امام خمینی(س) و احیای شخصیت زن مسلمان در اسلام
محمد رسول دریایی
خلاصه مقاله
در جاهلیت، اعراب برای زنان ارزش و مقامی قائل نبودند، چنانکه آیات قرآنی مؤید این معنی است و وضع ناهنجار زن در جامعۀ جزیرة العرب و رفتار نامردمی مردان را با زنان، به روشنی تصویر می کند. [آیۀ ۵۸ سورۀ نحل]
زن ستیزی اعراب جاهلی موجبی از انگیزه ها بود که رسول خدا(ص) به فرمان وحی الهی به دفاع از شخصیت زن قیام فرماید. از میان انبوه آیات و روایات در خصوص دفاع از شخصیت زن به ویژه زن مسلمان تنها یک روایت را نقل می کنیم که رسول خدا می فرمود: " هر که او را پسری باشد و دختری، و پسر را بر او ترجیح ننهد، خدا او را در بهشت کند. "
چکیدۀ کلام اینکه: در چنان محیطی که جاهلیت قبل از اسلام برای زن ایجاد کرده بود، اسلام زن را جزء جامعۀ انسانیت محسوب داشت و آزادی عمل و ارده بخشید و صاحب حقوق و اختیارات شناخت. پس از انحطاط مسلمین و ایجاد انحراف و اعوجاج در مسیر اسلام و غصب سیستم ولایت به همان میزان که خلف در اسلام زدایی و تسلط غیرمسئولانۀ افراد تبهکار بنام امیر و والی و استاندار، آگاهانه یا جاهلانه مبادرت ورزیدند به همان میزان هم"شخصیت زن" از تابش نور مستقیم اهلبیت(ع) و رشد و بالندگی در مسیر فطرت الهی و تبلور انسانی خود محروم و بالاخره در لابلای قرون و اعصار و تعصبات خشک قومی و سنتی و بدعت ها دچار فرسایش و نابودی گردید. و به جای تجلی روح خلاقیت و سازندگی و شکوفایی در صحنه های حیات به مردمی متحرک و عروسک بزک کرده ای بدل شد که جایگاهش فقط حرمسرا و آشپزخانه بود و بس و بالاخره در دوران ننگین و سراسر شرم آور رضاخان و پسرش براساس طرح توطئه اسلام زدایی"شخصیت زن" ملعبۀ دستان مرموز استعمار و لیبرالیسم هتاک و ویرانگر غرب بود... و این تحولات شوم از زمان قاجار وطن فروش آغاز و تا پایان دوران سلسله منحوس پهلوی ادامه داشت... رضاخان که یک قزاق ولگرد بود با تصمیم "ژنرال آیرونساید" برای اسلام زدایی و نابودی" شخصیت زن" انتخاب شد ... سفر او به ترکیه در سال ۱۳۱۳ و بازگشت او مسأله حجاب زدایی را به دنبال داشت برای اینکار ابتداء "ناموس" خود را در معرض دید نامحرمان قرار داد و سپس به تمام افسران و آژانهای مزدور دستور داد تا پردۀ حجاب و عفت را از زنان مسلمان بربایند و در این مسیر عده ای از رجال خود فروخته و بهائی مسلک نیز او را بخشیدند بخشیدند تا جائی که دیگر شخصیت زن بکلی در محاق فراموشی و نابودی قرار گرفت در حکومت پسرش (محمدرضا) نیز دنبالۀ سیاست شخصیت زادیی زن مسلمان ادامه داشت... تا اینکه مشیت الهی رهبری نستوه را که از سلالۀ معصومین(ع) بود به قیام حسینی برانگیخت و با گرانسنگی و تلاشی عظیم با بیاناتی استوار و سدید" شخصیت زن" را حیاتی دوباره بخشید و او را به هویت عُظمای فرهنگ و اصالت رسالت زن توجه و تعمق داد. آهنگ و عزم اصلی رهبری امام در حوزۀ تفکر دینی و احیای شخصیت زن مسلمان در پاسخ به ستمگری های رضاخان و فرزند تبهکار او در " میراندن"هویت اصیل زن مسلمان در دوران ستم شاهی پهلوی بود. عظیم ترین نقش میراننده در نظام ستم شاهی را خواهر شاه (اشرف پهلوی) داشت، اسناد تاریخی نقش ویرانگر" فرح و اشرف" را در اشاعۀ فرهنگ فحشاء و گسترش موج روسپیگری به وضوح بیان می کند. توسعه روز افزون اختلاط مناسبات زن و مرد، گسترش مواد مخدر در میان جوانان (زن ومرد)، ایجاد زمینۀ نفوذ و تحقق آرمانهای پروتکل های صهیونیسم جهانی، تعمیق نفوذ بهائیت به عنوان اهرم توانمند گرایش "بی حجابی" و تهی سازی فرهنگی و اخلاقی و ایجاد تزلزل در ارکان مستحکم پیوند زناشویی بوسیلۀ مجلات مزدور از قبیل "زن روز"، مجلۀ شرم آور "این هفته"، و رنگین کمان و صدها نشریۀ آلودۀ دیگر که با یارانه های نظام ستم شاهی تغذیه و تقویت می شدند، "هویت و شخصیت زن مسلمان" را لکه دار بلکه محو و نابود ساخته بود. در چنین شرایطی بود که نهضت مردمی به رهبری امام خمینی(ره) حیات تازه ای به کالبد بی رمق و در حال احتضار" جامعه زن مسلمان" بخشید و همچون دوران جاهلیت که زن در پرتگاه سقوط ارزشهای اخلاقی، در حال اضمحلال بود، و سرانجام نجات یافت، امام امت نیز پیامبر گونه، انگیزه های ضد اخلاقی و ارزشهای جاهلی دوران ستم شاهی را از پیکر جامعه زن مسلمان محو و نابود ساخت. و رژیم پهلوی را در صحنۀ بین المللی به رسوایی و فضاحت کشاند و اکنون نیز شاهدیم که دختران و زنان مسلمان ایرانی با حفظ ارزشهای انقلاب و " حجاب اسلامی" خود در زمینه های متنوع اقتصادی، فرهنگی و حقوقی و تحقیقات و سایر ابعاد علمی و پزشکی بیش از پیش درخشیده و در پرتو انقلاب اسلامی و هدایت رهبری انقلاب، جلوه های استعداد خود را به نمایش می گذارند...
برای آنکه قدر و مرتبت اقدام اسلام در اصلاح وضع و موقعیت روز زن و احراز «شخصیت» و حرمت و منزلت اجتماعی و اخلاقی برای او، و اعادۀ شأن و حیثیت و کرامت و عزّت وی، به درستی معلوم شود، باید حال و روز زن خاصه در عصر جاهلیت و به طور کلی درجهان آن روز را در نظر آورد. در باب پایگاه زن دوران جاهلی دو عقیدۀ مختلف ابراز شده است:
برخی برآنند که زنان عرب قبل از اسلام، مقام و موقعیت ممتازی داشته اند و در فعالیتهای مختلف زندگی شرکت می جسته اند. این عقیده ای است که جرجی زیدان[۱] ابراز داشته است و خلاصۀ نظرش این است که زن عرب قبل از اسلام، با عفت و شرافت زندگی می کرد و از آزادی و حقوق و اختیارات کافی برخوردار بود و استقلال رأی و اراده داشت، و مردان بدوی که استطاعت کنیز گرفتن و اختیار چند همسر نداشتند، یگانه همسر خود را می ستودند، بویژه که زن بادیه، کمک دست مرد و شریک رنج و راحت وی در سفر و حضر بود. اما پس از آنکه اعراب به کشورگشایی پرداختند وسیل سیم و زر و غلام و کنیز به جزیرة العرب روان گردید، اندک اندک اعراب مسلمان به فساد و هرزگی گراییدند. در دورۀ بنی امیه، خاصه فساد و تباهی در شئون مختلف اجتماعی فزونی گرفت و افزایش تعداد کنیزان و همخوابه ها درخرابی و تنزل موقعیت زن مؤثر افتاد، بدین معنی که با کثرت کنیزکان دلربا، زنان در خانه محبوس ماندند و طبعاً زن و مرد برهم بدگمان شدند و چون تعدّد زوجات مانع شرعی نداشت، اختلاف و سوءظن بین زنان و مردان، شدت و قوت گرفت و بدگویی از زن آغاز شد و داستانها و تمثیلها در مکر و حیله گری آنان رواج یافت. بدینگونه تعدّد زوجات و نفوذ کنیزان و غلامان ماهرو و پدید آمدن حرمسراها، واکنش نامطلوبی در روحیۀ زنان در خانواده برانگیخت و به شخصیت فردی و اجتماعی آنان لطمه ای جبران ناپذیر زد، و در نتیجه بتدریج اختیارات و حقوق زن رو به کاستی نهاد.
برخی در آداب و رسوم جاهلی، نشانه هایی از بقایای نظام مادر سالاری و پرستش الهۀ مهرورزی و باروری یافته اند، و بر این اساس معتقد شده اند که حال و روز زن در آن روزگاران، کمتر از آنچه می پنداریم، تیره و تار بوده است.
از جمله محققانی که در این باره بحث و استدلال کرده اند، نویسنده ای مراکشی است که اساس نظریۀ خویش را برپایۀ کیفیّت نکاح در عصر جاهلیت و صدر اسلام بنا نهاده است و می گوید در جاهلیت، آمیزش جنسی زن و مرد، ضبط و مهار نشده بود و بی بند و باری و لگام گسیختگی رواج داشت تا آنکه با ظهور اسلام، نظم و قاعده پیدا کرد. به قول وی، در دوران جاهلیت، زنا، ظاهراً از لحاظ مذهب آن عصر، گناه تلقی نمی شد. (شرح و وصف بخاری در جامع الصحیح).
بخاری در صحیح، انواع ازدواجهای مرسوم در عصر جاهلی را ذکر کرده است از جمله: نکاح استبضاع، یا چند شوهری (نکاح حدوداً ده مرد با یک زن)، نوعی روسپیگری بدین وجه که روسپی در برابر خیمه اش، علامتی می گذاشت به شأن آمادگی برای همخوابگی. اگر بتوان این روسپی بارگی و فاحشه گری را «نکاح» شمرد. بانوی مراکشی این بی بند و باری و هرج و مرج در مباشرت جنسی و مراودات میان زن و مرد را در عصر جاهلیت، نشانۀ آزادی و استقلال زن دوران جاهلی می داند و معتقد است که آثار و بقایای آن آزادی و استقلال در جامعۀ اسلامی نیز به شکل دو گونه طلاق مرسوم باقی ماند که یکی «تملیک» است و دیگر «خُلع». تملیک که مالک گردانیدن کسی را بر مالی یا چیزی است، دادن حق طلاق در عقد نکاح به زن است (و این حق را مرد به وی می دهد) و یا وابستگیِ اعبتارِ طلاق به رضای زن. و خُلع، رها کردن زوجه است به مالی که از وی ستانند یا به کابین و جز آن، یعنی قطع علاقۀ زوجیت از طرف زوج در اثر بذل زوجه مالی را به او. به زعم بانوی مراکشی، چنین می نماید: که این دو گونه طلاق، بازمانده و ته نشستِ استقلال زن دوران جاهلی، درجامعۀ اسلامی باشد.
منتهی، صادقانه و از سر انصاف، تصدیق باید کرد که آن نظامها، بیشتر نوعی تنظیم مناسبات جنسی است تا نهادهایی اجتماعی به نام نکاح. و نیز آداب و رسوم موصوف، در درجۀ نخست حاکی از ارزش و جاذبۀ زن به عنوان شئ و مالی جنسی، یعنی موجودی برای زایندگی و کامرانی مرد است، تا نمودگار عزت و حرمت انسانی مستقل و بالغ و مختار خاصه، از لحاظ عاطفی، زیرا در این میان آنچه به چشم نمیخورد، عاطفۀ عشق است و در واقع هر چه بخواهی آزادی و بی بند و باری در شهوترانی و کامجویی هست، اما از عاطفۀ عشق که مایه ای روحانی یا معنوی دارد، هیچ نشانی نیست. و دست آخر معلوم نیست رسم زنده به گور کردن نوزادان دختر را چگونه توجیه باید کرد؟
حقیقت این است که در جامعۀ پدرسالاری یا نیمه پدر سالاری جاهلی، مردان بیشتر با میل خفت و خیز جنسی و ترس (از زن) و شهوت و کامگیری مأنوس اند تا با عشق – دوستی که از برابری و اعتماد متقابل و امکان همانند گردی یکی یا دیگری توشه و مایه می گیرد و ازدواج، ثمرۀ «جفت» و «زوج» زن و مرد که مفهومی نسبتاً متاخر است، نیست، بلکه اقدامی است برای تکثیر خانواده.
نفی شخصیت زن در جاهلیت
بعضی دیگر برعکس معتقدند که در جاهلیت، اعراب برای زنان ارزش و مقامی قایل نبودند[۲]، چنانکه آیات قرآنی مؤیّد این معنی است و وضع ناهنجار زن در جامعۀ جزیرة العرب و رفتار نامردمی مردان را با زنان، به روشنی تصویر می کند:
«وَ اِذا بُشِّرَ اَحَدُهم بالانثی ظَلَّ وجهُهُ مُسْوَدّاً و هُوَ کظیمٌ (نحل، ۵۸) : و چون به یکی او ایشان مژدۀ دختر دهند، سیه روی می شود و خشم خود را فرو می خورد.
«یتواریٰ من القوم من سوء مابُشِّر به اَیُمْسِکُهُ علی هُونٍ ام یَدُسُّه فی التراب الاساءَ ما یَحکمون (نحل، ۵۹) : از شرم این مژده از مردم پنهان می شود. آیا با خواری نگاهش دارد یا در خاک نهانش کند؟ آگاه باشید که بد داوری می کنند.
«وَ اِذا الْمَوُءَدة سُئِلَت بِاَیَّ ذَنبٍ قُتلت (تکویر، ۸و ۹) : و چون از دختر زنده به گور شده پرسیده شود که به چه گناهی کشته شده است (هنگامیکه از دختران زنده به گور شده باز پرسند که آن بیگناهان را شما به چه جرم و گناه کشتید؟).
