انقلاب امام(س) در گام سوم

آیت الله سید حسن خمینی

نام بلند پیشوای همیشه جاوید انقلاب اسلامی «حضرت امام خمینی(س)» به یقین همواره بر تارک صحیفۀ انسانیت خواهد درخشید. شمع فروزانی که در شب دیجور ستم، روشنای خلوت غم گرفتۀ اسلام و مسلمین شد و آفتابی که از مشرق قلوب آزادگان پس از انتظاری هزار ساله بردمید و خلقی را به حقیقت نورالانوار راهبر گردید. و از این روست که ایران و اسلام در جهان معاصر از نام بلند او جدا نمی باشد و در هر ذکری نام زیبای او پیامد حیات مجدد اسلام در قرن معاصر است و هر کجا که اسمی از ایران و ایران زمین به میان می آید، ایشان و انقلابشان حضوری آشنا دارند. چرا که انقلاب ایران، حیات بخش سرزمینی بود که از سرمای ظلم و جهل در خوابی عمیق فرو رفته بود، و اکنون امیدبخش جهانی است که گرمی از این کانون امید می گیرد، و در انتظار نتایج این سحر رستاخیز بزرگ اسلامی است و لذا انقلاب اسلامی ایران زیباترین کلام در گوش خستۀ دنیای غم گرفته و خاموش امروز است و نام خمینی فریاد بیدارباش نسل حاضر است و از همین روست که انقلاب امام دریچۀ پیامی است فراگیر و جهان شمول که آیندهۀ نزدیک را در افق بی کران اسلام روشن می سازد و خورشید این نهضت اسلامی می رود تا در مقیاسی وسیع تر به انقلاب بزرگ  اسلام و انقلاب بزرگ دین مداری در گوشه گوشۀ این ارض واسعه تبدیل شود.

و اکنون برآنیم تا در این مختصر از زاویه ای دیگر انقلاب اسلامی ایران را که دستاورد بزرگ آن حماسه سرای بی مانند است به تماشا بنشینیم.

انقلاب سال 1357 سه حیثیت دارد؛ انقلاب سیاسی، انقلاب اجتماعی و انقلاب تاریخی. انقلاب سیاسی، انقلابی است که تنها ساختار سیاسی نظام موجود را تغییر می دهد البته از جمیع خصوصیاتی که یک انقلاب داراست برخوردار می باشد و لذا کودتا یک انقلاب سیاسی به حساب نمی آید. «انقلاب» جنبشی است که بتواند نظام حاکم سابق را از میان بردارد و چون دارای شرایط مخصوصی است، هر تغییر ساختار سیاسی را نمی توان انقلاب نامید. در هر جنبشی پیش از هر چیز یک نوع نارضایتی و مطلوب ندانستن وضع موجود می بایست در جامعه موجود باشد و در قدم دوم، سردمداران جنبش می بایست دست به کار فرهنگی و ساختن انسانهایی آمادۀ عمل بزنند و به عبارت دیگر پس از آنکه جامعه دارای زمینۀ اجتماعی مناسبی بود می بایست در جامعه باور همگانی مناسب موجود باشد و در مرحلۀ سوم باید امید به تغییرات که زاییدۀ قوت عاملین جنبش و ضعف نظام موجود است در بستر جامعه وجود داشته باشد و در پایان، سازماندهی و تشکیلات جنبش می بایست حرکتی منظم داشته باشد. پس انقلاب سیاسی اگر به تحول اجتماعی نیانجامد، تغییر مشروط ساختار سیاسی یک کشور بدون تغییر در ساختار اجتماعی آن جامعه است.

انقلاب ایران مسلماً یک «انقلاب سیاسی» است چرا که یکی از اثرات آن تغییر ساختار سیاسی جامعه می باشد، اما این نکته حایز اهمیت است که همواره برای کارشناسان غربی که پیش از پیروزی انقلاب، وضع اجتماعی جامعه را مورد بررسی قرار می دادند، ظهور یک انقلاب سیاسی بعید می نمود، چرا که به تصور آنان گام چهارم برای پیروزی هر جنبش، یعنی سازماندهی و تشکیلات در جامعۀ ایران موجود نبود و گام سوم یعنی امید به تغییرات بسیار کم رنگ و نامناسب می نمود و این بدان جهت بود که سیستم روحانیت شیعه از دیدگاه آنان ناشناخته است.

