حدیث “لاضرر” از دیدگاه امام راحل
ارائه شده در اولین کنگره بررسی اندیشه های اقتصادی حضرت امام خمینی(س)
حجت الاسلام والمسلمین محمد هادی معرفت
فقه اسلامی، مخصوصاً بخش معاملات، بیشتر بر یک سری قواعد کلی استوار است که از متون احادیث وارده اخذ شده. از جمله: قاعده “لاضرر” که از متن حدیث “لاضرر و لاضرار فی الاسلام” گرفته شده است. این قاعده در سه مورد اساسی از فقه اسلامی بکار گرفته شده و مورد استنباط مسائل و فروع احکام زیادی قرار گرفته. و آن سه مورد از قرار ذیل است:
۱- در اثبات برخی از (احکام اولیه) که به استناد قاعده “لاضرر” بثبوت رسیده. مانند “خیار عیب” که برخی از فقهاء آن را از حدیث مذکور استفاده کرده اند.
۲- در اثبات (احکام ثانویه) که با رخ دادن عنوان ضرر، حکم اولی مرتفع، و حکم دیگری جایگزین آن می شود. مانند (طهارت مائیه - وضو و غسل) که با رخ دادن ضرر و زیان، به (طهارت ترابیه - تیمم) تبدیل می گردد.
۳- در اصدار احکام سلطانیة، که ولی امر مسلمین، در مواقع لزوم از آن استفاده می کند. و آن هر گاه مصالح مسلمین به خطر افتد، یا آنکه نظام مورد تهدید قرار گیرد.
متن حدیث
حدیث “لاضرر و لاضرار” اساسا از پیغمبر اکرم - صلی الله علیه و اله و سلم- درباره “سمرة بن جندب”[۱] است. سپس در دیگر روایات بدان اشاره یا استشهاد شده است.
(اصل حدیث چنین است: که سمره در محوطه یکی منزل یکی از انصار (مردم مدینه) درخت خرمایی داشت، و برای آبیاری و رسیدگی به درخت خویش، بدون رخصت وارد منزل انصاری می گردید.
مرد انصاری شکایت او را نزد پیغمبر برد، که لااقل با کسب اجازه داخل شود و زن و دختران او ناراحت نشوند. پیغمبر به وی گفت: چرا با کسب اجازه وارد نمی شوی؟ گفت: در ملک خود نیاز به کسب اجازه از دیگری نیست!
پیغمبر به وی گفت: درخت را بفروش. گفت نمی فروشم!
پیغمبر گفت: بجای آن ۱۰ درخت در بهشت بتو می دهم. گفت: واگذار نمی کنم! خلاصه: نه حاضر شد که با کسب اجازه داخل شود، و نه درخت را واگذار کند.. آن گاه پیغمبر اکرم دستور دادند درخت او را کنده و در روی افکنند. و به وی فرمود: “انت رجل مضار” و “لاضرر و لاضرار فی الاسلام” یا “لاضرر و لاضرار علی مؤمن”[۲]
فقه الحدیث
حدیث فوق از نظر محتوی، مشتمل بر دو واژه است که مورد نفی قرار گرفته. “لاضرر” و “لاضرار”. ضرر- از نظر لغت، مصدر “ضر یصر ضرا و ضررا”
معنای: زیان رساندن، و به اصطلاح: ثلاثی مجرد و متعدی می باشد. ضرار- مصدر باب “مفاعله” : (ضاره یضاره مضارة و ضراراً) بمعنای: درصدد زیان رساندن می باشد...
لذا معنای “لاضرر و لاضرار فی الاسلام” چنین می شود: (در اسلام جایگاهی برای زیان رساندن به کسی نیست. و نیز اجازه نمی دهد کسی درصدد آزار و زیان دیگری باشد).
فرق میان ضرر و ضرار در آنست که ضرر بمعنای زیان زدن است که تحقق آن را می رساند. ولی ضرار بمعنای درصدد برآمدن است که تحقق آن را نمی رساند. همانند “خدع” و “خادع” در آیه کریمه[۳].
از این رو، حضرت رسول به سمرة فرمود: انت رجل مضار، یعنی: تو کسی هستی که در صدد آزار و زیان رساندن به دیگران می باشی.
بنابراین، معنی و مفهوم حدیث - بطور کلی - چنین می شود:
در اسلام هیچگونه حکم ضرری که موجب زیان شود، جعل نشده. پس هرگونه تکلیفی که زیان آور باشد اساساً در شریعت اسلام برداشته شده. و تطبیق آن بر مورد چنین است: حق تصرف مالک در ملک خویش در صورتی مجاز است که موجب زیان دیگری نگردد.. که در صورت زیان رساندن، این حق از او سلب می گردد. در حقیقت، مورد زیان رسیدن به دیگری، مرز و حدی است که تصرفات مالکانه را محدود می کند... و جمله “لاضرار” این معنا را ایفاء می کند که: اسلام هرگز اجازه نمی دهد کسی در صدد آزار و زیان رساندن به دیگران باشد. و همچون سدی منیع در جلوی ستمکاران ایستاده است. و در حریم اسلام، برای ستمکاران جایگاهی نیست.