از این رو رسول خدا می گفت: «هرکه او را پسری باشد و دختری، و پسر را بر او ترجیح ننهد، خدا او را در بهشت کند». [۳]
این رسم ناپسندیده زنده به گور کردن نوزادان دختر را که بعضی دالّ بر زن ستیزی اعراب جاهلی گفته اند[۴]، برخی ناشی از فقر و تنگدستی دانسته اند. نفس امر، محقق است و در صحت آن، تردیدی نیست چنانکه از جملۀ تألیفات هشام کلبی (متوفی در ۲۰۴ هـ. ق) به گفتۀ صاحب الفهرست، کتاب الموؤدات است، یعنی دخترانی که بر دست پدرانشان زنده به گور می شدند[۵]. اما گفتنی است که ظاهراً مردمان در عصر حجر قدیم نیز به دلایل اقتصادی و از بیم کمبود خوراک، بعضی کودکان و نوزادان خود را می کشتند، بسان قوم بوشیمن که امروزه در جنوب غربی آفریقا به سر می برند و از دستۀ شکارچیان و گرد آورندگان خواراک اند و از بعضی جهات به «پیگمه ها» شباهت دارند. حتی در مغرب زمین هم، گویا فقر بعضی خانواده های روستایی به اضافۀ افزایش نسبی جمعیت، موجب فرزندکشی، خاصه کشتن دختران بوده است.
به علاوه در میان بدویان، نظامهای مختلف چند زنی و ازدواجهای مشروط و پیمانهای موقت زناشویی و چند شوهری، مرسوم بود[۶]. زن پدر، پس از فوت شوهر (یعنی پدر ناپسریش)، جزء ترکه به شمار می رفت و زوجۀ فرزند ارشد می شد، اگر وی جامۀ خویش را بر آن زن می افکند، و اگر پسر بزرگترین، بدو تمایل نداشت، برادران دیگر می توانستند با پرداخت مهر جدید با وی عقد نکاح بندند. چنین زنی، «ضیزن» نامیده می شد و نکاح با زن پدر، کلاً، «نکاح مقت» . «مبادلۀ نکاح» نیز رسمی جاهلی بود بدین وجه که دو مرد زن دار، زنان خویش را معاوضه می کردند و به هم قرض می دادند (شِغار). بعلاوه صاحب کنیز یا برده – زن، می توانست وادارش کند که با کسب درآمد از راه زنا، به اقساط، قیمت بازخرید خویش را بپردازد، و گاه صاحب کنیز، بدون عقد این قرارداد بازخرید، وی را به زنا و روسپیگری وا می داشت («مساعاة[۷]»). تعّدد زوجات نیز اندازه نداشت.
به اعتقاد صاحبنظرانی که حاکمیت نظام مادرسالاری را در عصر جاهلی باور ندارند، «پایین بودن مقام اجتماعی زن» در دوران جاهلیت، از نظام قبیله ای که بزرگترین و مهمترین واحد اجتماعی به شمار می رفته، ناشی می شود، «زیرا آرزوی پدر و همۀ خویشان آن بود که دخترشان فرزند ذکور بزاید، چون با فرزند ذکور بود که عزت و شرافت قبیله حفظ می شد و مردان قبیله به هنگام افتخار، به پدران خود افتخار می کردند و افتخار به پدران تقریباً یک رسم دینی بود»[۸]. و باز به همان اعتقاد همان محققان، بیگمان از جمله نشانه های بارز «پایین بودن مقام اجتماعی زن در میان اعراب جاهلی» یکی این است که دختران و زنان از متوفی ارث نمی بردند. ارث را آن فرزند می برد که بتواند بر پشت اسبان جنگ کند و از راه جنگ و راهزنی غنیمت به چنگ آورد و به همین سبب فرزندان ذکور صغیر نیز ارث نمی بردند»[۹].
در چنین محیطی، به گفتۀ مفسران و عالمان دین، اسلام، زن را جزء جامعۀ انسانیت محسوب داشت و آزادی عمل و اراده بخشید و صاحب حقوق و اختیارات شناخت[۱۰]: (وَلِلنّساء نصیبُ مِمّا تَرَکَ الْوٰالِدٰانِ وَ الاَقربونَ مِمّا قَلَّ مِنهُ اَوکَثُرَنَصیباً مَفْروضاً (نساء، ۷) : و از آنچه پدر و مادر و خویشاوندان به ارث می گذارند، چه اندک و چه بسیار، زنان را نیز نصیبی است؛ نصیبی معین) و به طور کلی وضع زن را که جزء ترکۀ میّت، (چون ارث به وارث می رسید)، از صورت شئ قابل تملک به انسانی دارای حق مالکیت تبدیل کرد (چون همانگونه که اشارت رفت، پدر که می مرد، زنانش مانند سایر اموال مرده، بین پسران تقسیم می شدند) و رسم کشتن نوزادان دختر را که به سبب ترس از بی چیزی و فقدان مؤونۀ معیشت نیز بود، برانداخت و همچنانکه گذشت، مناسبات میان زن و مرد را که سخت آشفته و درهم بود، نظم و سامان داد و زن را که از حق الارث محروم بود، صاحب حق شناخت و تعدد زوجات را که حدی نداشت، محدود ساخت و خاصه شیوه های چند شوهری یا «ازدواج ضمد» و «ازواج المشارکة» و «ازدواج استبضاع» (همخوابه کردن زن با مردی که شوهر، خود برمی گزیند) و مبادلۀ زنان بین شوهران به مدت معین را منسوخ گردانید، و این همه بیگمان به سود زن بود چه مواردی چون چند شویی و یا بی بند و باری زن در آمیزش جنسی که به زعم برخی، از بقایای نظام مادرشاهی است، روی هم رفته، دال برحاکمیت آن نظام و یا نشانِ شوکت و عزت زن در دوران جاهلی نیست.
حاکمیت ترکیبی پدرسالاری - مادرسالاری
بعضی که خواسته اند تضاد میان دو عقیدۀ یاد شده را از میان بردارند، به شرحی که گذشت، گفته اند:
«جامعۀ عرب در دوران جاهلیت، ترکیبی از نظام پدرسالاری و مادرسالاری بود که مردان به هر حال دست بالا را داشتند[۱۱]. در این دوران محو شدن تدریجی خصوصیات مادر سالاری در جامعه ای که به دلیل سلطۀ روزافزون مرد بر اقتصاد و مذهب (و اجتماعات)، به مرحلۀ پدرسالاری پا می گذاشتند قابل تشخیص بود. زنان ساکن بادیه، به دلیل شرکت فعال (و مستمر) در تحصیل معاش، نسبت به زنان شهری از آزادی بیشتری برخوردار بودند. این زنان بیابانی، حجاب نداشتند و آزادانه با مردان در اجتماع اختلاط می کردند».
و بنابراین می توان گفت که در عصر جاهلیت، جامعه مادرسالاری، دست کم هنوز در برخی قبایل حیات و بقایی داشته است. «این وجوه مادرسالاری، احتمالاً بتواند نقش نسبتاً مهمی را که زنان هم در جامعۀ قبل از اسلام و هم در جامعۀ اسلام اولیه ایفا کردند... توضیح دهد. برخی از آنان، در رشته های تولید و تجارت و خرید و فروش نیز فعال بودند. در نتیجه این مشارکت پا به پای مرد در فعالیت اقتصادی، زنان هم در درون خانه و هم در برون آن، شخصیت مستقلی کسب کردند و معمولاً در انتخاب شوهر آزادی عمل داشتند»[۱۲].
اما حتی به فرض قبول این نظر نیز، در پرتو آگاهیهایی که آیات قرآنی از وضع زنان عصر جاهلی به دست می دهند، نقش و تأثیر آیین نو در استیفای بعضی حقوق پایمال شده یا از نظر افتادۀ زنان محرز و مسلم است. و به همین سبب است که فی المثل ازدواج با کنیز در اسلام ننگ و عار نیست و قرآن نکاح با کنیزان را توصیه می کند (نساء آیه ۲۵) و تعلیم می دهد که هرکه استطاعت ازدواج با آزاد زنان پارسای پرهیزکار را ندارد، پس با کنیزان مؤمن، عقد نکاح بندد (نساء، آیه ۲۵). پیامبر خدا خود «صفیّه» دختر یحیی بن اخطب» را که از غنیمت «خیبر» به وی رسیده و برده بود و پدرش از رؤسای یهود، آزاد ساخت وسپس به مهر و کابین تزویجش کرد و به سبب این ازدواج، با بنی اسرائیل قرابت سببی یافت؛ همچنین «ریحانه» دختر «زید بن عمرو» را که از جمله اسرای «نبی قریظه» و بردۀ رسول خدا بود، آزاد کرد و با مهر و کابین جداگانه ای به عقد نکاح خویش درآورد. «جُوَیریه» یکی دیگر از زنان پیامبر نیز اسیری از قبیلۀ «بین المصطلق» بود. حتی ابوالفتح رازی در تفسیر «بعضکم من بعض» (آل عمران، ۱۹۵) : همه از یکدیگرند، می گوید: شاید این آیه دلیل برآن باشد که ازدواج باکنیزان در نزد خدا، از نکاح با آزاد زنان بهتر و ثوابش بیشتر است. به هرحال قرآن تعلیم می کند که ازدواج با بردۀ مسلمان بهتر از نکاح با آزادزن مشرک است: «ولا تَنْکِحُوا المُشرکاتِ حتی یومن وَ لاَمَةٌ مؤمِنَةٌ خیرٌ مِنْ مُشْرکةٍ وَ لَوْ اَعْجَبَتْکُمْ و لا تَنْکِحُوا المُشرکینَ حتی یُؤمنوا وَ لَعَبْدُ مُؤمِنُ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکٍ وَ لَو اَعْجَبَکُمْ (بقره ۲۲۱)
: زنان مشرکه را تا ایمان نیاورده اند، به زنی نگیرید و کنیز مؤمنه بهتر از آزاد زن مشرکه است، هرچند شما را از او خوش آید. همچنین قرآن مردان را اندرز می دهد که با زنان به نیکی و مهر رفتار کنند: و عاشروهن بالمعروف (نساء / ۱۹) : بر ایشان سخت مگیرید با آنان به نیکویی رفتار کنید:
«وَجَعَلَ بینکن مودة و رحمة» (الروم / ۲۱) : میان شما دوستی و مهربانی نهاد.
در «مجمع السعادات سلطان محمد بن حیدر» آمده است که از علامات صدق ایمان، شدت محبت به زنان است و در حدیث دیگر است که هرکه در دلش محبت زنان فزونی گیرد، فضیلت و ایمان وی بیشتر می شود. ایضاً روایت کرده اند که رسول خدا می فرمود: «ما اکرم النساء الاکریم و لااهانن الا لئیم»: گرامی نداشت زنان را مگر آن که خود بزرگوار است و به ایشان اهانت روا نداشت مگر پست و فرومایه.
و نیز: اکمل المؤمنین ایماناً احسنهم خلقاً و الطفهم باهله: کامل ایمانترین مردمان، خوش خوی ترینشان است ولطیف ترینشان با اهل خویش.
و همچنین «خیارکم خیرکم لنساء و انا خیرکم لنسائی»: گزیدگانتان نیکوکارترین مردم اند با زنان خویش و من نیکوکارترین شمایم با زنان خود. استو صوا بالنساء خیراً؛ و افضلکم احسنکم معاملة لزوجه: در مورد زنان سفارش کنید به خیر و نیکی و برترین شما کسانی هستند که بهترین رفتار را با همسر خویش دارند.
باز در خبر است که پیامبر اسلام(ص) از نظر تعظیم زن برای همسران خویش، رکاب می گرفت و اغلب زانو به زمین می گذاشت تا زنان پا بر زانویش نهاده سوار شوند، و نیز دست دخترش فاطمۀ زهرا(س) را می بوسید و عروه از عایشه روایت می کند که پیامبر هرگز کسی را نه زنی و نه خادمی را کتک نزد[۱۳] .
بنابراین هیچ شگفت نیست که چنانکه روایت شده آخرین سخنش در آستانۀ رحلت، توصیه ای دربارۀ زنان باشد: الله الله فی النساء فانهن عوان بین ایدیکم[۱۴].
از این رفتار و سفارشهای اکید پیامبر چنین برمی آید که حضرتش می خواسته با کردار و گفتار، الگو و سرمشق حسن سلوک با زنان باشد و شاید نیازی به ارائه اسوه و نمونه پیروی و اقتدا نبود، اگر مردان روزگار با زنان رفتاری نیکو و شایسته داشتند.
احیای شخصیت زن در عصر حاضر
محور بحث است (احیای شخصیت زن مسلمان» به دست پرتوان امام خمینی(ره) در عصر حاضر شالودۀ اندیشه های اسلامی در میان متفکران اسلامی و بازیافت احیای تفکر اسلامی در بازگشت مسلمین به هویت فرهنگی و نفی ارزشهای جاهلی رقم زده می شود.
امام با تکیه بر ارزشهای معنوی بانوان صدراسلام؛ تلاش همه جانبه ای را در تبلور چهرۀ سالار قافلۀ بشریت، فاطمه(ع) و زینب(س) دو الگوی همیشه جاوید و مجسمه های فضیلت انسانی، مصروف داشتند که از نظر جامعه شناختی و ارتباط ارگانیک، پیوندی معنوی را در ابعاد رسالت نبوی نقش می زند.
اصولاً که شخصیت زن مسلمان در لابلای ضخامت غبارآلود و تعصبات جاهلی قدیم و جدید در اسارت بلکه در عدم حیات کدامیک از عوامل قرون و اعصار بوده است که امام راحل، مسئولانه و شجاعانه احیاگر شخصیت مغفول زن در دوران معاصر می شود و تبر ابراهیمی را بر بت استعمار و استثمار فرود می آورد و «زن» این وجود ارزشمندی را که خداوند برای کمال بخشیدن در جهت شخصیت مرد آفریده است از زندان ارزشهای جاهلی می رهاند و از گور جاهلیت قدیم و تمدن جاهلی جدید به صحنه حیات می آورد «زن» که در دوران تاریک «رضا خانی» به ملعبه ای تبدیل شده بود از تیره روزی و پریشانی رهانید و «حیات طیّبه»به او ارزانی داشت. کارسترگ امام در قرون معاصر در تاریخ در مقایسه با رهایی و نجات و حیات زن به دست پرتوان رسول خدا(ص) با هیچ پدیده و حرکت انقلابی قابل قیاس و ارزیابی نیست.
ابعاد احیاگری شخصیت زن مسلمان در طنین رهایی بخش امام، عمیق و گسترده است، حیات انسانی زن در ابعاد اعتقادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و حقوقی و اخلاقی ریشه دار است. آنچه به عنوان یک محقق در بررسی آن باید مدنظر داشت تأکید هرچه بیشتر روی مسألۀ احیای شخصیت زن مسلمان از جهات اخلاقی و فرهنگی اجتماعی است و تأکیدی که عصارۀ معصومین «حضرت امام خمینی(س)» بر آن داشته اند.