در یک نظام صحیح اجتماعی که از دیرباز در جامعۀ مذهبی ما دایر است، همواره به صورت ناخودآگاه و یا آگاهانه، روحانیت دارای تشکیلاتی بسیار کارآمد بوده است؛ تشکیلاتی که از میان توده های مردم می جوشد و به واسطۀ عشق ایشان به اهل ـ  بیت و به خصوص سیدالشهدا (ع)، کانونهای بزرگ و همواره آماده ای را فراهم می  آورد و از این روست که انقلاب ما از محرم 1357 رنگ جدیت به خویش می گیرد و شاید  این جملۀ امام که «محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است» [1] اشاره دقیق به این نکته باشد و از همین جا پایه و اساس جملات عدیدۀ امام دربارۀ سیاسی بودن عزاداری ها و مرثیه سرایی ها معلوم می گردد[2] و لذا می بینیم وقتی این تشکیلات دامنه دار روحانیت به اشارۀ مغز بیدار امت اسلامی حرکت خویش را آغاز می کند، قوی ترین نهاد مبارزه را پی می ریزد و باعث می شود روح امید به آینده و امید به تغییرات در جامعه دمیده شود.

حضور صمیمانۀ روحانیت در جامعه ای که ایشان را با آغوش باز می پذیرد، بستر مناسبی است که هر نوع مبارزه از آنجا شکل گیرد و اصولاً بزرگترین مشکل انقلابها همین مرحلۀ سازماندهی و تشکیلات سیاسی است چه این که انقلابها و جنبشها همگی تا این مرحله به راحتی پیش می آیند ولی در مرحلۀ چهارم که شکننده ترین مرحله در مراحل جنبشهاست، اختلافات درون گروهی و ضربات نظام حاکم، مانع از به ثمر رسیدن انقلاب می شود. نمونۀ آن جنبش ملی شدن صنعت نفت است که اختلافات مرحوم آیت الله کاشانی و دکتر مصدق آن را به بیراهه برد و حرکتهای مسلحانۀ شبه نظامیان در پیش از پیروزی انقلاب که به راحتی توسط ساواک مهار شد. اما از آنجا که نظام و تشکیلات روحانیت، نظامی است مبتنی بر اعتقاد قلبی، از دو عارضۀ فوق در امان است، در پیشگاه مأمومین، کلام  امام حجت شرعی است و لذا اختلافات درون گروهی هیچگاه عارض نمی شود و هیچ تشکیلات مخفی در کار نیست تا توسط کسی منهدم شود.

در سازمان سنتی روحانیت تشکیلات زیرزمینی و نامعلوم بودن نحوۀ حضور در جامعه منتفی است و بر عکس، در این نظام، روحانیت در متن جامعه زندگی می کند و در میان توده های زجر کشیده به مبارزه ادامه می دهد. پس اولاً به واسطۀ ناشناختگی مکانیزم ساختاری سازماندهی و ثانیاً وحدت ایدئولوژی و تقوای اجتماعی که معلولی از ایدئولوژی شیعه است، انقلاب اسلامی ایران در بستری مناسب رشد می نماید و حضور قاطعانۀ امام هر مشکلی را پیش از آنکه بال و پر گیرد از میان برمی دارد و این مرحله از انقلاب اسلامی در روزهای پایانی بهمن 1357 در میان شور و نشاط زایدالوصف مردم و با قدرت الهی به بار می نشیند و نظام سیاسی سابق سرنگون می گردد.

