نوسازی جامعه از دیدگاه امام خمینی
محمد حسن حسنی
اشاره:
مسئله توسعه و نوسازی از مسائل عمدهای است که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سطوح مختلف جامعه ایران اسلامی مطرح شده است. این بحث عمیق و ضروری که راهگشای یافتن الگوهای مناسب توسعه و نوسازی کشور و قطع عوامل وابستگی در تمام زمینه هاست در مقاطع کارشناسی ارشد دانشگاهها رساله های متعددی را به خود اختصاص داده است.
همانند بسیاری از مباحث دیگر بررسی این موضوع در آراء و اندیشه ها و عملکرد حضرت امام خمینی ثابت می کند که بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران تمامی ابعاد مسئله را به عنوان یک سیاست عملی و لازم در نظر داشته و سیر حرکت را روشن کرده اند.
تحقیق و پژوهش در اندیشه های جامع الاطراف امام خمینی اسباب وصول به نتایج کاربردی مؤثری در جهت پیشرفت روزافزون کشور اسلامیمان خواهد بود رساله کارشناسی ارشد «نوسازی جامعه از دیدگاه امام خمینی(ره)» که حاصل تحقیق و بررسی «محمد حسن حسنی» از دانشکده علوم اجتماعی علامه طباطبایی می باشد در زمره اینگونه پژوهش هاست که تحت نظارت «دکتر محمد مؤمن کاشی» به عنوان استاد راهنما و دکتر جواد یوسفیان به عنوان استاد مشاور به رشته تحریر درآمده است.
مجله حضور در جهت معرفی فعالیتهای علمی مربوط به آراء و اندیشه های حضرت امام خمینی فصل چهارم رساله مزبور را تحت عنوان «تحلیل دیدگاه امام خمینی درباره ایدهها و مفاهیم جدید» ذیلاً به نظر خوانندگان گرامی می رساند.
تحلیل دیدگاه امام خمینی(ره) درباره ایدهها و مفاهیم جدید
1-4- کلیات:
مواضع و دیدگاههای امام در قبال پدیده های اجتماعی، به ویژه پدیده های جدید، مانند هر متفکر دیگری، تحت تأثیر مبانی کلی تری قرار دارد که بدون شناخت و توجه به آنها، فهم مواضع ایشان دشوارتر خواهد بود. اختلاف موضع ایشان با سایر مواضع متفاوت که در بحث از زمینه تاریخی موضوع مورد بررسی آمد نیز ناشی از اختلاف و تمایز همین مبانی، با مبانی صاحبان آن مواضع است. از این رو قبل از ورود به بررسی دیدگاه ایشان در قبال مفاهیم مورد نظر، برخی از مهمترین مبانی نظری و عملی مواضع ایشان را به اختصار ذکر می کنیم:
ــ مبانی نظری و عملی مواضع امام:
1- شناخت و اعتقاد به اسلام به عنوان دینی جامع، جاودان و همیشگی که در هر عصر و زمان و متناسب با هر سطح از پیشرفت، امکان تمسک به آن و اجرای آن وجود دارد.
در همین رابطه ایشان اظهار می دارد:
«اسلام در همه ابعاد، قانون دارد»[1]
در جای دیگر با اشاره به جزئیات و با ذکر مصادیق همین موضوع را مورد تأکید بیشتر قرار داده و می گوید:
«اسلام و همین طور سایر حکومت های الهی و دعوت های الهی به تمام شئون انسان از آن مرتبه پائین، مرتبه درجه پائین تا هر درجهای که بالا برود، همه اینها را سر و کار با آنها دارند. مثل آن حکومتها نیست که فقط به باب سیاست ملکی (امور دنیایی) کار داشته باشند همانطوری که سیاست ملکی دارد. اسلام، بسیاری از احکامش احکام سیاسی است، یک احکام معنوی دارد، یک حقایق هست، یک معنویات هست چیزهایی که در رشد معنوی انسان دخالت دارد، احکام برایش هست، چیزهایی که در تربیت معنوی انسان هست برای آن احکام هست و در مرتبه پائین تر هم که مرتبه اخلاقی باشد، احکام اخلاقی دارد، عرض می کنم که تربیت های اخلاقی می کند اسلام، در مرتبه معاشرتش هم با هر کس معاشر باشد حکم دارد اسلام. خودش (انسان) فی نفسه احکام دارد، خودش با عیالش احکام دارد. خودش با اولادش احکام دارد، خودش با همسایه اش احکام دارد، خودش با هم محله اش و یارش احکام دارد. با هم مملکتش احکام دارد، با هم دینش احکام دارد، با مخالفین از دینش احکام دارد، تا بعد از موت، قبل از اینکه اصلاً تولدی در کار باشد و قبل از ازدواج احکام دارد تا ازدواج و تا حمل و تا تولد و تا تربیت در بچگی و تربیت در بزرگتر و تا حد بلوغ و تا حد جوانی و تا حد پیری و تا مردن و در قبر و ما بعد القبر.»[2]
در وصیتنامه الهی و سیاسی خویش نیز بر این جامعیت و مقایسه آن با سایر مکاتب تأکید کرده می نویسد:
«اسلام و حکومت اسلامی پدیده الهی است که با بکار بستن آن سعادت فرزندان خود را در دنیا و آخرت به بالاترین وجه تامین می کند و قدرت آن را دارد که قلم سرخ بر ستمگریها و چپاولگریها و فسادها و تجاوزها بکشد و انسانها را به کمال مطلوب خود برساند و مکتبی است که بر خلاف مکتبهای غیرتوحیدی در تمام شئون فردی و اجتماعی و مادی و معنوی و فرهنگی و سیاسی و نظامی و اقتصادی دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته ولو بسیار ناچیز که در تربیت انسانها و جامعه و پیشرفت مادی و معنوی نقش دارد فروگذار نکرده است و مواضع و مشکلات سر راه تکامل را در اجتماع و فرد گوشزد کرده و به رفع آنها کوشیده است.»[3]
اهمیت چنین دیدگاهی، در خصوص جامعیت اسلام، وقتی در مقام عمل اجتماعی، سیاسی ایشان بروز و ظهور دارد، مشخص می گردد و ایشان را از سایر کسانی که چنین دیدگاهی را صرفاً در مقام نظر و بیان، دارند متمایز می سازد، زیرا تقریباً همه مؤمنان به اسلام، در مقابل بیان و نظر، اظهارات مشابهی را با اندکی کم و بیش، ارائه می نمایند ولی در مقام عمل و اقدام، بجای پیروی از بیان و نظر خود، یا سکوت کرده و یا به حذف و طرد پدیده مقابل خود پرداخته اند و به تعبیر امام، در موضع عمل و اقدام، جانب معنویت و اخلاق فردی را گرفته و جانب اجتماع را رها کرده اند و یا بالعکس:
«این دو طایفه که یک طایفه طرف معنویت را گرفته اند و طرف اجتماع را رها کردند و این طایفه طرف اجتماع و علم اجتماع و علم سیاست و علم ــ نمی دانم ــ این معانی را دارند و آن طرف را رها کردند، این دو نه این اسلام شناس است، نه آن اسلام شناس است. اسلام شناس کسی است که این دو مطلب را، این دو جبهه را، هم جبهه معنوی را بشناسد هم جبهه ظاهری را، یعنی هم اسلام را بشناسد به آن جهات معنوی که دارد و هم اسلام را بشناسد به آن جهات مادی که دارد، کسی که اسلام را بخواهد بشناسد باید به این جور بشناسد.»[4]
چنین برداشتی از اسلام، به ویژه با توجه به تبعات و پیآمدهای آن، از نقطه نظر چاره جوئیهای حقوقی، فقهی و التزام به اجرای اسلام و پیاده کردن آن در ابعاد مختلف برای فراهم آوردن زمینه های حفظ و استمرار آن است که ما را به دومین مبنای نظری امام راهبری می کند:
2- متعهد بودن به حفظ و بقای استمرار دیانت اسلام:
چنین تعهدی را نیز هر مسلمانی، دست کم، به عنوان یک امر قلبی و وجدانی در خود حس می کند ولی مهم تشخیص راه و روش مناسب برای حفظ و استمرار و تشخیص موانع آن و تلاش برای رفع موانع و ... می باشد. امام در خصوص حفظ و تداوم اسلام اظهار می دارد:
«همه ما در پناه اسلام هرچه داریم هست، ما چیزی نیستیم خودمان، هر چه هست اسلام است و ما در پناه اسلام اگر چیز باشیم هستیم. این اسلام را ما باید حفظش کنیم.»[5]
در جای دیگر در همین رابطه می فرمایند:
«مکتب بزرگترین چیزی است که از برای ما مطرح است، نباید راجع به مکتب یک کلمه ای کسی بگوید، اشتباه می کنند اگر می گویند مکتب چطور، تمام مقصد ما مکتب ماست... اگر مکتب اسلام را حفظ بکنند، مطمئن باشند که هیچ قدرتی به آنها آسیب نمی رساند.»[6]
آنچه موجب شد که تعهد به حفظ اسلام و استمرار دیانت اسلام را که آرزوی قلبی هر مسلمان است به عنوان یکی از مبانی عملی و نظری حضرت امام مطرح نمائیم شیوه متفاوتی است که امام برای حفظ و استمرار اسلام مطرح می کند و آن قیام علماء و دخالت روحانیت در مسائل اجتماعی و سیاسی است. در این رابطه او علماء، روحانیون و حوزه های علمیه را، که از سیاق سخنان او چنان بر می آید که تمایلی به سیاست و ابعاد اجتماعی، دست کم بطور عملی، از خود نشان نمی دهند، مورد خطاب قرار می دهد و آنان را به قیام برای خدا و دخالت در امور سیاسی و اجتماعی فرا می خواند:
«من و شما هم دانشجوی قدیم هستیم لکن خواب و گرفتار، اوضاع اینجا که نباید یک کلمه صحبت کرد! اصلاً صحبت با مرجعیت منافات دارد! صحبت با آخوندی اصلاً منافات دارد! آخوند نباید صحبت کند! حضرت امیر ملا نبود خطبه های به آن طولانی داشت؟ حضرت رسول خودشان خطبه های به آن طولانی دارند، ایشان ملا نبودند؟ وقتی نوبت به ماها می رسد عذرها درست می کنیم برای اینکه ما می خواهیم از زیر بار در برویم. شما اینطور تربیت نشوید آقا، شما موظفید برای اینکه به اسلام خدمت بکنید، موظفید، خدمت همین نیست که درس بخوانید، این هم یک شعبه است، موظفید که گرفتاریهایی را که برای مسلمین پیش می آید دخالت در آن بکنید، موظفید دخالت کنید.»[7]
در جای دیگر پس از ذکر نقشه ها و توطئه هایی که برای انحراف مسلمانان و تحریف اسلام از سوی دشمنان اسلام طراحی شده است اعلام می کنند:
«اکنون سکوت در مقابل این نقشه ها و فجایع در حکم انتحار است... بر علماء و خطباء اسلام است که در مساجد و محافل، نقشه های پشت پرده دستگاه را به ملت برسانند... علماء اعلام و خطباء محترم و ائمه جماعت به عنوان اعتراض و استنکار، در صورت مقتضی اعتصاب نمایند... و لازم است که مردم مسلمان در صورت اعتصاب علماء اسلام که برای حفظ احکام قرآن است از آنان پشتیبانی کنند و در اعتصاب تبعیت نمایند.»[8]
علاوه بر شیوه فوق، برای حفظ و استمرار اسلام در جامعه معاصر، باید تدابیر مهم دیگری را مد نظر داشت که جزء برخی مبانی عملی و نظری بعدی را تشکیل می دهد.
3- جدائی ناپذیر دانستن دین از سیاست و لذا تأکید بر تشکیل حکومت اسلامی به منظور تحقق بخشیدن به آئین اسلام در جامعه و ایجاد زمینه مناسب برای حفظ و استمرار آن:
امام خمینی در راستای فهم جامع خود از اسلام، همواره بر جدایی ناپذیری سیاست از دیانت تأکید کرده و تز جدایی دین از سیاست را یک تز استعماری و انحرافی می داند که موجب شده است علماء و روحانیت از دخالت در مسائل سیاسی و اجتماعی پرهیز نمایند و ابعاد عمده آئین اسلام نیز، به همین سبب، مورد غفلت قرار گیرد:
«استکبار وقتی که از نابودی مطلق روحانیت و حوزه ها مأیوس شد، دو راه را برای ضربه زدن انتخاب نمود... اولین و مهمترین حرکت القای شعار جدایی دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازه ای کارگر شده است. تا جائی که دخالت در سیاست دون شأن فقیه و ورود در معرکه سیاسیون تهمت وابستگی به اجانب را به همراه می آورد.»[9]
ایشان برای روشن شدن مفهوم سیاست، از دید اسلام، و تمایز آن از سیاست به مفهوم دیگری که آن را سیاست شیطانی می نامد می گوید:
«البته سیاست به آن معنایی که اینها می گویند که دروغگویی، با دروغگویی، چپاول مردم با حیله و تزویر و سایر چیزها، تسلط بر اموال و نفوس مردم، این سیاست هیچ ربطی به سیاست اسلامی ندارد، این سیاست شیطانی است... سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیاء است، دیگران این سیاست را نمی توانند اداره کنند، این مختص به انبیاء و اولیاء و به تبع آنها به علمای بیدار اسلام...»[10]
در جای دیگر دیانت را با سیاست تعریف کردهاند که هم آمیختگی دین و سیاست را نشان می دهد و هم نوع فهم و درک ایشان از سیاست را:
«دیانت همان سیاستی است که مردم را از اینجا حرکت می دهد و تمام چیزهایی که به صلاح ملت است و به صلاح مردم است. آنها را از آن راه می برد که صلاح مردم است که همان صراط مستقیم است.»[11]
به تبع این برداشت از سیاست، که مجموع آئین راهبردی دیانت را در برمی گیرد، است که ایشان برای حکومت، شأن، موقعیت و مقام ویژه ای در دیدگاه دینی قائل است و آن را مقدم بر تمام احکام فرعیه اسلام می داند:
«حکومت که به معنای ولایت مطلقه که از جانب خدا به نبی اکرم(ص) واگذار شده و اهم احکام الهی است و بر جمیع احکام فرعیه الهیه تقدم دارد. حکومت که شعبه ای از آن ولایت مطلقه رسول الله(ص) است یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج است.»[12]
4- در معرض پدیده های نو قرار گرفتن و اطلاع و آگاهی از محیط خود و جهان:
امام خمینی به دلیل نوع برداشت خود از اسلام و به تبع آن وظایف و تکالیف یک عالم اسلامی، و در موضع مسئولیت رهبری و هدایت جامعه اسلامی، هم به دلیل اعتقاد خود و هم به دلیل موقع و جایگاه خود در رهبری جامعه، بر خلاف بسیاری از علمای هم طراز خود، با پدیده های جدید مواجه بود و بر دستآوردهای تمدن جدید آگاهی و اطلاع داشت و از تحولات جامعه مورد رهبری و جهان معاصر خویش مطلع بود و دیگران را نیز بر این آگاهی و اطلاع ترغیب می نمود:
«آشنائی به روش برخورد با جلوه ها و تزویرهای فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادی، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاستها و حتی سیاسیون و فرمولهای دیکته شده آنان و درک موقعیت و نقاط ضعف دو قطب سرمایه داری و کمونیزم که در حقیقت استراتژی حکومت بر جهان را ترسیم می کنند، از ویژگیهای یک مجتهد جامع است.»[13]
5- بکار بردن اجتهاد کارساز، با ملحوظ داشتن نقش زمان و مکان و مصالح کشور و اسلام:
حضرت امام ضمن اعتقاد به روش سنتی فقه از پویایی فقه سخن می گوید و بر نقش اجتهاد مبتنی بر مکان و زمان، یعنی در نظر آوردن شرایط متغیر، تأکید می کند:
«اما در مورد روش تحصیل و تحقیق حوزه ها، اینجانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری[14] هستم و تخلف از آن را جایز نمی دانم. اجتهاد به همان سبک صحیح است، ولی این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست... زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند، مسأله ای که در قدیم دارای حکمی بوده است به ظاهر، همان مسأله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام، ممکن است حکم جدیدی پیدا کند. بدان معنی که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است، واقعاً موضوع جدیدی شده است که قهراً حکم جدیدی می طلبد.»[15]
6- توجه به روح و علل و مقتضیات احکام و فرامین دینی اجتماعی و سیاسی تا شکل، فرم و صورت اجرائی آن:
ایشان با توجه به نکته فوق برخی از وظایف و تکالیف دینی را، از نظر شیوه اعمال بر حسب زمان و شرایط متغیر می دانند بهمین لحاظ با پرهیز از شکل گرایی، شکل خاص یک تکلیف را بدون توجه به روح و جوهر آن، جایگزین اصل تکلیف و وظیفه دینی نمی نمایند: برای نمونه ایشان ضمن اشاره به یکی از این گونه تکالیف می فرمایند:
«خلاصه اعلان برائت مرحله اول مبارزه و ادامه آن مراحل دیگر وظیفه ماست و در هر عصر و زمانی جلوه ها و شیوه ها و برنامه های متناسب خود را می طلبد و باید دید که در عصری همانند امروز که سران کفر و شرک همه موجودیت توحید را به خطر انداخته اند و تمامی مظاهر ملی و فرهنگی، دینی و سیاسی ملتها را بازیچه هوسها و شهوتها نموده اند چه باید کرد.»[16]
7- تفکیک و تمیز بین ثبات احکام دینی از ثبات موضوعات و مصادیق:
در این رابطه ایشان صراحتاً می فرمایند:
«... مسأله ای که در قدیم دارای حکمی بوده است به ظاهر، همان مسئله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام، ممکن است حکم جدیدی پیدا کند. بدان معنی که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده است، واقعاً موضوع جدیدی شده است که قهراً حکم جدیدی می طلبد.»[17]
8- تأکید بر نقش عقل در درک و کشف معارف و احکام دینی:
برای نمونه ایشان در بحث از ولایت فقیه و حکومت اسلامی هم در فهم و تفسیر روایات مربوطه از شیوه استدلال عقلانی استفاده می کنند و هم صراحتاً عقل عرفی را برای آیات و ظواهر الفاظ میزان می دانند و در همان جا ولایت و حکومت را از امور اعتباریه و عقلائی محسوب می دارند و در فهم چگونگی آن رجوع به عقلا را مطرح می نمایند:
«... باید عرض کنم که میزان در فهم، در آیات و ظواهر و الفاظ، عرف عام و فهم متعارف مردم است نه تجزیه و تحلیل های علمی و ما هم تابع عرف هستیم، اگر فقیه بخواهد در فهم روایات دقائق علمی را وارد کند از بسیاری مطالب باز می ماند.»[18]
پس از ذکر مسائلی دیگر در پاسخ به اشکال دیگری که ارث بردن ولایت و امارت علما از پیامبر را، که امام از روایت «العلماء ورثه الانبیاء» استنباط میکنند، مورد سؤال و تردید قرار می دهد اشاره می کنند:
«این اشکال هم صحیح نیست زیرا ولایت و امارت از امور اعتباریه و عقلائی است، و در این امور باید به عقلاء مراجعه کنیم... (بر این اساس اگر کسی) این روایت را که می گوید: العلماء ورثه الانبیاء بنگرد متوجه می شود که مراد همین امور اعتباریه است که عقلا آنرا قابل انتقال می دانند.»[19]
9- اهتمام داشتن بر خلوص و ناب بودن اسلام و هم بر توانائی اسلام برای پاسخگوئی به مسائل اجتماعی و سیاسی تواماً:
یکی از تمایزات عمده بین علمای دینی اصلاحگر و احیاگر از یکسو و سایر علمای دینی از سوی دیگر همین نکته است که علاوه بر ناب ماندن و خالص بودن اسلام، بر توانائی آن برای مواجهه با پدیده های تازه نیز تأکید و اصرار دارند امام در این خصوص نگرانی و حساسیت خویش را چنین ابراز می دارد: خطاب به اعضای شورای نگهبان:
«... شما در عین این که باید تمام توان خودتان را بگذارید که خلاف شرعی صورت نگیرد – خدا آن روز را نیاورد – باید تمام سعی خودتان را بنمایید که خدای ناکرده اسلام در پیچ و خمهای اقتصادی، نظامی، اجتماعی و سیاسی متهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد.»[20]
10- قبول و پذیرش اصل تغییر و تحول در جوامع در طول زمان:
برخی از نکات فوق خود محصول همین نکته اخیر یعنی پذیرش اصل تغییر و تحول در جوامع است نکاتی همچون پذیرش اجتهاد، کاربرد عقل، توانایی اسلام و ... با این حال به برخی از مهمترین متونی که حاوی پذیرش اصل تغییر و تحول در جوامع است اشاره می کنیم:
«... اما امروز با کمال خوشحالی به مناسبت انقلاب اسلامی حرفهای فقهاء و صاحبنظران به رادیو و تلویزیون و روزنامه ها کشیده شده است، چرا که نیاز عملی به این بحثها و مسائل است، مثلاً در مسأله مالکیت و محدوده آن، در مسأله زمین و تقسیم بندی آن، در انفال و ثروتهای عمومی، در مسائل پیچیده پول و ارز و بانکداری، در مالیات، در تجارت داخلی و خارجی، در مزارعه و مضاربه و اجاره و رهن، در حدود و دیات، در قوانین مدنی، در مسائل فرهنگی و برخورد با هنر به معنای اعم، چون عکاسی، نقاشی، مجسمه سازی، موسیقی، تئاتر، سینما، خوشنویسی و غیره، در حفظ محیط زیست و سالم سازی طبیعت و جلوگیری از قطع درختها حتی در منازل و املاک اشخاص، در مسائل اطعمه و اشربه، در جلوگیری از موالید در صورت ضرورت و یا تعیین فواصل در موالید، در حل معضلات طبی همچون پیوند اعضای بدن انسان و غیر به انسانهای دیگر در مسأله معادن زیرزمینی و رو زمینی و ملی، تغییر موضوعات حرام و حلال و توسیع و تضییق بعضی از احکام در ازمنه و امکنه مختلف در مسائل حقوقی و حقوق بین الملل و تطبیق آن با احکام اسلام، نقش سازنده زن در جامعه اسلامی و نقش تخریبی آن در جوامع فاسد و غیر اسلامی، حدود آزادی فردی و اجتماعی، ... چگونگی انجام فرائض در سیر هوایی و فضایی و حرکت بر خلاف جهت حرکت زمین یا موافق آن با سرعت بیش از سرعت آن و یا در صعود مستقیم و خنثی کردن جاذبه زمین و ... که همه اینها گوشهای از هزاران مسئله مورد ابتلای مردم و حکومت است ... و اگر بعضی از مسائل در زمانهای گذشته مطرح نبوده است و یا موضوع نداشته است، فقهاء امروز باید برای آن فکری بنمایند.»[21]
در نامه ای دیگر به یکی از فضلای حوزه علمیه قم که در خصوص تغییر حکم شطرنج و آلات موسیقی اشکال کرده بود پس از ذکر مقدماتی اظهار می دارند:
«... و بالجمله آنگونه که جنابعالی از اخبار و روایات برداشت دارید، تمدن جدید بکلی باید از بین برود و مردم کوخ نشین بوده و یا برای همیشه در صحراها زندگی نمایند.»[22]
متون فوق که به عنوان نمونه ذکر گردید به خوبی بیانگر پذیرش تغییر و تحول در جوامع است که بر اساس آن امام هم برخی برداشتها از روایات و اخبار را مغایر با تغییرات می داند و هم فقهاء را به چاره جوئیهای حقوقی، فقهی در برابر تغییرات فرا می خواند.
