آفتاب فقاهت در منظر مراد زمان
□ بیژن شهرامی
از هستی خویشتن گذر باید کرد
زین دیو لعین صرف نظر باید کرد
گر طالب دیدار رخ محبوبی
از منزل بیگانه سفر باید کرد[1]
شهادت هنر مردان خداست، راز سر به مهری است میان عاشق و معشوق. رخشان چراغی است در امتداد نگاه افلاکیان خاکی. همانان که راه صد ساله را یک شبه پیمودند و از بقعۀ فنا به خطۀ بقا خرامیدند. همانان که عرش را بهتر از فرش و سفر را بهتر از حضر یافتند و در گرگ و میش صبح که نوای جرس عاشقان حرم را صلا می زد خواب نوشین بامدادی را از دیدگان ربوده و مادر گانۀ عشق به دیدار یار شتافتند. همانان که سرمست از صهبای یقین شعر شعور سروده و راه به درگاه ختم ساختند. همانان که زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند:
وَلا تَح۫سَبَنََّ الَّذینَ قتُِلُوا فی سَبیلِ اللهِ اَم۫وٰاتاً بَل۫ اَح۫یاءٌ عِن۫دَ ربِّهِم۫ یُر۫زَقُونَ[2]
و در این میان «سلام بر حماسه سازان همیشه جاوید روحانیت که رسالۀ علمیه و عملیۀ خود را به دم شهادت و مرکب خون نوشته اند و بر منبر و وعظ و خطابه ناس، از شمع حیاتشان گهر شبچراغ ساخته اند. افتخار و آفرین بر شهدای حوزه و روحانیت که در هنگامۀ نبرد، رشتۀ تعلقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنیّات دنیا را از پای حقیقت علم برگرفتند و سبکبالان به مهمانی عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان شعر حضور سروده اند».
«آنان که حلقۀ ذکر عارفان و دعای سحر مناجاتیان حوزه ها و روحانیت را درک کرده اند و در خلسۀ حضورشان آرزویی جز شهادت ندیده اند[3]».
بیست سال پیش در غروبی پاییزی آفتاب فقاهت نجف از سایه سار حوزه بر شاخسار سدره خرامید و امّتی را سوگوار ارتحال خویش ساخت. آفتابی که امید آیندۀ اسلام و نور چشم امام بود. فقیه فرهیخته و مفسّر فرزانه ای که گلستان فقاهت را بهار مشکبار بود و بحار فلسفه و عرفان را گوهر شاهوار. بزرگمردی که دمیدن سپیده را در سیاهترین ادوار و ازمان تاریخ این مرز و بوم بشارت داد و برآمدن دوبارۀ خورشید اسلام ناب محمّدی(ص) را به خستگان ظلمت شب قبولاند.
هم او که در این نوشتار برآنیم به بازتاب شهادتش در رهنمودهای بلند پیر، مرشد، مراد و والد ارجمندش حضرت امام(ره) علیه بپردازیم.
با مراجعه به بیانات حضرت امام پس از شهادت آیت الله شهید مصطفی خمینی(ره) و پاسخ نامۀ ایشان به تسلیت نامۀ دانشجویان و مسلمانان خارج از کشور و همچنین پیامی که آن حضرت پس از شهادت نور چشمشان خطاب به ملّت ایران صادر نمودند و نیز با رجوع به جوابیه هایی که برای شخصیت های داخلی و خارجی نگاشتند به نکته ای که دال بر تأسف و تأثر حضرت در شهادت فرزند مجتهد و فاضلش باشد برنمی خوریم مگر نه آنکه.
اَلَّذین اِذٰا اَصٰابَتهُم۫ مُصیبَةٌ قٰالوا اِنّالله و اِنّا اِلَی۫هِ راجَعُونَ.[4]
آری به جای تأسف و تأثر با دنیایی از رضامندی به رضای الهی و صبر و شکیبایی چشم افسایی که نظیر آن را تنها در اولیاء الله می توان یافت مواجه می شویم.
حضرت امام(ره) در حالی با شهادت جانسوز حاج آقا مصطفی خمینی(ره) روبرو شد که محبت پدر و فرزندی و مهمتر از آن استاد و شاگردی وصف ناپذیری میان ایشان وجود داشت. آن حضرت در نامه هایی که در ایّام تبعید به ترکیه خطاب به فرزند مجتهد خویش ارسال می نمود همواره او را با عنوان «نور چشمی» خطاب می فرمود و بسیار جویای سلامتی ایشان می شد.