نوع دوم انقلابها، «انقلاب اجتماعی» است؛ انقلابی که علاوه بر تغییر ساختار سیاسی، ساختار اجتماعی نظام سابق را نیز تغییر می دهد. به عبارت دیگر انقلاب اجتماعی علاوه بر تغییر ساختار سیاسی، نوع نظام حاکم را نیز تعویض می کند و ساختار اجتماعی جدیدی را پی می ریزد و روابط اقتصادی، فرهنگی و سیاسی نوین را مطرح می سازد و انقلاب اسلامی ایران چنانکه گذشت علاوه بر سیاسی بودن، یک انقلاب اجتماعی است، چرا که نوع حکومت سلطنت مشروطه را به نظامی اسلامی مبتنی بر اندیشۀ بلند امام راحل یعنی «ولایت فقیه» تبدیل کرده است. انقلاب اجتماعی ما انقلابی است که ریشه در عقاید مذهبی جامعۀ اسلامی دارد و اساساً انقلاب سیاسی ایران معلول انقلاب اجتماعی است چرا که روحانیت به عنوان رهبران اصلی این انقلاب، حاکمیت را در اذن خدا می دانستند و لذا به واسطۀ عقیدۀمذهبی خویش در زمان غیبت، آن را در کف با کفایت ولایت فقیه می خواستند. پس اگر در جامعۀ ما تغییر سیاسی دیده می شود، معلول تغییرات ساختاری اجتماعی است که به تبع نوع حکومت، حاکمان نیز تغییر می کنند. و لذا در پرتو چنین تفکری امام به عنوان عارفی واصل که پای بند به وظیفۀ شرعی است، قدم در راه اصلاح ساختار اجتماعی نظام موجود می گذارد و با پیروزی انقلاب، نظام اجتماعی متناسب با فرایض اسلام را پی ریزی می کند؛ نظامی که فرهنگ عمومی جدیدی را می طلبد و منابع اقتصادی و سیاسی را به گونه ای نوین توزیع می کند و در قشربندی اجتماعی، تحولی شگرف و بنیادین ایجاد می نماید و در نتیجۀ تغییرات ساختاری فوق، طبیعی است که مدیران جدیدی را با اندیشه سیاسی و فرهنگی جدید بر مسند حکومت می نشاند و اصولاً در انقلابهای ایدئولوژیکی که به پیروزی سیاسی رسیده اند، حضور فرهنگی و نیاز به تغییراتی در دامنه فرهنگ عمومی جامعه پیش از پیروزی سیاسی حاصل می شود. به این معنا که حرکت های سیاسی پیش از آنکه وارد مراحل پایانی خویش شوند، در بستر جامعه ای رشد می کنند که به یک اندیشه دل بسته است و همان اندیشه و فکر است که زمینۀ مساعد اجتماعی را برای تسریع در حرکت سیاسی فراهم می سازد و در مراحل انحطاط، ابتدا آن اندیشه و ارزشهای اولیه از بین می رود و در باور جامعه کم رنگ می شود و بعد آن حرکت سیاسی به انتهای حیات خود می رسد و لذاست که مقابله با تهاجم و شبیخون فرهنگی دشمنان به عنوان اولویتی همیشگی برای نظام سیاسی ما محسوب می شود. چرا که حیات سیاسی انقلاب ما آن گاه در معرض تهدید قرار می گیرد که اندیشه ای که علت آن بوده است در معرض تردید قرار گیرد. مخصوصاً با توجه به نظام مذهبی جامعۀ ما که حضور در صحنۀ سیاست را تنها بدان علت تحمل می کند که آن را عبادت محسوب می نماید. و  اکنون که ما پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سایۀ حکومت اسلامی نشسته ایم، شاهد آن هستیم که انقلاب ایران در هر دو جنبۀ انقلابی خویش به پیروزی رسیده است و ساختاری را متناسب با وضعیت مطلوب جامعه فراهم آورده است و لذا اینک انقلابهای سیاسی و اجتماعی امام به پایان رسیده و نظام های سیاسی و اجتماعی جدیدی جایگزین آن گردیده است. [3] اما این بدان معنا نیست که انقلاب امام به پایان خود نزدیک شده باشد، بلکه بُعد سوم انقلاب امام که «انقلاب تاریخی» یا به عبارت دیگر انقلاب دوران ساز است، از این پس رخ می نماید. انقلابی که بتواند مسیر تاریخ را از بستری نامناسب و نکوهیده به شاهراه هدایت برگرداند و چنین انقلابی هدف اصلی و علت غایی فعالیت های اجتماعی آن عارف کامل بوده است. در دیدگاه یک عارف کامل، سلوک دارای چهار مرحله است که آخرین آن همراه بردن خلقی به سوی بارگاه حضرت ذوالجلال می باشد.

