ترورهای اوایل پیروزی انقلاب اسلامی
قدرت الله عفتی
مقدمه
ترور و تروریسم که با خشونت و قتل سیاسی همراه و همزاد است، یکی از مباحث پررونق محافل سیاسی، حقوقی و بین المللی دنیای امروز است، هر چند که کلمۀ ترور و تروریسم در این دهه (دهه اول قرن بیست و یکم) ذهن انسان را متوجه کشورهای قدرتمند، مخصوصاً امریکا سوق می دهد که با نام تروریسم، نوع جدیدی از استثمار کشورهای مستضعف را در پیش گرفته و با انحای مختلف آنها را اشغال می کند که بارزترین نمونۀ آن در منطقۀ ما عراق و افغانستان است، ولی باید بدانیم که ترور و عملیات تروریستی پدیدۀ تازه ای نیست که بشریت با آن بیگانه باشد، بلکه روشی است که طی قرون متمادی، افرادی برای رسیدن به قدرت و یا قدرتمندان و حاکمان برای حفظ قدرتشان و یا زیردستان برای نشان دادن ضرب شصتشان به حاکمان، متوسل به ترور می شدند که چهرۀ تاریخ در این بُعد خونین و پرجنایت است. برای نمونه ترور ژولیوس سزار امپراتور روم توسط کاسیوس در سال 44(ق.م) و ترور آرشیدوک فرانسیس فردیناند، ولیعهد اتریش به دست گاوریلوپرین سیپ صربستانی در 1914م ـ که موجب جنگ جهانی دوم شد ـ را باید نام برد. با این وجود ترور به معنای مصطلح و با تعریف علمی، مدت کمی است که در محافل علمی و آکادمیک دنیا راه یافته است، و این محافل علمی تا کنون به یک تعریف جامعی از ترور نرسیده اند، لذا در فرهنگ و عرف سیاسی، تعاریف مختلفی از ترور ارائه شده است که در عین تنوع، شباهت زیادی دارند.
تعریف ترور
بعد از انقلاب فرانسه، خشن ترین جناح انقلابی، ژاکوبن ها، قدرت را به دست گرفتند و با دایرکردن دادگاه های انقلابی و به راه انداختن شبکه اطلاعاتی و جاسوسی، همراه با قتل و غارت و تبعید و مصادرۀ اموال آنها؛ جوّ ترس و ارعاب، وحشت و دلهره را بر جامعه حاکم کردند، به همین دلیل سال های بین1792 تا 1795 میلادی معروف به حکومت ترور شد که به معنای جوّ وحشت و ارعاب است، ولی امروزه در فرهنگ لغت فرانسه کلمه ترور «terreur» به معنای وحشت و هراس؛ وتروریسم «terreurism» به معنای هراسگری، وحشت آفرینی؛ و تروریست «terreurist» به معنای هراسگر و وحشت آفرین و طرفدار شدت عمل و ایجاد رعب و ترس می باشد.
کلمۀ ترور از زبان فرانسه به زبان انگلیسی راه یافت و با تغییراتی جزئی استعمال گردید؛ در لغت انگلیسی ترور «terror» به معنای ترس شدید، هراس، رعب، عامل ترس، اسباب وحشت، مآیۀهراس؛ و تروریست «terrorist» به معنای ارعاب گر؛ و تروریز«terrorize» به معنای وحشت انداختن، ترساندن، [[page 549]]ایجاد وحشت کردن؛ و تروریسم «terrorism» به معنای ایجاد وحشت، هراس افکن و ارعاب کننده به کاررفته است.
همین کلمۀ ترور از زبان انگلیسی به زبان فارسی راه یافت و با تغییراتی در معنای آن، استعمال گردید؛ امروزه ترور در زبان فارسی به معنای قتل سیاسی به وسیلۀ اسلحه متداول است، ولی در سابق به جای ترورکلمۀ اهراق به کار می رفت، و تروریست به معنای کسی که با اسلحه مرتکب قتل سیاسی شود، و تروریسم به معنای طرفدار قتل های سیاسی و دفاع از ترورهای سیاسی استفاده می شود.
در فرهنگ و عرف سیاسی، ترور به هر نوع اقدامی در جهت پیشبرد اهداف سیاسی، با توسل به ایجاد وحشت اطلاق می شود، و تروریسم به معنای عقیده و اعتقاد به لزوم آدمکشی و تهدید و ایجاد خوف و وحشت در میان مردم، برای رسیدن به اهداف سیاسی است که برای برانداختن حکومت و به دست گرفتن زمام امور دولت، و یا تفویض آن به دسته ای دیگر که مورد نظر تروریست ها می باشد، صورت می گیرد.
با وجود این تعریف ها، ترور عبارت است از: ترور مردم عادی یا چهره های سیاسی، با سلاح گرم یا سرد و یا تصادف ساختگی یا محاکمات ساختگی منجر به اعدام و حبس یا انفجارهای سیاسی یا هواپیما ربایی و... که موجبات به خطر افتادن جان انسان ها و وحشت جامعه شود و دارای هدف سیاسی باشد.
با توجه به این معنا و رعایت جنبۀ اختصار، نگاهی به معنای ترور، در سه نهاد و سازمان بین المللی می اندازیم.
الف ـ سازمان بین المللی در قطعنامۀ 1948 که به تصویب مجمع عمومی این سازمان رسیده است، ترور را نوعی فعالیت مجرمانه و خشونت آمیز می داند که گروه های سازمان یافته برای ایجاد رعب و وحشت انجام می دهند تا به این ترتیب به اهداف سیاسی خود برسند.
ب ـ قانون داماتو، عمل خشونت آمیزی که برای جان انسان خطرناک باشد را اقدام تروریستی می داند که هدف آن عمل، تأثیرگذاری بر رفتار حکومت از طریق سوء قصد و ایجاد رعب و وحشت و فشار بر افراد غیرنظامی می باشد و همچنین اقدامات حکومت از طریق ارعاب و فشار بر مردم، برای بقای خود در جامعه را اقدام تروریستی می داند.
ج ـ کنوانسیون اسلامی، اقدامات زیر را عملی تروریستی و خشونت آمیز و خطرآفرین برجان انسان می داند:
1ـ جنایت فردی یا جمعی با هدف وحشت آفرینی.
[[page 550]]2ـ به خطرانداختن جان، شرف، آزادی، امنیّت و حقوق مردم و ایجاد مخاطره جهت مصدوم ساختن مردم.
3ـ در معرض حوادث قرار دادن محیط زیست، امکانات شهری، اموال عمومی و خصوصی و اشغال یا تصرف آنها.
4ـ به مخاطره انداختن منابع ملی و یا امکانات بین المللی.
5ـ به خطر انداختن ثبات، تمامیت ارضی، وحدت سیاسی و حاکمیت دولت مستقل.
تمام این موارد ترور دانسته شده و محکوم گردیده است.
خلاصه این که: (این تعاریف ارائه شده که اکثراً جانب دارانه و برای بقای خود بوده، کمتر به حقوق مردم و اجرای عدالت و دفع ظلم و فساد از جامعه بشری و جان انسان ها توجه شده است) ترور یک عمل خشن غیرحقوقی و غیرانسانی، با هدف سیاسی، برای حذف دیگری است که گاهی توسط فرد صورت می گیرد؛ مانند ترور صفی میرزا، پسر شاه عباس توسط خود شاه عباس صفوی. گاهی نیز توسط حزب، گروه و سازمان صورت می گیرد؛ مانند ترورهای گروه فدائیان فرقه اسماعیلیه (حسن صباح) که با کارد دسته سیاه ترور می کردند و وحشتی در بین ملت و دولت ایجاد کردند تا حدی که بعضی، حسن صباح را بنیانگذار ترور در ایران می دانند. و گاهی ترور توسط دولت و حاکمیت انجام می شود؛ مانند ترور امیرکبیر، که با اشارۀ ناصرالدین شاه برای پذیرش صدارت اعظمی میرزا آقا خان نوری، در فین کاشان صورت گرفت. همچنین ترورهای رضا شاه که یک نوع آن به وسیلۀ شخصی به نام علیم الدوله، در پادگان عشرت آباد، به وسیلۀ قهوۀ مسموم صورت می گرفت. در این عصر نیز، ترورهای سیاسی سازمان یافته و حرفه ای توسط قدرت های بزرگ جهانی و با چند واسطه صورت می گیرد که اغراض سیاسی آنها در آن ترورها مشهود است؛ مانند ترور اتابک اعظم که به دستور محمد علی شاه قاجار، به تحریک روسیه و به دست عباس آقا تبریزی صورت گرفت.
و امّا ترورهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی که امام خمینی فرمودند: «هرچند ترورها حساب شده [[page 551]]و سازمان یافته باشند، از لابه لای آنها جای پای ابرقدرت ها و جنایتکاران بین المللی به چشم بخورد». از این قبیل بود، که با تحریک امریکا و با چند واسطه، به دست گروه ها، احزاب و سازمان های افراطی مخالف نظام صورت می گرفت؛ هر چند که بعضی از این تروریست ها هیچ اطلاعی از دست های پشت پرده نداشتند.