با این وجود آن حضرت از ثلمۀ عظمیٰ شهادت حاج آقا مصطفی با عناوینی از قبیل «حادثه ناگهانی»[5]، «حادثه [ای] که جزئی ناچیز از حوادثی است که بر فرزندان اسلام می گذرد»[6] و موارد مشابه یاد نموده می فرماید «اینطور قضایا مهم نیست خیلی، پیش می آید برای همۀ مردم پیش می آید...»[7]
حال ممکن است این سئوال پیش بیاید که این دو برخورد چگونه در شخصیت ملکوتی امام(ره) جمع می شود؟ جهت دستیابی به جواب شایسته است در بحر نهفته در حکایت ذیل قدری غوطه خورد و گوهر تابناک پاسخ را به کف آورد.
«قتیبه» از یاران امام صادق(ع) می گوید: برای عیادت از فرزند بیمار امام به منزل آن حضرت رفته بودم. امام را جلوی منزل دیدار کردم که افسرده و محزون بود. حال کودک را جویا شدم. فرمود: به خدا سوگند او رفتنی است.
آنگاه داخل منزل شد و پس از مدّتی بیرون آمد در حالیکه اندوهش تسکین یافته بود. من امیدوار و خوشحال شدم و گمان کردم بیمار بهبود یافته است. بار دیگر از حال کودک پرسیدم. امام فرمود: از دنیا رفت. با شگفتی پرسیدم: فدایت شوم! هنگامی که زنده بود غمگین و افسرده بودید و اینک که فوت کرده است اندوهگین نیستید؟ فرمود: ما خاندانی هستیم که پیش از مصیبت اظهار نگرانی می کنیم ولی چون قضای الهی وقوع یابد راضی به رضای خدا و تسلیم او هستیم[8].
آری آن قائد عظیم الشأن که افتخار فرزندی و شاگردی امام صادق علیه السلام را داشت نیز با اقتدا به آن وجود نازنین راضی به رضای خدا بر اریکۀ منیع تسلیم تکیه زد و بر از دست دادن پارۀ تن خود در راه اسلام افسوس نخورد چرا که خود فرمود: شهادت هنر مردان خداست.
امام(ره) با تمام وجود یقین داشت که شهیدان زنده اند و در بارگاه قدس ربوبی روزی می خورند و این کافی بود که به جزع و فزع دچار نگردد اما این امر باعث نمی شد که ایشان از اینکه امّت اسلامی امید آیندۀ خویش را از دست داده است اندوهگین نباشد. آری اندوه امام اندوه از دست دادن فرزندی خلف و برومند در راه خدا نبود بلکه اندوه محرومیّت امّتی از پشتوانه ای عظیم و مستحکم بود. گواه این مدعا همانا که در روز شهادت حاج آقا مصطفی نماز جماعت و تدریس ایشان تعطیل نشد.
ظهر روزی که شهید مصطفی خمینی، فرزند گرانقدر امام(ره) به شهادت رسیده بود، منزل امام پر بود از کسانی که از دور و نزدیک برای عرض تسلیت به محضر ایشان آمده بودند.
اذان ظهر که شد امام برخاست، وضو گرفت و به مسجد رفت غافلگیر شده بودم، فکر نمی کردم امام آن روز برای نماز به مسجد برود. فوراً یک نفر را فرستادم که خادم مسجد را از رفتن امام باخبر کند. اما گویا خادم مسجد در آنجا نبود و آن شخص سریع سجاده ای را از همسایه ها برای امام فراهم می کند. مردم شهر نجف وقتی فهمیدند امام به مسجد آمده گروه گروه برای عرض تسلیت به مسجد وارد شدند. مردم وقتی امام را می دیدند که به صلابت کوه ایستاده و گریه نمی کند، به شدت تحت تأثیر قرار گرفته بودند و گریه می کردند.
امام با آرامش و وقار تمام نماز ظهر و عصر را خواند و پس از نماز در مسجد روضه خوانی شروع شد[9].
موضوع فرمایشات حضرت امام به مناسبت ارتحال شهید مصطفی خمینی(ره) پیش از آنکه مربوط به حادثۀ شهادت باشد با مسأله نهضت اسلامی و لزوم تداوم آن تا برافکندن نظام منحوس شاهنشاهی، الطاف خفیه و تکالیف الهیه و لزوم غافل نشدن نسبت به آنها، نقش علما در حفظ اسلام و پرچمداری نهضت های ضد استبدادی، لزوم وحدت جناح های روحانی و دانشگاهی، امیدواری نسبت به جنبش و بیداری عمومی در کشورهای اسلامی مرتبط می باشد.
