نقش حضرت زینب(س) در بقای نهضت کربلا

زهرا اباذری

«الم تر کیف ضرب الله مثلاً کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی اکلها کلّ حین باذن ربها و بضرب الله الامثال للناس لعلهم یتذکرون» (سوره ابراهیم، آیات: 24 – 25)

آنچه یک فرد را نسبت به سایر افراد متمایز و برتر می سازد کمالات و فضیلت های اوست و آن فضایل و کمالات بر دو گونه است: 1- ذاتی، 2- اکتسابی.

از دیرباز بشریت می دانست نه تنها انسانها بلکه هر موجود زنده، بخشی از ویژگیهای ظاهری و خصوصیات خود را به نسل پس از خود منتقل می کند از گیاهان گرفته تا حیوانات و انسانها، روشن بود در انسانها نیز زیبایی های ظاهری تا بسیاری از خصوصیات اخلاقی پدر و مادر به فرزند منتقل می گردد و در آثار اسلامی از کلمات پیامبر والاگهر(ص) تا ائمه معصومین نیز روی این مسأله تأکید داشته اند، بعدها با پیشرفت علوم تجربی دانشمندان روی این اصل مهم کار کردند و قانون وراثت به صورت اصلی ثابت و علمی درآمد و مورد تأیید قرار گرفت و مشخص شد هر فرد بسیاری از کمالات و زیبایی های ظاهری و فضایل و کمالات اخلاقی را از پدر و مادر و آبا و اجداد به ارث می برد در نتیجه هر چه پدر و مادر از شخصیت و عظمت بیشتر و کمالات زیادتری برخوردار باشند فرزند ارزشمندتری را به جامعه تحویل خواهند داد.

بخش دوم کمالات اکتسابی است یعنی فضایلی که انسان از بدو تولد به وسیله پدر و مادر و مربیان کسب می کند و عوامل تربیتی روی او اثر می گذارد و یا بعداً با تلاش خود یا ناخودآگاه از محیط و افراد کسب می کند. بدیهی است که هر اندازه زمینه های تربیت در فرد قوی تر باشد و از مربیان بهتری برخوردار باشد و خود نیز تلاش بیشتری نماید رشد و تکامل زیادتری خواهد یافت و کمالات بیشتری کسب خواهد کرد. با توجه به این مقدمه یکی از شخصیتهایی که از بالاترین کمالات وراثتی و بهترین بهره اکتسابی برخوردار بود پیام آور عاشورا یعنی حضرت زینب کبری(ع) است. او از نظر پدر و مادر و آبا و اجداد دارای بهترین وراثت است پدری همچون علی مرتضی(ع) که در آفرینش از نبی(ص) و اسلام جدا نیست و فرمود: «انّه منّی و انا منه»؛ او از من و من از او هستم. شخصیتی که قبل از هر کس در سن کودکی به اسلام گروید و پروانه وار دور شمع وجود پیامبر(ص) از وی حراست نمود و در پیشبرد مکتبش از هیچ کوششی دریغ نورزید و همیشه تا پای جان ایستاده بود و آخرین کسی بود که پس از رحلت آن حضرت بعد از انجام مراسم تدفین او را در قبر نهاد و از وی جدا شد. و جالب اینکه ایثار و فداکاری و خدمات وی در ابعاد مختلف مورد تأیید حضرت حق قرار گرفت و ایثارگرانه در شبی که خطر قطعی رسول خدا(ص) را تهدید می کرد و برنامه حمله به خانه آن حضرت طرح ریزی شده بود و قریش مصمم به قتل او شده بودند در بستر آن حضرت خوابید و خود را در معرض خطر قرار داد و مصداق آیه شریفه «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤوف بالعباد»[1] شد.

و اگر در میدانهای نبرد یکه تاز بود و پرچم نبرد را به دست گرفته و در حضور نبی گرامی(ص) و یا در جنگهایی که آن حضرت حضور نداشتند دلیرانه با دشمن می جنگیدند و اگر در حال رکوع انگشتر خود را به سائل می دهد با آیه شریفۀ «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون»[2]

و اگر به مدت سه شب افطار خود و اهل بیت را به مسکین و یتیم و اسیر می بخشید با آیه شریفه مؤید می گردد: «و یطمعون الطعام علی حبه مسکینا و یتیماً و اسیراً انما نطعمکم لوجه الله».

و اگر می فرماید: «سلونی قبل ان تفقدونی»؛ پیش از آنکه از بین شما بروم، از من سؤال کنید؛ چنین ادعای بزرگی نیز با آیه شریفه: «و کفی بالله شهیداً بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب»[3] مؤید می گردد.

او که به شهادت دهها حدیث از کتب عامه و خاصه محبوب الهی است و از جمله ابن عباس گوید: من و پدرم نزد پیامبر نشسته بودیم که علی بن ابیطالب وارد شد با سلام و پاسخ متوجه شدیم که پیامبر(ص) فوق العاده از دیدار او خوشحال شد و برخاسته او را در آغوش گرفت و میان دیدگانش را بوسید و در سمت راست خود نشانید. پدرم به رسول خدا(ص) عرض کرد یا رسول الله آیا او را دوست داری؟ فرمود: بخدا قسم خداوند بیش از من او را دوست دارد.[4] به نقل از پژوهشی پیرامون زندگی علی(ع) نوشته شده است: امام علی بن ابیطالب بزرگ بزرگان و یگانه نسخه ای است که با اصل خود (پیامبر) مطابق است و هرگز شرق و غرب نسخه ای مطابق او در گذشته و حال ندیده است و چه وراثتی پس از رسول خدا(ص) از این بالاتر و ارزشمندتر.

و از نظر وراثت مادری زینب(ع) دارای مادری منحصر به فرد است یعنی فاطمه زهرا(ع) کسی که مصداق آیه تطهیر و آیه مباهله و آیه ذی القربی و آیات دیگر است.[5]

فاطمه ای که پیامبر درباره اش فرمود: «انبتی فاطمه حوراء آدمیة»، فرشته ای است در لباس انسان، زهرائی که به نقل دانشمندان بزرگ اهل سنت پیامبر(ص) به وی فرمود: فاطمه جان آیا راضی نیستی بزرگ زنان همه عالم باشی؟ عرض کرد: پس مریم(ع) که خداوند فرمود و اصطفاک علی نساء العالمین چه؟

فرمود: منظور خداوند زنان عصر اوست همانگونه که در مورد بنی اسرائیل هم فرموده شما را بر جهانیان برتری دادم که منظور همان عصر است ولی تو فاطمه جان بزرگ زنان جهان از آغاز تا انجامی.

از عایشه نقل کرده  اند که پیامبر(ص) فاطمه را بسیار دوست داشت و هرگاه به دیدارش می آمد حضرت تمام قد بلند می شدند و به استقبال فاطمه می رفتند صورت او را می بوسیدند و در جای خود می نشاندند.

و می فرمودند: فاطمه  ام ابیها او مادر پدر است. اینها حاکی از عظمت فاطمه است نه برخورد عاطفی پدر نسبت به فرزند، عظمت فاطمه(ع) نه از این جهت است که دختر پیامبر(ص) است که پیامبر، دختران دیگری هم داشتند ولی چنین مطالبی درباره آنها مطرح نبود نه از این جهت که ام الائمه(ع) است زیرا که فاطمه بنت اسد مادر دوازده امام است و نه از این جهت که همسر امام است زیرا که بانوان دیگری هم همسر امامان بودند بلکه این عظمت به حسنات خود فاطمه است که یک شخصیت کامل که جامع کمالات ذاتی و اکتسابی است و آفرینش او یک آفرینش ویژه است پس زینب(ع) با داشتن چنین پدر و مادری بی تردید دارای بالاترین مراحل کمال ذاتی و شخصیت وراثتی است.

دومین عامل سازنده شخصیت، تربیت است (به تعبیر دیگر بخش دیگر شخصیت انسان کمالات اکتسابی اوست و بی شک کمالات اکتسابی انسان بخشی عظیمی از آنها مربوط به مربی و خصوصاً پدر و مادر است.

کودک با مجموعه ای از استعدادها و زمینه های نظری و وراثتی متولد و در اختیار مربیان قرار می گیرد که جای خود دارد ولی هیچکس سهم عظیم تربیت را انکار نمی کند و باز بی تردید بیشترین نقش از آن مادر است زیرا که فرزند بیشتر از هر کس با مادر مأنوس است و این انس در دختر قوی تر است. و این مادر است که اگر به فطرت خمیرمایۀ الهی و آنچه وراثت ترسیم کرده است توجه داشته باشد می تواند فرزند ارزشمندی به جامعه تحویل دهد و از این جهت است که از پیامبر(ص) نقل شده است که: «الجنة تحت اقدام الامهات» این پدر و مادرند که می توانند با آگاهی و شناخت کامل استعدادهای فرزند خود را همانند باغبانی که بذری کاشته و در رشد و شکوفایی آن تلاش می کند به فعلیت برسانند و این علاوه بر آگاهی کامل نیاز شدید به مراقبت مستمر و توجه دائم دارد تا کودک در مسیر صحیح رشد نماید.

نکته ای که در اینجا قابل توجه و شایسته است اینکه تربیت صحیح تنها در ناز و نعمت و آسایش و راحتی نیست بلکه تربیت هم گوئی دو بعد دارد: 1- تئوری، 2- عملی. همانگونه که مؤثرترین روش در آموزش تذکر تئوری در حین تجربه و عمل است و همانگونه که بدون تجربه و عمل کسی به جایی نمی رسد، یک شناگر ماهر، یک ورزشکار زبردست، یک مهندس شایسته، یک پزشک حاذق باید تحت آموزش قرار گیرند و تجربۀ عملی و تئوری را هر دو با هم فرا گیرند.