در این دیدگاه، عرفان مثبت، عرفانی است که عارف را در بستر هدایت جامعه و بر مسند تأثیرگذاری ببیند. عارفی به عنوان یک «عارف حقیقی» نامیده می شود که از مجاز انانیت وارهد و آن گاه خلقی را همراه خویش به ساحت قدس حقیقت حقۀ صرفه اصلیه رهنمون شود و امام که از چشمه سار زلال این تفکر سیراب است از انقلاب ایران به عنوان مرحلۀ چهارم سلوک خویش سود می جوید و از آنجا که در دیدگاه اسلام هر کجا ندای مسلمانی و فریاد دادخواهی مظلومی شنیده می شود، آن سرزمین پایگاه اسلام و آن زمان عاشورایی دگر است، هرگز یک عارف کامل به ملیت و ناسیونالیزم بسنده نمی کند. و این نه بدان معناست که سرزمین آبا و اجدادی، حدود و ثغوری پوچ و بی مقدار است بلکه بدان معناست که سرزمین حقیقی هر مسلم پیش از آنکه مرزهای جغرافیایی باشد، وسعتی به اندازۀ فریاد دادخواهی مسلمانان و در بندکشیدگان عالم دارد و از همین روست که انقلاب امام در حقیقت یک انقلاب تاریخی است. انقلابی برای احیاء تفکر اسلامی و در نگاهی وسیعتر، احیاء دین مداری، دیانت سالاری و حیات دوباره بخشیدن به تفکر دینی. و اگر انقلاب سیاسی و انقلاب اجتماعی در محدودۀ جغرافیای کشور پهناور عزیزمان نمود پیدا می کند، تنها به واسطۀ ملازمه ای است که میان حکومت جامعۀ اسلامی و احیاء تفکر دینی در کل جهان موجود می باشد.

به عبارت دیگر اینترناسیونالیسم اسلامی از دیدگاه امام منافاتی با حکومت های ملی ندارد ولی حکومت های خاص هرگز نباید به ناسیونالیسم های مانع تبدیل شوند که در این صورت هدف غایی نظام توحیدی اسلام را به مخاطره می اندازد و در این دیدگاه فرهنگ های محلی هرگز هم عرض فرهنگ عام اسلامی نیستند بلکه موضوعی برای آن دستورات الهی می باشند. و اسلام یک دین حکومتی است که دستورات خویش را در متن فرهنگ های پیراسته شده از خرافات و کژی ها، برنامه ریزی می کند و این کلام آن گاه رنگ و بوی حقیقی خود را می گیرد که نقش زمان و مکان را در اجتهاد، یعنی در کلیشه اوامر شارع دخالت دهیم که خود حدیث مفصل و دفتر همواره گشوده ای را می طلبد.

پس انقلاب حقیقی امام، انقلابی دوران ساز بر مبنای یافته های یک فقیه جامع و عارف کامل است که وجود خارجی فردا را آن سان می طلبد که در وجود ذهنی خویش تصویر کرده و از قاموس فرهنگ متعالی اسلام برداشت نموده است. از زمره انقلابهای تاریخی دنیا که عبارتند از انقلابهایی، با پیامی برای کل جامعۀ بشری و نوعی جدید از جهان بینی برای جامعۀ در بند کشیده، می توان از انقلاب فرانسه و انقلاب روسیه نام برد که این هر دو داعیه دار جهان بینی و به تبع آن ایدئولوژی نوینی برای جامعۀ فردای بشری هستند.

