حضرت آیت الله ابوالقاسم خزعلی(دام ظله العالی)
س: با توجه به تعریف «احیاء تفکر دینی» عوامل و موانع حیات تفکر دینی چیست؟
ج: احیای تفکر دینی مانند احیای فکر، علم و عقل است که از ارزشهای اولیه و فطریات انسان به شمار می آیند. قهراً کسی که بر خلقت خود سالم بماند و صحیح فکر کند، علم، عقل و دین و راه مستقیم خود را در پیش می گیرد، ولی متأسفانه انسان به قید و بندهای اجتماعی خو گرفته و به آنها عادت کرده است، لذا از آن دریچه ها به دین، عقل، فکر و علم می نگرد و اینها را سالم نمی بیند. اگر کسی در راه این امور مجاهدت عظیمی نماید و آنها را مورد مطالعه قرار دهد و قید و بندهای اجتماعی را در آنها دخالت ندهد، «احیای تفکر دینی» انجام داده است.
انسان روستایی، شهری، غربی و شرقی هر کدام عادات اجتماعی مخصوص به خود دارند که از دریچه آن به مسائل نظر می کنند و با هم افتراق فکری می یابند، با این که علم و عقل یکی است، امّا هر کدام حقیقت را با آن قید و بندهای اجتماعی مخصوص به خود می بیند و با غیر آن نمی تواند مطالعه کند، مگر این که یک منبّه، معلّم و یادآور عمیق و راسخ او را راهنمایی نماید؛ به عنوان مثال خداوند سبحان در طلیعۀ سورۀ مبارکۀ بقره می فرماید: «ذلک الکتاب لا ریب فیه هدیً للمتقین» قرآن کتابی است که شکّی در آن راه ندارد و به عنوان هدایت برای متقین است. افراد متقی چه کسانی هستند؟ آیا شخص پرهیزگار، عامل به واجبات، تارک محرمات و راعی آداب را «متقی» می گویند؟ به نظر می رسد منظور آیه این نیست، بلکه متّقی کسی است که از گودالهای سر راه کمال پرهیز کند؛ از جمله موانع این راه افکاری نظیر این که «دین ارتجاع است!» «دین مگر برای تکنیک و پیشرفت چه آورده است؟!». اگر انسان این سنگلاخ ها را نشناسد، دیگر نمی تواند حقیقت دین را ببیند.
قرآن کریم می فرماید، این کتاب هدایتگر متقین است، کسانی که از این برچسب ها پرهیز کنند و احتمال بدهند که اینها برچسب است و دین مطلب دیگری است. لذا اوّلین مطلبی که قرآن کریم در صدر سورۀ مبارکۀ بقره تذکر می دهد این است که باید سمع و بصر را به کار گیرند، از روی عادات و استکبار قومی پیامبران را مسخره نکنند، قرآن را اسطوره و افسانه نپندارند، از زیر بار مسئولیت شانه خالی نکنند و از این برچسب ها و تار عنکبوت ها جانانه به در آیند تا از هدایت قرآن بهره مند شوند. لذا منکران در قیامت می گویند:
«لو کنا نسمع او نعقل» اگر گوش و عقل را به کار می گرفتیم، به این بدبختی ها دچار نمی شدیم. بنابراین برای احیای دین باید همۀ عادات و آداب نادرست را کنار زد و دید که دین خالص چه می گوید.
دین به خوبی تبیین می کند که خالق انسان، خود، برنامه رشد ارزشها، عقاید، اخلاق و رفتار او را تنظیم کرده است زیرا خداوند سبحان به نیازهای انسان بیش از خود او واقف است و مطابق خلقت، وسایل رشد را فراهم نموده است؛ مثلاً قبل از خلقت انسان، نیازهای بدن و بافتهای او را دریافته و برای رشد او شیری پاک تهیه کرده و بعد از خلقت مکیدن را هم به او الهام نموده است و هر که بخواهد غذای دیگری برای انسان فراهم کند، قطعاً ناقص است. دین را انبیاء(علیهم السلام) و انسانهای معصوم و بی خطا که دست خوش احساس و عوامل اجتماعی نیستند و معارف الهی را مستقیماً از خداوند می گیرند، دست نخورده به ما تحویل داده اند و قرآن کریم می فرماید: «فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرة الله التی فطر الناس علیها» چهرۀ جانت را به جانب دین برپا کن، این فطرت خداست، خدا فطرت انسان را دین جو و حق طلب قرار داده است. پس اگر دین را بدون تبلیغات دیگران به کار ببندیم، فکر دینی احیاء می شود، بنابر این «احیای تفکر دینی» زدودن موانع اجتماعی از دین می باشد.