آنچه بیش از تمامی جهات امام(س) را به احیای شخصیت زن مسلمان برانگیخت مسأله اخلاقی و فرهنگی و اجتماعی زن مسلمان بوده است. امام قلباً باور نداشت؛ از دامان زن انسان به معراج و کمال می رسد؛ اگر دامان غرب باور، تحت تأثیر تهاجم فرهنگی غرب و شرق آلوده باشد چنین کمالی امکان پذیر نیست. لذا ۱۷ دی که روز اسارت زن در تاریخ اسلامی است به دست نوکر چشم و گوش بسته ای به نام «رضا خان» نقطه تاریک و ذلت بار امت اسلامی است و تمام درد و فریاد امام راحل در ایجاد بیداری و خیزش انقلابی به منظور رهایی و نجات زن مسلمان از قیود بی عفتی و بی غیرتی و زنجیره های تمدن استعماری بود که زخم خوردگان صلیبی و پلیدان صهیونیست در یک طرح عظیم و توطئه اسلام زدایی در صدد اجرای آن بودند. امام با آگاهی و بصیرت الهی اندیشه های فراماسونری و صهیونیستی را که به دست ایادی جیره خوار و جاهلان قلدر تحقق می یافت برملا و افشا و در جهت آگاهانیدن ملت، مطرح و با خروشی برخاسته از عمق روح اسلام بیان می داشت. زیرا امام از اندیشه های اسلام زدایی و اسارت زن که در پروتکل حکمای یهودی - صهیونی وجود داشت، به خوبی آگاه بود.
آگاهی امام(ره) از توطئه پروتکلهای ماسونی و صهیونیستی
امام(ره) به ریشه های اسارت زن عمیقاً آشنا و آن را ناشی از اندیشه های فاسد و پلید صهیونیسم جهانی و فراماسونری می دانست. امام راحل در کتاب ارزشمند کشف الاسرار که در زمان «حکومت رضاخانی» نوشته و به تحلیل مسایل مطروحه می پردازد؛ ریشۀ همۀ بدبختیها را غرب و صهیونیسم و انگلیس تبهکار می داند که سالها بعد، ادامه این توطئه شیطانی به دست آمریکای جنایتکار به اجرا درآمد. چرا امام در مسأله نفی اسارت زن مسلمان و احیای شخصیت وی پافشاری می کند زیرا عمیقاً معتقد بود که در جامعه اسلامی اگر زنان در جهت حفظ حقوق و آگاهی و صیانت از حریم حجاب و عفاف خود کوشا و آگاه باشند، از متن همین جامعه مردانی تربیت می شوند که دیگر امکان رشد برای «حرامیانی» همچون «رضاخان»ها و «محمدرضا» و «اشرف ها» و ایادی و انصار و پیروانشان که قلمرو اسلامی را زیر چکمه های استعمار، صهیونیسم، بهائیت، کمونیسم، توده ای هایی بی وطن، چریکهای فراری از خلق، منافقین مزدور، لیبرال ها و ملی گراها داشته اند، نخواهد بود.
طرح این توطئه اسلام زدایی از اسارت زن در حرمسراهای شاهان بویژه قاجار وطن فروش و تبهکار و جاسوسان این سلسله منحوس، شروع و تا کودتای ننگین انگلیسی رضاخان ادامه و در زمان «محمد رضا پهلوی» تکمیل شد. شرح ماجرای پلیدی و زندگی سراسر آلوده رضاخان مبتکر «نهضت بی عفّتی زن» در کتاب «ماجرای زندگی رضاشاه» نوشته «اسکندر دلدم» و اعترافات تیمسار حسین فردوست از وابستگان نظام شاهنشاهی، هرمسلمان ایرانی را خجل، شرمسار و سرافکنده می سازد که به عنوان یک مسلمان جای خود دارد، اما به عنوان یک فرد ایرانی ننگ آورتر از دوران شرم آور «پهلوی در تاریخ ایران» دیده نشده است.
به هر تقدیر یک روشنفکر مسلمان می بیند که امروز مراکز فحشا و مشروبخواری و فساد علنی نیست و «زن مسلمان» را به جرم حفظ عفت و صیانت از حریم حجاب، شکنجه و آزار نمی کنند، تحریم و تحدید و تخطئه و تمسخر نمی کنند و این همه پدیده های کمال انگیز به برکت شهامت و ایستادگی و صبر و مدیریت رهبر انقلاب که با الهام الهی به «قیام عاشورایی» برخاست، بوده است.
اساس زن در زمان پهلوی گرفتار جاهلیت قدیم و حرمسرای شاهان و مسلمان نماهای دور از اسلام و تمدن جاهلی غرب بوده است، غربگرایی و غرب باوری موجب پیدایش بهائیت و آثار و تبعات ناشی از بی بند و باری تمدن غربی که مبتنی بر «پروتکل حکمای صهیون» یا اندیشه های انحرافی روشنفکران ضد مذهبی یهودی مسلکی بود که ریشۀ تمامی آنها در «اسلام زدایی» صلیبی ها و صهیونیسم مبتنی بر فراماسونری بود.
به دنبال اجرای توطئه صهیونیستی - فراماسونی «پروتکلهای حکمای یهود» جهانخواران برآن شدند که از هر سو بر جهان اسلام بتازند و ریشۀ اسلام را از بیخ و بن درآورند. در نخستین جنگ جهانی در سال ۱۲۹۲ بخش بزرگی از سرزمین پهناور اسلامی در اشغال استکبار جهانی که قدرت شیطانی سلطه گر آن روز بودند، درآمد. استعمار انگلیس سرزمینهای بین النهرین (عراق)، اردن، فلسطین و کانال سوئز را اشغال کرد و فرانسه نیز بر شامات و لبنان و جبل عامل تاخت و آن منطقه را به تصرف خود درآورد.
جهانخواران در پی اشغال سرزمینهای اسلامی، بیدرنگ برآن شدند که نقشه های زیر را در جهان اسلام پیاده کنند:
۱ - هرگز اجازه ندهند دیگر سرزمین پهناوری در زیر پرچم اسلام قرار بگیرد.
۲ - با تبلیغات استکباری و گسترش فساد، فحشا و فرهنگ فاسد غرب در سرزمینهای اسلامی ملتها را از اسلام دور کنند، از علما جدا سازند و از مساجد بیزار نمایند.
۳ - علما و روحانیون مجاهد و آگاهی را که مانند کوه در برابر آز استعماری آنان ایستاده اند از شهر و دیارشان آواره سازند و به نقطه های دیگری تبعید کنند. از این رو، تنها در سال ۱۳۰۰ شمسی، انگلیس حدود سی تن از مراجع و علمای بلندپایه نجف را به ایران و حجاز تبعید کرد.
۴ - پایگاهی استعماری در قلب سرزمینهای اسلامی پدید آورند و از این راه ملتهای عرب و مسلمان را با فتنه، درگیری و آتش جنگ همیشگی روبرو سازند و رخصت خیزش و جنبش برای آزادی، استقلال و بازگشت به فرهنگ اسلامی به آنان ندهند. از این رو صهیونیستها را به سوی سرزمین فلسطین گسیل داشتند و آن مرکز مقدس را به پایگاه نظامی خود به نام «اسراییل» بدل کردند.
۵ - درکشورهای اسلامی و عربی به کودتای ضد مردمی دست زده عناصری سرسپرده، خود فروخته و بی اراده را که جز خدمتگزاری به جهانخواران و انجام مأموریتهای واگذار شده از سوی آنان، برای خود هدفی و اندیشه ای ندارند بر تخت سلطنت و ریاست بنشانند و به دست آنان برنامه اسلام زدایی ژرف و گسترده ای در کشورهای اسلامی پیاده کنند.
از این رو، از نخستین جنگ جهانی، زمانی نگذشته بود که مهره های بی ارادۀ استعمار یکی پس از دیگری در کشورهای اسلامی سرکار آمدند. «رضا خان میرپنج» بی فرهنگ و بی سواد در سال ۱۲۹۹ در ایران، به کودتا دست زد. «مصطفی کمال» در سال ۱۳۰۲ در ترکیه زمام کشور را در دست گرفت. «ابن مسعود» بی فرهنگ و بیابانگرد در سال ۱۳۰۳ در سرزمین حجاز برتخت سلطنت نشست. و همزمان با او، خاندان هاشمی در عراق و اردن به قدرت رسیدند. «رضاخان» نیز در سال ۱۳۰۴ رسماً برتخت سلطنت نشست. و هر کدام از آنان مأموریت سنگینی برای اسلام زدایی و از میان بردن علما و روحانیون در دست داشتند که بیدرنگ به انجام آن پرداختند.
کودتای رضاخانی در گرو سده ای تلاش وکوشش مرموزانه و شبانه روزی «فراماسونری و ماسون ها» در ایران بود که با ترفند و شگردهای اهریمنی و استعماری پیوسته در ناتوانی علما و روحانیون کوشیدند و برای شکستن شخصیت و اعتبار آنان از هیچ خیانت و جنایتی فروگذار نکردند. برخی از علما و روحانیون را با «انگها» و برچسبها در میان مردم به زیر سئوال بردند و از توانمندی آنان کاستند و برخی را گذشته از برچسبها و نسبتها و ترور شخصیتی، ترور فیزیکی کردند و به شهادت رسانیدند و شماری را از راه جوسازی و دروغ پراکنی رویاروی یکدیگر قرار دادند و به کشمکشهای درونی کشاندند و در کنار این گونه دسیسه ها و نیرنگها با پراکندن کتابهای گمراه کننده و به شکلی زیرکانه و نادیدنی در راه ناتوانی باورمندی ملتهای اسلامی و به بیراهه کشاندن آنان، به تلاش برخاستند و در این نوشته ها بیش از اندازه به خواری، سستی و ناتوانی علما و روحانیون ضد استعماری و ضد استبدادی پرداختند و بدینسان راه را برای بر سرکار آوردن «رضاخان قلدر و نوکر مآب» هموار ساختند و کودتای شوم و نکبت بار اسفند ۱۲۹۹ را به وسیله «سیدضیا» فراهم ساختند و از این راه بزرگترین ضربه را بر اسلام، استقلال ایران و جامعه روحانیت وارد کردند. و به دنبال این کودتای سیاه، «سید حسن مدرس و شیخ حسین یزدی» دستگیر و در پادگان قزاقها زندانی گردیدند و در پی آن به قزوین تبعید شدند و تا پایان عمر دولت «سیدضیا» در قزوین زندانی بودند.
انگیزه «ماسونها» از نشاندن «رضاخان میرپنج» و بی فرهنگ بر تخت شاهی گذشته از بازکردن دروازه های کشور به روی جهانخواران و بیگانگان، یورشی خونبار به مراکز اسلامی و روحانی بود که تنها به دست عناصری بی مایه، بی اراده و سرسپرده می توانست انجام پذیرد و رضاخان برای انجام چنین مأموریت ننگینی سر از پا نمی شناخت.
درآستانه «کودتای رضاخان» شهید مجاهد «سید حسن مدرس»، درخامه ملت مورد بی حرمتی و اهانت قرار گرفت و یکی از ماسونها به نام حسین بهرامی (احیاء السلطنه) به دستور محمد بیرجندی (تدیّن) سیلی بر گوش او نواخت[۱۵] و زد و خورد با خالصی زاده را نیز تدین شخصاً انجام داد و «رضا خان» نیز با پشتیبانی این روشنفکران ماسونی به شیخ مهدی واعظ که در سرسرای مجلس شورای ملی، روی چهارپایه ای ایستاده بود و برضد او سخنرانی می کرد، یورش برد و با شلاق به او بی حرمتی کرد[۱۶].
بی تردید اگر روشنفکران ماسونی همانند تقی زاده، محمد بیرجندی (تدین) سلیمان میرزا اسکندری، یعقوب زاد و ... رویاروی «مدرس» نمیایستادند و برضد او کارشکنی نمی کردند، «رضاخان» نمی توانست از «اصطبل» انگلیسی ها سر درآورد و بر بخت شاهی نشیند و خون ملت ایران را در شیشه کند. اصولاً کودتای «رضاخان» در گرو نیم قرن خیانت این «روشنفکران» به اسلام و ایران بود.
«غربزدگانی» که با نیش قلم خود نتوانسته بودند مأموریت خود را برای از بیخ و بن برآوردن ریشۀ اسلام و روحانیت به انجام برسانند بر آن شدند این مأموریت را با سرنیزه «رضاخانی» به پایان برند.
از این رو، بی پروا در کنار «رضاخان» ایستادند و سرنیزه او را جلا بخشیدند و همه آنان که با «ایسم» های گوناگون بازیگر میدان بودند چه آنان که زیرعنوان «سیوسالیسم» سینه می زدند و چه آنان که زیرنام «ناسیونالیسم» نان می خوردند و چه آنان که به نام: آزادی، دموکراسی و مساوات، بساطی به راه انداخته بودند، یکدست پشت سر«رضاخان» ایستادند و در راه رسیدن به تخت شاهی در ایران و استواری رژیم او از هیچ خیانتی فروگذار نکردند.
از کوششهای «غربزدگان» و فراماسونها در راه رساندن «رضاخان» به سلطنت و سوار کردن او بر گردۀ ملت پدید آوردن کمیته ای به ریاست رضاخان بود، در این کمیته که به شکل پنهانی و در نیمه های شب برگزار می گردید، راههای به بار نشاندن توطئه کودتا و پیاده کردن نقشه شوم بیگانگان، مورد ارزیابی قرار می گرفت!
در پی کودتای سیاه«رضاخانی» و دستیابی او به تاج و تخت نیز، غربزدگان ماسونی با همه نیرو و توان در خدمت آن رژیم پلیسی قرار گرفتند.
اصولاً کودتای رضاخانی به دست غربزده مزدور و خودباخته ای به نام«سید ضیاء طباطبایی» مدیر روزنامه «رعد» که از مهره های سرسپردۀ انگلستان بود، انجام گرفت. این کودتای سیاه با پذیرش همه جانبه غربزدگان و نویسندگان کینه توز به اسلام و ملیت روبرو شد.
در دوران حکومت سیاه رضاخان «عزبزدگان» قلم و اندیشه خود را در راه استواری خیانتها و جنایتهای او به کار گرفتند و او را در از میان بردن همه آزادیهای فردی و اجتماعی، برقراری رژیم پلیسی، بستن قراردادهای استعماری، چیره ساختن جهانخواران بر سرمایه های سرشار ایران و از میان بردن استقلال کشور، یاری و مدد کردند.