ترور در ایران
بعضی ریشۀ ترور در ایران را از قتل خشایار شاه «سلسله هخامنشی» در سال 465 قبل از میلاد، توسط یکی از درباریان برمی شمارند که با نفوذ زنان به دربار سلسلۀ هخامنشی موج ترور بالا گرفت، برای نمونه، زمانی که کمبوجیه، پادشاه هخامنشی برای جنگ با مصر می رفت، با تحریک زنان، اول برادرش «بردیار» که جانشینش بود را کشت تا در غیابش تخت را نگیرد و بعد به جنگ با مصریان رفت. این ترورها در سلسلۀ سلوکیان و بعد از آنها در اشکانیان و ساسانیان اوج گرفت که مشهورترین ترور آن دوران، ترور خسرو پرویز، پادشاه ساسانی در 628 میلادی «7 هجری شمسی» دانسته شده است، این سلسله های پادشاهان ایران که از 550 قبل از میلاد تا 652 میلادی بر ایران حکومت می راندند، ترورها نیز کم و بیش در آنها وجود داشت، بعد از فتح ایران به دست مسلمانان در 652 میلادی «31 هجری شمسی» این ترورها با رنگ و بوی دیگری خود نمایی کرد که برای نمونه، قتل جعفر برمکی توسط خلیفۀ عباسی هارون الرشید؛ و قتل امین توسط برادرش مأمون عباسی (خلیفه عباسی) در 198 هجری قمری است.
بعد از تشکیل دوبارۀ سلسله پادشاهی در ایران، ترورها نیز دوباره در آن سلسله ها رونق گرفت؛ برای نمونه آغامحمدخان قاجار سرسلسلۀ قاجاریه به وسیلۀ سه نفر از نوکرانش کشته شد. در دورۀ ناصرالدین شاه قاجار امیرکبیر توسط ناصرالدین شاه و ناصرالدین شاه توسط میرزا رضای کرمانی و سید جمال اسدآبادی توسط امپراتورعثمانی «سلطان عبدالحمید» ترور شدند. این ترورها به صورت غیر حرفه ای در ایران وجود داشت تا اینکه در دورۀ ناصرالدین شاه قاجار، ارتباط ایران با کشورهای اروپایی برقرار شد و ایران در آستانۀ نهضت مشروطه قرار گرفت. در همین دوره یک گروه بزرگ 700 تا 800 نفری از اعضای حزب سوسیال دموکرات قفقاز به ایران آمدند که از جمله آنها یپرم خان ارمنی و حیدرعمو اوغلی بودند که بمب گذاری در ایران توسط حیدرعمو اوغلی پایه ریزی شد و ترورهای حرفه ای توسط همین گروه در ایران پایه ریزی شد. بنابراین باید گفت، در واقع ترورهای حرفه ای و سیاسی غربی از دروازۀ روس توسط همین حزب سوسیال دموکرات قفقاز وارد ایران شد.
با برنامه ریزی همین گروه در دورۀ محمدعلی شاه قاجار، مجلس مشروطه، در سوم خرداد 1287 شمسی به دست لیاخوف روسی به توپ بسته شد و نمایندگانی که از مجلس جان سالم به در برده بودند، دستگیر شده و در باغ شاه به طرز فجیعی به قتل رسیدند. این گروه کشتار فجیع را تا حمله و [[page 552]]غارت حرم مطهر امام رضا علیه السلام در دهم فروردین 1291 شمسی پیش بردند و نیز به طور فنی آیت الله بهبهانی را ترور کردند و با یک محاکمۀ ساختگی و نمایشی آیت الله شیخ فضل الله نوری را با حکم پیرم خان ارمنی به دار آویختند و مشروعیت نهضت مشروطه را خفه کردند.
این ترورها در دورۀ پهلوی گسترش بیشتری یافت، مخصوصاً بعد از کودتای امریکایی بیست و هشتم مرداد 1332 که ساواک را در ایران راه اندازی کرده و چترخفقان را بر سر ایران کشیدند، ترورها مخفی تر و تشکیلاتی تر شد؛ یعنی در واقع ترورهای قرن بیستم اروپا با دو امتیاز ویژه اش (1 ـ طرز تفکر و اندیشه سیاسی برای گروه های چپ و راست افراطی؛ 2 ـ برخورداری از سازمان یافتگی با آموزش و ایدئولوژی) در ایران به راه افتاد، در این دوره تروریست ها با استفاده از فنون و ابزارهای مدرن و اردوگاه های پنهانی تعلیمات پیشرفته می دیدند، و از طرف دیگر با گسترش ایدئولوژی مارکسیسم ـ لنینیسم در ایران، ترورها با اهداف سیاسی ـ انقلابی نوعی مقبولیت سیاسی یافت.
ترورهای ملی و محلی این دوران که معمولاً ترور سرخ و با هدف حذف فیزیکی رقیب از صحنه سیاسی بود، با اسلحه گرم یا سرد صورت می گرفت و گاهی این ترورها با تصادف ساختگی اتومبیل و یا انفجارهواپیمای حامل مقامات سیاسی ـ نظامی و انفجار قطار و یا مسموم کردن صورت می گرفت. این ترورها با ترورهای ملی و محلی زمان گذشته و ترورهای بین المللی امروزی، از لحاظ ماهیت و هدف، تفاوت چندانی نکرده است، فقط روش و تاکتیک ها و حوزه عملکرد آن پیچیده تر و گسترده تر شد، در واقع از اواسط قرن بیستم به بعد، ترور و تروریسم از واکنش محلی و ملی فراتر رفته، همانند ایدز، آنفولانزای مرغی و گرم شدن زمین، به مسأله ای فرا ملی و معضلی بین المللی درآمد، و امروزه به مسألۀ مدرن بین المللی تبدیل شد، که هدف این تروریستها، شخص یا نهاد مشخصی نیست، بلکه هدفشان ایجاد وحشت و به نمایش گذاشتن قدرت، برای رسیدن به مقاصدشان است که هیچ محدودیتی در این راستا برای خود قائل نیستند، در این ترورها جان تمام شهروندان درمعرض خطر جدی است.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران این نوع ترور با کمک امریکا و همفکرانش به وسیلۀ گروه های افراطی در ایران راه اندازی شد. ما دراین مقاله می خواهیم دست های جنایتکاران بین المللی، مخصوصاً امریکا را در ترورهای اوائل پیروزی انقلاب اسلامی ایران مشاهده کنیم.
ترورهای اوائل پیروزی انقلاب اسلامی
بعد از هر انقلابی مخالفینش ساکت نمی نشینند، انقلاب اسلامی ما نیز از این قاعده مستثنی نبود، ولی خوب است که قبل از مشاهدۀ صفحۀ گستردۀ ترورهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، نگاهی به چند برگ از چند جا داشته باشیم. و بعد از آن به ترورهای اوائل انقلاب خواهیم پرداخت:
الف ـ جرج بال، نمایندۀ کارتر، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران گفت: امریکا در زمان اوج انقلاب اسلامی در مورد حکومت ایران چند نظر داشت:
1ـ شاه بماند و دمکراسی در چهار چوب وجود شاه اعمال شود. بر همین اساس شاه طی نطقی خطاب به ملت ایران گفت: صدای انقلاب شما را شنیدیم.
[[page 553]]2ـ شاه بماند، امّا در حد تشریفات، شورای سلطنت و یا یک حکومت ائتلافی و غیرنظامی کشور را اداره کند. بر این اساس در زمان اوج انقلاب، خیلی ها شعار سلطنت تشریفاتی شاه را در دستور کار خود قرار داده بودند، برای نمونه در 25 مهر 1357 شاپور بختیار به نمایندگی از جبهه ملی، صدرحاج سید جوادی و ناصر میانجی به نمایندگی از نهضت آزادی و رحمت الله مقدم مراغه ای به نمایندگی از نهضت رادیکال، در دو دیدار جداگانه با نماینده سفارت امریکا و استفن سولارز نماینده کنگرۀ امریکا که در آن زمان در ایران بود، دیدار داشتند و درباره تلاش برای راه حل دمکراتیک و پادشاهی مشروطه مذاکره نمودند.
3ـ تشکیل حکومت جمهوری، با ریاست فردی چون علی امینی براین اساس با صلاح دید امریکا از آقایان کریم سنجابی، علی امینی، مهدی بازرگان و شاپور بختیار برای نخست وزیری دعوت شد که بعد از مذاکرات بختیار به نخست وزیری منصوب شد تا جمهوری دلخواه آنها را به وجود آورد.
4 ـ تشکیل جمهوری اسلامی با رهبری امام خمینی که امریکا نمی تواند تحمل کند.
5 ـ کودتای نظامی افسران جوان.