با شناختی که از حضرت امام(س) وجود دارد، فداکاری، آخرین توان و قدرت را به کارگرفتن، از زندان نترسیدن، از تبعید بیم نداشتن، از دشمن خطرناک هراس نداشتن، ایشان را به این پایه رساند و ملّت استعمار زده را به این عزّت کشاند، امّا اکنون در غرب از امام(س) یک چهرۀ تروریست، آدم کش و بی رحم ساخته اند. لذا وقتی طبقۀ بی اطلاع از شخصیت ملکوتی امام(س) با ما برخورد می کنند و از امام(س) برایشان می گوییم، تعجب می کنند، و ملاحظه می کنیم که موج تبلیغات مسموم، عامل نرسیدن اقشار مختلف به عظمت شخصیت امام(س) است. البته تعجب ندارد برای دینی که می خواهد با قلدرها، مستکبرها، جبارها، شهوترانها و سرمایه دارها بجنگد این قدر تار عنکبوت درست کنند و هر نقص و زشتی را به آن نسبت دهند، و قهراً در نظر افراد کم اطلاع دین منفور شده و می میرد.
اگر کسی بخواهد تفکر دینی را احیاء کند، باید اوّل خود را خالص کند و ببیند قرآن کریم دربارۀ دین چه می گوید: «فطرة الله التی فطرة الناس علیها» و «ان الله یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی» آنگاه ملاحظه می کند که کمک به مستمند، سینه سپرکردن در مقابل ظلم و کوبیدن ظالم، دست گیری از مظلوم و در خود فرو نرفتن، با بینش نگاه کردن به قشرهای جامعه و... از بحث های بسیار جدی است در حالی که دین را طور دیگری به او معرفی کرده بودند. پس احیای تفکر دینی یعنی دین را خالص به مردم نشان دادن و موانع را با تنبّه و بیداری برطرف نمودن.
س: به نظر حضرتعالی ویژگیهای شخصیتی حضرت امام خمینی(س) به عنوان بزرگترین احیاگر تفکر دینی در قرون اخیر چیست؟
ج: ویژگیهای شخصیتی حضرت امام(س) را در یک ویژگی می توان خلاصه کرد و بقیه را شعب آن قرار داد. توضیح آن که: از همه مهربان تر به ما «خداست» و مربّی ما نیز خداست، لذا در قرآن کریم کلمۀ «رحمان» 57 بار و کلمۀ «رحیم» 114 بار و کلمۀ «رب» 962 بار ذکر شده است، یعنی تربیت بالاتر از رحمت است؛ رحمت می آید ولی گاهی رحمت به صورت سرزنش است و گاهی به صورت نوازش. این مفهوم تربیت است که همان رحمت را به نوازش و سرزنش مبدّل می سازد. پس اصل و اساس همانا «ربوبیّت» است. اگر ما به ربوبیّت پروردگار اذعان و آن را در جان خود جایگزین کنیم و تسلیم او شویم، در این حال همۀ ارزشها نظیر فکر، ذهن، شجاعت، دلسوزی و ایثار رشد خواهند کرد زیرا خود را به مربّی حقیقی سپرده ایم. حضرت امام(س) اینگونه بود. به خاطر واقع شدن تحت تربیت الله، صفات بلندی در او رشد پیدا کرد. ما نیز باید با هوای نفس خود مقابله نماییم زیرا دشمن ترین دشمنان ما، نفس ماست «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک» و همینطور باید کارهای خود را خالص برای خدا قرار دهیم. پس عصاره ویژگیهای امام(س) در یک ویژگی بود و آن خالص شدن برای خداست. امتیاز مهّم امام(س) این بود که با خلوص کار می کرد. اگر چند نفر به عنوان احترام پشت سر او حرکت می کردند و می دید ممکن است در نفسش چیزی از کبر پدید آید، به سرعت آنان را مرخص می کرد. ایشان در چاپ رساله بسیار دقیق بود. عبادات و توجهّات خود را در خفیه قرار می داد تا خالص باشد و اگر خلوص آمد، علاقه ای به دنیا نمی ماند. او اعتقاد داشت اگر زنده باشد یا شهید، در عبا و قبا باشد یا درکفن، در همه حال در محضر خداست. ترس از مرگ برای او معنا نداشت. قبل از هر ویژگی در محضر خدا بودن شرط است و رمز آن اخلاص است.