مسائل تربیتی همچنین است، اینطور نیست که ما بتوانیم با تذکر مطالب به کودک او را خوب پرورش دهیم، کودک قبل از اینکه مطالب را از طریق آموزش فراگیرد قدرت الگو گیری و حسن تقلید در او زنده می شود و راه و روش زندگی را از کسانی که با او مأنوس اند خصوصاً پدر و مادر می آموزد، هر اندازه این اسوه های زندگی متعالی تر و با صحت عمل بیشتر حرکت کنند و در ضمن مطالب لازم را هم به کودک تذکر دهند سریع تر رشد می کند و در مرحله بعد باید او را به میدان عمل کشانیده به او شخصیت دهند در این مرحله سختی و مرارت زندگی نه تنها منفی نیست بلکه اثر بسیار مثبتی در رشد و سازندگی انسان دارد، اگر کمی تأمل کنیم می بینیم اکثر قریب به اتفاق کسانی که توانستند قله های رفیع علم و عمل را طی کنند گرفتار رنجها و مرارتها شده اند و بی مناسبت نیست که در این زمینه به آیۀ «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحاً فملاقیه»؛[6] ای انسان بی تردید تو با حرکتی پررنج و زحمت به سوی پروردگارت پیش می روی و سرانجام او را ملاقات خواهی کرد. همانگونه که ملاحظه می فرمایید این آیه حرکت ارزنده و ثمربخشی را که نهایت آن ملاقات با ربّ پرورش دهنده است برای انسان ترسیم می کند و این یک واقعیت است و باید انسان متعالی که قصد تکامل و رسیدن به اوج انسانیت که ملاقات پروردگار و کنار رفتن حجابهاست را دارد و این سیر پر مشقت را طی کند که «ان الی ربک المنتهی» و در آیه دیگر می فرماید: «لقد خلقنا الانسان فی کبد»؛[7] بی شک انسان را در رنج آفریدیم. منظور این که انسان در متن رنج و مشقت آفریده شده و سیر پرمشقتی در پیش دارد و در آیات بعد در همین سوره می فرماید: «الم نجعل له عینین و لساناً و شفقین و هدیناه النجدین»؛ آیا ما به انسان دو چشم و زبان و دو لب ندادیم و او را به خیر و شر هدایت نکردیم؟ و در آیات بعد می فرماید: ولی انسان ناسپاسی کرد، در هر صورت نتیجه اینکه بهترین و مؤثرترین تربیت، تربیتی است که در متن رنج و زحمت باشد. بحث ما پیرامون بانوی بزرگواری است که نمونه اعلای تربیت و شخصیت بود او علاوه بر این که در خلقت و آفرینش بهرۀ ویژه و وافری داشت و از نظر وراثت نیز در سر حد اعلای فضایل و کمالات وراثتی از پدر و مادر بود از نظر تربیت نیز دارای ارزشمندترین مربیان بشریت بود. مربیانی که در تئوری و عمل بی نظیر بودند بهترین تئوریهای تربیتی و انسان سازی را باید از نهج البلاغه علی(ع) و سخنان دیگر آن حضرت فرا گیریم سخنانی که نه تنها گذشت زمان آنها را کهنه نکرد بلکه مرور ایام بر عظمت و ارزش آن افزود و با اینکه تاکنون بیش از صد و پنجاه شرح بر این کتاب شریف نوشته شده در عین حال اگر در هر زمان هزاران محقق پیرامون این کتاب شریف تحقیق و بررسی کنند به حقایق جدیدتری خواهند رسید و مادرش زهرا(س) با اینکه زمینه بهره گیری از محضرش فراهم نشد و چراغ پرفروغ زندگیش را خاموش کردند و جامعه را از فیض وجودش بی بهره ساختند ولی همین اندازه سخنانی که در ضمن خطبه و احادیث از آن حضرت نقل شده گویای عظمت علمی و بهره مند بودن آن حضرت از علم و اتصال به منبع غیب است. چنین پدر و مادری مربی این بانوی بزرگ بودند و در کنار خود دو امام معصوم دیگر حضرت حسن و حسین(ع) را داشت که پیوسته از فیض وجود آنان بهره مند بود.

زینب(ع) در کوران حوادث

هر چند این بانوی بزرگ علاوه بر ذاتیات فوق العاده از اقیانوس علمی مربیان نمونه بشریت بهره برده بود ولی آنچه در میدان عمل دید و حوادثی که در سازندگی زینب نقش داشت چیز کمی نبود این بانوی بزرگ علاوه بر بهره مند بودن از بهترین و ارزشمندترین وراثت و همچنین بهره گیری از منبع جوشان وحی و ملهم بودن به الهام الهی و استفاضه از علوم موّاج پدر و مادر و دو برادر بزرگوارش در کوران حوادث قرار گرفت و رنجها و مشقت های بزرگ و بی شماری را تحمل کرد و در متن رنجها و مرارتها شخصیتی مستحکم و استوار و شکست ناپذیر به جامعه بشریت تحویل داده شد که به فرازهایی از زندگی و نقش الگویی این اسوه بشریت اشاره می شود.

هر چند با کمال تأسف در بسیاری از موارد و از جمله در همین مسأله، تاریخ کوتاهی نموده و نسبت به بیشترین دوران عمر پرثمر بانوی بزرگ اسلام زینب کبری(ع) در سکوت مانده است.

از دوران کودکی و دوران معاصرت با مادر و پدر بزرگوارش و برادرش تا قبل از حادثه جانگداز کربلا مطلب بسیار اندکی از آن حضرت در دست داریم و آنچه بیشتر در تاریخ جلوه گر است نقش عظیم شیرزن کربلا در نهضت عاشورا و دوران اسارت است که مربوط به دو سال آخر عمر آن حضرت می شود که آن هم بخش پایانی آن در هاله ای از ابهام فرو رفته است.

در عین حال آنچه تاریخ منعکس نموده و اسناد و مدارکی که در دست داریم حساس ترین فراز و حرکت و نقش آن حضرت را شامل می شود. در این نوشتار ضمن اشاره به بعضی از فرازهایی که مورد نظر ما نیست به نقش تعیین کنندۀ آن حضرت در داستان کربلا می پردازیم و ضمناً به مسائلی که در سازندگی زینب(س) نقش داشت نظری خواهیم داشت و به هر دو بعد می پردازیم تا چراغی فرا راه زنان این نسل و الگویی مناسب برای بانوان مسئول و شیفتگان راهش در همۀ عصرها و نسلها ارائه دهیم که اینچنین هم هست.

ولادت آن حضرت به حسب اختلافی که در نقل وجود دارد در سال پنجم و یا ششم هجرت نبوی(ص) واقع شد و علی المعروف نامگذاری آن حضرت را به جد بزرگوارش پیامبر اکرم(ص) واگذار نمودند و آن حضرت او را زینب نامیدند که به معنی درخت خوش منظر یا مرکبّ از زین و اب است به معنی زینت پدر. بنا به قول شیخ مفید از حضرت امیر(ع) دو زینب و دو ام کلثوم داریم که زینب کبری و ام کلثوم کبری از فاطمه زهرا(ع) هستند.[8]

این دختر بزرگوار در دامن ولایت و در بیت امامت رشد کرد و از زهرای اطهر شیر خورد و دوران حساس فراگیری که از قبل از تولد و هنگام تولد تا کمتر از پنج سالگی است اولین کلمات و حرکات را از بانوی بزرگ اسلام و اولین شخصیت عالم پس از رسول خدا(ص) و دو برادر معصومش فرا گرفت و از بدو تولد تا رحلت رسول خدا(ص) بارها از فیض ملاقات و آثار و برکات آغوش آن حضرت بهره گرفت و با توجه به نبوغ ذاتی و خانوادگی بهره های فراوان از آن حضرت گرفت.

هنوز سن وی از چهار یا پنج سالگی تجاوز نمی کرد که با بزرگترین ضایعه عالم اسلام و حادثۀ جانگداز رحلت رسول خدا(ص) روبرو گردید، حادثۀ ناگواری که چون کوه مصیبتی بر اهل بیت و از همه بیشتر مادرش زهرا فرود آمد و زینب(ع) سخت داغدار جدّ بزرگوارش گردید با آن علاقه و انسی که با آن حضرت داشت. با توجه به نزدیکی خانه زهرا و رسول خدا(ص) هر روز چند بار او را در حالی که عازم مسجد بود و یا باز می گشت زیارت می کرد و روزی نمی گذشت که آن حضرت با اهل بیتش ارتباط نداشته باشد و حسن و حسین و زینب و کلثوم را در آغوش نگیرد از طرفی شدت این ضایعه و مصیبت بر مادرش زهرا آنچنان جانکاه و طاقت فرسا بود که زینب و برادرانش را سخت متأثر ساخته بود.

با رحلت رسول خدا(ص) چراغ خانۀ فاطمه خاموش شد و گویی روح از تن زهرا پرواز کرد آنچنان رزیه ای که در عرب و عجم چنین ضایعه ای بی سابقه است.

انّا رزئنا بما لم یرز ذوشجن               من البریة لا عجم و لا عرب[9]

با از دست رفتن پیامبر(ص) ابر سیاه مصائب و شدائد آسمان اسلام را تیره و تار کرد و زینب(ع) وارد حوادثی شد که مصداق «لقد خلقنا الانسان فی کبد» بود در متن رنج و مصیبت شدید که سلسله وار پی می آمد و با همه شدتش زیربنای شخصیت این بانوی بزرگ اسلام را آبدیده و پرصلابت می کرد و در واقع در کنار اسوه های انسانیت و بهره گیری از روش و منش و سخن آنان، خود در کوران سازندگی و خودسازی قرار گرفت و این سرآغازی بود که انجامش داستان کربلا بود.

ضایعه از دست دادن چنین پدر بزرگواری و از این سخت تر بر باد رفتن زحمات و رنجهای آن حضرت با انزوای پدر و تاراج شدن حق مسلم او و محروم ساختن جامعه اسلامی از بحر موّاج علم و عمل و شکستن حریم اهل بیت و لگدکوب نمودن حرمت مادرش زهرا(ع).

زینب(ع) شاهد این همه قساوت و سنگدلی از ناحیه کسانی که خود را صحابی جدش رسول خدا می دانند و به عنوان حمایت از دین تا آنجا پیش می روند که حق مسلم و نحلۀ نبوی به دخترش زهرا را به غصب بگیرند و حرمتش را بشکنند و بیتی را که محل رفت و آمد جبرئیل بود به آتش بکشند و پدرش را با کمال بی احترامی به سوی مسجد بکشانند.

زینب(ع) از مکتب مادر داغدارش درس صبر و استقامت، مبارزه و ظلم ستیزی، حرکت و قیام، دفاع از حریم اسلام، دفاع از اصل اصیل امامت و ولایت، حمایت از مکتب و شجاعت و شهامت، ایثار و فداکاری و فصاحت و بلاغت آموخت او این درس را از مادر رنجدیده خود آموخت که آنجا که حیات اسلام و مسلمانی در خطر است باید همۀ هستی را فدا کرد.

هر چند اقامت مادر زجر کشیده اش پس از رحلت پدر بسیار کوتاه بود ولی در همین دوران بسیار کوتاه علاوه بر درسهای ارزشمندی که در طول دوران چند ساله از مادر آموخته بود با سیر مبارزاتی، مادر خوب آشنا شد و خود نیز چون مادرش اسوه برای بشریت خصوصاً بانوان جهان در همه عصرها و نسلها گردید.