پس مفاد حدیث شریف دو مطلب است:
۱- در شریعت اسلام حکم و تکلیفی که زیان آور باشد، اساسی تشریع نشده. یعنی احکامی که به عنوان اولی بر موضوعات اولیه جعل و تشریع شده، در مورد ضرر و زیان برداشته شده، و از اول مخصوص مواردی است که موجب زیان نباشد. و این بدان معنی است که تمامی احکام و تکالیف اولیه، به حدیث “لاضرر” تخصیص خورده اند، و شامل موارد ضرری نمی شوند.
۲- در سایه حکومت عدل اسلامی، ستمکاران، و زورگویان، و آزار رسانان، و متجاوزان جایگاهی ندارند، یا باید از تجاوز دست بردارند، یا گور خود را گم کرده از سرزمینی که عدل حکومت دارد جا خالی کنند... وگرنه با قهر و غضب عدل اسلامی مواجه خواهند بود. از این رو، پیغمبر اکرم، ابتدا با ملایمت و نرمش (که شایسته مقام سماحت اسلام است) از راه لطف به سمرة پیشنهاد فرمود: یا اجازه بگیرد و در موقع وارد شدن به منزل مرد انصاری اعلام نماید... و یا درخت را به وی واگذار نماید، در مقابل قیمت عادله و ثواب اخروی...
ولی چون با عناد و لجاج سمرة مواجه گردید، آنگاه با اعمال قوه قهریه اسلام در مقابل ستم پیشگان دستور فرمود: درخت او را از بن برون آورده جلوی روی او بیاندازند..
نظریه فقها
بیشتر فقها- رضوان الله علیهم - از قسمت اول این حدیث بهره گرفته، و در سه مورد فوق الذکر (احکام اولیه. احکام ثانویه. احکام سلطانیه) به آن استناد جسته اند.
۱- که در مورد “احکام اولیه” بیشتر احکام اثباتی استنباط نموده، فروع و مسائل بسیاری بر آن مترتب نموده اند.. مثال روشن آن: خیار عیب است: برخی از فقهاء، مستند خیار عیب را حدیث “لاضرر” دانسته، زیرا حکم به لزوم (عقدالبیع) موجب زیان مشتری می گردد، و برای وی (خیار فسخ) قائل شده اند،
و این یک حکم شرعی (وضعی) و اولی و اثباتی است که به استناد حدیث “لاضرر” ثابت گردیده، البته دیگر فقهاء از جمله “امام” - قدس سره الشریف - مدرک خیار عیب را جز این می دانند.
۲- و در مورد احکام ثانویه، با رخ دادن حالت خاص (اضطرار. تقیه. حرج. ضرر...) حکم اولی برداشته می شود، و به حکمی دیگر تبدیل می گردد.. مثلاً: وضوء اگر موجب زیان جسمانی یا زیان مالی قابل توجه گردد... تکلیف شرعی به تیمم تبدیل می گردد.
۳- و در مواردی که “ولی امر مسلمین” احساس کند خطری مصالح مسلمین را تهدید می کند، می تواند به استناد این حدیث، با آن مقابله کند، و احکام شدیدی علیه آن اصدار نماید..
همانند حکم به حرمت تنباکو که با لحنی شدید از جانب مقام ولایت میرزای بزرگ شیرازی صادر گردید.
نظریه امام راحل
امام راحل- قدس سره الشریف- درباره مفاد “لاضرر” - مقدمة - چنین می فرماید:
اصولا احکام صادره از مقام نبوت و ولایت بر سه گونه است:
۱- اخبار از حکم واقعی الهی، بعنوان تبلیغ رسالت. ۲- انشاء حکم قضائی، در مقام فصل خصومت. ۳- اصدار حکم سلطانی، در مقام زعامت و ریاست.
سپس اضافه می کنند:
آنچه بعنوان (قضی. حکم. امر) از مقام نبوت (پیغمبر اکرم) و ولایت (امیرالمؤمنین) وارد شده، قسمت دوم و سوم را می رساند (یا حکم قضائی است یا سلطانی). و بیان حکم الهی را نمی رساند. زیرا او حکم کرده یا دستور داده، نه آنکه اخبار عن جانب الله باشد.