الف ـ الطاف خفیه و تکالیف الهیه
هر بلایی کز تو آید رحمتی است
هر که را فقری دهی آن دولتی است
تو بسی زاندیشه برتر بوده ای
هر چه فرمان است خود فرموده ای
زان به تاریکی گذاری بنده را
تا ببیند آن رخ تابنده را
تیشه زان بر هر رگ و بندم زنند
تا که با لطف تو پیوندم زنند
گر کسی را از تو دردی شد نصیب
هم سرانجامش تو گردیدی طبیب
هرکه مسکین و پریشان تو بود
خود نمی دانست و مهمان تو بود[10]
آدمی در دریای بیکران الطاف الهی همواره غوطه خورده است. الطافی که به حسب روایات اگر آدمی از چشم افسایی آن اندک ذرّه ای نیز اطّلاع می یافت هر آینه از شوق جان می داد. الطاف الهی گاه متوجّه فرد و گاه متوجه اجتماع است گاه آشکار و گاه مستتر می باشد.
صورت الطاف نیز گاه مبرهن و گاه مستتر می باشد. البته وجه استتار بیشتر زاییدۀ محدودیت فکری بشر است تا حکمت الهی. اگر چه حکمت بالغۀ الهی ایجاب می کند که برخی از مواقع لطف از در قهر وارد شود تا تأثیرات مثبت خاصّی را در فرد ایجاد نماید و او را جهت سربلند بیرون آمدن از انواع امتحانات و آزمایشات مستعد سازد یا موجب تنبّه و بیداری و یا ارتقاء منزلت او گردد امّا آدمی به سبب محدودیت های عدیده ای که گرفتار آن است قدرت تشخیص تمامی الطاف الهی را ندارد. البته بدست آوردن قدرت تمیز رحم از قهر و قهر رحمت آفرین از قهر محنت آفرین برای بشر محال نیست اما سعی و کوشش عظمایی را می طلبد که کمتر کسی می تواند توان آن را در خود ایجاد نماید. قصور فکری از یکسو و نبود قدرت تمیز قهر نماها از قهریّات به بروز جرع و فزع و بی تابی هنگام ابتلابه هر دو مورد که تفاوت ماهوی نیز با یکدیگر دارند می انجامد. البته با گذشت زمان و کنار رفتن پرده ها آدمی مشاهده می نماید که بسیاری از آنچه را که قهر الهی و یا حداقل لطف الهی می پنداشته فی الواقع لطفی از الطاف بیکران خداوند متعال می باشد.
«خداوند تبارک و تعالی الطافی دارد به ظاهر و الطاف خفیه. یک الطاف خفیه خدای تبارک و تعالی دارد که ماها علم به آن نداریم. اطلاع بر آن نداریم و چون ناقص هستیم از حیث علم، از حیث عمل از هر جهتی ناقص هستیم از این جهت در اینطور اموری که پیش می آید جزع و فزع می کنیم صبر نمی کنیم این برای نقصان معرفت ماست به مقام باری تعالیٰ، اگر اطلاع داشتیم از آن الطاف خفیه ای که خدای تبارک و تعالیٰ نسبت به عبادش دارد «و انه لطیف علی العباد» و اطلاع بر آن مسائل داشتیم، در اینطور چیزهائی که جزئی است و مهم نیست این قدر بی طاقت نبودیم، می فهمیدیم که یک مصالحی در کار است، یک الطافی در کار است، یک تربیت هایی در کار است... »[11]
رهبر فرزانۀ نهضت اسلامی ملّت مسلمان ایران سرمست از صهبای یقین و برخوردار از قدرت تشخیص الطاف خفیّه الهی با حادث شدن این ضایعۀ جانسوز که به تعبیر«اذا مات العالم الفقیه ثلم فی الاسلام ثلمة لا یسدها شیئ» رخنه ای در شریعت و به ظاهر شکستی در صف مبارزین مسلمان ایجاد کرد آن را به عنوان لطف خفیّۀ الهی تلقی فرمود و با هویدا ساختن این واقعیّت مهم روح تازه ای در کالبد ملّتی که بر ظلم و ستم طاغوت حاکم شوریده بود دمید. البته دیری نگذشت که با شعله ور شدن آتش انقلاب اسلامی و اضمحلال نظام پوسیدۀ سلطنت پهلوی تلقی درست حضرت امام(ره) بر همگان آشکار گردید.
شهادت آیت الله سید مصطفی خمینی اگر چه شهادت امید آیندۀ اسلام بود اما از آنجا که روح تازه ای در کالبد انقلابیون مسلمان دمید و به تحریض و تحریک آنان در تلاش برای براندازی نظام ظلم و ستم پهلوی و نهایتاً استقرار حکومت عدل اسلامی در این مرز و بوم انجامید و پرده از چهرۀ کریه سردمداران وابستۀ وقت برکشید «لطف خفیّۀ الهی» بود.