اگر ما نیز بتوانیم چندین سال زحمت بکشیم و از خود مراقبت کنیم و ببینیم در کجا، هوی و هوس، شیطان و تجمّع جامعه در ما تأثیر می گذارد، و آنجا را ترک نماییم و عمل خود را فقط برای خدا انجام دهیم، تمام ارزشها بر محور خدایی قرار می گیرد: «قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین» در این حال انسان نه از قدرتهای غرب می ترسد نه از شرق، زیرا حافظ او خداست در هر کجا که باشد چه قیطریه، چه نجف، چه پاریس و اگر نگذاشتند که در پاریس بماند، در قایق سوار شده و در ساحل حرف خود را می زند. پس تربیت اولیه اخلاص را می آورد و اخلاص سایر ویژگیها را به همراه دارد. حضرت امام(س) شجاع، خوش بیان و آگاه به حوادث بود. او می فرمود: وظیفه من این است که دین را زنده کنم پس باید شیطانها را بشناسم تا جلوی آنها را بگیرم و اگر سلمان رشدی خبیث هم در گوشه ای از جهان به مقدسّات ما توهین کرد، ولو در کشور من نیست، برای احترام به دین حکم می دهم او را بکشید.
اکنون هشت سال است که امام(س) از دنیا رفته و به جایگاه ابدی پرواز کرده است ولی سلمان رشدی هنوز در خانه خود زندانی است. چون کار امام(س) فقط برای خدا بود، بعد از رحلت او نیز، خداوند سبحان حریم حکم او را حفظ می کند. بنابر این خود را در اختیار خدا قرار دهید تا خداوند حریم شما و گفته هایتان را حفظ کند: «من کان لِله کان الله له»، «ان تنصروا الله ینصرکم»، «و لینصرن الله من ینصره».
س: گاهی گفته می شود پذیرش اصل «ولایت فقیه» با «احترام به آراء مردم» قابل جمع نیست در حالی که از سیره امام خمینی(س) جمع بین دو را مشاهده کردیم، نظر شریف حضرتعالی در این باره چیست؟
ج: این افراد معنای ولایت فقیه را نفهمیده اند و همچنین جایگاه آرای مردم را باز نشناخته اند. ولایت فقیه نه از خود ولی است نه از مردم، بلکه شعبه ای از ولایت پیامبر و امام(علیه السلام) است، و آن هم شعبه ای از حقوق خداست. حضرت علی(علیه السلام) در خطبۀ 207 نهج البلاغه می فرماید: «تمام حقوق از جمله حق متقابل اولاد بر پدر و مادر، حق متقابل زن برشوهر، حق متقابل استاد بر شاگرد و حق متقابل والی بر مردم همگی منشعب از حق خداست.
هیچکس بر دیگری حقّی ندارد، بلکه تنها خدای خالق حق دارد و خداوند سبحان از حق خویش حقوقی را برای پیامبر و امام و حاکم و مردم قرار داده است. لذا این که گفته می شود: «ولایت فقیه با آرای مردم در تعارض است» کاملاً اشتباه است، مگر مردم ولی فقیه را تعیین کردند! خداوند این ولایت را داده است. چه مردم بیایند و رأی بدهند چه ندهند، به ولی فقیه خدا رأی داده است. به همین طریق امام حسن(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) امام و رهبرند لذا پیامبر(صلی الله علیه و اله) فرمودند: «هما امامان، قاما او قعدا» «این دو امام هستند چه بپاخیزند و مردم آنها را کمک کنند و چه در خانه باشند» یعنی رهبری را خدا داده و چراغ را خدا عطا کرده، حال اگر مردم چراغ را حبس کرده، در تاریکی به سر برند، نمی توانند بگویند روشنایی چراغ را ما دادیم، بلکه چراغ روشن است و روشنایی خود را از مردم نگرفته است.