او شاهد گریه های شدید مادر بود و قهراً بسیاری از روزها در کنار دو برادر و خواهرش بوده، هنوز حرارت این مصیبت به سردی نرفته بود که بزرگترین ضایعه برای او پیش آمد و آن از دست دادن مادر بود. برای دختری که بیش از پنج بهار از عمرش نگذشته و به شدت به محبت و عطوفت مادر محتاج است چه ضایعه ای سنگین تر از جدایی همیشگی مادر. با کمال تأسف تاریخ چون بقیه دوران عمر زینب(ع)، آن لحظات را به طور روشن منعکس نکرده است. زینب وصیت جانسوز مادر را که شبانه دفنم کنید و قبرم را مخفی دارید شنیده است و جسد مادر را که روحش به جنان پر کشیده، می بیند و رثای پدر داغدار و مظلومش را می شنود که می فرمود:

نفسی علی زفراتها محبوسه                   یا لیتها خرجت مع الزفرات

لاخیر بعدک فی الحیات و انما                    ابکی مخافة ان تطول حیاتی

در تاریکی شب در حالی که آهسته اشک می ریزند تا دشمن ماجرای جان دادن مظلومه اش را نفهمد صدای پدر را که در حین تغسیل پیکر نحیف مادرش صدا زد حسن، حسین، زینب، ام کلثوم «هلمّوا تزود و من امکم» را می شنود و برای آخرین بار با مادر خداحافظی می کند.[10] در آن دل شب در کنار برادرانش، سلمان، ابوذر، مقداد و عمار پیکر قدسی مادر را تشییع کرد و شاهد به خاک سپاری و جدا شدن دو همسر ملکوتی پدر و مادر بزرگوارش بود. او شاهد بود که وقتی مولا جسم مطهر «زهرایش» را در میان قبر نهاد و روی آن را پوشاند رسول خدا(ص) را مورد خطاب قرار داد و درد دلها نمود و تا به اینجا که اگر موجب شماتت دشمن نمی شد و دشمنان خود را پیروز نمی دیدم برای همیشه در کنار قبر فاطمه اقامت می کردم و برای این مصیبت بزرگ چون زنان جوان مرده ناله می زدم. گویی زینب بالاترین مصداق تربیت یافتگان در متن رنج و مشقت است تا در این شدائد آبدیده شود و اسوۀ استقامت گردد. پدر بزرگوارش فرمود انسانهایی که با شدائد رشد می کنند همانند درخت بیابانی اند که بی آبی و سختی می کشد و نسبت به درختی که در کنار آب و هوای مساعد است هم چوبش سخت تر و هم مقاومتش بیشتر.

شدائد است که انسان ساز است و شخصیت زینب(ع) در این حوادث جانکاه شکل گرفت. با از دست رفتن مادر، زینب گرداننده امور داخلی زندگی است و افتخار خدمتگزاری به پدر بزرگوارش و دو برادر معصومش که دو پیشوای حقیقت اند به وی داده می شود این حادثه او را به برادرانش خصوصاً به برادر کوچکش حسین(ع) نزدیکتر می کند و این دو آنچنان انسی به هم پیدا می کنند که تا آخر جدایی ناپذیر می شوند زیرا که این انس تنها ظاهری نیست بلکه انس روح، انس عقیده و انس هدف است و در هر حال زندگی در کنار پدر مظلوم و برادران و خواهر رنجدیده اش ادامه می یابد. روزگار سپری می شود و زینب(ع) به سن بلوغ می رسد. در طی این سالها زینب از هر نظر به کمال رسیده و آنچه آموختنی بود از مکتب پدر و برادران آموخت و با روش و منش امامت و ولایت آشنا شد و سپس با عبدالله بن جعفر پسر عموی خود ازدواج می کند. عبدالله فرزند جعفر است و جعفر پیشوای مهاجران به حبشه است و کسی است که برای حفظ اسلام و در راه خدا هجرت نموده و در حبشه سخنگوی مسلمانان مهاجر و رهبر آنها بوده است و طی سالها اقامت در حبشه فرزندش عبدالله در آنجا متولد شده و مادر عبدالله، اسماء بنت عمیس خدمتگزار بیت رسالت و پرستار زهرا(ع) بود و از زنان شایسته اسلام است، جعفر کسی است که در سال هفتم هجرت، از هجرت حبشه به مدینه بازگشت که مصادف با فتح خیبر بود، همزمان خبر پیروزی و خبر بازگشت جعفر به پیامبر(ص) رسید و فرمود نمی دانم از فتح خیبر بیشتر خوشحال باشم یا آمدن جعفر.[11] جعفر کسی است که در سال هشتم هجرت یعنی یک سال پس از بازگشت از حبشه به عنوان یکی از سه فرمانده جنگ موته منصوب گردید و در این جنگ دلاورانه به مصاف دشمن رفت و در حالی که روزه دار بود به شهادت رسید.

عبدالله در سن کودکی یتیم شد و مورد عنایت خاص رسول خدا(ص) و مولا علی(ع) قرار گرفت ثمره ازدواج حضرت زینب با عبدالله بن جعفر چهار یا پنج فرزند بود که از جمله آنها عون و محمد است که در سفر کربلا در رکاب امام به شهادت رسیدند.[12]

با خلافت ظاهری مولا علی(ع) وقتی حضرت به خاطر مصالحی از جمله آنها دفع جنگ جمل و کنترل کشور بود کوفه را که مرکزیت بیشتری نسبت به جهان اسلام داشت به عنوان مرکز حکومت انتخاب فرمود و خود به کوفه هجرت فرمود، زینب و شوهر و فرزندانش در خدمت پدر با همراهی برادران و خواهران به کوفه آمدند و در حدود پنج سال کمی کمتر در عصر حکومت مولا علی(ع) در کوفه ساکن بودند که یکی از درخشنده ترین دوران زندگی زینب(س) است دوران طلایی که عصر ارائۀ حکومت نمونۀ الهی به بشریت بود ولی با کمال تأسف گویی زینب را برای مصائب آفریده اند و خمیرمایه او را با درد و رنج عجین نموده اند؛ به زودی این دوران سپری می شود و هولناکترین جنایت در تاریخ بشریت اتفاق می افتد روز 19 ماه مبارک رمضان سال 40 هجری مولا علی(ع) به دست پلیدترین انسانها در محراب عبادت فرقش شکافته می شود و صدای منادی به گوش می رسد، زینب سراسیمه از منزل بیرون می آید و پدر را با فرق شکافته در حالی که او را به منزل می آورند مشاهده می کند. ضمن اینکه زینب(س) بارها از پدر بزرگوارش خصوصاً در شبهای رمضان آخرین عمرش پیش بینی این حادثه را داشتند در عین حال این مصیبت چون پتکی کوبنده بر روح مقاوم زینب(ع) وارد آمد و از آخرین ساعات زندگی پدر و وصایای او که عصاره همه مواعظ بود بهره گرفت و علی(ع) نیز او را برای مصائب بزرگ بعدی آماده ساخت.

زینب(ع) می گوید: در حالی که فرق پدرم شکافته و در بستر افتاده بود و آثار شهادت را در او می دیدم، عرض کردم: پدر ام ایمن دربارۀ مصائب آینده با من به تفصیل سخن گفت و این مصائب را به صورت حدیث از جدم رسول خدا(ص) نقل کرد، آیا این سخنان درست است؟ فرمود: آری درست است و گویی می بینم تو با جمعی از زنان و دختران اهل بیتم را به صورت اسیر از این شهر به آن شهر می برند و بر تو باد صبر و بردباری.[13]

آخرین بهره ها را از محضر پدر می برد و از مواعظ و وصایای آن حضرت استفاده می کند و متأسفانه خورشید نورافشان ولایت افول می کند و همانگونه که نیمه شبی در ظلمت، پیکر رنجدیده مادرش را در جمع چند نفری با هاله ای از غم و اندوه مخفیانه به خاک سپردند، پیکر غرق به خون پدرش، آن شخصیتی که جهان همانند او را ندیده، آن پرچمدار حماسه ساز نبردها و آن رزمنده پیروز و شکست ناپذیر اسلام را نیمه شب در جمع چند نفری به امامت امام مجتبی(ع) پس از غسل بر او نماز گزاردند و به صورت پنهانی به خاک سپردند تا پیکر مطهرش از دست دشمنان در امان باشد.

با کمال تأسف در این دوران سی ساله رحلت پیامبر(ص) تا شهادت مولا علی(ع) انحرافات اساسی در هسته مرکزی جهان اسلام پیش آمد که از همه مصیبت بارتر، انحراف خلافت بود، زیرا که خلافت محور همه احکام است و به تعبیر امام باقر(ع) «و ما نوری بشیءٍ کما نوری بالولایه»؛ نسبت به هیچ چیز به اندازه ولایت سفارش نشده است. انحراف خلافت نبوی(ص) در عصر عثمان به اوج خود رسید و بنی امیه پایه های حکومت خود را گسترش دادند و همۀ پستهای حساس را اشغال کردند و خلافت مولا علی(ع) که الهی و مردمی بود و به عقیده شیعیان وی خلیفه منصوب از طرف پیامبر(ص) و محق برای این منصب بود و به عقیده عامه پس از قتل عثمان مردم جمع شده وی را به خلافت برگزیدند و با او بیعت کردند.[14]