«غربزدگان» وفادار به رژیم پلیسی رضاخان مانند سلیمان میرزا اسکندری، علی اکبر داور، اللهیار صالح، محمد علی فروغی، حسین علا، تیمور تاش، دشتی بهرامی (دبیر اعظم) [۱۷]، تقی زاده، امیراحمدی، سید محمد تدین، زین العابدین رهنما و ... نه تنها با قلم، اندیشه و همه توان خود، رضاخان را در آزادی کشی و میهن فروشی یاری بخشیدند، بلکه در راه اسلام زدایی، از میان بردن عالمان اسلامی و پراکندن فرهنگ غربی از هیچ خیانتی فروگذار نکردند.
قلم به دستان و نویسندگان این گروه در رواج فرهنگ غربی و گسترش ایدئولوژی رسمی رضاخانی و اصول شاهنشاهی، به نگارش کتابها و روزنامه ها دست زدند و رضاخان را «احیاء کننده مجد و عظمت شاهنشاهی باستان، منجی ایران و وارث تخت و تاج کیان» خواندند و از دوران باستان و شکوه فرهنگی هخامنشیان و ساسانیان داستانها نوشتند و ستایشها کردند و در برابر، فرهنگ و تمدن ایران اسلامی را به ریشخند گرفتند و خوار شمردند و به عرب زدایی و در حقیقت اسلام زدایی ریشه ای و زیرکانه ای دست زدند و در راه گسترش فرهنگ شاهنشاهی تا آنجا که پیش رفتند که آورده اند:
«ابوالحسن فروغی (برادر محمدعلی فروغی) مأموریت یافت تا یک فلسفه جدید عرفانی، به سبک هگل، تدوین کند و همانگونه که هگل سلطنت پروس را عالی ترین تجلی «ایده مطلق» می دانست او نیز چنین کند و شاید مثلاً با تحریف میراث والای اسلامی (بویژه حکمت اشراق) شاهنشاهی ایران را تحقق نورالانوار بنمایاند... [۱۸]»
محمد علی فروغی که یکی از «روشنفکران» ماسونی بود، در گسترش فرهنگ غربی و «ایدئولوژی شاهنشاهی» نقش به سزایی داشت:
«... فروغی به عنوان یک مهره و عامل بلکه به عنوان یک سیاست پرداز بسیار مؤثر عمل کرد... وی حلقۀ واسطه نسل کهن فراماسونهای عهد قاجار (ملکم ها و مشیرالدوله ها) با فراماسونهای نسل بعد بود. او در رأس حلقه ای از متفکران و برجستگان فراماسونری ایران... روح فراماسونری را، از طریق اهرم حکومت و سیاست، در کالبد فرهنگ جدید ایران، که در دوران پهلوی شکل گرفت، دمید... فروغی اندیشه پرداز سلطنت پهلوی بود. نطق فروغی در مراسم تاجگذاری رضاخان، تمامی عناصر ایدئولوژی «شوونیسم شاهنشاهی» و «باستان گرایی» را که بعدها توسط پیروان و شاگردان فروغی پرداخت شده، در بر داشت. او در نطق خود، رضاخان میرپنج را پادشاهی پاکزاد و ایران نژاد و «وارث تاج و تخت کیان» و منجی ایران و احیاگر شاهنشاهی باستان خواند... انتخاب نام «پهلوی» نیز ابتکار فروغی بود و بعدها پهلوی های بسیاری مجبور به تغییر نام خود شدند تا رضاخان حتی در عرصه نام نیز یگانه و بی همتا بماند![۱۹]» «غربزدگان» ماسونی برای رویارویی با اسلام تنها به «باستان گرایی» و گسترش فرهنگ غربی و «ایدئولوژی» و گسترش فرهنگ غربی و «ایدئولوژی شاهنشاهی» بسنده نکردند، بلکه گاهی با رواج آیین زرتشتی، بابیگیری، موفیگیری، شیخیگیری، بی بند و باری و اندیشه های ناسیونالیستی، اومانیستی، «تحمیل بی حجابی»، برپایی عشرتکده، «کلوپهای شبانه و گسترش فساد و فحشا» در میان جوانان کوشیدند که برنامه اسلام زدایی را توان ببخشند و توده های مسلمان را از اسلام و روحانیان وارسته دور کنند.
کینه و دشمنی برخی از «روشنفکران غربزده» با اسلام تا آن پایه بود که از شکست رژیم ساسانی در برابر اسلام و از میان رفتن«نظام شاهنشاهی» در ایران به سوگ نشستند و گریه و زاری کردند!
امام راحل(س) در سخنرانی ۱۱ / ۶ / ۱۳۵۹ خود از این سوگواری«غربزدگان» در دوران رضاخانی این گونه یاد کرده است:
«... در زمان این شخص نالایق (رضاخان) که مملکت ما را به تباهی کشاند... در روزنامه ها به پیغمبر سب کردند... و آن دولتمردان، مجلس درست کردند و در آنجا از پیروزی اسلام برکفر انتقاد کردند و این روشنفکرها دستمالها را در آوردند و گریه کردند که اسلام برشاه ایران، شاه آن وقت ایران غلبه کرده است. شعر ایشان شعر گفتند، نویسندگان نوشتند و گویندگانشان گفتند...»
مرحوم جلال آل احمد نیز از آن روزگار سیاه و شگردهای«روشنفکران بی تعهد» در راه اسلام زدایی چنین یاد کرده است:
«... در آن دوره بیست ساله از ادبیات گرفته تا معماری و از مدرسه گرفته تا دانشگاه همه مشغول زردشتی بازی و هخامنشی بازی بودند. یادم است در همان ایام کمپانی داروسازی بایر آلمان نقشه ایرانی چاپ کرده بود که به شکل زن جوانی و بیمار در بستر خوابیده - ولابد مام میهن! – سر در آغوش شاه وقت گذاشته و کورش و داریوش و اردشیر و دیگر اهل آن قبیله از طاق آسمان پایین آمده، کنار درگاه (یعنی بحر خزر) به عیادتش و چه فَروَهَری بالا سایه افکن بر تمام مجلس عیادت و چه شمشیری به کمر! هریک از حضرات با چه قبضه ها و چه زرق و برقها و منگوله ها این جوری بود که حتی«آسپرین بایر» را هم با لعاب کوروش و داریوش و زردشت فرومی دادیم... [۲۰]»
از میان «روشنفکران» ماسونی که در راه به بار نشاندن دسیسۀ انگلیس برای کودتای سیاه در ایران و به قدرت رسیدن رضاخان و استواری او نقش به سزایی داشتند، یکی شاهزاده سلیمان میرزاست.[۲۱]
سلیمان میرزا یکی از اعضای مجمع فراماسونری«آدمیت» است. این مجمع در پی مبارزه علما با فراموشخانه، از سوی میرزا ملکم خان به میرزا عباسقلی خان قزوینی (معروف به آدمیت) سپرده شد. اعضای این مجمع نوشته اند:
«... از جامع آدمیت هم سخنی به کوتاهی باید گفت از آن رو که به یک معنی فراموشخانۀ ملکم به شمار می آید... کسانی دیگر نیز در مجامع آدمیت بودند که شیوۀ سیاسی پیش گرفتند مانند میرزامحمدخان حسام السلطنه و سلیمان میرزا و... [۲۲]»
نامبرده در سال ۱۳۲۵ه. ق از سوی عباسقلی خان مأمور تشکیل شعبه ای از مجمع آدمیت در کرمانشاه گردید و این مأموریت را به درستی به پایان رسانید، او دیر زمانی رهبری حزب دموکرات و سوسیالیست را نیز بردوش داشت.
آورده اند آنگاه که به شهید مدرس خبر رسید که احمدشاه در انتخابات دوره پنجم به درباریان خود سپرده بود که به شاهزاده سلیمان میرزا، رأی بدهند، اظهار داشت: «پادشاهی که به حزب سوسیالیست رای بدهد منعزل است[۲۳]»
سلیمان میرزا چنانکه پیشتر آورده شد در نشستهای پنهانی که رضاخان برای برنامه ریزی و دسیسه چینی در راه پیاده کردن نقشه کودتا با دستیاران خود داشت رسماً شرکت می کرد و رضاخان را برای دست زدن به کودتا یاری می داد.
به هر حال رضاخان قلدر عامل سرسپرده و حیوان چشم و گوش بسته ای بود که از نوک پا تا فرق سر اجیرانه در خدمت به استعمار و اجرای منویات«پروتکلهای حکمهای یهود» لحظه ای کوتاهی و غفلت نداشت و در این کژراهه از تمامی عوامل فرصت طلب و ضد اسلام بهره جست و بالاخره همانطور که گفته شد نقشه به دستور انگلیس به اجرا درآمد و در پی آن تحول پشت تحول تا اینکه بالاخره رضاخان، خرداد ماه سال ۱۳۱۳ (هـ. ش) وارد ترکیه شد. کمال آتاتورک به گرمی از همتای مزدور خود استقبال و پذیرایی کرد. رضاخان تحت تأثیر ترقیات ظاهری ترکیه، اقدام به اصلاحاتی نمود که کپیه ای از اقدامات استعماری ترکیه بود... یکی از اقدامات استعماری با تقلید از ترکیۀ «لائیک» مسأله کشف حجاب بود که در۱۷ دیماه ۱۳۱۴ به وسیله رضاخان رسمیت یافت. او همسر و دختران خود را بدون حجاب وارد میدان بی عفتی نمود و علناً با ارائه الگو، شخصیت زن را لگدمال کرد. برای تحلیل دقیق این پدیدۀ باصطلاح «کشف حجاب» و نفی غیرت ملی و هویت زدایی از شخصیت اصیل زن مسلمان به کتاب مستقل با اسناد مسلم تاریخی نیاز دارد. اما برای درک هرچه بیشتر ابعاد این توطئه استعماری به خلاصه ای از آنچه در دوران سیاه رضاخان علیه شخصیت انسانی - اسلامی زن حادث شده به تحلیل جامعه شناختی آن همراه با اسناد لازم می پردازیم. آنگاه رسالت عظیم بنیانگذار نظام اسلامی و نقش حیاتبخش نهضت حسینی و قیام مردانه امام خمینی(س) را به داوری می نشینیم...
شخصیت زدایی در الگوی حجاب زن، ویژگی استعمار غربی
اصولاً در قرن اخیر یکی از اهداف استعمار غرب درایران تهاجم به ارزشهای دینی و سنتی از جمله «حجاب زن» بوده است. اقدام رضاخان علیه پوشیدگی زنان به تقلید از فرهنگ غرب نشانه عملی و خشن این تهاجم فرهنگی بود. مسأله حجاب از دیدگاههای مختلف علمی از جمله فقهی و روانشناختی قابل مطالعه و بررسی است.
استعمار مهاجم انگلستان پس از دومین دهۀ قرن بیستم و به دنبال بحرانهای پس از جنگ و نیز از بیم گرایش جامعه فقرزدۀ ایران به کمونیسم، به اصلاحات روبنایی و مقاومت زدایی و تجدد مأبی در جامعه ایران نیاز شدید داشت و این همه را باید از طریق طبقه ای بی اصالت، میان تهی و بی ریشه به پیش میبرد. چرا که طبقۀ حاکمه سنتی تا به این حد مطیع و منقاد نبود.
انتخاب رضاخان میرپنج در کنار سیدضیاءالدین طباطبایی و انتخاب او به مقام وزارت جنگ و بالاخره نصب او به سلطنت، در همین راستا انجام گرفت. رضاخان حتی در مقایسه با هم ردیفهایش به مبانی ارزشهای جامعه اسلامی ایران بی ریشه تر و لاقیدتر بود.
با استقرار و تثبیت سلطنت پهلوی دورۀ اجرای سیاستهای نوین استعمار انگلیس فرا رسید و سیاست مذهب زدایی و استحالۀ فرهنگی از طریق اشاعۀ فرهنگ تجددگرایی در دستور کار هیأت حاکمه قرار گرفت.
جامعۀ ایران برای تبدیل شدن به جامعه ای بی هویت و غیرمولد باید از فرهنگ و ارزشها و سنتهای اسلامی - ملی، تهی می شد، از آنجا که به دلیل ریشه داربودن تفکر و تقیدات مذهبی و عرف و سنن ملی سیاست مذهب زدایی با مشکلات جدی و مقاومت اجتماعی مواجه بود، بنابراین دولتمردان رژیم جدید، همانند تجربۀ اروپا یعنی تهاجم به مذهب را ابتدا از طریق رواج سکولاریسم و لا قیدی و بی اعتنایی و تحقیر نمادهای دینی و سنن ملی آغاز کردند. در ابتدا مطبوعات، کتابها و نظام آموزشی ابزار اصلی برای اعمال این سیاستها بودند. حضور میسیونهای مذهبی و تأسیس مدارس خارجی در آن ایام، بازگشت فرزندان خانواده های اشرافی از فرنگ پس از اتمام تحصیل، نشر برخی مطبوعات متأثر از فرهنگ غربی در نهایت تشبّه به غرب از جمله عوامل داخلی بود که زمینۀ اندکی را آن هم محدود به طبقۀ اشراف جامعه شهری برای اجرای سیاست کشف حجاب فراهم کرده بود. خواسته های استعمار که عامل اصلی اعمال چنین سیاستهایی بود و برخی عوامل داخلی و تلاقی این عوامل با خواسته های نفسانی شهوترانانی همچون تیمورتاش و همفکران او سیاست کشف حجاب را باعث شد.
رضاشاه مدعی بود که وقتی مردم لباس متحدالشکل بپوشند، کلاه پهلوی بر سر بگذارند و نسبت به عقاید دینی سست شوند متمدن خواهندشد!
آنان خواستار متمدن شدن جامعۀ ایران به معنای رشد در پهنۀ دانش و تکنولوژی و فرهنگ نبودند، بلکه با ایجاد فرهنگ مصرفی تحقیر ارزشهای ملی و مذهبی مدنظر بود، شاه میز دلخوش بود که با تغییر لباس و کنار گذاشتن مذهب جامعه متمدن خواهد شد! اگر چه رضاشاه فکر تجددمآبی را از اوایل سلطنت خود در سر می پروراند و و متحدالشکل کردن لباسها در سال ۱۳۰۷ و ماجرای حضور خانواده پهلوی در حرم حضرت معصومه(س) و مخالفت او مؤید این واقعیت بود ولی سفر ترکیه این تلقی را تقویت کرد. مخبرالسلطنه می نویسد: فکر تشبّه به اروپایی از آنجا (ترکیه) به سر پهلوی آمد.