شهادت امید آیندۀ اسلام حجّت را بر مبارزین تمام ساخت و آتشی برافروخت که خرمن نامیمون هستی نظام منحوس شاهنشاهی را در کام خویش فرو برد.
حضرت امام به لطف خفیۀ الهی بودن شهادت حاصل عمر خویش و نتایج آتی آن یقین داشت تا آنجا که در پاسخ به تسلیت نامۀ دانشجویان و مسلمانان خارج از کشور این گونه مرقوم فرمودند: «من به شما و سایر برادران که در داخل کشور زیر چکمۀ پلیس و در زندان ها و شکنجه گاه ها به سر می برند و با محرومیت و مصیبتهای جانفرسا دست به گریبان هستند و به خاندان کسانی که در راه حق زیر شکنجۀ شاه جان خود را فدا کردند، امید نصرت و پیروزی می دهم به شرط آنکه کوشش ها برای حق باشد و برای نصرت دین حق که با پیوستگی به آن از نصرت خدای تعالیٰ برخوردار خواهید شد به شرط کوشش در وحدت کلمه و هم پیوستگی در راه حق و برای نجات کشور خود و سایر کشورهای اسلامی تحت فشار اجانب»[12].
از دیدگاه حضرت امام(ره) تکالیف الهیه نیز در زمره الطاف خداوندی هستند از اینرو عاملین به تکالیف به واقع دریافت دارندگان واقعی الطاف خاص خداوندی هستند: «ما تا در این حیات دنیوی هست، تا در اینجا هستیم، مأموریتها از طرف خدای تبارک و تعالی داریم و باید قیام بکنیم به این مأموریت ها باید غفلت نکنیم از تکالیف الهیه، تمام تکالیف الهیه الطافی است الهی و ما خیال می کنیم تکالیفی است، همه اش الطاف است، چه تکالیف فردی که برای هر نفری هست برای تربیت او، برای تکمیل او، برای اینکه غیر از این راه، راه تکمیل و راه ترقی نبوده است، درجاتی هست که بدون این راه نمی شود به آن درجات رسید و چه تکالیف اجتماعی که ما مکلف هستیم، در اجتماع تکالیفی داریم و باید به آن تکالیف عمل کنیم برای تنظیم این اجتماع »[13].
ب ـ مسأله نهضت اسلامی و لزوم تداوم آن تا برافکندن نظام منحوس شاهنشاهی
حضرت امام خمینی(ره) در شرایطی که حتی بسیاری از فرهیختگان این مرز و بوم اندیشۀ سرنگونی حکومت طاغوت و استقرار نظام مبتنی بر احکام حقّۀ اسلامی را چندان جدّی نمی گرفتند قاطعانه اندیشۀ مترقّیانۀ احیاء تفکّر دینی و استقرار حکومت اسلامی را در این مرز و بوم مطرح نمودند و در این راه از بذل جان و مال خویش ذرّه ای دریغ نکردند تا آنجا که در آبان ماه سال 1356 فرزند مجتهد، فاضل و برومند خویش را نیز تقدیم اسلام نمودند.
اهمیّت استقرار حکومت اسلامی در ایران طاغوت زده به اندازه ای در دیدگاه حضرت امام(ره) حائز اهمیّت بود که ایشان شهادت مظلومانۀ پارۀ تن خویش را پذیرا می شود و آن را حادثه [ ای] که جزئی ناچیز از حوادثی است که بر فرزندان اسلام می گذرد برمی شمارد.
نظری اجمالی به پیامهای صادره از سوی حضرت امام(ره) در مقطع زمانی ایّام شهادت حاج آقا مصطفی نشان می دهد که محور اصلی این پیامها همانا مسألۀ نهضت اسلامی و لزوم تداوم آن تا برافکندن نظام منحوس شاهنشاهی می باشد. حضرت ضمن آشکار ساختن وضع رقّت بار کشور اسلامی و ظلم و ستم های عدیده ای که متوجه قرآن کریم و شریعت اسلام بود به انواع و اقسام توطئه ها و نقشه های شوم دستگاه جور پهلوی اشاره نموده و ملّت را از اعقال و خدعه ای که از سوی اجانب و عمالشان متوجّه آنان بود برحذر داشت.