در عین حال معاویه که از سال پنج حکومت عمر، به استانداری شام منصوب شده بود و پایه های حکومت خود را در مدت 17 سال حاکمیت با توجه به دوری از مرکز مستحکم نموده بود، زیر بار حکومت به حق مولا علی(ع) نرفت و مقاومت نمود که در پنج سال حکومت علی(ع) آن حضرت با وی درگیر بود. با شهادت امام علی(ع) و بیعت مردم عراق با امام حسن(ع) تنها مانع حرکت معاویه امام حسن(ع) بود که با توطئه های متعدد و عدم پایداری و بی وفایی مردم عراق، امام حسن(ع) به ناچار و برای حفظ همان گروه معدود شیعیان شایسته و برای حفظ کیان اسلام و برای معرفی چهره تزویر و متظاهر معاویه تن به صلح داد و راهی جز این نبود و خود در سخنانش این صلح را مشابه صلح حدیبیه در عصر نبی گرامی اسلام دانست. در این موقعیت که معاویه حاکم بلامنازع حکومت اسلامی است و می خواهد با تبدیل صد درصد خلافت به سلطنت و دگرگون کردن محور احکام اسلام که ولایت است برنامه خود را کاملاً اجرا نماید و با انتصاب فرزندش به ولایتعهدی که برای اولین بار در تاریخ اسلام خلیفه فرزندش را جانشین می کرد و از مردم برای او بیعت می گرفت هر چند کلمه ولیعهد در آن زمان بکار نرفته باشد و شاید اولین بار در ولایتعهدی امام رضا(ع) این کلمه استعمال شد، و چون می خواهد اساس اسلام را دگرگون نماید بزرگترین مانع سبط رسول خدا(ص) است، لذا برای از میان برداشتن امام حسن(ع) نقشه کشید و به وسیله همسرش آن حضرت را مسموم کردند.[15] کسالت امام چهل روز به طول انجامید و زینب(ع) که گذشت یک دهه پر محنت را با رنج از دست رفتن پدر و پایمال شدن ایده های آن حضرت و منزوی شدن اهل بیت و هر روز شنیدن خبر کشته شدن بعضی از شیعیان و پیروان راستینشان سپری می کرد در مقام پرستاری از برادر بزرگش در خدمت امام حسن(ع) درآمد و نهایتاً شهادت برادر، مصیبت بزرگ دیگری بود که زینب را در هم کوبید و از او کوه صبر و استقامت ساخت. و آنگاه که جنازه آماده شد و تصمیم گرفتند که پاره جگر پیامبر(ص) را در کنار آن حضرت به خاک بسپارند دشمنان دیرین اهل بیت جمع شده و مخالفت کردند! چه فاجعه ای برای عالم اسلام از این بدتر که در کانون اصلی اسلام بر سر دفن عزیزترین عزیزان پیامبر فتنه برپا سازند و در جلو دیدگان زینب(ع) پیکر مطهر برادرش را تیرباران کنند.[16] بعد از شهادت امام حسن(ع)، امام حسین(ع) در برابر معاویه همان خط مشی برادرش امام حسن(ع) را داشت. زیرا که جریان یکی است و معاویه دارای خصوصیاتی است از قبیل حسن ظاهر و تظاهر به اسلام و خلاصه به همان دلیل که امام حسن(ع) آتش بس را پذیرفت و با معاویه نجنگید امام حسین(ع) نیز همان خط مشی را دنبال کرد تا معاویه چهره تزویر خود را با ولایتعهدی یزید کاملاً روشن کرد و با توجه به قرارداد که نباید پس از خود جانشین تعیین نماید با انتخاب یزید به عنوان جانشین، مردم او را شناختند و همه ابعاد اسلام به خطر افتاد. در چنین موقعیتی وظیفه چیست؟ طبیعی است تذکر و نصیحت اثری ندارد امام حسین(ع) در طی چند سخن وظیفه را تعیین می کند. برای بررسی انگیزه های قیام امام حسین(ع) و معاونت زینب(س) در این قضیه بحثهای زیادی شده است ولی به نظر می رسد انگیزه های قیام را رهبر نهضت بهتر از هر کس می داند و بیان می کند و ما از سخنان امام حسین(ع) علل این قیام را خوب می فهمیم. نکته ای که در اینجا قابل توجه است و موجب ابهام برای گروهی گردیده اینکه امام(ع) تمام برنامه خود را یکجا و در یک سخن بیان نفرمود، بدیهی است اگر همچنین باشد اجمال این قضیه را مطرح می کرد و قدم به قدم در هر مجمع و زمینۀ مساعد، قسمتی از آن را بیان می فرمود به طوری که اگر انسان مجموعه سخنان و مکتوبات امام را در نظر بگیرد و انگیزۀ قیام، هدف نهضت و آنچه پیش آمد به طور روشن بیان فرموده است. و می فرمایند از جدم رسول خدا شنیدم که می فرمود خلافت و زمامداری بر خانواده ابی سفیان حرام است و این مصداق سخن امام خمینی(س) که قبل از شروع نهضت ایران در نجف می فرمود این خانواده چنین و چنان اند و شاه باید برود.[17] امام حسین(ع) در وصیتنامه ای که هنگام خروج از مدینه یعنی آغاز حرکت نوشت و به برادرش محمد حنفیه داد، فرازی از آن چنین بود: «من از روی ستیز و سرکشی و پیروی تمایلات نفسانی و به منظور فساد و ظلم خروج نمی کنم بلکه بی شک هدفم اصلاح در امت جدم و امر به معروف و نهی از منکر و هدایت امور به سیرۀ جدم و پدرم می باشد».[18]

اصلاح جایی است که فساد همه جا را گرفته و اصلاح یک کلمه جامع است که همه ابعاد را دربردارد از اصلاح فکری و عقیدتی گرفته تا اصلاح عملی، اخلاقی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و واقعاً وضع جامعه چنین بود که فساد در همۀ بخشهای جامعه گسترش یافته بود و کار جامعه به جایی رسیده بود که جز قیام و نهضت آن هم به وسیله کسی که کمترین شائبه ای ندارد و برای جامعه سند و صحت است، کار اسلام و امت اسلامی به جایی رسیده که اصلاح آن به وسیله امام و حجت خدا میسر است آن هم نه با سخن گفتن و نصیحت کردن یا برخوردهای معمولی بلکه با شهادت و کشته شدن چنین شخصیتی که کوچکترین تردید در حقانیت او نیست.

و بی شک اگر شهادت تنها بود و اگر صحنه دیگر عاشورا یعنی جریان اسارت نبود این خود فرومی نشست و انعکاس وسیع نمی یافت.

نقش زینب(س) در ماجرای کربلا

گویند به هنگام ازدواج زینب(س) با عبدالله بن جعفر با توجه به علاقه و صمیمیت شدیدی که میان زینب(س) و حسین(ع) بود، مولا علی(ع) به صورت شرط ضمن عقد مقرر نمود هرگاه مسافرت طولانی برای امام حسین پیش آمد و قصد سفر کرد زینب(ع) بتواند با برادرش مسافرت نماید و عبدالله این شرط را پذیرفت. این مطلب گویای بعد عاطفی قضیه است ولی آنچه بسیار مهم است قیام و حرکت امام(ع) با آن اهمیت بدون زینب و نقش وی نتیجه نمی داد اگر کاروان سالار اسیران صفحه دیگر حادثه عاشورا را به عهده نمی گرفت:

1- موج وسیع تبلیغات دشمن

2- فرهنگ ضدارزشی مردم آن زمان که ساخته و پرداخته نیم قرن برنامه ریزی دشمن بود

3- فاصله شهرها و اینکه هر خبری مدتی طول می کشید تا منتشر شود

4- حاکمیت دشمن و منزوی بودن اهل بیت(ع)

و امور دیگر زمینه ساز این می شد که امام به شهادت رسد و بعد از مدتی هم با یک خبر دروغین که خود ساخته بودند، منعکس شود که مثلاً امام در برخورد با یک کاروان سارقین درگیر شد و قضیه تمام شد ولی برنامه ریزی دقیق امام و حتی دور شدن از مکه و همراه آوردن زینب(ع) و زن و بچه های کوچک به گونه ای بود که شهید شود ولی کوچکترین حادثه و خبری مخفی نماند.

خون و پیام

خونی که در راه خدا ریخته می شود بی مقدمه و بی هدف نیست، هدف و پیام دارد، خونش ایثار شهید است و پیامش مربوط به بازماندگان و آنچنان پیام آوران کربلا رسالت خود را به انجام رساندند که قلبهای خفته را بیدار و دلهای مرده را زنده ساختند و فرصت تحریف و دگرگون کردن قضایا را از دست دشمن گرفتند حتی کوچکترین حادثه که در کربلا واقع شد در تاریخ منعکس شد. در رأس پیام آوران زینب(ع) است و امام چهارم(ع). طبیعی است چون مصلحت بود که امام چهارم از خطرات مصون ماند و ریاست این کاروان به عهده زینب(س) بود و او سازماندهی اسیران را به عهده داشت.

عوامل تبلیغ

برای پیشگیری از تلاش دشمن برای خاموش نمودن نهضت و بی اثر کردن شهادت امام حسین(ع) تمهیداتی چیدند که اهم آنها از این قرار بود:

1- همراه آوردن زن و فرزندان و در رأس آنها زینب(ع) بود.

2- اقامت چهار ماهه در مکه آن هم در ماههای حرام که از اطراف و اکناف برای زیارت می آیند. خصوصیات نزدیک مراسم حج که شلوغ ترین زمان مکه است. روز سوم شعبان سالروز تولد امام حسین(ع)، آن حضرت به قصد تولدی دیگر و بزرگتر از تولد اول وارد مکه شد و در ماههای شعبان، رمضان، شوال، ذیقعده و تا هشتم ذیحجه پیام خود را به مردم رساند.

3- سخنرانی ها و خطبه های متعدد خود و یاران و اهل بیت خصوصاً شخص امام(ع) از شروع حرکت از مکه در هر منزل و در بین راه تا رسیدن به لشکر حرّ و سپس با اهل کوفه در کربلا از دوم محرم که وارد شدند تا آخرین لحظات حیات.

که همه این عوامل دارای اهمیت و اثر بود ولی آنچه پس از شهادت نگذاشت خون آن حضرت از جوشش بیفتد برنامه ای بود که اسیران اجرا کردند که پیشوای این حرکت بانوی بزرگ زینب(ع) بود که رسالت های متعددی را به عهده داشت و به بهترین وجهی رسالت خود را انجام داد بزرگترین رسالت زینب(ع) رساندن پیام خون شهیدان خصوصاً برادر بزرگوارش بود ولی در کنار این رسالت بزرگ، رسالت های دیگری نیز داشت که اهم آنها عبارت بودند از:

1- رساندن پیام خون امام(ع) و اهل بیت و اصحابش به توده های مردم.

2- تبیین امامت و خلافت رسول خدا(ص) و معرفی امام برای مردم، خصوصاً مردمی مثل مردم شام که در طول پنجاه سال پس از رحلت رسول خدا در فضای پر شده از تبلیغات بنی امیه زیسته اند و نه مفهوم امامت را می دانند و نه مصداقی از آن جز معاویه ستمگر بر خود دیده اند.

3- معرفی چهره واقعی بنی امیه که در مدت چهل سال حکومت معاویه زیر پرده تزویر و ابهام مانده بود با بیان جنایات آنان و ذکر ماهیتشان.

4- بیان جنایات بنی امیه و عوامل آنها در فاجعه کربلا که از هیچ جنایتی فروگذار نکردند.

5- پیشگیری از تحریف حادثه کربلا به وسیله دشمن با بیان اهداف و انگیزه های آن.

6- بهره گیری از جوشش این خون برای ریشه کن کردن بنی امیه.

7- سرپرستی از زنان و کودکان معصوم امام(ع) و اهل بیت و حفظ آنها از جنایات دشمن.

8- حفظ جان امام، یعنی حضرت زین العابدین(ع).

9- کنترل زنان و کودکان از هر گونه عمل و حرکتی که نشانه ضعف و زبونی است.

10- محو کردن آثار تبلیغات پنجاه ساله بنی امیه علیه علی(ع) و اهل بیت خصوصاً در منطقه شام.