رضاشاه بعد از مسافرت ترکیه در اغلب اوقات ضمن اشاره به پیشرفت سریع کشور از کشف حجاب زنها و آزادی آنها صحبت می کرد. تا اوایل خرداد ۱۳۱۴ یک روز هیأت دولت را احضار کرد و گفت: ما باید صورتاً وسنتاً غربی بشویم و باید در قدم اول کلاهها تبدیل به شاپو شود... و نیز باید شروع به رفع حجاب زنها نمود و چون برای عامۀ مردم دفعتاً مشکل است اقدام کنند، شما وزرا و معاونین باید پیشقدم بشوید و هفته ای یک شب با خانمهای خود در کلوپ ایران مجتمع شوید و به حکمت وزیر فرهنگ دستور داد که در مدارس دخترانه معلمان و دخترها بدون حجاب باشند و اگر زن یا دختری امتناع کرد او را در مدارس راه ندهند.
وزیر معارف پاسخ می دهد: امر مبارک را اطاعت می کنم. این رسم نه تنها برخلاف تمدن است، بلکه برخلاف قانون طبیعت است. زیرا که در دنیا دو جنس ذکور و اناث در نباتات و حیوانات!!! خلق نشده که جنس ماده از جنس نر روی خود را پنهان کند... به علاوه یکی از علل بزرگ عقب افتادن مملکت ما از قافله تمدن دنیا همین است که نیمی از بدن ملت ما بکلی فلج مانده است.»
مخبرالسلطنه که خود بیش از شش سال و سه ماه به عنوان رئیس الوزراء در خدمت شاه بود در خاطرات خود ضمن استهزای روز ۱۷ دی در ۱۳۱۴ در مورد نقش زن ایرانی در اقتصاد کشور می نویسد: «۱۷دی روز ورود زن به صحنه تمدن است. مملکت را آوازه های تمدن و ترقی فراگرفته است. مسرورم که می بینم خانم ها در نتیجه معرفت به وضعیت خود آشنایی یافته اند. نصف قوای مملکت بیکار بود و به حساب نمی آمد، اینک داخل جماعت شده است! آنان که مشغول خانه داری بودند به عرصۀ ولنگاری قدم نهادند. در هیچ جای دنیا زن به قدر ایران کار نمی کرد ونمی کند. در شهرها و قراء زن علاوه بر کارِ خانه داری بزرگترین کمک را به اقتصاد مملکتی می کند. قالی، گلیم، جاجیم اغلب از زیر دست زن بیرون می آید یا دخترها.»
در آبان ماه سال ۱۳۱۴ به هنگامی که شاه پس از بازگشت از سفر مازندران از میزان موفقیت و پیشرفت بی حجاب کردن بانوان سؤال می کرد، وزیر معارف پاسخ داد: «اکنون دختران خردسال با روی گشاده به مدرسه می روند، ولی نسبت به زنان سالخورده تنها این اقدام معارف کافی نیست، باید در خانواده های عالی مملکت یک عمل جدی به ظهور برسد و اگر شخص اعلیحضرت همایونی پیشقدم شوند مردم همه تأسی خواهند کرد که از قدیم گفته اند: «الناس علی دین ملوکهم» شاه پس از شنیدن سخنان وزیر معارف و در حالی که به نظر می رسید قبلاً در این زمینه هماهنگی شده است پاسخ داد: «بسیار خوب دیگران که اقدام نمی کنند، من پیرمرد حاضرم جلو بیفتم و سرمشق بشوم!!»
از این به بعد و در شرایطی که شاه آماده می شد تا با برداشتن حجاب زنان دربار، ملکه و دخترانش، آنان را با قافلۀ تمدن غربی همراه سازد و از حرم خود وسیله ای برای تعمیم فرهنگ تشبّه به غرب در جامعۀ ایران بسازد جریان اجبار محصلین به کشف حجاب در تهران وشهرها ادامه یافت.
در مقابل اجرای این سیاست بود که سرانجام واقعۀ خونین مسجد گوهرشاد پدید آمد. رهبری کشتار خونین حرم حضرت رضا(ع) را «سرلشگر مطبوعی» به عهده داشت.
انتشار خبر قیام گوهر شاد رضاشاه را مصمم به اجرای خشونت بار کشف حجاب ساخت. مقدمات امر به این گونه فراهم شد که در روز هفدهم دی ماه ۱۳۱۴ در عمارت دانشسرای عالی تهران با حضور شاه مراسمی برای اعطای دیپلم به فارغ التحصیلان برگزار گردید و در این مراسم رؤسای مدارس، همسران صاحب منصبان عالیرتبه و همسر و دختران شاه رسماً بدون حجاب ظاهر و این روز به نام روز آزادی زن و کشف حجاب نامگذاری شد! در این مراسم رضاشاه طی سخنانی اظهار داشت بسیار مسرور است از اینکه می بیند زنان به حقوق و مزایای خود نایل شده اند.»
شیخ محمد تقی بهلول که از برجسته ترین شخصیتهای ناظر در فاجعۀ مسجد گوهرشاد است، در خاطرات خود می نویسد: «در شهر تهران زنانی دیده شدند که مدت پنج سال از خانه بیرون نیامدند، برای اینکه بی حجاب دیده نشوند و حتی به حمام هم نرفتند با این که حمام منزلی هم نداشتند، در زمستانهای سخت با آب سرد غسل کردند یا با دیگ آب گرم کردند و از منزل خود بیرون نرفتند، و زنانی هم بودند که با کمال شوق در مجالس مردها رقصیدند... و همچنین مردانی پیدا شدند که چند سال از خانه بیرون نرفتند برای اینکه ریش نتراشند و کلاه پهلوی نپوشند و مردانی هم بودند که نه فقط در عصر پهلوی کلاه نصاری پوشیدند و ریش تراشیدند». رخدادهای دوران رضاخان، پیش بینی شهید مدرس در باب آیندۀ ایران را در حکومت پهلوی که شرح آن به نقل از رحیم زاده صفوی در ذیل خواهد آمد، تأیید کرد. رحیم زاده در این ارتباط می نویسد: «گذشته از نکات سیاسی به عقیدۀ آقای مدرس در رژیم نویی که نقشه آن را برای ایران بینوا طرح کرده اند، نوعی از تجدد به ما داده می شود که تمدن غربی را با رسواترین قیافه، تمدن نسل آینده خواهد کرد... قریباً چوپانهای قریه های قراعینی و کناور با فکل سفید و کراوات خودنمایی می کنند. اما در زیباترین شهرهای ایران هرگز و آب تمیز برای نوشیدن مردم پیدا نخواهد شد.
ممکن است شماره های کارخانه های نوشابه سازی روزافزون گردد، اما کوره های آهن گدازی و کارخانۀ کاغذسازی پا نخواهد گرفت، درهای مساجد و تکایا به عنوان منع خرافات و اوهام بسته خواهد شد، اما سیلها از رمانها و افسانه های خارجی که در واقع حسین کرد فرنگی و رموز حمزه فرنگی چیزی نیستند و به وسیله مطبوعات و پرده های سینما به آن کشور جاری خواهد گشت، به طوری که پایه افکار و عقاید و اندیشه های نسل جوان از دختر و پسر بتدریج بربنیاد همان افسانه های پوچ قرار خواهد گرفت و مدنیت غرب و معیشت ملل مترقی را در رقص و آواز و دزدیهای عجیب آرسن لوپن و بی عقلیها و بی عفیتها ومفاسد اخلاقی دیگر خواهند شناخت مثل اینکه این چیزها لازمۀ متمدن بودن است!!».
با مراجعه به خاطرات افراد متعدد که خود از دست اندرکاران حکومت رضاخانی بودند دستوری و فرمایشی و نیز تحمیلی بودن واقعه «کشف حجاب» بیشتر مشهود می گردد.
«بدرالملوک بامداد» یکی از اعضای «کانون بانوان» در کتاب خود می نویسد: «در ۲۲ اردیبهشت ۱۳۱۴ به اشاره اعلیحضرت رضاشاه کبیر و با دعوت وزیر معارف وقت آقای علی اصغر حکمت، عدیده ای از زنان فرهنگی انتخاب و به محل دارالمعلمات در کوچه ظهیرالاسلام دعوت شدند. به آنها گفته شد که مأموریت دارند تا جمعی تشکیل دهند و اساسنامه آن را به نظر وزیر معارف برسانند و با حمایت دولت پیشقدم نهضت آزادی زنان ایران باشند. این جمعیت در جلسات بعد نام کانون بانوان را برای خوداختیار کردند. [۲۴]»
در این کانون «صدیقه دولت آبادی»، «فاطمه سیّاح»، «هاجر تربیت»، «بدرالملوک بامداد»، «فخرالزمان غفاری بایندر» و «پری حسام شهیدی» عضویت داشتند.
ریاست کانون به عهده خانم دولت آبادی گذاشته شده بود. این کانون وظیفه داشت در جهت تعمیم فرهنگ جدید و یا به عبارت دقیقتر متجدد کردن بانوان، تلاش کند. از آنجا که به دلیل مقاومت اجتماعی این کانون عملاً کاری از پیش نبرد، وزیر معارف بر آن شد تا معلمان مدارس و دختران محصل را ملعبه سیاست جدید قرار دهد. براساس این سیاست قرار شد در مدارس تدریجاً مجالس جشن و سرور و خطابه بار وی باز و بدون حجاب برگزار گردد.
انتشار این خبر موجب تشدید واکنشهای اجتماعی گردید، نخستین واکنش را در این ایام علمای شیراز بروز دادند. بنا به گزارشی که به آنان رسیده بود در فروردین ۱۳۱۴ دختران مدرسه «مهر آیین شیراز» را واداشته بودند که بدون حجاب در مراسم جشن حاضر شوند. علمای شیراز پس از دریافت این خبر، تلگرافی اعتراض آمیز به شاه زدند. شاه این اعتراض را بی پاسخ گذاشت. متعاقب بروز این واکنش علمای شیراز[۲۵] دستگاههای تبلیغاتی رژیم زبان به هتاکی گشودند و کوشیدند که حتی از اشاعه پاره ای سرودهای شاعران پیشین از جمله ایرج میرزا در ذمّ حجاب، حمله ای به آداب و سنن مذهبی آغاز کنند[۲۶] ماحصل و عصاره این تهاجمات این بود که حجاب مانع رشد و برهنگی و کشف حجاب باعث متمدن شدن خواهد بود.
علی اصغر حکمت یکی از سرشناس ترین چهره هایی که خود در آفرینش ماجرای کشف حجاب فعال بود در مورد تبلیغات این واقعه می نویسد:
«بلافاصله بعد از مراسم ۱۷ دی در تهران دو امر پیش آمد که یکی به حد افراط و دیگری به حد تفریط بود، از یک طرف بعضی از زنهای معلوم الحال به کافه ها و رقاصخانه ها هجوم آورده و همه در مرئی و منظر جوانان بوالهوس به رقص پرداخته و با آن جوانان به انواع رقصهای معمول فرنگستان مشغول دست افشانی و پایکوبی شدند و از طرف دیگر مأمورین شهربانی و پلیسها در تهران و فرمانداریها و بخشداریها در شهرها و قصبات مملکت برحسب دستور وزارت کشور به زنان بی خبر مزاحم شده و آنها را به اجبار وادار به «کشف حجاب» می کردند و حتی چادر و نقاب آنان را پاره می کردند. این هر دو پیش آمد در طبقات اواسط الناس و متعصب بسیار تأثیر سوء نمود... [۲۷]»
درکتاب «خاطرات صدرالاشراف» آمده است:
«در اتوبوس زن با حجاب را راه نمی دادند و در معابر پاسبانها از اهانت و کتک زدن به زنهایی که چادر داشتند با نهایت بی پروایی و بی رحمی فروگذار نمی کردند.
حتی بعضی از مأمورین به خصوص در شهرها و دهات زنهایی را که پارچه روی سر انداخته بودند اگر چه چادر معمولی نبود از سرآنها کشیده پاره پاره می کردند و اگر زن فرار می کرد او را تا داخل خانه اش تعاقب می کردند و به این هم اکتفا نکرده، اتاق زنها و صندوق لباس آنها را تفتیش کرده، اگر چادر از هر قبیل می دیدند پاره پاره می کردند یا به غنیمت می بردند. من این حرکات وحشیانه مأمورین پَست فطرت را در ولایات زیاد شنیده بودم ولی در محلات که بهتر از همه جا اطلاع به اوضاع این قبیل اقدامات از طرف مأمورین حاکم و خود حاکم زیاد واقع شده بود»[۲۸].