البته این بدان معنا نیست که پس: «آرای مردم هیچ» اینطور نیست. ولی فقیه ولایت خود را از خدا گرفته، این ولایت برای حکم کردن بین مردم، اصلاح امور اجتماعی، سازندگی زندگی، رفع حاجات مردم و دفع دشمن و مفسدان است. و برای پیاده کردن احکام و خواسته های ولی فقیه، آراء و حضور مردم لازم است. مانند مهندسی که در طراحی نیاز به کسی ندارد، ولی در پیاده کردن طرح به افرادی نیاز دارد. لذا حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در همان خطبۀ 207 نهج البلاغه می فرماید: «من برای پیاده کردن احکام نیاز به افراد خیلی پایین هم دارم» پس برای اجرا و سر پا ایستادن حاکم، مردم باید رأی دهند. حال اگر یک نالایق و غیر فقیه را تعیین کردند، طبیعی است که ولایت ندارد. حاکم باید فقیه، عادل و بصیر باشد. حضرت علی(علیه السلام) در خطبۀ سوّم نهج البلاغه می فرمایند: «اگر حضور و پشتیبانی مردم نبود، من وظیفه ای نداشتم، امّا اکنون که مردم به صحنه آمدند، وظیفه بر من است و نمی توانم ببینم کسی سیر باشد و دیگران گرسنه» مردم حجّت را در «اجرا» بر من تمام کردند، امّا پیش از آن امام بودم و اکنون نیز هستم و توسط پیامبراکرم(صلی الله علیه و اله) معرفی شده ام چنان که اگر معرفی نشده بودم کارهای پیامبراکرم(صلی الله علیه و اله) به نصاب نرسیده بود: «و ان لم تفعل فما بلغت رسالته» این معرفی، رسالت پیامبر(صلی الله علیه و اله) را تمام نمود و مردم به عنوان تبریک بعد از معرفی پیامبراکرم(صلی الله علیه و اله) با حضرت علی(علیه السلام) دست بیعت دادند نه این که آرای عمومی را شمرده باشند و بعد از آن بیعت نمایند، چنانکه همان نفر اوّل گفت: «اصْبَحْتُ مَوْلای» یعنی تو با حکم خدا مولای ما شدی، نتیجه اینکه: آرای مردم محترم است، ولی در مرحله اجرا، نه برای دادن منصب ولایت فقیه.
س: اگر لطف بفرمایید از سیره حضرت امام(س) هم در این زمینه مطالبی را ذکر نمایید؟
ج: حضرت امام(س) قبل از اینکه مردم او را رهبر کنند، اعلامیه می دهد، در حالی که هنوز شاه روی کار بود. و امام(س) در جواب کسانی که می گفتند: «شما از کجا دستور می دهید، شما مسئول هستید، به چه مناسبت مردم را در صحنه ها جمع می کنید و به کشتن می دهید؟، شما باید از مردم عذر بخواهید» می فرمودند: «الیوم تقیه حرام است و اظهار حقایق، واجب، ولو بلغ ما بلغ». وقتی امام(س) دستور داد باید کشته هم بدهیم، زندان هم برویم و تبعید هم بشویم، زیرا اطاعت از فرمان ولی فقیه، واجب است. اگر قرار بر این باشد که امام(س) با رأی دادن مردم روی کار بیاید، تمام کارهای قبل از رهبری ایشان زیر سؤال می رود!
س: به نظر جناب عالی، تأثیر حکم تاریخی امام خمینی(س) درباره قتل و ارتداد سلمان رشدی در احیای حمیت و غیرت دینی دین باوران چیست؟
ج: تأثیر حکم حضرت امام(س) آنگونه است که او در خانه حبس شده و جرأت بیرون آمدن ندارد. اگر حمیت دینی نبود می گفتند آنچه امام(س) فرموده مهم نیست، ولی می بینیم در سراسر جهان اگر کسی با این فرد خبیث ارتباطی داشته باشد موج اعتراض بالا می گیرد، و این نشان دهندۀ تأثیر این حکم در احیای حمیت دینی است.
این حکم امام(س) اعماق جانهای تمام مسلمانان معتقد به قرآن را تکان داد. این حرکت مردم و زندانی شدن سلمان رشدی در خانه، دلیل روشنی است برای احیای حمیت دینی دین باوران: «آفتاب آمد دلیل آفتاب» امام از دنیا رفت ولی حکمش همیشه زنده است.
س: به نظر جنابعالی، نقش حضرت امام(س) در احیای فلسفۀ «انتظار ظهور حضرت مهدی(عج)» چیست؟
ج: «انتظار» در اذهان مردم گاهی به این معناست که ان شاء الله روزی حضرت امام زمان(عج) ظهور می کند و ما هم منتظر هستیم. گاهی نیز بدان معناست که زمینه را آماده می کنیم که اگر مثلاً فردا ظهور کردند، چه کار باید انجام دهیم، زیرا حضرت از آسمان ملائکه ای برای کمک به برقراری عدالت در سراسر جهان نمی آورند، پس باید آمادگی داشته باشیم.
انتظار واقعی به معنای آماده کردن اسباب است. لذا «منتظر» باید به فنون جنگی و مسائل پیشرفتۀ روز آشنایی کامل داشته، صالح، خالص و امام زمان دوست باشد، نباید به دعای تعجیل در فرج بسنده کنیم بلکه باید در مقام انتظار باشیم و اجبارات را انجام دهیم و نیازهای مردم را ببینیم و مکر روزگار را بشناسیم و حقایق دین را به نحو خالص تبیین کنیم تا آن روز همۀ مردم حقایق دین را به کمک ولی عصر(عج) آشکار نمایند.
* * *
منبع: تأملی بر احیای تفکر دینی (مجموعه مصاحبه ها و میزگردها)، ص 77.
.
انتهای پیام /*