 انجام چنین رسالتی گسترده و بزرگ شخصیتی ممتاز می طلبد که از عهده چنین مسئولیتی بزرگ برآید، شخصیتی جامع و کامل با مشخصات خاص و بی تردید چنین کسی جز زینب(ع) نیست، زیرا از شخص امام چهارم که بگذریم، زینب در این کاروان دارای همه شایستگی هاست و چون جان امام در خطر است آن حضرت باید در حاشیه عمل کند.

زینب(ع) سمبلی از فضایل بیت امامت

قبلاً گفتیم زینب(ع) دارای وراثتی ممتاز و تربیتی کامل و جامع و بی نظیر بود زیرا علاوه بر امتیازات بی نظیر وراثتی در متن تربیت ممتاز تئوری و عملی بیت امامت قرار گرفت و به علاوه مصائب و شدائد کم نظیر که برای وی پیش آمد او را آبدیده کرد و وی را به صورت شخصیتی استثنایی درآورد. در عین حال برای بررسی بیشتر این مسأله امتیازات و فضایلی که برای انجام این رسالت بزرگ ضروری بود و در آن حضرت وجود داشت مورد اشاره قرار می دهیم:

1- ایمان راسخ زینب(ع)

بی تردید هر کسی نظر کوتاهی به برخورد زینب(ع) و قضیه عاشورا نماید در مقابل ایمان این بانوی بزرگ سر تعظیم فرومی آورد آن قدر ایمان و اعتماد به خدا که همۀ مصائب را برای او در راه خدا قابل تحمل کرده است و همه اینها را زیبا می بیند وقتی در کوفه ابن زیاد از او سؤال می کند: «کیف رایت صنع الله باخیک؟»؛ کار خداوند را با برادرت چگونه دیدی؟ در جواب فرمود: «ما رایت الا جمیلاً»؛ چیزی جز زیبایی ندیدم. زیرا که این حرکت در راستای حق و حقیقت و جاودانگی بود.

2- عبادت زینب(ع)

آنچه عامل تقویت ایمان و استحکام انسان در راه خداست عبادت و پرستش است، عبادت غرض اصلی آفرینش است و امام معصوم سمبل و تجلی این غرض و علت غایی است و هر چه یک انسان عابدتر با حرکت آفرینش هماهنگ تر و همسو تر است و با معصوم مأنوس تر، عبادت فرع بر معرفت است و هرچه افق معرفت یک انسان بالاتر، سر تسلیم وی در برابر الهی خاشع تر است، عبادت عامل رفعت مقام و صعود الی الله است و زینب دریای معرفت است و هم سنخ با امام معصوم و پیشوای عابدان، نقل شده است که زینب(ع) در دامن پدر بوده و پرسید پدر ما را دوست داری. فرمود: آری فرزندم، عرض کرد پدر دوستی برای خداست و شفقت و مهربانی تو برای ما،[19] این معرفت این کودک را می رساند و لذا عبادت هم برای او زیبا و پر جاذبه است لهذا نوشته اند هیچگاه تهجد و نماز شب این بانوی بزرگ ترک نشد از حضرت سجاد(ع) نقل شده در شب یازدهم محرم دیدم عمه ام به صورت نشسته نماز شب خواند زیرا این همه مصیبت توانش را کاسته بود. از کبریت احمر نقل شده است که حتی نوافل دیگر زینب(ع) ترک نشد و حضرت امام حسین(ع) در هنگام وداع به زینب فرمود: «یا اختاه لاتنسنی فی نافلة اللیل»؛ خواهرم مرا در نماز شبت به یاد داشته باش.[20]

و این عظمت مقام عبودیت زینب(ع) را می رساند که امام معصوم از او چنین درخواستی کند و نقل شده فاطمه دختر امام(ع) فرمود: «اما عمتی زینب فانها لم تزل قائمة فی عاشرة من المحرم فی محرابها ستغیث الی ربها»؛ در شب عاشورا که همه اصحاب مشغول عبادت بودند عمه ام زینب نیز تا صبح در محراب عبادتش ایستاده مشغول استغاثه بود.

و باز از امام سجاد(ع) نقل شده: «ان عمتی زینب کانت تؤدی صلوتها من قیام الفرائض و النوافل عند سیرنا من الکوفة الی الشام...»؛ عمه ام زینب در مسیر اسارت از کوفه به شام همه فرائض و نوافل خود را به جای می آورد و غفلت نداشت فقط در یکی از منازل نشسته نماز خواند به خاطر شدت ضعف و گرسنگی معلوم شد، سه روز است غذا میل نکرده زیرا به هر اسیر شبانه روز یک گرده نان می دادند و عمه ام سهمیه خود را بیشتر اوقات به بچه ها می داد. بی شک عبادات دیگر زینب(ع) یعنی خضوع و تسلیم در برابر حق و تسلیم رضای خدا بودن از این عبادت کمتر نیست بلکه آن حقیقت عبادت است. از دعایی که از آن حضرت نقل شده می توان معرفت بلند او را نسبت به خداوند بدست آورد: «یا عماد من لا عماد له و یا سند من لا سند له یا من سجد لک سواد اللیل و بیاض النهار و شعاع الشمس و خفیف الشجر و دویّ الماء یا الله یا الله یا الله».[21]

و یا آنگاه که بدن پاره پاره برادر را در گودال قتلگاه مشاهده می کند با تضرع در پیشگاه خدا می گوید. «اللهم تقبل منا هذاالقربان» این اوج معرفت است که به جای ابراز ضعف و با گفتن این جمله زیبا بر عظمت صحنه برخورد خود با برادری که طاقت فراقش را نداشت بیفزاید و بفهماند که چون در راه خداست تحمل آن آسان است.

3- ایثار زینب(ع)

با اینکه زینب(ع) در مدینه در کنار شوهرش زندگی مفصل و آبرومندی داشت و می توانست کنار همسر و فرزندانش زندگی راحتی داشته باشد ولی زندگی را رها کرده و در محضر برادر به مکه و سپس به کربلا آمد و همه رنجها را ایثارگرانه تحمل نمود و دو فرزندش را همراه خود به قربانگاه آورد و در رکاب برادر فرستاد و شهید شدند گویند با اینکه هر جنازه ای از اهل بیت را می آوردند در خیمه جنازه ها می گذاشتند معمولاً زینب(ع) و زنهای دیگر می آمدند برای او می گریستند ولی وقتی جنازه فرزندان زینب(ع) را آوردند او از خیمه بیرون نیامد تا مبادا برادر پیش او حالت خاصی داشته باشد ولی وقتی علی اکبر را آوردند زینب زودتر از همه بیرون آمد و شیون کرد. ننوشیدن آب در روز و شب، بی آبی در کربلا و آب موجود را به بچه ها دادن و یا نخوردن غذا در بین راه و نان و سهمیه خود را به بچه های برادر دادن تا اینکه هنگام سوار شدن اول همه را سوار می کرد و خود در پایان سوار می شد و همه و همه گویای روح بلند و ایثار و فداکاری زینب است.

4- صبر و بردباری زینب(ع)

صبر و بردباری در پیشگاه او شرمنده است در تاریخ بشریت زنی به صبر و بردباری زینب(ع) نیامده است اصولاً زن یک موجود عاطفی است و زود متأثر می شود و نمونه ای چنین ندیده ایم که بانوئی در یک نیم روز عزیزترین برادران، فرزندان و برادر زادگانش جلو چشمش به شهادت رسند و او آرام بر خود مسلط باشد کلمه ای که ابراز ضعف و شکستگی باشد یا موجب سوء استفاده دشمن، از او شنیده نشود با کمال تسلط بر نفس برنامه ای که از طرف برادر برای اجرای آن مأموریت دارد اجرا نماید و برای حفظ کودکان در حالی که خیام را آتش زده و به خیمه ها یورش آورده اند برای حفظ جان امام(ع) با کمال متانت تلاش می نماید. دست ولایت الهی امام معصوم حضرت حسین(ع) با آن زمینه ای که در زینب(ع) بود این صبر حیرت انگیز را در زینب(ع) ایجاد کرد زیرا که اگر چنین صبری در زینب نبود همه برنامه به هم می ریخت و آنچه با هدف مشخص می بایست به وسیله زینب(ع) اجرا شود، اجرا نمی شد، تصرف ولایتی امام زینب(ع) را که در اوج عظمت بود به قله ای رفیع تر صعود داد. امام سجاد(ع) فرمود: شبی که فردایش پدر عزیزم به شهادت رسید من بیمار بودم و خیمه ام نزدیک پدرم بود می شنیدم پدرم در حین اصلاح شمشیرش زمزمه می کرد: «ای روزگار اف بر تو باد چه دوست ناستوده ای هستی تا کی هر صبح و شام دوستی را در خون می غلطانی»، این زمزمه حاکی از آن بود که حادثه در آستانه وقوع است و من سکوت کرده بودم و آهسته می گریستم، عمه ام زینب(ع) نیز شنید و آن چنان بی تاب شد که بانگ برداشت: «لیت الموت اعدنی الحیاة الیوم ماتت فاطمه امی و علی ابی و حسن اخی یا خلیفة الماضیین»؛ ای کاش مرگ حیاتم را می گرفت. امروز مادرم فاطمه و پدرم علی(ع) و برادرم حسن در گذشتند ای جانشین گذشتگانم. او بی تاب شده با اینکه تا امروز همۀ مصائب روزگار را تحمل کرده ولی این بقیه گذشتگان برادری است که طاقت جدایی او را ندارد. 55 سال با هم در کنار هم بوده اند زینب(ع) بی هوش شد، امام(ع) آمدند خواهر را به هوش آوردند و آنگاه حسین(ع) نگاهی عمیق بر خواهر افکند و فرمود: «یا اخیه لا یذهبن حلمک الشیطان»؛ خواهرم شیطان صبر و بردباری تو را نگیرد.[22] و آنگاه اشک چشمان حسین(ع) را فرا گرفت و کمی با خواهر صحبت کرد و با سخنان خود خواهر را تشریعاً امر به صبر و پایداری نمود همانگونه که با نگاه عمیق تکویناً قلبش را آرام ساخت، آنچنان آرامشی که همۀ صحنه های جانخراش عاشورا را تحمل نمود. حتی امام طفل شیرخوار شهیدش را به دست او داد و یا در لحظه وداع خود آرام و به فرمان برادر کودکان و زنان را جمع نمود و در خیمه امر به صبر کرد و این زینب(ع) است که نمونه کامل همه ابعاد صبر است، صبر در طاعت و بندگی، صبر در ترک معاصی برای وی حتی مکروهات و صبر بر معصیت.