موضع امام در قبال تمدن جدید:
همانگونه که در بحث از زمینه تاریخی آمد، بطور کلی نخبگان جامعه ایرانی اعم از نخبگان سنتی و نخبگان تحصیلکرده جدید سه موضع متفاوت را از خود بروز دادند: موضع پذیرش کامل، موضع نفی کامل و موضع پذیرش نقادانه و انتخابگر. در اتخاذ موضع اخیر گفتیم که سه جریان با تفاوتهای زیادی مشترک بودند، که این تفاوت ما را به دسته بندی جداگانهای از آنها کشانید که عبارت بودند از جریان روشنفکرانه وابسته به سنت مارکسیسم و روشنفکران ملی غیر معاند با مذهب و جریان پنجم یعنی روشنفکران وابسته به سنت دینی و علمای اسلامی احیاگر و اصلاحگر. امام خمینی به اعتقاد ما الهام بخش گروه اخیر است و موضع او نیز در قبال تمدن جدید و به تبع آن نوسازی[23] موضع پذیرا اما نقاد و انتخابگر است.
به دلیل اتخاذ همین موضع، در قبال سایر جریانهای یاد شده در بحث زمینه تاریخی و مواضع آنها موضع انتقادی دارد برای نمونه مواردی از موضع ایشان در قبال آنها ذکر می شود و سپس به موضع خود ایشان در قبال تمدن جدید می پردازیم:
موضع امام در قبال روشنفکران غربگرا و مارکسیست منفی است:
«هیچ ملتی نمی تواند استقلال پیدا کند الا اینکه خودش، خودش را بفهمد و تا زمانی که ملتها خودشان را گم کرده اند و دیگران را به جای خودشان نشانده اند، نمی توانند استقلال پیدا کنند. کمال تأسف است که کشور ما حقوق اسلامی و قضای اسلامی و فرهنگ اسلامی دارد و این فرهنگ و حقوق خود را نادیده گرفته به دنبال غرب است. چنان غرب در نظر یک قشری از این ملت جلوه کرده است که گمان می کنیم غیر از غرب، دیگر هیچ چیز نیست. این وابستگی فکری، عقلی و مغزی غربی، منشاء اکثر بدبختی های ملتها و ملت ما نیز هست.»[24]
در جای دیگر ضمن اشاره به غربزدگی به ظاهرگرایی غربی نیز اشاره کرده اند:
«و یکی از امور دیگری هم که باز من گفته ام این است که ما را جوری بار آورده بودند که یا باید فرنگی ماب باشیم یا هیچی. یک نفر جوان، یک نفر خانم اگر سر تا پایش فرنگی ماب است، این معلوم می شود خیلی عالی مقام است و اگر چنانچه مثل سایر مسلمانها است، این خیلی عقب افتاده است. عقب افتادن و جلو رفتن را به این می دانستند که فرنگی ماب باشد... برای همین جهت ما را مصرفی بار آوردند. امثال تقی زاده که در این ایران یک وقتی قدرت داشته اند، تقیزاده گفته بود که ما باید سر تا پامان انگلیسی باشد یا فرنگی باشد و باید اینطور باشیم تا اینکه آدم بشویم، آدم بودن را به کلاه و کفش و لباس و بزک و امثال ذلک می دانستند.»[25]
در جای دیگر با سخن تندتری این قبیل روشنفکران را مورد خطاب قرار داده است، ظاهراً با توجه به تاریخ اظهارات ایشان، 15 / 3 / 1358 تندی لحن آن مربوط به شرایطی است که مطبوعات وابسته به این جریانها علیه انقلاب اسلامی مطالبی نوشته اند خود ایشان متذکر این نکته شده اند:
«ای غربزده ها! ای اجنبی زده ها! ای انسانهای میان تهی! ای انسانهای بی محتوا! بخود آیید، همه چیزتان را غربی نکنید... شما که مسیرتان غیر اسلام است برای بشر هیچ کاری نمی کنید، می نویسید و می خواهید نهضت را منحرف کنید.»[26]
در رابطه با جریان مارکسیستها نیز هم به دلیل تعارض ایدئولوژی الحادی مارکسیسم با اسلام و هم نوع مواضع اجتماعی و عملکرد آنها، حضرت امام موضع مشابهی دارند: در پاسخ به سؤال خبرنگار فرمودند:
«... ما حتی برای سرنگون کردن شاه با مارکسیستها همکاری نخواهیم کرد. من همواره به هواداران خود گفته ام که این کار را نکنند. ما با طرز تلقی آنان مخالفیم، ما می دانیم آنها از پشت به ما خنجر زده اند و اگر روزی به قدرت برسند، رژیمی دیکتاتوری برقرار خواهند کرد و این مخالف روح اسلام است...» [27]
در خصوص برخی از نخبگان سنتی و روحانیون که ابعاد اجتماعی و سیاسی اسلام را مورد غفلت قرار داده و برداشتهای تنگ نظرانهای از اسلام را ارائه می دادند، نیز ایشان موضع انتقادی دارد و رشد جریان روشنفکری غربگرا و همچنین جریان روشنفکران وابسته به سنت مارکسیستی را تا حدی ناشی از مواضع این گروه می داند و همچنین نقش این افراد را، به دلیل نوع مواضع و برداشتهای ناقصشان از اسلام، در نفوذ بیگانگان و اثربخشی فعالیتها و تبلیغات آنان بی تاثیر نمی داند:
«دستهای اجانب برای اینکه مسلمین و روشنفکران مسلمان را که نسل جوان ما باشند از اسلام منحرف کنند وسوسه کرده اند که «اسلام چیزی ندارد، اسلام پاره ای احکام حیض و نفاس! است، آخوندها باید حیض و نفاس بخوانند.» حق هم همین است. آخوندهایی که اصلاً به فکر معرفی نظریات و نظامات و جهان بینی اسلام نیستند و عمده وقتشان را صرف کاری می کنند که آنها می گویند و سایر کتابهای (فصول) اسلام را فراموش کرده اند، باید مورد چنین اشکالات و حملاتی قرار بگیرند. آنها هم تقصیر دارند، مگر خارجی ها تنها مقصرند؟ البته بیگانگان برای مطامع سیاسی و اقتصادی که دارند از چند صد سال پیش اساس را تهیه کرده اند و به واسطه اهمالی که در حوزه های روحانیت شده موفق گشته اند. کسانی در بین ما روحانیون بوده اند که ندانسته به مقاصد آنها کمک کرده اند تا وضع چنین شده است.»[28]