«من ناچارم اعلام خطر بزرگی بکنم و ملّت را از اغفال و خدعۀ اجانب و عمال آنها نجات دهم. این مسامحۀ اخیر دولت که نویسندگان را مجال نوشتن و گویندگان را مجال گفتن داد، حیلۀ بزرگی است برای تطهیر شاه و وانمود کردن آزادی ادعایی و جنایات را به گردن دولت که آلتی بیش نیست انداختن. نویسندگان نیز نمی توانند در این محیط خفقان و ارعاب هستۀ مرکزی جنایات را که شخص شاه است معرفی کنند و شاید نویسندگانی از خودشان نیز باشند که در بین نویسندگان با شرف خود را جا بزنند و به دولت ها حمله کنند و بعض جنایات را ذکر کنند و مردم را از نقطۀ حساس جنایت و خیانت اغفال کنند و اذهان سادۀ زودباور را منحرف کنند و در حال که تمام گرفتاری ملّت ایران در این پنجاه سال سلطنت غیرقانونی دودمان خیانتکار پهلوی از شخص آن پدر و این پسر سیاه روی بوده و هست، اینها بودند و هستند که دستشان تا مرفق در خون ملّت مظلوم فرو رفته»[14].
چنان که از فحوای سخنان حماسی فوق الذکر برمی آید بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی نسبت به دسایس شوم نظام منحوس هشدار داده و عموم مردم را از ابتلاء بدان برحذر می دارد.
سطور ذیل بیان گوشه ای از اوضاع رقّت بار ایران در آن برهه از زمان است که در بیانات روشنگرانۀ حضرتش برجستگی چشم افسایی دارد.
«ملت دودمانی را نمی خواهد که تمام مقدّسات و مقدّرات آنها را به دست اجانب سپرده، تمام مخازن نفت و غیر آن را به باد داده، اقتصاد کشور را به فنا سپرده، کشاورزی را ساقط کرده، اختیار ارتش را به دست صاحب منصبان و کارشناسان آمریکا داده و آنها را مصون و مختار کرده است و دیگر جنایات و خیاناتی که در تاریخ آتیه ثبت خواهد شد. اکنون با همۀ کثافتکاری ها چون به حسب اقتصادی وقت و بحران های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی در تنگنا قرار گرفته در صدد است که با آزادی های محدودی بی معنی، خود را از معرکه خارج و مقام خود را مستحکم کند و محیط را مهیّا برای اجازۀ بقاء و حکومت خود کند و بار دیگر حملۀ سبعانه را با وضعی فجیع تر و دردناک تر شروع کند و بر حرث و نسل رحم نکند»[15].
ج ـ لزوم وحدت جناح های روحانی و دانشگاهی
یکی دیگر از محورهای اساسی پیام های حضرت امام در این مقطع زمانی لزوم وحدت جناح های روحانی و دانشگاهی به عنوان ضرورت اجتناب ناپذیر پیشرفت نهضت اسلامی می باشد.
طرح این مطلب اگر چه تازگی نداشت اما در آن برهه از تاریخ از اهمیّت خاصی برخوردار بود. رژیم سفّاک که مرگ خویش را در وحدت جناح های مبارز روحانی و دانشگاهی می یافت مترصّد بود به انحاء ممکنه راه اتحاد را سد نماید و با ایجاد سوءظن و بدگمانی در هر جناح نسبت به جناح مقابل، به این آرزوی شوم دست یابد.
حضرت امام با بصیرت و ژرفنگری و با نگاه بلند و آسمانی خویش ابعاد این توطئه را که می رفت فرصت حاصله برای براندازی طاغوت را از دست مبارزین بدر کند درک فرمود و چون کوهساری فرازمند در مقابل آن ایستاد.
«من خوف این را دارم که خدای ناخواسته اگر این فرصت از دست برود و اگر این مرد پایش یک خرده ای محکم بشود همچو لطمه ای بزند به مردم که آن ور آن پیدا نباشد و اولش شما روحانیون هستید من خوف این را دارم، نگذارید این فرصت از دست برود، با هم بنویسید، بنویسید، اشکالات را بکنید. به دنیا اعلام کنید، نمی توانید تو ایران، بفرستید در خارج منتشر می کنند برای شما، به یک وسیله ای بفرستید اینجا، می فرستیم منتشرش می کنند... من خوف این را دارم که خدای ناخواسته اگر این فرصت از دست برود و این حسابهایش را جور کند با آنها، اینها دنبال اینند که محکم کنند قضیه را، آن را بیاورند و خودشان بروند و هی چه بکنند تا کارشان تمام بشود، اگر خدای نخواسته کار اینها تمام شد و این پایش را محکم دانست، این دفعه دیگر مثل آندفعه نیست، لطمه بزرگ به اسلام وارد خواهد کرد»[16].