ب ـ امریکا برای کودتا در زمان اوج انقلاب، ژنرال هایزر را به ایران فرستاد، ولی به دلیل گسترش انقلاب تا رده های بالای ارتش، موفق به کودتا نشد، با این وجود در روزهای آخر، شاپور بختیار، به ارتش دستور کودتا داد، ولی با اقدام به موقع امام خمینی برای ورود به ایران و اعلام تشکیل دولت در دوازدهم بهمن 1357 و تشکیل رسمی دولت موقت انقلاب در پانزدهم بهمن 1357، عملاً ارتش را غافلگیر کرد که ارتش دیگر توان ایستادن بر روی پای خود را نداشت. دراین اوضاع امریکا تصمیم به ارسال تجهیزات نظامی برای کودتا، به بندرعباس را داشت که با خبر سقوط رادیو و تلویزیون در بیست و دوم بهمن 1357، این تصمیم امریکا عقیم ماند. با این وجود، عده ای از ارتشیان هنوز دستور کودتا را در دستور کارشان داشتند و در روز 22 بهمن به قصد کودتا وارد عمل شدند که حضور گستردۀ مردم در خیابان های تهران، آنها را زمین گیر کرد. با این اوصاف، عده ای از نظامیان که از روی تپه اطراف تهران، مدرسه علوی و رفاه (محل استقرار امام خمینی و دولت موقت) را هدف گرفته بودند، در همانجا به حالت آماده باش باقی بودند تا اینکه در روز 24 بهمن به دستور سپهبد ولی الله قرنی، فرمانده ستاد مشترک ارتش، ازآن مقر پایین آمده و به ملت پیوستند.
ج ـ برژینسکی، مشاور امنیت دولت کارتر، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به وزیر امور خارجه وقت امریکا گفت: الآن تنها امید ما احزاب و گروه های داخلی ایران هستند، به خاطر فنی و حساس بودن موضوع با سازمان سیا هماهنگ شود و با احتیاط کامل با آنهایی که قادر به مقاومت مسلحانه با رژیم خمینی هستند ارتباط برقرار گردد تا زمینه کودتا برای افسران جوان فراهم شود. در مقطع کنونی، [[page 554]]امریکا بیش از هر چیز به تحرکات مسلحانۀ گروه های افراطی دل بسته است. و ما در همین جا برای نمونه و رعایت اختصار، فقط به یک مورد از اقدامات آن گروهک های افراطی اکتفا می کنیم؛ مهندس بازرگان، نخست وزیر دولت موقت، نوشت: اولین اختلاف از زبان، از قلم، از عمل کسانی بیرون زد که در روزهای پیروزی اعلام کرده و به ما گفته بودند که اگر در مبارزه علیه استبداد و برای اخراج شاه با شما بودیم چنین نیست که خطمان جدا نشود و برنامه های انقلابی خودمان را شدیداً تعقیب نکنیم. زمزمه های نفاق و نقار بلافاصله در دانشگاه و در گنبد کاووس بلند شد، دانشکده فنی تبدیل شده بود به زرادخانه اسلحه چریک های فدایی خلق... در شمال مخصوصاً گنبد کاووس اسلحه های دستی برای اولین بار به صدا درآمد.
مراحل ترورهای اوایل انقلاب
این ترورها را می توان در سه مرحله بررسی کرد:
مرحلۀ اول ترورهای اوائل انقلاب
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تمام احزاب، سازمان ها و گروه هایی که در ایران بودند و یا مثل قارچ، خلق الساعه می روییدند، با بوق و کرنا، تبلیغات وسیعی را شروع کردند، علاوه بر تبلیغات چهره به چهره در سراسر ایران و مناظره های رادیو و تلویزیونی، نشریات زیادی به راه انداخته بودند. (تا حدی که هنوز عمر انقلاب به دویست و شانزده روز نرسیده بود که تعداد نشریات از دویست و شانزده عنوان گذشته بود) و از تفکر و خط مشی خود تبلیغ می کردند. درهمین مورد امام خمینی در دوم شهریور 1358 فرمود:
برای اینکه به مردم عالم بفهمانیم... که با چه اشخاصی مقابله داریم، ما آزادی دادیم به آنها، آزادی مطلق که در ظرف این چند ماه قریب دویست حزب و گروه و مطبوعات زیاد و مجلات و روزنامه ها منتشر شد و هیچ کس جلوگیری نکرد. در عین حالی که به همه مقدسات ما توهین کردید، در عین حالی که با حکومت آن طور رفتار کردید و با اسلام آن طور رفتار کردید... مع ذلک به شما تعرض نشد.
در این فضای پرهیاهو، درگیری های مسلحانه در کنار ساواکی های باقی مانده از رژیم پهلوی، در دستور کار احزاب، سازمان ها و گروه ها قرار گرفته بود که در روز بیست و سوم بهمن 1357 «اولین روز پیروزی انقلاب اسلامی» در شهرهای بزرگ درگیری های مسلحانه به راه افتاد که از جمله آن ها، حمله به دفتر نخست وزیری دولت موقت در مدرسۀ رفاه بود، و در روز بیست و چهارم بهمن، نیز به دفتر نخست وزیری در مدرسۀ رفاه حمله شد که محافظین مردمی آن مدرسه، نخست وزیر و وزیران حاضر در دفتر کار را به مدرسۀ علوی بردند. همچنین هر شب درگیری بین محافظان مردمی انقلاب، با گروهای مسلح در شهرهای بزرگ ادامه داشت که در شب بیست و سوم بهمن 1357 یک نفر و در 11 [[page 555]]اسفند 3 نفر از محافظان انقلاب در تهران به شهادت رسیدند.
در این فضای ترس و وحشت، خبر تهدید کشتی های ایران در خلیج فارس توسط ناوهای جنگی امریکایی و خبر حضور اردشیر زاهدی با اعتبار دومیلیارد دلاری در مرزهای ایران و عراق به مردم رسید، این در حالی بود که در چهار گوشۀ ایران غائله های کمرشکنی به راه انداخته بودند که اولین آن غائله ترکمن صحرا و گنبد کاووس بود که توسط چریک های فدایی خلق، با حضور نیرو، سلاح و کمک های شوروی، مردم را به خاک و خون می کشیدند. در خوزستان گروه خلق عرب با اسلحه های ارسالی عراق و کویت، استان خوزستان مخصوصاً خرمشهر را در آتش فتنه می سوزاندند و مسئولان این غائله، دولت موقت را تهدید می کردند که اگر تا یک هفتۀ دیگر مشکلات خوزستان حل نشود، استان خوزستان را از کشور ایران جدا می کنیم. در آذربایجان مخصوصاً تبریز با کمک سلاح های ارسالی از شوروی و ترکیه، مردم در خون می تپیدند. در کردستان به اسم خودمختاری، حزب دمکرات با همدستی احزاب دیگر، با سلاح های ارسالی عراق پادگان ها را اشغال می کرد و شهرها مخصوصاً پاوه و مهاباد را پر از کشته ساختند. این غائله ها توسط همین احزاب و گروه ها و سازمان های افراطی، با کمک های بی دریغ کشورهای خارجی، مخصوصاً امریکا، چندین ماه در ایران ادامه داشت، از سوی دیگرمسئولان همین گروه ها به طور علنی دولت موقت انقلاب اسلامی را تهدید می کردند. برای نمونه، جبهه ملی طی نامه سر گشاده ای به وزیر امور خارجه دولت موقت نوشت: مجاهدین و فداییان باید در دولت موقت سهم داشته باشند. رهبر سازمان مجاهدین خلق به نخست وزیر دولت موقت نوشت: «اگر مسأله ارتش حل نشود شما مسئول کشتار آینده خواهید بود».
در این جوّ ملتهب که هنوز عمر انقلاب به یک ماه نرسیده بود، نقشۀ کودتای سپهبد رحیمی کشف شد و به اطلاع مردم رسید. فضا چنان برای کودتاچیان محیا بود که آیت الله طالقانی رسماً اعلام کرد: «شرایط از 28 مرداد 1332 بدتر است». در این فضای نا امنی دولت موقت انقلاب اسلامی باید همه پرسی جمهوری اسلامی را برگزار می کرد. روز یازدهم و دوازدهم فروردین برای رأی گیری اعلام شد، گروه ها، سازمان ها و احزاب مختلف، حکومت های گوناگونی را تبلیغ می کردند. امام خمینی رحمهُ الله فرمودند:
ما اگر بخواهیم یک حکومت اسلامی، یک جمهوری اسلامی در ایران برقرار کنیم با این رفراندم باید بشود...، جمهوری اسلامی این هم با همین کلمه، نه یک حرف زیادتر و نه یک حرف کم تر.
[[page 556]] مردم مهیای رأی دادن می شدند که بعضی از این گروه ها و احزاب و سازمان ها، مانند جبهه دمکرات ملی، سازمان چریک های فدایی خلق، اتحاد ملی زنان، حزب آزادگان، اتحاد انقلابی زنان مبارز و...این رفراندوم را تحریم کردند. در همین ایام یک شبکه تروریستی بین المللی توسط مردم کشف و خنثی شد. در روز رأی گیری، گروهای مسلح ضدانقلاب در سراسر ایران به سوی مردم در سر صندوق های رأی آتش گشودند. برای نمونه، در تهران چهار نفر کشته شدند و در سقز صندوق رأی را همین گروه های ضد انقلاب به آتش کشیدند، با همۀ این مشکلات، صندوق رأی در سراسر ایران و چندین کشور خارجی که اتباع ایرانی زیادی داشتند و حتی به زندان قصر که مهره های رژیم پهلوی در آن زندانی بودند، برده شد تا همه رأی خود را به صندوق بریزند.