در این باره هدایت می نویسد:
«پلیس دستور یافت روسری را از سر زنها بکشد، روسریها پاره شد و اگر ارزش داشت تصاحب، مدتی زد و خورد بین پلیس و زنها دوام داشت.»[۲۹]
«بدرالملوک بامداد» از بازیگران نمایش «رفع حجاب» می نویسد:
«لازم است گفته شود که در آن زمان با شیوع تعصبات شدید و جاهلانه خارج شدن از منزل، بدون حجاب مستلزم فداکاری بود. البته پلیس دستور محرمانه دریافت کرده بود که از زنهای بی چادر حمایت کند ولی بازهم دور از نظر پلیس در کوچۀ خلوت زنهای بی چادر غالباً رد معرض اهانت لفظی یا حمله با چوب و سنگ واقع می شدند، حتی زنهای عوام که ترک حجاب را برای آنها بزرگترین بی ناموسی و بی آبرویی معرفی کرده بودند، از دادن نسبتهای زشت و بد حرفی به زنان پیشتار آزادی کوتاهی نداشتند. کار به جایی رسید که زنان پیشقدم برداشتن حجاب هرگاه در محلات پایین شهر سکونت داشتند، ناچار می شدند از خانه با چادر خارج شده در گوشه خلوتی از کوچه ها و خیابانهای بالای شهر چادر را برداشته در کیف دستی پنهان کنند. هنگام مراجعت دوباره نزدیک خانه چادر به سرکنند.»[۳۰]
وقتی منابع دولتی و عوامل مؤثر رژیم پهلوی به این صراحت از مقاومت اجتماعی سخن می گویند، معلوم است که این مقاومت ابعاد بسیار وسیعتری داشته است. درست پس از اعلام ضرورت کشف حجاب، مأمورین شهربانی تعرض وسیع را به حریم خانواده ها آغاز کردند و در کوچه و برزن و خیابان به زور باطوم، چادرها را از سر زنان برگرفتند. حتی اگر ساده اندیشانه بپذیریم که «کشف حجاب» خود تمدن بود و یا راه را به سوی متمدن شدن جامعه می گشود، نمی توانیم این حقیقت را نادیده بگیریم که هیچ رشد و تمدنی را نمی توان و نباید به زور چماق حکومت به جامعه تحمیل کرد. آیا گسترش تمدن با عفت ناسازگار است؟ آیا لازمه اعتلا و رشد اجتماعی ترک سنتها و ارزشهاست؟ آیا هیچ جامعه ای نمی تواند با حفظ ارزشها، سنن و منزلتهای ملی و دینی در جاده تمدن حرکت کند؟ آیا وقتی ملتهای مسلمان در قرون اولیه آفاق علم و دانش را فتح کردند، این اعتلا را با ترک دین و آیین و منزلتها انجام دادند یا با تمسک به همان ارزشها؟ آیا مردم ژاپن و هند و کشور توسعه یافته نتوانستند با حفظ سنن بومی و ارزشهای قومی راه شکوفایی تمدنی را طی کنند؟
هدایت اجتماعی به سوی تمدن نه تنها نیاز به زور و فشار ندارد، بلکه به دلیل هماهنگی طبیعت انسانی، بدون هیچ اجباری و فقط در پرتو مدیریت باشعور سیاسی و آزاد کردن جامعه از زیر فشارهای روزمره به سرعت قابل حصول نیز هست. توسعه اجتماعی و بسط تمدن راه و روش تجربه شده ای را طلب می کرد که در رأس آن عدم وابستگی سیاسی و اقتصادی و خاصه فرهنگی جامعه بود و رژیم رضاشاه از آن بی بهره بود. رضاشاه که به گواه هزاران سند و مدرک مسلّم تاریخی، خود، زمینهای مرغوب روستاییان را در سراسر کشور چپاول کرد، بخش وسیعی از مردم این سرزمین را تبعید کرده و به گرسنگی و دربه دری و خانه به دوشی کشاند، مردم و کشور را از حداقل آزادیهای سیاسی محروم کرد و به قول خود حکومت «تک نفره» را بر گرده مردم ایران مسلط نمود، چگونه می توانست با رفع حجاب، تغییر لباس و گذاشتن کلاه شاپو آن هم به زور چماق پاسبانها مبلّغ و مدعی تمدن حقیقی باشد؟
رضاشاه اگر به راستی به رشد و اعتلای اجتماعی جامعه می اندیشید و سیاست فرهنگی او به معنای نابود کردن ارزشهای اسلامی - ملی نبود، می باید زمینه های گسترش کار و تلاش و توسعه اقتصادی را با توسعه صنعت و تکنولوژی و انواع اتومبیلهای شهری پدید می آورد تا جامعه در پرتو سلامت اقتصادی راه به سوی اعتلای تمدنی بگشاید.
حداقل نتیجه سیاست نابخردانه «کشف حجاب» گذشته از متزلزل ساختن ارزشهای خودی و مقدمه سازی برای تسلط برمنحط ترین بخشهای فرهنگی مغربی، این بود که جامعه مذهبی ایران وقتی خود را در مقابل سوادآموزی به قیمت برهنگی نوامیس خود دید راه تحصیل را بر فرزندان خود بست و به این ترتیب عملاً بر روند رشد تحصیلی کشور نیز ضربه وارد شد. تاریخ نشان داد که بخشی ازم دمی که ناگزیر و از ترس، تن به «بی حجابی» دادند بلافاصله پس از سقوط رضاشاه، روند زندگی پیشین را پی گرفتند و از آنچه برایشان به زور تحمیل شده بود، روی برتافتند. آنان درمی یافتند که راه حرکت به سوی تمدن و توسعه، بازشدن راه برای شکوفایی استعدادهای اجتماعی است، نه آموختن مصرف گرایی و دنباله روی از مظاهر منحط فرهنگی. تمدن وقتی معنا و مفهوم پیدا می کرد که مردم ما را به راه اکتشافات و اختراعات و رهروی فرزانگان و دانشمندان مغرب می رفتند نه اینکه رهرو راه هنرپیشگان و رقاصه ها و آرسن لوپن های فرنگ گردند.
مخبرالسلطنه در کتاب «خاطرات و خطرات» آورده است:
«زنده بودیم دیدم معرفت خانمها به وضعیت خودشان چه ثمر بخشید اوضاع را. بعضی نویسندگان عفیف نوشته اند که در میان بوده دیده اید. من که در کنار هستم و از هزار یک موضوع را می شنوم به کمال این زندگی و عواقب آن تأسف می خورم...
قبیح ترین زندگی پاریس، مراکز فواحش، امروز مصدر زندگی تهران شده است.»[۳۱] هدایت پس از فراز فوق تبعات «رفع حجاب» را نقد کرده و چنین می نویسد:
«آنچه در تعدیل صادر و وارد رشته بودیم، به حملۀ کفش و کلاه چله شد. پولمان را می خواستیم طلا کنیم هبا شد. بالجمله نطقها کردند و قصاید سرودند و ریشه عصمت و عفت را دریدند[۳۲].
ممکن است گفته شود فساد حاکم در میان سلاطین در بحبوحۀ حرمسراها و متن بیوت شاهان نفوذ داشته است و این فساد، حواشی دربار را نیز دربر می گرفته و اصولاً به فرمودۀ امام راحل(ره) شاهنشاهی یعنی فساد و ستم و بیعدالتی و خودخواهی و استعباد و استکبار و اکثریت قریب به اتفاق آنها محصول بذر شهوترانی و جرثومۀ فحشا و بازتاب عقده گشاییهای دوران رنج و محرومیت خویش اند و اساس پادشاهی بر افساد در قلمرو است و اهلاک در نسل و حرث و تقابل با اصلاح و پرواپیشگی است.
ولی با این همه باید افزود که دینداریهای سلاطین، حتی اگر برحسب ظاهر نیز بوده باشد، در غالب موارد مانع از آن بوده است که متجاهر به فسق رایج شناخته شوند، چرا که فضای عمومی زندگی، توان تحمل قبایح را نداشت و مکرر اتفاق می افتاد که حتی حکام جور هم به خاطر«رعایت مصالح رعیت و مملکت» از شناعتهای آشکار چشم می پوشیدند و دست کم محض حفظ ظاهر هم که می بود، به اعتقاد عامه مردم احترام نشان می دادند.
مردم در هر قشر و جمعیتی که بودند، این نکته را به فراست دریافته بودند که ارباب قدرت را داعیه هایی دیگر است و محتملاً رفتارهای آنان از قواعد عمومی و عرفیات جامعه پیروی تام ندارد، به این ملاحظه آنان را در ارائه خصوصیات گفتاری و کرداری و حتی فکری خود مستثنی می شمردند و با منزوی ساختن گروه اندکشان از راهها و رسمهای جا افتاده و مقبول و سنتی خویش پیروی می کردند. آنچه که از اسلوب زندگی درباری شمرده می شد و انواع مفاسد را نیز در برمی گرفت، همان حریم محدود پیرامونیان هستۀ مرکزی منتها بود و اعمالی نظیر «باده خواری و ورق نمایشی» و مانند آن به مکانهای بسته اختصاص می یافت. رسمی نیز در دربارهای سلاطین بود که در هر سال تعدادی از زنان قدیمی را که به هر دلیل در حرمسراها نگاهداری می شدند به سرداران عمده و ندمای خاص ببخشند؛ این کار تا پایان عمر «ناصرالدین شاه» و ابتدای مشروطیت ادامه داشت ولی جمله زنانی هم که بدین نحو به حریمهای جدید پای می نهادند از شأن و اعتبار فراوانی برخوردار بودند و به سابقۀ تقرب قدیم، از منزلتی والا متمتع می شدند.
درکل، جامعه ایران قبل از زمان آشنایی دربار با شیوه های غربیان، فضایل سنتی خود را محفوظ نگاه داشته بودند و صرفنظر از ملعبه های تفننی سلاطین، حتی در درون حرمسراها نیز زنان از قواعد مذهبی چشم نمی پوشیدند و بلکه جماعت معتنابهی از خواجگان حرم و دایگان و کدبانوها موظف بودند که شئون اساسی و عمدۀ آنان را بدقت حفظ و یادآوری کنند و از هر نوع حادثه سوء و زشت و قبیح جلوگیری نمایند. وهن زننده ای که در این زمینه وارد شد از زمان مسافرتهای «ناصرالدین شاه» به فرنگ و حضور او و گروههای درباری در تماشاخانه ها و باشگاهها و مراکز تفریح و تفنن غربیان به وقوع پیوست. از این زمان است که می بینیم برخی از انواع لباسهایی که رقاصان اروپایی بر تن می کردند به ذایقه خوشایند شاه، در میان گروهی از «عملۀ طرب» مرسوم می شود و به عنوان وجهی از زندگی جدید، برخی از مردم ساده لوح را فریب می دهد. با وجود این، آنچه که مبنای اساسی حیات جامعه بود به رغم نوگراییهای متجددانه برقرار ماند و تا زمان «کشف حجاب» و شروع تغییرات پردامنۀ«مدرنیسم رضاشاهی» یک نمونه نیز یافت نمی شود که تصویر زنان ایرانی و حتی بانوان درباری را سربرهنه و بی حجاب نشان دهد.
... اما رضاشاه در امتداد سیاستهای استعماری در جهت تشدید روند وابستگی به سیستم بین المللی که نظام سنتی جامعه ایرانی، بزرگترین عامل ترمز درونی آن بود به تظاهرات مدرنیسم روی آورد و «دربار بی حجاب» را به درون جامعه برد و «کشف حجاب» کرد. از آنجایی که دولت در ایران همواره نقش برتری را نسبت به سایر نیروها و حوزه ها داشته است، پدیده کشف حجاب با شتاب و آهنگ تندتری پیگیری شد و اغلب اجرای آن با خشونت قرین می گشت.
اسارت زن در قالب شعار آزادی زن در عصر محمدرضا پهلوی
دوران ننگین محمدرضا اسارت زن با توطئه خاندان پهلوی اوج گرفت. امام خمینی (س) در بیانات خود می فرماید:
«ما را در طول تاریخ نه چندان دور خصوصاً و در سده های اخیر از هر پیشرفتی محروم کرده اند و دولتمردان خائن و دودمان پهلوی خصوصاً و مراکز تبلیغاتی علیه دستاوردهای خودی و نیز خود کوچک دیدنها و یا ناچیز دیدنها، ما را از هر فعالیتی برای پیشرفت محروم کرد. وارد کردن کالاها از هر قماش و سرگرم کردن بانوان و مردان خصوصاً طبقه جوان به اقسام اجناس وارداتی از قبیل ابزار آرایش و تزیینات و تجملات و بازیهای کودکانه و به مسابقه کشاندن خانواده ها و مصرفی بار آوردن هرچه بیشتر که خود داستانهای غم انگیز دارد و سرگرم کردن و به تباهی کشاندن جوانها که عضو فعال هستند با فراهم آوردن مراکز فحشا و عشرتکده ها و دهها از این مصایب حساب شده برای عقب نگهداشتن کشورهاست».
از اساسی ترین مشخصه حکومت شاه رواج فساد در ابعاد وسیع آن بود، رویۀ دولتمردان پهلوی غالباً و عامداً در جهت ترویج فساد بود تا آنجا که قبح آن از بین رفته بود و کسی که تسلیم این چرخ فسادانگیز نبود ناتوان، ناهم آهنگ و مرتجع شناخته می شد. فساد دوران آخر رژیم سلطنت حد و مرزی نمی شناخت. یک قدم با هدف خیر و صلاح و مصلحت مملکت برداشته نمی شد.
از مستخدم اداره تا وزیر، از زن خانه دار تا دانشجوی دانشگاه و از روحانی بالای منبر تا کاسب بازار برای اینکه همراه قافله باشد می بایست در فساد غوطه ور شود و به آن تظاهر نماید. گویی تمام استعدادهای بکار افتاده تا حقیقت و معنویت و عدالت را از اثر بیندازد. دروغ، دورنگی و چند رنگی مد روز بود، رشوه گرفتن علامت عرضه و لیاقت به شمار می رفت. در این منجلاب اگر افسری باتقوا می بود منزوی می شد. اگر کارمندی به معنویت توجه داشت به او می خندیدند. اگر قاضی صالح بود و تقوا داشت می بایست با پوشش بی تقوایی بیالاید تا مورد تمسخر قرار نگیرد. اگر طبیبی انساندوست بود و مجاناً به مداوا می پرداخت بیسواد معرفی می شد. مالک همه چیز زر و زور بود. همۀ افراد پاک و صادق در اولین قدم برخورد با دستگاه دولت در دام تقلب و فساد قرار می گرفتند و در این راه استاد می شدند. به آمار اماکن فساد آن زمان، به ارقام مربوط به مراکز فروش مشروبات الکلی کلی و جزیی، به قمارخانه و کاباره ها و دانسینگها مراجعه نمایید. تعداد معتادان به الکل و مواد مخدر را در نظر بگیرید، به میزان رشوه هایی که در داخل و خارج کشور پرداخت شده نگاه کنید. به پرونده های جرایم از خلاف و جنحه و جنایت رجوع نمایید. به میزان صدور نفت و به ارقام واردات کالاهای مصرفی نظر کنید. همۀ این ارقام و اعداد و مقادیر سیر صعودی داشت و در هیچ مورد برگشتی به سوی صلاح و درستی و راستی نبود. رژیم حاکم با مسابقۀ سرسام آوری ملت ما را به سقوط اخلاقی سوق می داد، کشاورزی را به نابودی کامل می برد، صنعت را در حد مونتاژ پرورش می داد. در به وجود آوردن این شرایط دولت سیزده ساله هویدا سهم بسیار داشت و برنامه های عمرانی و تاسیساتی و سدسازی و برق رسانی، فرودگاه و راه و ارتباط همه در خدمت همین جهات انحرافی و فساد قرار گرفته بود و آشکارا باعث تسلط ابرقدرت غرب برایران بود که قطع این وابستگی در هیچ شرایطی ممکن به نظر نمی رسید و بنا هم این بود که ملت را با ظواهر و زرق و برق فریب دهند و از هرنوع تحرک انسانی بازدارند...