5- علم زینب(ع)

بی تردید زینب(ع) از دانشمندان بزرگ بشریت محسوب می شود که نمونه هایی که بیانگر علم و آگاهی کامل اوست ذکر می کنیم ولی ذکر این نکته خالی از فایده نیست که در هیچ کتاب معتبری نیامده که زینب(ع) به مکتب رفته و درس خوانده باشد زیرا این خاندان به علوم دیگران نیاز ندارد، استعدادهای ذاتی زینب(ع) از یک طرف و نشو و نما در بیت علم و فضیلت و شیر خوردن از شاخه ولایت و پرورش در دامان زهرا(ع) در کنار دو برادر معصومش که متصل به وحی اند و بهره گیری از محضر پدر بزرگوار آن هم در طی سالهای طولانی و ملهم بودن به الهام الهی و مصداق «و علمکم ما لم تکونوا تعلمون» بودن، همه اینها شخصیتی را به جامعه تحویل داد که در مدینه و در چند سال اقامت در کوفه نوشته اند زینب(ع) درس تفسیر برای بانوان داشت. این افتخار است که در سن قریب پنج سالگی در حالی که شاهد حوادث دردناکی است که برای مادرش پیش آوردند و با آن وضعیت اسفناک به مسجد آمد تا از حقوق اسلام دفاع نماید وی در محضر مادر است و سخنان مادر آن هم با آن محتوا و گستردگی را استماع می کند و بعد نقل می کند و امروز راوی خطبه فاطمه زهرا(ع)، زینب است که ابن عباس از وی با این عبارت نقل می کند: قالت: عقیلتنا زینب بنت علی ابن ابیطالب(ع)، بانوی خردمند ما زینب(ع) و همین بس که در بنی هاشم به عقیله یعنی بانوی خردمند معروف بود.[23]

و به علاوه تسلط علمی زینب(ع) از خطبه های خودش در اسارت مشخص می شود و ادبای بزرگ عرب، افرادی چون جاحظ و احمد ابن ابی طاهر آنها را نقل کرده اند.

6- فصاحت و بلاغت

علم و آگاهی همراه با فصاحت و بلاغت از اموری است که کمتر در کسی جمع می شود ولی این خصوصیات در زینب(ع) جمع بود. جلال الدین سیوطی در رساله زینبیه می نویسد: زینب(ع) اندیشمند و متفکر و دارای روحی قوی بود. ابونصر لبنانی در کتاب فاطمه(ع) می نویسد: «اما زینب بنت فاطمة(ع) فقد اظهرت انها من اکثر آل البیت جرأة و بلاغة و فصاحة حتی ضرب بها مثلاً»؛ نشان داد که از اکثر اهل بیت با جرئت تر و فصیح تر و بلیغ تر است تا آنجا که در فصاحت و بلاغت ضرب المثل گردید.[24]

و اگر اینها را کنار بگذاریم شهادت امام و حجت حق زین العابدین(ع) را در این زمینه داریم که فرمود: «یا عمة انت بحمدالله عالمة غیر معلمة و فهمة غیر مفهمه»[25].

که گویای دو چیز است: 1- علم و فهم زینب(ع)، 2- اینکه علمش اکتسابی نیست بلکه از نوع علوم الهامی و الهی است.

خطبه آن حضرت در بازار کوفه، سخنان آن حضرت در مجلس ابن زیاد، فرمایشات وی در مجلس یزید مظهر علم و فصاحت و بلاغت است. باید توجه داشت که سخنران باید وضع متعادلی داشته باشد تا بتواند از عهده سخن گفتن برآید یعنی: 1- علم و اطلاعات کافی، 2- بیان، 3- روحیه متعادل نه در حال غم و اندوه زیاد و نه در خوشحالی غوطه ور، 4- از نظر تشنگی و گرسنگی متعادل باشد، 5- تسلط بر مجلس، 6- تمایل شنوندگان به شنیدن سخنان او.

اما دختر علی(ع) در وضع غیرمتعادلی بود بانویی که چند روز است تشنه و گرسنه است جلو چشمش با فجیع ترین وضعی عزیزانش را به شهادت رسانده و سپس با غارت و سوختن خیمه ها و حتی لگدمال کردن بدنهای پاک جنایت را به حد اعلی رسانده و روحیه وی و همراهان را درهم کوبیده اند و هم اکنون در کنارش امام چهارم(ع) با آن وضع و اسیران دیگر در وضعی دیگر، شنوندگان و مخاطبین وی برای تماشا آمده اند، شرایط سخن و سخن گفتن وجود نداشت در عین حال زینب(ع) رسالت دارد یا احساس تکلیف می کند او از عصر عاشورا پیشوای اسیران و زمامدار اهل بیت است باید پیام خون شهیدان را برساند و اهداف بلندی را که ذکر شد دنبال کند اینجا شهر کوفه است شهری که مدت پنج سال به عنوان مرکز حکومت پدرش، خود و اهل بیتش در اینجا زندگی کرده اند و وی به عنوان فرزند امیر(ع) مورد عنایت خاص و عام بود. برای همین زنان کوفه جلسات درس تفسیر داشت، در و دیوار این شهر با وی آشناست، چه روزگاری، چقدر مردم بی وفا، چه منحرف و تبهکار، چگونه می شود در مدت 20 سال یعنی از سال 40 هجری که پدرش در مسجد بزرگ کوفه به شهادت رسید و هم اکنون یعنی آغاز سال 61 هجری است اینقدر ورق برگردد و مردم آن همه محبت و لطف و صفای علی(ع) و خاندانش را فراموش کنند و کسانی که بارها سخنان غرای علی(ع) در همین مسجد را شنیدند، برخورد او را دیدند، مناجات نیمه شبش را مطلعند، حال برای کشتن فرزندانش و اسارت عزیزانش پیشقدم شوند، آیا این ویژگی اخلاقی مردم کوفه است؟ آیا برد تبلیغات وسیع دشمن است؟ آیا دنیا و دنیاپرستی است که کار آدم را به اینجا می کشاند؟ -همانگونه که برادرش حسین(ع) در کربلا چنین فرمود: مردم بردگان دنیا هستند- شاید همه اینها باشد کمتر کسی حاضر است در راه دین همه مشکلات را تحمل کند و تا لحظۀ آخر بر موضع حق بایستد خصوصاً اینکه تبلیغات وسیع دشمن دید او را نسبت به موضع حق متزلزل سازد، در هر صورت لحظه لحظه سخن گفتن است تا هم دشمن را رسوا سازد و هم با توبیخ شدید مردم آنها را از کرده خود پشیمان نماید آنها را توجه دهد که چه کردند جنایت دشمن را شرح دهد تا در تاریخ بماند، او آنچنان سخن گفت که تار و پود حکومت را از هم گسست و کاملاً صحنه را به نفع نهضت و بر علیه تبهکاران حاکم عوض کرد، مردمی که برای تماشای نمایش پیروزی حکومت آمده بودند با گریه و ندبه شهر را ماتمکده ساختند و جو عصبی ایجاد شد که دیگر حکومت مصلحت ندانست بیش از این اسیران را در بازار و کوچه به نمایش گذارند صدای گریه زن و مرد بلند بود، زنها به سر و صورت می زدند صدای ملکوتی زینب(ع) که به پدرش علی(ع) می ماند به سخن بلند بود گوشها با صدای علی(ع) آشناست، امام چهارم(ع) با ندایی ضعیف می فرمود: «ان هولاء یبکون فمن قتلنا غیرهم»؛ اگر اینان بر ما می گریند پس چه کسی ما را کشت؟

7- زینب و قدرت روح و تسلط بر نفس

با سخنان زینب(ع) اوضاع از هم گسست و فردی به نام حذام می گوید مردم حیرت زده انگشت می گزیدند و اشک می ریختند و در کنار پیرمردی را دیدم که صورتش از اشک چشمش خیس شده بود و دستها را به آسمان بلند نموده و می گفت: پدرم و مادرم فدای شما اهل بیت(ع) باد که پیرانتان بهترین پیران، جوانانتان بهترین جوانان و زنانتان برترین زنان اند شما نسلی کریم و با فضیلت و عظیم هستید. امام چهارم عمه را به سکوت دعوت فرمود و خود زمام سخن را به دست گرفت و بیانات عمه را ادامه داد تا آنجا که مردم ضمن ضجّه و گریه زیاد درخواست بیعت با وی نمودند و اعلام حمایت کامل، اما امام فرمود: «هیهات هیهات ایها الغدة المکره حیل بینکم و بین شهوات انفسکم».[26]

جمعی نوشته اند که در حین سخن زینب(ع) طرحی اجرا کردند که زینب را ساکت کنند و در گرما گرم سخن، زینب متوجه شد کودکی که در کنارش نشسته بی تابی می کند، متوجه شد سر مبارک برادرش حسین(ع) را بالای نیزه جلوی محمل وی آورده اند، یک فرد عادی باید زمام امر از دستش خارج شود و دست از سخن بردارد ولی زینب با تسلط کامل بر نفس و با اشک ریزان سخن را به جانب برادر چرخاند و عاطفه مردم را بیشتر برانگیخت تا هم عقول خفته آنان را با بیانات حکیمانه خود بیدار ساخته باشد و هم عاطفه مردم را با معرفی برادر برانگیخته باشد، لذا این جملات را در رثای برادر خطاب به او انشاء کرد: ای ماه یک شبه ام چه زود غروب کردی و دیر طلوع نمودی، هیچ تصور نمی کردم ای میوه دلم که چنین تقدیر شده باشد، برادرم با فاطمه کوچکت سخن بگو زیرا که نزدیک است قلبش آب شود، برادرم تو دارای دلی مهربان بودی چرا حال به ما توجه نداری، برادرم بنگر فرزندت علی در لباس اسیری و یتیمی طاقت سخن گفتن ندارد. هرگاه او را با تازیانه می زنند جز اشک و آه سخن ندارد برادرم او را در آغوش گیر تا قلبش آرام گیرد، چقدر یتیمی درد بدی است که انسان پدرش را صدا کند ولی جوابی نشنود با این بیانات معجزه آسا که عظمت علمی، فصاحت و بلاغت، تسلط بر نفس بصیرت و روانشناسی زینب(ع) را می رساند هم عقل آنها را بیدار نمود و هم عاطفه ها را برانگیخت. دستور رسید کاروان را با سرعت به سمت دارالاماره حرکت دهند.

8- بصیرت و تیزبینی زینب(ع)

هر چند زینب(ع) الگوی همۀ فضایل است، منتهی در هر مرحله به مناسبت وضع خاص یکی از ابعاد شخصیت وی بروز و ظهور می کند آنجا که مورد صبر است او سمبل صبر و مقاومت است و آنجا که جای تاختن و سخن گفتن است او یک سخنور ماهر و آنجا که جای عبادت است یک عابد به تمام معنی.