اما در دیدگاه انقلاب تاریخی امام، فردای بهتر در گرو بازگشت به اصالتهای انسانی، اخلاقیات فراموش شده امروز جامعۀ جهانی، خلوص و تقوای اجتماعی می باشد و در این دیدگاه که دنیا را مزرعه ای برای آخرت می داند، حیات این جهانی مقدمه ای است برای حیات جاودان. و حیات دنیوی تنها وقتی به صحت و سلامت حقیقی خویش دست می یابد که مقدمه ای باشد برای رسیدن به آرامش اخروی و لذا وقتی می توان نظام موجود بر جامعۀ بشری را نظامی متعالی دانست که به مقدمیت آن یقین پیدا کرده باشیم و یا اگر محدوده علم و یقین را ضیق می یابیم به ظنونی عمل کنیم که دلایلی یقینی بر حجیت آنها یافته ایم. و از آنجا که جهان را نظامی منظم می دانیم که اگر یک ذره را از جای برگیریم، همۀ عالم سراپای از هم فرو می ریزد. در تفسیر صحت و سلامت محتاج نگاه تیزبین شارعی هستیم که مصالح و مفاسد را بدانسان که در حقیقت محض نهفته است باز شناسد و بر جامعه عرضه کند و از این رو جامعه ای را سالم و صحیح می دانیم که امور خویش را به مستندات مکنون غیبی تدوین کند. و در ضمن معتقدیم که دین علاوه بر حکم تشریعی که محمولات حرمت و حلیت را بر موضوعات بار می کند، حکم وضعی هم دارد، به عبارت دیگر دین علاوه بر ارتباط معنوی فرد با خدا، در مورد مشکلات و برنامه های اجتماعی هم حکم دارد و به صورت ابتدا به ساکن مبانی اقتصادی و سیاسی خویش را منجز می کند، علاوه بر این که مبانی موجود در جامعه را که مقبول می شناسد، امضا می نماید. و از این روست که تفکر دینی که در نگاهی صحیح تر، تفکر اسلامی است به عنوان قانون همیشه ماندگار امام در انقلاب تاریخی آن عزیز موجود می باشد. برخلاف آنچه در نگاه اول به ذهن می آید جامعۀ اسلامی جامعه ای است که رو به آینده دارد.

مکتبهای انسانی را چندین نوع می توان تفسیر کرد. مکتبهایی که واپس گرا و مرتجع اند و اینان کاملترین نقطۀ حیات بشر را در پشت سر خویش می یابند و لذاست که مدعی بازگشت به ادوار سابق تاریخی می باشند و مکتبهایی که جامعۀ بشری را دارای نوساناتی سینوسی در  محور زمان می دانند و معتقدند هر از چند گاهی جامعه های انسانی افول و یا صعود می کنند و تصویرهای دیگری که از حوصلۀ این مقاله خارج است.

اما در دیدگاه انقلاب تاریخی امام، دولت کریمه، دولتی است که به دستان با کفایت محیی عالم بشریت تحقق خواهد یافت و حکومت صدر اسلام اگر چه دارای محاسن بسیاری است، لکن جامعه ای کامل نمی باشد و لذاست که در جهان بینی دینی، مصلحی خواهد آمد که نمودار تکامل بشریت را به بالاترین نقطۀ انسانی خویش رهنمون می شود و لذاست که انقلاب دوران ساز امام رو به آیندۀ درخشان اسلام دارد و هرگز جامعه ایده آل خویش را در پشت سر نمی یابد، اما این نه بدان معنی است که از گذشتۀ خویش گریزان باشد بلکه بدین معنی است که در عین وامدار بودن به گذشتۀ افتخارآمیز خویش، ادوار ماضی را دارای نقصانهایی می یابد که باید در آینده، جامعۀ اسلامی را از آن پیراست و این نکته ای است از تعالیم الهی مکتب تشیع که در آیین انقلاب امام ظاهر گردیده است.

از آنچه گذشت دانستیم که در اندیشۀ امام، حکومت تنها بدان جهت مقدس است که حقیقتی را واگوید و جامعه ای را به کمال رهنمون شود. و این نیست مگر بازگشت به اصالتهای انسانی و فطرت پاک الهی که همواره مبدأیی را می جوید و رو به سوی معادی دارد. فطرتی که پیش از هر چیز خویشتن را محتاج آیینی خردمندانه می داند که از نزد حکیمی خردمند بر لوح جان او نقش بسته باشد، فطرتی که زمینه ساز اخلاقیات انسانی و حیاتی زیبا و دلپذیر است و این نیست مگر در سایۀ عمل به تفکر دینی که ریشه در مُودای عقل عملی دارد. و اساساً منابع فقه شیعه چهار دسته اند که سه دسته بیانگر احکام رسول خارجی – صلوات الله و سلامه علیه – هستند و دستۀ چهارم یعنی عقل که بیانگر دستورات رسول باطنی است: «لله علی الناس حجتان». و این عقل چنانکه در جایگاه خود تنقیح گردیده است همان عقل عملی و به تعبیری رساتر همان فطرت سالمی است که حجیت سه دستۀ دیگر از منابع فقیه هم به وسیلۀ او ثابت شده است.