خلاصۀ کلام این که، با همۀ مشکلاتی که به وجود آورده بودند، تعداد صندوق های سالمی که شمارش شد، 20309395 نفر در رأی گیری شرکت کردند و 2 / 98 درصد رأی دهندگان به جمهوری اسلامی آری گفتند، در این باره امام خمینی فرمود:
بعضی ها تحریم کردند قضیه رفراندوم را... گروهی آتش زدند صندوق ها را، با سلاح نگذاشتند مردم رأی بدهند، خوب اینجا هم شکست خوردند، و مردم رأی دادند، رأیی که در دنیا سابقه نداشت.
بنابراین نظام جمهوری اسلامی در دوازدهم فروردین 1358 رسماً و قانوناً درایران تشکیل شد و دشمن شکست خورده با تهدیدهای جدی تر و با فشار بیشتری وارد صحنه شد که در روز سی و یکم فروردین 1358، تنها در شهر تهران پنج نفر کشته به جا ماند. گروه فرقان ترور شخصیت های نظام را در دستور کار قرار داد؛ هرچند گروه فرقان با ادعای ایدئولوژی وارد میدان شد، ولی در ترورهایش ارتشی، بازاری، روحانی و مردم عادی به چشم می خورد که با ادعایش سازگاری ندارد. اولین فرد مورد هدف این گروه سپهبد ولی الله قرنی و دومین فرد، آیت الله مرتضی مطهری بود و بعد از آن آقایان ترخانی، دکتر بهبهانی، حاج مهدی عراقی، حسام عراقی، حسین مهدیان، قلی عباس نژاد از سران عشایر ارومیه و دو نفر همراهش، هانس یواخیم لایب آلمانی، آیت الله قاضی طباطبائی، دکترمفتح و دو پاسدارش، دو بازاری تهران و اصفهان «لاجوردی و کازرونی»، آیت الله هاشمی نژاد و... توسط همین گروه فرقان ترور شدند و همچنین حمله به خانواده شهید قرنی توسط این گروه صورت گرفت.
هرچند که به ظاهر، رهبران گروه ها، سازمان ها و احزاب، این ترورها، مخصوصاً ترور شهید مطهری را محکوم می کردند، ولی اعضای آنها به دستورات محرمانه عمل می کردند که در یک روز سه بار پیاپی به کمیتۀ مرکزی حمله کردند و در یک روز یازده هلیکوپتر ایران را ربودند و نقشۀ هولناک انفجار منطقه وسیعی از تهران، یعنی چهارراه قصر، قلهک، میدان یوسف آباد و میدان رسالت، همۀ این منطقه را با 20 تن، تی.ان.تی با یک تلۀ انفجاری در دستور کار داشتند که با عنایت خداوند و هوشیاری مردم و [[page 557]]مسئولان نظام کشف و خنثی شد.
در این فضای ترس و وحشت، دخالت اعضای جنبش مجاهدین خلق در ترورها ثابت شد و کودتای یک ژنرال امریکایی با چند امیر ارتش کشف و خنثی شد و برای ناآرامی های بیشتر با اشارۀ امریکا، عراق دهکده های مرزی ایران را بمب باران می کرد و ضد انقلاب با کمک مالی امریکا از طریق مرزها به ایران حمله می کردند. آنقدر این دشمنان نزدیک به هم و هماهنگ کار می کردند که نخست وزیر دولت موقت گفت: «دشمنان ما جبهه مشترکی تشکیل دادند». و وزیرامورخارجه دولت موقت رسماً اعلام کرد: «امریکا می خواهد در ایران کودتا کند».
در این شرایط، دولت موقت برای کنترل کشور و جلوگیری از ترورها، دستورخلع سلاح همۀ احزاب، گروه ها و سازمان ها را صادر کرد، مسئولان این گروه ها، احزاب و سازمان ها، در ظاهر با بیانیه ای همکاری خود را اعلام کردند، ولی در عمل سلاح ها را مخفی نمودند.
در این فضای وحشت انگیز، پیش نویس قانون اساسی تهیه و منتشر شد. دولت موقت، دوازدهم مرداد 1358 را برای رأی گیری مجلس خبرگان قانون اساسی تعیین کرد، مردم آماده رأی دادن به نمایندگان خود می شدند که بعضی از گروه ها، سازمان ها و احزاب مانند حزب جمهوری خلق مسلمان، جبهه دمکرات ملی، حزب جمهوری خواه، حزب پان ایرانیسم، چریک های فدایی خلق شاخه اشرف دهقان و... این انتخابات را تحریم کردند، و در روز رأی گیری به سوی مردم آتش گشودند که در اصفهان یک نفر کشته شد و در چندین شهر صندوق رأی را آتش زدند. با این وجود بیش از ده میلیون نفر به نمایندگان خود رأی دادند و آنها را به مجلس فرستادند، هر چند که نمایندگان بعضی از این گروه ها، سازمان ها و احزاب به مجلس خبرگان قانون اساسی راه یافته اند، ولی غائله سازی و ترور همچنان ادامه داشت که یک نمونه آن قتل عام وحشیانه پاوه بود. نمونۀ دیگر کشاندن دامنۀ اختلاف به مجلس خبرگان قانون اساسی بود که امام خمینی فرمودند:
اینها که در مراحل اول شکست خوردند، اینها که رفراندم را تحریم کردند، اینها که انحرافات اسلامی دارند، بعد از شکست از رفراندم به این فکر افتاده اند که نگذارند قانون اساسی به این زودی ها تصویب شود، تا بلکه به خیال خودشان توطئه ها نضج پیدا کند.
نمایندگان مجلس خبرگان قانون اساسی، با صلابت انقلابی، مواد قانون پیش نویس شده را بررسی می کردند و تصویب می نمودند، تا اینکه به قانون ولایت فقیه رسیدند، ضد انقلاب ها فشار را بیشتر کردند، عده ای از داخل مجلس، مجلس را به تشنج می کشیدند و عده ای طرح انحلال مجلس را کشیده بودند، این طرح توسط عباس امیرانتظام سخنگوی دولت موقت، به جلسۀ دولت موقت برده شد، که فقط چهار وزیر به آن رأی ندادند و نخست وزیر دولت موقت پذیرش آن را منوط به پذیرش امام [[page 558]]خمینی رحمهُ الله کرده بود، و امام خمینی فرمود:
آقای بازرگان و رفقایش گفتند: ما خیال داریم این مجلس را منحلش کنیم، من گفتم: شما چه کاره هستید اصلش که می خواهید این کار را بکنید، شما چه سمتی دارید که بتوانید مجلس منحل کنید؟!
با ایستادگی امام خمینی، توطئۀ انحلال مجلس خبرگان قانون اساسی خنثی شد، ولی گروه های ضد انقلاب هرگز آرام نشدند، توسط همین گروهای افراطی، مردم در چهارغائله عمده در چهار گوشۀ ایران می سوختند، علاوه بر اینها خبرهایی چون حمله به رادیو و تلویزیون قصرشیرین، بمب گذاری در قطارجنوب، انفجار بمب ساعتی در تهران، بمب گذاری در اتوبوس شرکت واحد ارومیه و... هر روز جرائد را پرکرده بود، دراین میان به همت مردم یکی از مخفیگاه های گروه فرقان کشف شد که لیستی بلند از اسامی شخصیت های مملکتی برای ترور، همراه با مقدار زیادی انواع سلاح به دست آمد. و نیز از سوی سخنگوی دولت موقت توطئه سازمان «سیا» برعلیه ایران افشاء شد، چنان توطئه امریکا در ایران زیاد شده بود که کودتای 28 مرداد 1332 جلوی چشم آمده بود، اما این بار با همت دانشجویان پیرو خط امام سفارت امریکا تسخیر شد، همه دیدند که سفارتخانه به لانه جاسوسی تبدیل شده بود. و این بار انگار وظیفه دولت موقت بود که انقلاب را به چالش بکشد، که یکجا، همه استعفای دسته جمعی دادند و امام خمینی رحمهُ الله با پذیرش استعفا، وظیفه دولت موقت را به شورای انقلاب واگذار کرد.
در این فضای متشنج مجلس خبرگان قانون اساسی کارش را به اتمام رساند و دومین دولت موقت جمهوری اسلامی ایران، قانون مصوب این مجلس را در دوازدهم دی 1358 به رأی عمومی گذاشت و مردم انقلابی در میان ترورها، بمب گذاری ها، حمله های مسلحانه و... قریب شانزده میلیون نفر به سرصندق های رأی رفتند و به قانون اساسی رأی مثبت دادند. هنوز عمرانقلاب به یک سال نرسیده بود که دومین گام تثبیت نظام جمهوری اسلامی، با صلابت و موفقیت برداشته شد. امام خمینی رحمهُ الله دراین باره فرمود:
بدخواهان اسلام و کشور در تمام مراحل توطئه نموده و بحمد الله با شکست مواجه شدند. این بار که در رفراندم قانون اساسی شکست مفتضحانه نصیبشان شد، سخت وحشت زده شده اند و توطئه را با چوب و چماق شروع کردند و با بهانه ها و استفاده از سادگی بعضی قشرها غائله راه انداخته و خواهند انداخت.
کلاً جوّ حاکم همین گونه بود، برای نمونه در غائله جدید زاهدان، فقط در دو روز پیاپی بیش از بیست نفر کشته و هفتاد نفر زخمی شدند.