ما دو واژه شبیه به هم از یک ریشه هم در عربی و هم در فارسی داریم که مفهوم آن متفاوت است. بصر و بصیرت است که اولی یعنی چشم و دومی یعنی دید که مفهوم آن متفاوت است و در فارسی دیده و دید که اولی دیده چشم است و دومی به معنی دیدگاه است. اگر بصیرت نداشته باشد بصر و چشم ظاهری خیلی ارزش ندارد و اگر کسی بصیرت دارد ولی چشم ظاهری ندارد قابل تحمل است لذا در روایت فرموده اند: «فقد البصر اهون من فقد البصیر» بصیرت است که انسان به وسیله آن در مسیر هدف کلی قرار می گیرد و به سوی هدفش پیش می رود. و پیامبر(ص) دعوتش به سوی الله بر اساس بصیرت است و ما نیز باید حرکتمان از روی بصیرت باشد. در داستان کربلا حرکت دشمن بدون بصیرت بود. آنها پیش روی خود را می دیدند. محاسبۀ آنها این بود که بزرگترین مخالف خود را از میدان به در کردیم و او را نابود ساختیم و با به نمایش گذاشتن فرزندان و اهل بیتش مردم دیگر هیچگاه فکر حرکت بر علیه حکومت نمی کنند و حکومت ما برای همیشه خود و نسلهای پس از خودمان بیمه شده است. اگر عصر روز عاشورا یک فرد معمولی کنار قتلگاه می ایستاد چنین قضاوت می کرد که این حادثه تمام است ولی چشم تیزبین و با بصیرت زینب(ع) پرده های زمان و مکان را کنار می زند و در این شکست پیروزی می بیند و در این مرگ، حیات؛ شکست واقعی در منطق و عقیده است و پیروزی واقعی پیروزی ایده و عقیده است؛ هر چند به ظاهر شکست باشد.

دشمن بی بصیرت و زبون آنچه پستی و رذالت داشت به کار گرفت و به این افتخار می کرد که به یکدیگر می گفتند شهادت دهید که ما چه کردیم. چند نمونۀ ذیل بصیرت زینب(س) را روشن تر بیان می کند.

از امام سجاد(ع) نقل شده که فرمود پس از شهادت پدر و عزیزانم وقتی من و اهل بیت را به عنوان اسیر به سمت کوفه حرکت دادند، از کنار قتلگاه عبور دادند؛ به قتلگاه خیره شده بودم و اجساد مطهر پاره پارۀ پدر و برادران و اصحاب را می نگریستم؛ حالم به شدت منقلب شده بود و نزدیک بود روح از تنم پرواز کند. عمه ام زینب(ع) متوجه شد؛ به من چنین گفت: «ما لی أراک تجود بنفسک یا بقیّة جَدّی و أبی و إخوتی»؛ ترا می نگرم که جان خود را به خطر انداخته ای ای یادگار گذشتگانم! گفتم چگونه چنین حالی نداشته باشم که لشکر دشمن اجساد خود را مدفون ساخته اند ولی نگاه می کنم جسد مطهر پدر و عزیزانم روی زمین افتاده؛ نه لباسی، نه کفن و نه دفنی؛ گویی اینها کشته های کُفّارند! زینب(ع) در پاسخ گفت: از آنچه می بینی نگران مباش. این میثاقی است از رسول خدا(ص) و هم از پدر و جدّت و عمویت، خداوند جمعی را مأمور خواهد کرد این اجساد مطهر را دفن کنند و بر روی قبر پدرت نشانه ای نصب خواهند کرد که نه گذر زمان آن را کهنه و فرسوده کند و نه هیچ دست ظالمی توان نابود کردن آن را داشته باشد و روز به روز بر عظمت و علوّ آثار پدرت افزوده خواهد شد.[27]

در این مطلب که در واقع حدیث است، ایمان و استقامت، هوش و تیزبینی و بصیرت زینب(ع) مشخص است و روشن است در دیدگاه زینب(ع) در مفهوم پیروزی و شکست باید دو عنصر حق و باطل در طول زمان را استخدام کرد و به حساب آورد تا بتوانیم تشخیص دهیم پیروز کیست و مغلوب چه کسی است؟

9- شخصیت حضرت زینب(ع) و اعتقاد راسخ وی به بقای نهضت

 اسیران اهل بیت را وارد مجلس ابن زیاد کردند؛ مجلس از هر جهت آراسته شده و سران شهر نشسته اند؛ ابن زیاد با کمال نخوت و پیروزمندانه بر تخت خود تکیه زده و سر مبارک امام حسین را جلوی خود گذارده؛ مجلس را برای شکستن روحیۀ اسیران آراسته اند به خیال اینکه ابهت مجلس، زینب و سایر اسیران را مرعوب خواهد ساخت؛ در حالی که زینب به صورت ناشناس در گوشه ای با پست ترین لباسهای خود نشسته و کنیزان دورا دور او را گرفتند، ابن زیاد گفت: «من هذه؟»(این زن، کیست؟» حضرت جواب نداد تا سه مرتبه پرسید جواب نشنید تا مرتبۀ سوم یکی از بانوان گفت: «هذه زینب بنت فاطمة بنت رسول الله» ابن زیاد رو به زینب کرد و چنین گفت: «الحمدلله الّذی فضحکم و قتلکم و أکذب احدوثکم»(شکر خدای را که شما را رسوا ساخت و شما را کشت و آنچه گفتید دروغ شد.) و زینب(ع) فرمود: «الحمدلله الّذی أکرمنا بنبیّه محمّد(ص) و طهّرنا من الرّجس تطهیراً؛ إنما یفتضح الفاسق و یکذب الفاجر و هو غیرنا و الحمدلله»(شکر خدای را که ما را به پیامبرش کرامت بخشید و از هر گونه پلیدی تطهیرمان نمود و فاسق را رسوا ساخت و فاجر را تکذیب نمود و او غیر ماست.) ابن زیاد گفت: «کار خدا را با برادرت چگونه دیدی؟» فرمود: «خداوند شهادت بر آنها نوشت و به شهادتگاه خود رفتند و به زودی با تو محاجه خواهند نمود. پس توجه کن که شکست با کیست. در آن روز مادرت به عزای تو بنشیند فرزند مرجانه!» و در این برخورد شخصیت، بزرگواری، شکست ناپذیری، کوچک بودن دنیا و مقام ریاست آن در دید زینب(ع)، دید وسیع و همت بلند زینب(ع) متجلی است. با اینکه مجلس برای خرد کردن روحیۀ زینب و اسیران چیده شده بود، ولی برعکس آنچنان ابن زیاد کوچک و حقیر شد و سخت غضبناک و به طرف زینب(ع) حمله ور شد. عمروبن حریث گفت: «ای امیر! او زنی است و زنان را به سخنان و خطاهاشان مؤاخذه نمی کنند» ابن زیاد گفت: «خداوند قلب مرا از طغیان گران اهل تو شفا بخشید» زینب(ع) گریست و فرمود: «شاخه های درخت زندگی ام را قطع کردی و بزرگ مرا کشتی و ریشه ام را خشکاندی. اگر با این به آرامش رسیدی پس رسیده باش» زینب با عباراتی زیبا و عاطفه برانگیز برای مجلسیان که آنها را متأثر ساخت، صحبت کرد و ابن زیاد گفت: «این زن سجع و شعر می گوید همانگونه که پدرش هم شاعر بود» زینب فرمود: «ماللمرأة و السّجاعة؟»(مرا با شعر چه کار؟ آنچه من گفتم در دل من بود که به صورت عبارات تجلی یافت.)

زینب(ع) و حفظ جان امام زمان و حجت خدا، امام زین العابدین

ابن زیاد رو به امام سجاد کرد و گفت: «من أنت؟»(تو کیستی؟) فرمود: «علی بن الحسین» گفت: «آیا خداوند علی را در کربلا نکشت؟» فرمود: «قد کان لی أخٌ یسمّی علیّاً قتله النّاس.»(برادری داشتم که نامش علی بود که مردم او را کشتند.) ابن زیاد گفت: «بلکه خدا او را کشت.» امام فرمود: «الله یتوفّی الأنفس حین موتها» در این دو جریان توجه می فرمایید ابن زیاد با نسبت دادن امور به خدا می خواهد خود را تبرئه کند؛ یعنی در واقع جنایت را به گردن خدا بیندازد و سود آن را خود ببرد. زینب و امام(ع) آن را نفی می کنند. این کار ابن زیاد یک نوع عوام فریبی و بازی با عقیده مردم است که بعدها هم خلفا از این روش سوء استفاده کردند و عقاید جبر را در جامعه رواج دادند تا خود تبرئه شوند.

امام در عین اینکه رابطه عمل را با خداوند نفی نمی کند، در عین حال جلو سوء استفاده او را هم می گیرد. ابن زیاد گفت: «آیا جرأت جواب دادن به من را داری؟» دستور داد گردن امام را بزنند؛ زینب(ع) امام را در آغوش گرفت و فرمود: «ای فرزند زیاد! آنچه خون ریختی تو را بس است. به خدا قسم او را رها نمی کنم تا اگر تصمیم کشتن او را گرفتی مرا هم با او بکشی. ابن زیاد با کمال تعجب دقایقی نگریست و گفت: «به خدا قسم او دوست دارد همراه برادر زاده اش کشته شود؛ او را رها کنید.»[28] سید در لهوف می گوید: امام(ع) به عمه اش فرمود: «اُسکتی یا عمّتی حتّی أُکَلِّمَه.»(عمه جان آرام باش تا با او صحبت کنم.) و سپس به ابن زیاد فرمود: «أما عَلِمتَ أنّ القتل لنا عادةٌ و کرامتُنَا الشّهادة؟»(آیا نمی دانی که کشته شدن سیرۀ ماست و شهادت کرامت و بزرگواری ماست؟)

برخورد قاطع و بزرگورانه زینب و امام سجاد(ع) مجلس را به هم ریخت. مردی از یک طرف به پا خاست و شدیداً اعتراض کرد و نقل کرده اند که عبدالله بن عفیف از پای سخنرانی ابن زیاد بلند شد و برخورد شدید کرد و در نتیجه ابن زیاد مصلحت ندید اهل بیت به مدت طولانی در کوفه اقامت کنند و مقدمات سفر آنها را فراهم ساخت.