پیام تاریخی انقلاب امام، بازگشت به منابع عقلی و نقلی فقه اسلامی است، بازگشتی که در محیط زمان نیست تا ارتجاع نام گیرد، بلکه در محدودۀ نفس است که رجوع به کمال لقب می یابد. و از این روست که احیاء تفکر دینی احیاء فطرت پاک انسانهاست و رجوع به فطرت رساترین پیام انقلاب تاریخی امام است. انقلابی که در آغاز راه خویش می باشد و از این پس این وظیفه ای است بر دوش مأمومین آن امام که پرچم انقلاب دوران ساز را بر بلندی عزت و افتخار به اهتزاز درآوردند. و پیام حقیقی انقلاب ایران را در گوش جهانیان طنین انداز کنند. پیامی که صدور انقلاب امام در گرو اعلام آن است و حیات انقلاب امام جز با صدور آن میسر نیست و در همین راستا باید همواره بستر مناسب چنین تفکری را در جامعه آماده کرد و زمینه های مناسب موجود را حفظ نمود. و در این نگاه است که حرم مطهر امام به عنوان کعبۀ آمال مسلمانان و کانون فریاد آرمان خواهی نقش حقیقی خویش را می یابد و در همین تفکر است که حرکت مسلمانان عزیز در فلسطین به عنوان پرچمداران خیزش جهانی اسلام معنای واقعی می یابد و با چنین نگاهی است که روح بیداری اسلامی در کالبد جهان خسته دمیده می شود و در زمانه ای که جز جهل و خرافه معبودی پرستش نمی شود، فریاد اسلام از قلب اروپا بلند می گردد و با چنین مقیاسی است که روح دین مداری حتی در آیین های غیر اسلامی از دم گرم مسیحای امام دمیده شده است. و در چنین نگرشی، اگر نظام های سیاسی و اجتماعی جمهوری اسلامی در جهت نیل به هدف متعالی انقلاب دوران ساز قرار نگیرد، علت  غایی انقلاب امام به فراموشی سپرده شده است. و چون در نگاه فلسفی علت غایی، در حقیقت علت فاعلیت فاعل است لذا به فراموشی سپرده شدن روح انقلاب امام از بین رفتن نظام های سیاسی اجتماعی آن بزرگوار را در پی دارد و حیات سیاسی و اجتماعی نظام موجود ریشه در دوام انقلاب امام و تداوم انقلاب تاریخی ایران دارد.

از همین روست که در طول زندگانی انقلابی امام، هیچ گاه آن عارف واصل را محصور در حصارهای جغرافیایی و تاریخی نمی یابید. حکم قتل سلمان رشدی نمونه ای است که همواره یادآور پیام آسمانی آن یگانۀ دوران است. «حزب مستضعفین جهان» [4] پیام روشن آن فقیه آگاه می باشد. و این فریادها که در نظام سیاسی اجتماعی جمهوری اسلامی از امام شنیده می شود، طنین انقلاب همیشه جاوید امام برای نیل به احیاء تفکر دینی است.

در نگاهی دقیق، انقلاب تاریخی امام متشکل از دو پیام است، احیاء دین مداری به عنوان جنس و احیاء تفکر اسلامی به عنوان فصل و لذاست که «احیاء هر نوع تفکر دینی» اگر چه تمام هدف این انقلاب نیست ولی از این انقلاب برخاسته است. و لذا انقلاب امام در نگاه توحیدی خود به احیاء هر نوع آیین غیر خرافی می پردازد و در نگاه جامع خویش احیاء تفکر اسلامی را مطرح می سازد و لذا اگر پیام حقیقی و تام انقلاب امام، تبدیل به احیاء هر نوع تفکر دینی شد باید آن را معلول درک ناقص مخاطبین و یا دگماتیزم مذهبی صاحبان اندیشه غیر اسلامی دانست.