در رابطه با برخورد منفی محض گروه مذکور با مسائل اجتماعی و سیاسی و پدیده های جدید منتقدانه می گویند:
«عده ای مقدس نمای واپس گرا، همه چیز را حرام می دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهای دیگران نخورده است. وقتی شعار جدایی دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردی و عبادی شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید. حماقت روحانی در معاشرت با مردم فضیلت شد، به زعم بعضی افراد، روحانیت زمانی قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپای وجودش ببارد و الاّ عالم سیاسی و روحانی کاردان و زیرک کاسه ای زیر نیم کاسه داشت. و این از مسائل رایج حوزه ها بود که هر کس کج راه می رفت متدین تر بود. یاد گرفتن زبان خارجی کفر و فلسفه و عرفان گناه و شرک بشمار می رفت در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم مرحوم مصطفی از کوزه ای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند چرا که من فلسفه می گفتم، تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه می یافت، وضع روحانیت و حوزه ها، وضع کلیساهای قرون وسطی می شد.»[29]
در جای دیگر امام به نکته ظریفی اشاره می کند که ما نیز در ضمن معرفی جریان نخبگان سنتی و مواضع منفی آنها در قبال پدیده های جدید، آن را یکی از علل اتخاذ موضع منفی توسط برخی از نخبگان سنتی ذکر کردیم و آن نکته به شرح ذیر است:
«مخالفت روحانیون با بعضی از مظاهر تمدن در گذشته صرفاً به جهت ترس از نفوذ اجانب بوده است. احساس خطر از گسترش فرهنگ اجنبی، خصوصاً فرهنگ مبتذل غرب موجب شده بود که آنان با اختراعات و پدیده ها برخورد احتیاط آمیز کنند. علمای راستین از بس که دروغ و فریب از جهانخواران دیده بودن به هیچ چیزی اطمینان نمی کردند و ابزاری از قبیل رادیو و تلویزیون در نزدشان مقدمه ورود استعمار بود، لذا گاهی حکم به منع استفاده از آنها را می دادند. آیا رادیو و تلویزیون در کشورهایی چون ایران وسایلی نبودند تا فرهنگ غرب را به ارمغان آورند؟ و آیا رژیم گذشته از رادیو و تلویزیون برای بی اعتبار کردن عقاید مذهبی و نادیده گرفتن آداب و رسوم ملی استفاده نمی نمود.؟»[30]
موضع امام در مقابل روشنفکران و نخبگان ملی غیر معاند با دیانت اسلام، و یا کسانی که تعلق خاطر به اسلام نیز داشتند ولی آن را (اسلام را) بیشتر در حوزه اعمال فردی رعایت می کردند و دین را از سیاست جدا می دانستند، نیز موضع انتقادی بود ولی با ملایمت بیشتر، آنها را دعوت به اسلام و راه ملت مسلمان می نمودند.[31] که برای پرهیز از اطاله کلام از ذکر برخی از متون مربوطه خودداری می شود.
در رابطه با علمای احیاگر و مصلح و روشنفکران وابسته به سنت دینی به دلیل همسانی مواضع، آنها را تأیید می کردند.[32] اگر چه همه برداشتهای دینی برخی از تحصیلکردگان جدید مذهبی را نمی پسندیدند[33] در عین حال علمای دینی و این گروه از روشنفکران را همواره دعوت به وحدت و همراهی و همکاری می نمودند.[34] و نهضت روشنفکران دینی را نقطهای امیدبخش می دانستند:
«نقطه روشنی که در این اواخر عمر برای من امیدبخش است همین آگاهی و بیداری نسل جوان و نهضت روشنفکران است که با سرعت در حال رشد است و با خواست خداوند تعالی به نتیجه قطعی که قطع ایادی اجانب و بسط عدالت اسلامی است خواهد رسید، شما جوانان پاکدل موظف هستید با هر وسیله ممکنه ملت را هر چه بیشتر آگاه کنید و از نیرنگ های گوناگون دستگاه پرده بردارید و اسلام عدالت پرور را به دنیا معرفی کنید.»[35]
معیارهای نقد و انتخاب امام نسبت به تمدن جدید:
موضع امام در قبال تمدن جدید و به تبع آن موضع، پذیرش همراه با نقد و انتخاب است، در اینجا لازم است معیارهای نقد و انتخاب ایشان نیز ذکر گردد. دانستن این معیارها، برای فهم بهتر موضع ایشان اهمیت دارد. و تفاوت نقادی و انتخاب ایشان را از سایر مواضعی که آنها نیز ممکن است مبتنی بر نقادی و انتخاب باشد، نشان خواهد داد. زیرا ارزیابی هر نقد و هر انتخاب، در گرو آگاهی از معیارهاست، این معیارهاست که نوع نقد و انتخاب را مشخص میسازد و موضع را از سایر مواضع متمایز می سازد. به نظر میرسد عمده ترین معیارها از دید امام سه شاخص و معیار زیر می باشد:
1- تعالیم و احکام اسلام:
اسلام اصلی ترین معیار نقد و انتخاب حضرت امام در قبال پدیده های تمدنی جدید و اصولاً هر موضوع دیگری است:
«اسلام همه چیز است»[36]
در جای دیگر با صراحت و روشنی بیشتری اعلام می نماید:
«مکتب بزرگترین چیزی است که از برای ما مطرح است، نباید راجع به مکتب یک کلمه ای کسی بگوید، اشتباه می کنند اگر می گویند مکتب چطور، تمام مقصد ما مکتب ماست»[37]
و:
«نظر ما، که ملت هم با آن موافق است، این است که ... یک جمهوری اسلامی... در ایران مستقر بشود و احکام اسلام آن طور که هست اجرا گردد، و همه مطالب ایران و نظام آن بر طبق خواسته ای اسلامی جریان پیدا کند.»[38]
معیار اسلام، در بخشهای آتی که به موارد مختلف نقد و انتخاب امام در خصوص پدیده های تمدنی جدید اشاره خواهیم کرد، در مصادیق مختلف، نمود عینی تری خواهد یافت.
