرون می کشیم و با چشم دل بدانان می نگریم. وصیتنامه راهی است برای بازگشت به امام و بازگشت امام، یعنی راهبردن به سر منزل اسلام و مکتب و قرآن.
«انه ولی الفضل والانعام»
منبع:
1. وصیتنامه امام خمینی. ناشر مؤسسه چاپ و نشر عروج، چاپ پانزدهم، سال 1384.
منبع: حضور، ش 64، ص 20.
.
انتهای پیام /*