گرچه، لفظ “قضی” ظهور در حکم قضائی دارد. و لفظ “امر” ظهور در حکم سلطانی دارد. و لفظ “حکم” مشترک المفاد است.
آنگاه می فرماید:
“اذا عرفت ما ذکرنا فاعلم ان حدیث نفی الضرر والضرار، قد نقل عن مسند احمدبن حنبل۱. و لفظه: “و قضی ان لاضرر و لاضرار”. و قد اتضح ان لفظة “قضی” او “حکم” او “امر” ظاهرة فی کون المقفی به من احکام رسول الله، بما انه، سلطان و قاض، و لیس من قبیل تبلیغ احکام الله.
- والمقام لیس من قبیل القضاوة و فصل الخصومة، کما هو واضح. فیکون قوله: “قضی ان لاضرر و لاضرار” ظاهرا فی انه من احکامه بما انه سلطان، و انه سائس الامة و رئیس الملة و امیرهم.. فیجب علی الامة طاعة هذا النهی المولوی السلطانی بما انها طاعة السلطان المفترض الطاعة...” ۲.
و اما ما ثبت من طرقنا فهو قضیة سمرة بن جندب.. فقد ورد بلفظ “قال” لکن التامل فی صدر القضیة و ذیلها و شأن صدور الحدیث، مما یکاد یشرف الفقیه بالقطع بان “لاضرر و لاضرار” حکم صادر منه - صلی الله علیه و آله وسلم- بنحو الامریة و الحکمیة بما انه سلطان و دافع للظلم عن الرعیة..
.. فان الانصاری لما شکی سمرة الی رسول الله دخوله علی اهله من غیر استیذان، فاحضره النبی و کلمه فی ذلک.. فلما تأبی حکم علیه بالقلع و دفع الفساد، و انه لا یضر احد اخاه فی حمی سلطانی و حوزة حکومتی..
.. فلیس المقام مقام بیان حکم الله الواقعی، و انه تعالی لم یشرع حکما ضرریا، فان ذلک اجنبی عن المقام.. اذ لیس لهما (الشاکی والمشکی علیه) شبهة و لا موضوعیة، بل لم یکن شیئی الا تعدی ظالم علی مظلوم و تخلف طاغ عن حکم السلطان بعد امره بالاستیذان، فلما تخلف، حکم علیه بالقلع و ان لاضرر و لاضرار..”[۴]
خلاصه ترجمه:
این حدیث در مسند احمد بن حنبل بالفظ “قضی” وارد شده و در روایات خاصة با لفظ “قال” آمده است. که با ملاحظه جوانب قضیه و شأن صدور حدیث، روشن می گردد که مقام، مقام بیان حکم واقعی نبوده. و نیز در مقام قضاوت و فصل خصومت نبوده. و صرفاً در مقام دفع ظلم و ظالم و شکستن غرور یک طاغی متکبر که از فرمان سلطان عادل سرپیچی می کند، بوده.. بنابراین، مفاد حدیث همان حکم سلطانی است که از مقام زعامت و ولایت صادر شده است
و این حدیث را نمی توان تخصیصی در احکام اولیه دانست، یا بیان حکم ثانوی گرفت.. بلکه صرفاً وسیله نافذی است که در اختیار مقام ولایت امری قرار گرفته، لاغیر.
منبع: حضور، ش ۴، ص ۷۴.
[۱] - او و ابوهریره و ابو محذوره سه نفری بودند که پیغمبر اکرم به آنها فرمود: آخرین کسی از شما (سه نفر) که بمیرد در آتش خواهد بود (آخر کم موتاً فی النار) و سمره آخرین نفری بود که بمرد در سال ۵۹.
و او کسی است که در مقابل ۴۰۰ هزار درهم حاضر شد در مزمت مولا امیرالمؤمنین و مدح ابن ملجم طبق دستور معاویه جعل حدیث نماید.. و نیز بدستور وی مردم بی گناه بسیاری را کشت، و در آخر کار معاویه او را عزل نمود... وی گفت: خدای او را لعنت کند، اگر به جای او خدا را اطاعت کرده بودم هر آینه مرا می آمرزید.
رجوع شود به (تهذیب التهذیب ابن حجر ج ۴ ص ۲۳۶ و قاموس الرجال ج ۵ ص ۹)
[۲] - رجوع شود به کافی شریف ج ۵ ص ۲۹۲-۲۹۴. وسائل الشیعه ج ۱۷ ص ۳۴۰-۳۴۲.
[۳] - سوره بقره آیه شماره ۹: (منافقین در صدد خدعه و نیرنگ هستند، ولی کارایی آن فقط بر سر خودشان می باشد).
[۴] - الرسائل- بقلمرالشریف – ص ۴۹ - ۵۶.
.
انتهای پیام /*