2- معیار دوم عبارت است از مصالح جامعه، کشور و مردم:
بدیهی است از نظر امام این معیار با معیار اصلی که اسلام است تناقض ندارد. امام معتقد است اسلام مصلحت جامعه است و مغایر با مصالح مردم و جامعه نیست.[39] در عین حال همانگونه که خواهد آمد امام بر مصلحت جامعه و کشور تکیه بسیار کرده است. و اصولاً احکام ثانویه و احکام حکومتی مدنظر امام، که حتی می تواند فراتر از چارچوب احکام اولیه اسلام باشد، مبتنی بر مصلحت جامعه، کشور، مردم و توانایی اسلام (مصلحت اسلام) برای اداره و پاسخگویی به نیازهاست. از همین رو در نامه ای که در پاسخ به رئیس جمهور وقت می نگارند صراحتاً اشاره می کنند که در صورت محدود بودن اختیارات حکومت در چارچوب احکام فرعیه الهیه آنگاه حکومت پدیدهای بی محتوا و بی معنی می شود و سپس مصادیقی از پدیده های جدید، که مصالح جامعه ایجاب می کند حکومت در مورد آنها تصمیماتی اتخاذ کند که در احکام فرعیه الهی حکمی برای آنها منظور نشده، را بر می شمارد:
«اگر اختیارات حکومت در چارچوب احکام فرعیه الهیه است، باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضه به نبی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم یک پدیده بی معنی و محتوا باشد. اشاره می کنم به پیامدهای آن که هیچ کس نمی تواند ملتزم به آنها باشد.»[40]
علیرغم مهم بودن توجه به مصالح جامعه از زاویه احکام ثانویه فقهی و حکومتی، چون مورد بحث ما در این جا نیست از آن به همان اشاره بسنده می کنیم و می پردازیم به مبنا بودن آن در نقد و انتخاب پدیده های مورد بحث:
«روابط خارجی ما بر اساس حفظ آزادی، استقلال و حفظ مصالح و منافع اسلام و مسلمین است.»[41]
و:
«سیاست ما همیشه بر مبنای حفظ آزادی و استقلال و حفظ منافع مردم است که این اصل را هرگز فدای چیزی نمی کنیم.»[42]
و:
«حکومت آینده هیچ تعهدی جز در برابر ملت و حفظ منافع و مصالح آنها ندارد.»[43]
3- سومین معیار عبارت است از عدم وابستگی و استقلال:
یکی دیگر از معیارهای امام در خصوص موضع ایشان در قبال پدیده های جدید ناشی از تمدن غرب، موضوع عدم وابستگی است. با توجه به سابقه تاریخی رابطه سلطه جویانه غرب با کشور ما، امام همواره به غرب با حفظ حساسیت خاص نسبت به خدشه دار شدن استقلال کشور نگاه کرده است این نکته را ایشان با صراحت در مصاحبه با خانم اوریانا فالاچی که از موضع ضد غربی امام و چرایی آن سؤال می کنند و ضمن آن می پرسند: به نظر شما فکر نمی کنید که در ما (غرب) چیزهای خوبی هم باشد؟ امام جواب می دهند:
«بله، بله چیزهای خوبی هم هست، ولی وقتی ما مارگزیده هستیم از ریسمان سیاه و سفید هم باید بترسیم و شما ما را خیلی گزیده اید و خیلی زیاد و برای مدت زیادی هم ما را فقط به صورت یک بازار مصرف دیده اید و بس، برای ما چیزهای بد صادر کردید و بس. چیزهای خوب مثل پیشرفت مادی را برای خودتان نگه داشتید. آری، خیلی رنج و بدی های زیادی از غرب کشیده ایم و اکنون دلایل بسیاری داریم که از غرب بترسیم.»[44]
این معیار نیز خود بنحوی وابسته به معیارهای پیشین است زیرا اولاً اسلام تحت سلطه بودن مسلمانان را نفی کرده است و ثانیاً وابستگی برخلاف مصالح کشور و مردم است:
«از آن طرف باز یک اصل دیگری هست که باز از اصول مهم است که مسلمین نباید تحت سلطه کفار باشند. خدای تبارک و تعالی برای هیچ یک از کفار سلطه بر مسلمین قرار نداده است. و نباید مسلمین این سلطه کفار را قبول کنند. این اصولی که از امور سیاسی است که قرآن کریم طرح کرده است و مسلمین را به آن دعوت کرده است.» [45]
در جای دیگر می گوید:
«بنیاد دیگر اسلام، اصل استقلال ملی است. قوانین اسلام تصریح دارند که هیچ ملتی و هیچ شخصی حق مداخله در امور کشور ما را ندارد.»[46]
اینک پس از ذکر معیارهای نقد و انتخاب حضرت امام، به ذکر مواردی می پردازیم که نشان می دهند که موضع امام موضعی است پذیرا، اما نقاد و انتخاب کننده. امام خمینی علیرغم بدبینی به غرب، همانگونه که ذکر شد، تمدن جدید را به رسمیت می شناسد. از همین رو در نامه ای که به یکی از فضلای حوزه علمیه نوشته است اشاره می کند:
«و بالجمله آنگونه که جنابعالی از اخبار و روایات برداشت دارید، تمدن جدید به کلی باید از بین برود و مردم کوچ نشین بوده و یا برای همیشه در صحراها زندگی نمایند.»[47]
در همین حال و با وجود به رسمیت شناختن آن به اثرات و تبعات اشاعه دستاوردهای تمدن جدید به سایر جوامع و تغییرات و تحولات ناشی از آن که موجب تغییر در بسیاری از موضوعات احکام و یا پدید آمدن وضعیتها و پدیده های تازه ای که سابقه نداشته اند اشاره می کند و چاره جویی های حقوقی، فقهی و کلامی برای آنها را می طلبد:
«اگر اختیارات حکومت در چارچوب احکام فرعیه الهی است، باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوضه به نبی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم یک پدیده بی معنا و محتوی باشد. اشاره می کنم به پیامدهای آن که هیچ کس نمی تواند ملتزم به آنها باشد: مثلاً خیابان کشی ها که مستلزم تصرف در منزلی است یا حریم آن است در چارچوب احکام فرعیه نیست، نظام وظیفه و اعزام به جبهه ها و جلوگیری از ورود و خروج ارز و جلوگیری از ورود یا خروج هر نحو کالا و منع احتکار در غیر دو سه مورد و گمرکات و مالیات و جلوگیری از گرانفروشی، قیمت گذاری و جلوگیری از پخش مواد مخدر وضع اعتیاد به هر نحو غیر از مشروبات الکلی، حمل اسلحه به هر نوع که باشد و صدها امثال آن که از اختیارات دولت است بنا بر تفسیر شما خارج است.»[48]
در نامه دیگری به یکی دیگر از فضلاً پس از برشمردن حدود سی و دو مورد از مسائل جدید و مبتلا به جامعه و یا مسائلی که تجدید نظر و توسیع و تضییق احکام آنها لازم است می افزایند:
«که همه اینها گوشه ای از هزاران مسأله مورد ابتلای مردم و حکومت است که فقهای بزرگ در مورد آن بحث کرده اند... و اگر بعضی از مسائل در زمانهای گذشته مطرح نبوده است و یا موضع نداشته است، فقها امروز باید برای آن فکری بنمایند.»[49]