هشدارهای روشنگرانۀ حضرت امام(ره) در حالی خفتگان را بیدار می کرد که توطئه شوم هیئت حاکمه تا حدودی نیز پیشرفت کرده بود. تا آنجا که به تعبیر حضرت امام از یکسو عدّه ای از علمای اعلام ناخواسته به جای آن که وقتشان را صرف مسائل سیاسی و اجتماعی اسلام کنند به طرح مسائل جزئی و کافر پنداشتن این و آن پرداختند و عدّه ای از گروههای روشنفکر و دانشگاهی و محصلین جدید نیز به طرح مطالب نامناسب پیرامون فقه، فقها و علمای اسلام، از سوی دیگر همّت گماشتند.
«من از آنها (گروههای روشنفکر و دانشگاهی و محصلین جدید) گلایه دارم برای اینکه می بینم که در نوشته هایشان، بعضی نوشته هایشان، اینها راجع به فقها، راجع به فقه، راجع به علمای اسلام، راجع به فقه اسلام، اینها یک قدری زیاده روی کرده اند، یک قدری حرفهایی زده اند که مناسب نبوده است بزنند، اینها غرض ندارند، من می دانم که غالباً اینهایی که برای اسلام می خواهند خدمت کنند، نه این است که مغرض باشند و از روی سوء نیت اینها حرفی بزنند، اینها اطلاعشان کم است...از آقایان هم که علمای اعلام هم گله دارم، اینها هم غفلت از بسیاری از امور دارند اینها هم از باب اینکه یک اذهان صافیه ای دارند، تحت تأثیر یک تبلیغات سویی که دستگاه راه می اندازد واقع می شوند، هر روزی یک الم شنگه درست می کنند برای یک امر جزئی، یک امر بزرگ را، امری که همه گرفتارش هستیم از آن غفلت می کنند و اینها را به غفلت وا می دارند یعنی دستهایی هست که یک چیزی درست می کنند، دنبالش یک صدایی راه می اندازند. هر چند وقت یکدفعه یک مسأله ای درست می شود در ایران، تمام وعاظ محترم، تمام علمای اعلام، وقتشان را که باید صرف بکنند در یک مسائل اجتماعی اسلام، صرف می کنند در این که زید کافر و عمر و مرتد و او وهابی است و عالمی که پنجاه سال زحمت کشیده است، فقه اش از اکثر اینهایی که هستند ثقیل تر است می گویند وهابی است این، آقا اشتباه است این حرفها، آقا جدا نکنید همه را از هم...»[17]
هشدارهای پدرانه و دلسوزانۀ پدری دلشکسته که شرار آهش و آفتاب نگاهش می رفت تا دفتر نامیمون حیات خفاشان حاکم را به خاکستر تبدیل نماید، خیلی زود این دسیسۀ شوم را نیز کمرنگ و کم اثر ساخت و با وحدت حوزویان فرزانه و دانشگاهیان فرهیخته مرغ زوال با سرعت بیشتری بر دستگاه جور حاکم سایه گسترانید.
هشدارهای سودمند امام را همه پذیرا شدند و سمعاً و طاعتاً رهنمودهای روشن و شفاف ایشان را به کار بستند.
«من با تمام این جناح هایی که هستند و برای اسلام خدمت می کنند، چه جناح های روحانی که از اول تا حالا خدمت کرده اند و چه جناح های دیگر از سیاسیون، از روشنفکرها که برای اسلام خدمت می کنند من به همۀ اینها علاقه دارم...»[18]
د ـ نقش علما در حفظ اسلام و پرچمداری نهضتهای ضد استبدادی
تاریخ گواه صادقی است بر صحت این مطلب که هر وقت استبداد از داخل یا خارج بر علیه کشور و ملّت قد علم کرده روحانیّت آگاه با تحمّل مصائب جانکاه در مقابل آن پایمردی کرده اند تا آنجا که به قول معروف در پای هیچ سند و مدرک ذّلت بار تاریخی تحمیل شده بر این ملّت اثر انگشت و امضای هیچ عالم و روحانی وارسته و آزاده ای مشاهده نمی شود.
استقلال حوزه های علمیۀ شیعی از دول جائر حاکم و زهد، تقوا و شجاعت فقهای فرهیخته باعث شده که در طول تاریخ سراسر افتخار علمای شیعه عزّت نفس، ظلم ستیزی و عدالت خواهی هیچ گاه به فراموشی سپرده نشود.