[[page 559]]در میان این آتش و خون، زمان آن رسیده بود که قوه مجریه، رئیس جمهور منتخب مردمی داشته باشد، برای ریاست جمهوری بیش از صد نفر نامزد شده بودند. کار بررسی صلاحیت نامزدها برعهده شورای انقلاب بود. عده زیادی برای نداشتن شرایط اولیه رد صلاحیت شدند و عدۀ زیادی به نفع دیگر نامزدها کنار رفتند. دوازده نفر باقی بودند که با صلاح دید مسئولان بررسی صلاحیت ها (شورای انقلاب) و امام خمینی، آقایان جلال ا لدین فارسی به خاطر ایرانی الاصل نبودن و مسعود رجوی به خاطر رأی ندادن به قانون اساسی رد صلاحیت شدند.
در این زمان به همت مردم، بیست خانه تیمی گروه فرقان شناسایی شد، رهبر گروه و اعضای شاخه نظامی گروه دستگیر و مقدار زیادی از انواع سلاح کشف و ضبط گردید. همچنین طرح تصرف پایگاه و فرودگاه تبریز کشف و خنثی شد. در این باره امام خمینی فرمود:
ما امروز گرفتار اشخاصی هستیم که می خواهند نگذارند این جمهوری اسلامی تحقق پیدا بکند ـ از اول ملاحظه کردید که مخالفت ها کردند، با رفراندوم، که مردم خودشان خواستند به جمهوری اسلامی رأی بدهند، مخالفت ها شد، صندوق هایی را آتش زدند، تحریم کردند بعضی ها، بعد که شکست خوردند در این سنگر، سنگرهای بعد را باز مخالفت کردند، در این مجلس خبرگان با مخالفت های زیاد مواجه شدیم. در این جهت هم که باز شکست خوردند، شروع کردند به سمپاشی ها... و ایجاد آشوب و اختلاف...، بعد هم که قضیۀ مجلس شورا و قضیۀ رئیس جمهور پیش می آید، باز شما مواجه هستید با همین مخالفت ها، یک قدری زیادتر.
در این شرایط نا امنی و اضطرابی که ضد انقلاب ها با رهبری پشت پرده امریکا ایجاد کرده بودند، امام را دچار بیماری قلبی کرده بود، امام خمینی در بیمارستان قلب تهران بستری شد، در این فضا، مردم برای تعیین رئیس جمهوری در پنجم بهمن 1358، بیش از چهارده میلیون نفر به سرصندوق های رأی رفتند و اولین رئیس جمهور خود را انتخاب کردند.
در روز رأی گیری، گروهی از ضد انقلاب به پادگان لاهوتی در تهران حمله کردند که توسط سربازان پادگان و کمک پاسداران دفع شد و در روز بعد بیست پاسدار و سه درجه دار به وسیلۀ اسلحه های ارسالی ترکیه در شهر سلماس کشته شدند و یک بازاری در بازار تهران ترور شد. دراین اجتماع وحشت و خون رأی مردم شمارش شد که دکتر ابوالحسن بنی صدر با اکثریت آرا به ریاست جمهوری انتخاب شد و امام خمینی رحمهُ الله، پانزده بهمن 1358 در بیمارستان قلب، حکم ریاست جمهوری ایشان را تنفیذ نمود و فرمود:
«حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئة»؛ هر مقامی که برای بشر حاصل می شود، چه مقام های معنوی و چه مقام های مادی، روزی گرفته خواهد شد و آن روز هم نامعلوم است... از آقای [[page 560]]بنی صدر می خواهم که ما بین قبل از ریاست جمهور و بعد از ریاست جمهور در اخلاق روحی شان تفاوتی نباشد... و من از همۀ کسانی که در مقامی هستند، چه مقام های کشوری و چه مقام های لشکری می خواهم که به مقامات خودشان مغرور نباشند، و در راه اعتلای اسلام و اعتلای ملت مسلمان و اعتلای کشور ایران کوشا باشند.
همچنین در سی بهمن 1358 درهمان بیمارستان قلب، برای انسجام بیشتر در کارها، رئیس جمهور منتخب مردم را به نمایندگی خود در فرماندهی کل قوا منصوب کرد.
و حال تنها قوه باقی مانده، قوه مقننه (مجلس) بود که باید هر چه زودتر با رأی مردم تشکیل می شد، در این فضای ملتهب، ثبت نام برای نامزدی مجلس شورای اسلامی شروع شد، البته قبل از ثبت نام رسمی، گروه ها، احزاب و سازمان ها، برای کاندیداتوری احتمالی خود تبلیغ می کردند، ولی دست از غائله سازی و کشتارمردم برنمی داشتند که نمونه آن، درگیری های سازمان مجاهدین خلق با مردم انقلابی است که ده ها کشته و مجروح بر جا گذاشت و در انفجار بمب در خرمشهر هفت نفر کشته شدند، و فدائیان خلق در ترکمن صحرا چهار نفر از سران ترکمن ها و در گنبد بیست و سه نفر را کشتند.
از طرف دیگر دانشجویان مستقر در لانه جاسوسی طرح امریکا برای سقوط نظام جمهوری اسلامی ایران و اسناد تشکیل نیروی چریکی و ماهیت گروه فرقان را افشا کردند.
در این جوّ ملتهب اجتماعی، بیست و چهار اسفند 1358 انتخابات مجلس شورای اسلامی برگزار شد، در این انتخابات، علاوه بر نامزدی اعضای گروه ها، سازمان ها و احزاب در سراسر ایران، رهبران آنها در تهران نامزد نمایندگی مجلس شورای اسلامی بودند و تا آخرین روز به طور وسیعی تبلیغ می کردند، ولی در اکثر شهرها حزب جمهوری اسلامی بیشترین رأی را آورد؛ در تهران فقط رهبر سازمان مجاهدین خلق به مرحلۀ دوم راه یافت، و در رأی گیری مرحلۀ دوم، ایشان نیز نتوانست به مجلس راه بـیابد؛ باقی رهبـران گروها، رأیشان آن قدر کم بود که به مرحلۀ دوم نیز راه نیافته بودند.
در واقع برای تثبیت حکومت جمهوری اسلامی، مردم گام سوم را محکم تر برداشتند، ولی گروه های مخالف نظام همچنان دست به کشتار مردم می زدند که در اوایل اردیبهشت 1359 در اکثر شهرهای ایران صحنه زد و خورد خونین بود. در این فضا امریکا در پنجم اردیبهشت 1359 به ایران حملۀ نظامی کرد که در صحرای طبس این لشکر ابرهه در هم شکست و با به جا گذاشتن دو هلیکوپتر و 5 کشته فرار کردند، ولی عجیب این که به دستور بنی صدر لاشۀ این هلیکوپترها با بهانۀ واهی بمب باران شد، مثل این که بنی صدر«اس.دی.لورد امریکایی» نمی خواست اسناد باقی مانده در این هلیکوپترها به دست انقلابیون بیفتد. اما دانشجویان مستقر در لانۀ جاسوسی مدارک همکاری عوامل داخلی این کودتا، که در لانۀ جاسوسی بود را تسلیم امام خمینی نمودند. در این کودتا سه هزار نظامی ایرانی [[page 561]]شرکت داشتند. و حملۀ دوم امریکا به ایران در پانزدهم اردیبهشت 1359 بود که با عنایت خداوند، با به جاگذاشتن یک هلیکوپتر در صحرای برجکِ جیرفت در استان کرمان، و دو نفر خلبان کشته شده در سواحل ایران (در حال فرار) عقیم ماند.
در همین حال، اولین مجلس شورای اسلامی ایران در هفتم خرداد 1359 افتتاح شد؛ یعنی نظام جمهوری اسلامی ظرف یک سال و سه ماه و پانزده روز کاملاً تثبیت شد و امام خمینی در این باره به ملت ایران اعم از مسئولان و عموم مردم ایران فرمود:
هر قدمی که به جلو برمی دارید و دشمن ها که در هر قدمی یک شکست می خورند، بیشتر مجهز می شوند، در قدم های اول شاید امید داشتند به این که این نهضت و این انقلاب نارس در همان اول از بین برود، مخالفان ما و انگل های جامعۀ ما به این امید بودند که شما قدم اول را برداشتید و رأی خودتان را به صندوق انداختید و به جمهوری اسلامی رأی دادید، با همۀ مخالفت هایی که این گروه های وابسته رژیم سابق یا به چپ و راست می کردند، حالا که همۀ قدم ها برداشته شده، دیگر از حیث اساس حکومت جمهوری اسلامی کسری نداریم، اساس درست شده است، یأس آنها بیشتر شده است و ممکن است فعالیتشان بیشتر شود، برای این که نگذارند در مقام اجرا، پیش روی کنید، حالا ما و شما و همۀ ملت ایران بیشتر تکلیف داریم. و این جمهوری اسلامی با همۀ محتوایی که اساسش دارد، یک امانت الهی است به دست ملت ایران و همۀ ما و همۀ شما بی استثنا باید نگهبان آن باشیم.
مرحلۀ دوم ترورهای اوایل انقلاب
بدخواهان و گروهک های فاسد مفسد و مزدور شرق و غرب که امید شکست انقلاب را در کمتر از شش ماه داشتند.