به رسمیت شناختن تمدن جدید و پذیرش آن مانع از آن نیست که امام آن را مورد نقد قرار ندهد. بلکه امام با تکیه بر معیارهایی که قبلاً آمد همواره تمدن جدید و دستاوردهای آن را مورد نقد قرار داده و مواردی را که طبق معیارهای اسلامی قابل پذیرش و مقبول بوده است را از مواردی دیگر که با معیارها ناسازگار و یا متضاد بوده اند تفکیک کرده و در واقع به انتخاب دست زده اند و مواردی را پذیرفته و مواردی را نفی کرده اند:
«ما پیشرفتهای دنیای غرب را می پذیریم، ولی فساد غرب را که خود آنان از آن ناله می کنند نه.»[50]
و:
«اسلامی که بیشترین تأکید خود را بر اندیشه و فکر قرار داده است و انسان را به آزادی از همه خرافات و اسارت قدرتهای ارتجاعی و ضد انسانی دعوت می کند چگونه ممکن است با تمدن و پیشرفت و نوآوریهای مفید بشر که حاصل تجربه های مفید اوست سازگار نباشد؟!»[51]
در جای دیگر با تفکیک علم و تکنولوژی از ایده ها و رسوم (سیاسی و اجتماعی) می گوید:
«ما از علم و تکنولوژی شما نمی ترسیم. ما از ایدهها و رسوم شما می ترسیم این بدان معناست که ما از نظر سیاسی و اجتماعی از شما می ترسیم. ما می خواهیم که مملکت مال خودمان باشد، ما می خواهیم که در سیاست، اقتصاد و در رسوم و امور داخلی ما مداخله نکنید.»[52]
ایشان ضمن پذیرش تمدن جدید معیار عدم وابستگی را نیز با صراحت مطرح می نماید. در متن زیر هم به خطر وابستگی به غرب و هم آنچه را که از تمدن جدید رد می کند، هر دو به چشم می خورد:
«اسلام همه ترقیات و همه صنعت ها را قبول دارد، با تباهی ها مخالف است، با آن چیزهایی که تباه می کند جوانهای ما را، مملکتها را، با آنها مخالف است، اما با همه ترقیات، همه تمدنها موافق است. اسلام وابستگی شما را و ما خودمان را به دیگران منکر است.»[53]
معیار اسلام را نیز، همانگونه که می بینیم، در متن فوق مطرح کرده است و در واقع پذیرش ترقیات و صنعت را به اسلام نسبت داده است. زیرا همانگونه که آمد، اسلام اصلی ترین معیار نقد و انتخاب ایشان است. همچنین می فرماید:
«همه مظاهر تمدن را انبیاء قبول دارند، لکن مهار شده، نه مطلق و رها، شهوات را جلویش را نگرفتند، جلوی اطلاقش را گرفتند.»[54]
همین جا با ذکر یکی از مصادیق دستاوردهای جدید، آن را مورد نقد قرار داده و مقید کرده و مقید آن را انتخاب می کند:
«یک کسی، در همان زمانهای سابق به یک ظریفی که از آشناهای ماست، راجع به امور جنسی (آزادی جنسی) گفته بود که فلان، این حل شده، این گفته بود این را در صدر خلقت، خرها حل کرده بودند. آن آزادی که شما می گوئید که حل شده همان است که حیوانات در صدر خلقت آزاد بودند، انبیاء آمدند این آزادی را جلویش را بگیرند و الاّ اصلش را مخالف نیستند، دعوت هم به آن کرده اند، این دعوت به ازدواج، این قدر تعریف از ازدواج، برای اینکه هم ازدواج بشود، هم انحراف نباشد، از این شهوات مطلق، از این مراکز فساد و فحشاء انبیاء جلوگیری کردند، نه از اصل شهوت، اصل شهوت طبیعی است و باید هم کار خودش را انجام بدهد، اما حدود دارد.»[55]
حضرت امام در یکی از مصاحبه های خویش ضمن قبول و تأیید نوسازی کشور، با انتقاد از نوسازی در رژیم گذشته و با ذکر برخی از مصادیق، نوع موضع گیری، نقادانه و انتخابی خویش را بیان می کند:
«بازسازی و نوسازی کشور قطعاً مورد تأیید و از برنامه های ماست. آنچه را که شاه به نام مدرنیزه کردن انجام داده، جز خرابی و ویرانی به بار نیاورده است. نفت، این طلای سیاه را حراج کردن و در عوض کشور را پر از آهن پاره نمودن، مدرنیزه کردن است؟! به کمک چند صد کارخانه، صنایع مونتاژ وابسته را رواج دادن مدرنیزه کردن است؟! دهها هزار مستشار نظامی را با هزینه های سرسام آور، بر ارتش و بر مقدرات مملکت مسلط کردن مدرنیزه کردن است؟!...»[56]
برای وضوح بیشتر دیدگاه ایشان متن دیگری را در کنار متن فوق ذکر می کنیم که میتواند مکمل آن محسوب شود:
«ما خواستار یک اقتصاد سالم و غیر وابسته هستیم... هرگز اجازه نمی دهیم تا هستی ما را غارت کنند، ما در تمام زمینه های اقتصادی یک انقلاب واقعی خواهیم کرد. امر کشاورزی در حکومت ما از اولویت خاصی برخوردار است ... در زمینه صنعت با ایجاد صنایع مادر از صنایع مونتاژ جلوگیری به عمل می آوریم...
اقتصاد ما یک اقتصاد مستقل و سالم و ملی است، بر اساس تأمین اساسی ترین نیازهای مردم محروم و ستمدیده ایران، نه فقط یک اقتصاد مصرفی.»[57]
تا اینجا، آنچه در خصوص پذیرش نقادانه و انتخاب گرانه امام در مقابل تمدن جدید و نوسازی آمد، موضع کلی ایشان بود، در ادامه با پرداختی به دیدگاه و موضع امام در قبال اصلی ترین و عمده ترین ایده ها، ابزارها و نهادهای ناشی از تمدن جدید، که به اعتقاد ما مفهوم نوسازی به معنای عام آن را نیز تشکیل می دهند، می پردازیم و با استخراج آراء ایشان در این موارد، موضع کلی را بسط می دهیم. همانگونه که در فصل مربوط به مبانی نظری ذکر شد، این ایده ها عبارتند از:
عقلانیت، توسعه اقتصادی و دموکراسی (همراه با دو پیش فرض اصلی دموکراسی، یعنی آزادی و برابری).
این ایده ها در واقع هر یک به یکی از وجوه عمده نوسازی مربوط می شوند:
عقلانیت به حوزه نوسازی فرهنگی، توسعه اقتصادی به حوزه نوسازی اقتصادی و دموکراسی به حوزه نوسازی سیاسی جامعه. بدین ترتیب با تبیین دیدگاه امام در هر یک از موارد فوق، می توان به دیدگاه ایشان در خصوص نوسازی فرهنگی، اقتصادی و سیاسی، تا حد نسبتاً زیادی، دست یافت.
منبع: حضور، ش 12، ص 179.
پاورقی
[1] - امام خمینی، ر. ک: صحیفه امام ج 5 ص 170، از این پس صحیفه امام، برای مضامینی مشابه و به عنوان نمونه نگاه کنید به: ر. ک: صحیفه امام ج 5 ص 248ـ249، ر. ک: صحیفه امام ج 6 ص 293 ، ر. ک: صحیفه امام ج 4 ص 145ـ146.
[2] - ر. ک: صحیفه امام ج 3 ص 219ـ221 برای نمونه دیگر: ر. ک: صحیفه امام ج 4 ص 9ـ12.
[3]- امام خمینی(ره) وصیتنامه الهی – سیاسی چاپ وزارت ارشاد ص 8.
[4] - ر. ک: صحیفه امام ج 4 ص 190ـ192 و برای یک مقایسه مختصر و جالب که امام بین رساله عملیه که توسط مجتهدین و مراجع تألیف می شود و قرآن و احادیث که جامع احکام اسلام در ابعاد مختلف است رجوع کنید به: امام خمینی ولایت فقیه، نشر فلق، بدون تاریخ، ص 8.
[5] - ر. ک: صحیفه امام ج 9 ص 477ـ478 برای نمونه های دیگر نگاه کنید به: ر. ک: صحیفه امام ج 7 ص 1ـ2؛ ر. ک: صحیفه امام ج 2 ص 346ـ347.