فقهای فرهیخته و علمای وارسته با اقتدا به سرور آزادگان جهان که فرمود: «انگیزه نهضت و انقلاب من، هوی و هوس، و تمایلات بشری نیست. هدف من فساد و ستمگری نیست، بلکه هدف من اصلاح اوضاع نابسامان امت جدم پیامبر(ص) است. هدف من امر به معروف و نهی از منکر است»[19]. همواره بر صراط «هیهات من الذلّه» راه پیما بوده اند و افتخار پرچمداری نهضت های ضد استبدادی را به جان خریده اند.
چه بسیار علما و فقهاء فرزانه ای که در این مسیر جان باخته اند و چونان آیت الله شهید سید مصطفی خمینی(ره) با شهادت به سعادت عظمی نائل گردیده اند.
حضرت امام در عصری که برخی از نویسندگان خواسته یا ناخواسته با عمّال رژیم سفّاک حاکم همنوا شده و نقش علما در حفظ اسلام و پرچمداری نهضتهای ضد استبدادی را به هیچ انگاشته بودند علاوه بر آن که خود سکاندار کشتی نهضت اسلامی بود با درک درست از ابعاد توطئه کمر به مبارزه با این جریان فکری بیمار نیز بست تا آنجا که بخشی از بیانات و پیامهای خویش در مقطع زمانی شهادت حاج آقا مصطفی را به طرح و رد این توطئه اختصاص دادند و با اشاره به پیشینۀ درخشان مبارزاتی علماء شیعی از نهضت تحریم تنباکو به رهبری میرزای شیرازی بزرگ و تلاشهای علمای عراق به ویژه خلف صالح و شهید آسید کاظم در این زمینه، نهضت مبارزه با استعمار انگلیس در عراق به رهبری میرزای شیرازی دوّم، نهضت علمای خراسان به رهبری آمیرزا محمود آقا زاده و مرحوم آسید یونس و سایر علمای وقت، نهضت آذربایجان به رهبری مرحوم آمیرزا صادق آقا، مرحوم انگجی و مجاهدت های مرحوم مدرس و نهضت پانزده خرداد و... به عنوان اسناد گویا و آشکاری نام برد که مؤید روحیّۀ استبدادستیزی علماء و روحانیون در طول تاریخ بوده است:
«اینها فروخته بودند ایران را به خارجی ها و میرزای شیرازی ـ رضوان الله علیه ـ امر فرمود و سایر علمای ایران جانفشانی کردند و زجر کشیدند، زحمت کشیدند، قیام کردند، مردم را به قیام وا داشتند تا اینکه لغو شد... قضیۀ عراق را و میرزای شیرازی دوم، این شخص عظیم الشأن، این شخص بزرگ، این شخص عالی المقام در علم و در عمل، این نجات داد عراق را. این حکم جهاد داد... یک نهضت، نهضت علمای خراسان بود، مرحوم آقازاده و مرحوم آسید یونس و / مرحوم / سایر علمای آن وقت را همه را گرفتند آوردند در حبس در تهران... یک نهضت هم از آذربایجان شد، مرحوم آمیرزا صادق آقا، مرحوم انگجی، اینها / را / هم نهضت کردند، آنها را هم گرفتند بردند... مرحوم مدرس ـ رحمة الله ـ خوب من ایشان را هم دیده بودم، این معلم یکی از اشخاصی بود که در مقابل ظلم ایستاد، در مقابل آن مرد سیاه کوهی، آن رضاخان قلدر ایستاد و در مجلس بود... این نهضت آخری هم که منتهی شد به 15خرداد و این همه کشته دادند مردم، این هم در صف اولش اهل علم بودند، علما بودند. تا حالا هم دنباله اش کشیده شده است تا حالا هم که بستیز هیاهو می کند باز اهل علم است، البته دانشگاهی هم حالا داخل است، آنها هم داخلند، سایر مردم هم به تبعیت علما می رفتند نه به تبعیت دیگران. علمای تهران را تقریباً اکثرشان را گرفتند، حبس کردند، از خطبا، از علما گرفتند، حبس کردند، چندین روز حبس بودند، زجر دیدند اینها»[20].
تلاش حضرت امام در تبیین «نقش علما در حفظ اسلام و پرچمداری نهضت های اسلامی ضد استبدادی، از جمله تلاشهایی است که ایشان به منظور تحقق وحدت حوزه و دانشگاه به منظور ایجاد حکومت اسلامی بدان همّت گماشت.