بعد از شکل گیری شاکله اصلی نظام، با اشارۀ امریکا، علاوه بر دامن زدن به غائله های کردستان، خوزستان، ترکمن صحرا و گنبد، آذربایجان و سیستان و بلوچستان و ترورهای افراد در سراسر ایران ـ که دامنۀ این ها را کمتر کرده بودند ـ طبل جدیدی را به صدا درآوردند. خوب است قبل از ورود به این بخش به سه نکته توجه کنیم.
الف. دکتر شاپور بختیار، مسئول اجرایی جبهه ملی و آخرین نخست وزیر رژیم پهلوی، در دوران نخست وزیری ارتشبد غلامرضا ازهاری (14 آبان 1357؛ 19 دی 1357) طی تماس تلفنی، به رئیس ساواک تیمسار ناصر مقدم گفت:
فعلاً خمینی پیش افتاده است، کاری نمی شود کرد. ما برای این که بتوانیم رهبری جنبش را در اختیار بگیریم، باید منتظر فرصت و زمان باشیم، تا آن موعد نرسیده باید حتی المقدور دوش [[page 562]]به دوش خمینی حرکت کنیم، تا در فرصت مناسب او را کنار بزنیم و خودمان آن توانایی را پیدا کنیم که مستقلاً عمل کنیم، این خواست ما (جبهه ملی) است.
ب. امام خمینی رحمهُ الله نیز فرمود:
همان طوری که در صدر مشروطه روحانی کار را کرد و این ها زدند و کشتند، ترور کردند، همان نقشه است، آن وقت ترور کردند سید عبدالله بهبهانی را، کشتند مرحوم نوری را و مسیر ملت را از آن راهی که بود، برگرداندند به یک مسیر دیگر، همان نقشه الآن هست که مطهری را می کشند.
هر چند ترورها حساب شده و سازمان یافته باشند، و از لابه لای آن ها جای پای ابر قدرت ها و جنایتکاران بین المللی به چشم بخورد.
ج. امریکا جمهوری ای را در ایران می پسندید که فردی چون علی امینی رئیس جمهور آن باشد و حالا سید ابوالحسن بنی صدر (اس.دی.لورد) به ریاست جمهوری رسیده است، لذا امریکا نقشه جدیدی را در دستور کار خود قرار داد و آن نقشه ائتلاف گروه های مخالف نظام با بنی صدر بود که با هم به مخالفت با مسئولان نظام جمهوری اسلامی برخیزند و مسیر انقلاب را تغییر بدهند.
پیرو همین نقشه جدید، دفتر بنی صدر «ائتلاف شورای ملی مقاومت» را برنامه ریزی کرد. تمام مخالفین نظام به جز سلطنت طلبان و حزب توده به آن دعوت شدند، تمام گروه ها، سازمان ها و احزاب مخالف با نظام، مخصوصاً ائتلاف غیر رسمی سازمان مجاهدین خلق یا چریک های فدایی خلق، پیکار،حزب دموکرات کردستان و کومله که با آن ائتلاف غیر رسمی خود، موفقیتی به دست نیاورده بودند، به ائتلاف شورای ملی پیوستند تا از این طریق به اهداف خود برسند.
بنی صدر با در دست داشتن قوه مجریه و جانشینی فرماندهی کل قوا به مخالفت با آن هایی پرداخت که نظام جمهوری اسلامی را می خواستند و در صدر گروه های مخالف خود، آیت الله دکتر بهشتی مسئول قوه قضائیه، آیت الله رفسنجانی مسئول قوه مقننه (مجلس) و آیت الله خامنه ای (امام جمعه تهران)؛ یعنی حزب جمهوری اسلامی را قرار داده بود و به آن ها حمله می کرد و جمهوری دمکراتیک اسلامی را تبلیغ می کرد. همچنین بر سر تعیین نخست وزیر، اختلافش با مجلس بالا گرفت، خلاصه آقای محمد علی رجائی به نخست وزیری تعیین شد، بنی صدر، بنای اختلاف با نخست وزیرش را گذاشت و در سخنرانی هایش می گفت، انقلاب از مسیرش منحرف شد. امام خمینی رحمهُ الله برای حفظ نظام نصیحت می کرد:
خدا می داند که من مکرر به این [بنی صدر] گفتم که آقا، این ها تو را تباه می کنند، این گرگ هایی که دور تو جمع شده اند و به هیچ چیز عقیده ندارند، تو را از بین می برند، گوش نکرد.
بنی صدر در هفدهم شهریور 1359 در سالگرد شهدای انقلاب، در میدان آزادی، برعلیه مخالفینش [[page 563]]سخنرانی تندی کرد که منجر به درگیری دو جناح شده بود، از طرف دیگر، دفتر بنی صدر، تلاش می کرد تا از مراجع جوان و بی نام و نشان حکم تکفیر امام خمینی را بگیرد؛ مسعود رجوی، رهبرسازمان مجاهدین خلق که بزرگترین حامی بنی صدر بود، با تکیه بر حرف شیخ علی تهرانی حکم تکفیر امام را داد. امریکا در کشورهای مسلمان از جمله عربستان، مراکش، مصر و عراق همین زمزمه را سر داده بود و تلاش می کرد تا از علمای آن دیار حکم تکفیر امام خمینی را بگیرد. در همین زمان (سی و یک شهریور1359) امریکا نقشۀ بعدی، یعنی حمله به ایران، از طریق صدام را به اجرا گذاشت. امام خمینی فرمود:
امریکا به تصور این که ملی گراها و منافقین و دیگر وابستگان چپ و راست او به زودی پاشنۀ سیاست انقلاب و حاکمیت نظام و ادارۀ کشور را به نفع او به حرکت درمی آورند چند روزی سیاست خوف و رجا را در پیش گرفت و به طرح و اجرای کودتا و اعمال سیاست فشار و ترویج چهره های وابستۀ خود و نیز به ترور شخصیت انقلاب و انقلابیون واقعی کشور پرداخت که خداوند مجدداً بر ما منت نهاد و در صحنۀ حماسی تسخیر لانۀ جاسوسان، مردم ایران برائت مجدد خویش را از امریکا و اذناب آن اعلام نمودند که دو باره امریکا همان تیغی که به دست محمدرضا سپرده بود، در کف صدام، این زنگی مست نهاد.
بنی صدر که جانشین فرمانده کل قوا بود، عوض انسجام بین نیروهای مسلح، عملاً موجب تفرقه و عدم اعتماد بین سپاه پاسداران و ارتش شده بود این امر موجب پیش روی نیروهای دشمن در خاک ایران شد. با وجود جنگ و از دست دادن قسمتی از ایران، بنی صدر توجه اش را بر حذف مخالفینش گذاشته بود، در روز عاشورا (28 آذر 1359) سخنرانی تندی بر علیه مخالفینش کرده بود، اوج این تندروی ها در سخنرانی چهارده اسفند 1359 بود که برای سالگرد فوت دکتر مصدق در دانشگاه تهران داشت. در این روز تمام گروه های مخالف نظام برای حمایت از بنی صدر در دانشگاه تهران جمع شده بودند، مخصوصاً شاخه نظامی سازمان مجاهدین خلق (میلیشاها) درآن جمع حضور داشتند، و همه آنها ایجاد درگیری را در دستور کار داشتند و درسخنرانی بنی صدر موج های ساختگی ایجاد می کردند و درگیری به راه انداختند. در این روز در چندین شهر همین درگیری را به وجود آوردند که این عمل منجر به تشکیل پرونده قضایی و رسیدگی دادستانی کل کشور، به اختلاف دو جناح (بنی صدر و حزب جمهوری اسلامی) شد.
بنی صدر به ائتلافش (شورای ملی مقاومت) تکیه کرده بود که بزرگ ترین گروه در این ائتلاف، سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی بود. این سازمان در همه احزاب و گروه های موجود در ایران و نهادهای جمهوری اسلامی، از شورای امنیت تا نهادهای تازه تأسیس و ارتش نفوذ داشتند و به شکل دو زیستی کار می کردند؛ یعنی هم نظام جمهوری اسلامی را می پذیرفتند، هم با بنی صدر برای دور زدن جمهوری اسلامی و رسیدن به جمهوری دمکراتیک تلاش می کردند و هم با تشکیل شاخه نظامی با اسلحه های غارت شده پادگان ها آمادۀ نبرد با نظام جمهوری اسلامی می شدند. [[page 564]]لذا تلاش می کردند از تضادهای درون حاکمیت بهره ببرند؛ به همین منظور با حمایت از بنی صدر و تحریکش، خود را به اهدافشان نزدیک می کردند، لذا در سراسر کشور با حزب اللهی درگیری راه می انداختند، تا جایی که سخنگوی دولت رسماً اعلام کرد: تمام این درگیری های خیابانی را سازمان مجاهدین خلق در سراسر کشور سازماندهی می کند.