با ذکر نکته ای این مقاله را به پایان می بریم:

هرگز نباید فراموش کرد که انقلاب ما جز با  دست عنایت حق تعالی به پیروزی نرسید و جز در ظل توجهات حضرت احدیت جل جلاله راه به کمال نبرد و از این پس نیز نخواهد برد. این نکته ای است که در جای جای کلام امام و زندگانی آن بزرگوار مشهود و ملموس است و  انقلابی را که حاصل تلاش امت و امام می باشد تنها باید با نگاه عارفانه و خداشناسانه به تحلیل نشست و هرگز نباید دست مدد الهی را در فراز و نشیب آن نادیده گرفت. و هرگز نباید پای بند حصارهای علمی شد چه آنکه نه پیروزی انقلاب با محاسبۀ محاسبه گران میسر شد و نه دوام آن در سایه تدابیر مدرسه ای میسر است و آنچه این نهضت را تا به امروز پیش آورده و از این پس نیز آن را ادامه خواهد داد: ایمان سرشار، توکل عظیم، لطف الهی و پیوند ناگسستنی امت و امام بوده است. و اینها اگر چه در قالب های علمی قابل توجیه است اما با قالب های علمی پدید نیامده است. این نه بدان معنی است که قواعد علوم انسانی کارآمد نیستند و کارآیی ندارند بلکه بدان معنی است که تمام العله نمی باشند و در مسیر تکامل جامعۀ بشری، دست توانا و چشم بینا و عقل فعالی همواره کمک کار و معین اولیاء الله بوده است چنانکه آن بزرگوار می فرماید:

«ما عقب ماندگان و حیرت زدگان و آن سالکان و چله نشینان و آن عالمان و نکته سنجان و آن متفکران و اسلام شناسان و آن روشنفکران و قلم داران و آن فیلسوفان و جهان بینان و آن جامعه شناسان و انسان یابان و آن همه و همه، با چه معیار این معما را حل و این مسأله را تحلیل می کنند که از جامعه مسمومی که در هر گوشه آن عفونت رژیم ستمشاهی فضا را مسموم نموده بود، بازار و مغازه هایش مسموم، خیابان و گردشگاه هایش مسموم، مطبوعات و رسانه های گروهیش مفتضح و مسموم، وزارتخانه ها و اداراتش مسموم، مجلس شورا و دادسراها و دادگاه هایش مسموم، مراکز تعلیم و تربیتش از کودکستان تا دانشگاهش مسموم و بدتر از مسموم و فضای حاکم بر سرتاسر کشور مسموم، که هر یک برای مسموم نمودن جوانان و به فساد کشاندن آنان عاملی فعال بود و نونهالان تازه جوانان ما در یک چنین محیطی به جوانی و رشد رسیده بودند که به حسب موازین و عادت باید سرشار از مسمومیت و فساد اخلاق و عقیدت باشند که اگر معلم و مربی اخلاق و مهذب نفوس بخواهد تنها یکی از آنها را با صرف سالهای طولانی متحول گرداند میسر نگردد، چگونه در ظرف سالهای معدود از بطن این جامعه و انقلاب که خود نیز اگر معیارهای عادی را حساب کنیم باید کمک به فساد کند، یک همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سراپا عاشق لقاء الله و با تمام وجود داوطلب برای شهادت و جان نثار برای اسلام که پیران هشتاد ساله و سالکان کهنسال به جلوه ای از آن نرسیده اند، بسازد، جز دست غیبی و دستگیری الهی و تصرف ربوبی، با چه میزان و معیار می توان تحلیل این معما کرد؟» [5]

 

پی نوشتها

 

منبع: مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی و احیاء تفکر دینی، ج 2، ص 19.

 


[1] - کلمات قصار، ص 58.

[2] - قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینی(س)، تبیان، دفتر سوم.

[3] - اگر چه می توان هنوز تغییرات اجتماعی را ادامه داد و به نگاه عدالت جویانه اسلامی رسید.

[4] - ر.ک: صحیفه امام، ج 9، ص 276-279.، سخنرانی حضرت امام(س) در تاریخ 25 / 5 / 58.

[5] - پیام امام خمینی(س)، 10 / 1 / 1361.

. انتهای پیام /*