[6] - ر. ک: صحیفه امام ج 13 ص 76ـ78 و نگاه کنید به: ر. ک: صحیفه امام ج 1 ص 412ـ414 ؛ ر. ک: صحیفه امام ج 8 ص 196.
[7] - ر. ک: صحیفه امام ج 2 ص 370ـ371.
[8] - ر. ک: صحیفه امام ج 2 ص 483ـ485.
[9] - ر. ک: صحیفه امام ج 21 ص 277ـ279 و برای نمونه های دیگر نگاه کنید به: ولایت فقیه ص 6 به بعد.
[10] - ر. ک: صحیفه امام ج 13، ص 430ـ433، در خصوص آمیختگی اسلام و سیاست نگاه کنید کتاب ولایت فقیه، و امام خمینی، کلمات قصار، پندها و حکمت ها، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران 1372 ص 29 و شئون و اختیارات ولی فقیه، انتشارات وزارت ارشاد اسلامی.
[11] - ر. ک: صحیفه امام ج 13، ص 286ـ288.
[12] - ر. ک: صحیفه امام ج 20، ص 451ـ452.
[13] - ر. ک: صحیفه امام ج 21، ص 274ـ276.
[14] - مرحوم محمد حسن از فقهاء و عالمان برجسته شیعی قرن حاضر که صاحب کتاب چندین جلدی جواهر است بخاطر همین کتاب ایشان به صاحب جواهر معروف هستند. اجتهاد جواهری، با اشاره به همان کتاب، منظور همان روش سنتی است.
[15] - ر. ک: صحیفه امام ج 21، ص 288ـ290.
[16] - ر. ک: صحیفه امام ج 20، ص 315ـ317.
[17] - ر. ک: صحیفه امام ج 21، ص 288ـ290.
[19] - ولایت فقیه ص 118 عبارت داخل پرانتز از راقم این سطور است به منظور اتصال سخنان بهم، زیرا برای طولانی نشدن متن مقداری از آن که به منظور ما از متن لطمه نزند حذف شده است.
[20] ر. ک: صحیفه امام ج 21، ص 2178ـ218.
[21] - ر. ک: صحیفه امام ج 21، ص 176ـ178، نامه امام به آقای محمد علی انصاری در خصوص برادری دو جناح مذهبی.
[22] - ر. ک: صحیفه امام ج 21، ص 176ـ178، و برای نمونه ای دیگر نگاه کنید به: ر. ک: صحیفه امام ج 20، ص 451ـ452.
[23] - همانگونه که در بخش مبانی نظری آمد، نوسازی مورد بررسی در این نوشته عبارت است از بکارگیری و استفاده از دستاوردهای تمدن جدید اعم از ایده، ابزار و نهادها.
[24] - ر. ک: صحیفه امام ج 12، ص 4ـ8، در رابطه با مخالفت روشنفکران غربگرا با اسلام در دوره رضاخان نگاه کنید به ر. ک: صحیفه امام ج 17، ص 150ـ151
[25] - ر. ک: صحیفه امام ج 16، ص 84ـ85.
[26] - ر. ک: صحیفه امام ج 8، ص 55ـ57.
[27] - ر. ک: صحیفه امام ج 3، ص 368ـ369، در برخی از متون منظور او از روشنفکرانی که مورد انتقاد قرار می دهد. هم روشنفکران غربگراست و هم روشنفکران مارکسیست، و این نکته از سیاق کلام ایشان مشخص است نگاه کنید به: متون مورد اشاره در پانوشت شماره 24.
[28] - ولایت فقیه صفحات 9 و 10 و برای نمونه های دیگر نگاه کنید به: همین منبع ص 16، 19 و 20.
[29] - ر. ک: صحیفه امام ج 21، ص 277ـ279.
[30] - ر. ک: صحیفه امام ج 21، ص 276ـ277.
[31] - نگاه کنید به: ر. ک: صحیفه امام ج 14، ص 416ـ417، لازم به ذکر است که منظور ما از نخبگان ملی، فقط کسانی نیستند که در جبهه ملی عضویت داشتند بلکه برخی از افراد جبهه ملی را نیز می توان، همانگونه که قبلاً آمد، در این گروه جای داد. با این حال باید گفت که جبهه ملی در خرداد ماه سال 1360 طی اعلامیه ای هواداران خود و مردم را به راهپیمایی علیه لایحه قصاص دعوت کرد که امام موضع سختی در قبال آنها اتخاذ کردند، زیرا آن را عناد با دین می دانستند نگاه کنید به: ر. ک: صحیفه امام ج 14، ص 448ـ465.
[32] - بسیاری از افراد مذکور را امام پس از پیروزی انقلاب اسلامی به مسئولیتهای حساس گماردند و در شهادت برخی از آنان اعلامیه های جانبدارانه و حمایتگرانه صادر کردند برای نمونه در مورد برخی دیگر، نگاه کنید به: نامه امام در مورد نهضت آزادی
[33] - برای نمونه نگاه کنید به: صحیفه امام.
[34] - نگاه کنید به: ر. ک: صحیفه امام ج 6، ص 44ـ46.
[35] - ر. ک: صحیفه امام ج 1، ص 112.
[36] - ر. ک: صحیفه امام ج 6، ص 285ـ287.
[37] - ر. ک: صحیفه امام ج 13، ص 76ـ78.
[38] - ر. ک: صحیفه امام ج 4، ص 455ـ456.
[39] - ر. ک: صحیفه امام ج 4، ص 417ـ418.
[40] - ر. ک: صحیفه امام ج 20، ص 451ـ452، این نامه از مهمترین متونی است که می تواند وسعت دید فقهی و حکومتی ایشان را نشان دهد و اینکه با پدیده های جدید و نیازهای مبتنی بر مصالح جامعه چگونه باید برخورد شود.
[41] - ر. ک: صحیفه امام ج 5، ص 80ـ81.
[42] - ر. ک: صحیفه امام ج 4، ص 357ـ358.
[43] - ر. ک: صحیفه امام ج 5، ص 383ـ384.
[44] - طلیعه انقلاب اسلامی، (مصاحبه های امام خمینی در نجف، پاریس و قم)، مرکز نشر دانشگاهی، تهران 1362 ص 363.
[45] - ر. ک: صحیفه امام ج 16، ص 34ـ36.
[46] - ر. ک: صحیفه امام ج 4، ص 242ـ243.
[47] - ر. ک: صحیفه امام ج 21، ص 150ـ151.
[48] - ر. ک: صحیفه امام ج 20، ص 451ـ452.
[49] - ر. ک: صحیفه امام ج 21، ص 150ـ151.
[50] - ر. ک: صحیفه امام ج 4، ص 508ـ509.
[51] - ر. ک: صحیفه امام ج 5، ص 408ـ409.
[52] - طلیعه انقلاب اسلامی، (مجموعه مصاحبه ها) ص 363.
[53] - ر. ک: صحیفه امام ج 10، ص 51ـ52.
[54] - ر. ک: صحیفه امام ج 8، ص 515ـ517.
[55] - همان منبع، برای نمونه های دیگر نگاه کنید به: ر. ک: صحیفه امام ج 5، ص 409ـ410.
[56] - ر. ک: صحیفه امام ج 4، ص 363ـ364.
[57] - طلیعه انقلاب اسلامی، (مجموع مصاحبه ها) ص 331 و 332.
.
انتهای پیام /*