فساد رژیم در جهت فحشا
به دنبال فساد مالی، فحشا نیز به صور مختلف جامعه را در برگرفته بود و باز هم توسه می یافت و حکومت نه تنها ممانعتی و سدی به وجود نمی آورد. بلکه به وسایل مختلف به آن دامن می زد. قمارخانه های مجهز، از نوع کازینو شبانه روز دایر وابسته به رژیم از جمله مراکز صرف پولهای به دست آمده بود که در نهایت به مجامع معتبر از این نوع در خارج از کشور منتقل می گردید. [۳۳] جزیره کیش با سرعت و با صرف میلیاردها دلار به صورت «مونت کارلوی ایران» در می آید و برای آن خطوط ویژه هواپیماهای کنکورد در نظر گرفته شده بود. بعضی از نمایندگیهای سیاسی ایران در خارج به مراکز ترویج فحشا تبدیل گردیده بود و از این حیث سفارت آمریکا نقش درجه اولی داشته و حلال بسیاری از مسایل سیاسی بوده است[۳۴] .
در سالهای آخر سلطنت به حدی به سبب آشفتگیهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و همان فساد مالی و فحشا به صورت بحران اجتماعی درآمد، علاوه برمحله های بدنام در تهران و سایر شهرها فحشای پنهانی جامعه را از درون می خورد و پوک می کرد. حتی بسیاری از روابط اجتماعی برهمین پایه تنظیم می شد و رفته رفته فساد اخلاقی و فحشا قباحت خود را از دست می داد.
روز به روز برتعداد فواحش افزوده می شد[۳۵] و از جانب دیگر هیچ تلاش و برنامه ای برای ارشاد و به راه کشیدن آنها وجود نداشت و حتی غالباً با برنامه های ضمنی تشویق هم می شد[۳۶] دلایلش نیز تقریباً روشن بود. متخصصین هم اعلام می کردند زیاد شدن فاصله طبقاتی و فقر عمیق مادی و فرهنگی، اختلاف خانوادگی و تشدید آن وسیلۀ عوامل اجتماعی، بیسوادی یا کم سوادی، حسرت درآمد زیاد و زندگی تجمّلی و خلاصه ضعفهای شخصیتی و اخلاقی که مرتب هم تشدید می شد و کوششی در جهت جبران آنها به عمل نمی آید و در این شرایط بودکه آمار غیر رسمی حکایت از وجود ۵۰ هزار فاحشه در ایران داشت. فحشای پنهانی نیز بیداد می کرد. محلهای بدنام در تهران و شهرستانها به صورت پایگاه بزرگ جنایت و فساد و قتل و اعتیاد درآمده بود و در این شرایط هم اگر زنی می خواست خود را از کام فحشا بیرون کشد نه جایی داشت که برود و نه کسی از او حمایت می کرد. کار به جایی رسیده بود که شمار فواحش چندین برابر محلهای بدنام بود و حاشیۀ بسیاری از خیابانهای نیز لانۀ فساد شده بود. اینها همه قربانیان نظام شاهنشاهی بودند که توانایی خروج از فساد را نداشتند[۳۷] و زندان که باید محیط سالم سازی باشد به رواج فساد کمک می کرد[۳۸].
آغاز نهضت اسلامی و مردمی و احیای شخصیت زن مسلمان
همگامی زنان در مبارزه:
با اینکه رژیم شاه و اصولاً سلطنت پنجاه و هفت سالۀ پهلوی ادعا داشت در جهت حقوق زنان تلاش دارد بیشترین ضربه را از همین قشر جامعه برداشت. غربزدگان دوران پهلوی ادعا داشتند بزرگترین مبارزه را در جهت آزادی زنان نموده اند. «کشف حجاب» زمان «رضاشاه» و به دنبال آن تبلیغات به اینکه زنان همدوش مردان در اجتماع سازنده، شده اند و بالاخره در تغییر قانون انتخابات سال ۴۱ به عنوان یک اصل انقلابی و تشکیل سازمان زنان و حضور چند نفر درمجلس شورا و سنا و هیأت دولت به جای اینکه زنان را پشتیبان حکومت و رژیم سازد به صورت یک نیروی مقاوم درآورد و مسئله به این شکل از جانب نیروی مخالف اصلی مطرح شد که آزادی ادعایی عوامل رژیم ضد اخلاق، ضد مذهب و برخلاف کرامت و مقام والای زن است. آزادی زنان مورد حمایت رژیم، آزادی در روابط آزاد خلاف نظام اجتماعی می باشد، آزادی است که تار و پود خانواده را متلاشی می سازد، فساد و تباهی را در همه سطوح رواج می دهد، زن به صورت یک کالا، وسیلۀ تبلیغ و از عوامل میل به مصرف هر نوع کالای خارجی است، اجتماعات وسیع زنان با حجاب کامل اسلامی از آغاز نهضت از قم به حرکت درآمد و تا سالهای شروع انقلاب به تمام روستاهای مملکت نیز سرایت کرد. دختران به صورت یک واجب در راه فراگیری علوم مختلف و در عین حال با پوشش کامل به پا خاستند، در امور سیاسی بطور جدّی وارد شدند و برای کسب حقوق واقعی و طرد نیروهای سلطه گر و برای به زانو درآوردن استبداد رژیم در چارچوب مکتب، مبارزه ای شگرف را پایه گذاشتند. نام بسیاری از زنان و دختران در مبارزه ضد رژیم حاکم و دیدن زندان و شکنجه برای همیشه باقی ماند. در انقلاب اسلامی با پیامهای امام راحل(ره) و جدّیت روحانیت مبارز، گروههایی عظیم از زنان وارد مبارزات سیاسی شدند که هرگز زنان متجدد، آنها را هم ردیف خود نمی شناختند. کار عمده ای که در جریان انقلاب صورت گرفت آزادی زنان و حمایت آنان از مبارزه و شرکت مستقیم در صحنه ها بود[۳۹]. و بالاخره براساس رهنمودهای حضرت امام(س) این اولین گام پویا در احیای شخصیت زن مسلمان بود.
نگرش به گوشه هایی از کلام امام خمینی(س) در خصوص احیای شخصیت زن در انقلاب اسلامی
عصارۀ سلالۀ معصومین، امام استکبار ستیز، خمینی کبیر(س) بیدارگرانه می فرماید: «مع الاسف زن در دو مرحله مظلوم بود و اسلام منّت گذاشت برانسان و زن را از آن مظلومیتی که در جاهلیت داشت بیرون کشید؛ و مرحله جاهلیت مرحله ای بود که زن را مثل حیوانات بلکه پایین تر از او، (می دانستند). اسلام زن را از آن لجنزار جاهلیت بیرون کشید. در یک موقع دیگر در ایران ما، زن مظلوم شد و آن دورۀ شاه سابق و لاحق بود، با اسم اینکه زن را می خواهند آزاد کنند، ظلمها کردند به زن؛ زن را از آن مقام شرافت و عزت که داشت پایین کشیدند؛ زن را از آن مقام معنویت که داشت شئ کردند و به اسم آزادی، «آزاد زنان» و «آزاد مردان»، آزادی را از زن و مرد سلب کردند و زنها و جوانان ما را فاسد الاخلاق کردند.»
عروسک بودن زن در رژیم شاه
امام خمینی(ره) با تیزبینی بیدار گرانه خود هشدار می دهند که شاه فریبکارانه به دنبال فریبا ساختن زن به منظور بهره برداری از آن بوده و مقام زن را تا حد حیوانی پست تنزل داده است. به همین لحاظ در یکی از پیامهای خود می فرماید:
«شاه برای زن این خاصیت را قایل بود که می گفت: «زن باید فریبا باشد». البته با آن نظر حیوانی که او داشت؛ با آن نظر جسمانی، مادی و حیوانی پست که او داشت زن را نظر می کرد که باید فریبا باشد؛ از مقام انسانیت زن را فروکشید به مرتبۀ یک حیوان. به اسم اینکه برای زن می خواهد مقام درست کند، زن را از مقام خودش پایین تر آورد. زن را مثل یک عروسک درست کرد. در صورتی که زن انسان است، آن هم یک انسان بزرگ، زن مربی جامعه است. از دامن زن انسانها پیدا می شوند.»
نظر امام خمینی(س) در خصوص انحطاط جامعه زنان در رژیم پهلوی
«زن را در این دورۀ رضاخان و محمدرضا خان منحط کردند از مقام خویش، مردم را منحط کردند، جوانها را هم منحط کردند و مراکز فحشا الی ماشاءالله برای جوانها درست کردند. به اسم آزادی، به اسم پیشرفت، به اسم تمدن، جوانهای ما را به فحشا کشیدند؛ به اسم آزادیها همه آزادیها را از ما سلب کردند. آنهایی که زمان رضاخان را درک کردند می دانند چه می گویم؛ آنها دیدند که چه کردند با ما، و چه کردند با زنهای محترمۀ ما. آنها که زمان محمدرضا رادرک کردند، آنها هم می دانند که با اسمهای فریبنده و با الفاظ بزک کرده مملکت ما را رو به خرابی برند. بالاتر از همه، جوانهای ما را فاسد کردند و نیروی انسانی ما را به عقب نشاندند. زن در زمان محمدرضا و رضاخان پهلوی عنصر مظلومی بود و خودش نمی داند. آنقدر که ظلم در این دودمان شد، در زمان جاهلیت معلوم نیست شده باشد. آنقدر که انحطاط برای زنها در این قرن شد معلوم نیست که در قرن جاهلیت شده باشد. در هر دو قرن مظلوم بوده اند زنها؛ آن وقت اسلام آنها را از اسارت بیرون آورد و در این زمان هم امیدوارم که اسلام باز دست آنها را بگیرد و از غرقاب ذلتها و مظلومیتها نجات بدهد. ای زنهای محترم! بیدار بشوید، توجه کنید بازی نخورید. گول این شیاطین را که می خواهند شما را به میدان بکشند نخورید. اینها فریبنده اند، اینها دنبال فریبا هستند، مثل شاه ملعون. به اسلام پناه بیاورید، اسلام برای شما سعادت ایجاد می کند.
«توجه دارید که در زمان آن پدر و پسر خصوصاً به سر بانوان ما چه آمد (به سر آن کشور بزرگی که باید خدمت به اسلام و مسلمین بکند) چطور آنها را ملعبه کردند و عروسک درست کردند. باید خیلی توجه به این مسائل بکنید و احتراز کنید از اینکه امثال آنهایی که سابق برای آنها خوش رقصی می کردند در بین شما یکوقت باشند. خداوند ان شاءالله به شما توفیق بدهد و به کار خیر خودتان ادامه بدهید»
تحول و احیای شخصیت زن در انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(س)
امام خمینی(س) تحول و احیای شخصیت زن در جامعۀ اسلامی ایران را متأثر از تغییر بنیادین و تحول ساختاری زنان از الگوی فضایل انسانی فاطمه(ع) و زینب(س) این پرورندگان مکتب حیاتبخش اسلام می داند و با قاطعیت می فرماید:
«آن ارزشی که امروز در کشورهای اسلامی، خصوصاً در کشور ایران پیدا شده است، این است که در رژیم سابق شأن و مرتبت عبارت از آرایش مهوّع و لباسهای کذا و منزلگاههای کذا بود و امروز ارزش، ارزش انسانی است، ارزش اخلاقی است. ارزش انسانی که بواسطۀ همین تحوّل در قشر بانوان، دیگر آنهایی که با آرایش فاسدو لباسهای فاخر می خواستند فخرفروشی کنند در بین جامعۀ نسوان ما محکوم اند و خجالت زده اند. آن روز بانوان اسلامی ما خجالت می کشیدند که با لباس اسلامی و لباسی که در آن مراعات شده باشد (طبقه ضعیف هم اگر این کار را می کردند خجالت می کشیدند) در بین قشرهای فاسد مرفه بودند. امروز امر بعکس است و آن اشخاص که دارای آنطور کارهای فاسد و آرایش و خودنماییهای مفسد هستند، آنها احساس شرم می کنند در بین شما. این تحول یک تحولی است که بالاترین تحول است درجامعه. [در] جامعۀ ما بانوان زمان محمدرضا و رضا برگشتند به یک بانوانی که زینب گونه شدند و تابع فاطمه(س). آن روز تابع آرایش اروپایی بودند و باید از اروپا طرح لباس بیاید، امروز تابع مکتب هستند و آنچه اسلام می پسندند مقبول است. و این یک تحولی است که بالاترین تحولات است در جامعۀ ما. نگه دارید این تحول را. توجه کنید به اینکه دستهای فاسد، قلمهای فاسد و گفتارهای فاسد شما را به اغفال نکشاند و شما را برنگرداند به حال سابق. این راه را شما ادامه دهید و توده های میلیونی مردان هم ادامه دهند و می دهند؛ و توده های میلیونی بانوان ما هم ادامه دهند و می دهند. و هیچ توجه به صحبتها و قلمها و سخنرانیهایی که می شود نکنید. خودتان مستقل فکر کنید و تابع افکار دیگران نباشید. (بیانات امام در جمع اعضای موسسه ۱۲ فروردین ۲۵ / ۱۲ / ۵۹)
نقش سیاسی - اجتماعی زن مسلمان پس از انقلاب
امام خمینی(س) درجهت بالندگی و رشد اجتماعی و سیاسی زن با تأکید بر حفظ ارزشهای اخلاقی و اسلامی، جامعه زنان را عناصر فعال و مترقی و رشد یابنده به سوی کمال دانسته و موجودی برتر از اندیشه های استثمارگرانه غربی که زن را به صورت کالا ملعبه هوسهای خویش ساخته بودند، می داند در فرازی از پیام گهربار خود می فرمایند:
«این تبلیغات که اگر اسلام پیدا شد، مثلاً دیگر باید بروند توی خانه ها بنشینند و قفلی هم درش بزنند که بیرون نیایند، این چه حرف غلطی است که به اسلام نسبت می دهند. صدر اسلام، زنها توی لشکرها هم بودند، توی میدانهای جنگ هم می رفتند. اسلام با دانشگاهها مخالف نیست، با فساد دانشگاهها مخالف است، با عقب نگه داشتن دانشگاهها مخالف است، با دانشگاه استعماری مخالف است، اسلام با دانشگاه مخالف نیست. اسلام زنها را دستشان را گرفته آورده در قبال مردها نگه داشته؛ در صورتی که در زمانی که پیغمبر اسلام آمد زنها را هیچ حساب می کردند. اسلام زنها را قدرت داده است. اسلام زنها را در مقابل مرد قرار داده نسبت به آنها تساوی دارند.