نقش زینب در اسارت شام

همانگونه که قبلاً ذکر شد شام مرکز حکومت بنی امیه در مدت 42 سال در عصر حکومت معاویه زیر بمباران تبلیغات ضد اهل بیت بوده است و مردم با ضد ارزشها بزرگ شده اند و اهل بیت را نمی شناسند و مولای علی(ع) را به عنوان- العیاذ بالله- یک فرد جانی می شناختند. خبر پیروزی یزید به شام رسید. حکومت مقدمات جشن بزرگی را فراهم ساخته و مردم هم در این جشن پیروزی با حکومت همراهند و شهر را تزیین نموده و به رقص و پایکوبی مشغولند که وصف آن در تواریخ از سهل بن اسعد و دیگران منقول است. محدث قمی در نفس المهموم در صفحه 432 نقل کرده است که اهل بیت را سه روز در دروازه شام نگه داشتند تا کاملاً شهر را زینت نمایند و بعد از تکمیل آذین بندی بیش از پانصد هزار مرد و زن با آلات موسیقی به تماشا آمدند؛ آنچه توانستند به لباس نو و الوان ملبس شده و مجلس یزید را نیز در یک وضع استثنائی آذین نمودند و شخصیتهای کشوری و لشکری و سفرای بلاد خارج را نیز دعوت نموده اند و امام چهارم نقل نموده اند که ما 12 نفر پسر بودیم که بزرگ آنها من بودم؛ هر کدام از ما دستهایش را به گردنش بسته بودند؛ زینب(ع) با سایر زنان که با طنابی بازوهای آنها را بسته بودند وارد بر یزید کردند. توجه شود شهر و مجلس یزید تجلی قدرت 50 ساله بنی امیه در اوج عظمت ظاهری و اسیران در نهایت ذلت وارد می شوند و زمینه از هر جهت برای سرکوب کردن و خرد کردن روحیه آنان فراهم است. اگر کسی حتی بی طرف در آن زمان و در مجلس بود و صحنه شهر و مجلس را می دید فکر می کرد کار یکسره شد و دیگر هیچکس فکر حرکتی برعلیه حکومت نخواهد کرد و سالهای سال خیال حکومت راحت خواهد بود؛ چیزی که هیچ اهمیتی ندارد اسیرانند. ولی اسیران مخصوصاً امام چهارم(ع) و زینب آنچنان رسالت خود را به انجام رساندند که هم پیام خون حسین(ع) را رساندند و هم تبلیغات پنجاه ساله بنی امیه را باطل ساختند و هم دستگاه حاکم و شخص یزید را رسوا ساختند. ما در این مقال تنها به بخشی از برخورد زینب(ع) و سخنان وی اشاره می کنیم؛ با توجه به اینکه بحثمان پیرامون نقش زینب(ع) است.

یزید سخت مغرور است و تمام هدف خود که محو کامل آثار اسلام است در نظر گرفته و فکر می کند کار یکسره شده و تمام است. لذا در موضع پیروزی کامل سخن می گوید و سر مطهر امام حسین(ع) را در طشتی جلوی یزید نهاده اند و اشعار کفرآمیزی می خواند؛ یزید مست پیروزی اشعار خود را می خواند و با چوبدستی به سر مقدس امام و لب های مبارک می زد. زینب(ع) موقعیت را مناسب دید؛ ضمن اینکه انبوهی از غم و اندوه او را احاطه کرده است و چون منظره ای اینچنین معمولاً برایش قابل تحمل نیست و در عین حال احساس رسالت می کند و باید چهره بنی امیه را معرفی کند، جنایات آنان را آشکار سازد و آثار تبلیغات را خنثی سازد، از جای خود برخاست. این خطیب زبردست و دانشمند به استناد آیات قرآن و منطق قوی جنایات یزیدیان را ذکر کرد، با دیده تیزبین عاقبت کارشان را برای آنان ترسیم نمود و یزید را سخت از کردۀ خود پشیمان ساخت؛ خاندان نبوت را معرفی، امام و امامت را برای مردم تبیین نمود و مجلس را قبضه کرد و آینده سیاه او را برایش ترسیم نمود: «فکد کیدک واسع سعیک و ناصب جهدک؛ فوالله لاتمحو ذکرنا و لاتمیت وحینا»؛(آنچه حیله و تزویر داری به کار گیر و تلاش کن و همه توان خود را به کار گیر؛ بدان به خدا قسم نمی توانی یاد و ذکر ما را محو کنی و وحی را بمیرانی). گویی زینب(ع) در گوشه تاریخ ایستاده و همه تاریخ تا روز قیامت را می نگرد و اینگونه قاطع از آینده سخن می گوید. آن روز برای شنوندگان این خطاب قابل درک نبود؛ ولی الآن می فهمیم زینب(ع) چگونه آینده را می دید؛ به یزید فرمود: «روزگار تو کوتاه است و جمع تو متلاشی خواهد گردید.»[29]

شیخ مفید(ره) نقل می کند فاطمه دختر حسین(ع) فرمود: در مجلس یزید نشسته بودیم؛ مردی شامی به من نگریست و به یزید گفت: «یا امیر! این دختر را به کنیزی به من هدیه کن.» سخت ترسیدم و فکر کردم چنین خواهد شد؛ به دامن عمه ام زینب چسبیدم؛ ولی عمه ام می دانست چنین چیزی نخواهد شد. عمه ام به مرد شامی چنین فرمود: «کذبت والله و لؤمت»(دروغ می گویی و سخت توبیخ می شوی. به خدا قسم نه تو و نه یزید نمی توانید چنین عملی انجام دهند). یزید غضبناک شد و به عمه ام گفت: «تو دروغ می گویی؛ من می توانم؛ اگر بخواهم انجام خواهم داد» زینب(ع) فرمود: «کلّا والله ما جعل الله ذلک لک إلّا أن تخرج عن ملّتنا و تدین بغیرها»(به خدا قسم خداوند چنین اختیاری به تو نداده مگر اینکه از دین ما خارج شوی و به دین دیگری در آیی). این برخورد قاطع از زبان کسی است که همه زرق و برق های کاخهای یزید و قدرت پوشالی او را هیچ می بیند و بر موضع حق خود استوار ایستاده است. یزید سخت غضبناک شد و گفت: «چنین با من برخورد می کنی؟ پدرت و برادرت از دین خارج شدند». زینب(ع) فرمود: «بدین الله و دین أبی و دین أخی اهتدیت أنت و جدّک و أبوک إن کنت مسلماً»(تو و پدرت و جدت با دین خدا و دین پدر و برادرم هدایت شدید اگر مسلمانی). قدرت و شخصیت زینب و استحکام او در ادای وظیفه و رسالتی که امام بر دوش او نهاده و در مجلس ابن زیاد برای حفظ جان یادگار برادرش، امام چهارم، چگونه برخورد می کند و چگونه از فرزند کوچک برادر دفاع می کند و در ضمن دشمن را هم می کوبد از همین مقدار که از زندگی زینب(ع) ذکر کردیم و نقش او را در قضیه کربلا به صورت مختصر تبیین نمودیم، می توان درسهای زیادی آموخت؛ خصوصاً برای زن مسلمان امروز همه اینها به گونه ای درسی است. زینب(ع) الگوی زن مسلمان است و نمونه دیدگاه اسلام نسبت به زن. دنیای جاهلیت، شخصیت زن را لگدکوب کرد و شرق و غرب در آن عصر برای زن ارزشی قائل نبودند. امروز هم جهان پیشرفته زن را در خدمت خواسته های شهوانی و سیاسی و اقتصادی خود در آورده و او را به بردگی «نو» کشانده و هویت او را گرفته است. زینب(ع) تربیت شده متن مکتب و بیت وحی است او ضمن رعایت همه ارزشهای اسلام دارای شخصیتی مستقل، رسالت گر و حامل همه امتیازات یک انسان متعالی است. در کوران سختی ها و مصیبت ها تربیت و آبدیده شده و از مکتب اساتید بشریت بهره گرفته و بر محور امامت حرکتش را شروع و تا آخرین لحظه زندگی بدون اینکه زرق و برق دنیا او را فرا گیرد تا ملامت دشمنان او را در حرکت سست نکند به صورت یک شخصیت شکست ناپذیر رسالت خود را ادامه داده و خط سرخ امامت را به عنوان سر خط ارزشها به ثمر رسانده است. همه اینها درس است برای بانوان متعهد و آگاه امّت ما که توجه کنند یک زن می تواند نقش عظیمی در تاریخ بشریت ایفا کند و با همت بلند و مقاومت و تیزبینی دشمن سرسخت را به زانو درآورد و حتی شکست ظاهری را تبدیل به پیروزی نماید، او نه تنها اسیر و برده شهوت و شهوت پرستان و مال اندوزان و استعمارگران نباشد بلکه با روحی آزاد از همه قیدها و اسارتها نقش عظیمی در سازندگی تاریخ داشته باشد، سختی ها و مشکلات را عامل سازندگی و ساخته شدن قرار دهد و به هیچ وجه تن به ذلت ندهد و هر روز اسیر سوء استفادۀ این و آن نباشد، راه زینب(ع) راه جاودانگی است و هر کس بخواهد جاودانه گردد باید در این مسیر حرکت نماید.

 

 

منبع: اولین کنگره عاشورا، دفتر سوم، ص 223.

 

 

[1] - قرآن کریم، سوره بقره، آیه 207.

[2] - سورۀ المائده، آیه 55.

[3] - سوره رعد، آیه 43.

[4] - کشف الغمه/ ج1، ص 94.

[5] - احقاق الحق/ شوشتری، ج10.

[6] - سوره انشقاق، آیه 6.

[7] - سوره بلد، آیه 4.

[8] - اعیان الشیعه/ محسن جبل عاملی، ج1، ص 327.

[9] - عوالم فاطمه(ع)/ عبدالله بحرانی، ص 235.

[10] - ریاحین الشریعه/ ذبیح الله محلاتی: ج 3، ص 51.

[11] - فروغ ابدیت/ جعفر سبحانی، ص 296 و 292.

[12] - ریاحین الشریعه/ ذبیح الله محلاتی، ج3، ص 207.

[13] - ریاحین الشریعه/ ذبیح الله محلاتی، ج3، ص 64 - 66.

[14] - پیام آور عاشورا/ سید عطاءالله مهاجرانی، ص 50.

[15] - سیری در سیرۀ ائمه اطهار(ع)/ مرتضی مطهری ص 194.

[16] - منتهی الآمال/ محدث قمی، ص 286.

[17] - بررسی تاریخ عاشورا/ محمد ابراهیم آیتی، ص 90.

[18] - همان، ص 67.

[19] - ریاحین الشریعه/ ذبیح الله محلاتی، ج3، ص 54.

[20] - همان، ص 62.

[21] - پیام آور عاشورا/ عطاءالله مهاجرانی، ص 288.

[22] - مقتل الحسین/ المقرم، ص 406.

[23] - مقتل الحسین/ المقرم.

[24] - ریاحین الشریعه/ ذبیح الله محلاتی، ج3، ص 52.

[25] - مقتل الحسین/ المقرم، ص 404.

[26] - نفس المهموم/ محدث قمی، ص 396.

[27] - نفس المهموم/ محدث قمی، ص 387.

[28] - نفس المهموم/ محدث قمی، ص 408.

[29] - نفس المهموم/ محدث قمی، ص 444.

. انتهای پیام /*