سازمان مجاهدین خلق برای مظلوم نمایی، طی نامه ای به امام خمینی خواستار ملاقات مکرر برای تشریح مواضع خود شد و در همان نامه تلویحاً تحدید به قیام مسلحانه کردند که امام خمینی فرمود:
در آن نوشته ای که نوشته اید، در عین حالی که اظهار مظلومیت های زیادی کرده اید، لکن باز ناشیگری کردید و ما را تهدید به قیام مسلحانه کردید. ما چطور با کسانی که قیام مسلحانه بر ضد اسلام می خواهند بکنند می توانیم تفاهم کنیم؟ شما این مطلب را، این رویه را، ترک کنید و اسلحه ها را تسلیم کنید، و اگر می گویید ما به قانون در عین حالی که رأی نداده ایم، لکن سر به او می سپاریم و قبول داریم او را، به قانون شما عمل کنید و قیام بر ضد دولت، که بر خلاف قانون است و قیام مسلحانه که بر ضد قانون است و اسلحه داشتن که بر ضد قوانین کشور است، به اینها عمل کنید ما هم با شما بهتر از آن طوری که شما بخواهید عمل می کنیم، ما می خواهیم با آغوش باز همۀ گروه هایی که هستند، بپذیریم.
اختلاف بین بنی صدر و حزب جمهوری اسلامی بالا گرفت. برای حل اختلاف، هیئت حل اختلاف سه نفره، یعنی نمایندۀ بنی صدر، نماینده حزب جمهوری اسلامی و نمایندۀ امام خمینی، تشکیل و شروع به کار کرد. بعد از مدت کوتاهی بنی صدر با این هیئت نیز به مخالفت برخاست و برای حل اختلاف خواستار رفراندوم عمومی شد. مسعود رجوی در این مسیر برای تشویق و تهییج بنی صدر، به او نوشت:
برای خواسته هایت پافشاری کن، حکومتشان در داخل و بین الملل، اگر تتمه آبروی دارند منوط به شماست، و الا همه دنیا می دانند بدون شما حکومتشان چند هفته دوام نخواهد آورد.
انگار بنی صدر نیز باورش شده بود که در همدان طی سخنرانی گفت: در این لحظات جز استقامت هیچ راه دیگری برای نجات کشور نیست، سراسر ایران باید در مقابل تمایل شدید به استبداد مقاومت کند. در این زمان، عراق بخش وسیعی از خاک ایران را اشغال کرده بود؛ بنی صدر به عنوان جانشین فرمانده کل قوا، نه تنها نتوانست جلوی پیشروی دشمن را بگیرد، بلکه به خاطر ایجاد اختلاف بین سپاه پاسداران و ارتش، عملاً جلوی حضور نیروی خودجوش مردمی در مقابل دشمن را نیزگرفته بود و مسیر را برای پیشروی دشمن باز کرده بود. امام خمینی به خاطر کوتاهی بنی صدر در امور جنگ به ستاد مشترک نوشت: «آقای ابوالحسن بنی صدر از فرماندهی نیروهای مسلح برکنار شده اند». با عزل بنی صدر، سازمان مجاهدین خلق اعلامیه ای جنجالی برای حفظ جان رئیس جمهور صادر کرد. در [[page 565]]همین زمان جبهه ملی از مردم خواست تا ضد لایحۀ قصاص راهپیمایی کنند، در واقع همۀ گروه ها، احزاب و سازمان ها در زیر چتر بنی صدر، برای رسیدن به اهداف خود جمع شده بودند که امام خمینی فرمود:
من در طول مدتی که با رژیم منحوس پهلوی مقابله می کردم تکلیفم خیلی روشن بود، تشخیص داده بودیم که آن رژیم، رژیمی است که برخلاف مصالح اسلام و مسلمین مشغول کار هست... لکن مع الأسف ما الآن مقابل یک گروه ها و گروهک هایی هستیم که نه به طور صریح می آیند بگویند که ما اسلام را قبول نداریم و قوانین اسلام را قبول نداریم و جمهوری اسلامی را قبول نداریم تا باز ما تکلیفمان معلوم باشد و همان طوری که سابق عمل کردیم امروز هم عمل کنیم. و نه آن طور است که اینها سر جای خودشان بنشینند و به قوانین مملکت خاضع بشوند و به اسلام و قوانین اسلام خاضع بشوند. بین دو محظور الآن [هستیم].
با این سخنان امام خمینی رحمهُ الله مردم به خیابان ها آمده و بر علیه مخالفین نظام راهپیمایی کردند. بعد از این، سازمان مجاهدین خلق دست به خشونت بیشتری زد. در بیست و هشتم خرداد 1360 طی اعلامیه سیاسی ـ نظامی، رسماً وارد فاز مبارزه مسلحانه شد. امام خمینی رحمهُ الله فرمود:
بدانید که من نزدیک به یک سال برای حفظ آرامش کشور، آنچه را می دانستم نگفته ام. وقتی احساس کردم که خطر اساس جمهوری اسلامی را که با خون پاک هفتاد هزار شهید و بیش از یکصد هزار معلول بدست آمده را تهدید می کند، دیگر تاب نیاورده ام و درد دل کرده ام... منافقین امروز به عنوان طرفداران پر و پا قرص بعضی ها، اطراف آن ها را گرفته اند و به بهانه طرفداری از آن ها دست به انفجار و درگیری مسلحانه می زنند و هر روز در گوشه ای تشنج می آفرینند، همان ها بودند که از روز اول پیروزی انقلاب شعار انحلال ارتش را سر می دادند... امروز منافقین و جبهه ملی و حزب دمکرات و تمامی ضد انقلابیون دست در دست یکدیگر گذاشته اند تا انقلاب پاک ملت را نابود کنند.
مردم با شعار خمینی بت شکن، بت جدید را بشکن، وارد خیابان ها شدند، سخنوران ماهیت بنی صدر، احزاب و سازمان های ائتلاف با او (شورای ملی مقاومت) را افشا می کردند، مردم بر علیه بنی صدر راهپیمایی می کردند و رأی خود را باز پس می خواستند؛ صد و بیست نماینده مجلس طرح دو فوریتی بررسی کفایت سیاسی بنی صدر را به مجلس بردند، در روز سی خرداد 1360 مجلس طرح کفایت سیاسی بنی صدر را بررسی می کرد، در همین روز سازمان مجاهدین خلق بنی صدر را مخفی کرد و دستور به حملۀ مسلحانه و تظاهرات خشونت آمیز به نفع بنی صدر را صادر نمود، هدف آن ها در این اقدام عبارت بود از:
الف. تظاهرات به نفع بنی صدر و گسترش دامنه آن تا حد تظاهرات روزهای آخر عمر رژیم پهلوی؛
ب. فعال شدن هواداران سازمان مجاهدین در وزارتخانه ها، کارخانه ها و... و تصرف آن ها؛
[[page 566]]ج. به دست گرفتن قدرت نظامی کشور با کمک نیروهای نفوذی در ارتش و شاخه نظامی خود (ملیشیان)؛
د. براندازی نظام جمهوری اسلامی.
در آن شب به تمام اعضای سازمان مجاهدین خلق در سراسر کشور دستور داده شده بود که با هر سلاحی که در دست دارید به خیابان ها بریزید. در تهران از هفت نقطه این عملیات شروع شد و در تمام شهرهای بزرگ این اقدام صورت گرفت که در روز سی خرداد در تمام شهرهای بزرگ ایران درگیری بود که منجر به شهادت ده ها نفر و ضایعات و خسارت های زیادی شد. در مقابل آن ها، سپاه پاسداران و کمیته انقلاب اسلامی و هسته های مقاومت مساجد و انجمن های اسلامی این اقدام سازمان منافقین را درهم کوبیدند، و در روز سی و یکم خرداد 1360 ادامۀ بحث کفایت سیاسی بنی صدر در مجلس پیگیری شد و مجلس به عدم کفایت سیاسی بنی صدر رأی داد.
امام خمینی در اول تیر 1360 بنی صدر را از ریاست جمهوری عزل کرد. بنی صدر همراه با رجوی با لباس مبدل به وسیلۀ خلبان شاه، فراری داده شد، با این وجود امام خمینی آنها را به بازگشت، به آغوش اسلام، و اصلاح خطاهای خود نصیحت می کرد.
مرحلۀ سوم ترورهای اوایل انقلاب
بعد از عزل بنی صدر ترورها دوباره اوج گرفت. مسعود رجوی در پاریس همۀ مسئولان نظام جمهوری اسلامی را همکاران استبداد خواند و دستور ترور همه را صادر کرد. این ترورها توسط همۀ گروه های مخالف نظام که مسلح بودند صورت می گرفت؛ مخصوصاً اعضای سازمان مجاهدین خلق که توسط موسی خیابانی که در خانه تیمی مخفی شده بود و اعضای سازمان را هدایت می کرد؛ در روزهای اوائل تیر 1360 اعضای مسلح سازمان منافقین که اکثراً جوانان هفده تا بیست و دو سال بودند، درخیابان ها می گشتند و هر کس را که طرفدار انقلاب تشخیص می دادند، ترور می کردند. همچنین سازمان منافقین توسط نیروهای نفوذی خود دست به ترورهای گسترده شخصیت های برجسته نظام زد که از جمله آن ها انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر 1360 توسط فردی به نام کلاهی که از طرف سازمان مجاهدین خلق در حزب جمهوری اسلامی نفوذ کرده بود، صورت گرفت که در این انفجار آیت الله دکتر بهشتی مسئول قوۀ قضائیه با هفتاد و دو تن از چهره های برجستۀ نظام به شهادت رسیدند. در هشتم شهریور 1360 نیز فردی به نام کشمیری ـ که از طرف سازمان مجاهدین خلق به نخست وزیری نفوذ کرده بود ـ دفتر نخست وزیری را منفجر کرد که رئیس جمهور آقای محمد علی رجائی و نخست وزیر دکتر باهنر به شهادت رسیدند. در همین ایام آیت الله قدوسی، دادستان کل کشور؛ آیت الله صدوقی، امام جمعه یزد؛ آیت الله اشرفی اصفهانی، امام جمعه کرمانشاه؛ آیت الله دستغیب، امام جمعه شیراز؛ آیت الله مدنی، امام جمعه تبریز ـ که همه اینها نماینده امام در همان استان ها بودند ـ و دکتر آیت و آقای هاشمی نژاد و... ترور شدند.