هـ ـ امیدواری نسبت به جنبش و بیداری عمومی در کشورهای اسلامی
جمهوری اسلامی ما جاوید است
دشمن ز حیات خویشتن نومید است
آن روز که عالم ز ستمگر خالی است
ما را همه ستمکشان را عید است[21]
یکی دیگر از محورهای پیام ها و بیانات حضرت امام مقارن با ایّام شهادت امید آیندۀ انقلاب «ابراز امیدواری نسبت به جنبش و بیداری عمومی در ممالک اسلامی» است.
تبعیدهای مکرّر حضرت امام به کشورهای اسلامی همسایه و ارتباط ایشان با علماء و فرهیختگان ممالک اسلامی زمینه های آشنایی بیش از پیش آن مصلح فرزانه را از یکسو با اوضاع و احوال رقّت بار جهان اسلام و از سوی دیگر با جنبش های عمومی رو به گسترش در این کشورها فراهم آورد.
حضرتش حل مشکلات عدیدۀ جهان اسلام را در گرو ایجاد یک ارادۀ ملی و خیزش منسجم در سطح جوامع اسلامی با هویّت اسلامی می دانست تا آنجا که در پاسخ به تسلیت نامۀ مسلمانان خارج از کشور اینگونه مرقوم فرمودند:
«من به این جنبش و بیداری عمومی که در کشورهای اسلامی عموماً و در ایران خصوصاً پدید آمده و به این تنفر و انزجار عمومی از دستگاههای ظلم و وحشیگری و استعمار و استعمارگران امیدها دارم. این بیداری و تنفر عمومی موقّت و زودگذر نیست و تا پایان دادن به دستگاه جباران و خاتمه دادن به ظلم ستمکاران ادامه دارد و به دنبال ظلم بیحد دستگاههای جبّار و محرومیّت های روزافزون ملت های ستمدیده انفجاری است که قدرتهای دست نشانده ای را که برای در بند کشیدن ملت ها و چاپیدن مخازن آنها گماشته شده اند در کام خود فرو می برد و انتقام الهی از ستمکاران گرفته می شود».
آری افق نگاه آسمانی حضرت امام محدود به سرحدات ایران اسلامی نبود بلکه جای جای جهان اسلام را تحت انوار امیدبخش خویش داشت.
نسیم پر طراوت و امیدآفرین رهنمودهای عزّت آفرین حضرتش خیلی زود بر جای جای جهان اسلام وزیدن گرفت و خفتگان بسیاری را از خواب سنگین قرون و اعصار رهانید. نسیم جانفزایی که شمیم تمام خوبیها را با خویش داشت و هر کجا که سر زد شجرۀ طیبۀ بیداری اسلامی را غرس نمود مگر نه اینکه «این انقلاب بی نام خمینی در هیچ کجای دنیا شناخته شده نیست».
*
آنچه در این نوشتار تقدیم شد تبیین اجمالی پیام ها و بیانات رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت آیةالله العظمی امام خمینی رضوان الله علیه به مناسبت شهادت مظلومانۀ آیة الله حاج سید مصطفی خمینی رحمة الله علیه بود. فحاوی بلندی که پیش از آنکه سوگنامۀ شهادت شهید سعیدی باشد بیان درد و تجویز داروست. درد جانکاه پریشان احوالی امّتی اسلامی و داروی شفابخشی چونان وحدت کلمه و خیزش دینی.
امید آنکه فرهیختگانی که راه آن شهید سعید را ادامه داده اند و با قلم خویش نیز کمر به پاسداری از دستاوردهای تمامی شهدای اسلام از صدر تاکنون بسته اند در این وادی گوی سبقت را از مؤلف این سطور مقصور بربایند و بر قاف کمال و افتخار بخرامند.
منبع: حضور، ش 21، ص 163.
پاورقی:
[1]- دیوان امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام، ص 204.
[2]- سوره آل عمران، آیۀ 169.
[3]- پیام حضرت امام به حوزه و جامعۀ روحانیت، مقدّمه پبام.
[5]- ر.ک:صحیفۀ امام، جلد سوم، ص 260.
[8]- کافی، جلد سوم، ص 225.
[9]- سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی(ره)، جلد اول، ص 65.
[10]- دیوان پروین اعتصامی، ص212.
[11]- ر.ک:صحیفۀ امام، جلد سوم، ص 234- 235.
[12]- ر.ک:همان، ص 265- 266.
[14]- ر.ک:همان، ص 260- 261.
[16]- ر.ک:همان، ص 251- 252.
[17]- ر.ک:همان، ص 238 و 247- 248.
[19]- حماسه حسینی، استاد شهید مرتضی مطهری.
[20]- ر.ک:صحیفۀ امام، جلد سوم، ص 241- 246.
[21]- دیوان امام، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار حضرت امام، ص 193.
.
انتهای پیام /*