[[page 567]]گستردگی ترور آن قدر زیاد بود که در تیر 1360 به طور متوسط روزی سه ترور از سوی سازمان منافقین گزارش می شد که در مجموع پانصد نفر به شهادت رسیدند. این ترورهای گسترده، آن هم در زمان اوج جنگ ایران و عراق، مسئولین نظام را بر آن داشت که برای حفظ جان شهروندان و آرامش کشور و قرار دادن جنگ در یک جبهه، دست به شدت عمل در مقابل گروه های مسلح بزنند. به همین منظور امام خمینی از مردم خواست تا هر گونه اطلاعی در مورد خانه های تیمی دارند به مقامات نظامی و انتظامی برسانند، به دنبال این اقدام، هر روز خانه های مخفی و تیمی گروه های مخالف نظام مخصوصاً سازمان مجاهدین خلق کشف می شد و به همان اندازه از دامنه ترورها کاسته می شد؛ به طوری که سه ترور در هر روز در تیر ماه 1360 و 375 عملیات در شهریور 1360، به پنجاه و شش عملیات در آبان 1360 و بیست و دو ترور در آذر 1360 و چهارده عملیات در دی 1360 و پنج ترور در بهمن 1360 کاهش یافت. تا این که در هیجده بهمن 1360 مقر فرماندهی سازمان منافقین در منطقه ارمنی نشین تهران شناسایی و محاصره شد که با سه ساعت درگیری مسلحانه، موسی خیابانی (فرد شماره دو سازمان) با همسرش و اشرف ربیعی همسرمسعود رجوی و مقدم (فرمانده نظامی سازمان) کشته شدند. بعد از آن، ترور در ایران به حداقل رسید؛ برای نمونه در سال 1362 در مجموع چهار عملیات تروریستی در ایران انجام گرفت و بعد از آن هر ساله از دامنه ترور کاسته تر شد.
نتیجه
بهتر است نتیجه را به دست معمار انقلاب بدهیم، هر چند در یازده تیر 1360 چنین مطالبی را فرمود، ولی سخن امروز و وظیفۀ امروز ما را در مقابل ضد انقلاب بیان نموده اند. امام خمینی فرمود:
یک جریانی از اول نهضت و از اول انقلاب در مقابل انقلاب در کار بود، مسأله اتفاقی نبود که افراد مؤثر را، افرادی که برای این ملت سرمایه بودند، یکی بعد از دیگری یا شهید کردند یا خواستند شهید کنند و خداوند حفظ کرد... مسأله ای بود که از اول که این انقلاب یک شکلی به خودش گرفت، از آن وقت شروع شد به این مسائل... این یک مسأله ای بود و یک جریانی. این جریان هست همراه با این انقلاب همزاد با این انقلاب،... الآن هم هست و بعدها هم خواهد بود... مسائل امریکاست و اسلام، جریان، جریان امریکایی در مقابل اسلام. از همان اول، از همان وقتی که احساس این شد که شاه باید برود، از همان وقت بختیار می آید و بختیار از یک گروه ملی گرا. مِن باب احتیاط هم آن ها می گویند که دیگر او از حزب ما و از جبهه نیست، این احتیاطی بود که کردند که اگر او کنار رفت، باز جبهه ای در کار باشد. از همان وقت که دیگر اساس سلطنت سست شد، این جریان در کار افتاد. همان وقت که من در پاریس بودم این جریان شروع شد. همان وقت هم می خواستند که شاه را نگه دارند، به اسم این که او سلطنت کند نه حکومت، با این اسم می خواستند حفظش کنند... از اول یک جریانی منسجم شده... در کار بود و ما درست توجه به آن نداشتیم، کم کم هی مطالب معلوم شد، کم کم خودشان را لو دادند و رسید به اینجا که من هر چه جدیت کردم که نرسد به اینجا، رسید. نه از [[page 568]]باب این که به این ها اعتمادی داشتم، از جهات دیگری که به خود آقایان گفتم حالا رسیده جریان به اینجا که... [با] اصل جمهوری اسلامی که با آن مخالفت می شد و بعدش مجلس خبرگان و بعدش مجلس شورای اسلامی و بعدش دولت و بعدش قوه قضایی، که با همه مخالفت می شد... یک جریانی بود که باید افراد متعهد نباشد، اگر شد آنها را از صحنه بیرون کنند و منعزل کنند... این یک جریانی بود و هست که می خواهند این کشور را با آن جریان بکشند به طرف امریکا، خوب اگر به طرف امریکا کشاندند شوروی هم شریک است، امریکا تنهایی نمی تواند، باید با هم باشند و این جریان بالفعل هست؛ آن طور مسائل یکی یکی گذشت و از آن، طَرْفی نبستند. از این کشتار دسته جمعی که در تاریخ پارلمان ها و دولت های دنیا کم نظیر، یا بی نظیر است، از این هم فایده ای نبردند... ملت ما امروز تکلیفش این است که... چشم و گوششان را باز کنند و رفت و آمدهای آنها را کنترل کنند.
ملت ایران با این فرامین امام خمینی به یاری دولت شتافتند و تمام گروه های مسلح مخالف نظام را شناسایی کردند و پرونده های آنها را بستند. برای نمونه پروندۀ بزرگ ترین گروه مسلح ضد انقلاب، یعنی سازمان منافقین در سال 1360 و پروندۀ حزب توده در سال 1362 بسته شد که در واقع پروندۀ همۀ ضد انقلاب های مسلح بسته شد. یعنی پرونده ترورهای گستردۀ امریکایی برای زمینه سازی کودتای افسران جوان، بسته شد.
کتاب نامه
1. 275 روز بازرگان، مسعود بهنود، تهران، علم، 1377.
2. اسناد لانه جاسوسی امریکا، دانشجویان پیرو خط امام، تهران، جهان کتاب، 1379.
3. ایران از دیکتاتوری سلطنتی تا دین سالاری، محمد مجد، ترجمه حسن مفتخری، تهران، باز، 1380.
4. بزهکاری بین المللی، آندرو بوسار، ترجمۀ نگار رخشانی، تهران، گنجینه دانش، 1375.
5. تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1375.
6. تجزیه و تحلیل جنگ ایران و عراق، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، 1383.
7. تحولات سیاسی اجتماعی بعد از انقلاب اسلامی در ایران، یحیی فوزی، تهران، عروج، 1384.
8. ترورهای سیاسی در تاریخ ایران، علی بیگدلی، تهران، سروش، 1377.
9. خاطرات سیاسی دکتر کریم سنجابی، کریم سنجابی، تهران، صدای معاصر، 1381.
10. خلاصه ای از امریکا و براندازی جمهوری اسلامی ایران (توهّم یا واقعیت؟)، کامران غضنفری، تهران، مؤلف، 1381.
11. [[page 569]]دولت موقت، خیرالله اسماعیلی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1380.
12. روز شمار انقلاب اسلامی، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1378.
13. سقوط شاه، جان گروگان ها و منافع ملی (خاطرات برژنسکی)، ترجمۀ منوچهر یزدانیار، تهران، کاوش، 1362.
14. شاه اسماعیل اول، منوچهر پارسا دوست، تهران، شرکت سهامی انتشارات، 1375.
15. شصت سال خدمت و مقاومت (خاطرات مهندس مهدی بازرگان)، غلامرضا نجاتی، تهران، رسا، 1377.
16. صحیفه امام، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، 1378.
17. غائله چهاردهم اسفند 1359، عبدالکریم موسوی اردبیلی، تهران، نجات، 1377.
18. فرهنگ علوم سیاسی، غلامرضا علی بابایی و بهمن آقایی، تهران، نشر ویس، 1360.
19. فرهنگ کامل انگلیسی ـ فارسی، عباس آریانپور کاشانی، تهران، امیر کبیر، 1383.
20. فرهنگ معاصر، (فرانسه ـ فارسی)، محمدرضا پارسایار، تهران، فرهنگ معاصر، 1382.
21. قتل های سیاسی و تاریخ سی قرن ایران (از کوروش تا محمدرضا)، جعفر مهدی نیا، تهران، پاسارگاد، 1381.
22. لغت نامه دهخدا، علی اکبر دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1373.
23. مأموریت مخفی هایزر در تهران (خاطرات هایزر)، ترجمه: سید محمد حسین عادلی، تهران، رسا، 1365.
24. مبانی مشروعیت در نظام ولایت فقیه، مصطفی کواکبیان، تهران، عروج، 1378.
منبع: دفاع مشروع، بررسی فقهی مسئلۀ ترور از دیدگاه امام خمینی(س)، ص 549.
[[page 570]]