البته یک احکام خاص به مرد است که مناسب با مرد است، یک احکام خاص به زن است، مناسب با زن است. این نه این است که اسلام نسبت به زن و مرد فرقی گذاشته است، زن و مرد همه آزادند در اینکه دانشگاه بروند، آزادند در اینکه رأی بدهند. رأی بگیرند. اینکه مخالف اند این است که اینطوری که اینها زن را می خواهند بار بیاورند که یک ملعبه ای در دست مردها باشد و به قول شاه «زن خوب است فریبا باشد»، ما می خواهیم این کلام را بگیریم، این غلط را بگیریم. ما می خواهیم زن آدم باشد مثل سایر آدمها، انسان باشد مثل سایر انسانها، آزاد باشد مثل سایر آزادها.»
تأکید حضرت امام(س) برحجاب زنان
تأکید امام خمینی(س) برمسأله «حجاب» زن بیانگر روشن بینی حضرتش در پاسداری از ارزشهای اسلامی و جلوگیری از مفاسد ناشی از عدم رعایت این پدیده اصیل الهی و نبوی یعنی حجاب است. امام(س) حجاب را نه تنها مانع از کسب مسایل آموزشی و فرهنگی نمی داند بلکه آن را موجب تقویت حریم ستر عفاف و تحکیم ارزشهای انسانی و خانوادگی و استحکام پیوند روابط انسانی می داند در فرازی از بیان خود می فرماید:
«احتمالاً قضیۀ مبارزه با حجاب زنان مسلمان در فضای آموزشی حرکتی انحرافی برای کمرنگ کردن جلوۀ عظیم دفاع جهان اسلام از رسول اکرم(ص) می باشد. گرچه خود این واقعه هم از دردهایی است که ملتهای اسلامی گرفتار آن شده اند، که چگونه در دنیای باصطلاح آزاد، الزام زنان و دختران مسلمان به رفع حجاب، عین دموکراسی است و فقط ما که گفته ایم (اگر کسی به پیغمبر اسلام(ص) توهین کند و اجماع فقهای مسلمین، فتوا به اعدام آن می دهند، خلاف آزادی است.)
راستی چرا دنیا در برابر کسی که اجازه نمی دهد تا دختران مسلمان به دلخواه خود با پوشش اسلامی در دانشگاهها درس بخوانند یا تدریس کنند ساکت نشسته است؟ جز این است که تفسیر و تأویل آزادی و استفاده از آن، دراختیار کسانی است که با اساس آزادی مقدس مخالف اند؟
امروز خداوند ما را مسئول کرده است. نباید غفلت نمود. امروز با جمود و سکون و سکوت باید مبارزه کرد و شور و حال حرکت انقلاب را پابرجا داشت[۴۰]»
احیای شخصیت و مقام و کرامت زن در اندیشۀ امام خمینی(س)
علی رغم انقلاب مذبوحانه استعمار شرق و غرب و نظام فاسد شاهنشاهی و حکومت ستمگرانه پهلوی که زن را به لجنزار فساد و تباهی کشاند، امام خمینی(س) از سلالۀ پاکان و صالحان همواره در احیای شخصیت زن مسلمان تلاشی مجدّانه و اندیشه های گدازان و سازنده داشت. ذیلاً بیانات گهربار حضرتش را نظاره گر هستیم:
«اسلام می خواهد که زن و مرد رشد داشته باشند. اسلام زنها را نجات داده است از آن چیزهایی که در جاهلیت بود. آنقدری که اسلام به زن خدمت کرده است، خدا می داند به مرد خدمت نکرده است آنقدر که به زن خدمت کرده، شما نمی دانید که در جاهلیت زن چه بوده و در اسلام چه شده[۴۱]» .
[تاریخ ۱۸ / ۸ / ۵۷]
خدمت اسلام به زن از دیدگاه امام(س)
«اسلام به زن خدمتی کرده است که در تاریخ همچون سابقه ای ندارد، اسلام زن را توی آن لجنزارها برداشته است و آورده شخصیت به او داده است. [۴۲]»
[تاریخ ۱۸ / ۸ / ۵۷]
جایگاه رفیع زن در جامعه از دیدگاه امام(س)
سؤال: تشیع در نظر کشورهای غربی به عنوان عنصری محافظه کار در پیشرفت قلمداد شده است. همچنین ما خواستهای شیعیان را مبنی بر کناره گیری زنان از صحنه زندگی اجتماعی و نیز بازگشت به قوانین شیعی که می خواهند سنت مذهبی مبنای قوانین حکومتی قرار گیرد، همانطوری که در قانون اساسی که به طور غیر قانونی به صورت از بین رفته درآمده نیز ذکر شده است، شنیده ایم. ما همچنین شنیده ایم که تشیع، سبک زندگی غربی را برای اینکه با سنتهای مذهبی توافق ندارد رد می کند. آیا ممکن است شما نظر خود را دربارۀ این مسأله براساس مذهب تشیع بیان کنید؟
جواب: تشیع که مکتبی است انقلابی و ادامۀ اسلام راستین پیامبر است همچون خود شیعیان همیشه مورد حملات ناجوانمردانه مستبدین و استعمارگران بوده است. تشیع نه تنها زنان را از صحنه زندگی اجتماعی طرد نمی کند، بلکه آنان را در جامعه در جایگاه رفیع انسانی خود قرار می دهد. ما پیشرفتهای دنیای غرب را می پذیریم ولی فساد غرب را که خود آنان از آن ناله می کنند نه. [۴۳]
[تاریخ ۲۴ / ۸ / ۵۷]
تبلور شخصیت زن در اسلام در اندیشۀ امام(س)
اسلام زنها را دستشان گرفته آورده در قبال مردها نگه داشته در صورتی که در زمانی که پیغمبر اسلام آمد، زنها را هیچ حساب می کردند. اسلام زنها را قدرت داده است.[۴۴]
[تاریخ ۲۰ / ۹ / ۵۷]
* * *
ما می خواهیم زن به مقام والای انسانیت برسد. زن باید در سرنوشت خودش دخالت داشته باشد. [۴۵]
[تاریخ ۱۵ / ۱۲ / ۵۷]
* * *
اگر زنان شجاع و انسانساز از ملتها گرفته شوند، ملتها به شکست و انحطاط کشیده می شوند. [۴۶]
[تاریخ ۱۵ / ۱۲ / ۵۷]
* * *
اسلام به شما آنقدر احترام قایل است که برای مردها نیست، اسلام شما را می خواهد نجات بدهد، اسلام شما را می خواهد از این ملعبه ای که اینها می خواهند شما را ملعبه قرار بدهند نجات بدهد، اسلام می خواهد شما را یک انسان کامل تربیت کند. [۴۷]
[تاریخ ۱۷ / ۱۲ / ۵۷]
* * *
اسلام منت گذاشت برانسان، زن را از مظلومیتی که درجاهلیت داشت بیرون کشید. مرحله جاهلیت مرحله ای بود که زن را مثل حیوانات بلکه پایین تر از او، زن در جاهلیت مظلوم بود. اسلام زن را از آن لجنزار بیرون کشید. [۴۸]
[تاریخ ۲۶ / ۲ / ۵۷]
* * *
زن انسان است. آن هم یک انسان بزرگ، زن مربی جامعه است. از دامن زن انسانها پیدا می شوند. مرحله اول مرد و زن صحیح، از دامن زن است. مربی انسانها زن است. سعادت و شقاوت کشورها بسته به وجود زن است. زن با تربیت صحیح خودش انسان درست می کند و با تربیت صحیح خودش کشور را آباد می کند. مبدأ همه سعادتها از دامن زن بلند می شود. زن مبدأ همه سعادتها باید باشد. [۴۹]
[تاریخ ۲۶ / ۲ / ۵۷]
* * *
مادرها مبدأ خیرات هستند و اگر خدای نخواسته مادرانی باشند که بچه ها را بد تربیت کنند مبدأ شرّند. [۵۰]
[تاریخ ۲۶ / ۴ / ۵۷]
* * *
عروج مردان از پایگاه زنان متعهد
امام خمینی(س) براستی در اعماق اندیشه به رفعت زنان در جامعه و عروج مردان از دامان پاک زنان فکر می کرد.
زن مظهر تحقق آمال بشر است. زن پرورش ده زنان و مردان ارجمند است. از دامن زن، مرد به معراج می رود. دامن زن محل تربیت بزرگ زنان و مردان است. [۵۱]
[تاریخ ۲۷ / ۲ / ۵۷]
* * *
زنها مردان شجاع را در دامن خود بزرگ می کنند. قرآن کریم انسانساز است و زنها نیز انسان ساز، وظیفۀ زن انسانسازی است. اگر زنهای انسانسازی از ملتها گرفته بشود، ملتها به شکست و انحطاط مبدل خواهد شد، شکست خواهند خورد، منحط خواهند شد. [۵۲]
[تاریخ ۱۲ / ۱۱ / ۵۷]
* * *
مقام زن مقام والاست، عالیرتبه هستند. بانوان در اسلام بلندپایه هستند. [۵۳]
[تاریخ ۱۲ / ۱۱ / ۵۷]
* * *
اسلام زن را مثل مرد در همه شئون، همانطوری که مرد در همه شئون دخالت دارد، زن هم دخالت دارد، همانطوری که مرد باید از فساد اجتناب کند، زن هم باید از فساد اجتناب کند. زنها نباید ملعبه دست جوانهای هرزه بشوند، زنها نباید مقام خودشان را منحط کنند و خدای نخواسته بزک کرده بیرون بیایند و در انظار مردم فاسد قرار بگیرند. زنها باید انسان باشند، زنها باید تقوا داشته باشند، زنها مقام کرامت دارند. زنها اختیار دارند، همانطوری که مردها اختیار دارند.[۵۴]
* * *
این بیانات چکیده ای بود از شخصیت و کرامت زن مسلمان از دیدگاه انقلابی امام نستوه خمینی کبیر(س) که به حق احیاگر شخصیت زن مسلمان در عصر حاضر است. درود فراوان به روان پاکش باد.
منبع: مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی و احیاء تفکر دینی، ج ۱، ص ۱۶۳.
پاورقیها:
[۱] - تاریخ تمدن اسلام با ترجمه علی جواهر کلام چاپ چهارم ۱۳۵۴.
[۲] - به گفته سید امیر علی (۱۸۴۹ - ۱۹۲۸)
[۳] - شرف النبی ص ۸۹
[۴] - روح الاسلام سید امیر علی ص ۲۱۲
[۵] - الفهرست، ترجمه محمدرضا تجدد ۱۳۴۳ ص ۱۶۱
[۶] - هاشم معروف الحسنی (تاریخ فقه جعفری، کلیات فقه، ترجمه دفتر تحقیقات و انتشارات بدر).
[۷] - سیرۀ رسول الله(ص) بخش اول: از آغاز تاهجرت؛ نوشته عباس زریاب سروش ۱۳۷۰ ص ۷۱ - ۷۴ که شرح مختصر و مفیدی از مقررات ازدواج در دوران جاهلیت است.
[۸] - سیرۀ رسول الله ص ۷۲
[۹] - سیرۀ رسول الله ص ۷۲
[۱۰] - علامه مرحوم سید محمد حسین طباطبائی
[۱۱] - عرب جاهلی هم خدایان مذکر را می پرستید و هم خدایان مؤنث (لات و عزّی) را.
[۱۲] - چهره عریان زن عرب، ص ۲۲۳و ۲۲۴
[۱۳] - دلائل النبوة؛ ابوبکر احمد بن حسین بیهقی (۳۸۴ - ۴۵۸ هـ. ق) ترجمه محمود دامغانی ۱۳۶۱ جلد اول ص ۱۵۳.
[۱۴] - آخرین چیزها که به وقت وفات رسول خدا(ص) شنیدند - که در زیر زبان همی گفت – سه سخن بود: نماز برپای دارید بندگان را نیکو دارید، و الله الله در حدیث که زنان ایشان اسیرانند در دست شما با ایشان زندگانی نیکو کنید. (امام محمد غزالی، کیمیای سعادت، به کوشش حسین خدیو جم، جلد اول تهران ۱۳۵۴، ص ۳۱۴).
[۱۵] - بازتاب توفان زای مردم در برابر این برخورد ناروا با مدرس، از این بیتی که در آن روزها سروده شده است، به درستی روشن می گردد:
از این سیلی ولایت پر صدا شد دکاکین بسته و غوغا به پا شد
[۱۶] - مکی - حسین - تاریخ بیست ساله ایران - ج۲ / ۳۸۳.
[۱۷] - نویسنده کتاب سفرنامه خوزستان
[۱۸] - ظهور و سقوط سلطنت پهلوی - «خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست» - انتشارات اطلاعات - دهه فجر، ۱۳۶۷ ص ۱۲۹.
[۱۹] - پیشین ۱۲۵.
[۲۰] - درخدمت و خیانت روشنفکران - چاپ سوم - از انتشارات رواق / ۳۲۵.
[۲۱] - سلیمان میرزا محسن اسکندری، پسر میرزاکفیل الدوله، پسر محمد طاهر میرزا، پسر اسکندر میرزا، پسر ششم عباس میرزای نایب السلطنه، پسر فتحعلیشاه می باشد.
[۲۲] - کتیرایی - محمود - فراماسونری در ایران / ۸۳
[۲۳] - مکی - حسین - تاریخ بیست ساله ایران - ج۵ / ۵۰
[۲۴] - بامداد، بدرالملکوک کتیرایی، زن ایرانی از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید، تهران انتشارات ابن سینا ۱۳۴۷ - ۱۳۴۸، ص ۸۹.
[۲۵] - حسین مکی؛ تاریخ بیست ساله، تهران، نشر ناشر، ۱۳۶۲، جلد شش، ص ۲۵۲.
[۲۶] - حکمت همان منبع، ص ۸۹.
[۲۷] - حکمت، همان منبع ص ۹۸.
[۲۸] - صدر، همان منبع، ص ۳۰۵
[۲۹] - هدایت، همان منبع، ص ۴۰۷
[۳۰] - بامداد، همان منبع، ص ۹۲ - ۹۱.
[۳۱] - هدایت، همان منبع، ص ۴۰۹
[۳۲] - همان منبع، همان صفحه
[۳۳] - اطلاعات ۱۹ اسفند ۵۷ گزارشی در خصوص یکی از این مراکز داخلی به نام باشگاه عصر داشت و جمعی از اعضای آن را نام برده بود که ارتشبد نصیری و اشرف پهلوی از آن جمله بودند و گویا برد و باخت آن کمتر از سیصد هزار تومان نبوده است.
[۳۴] - سلسله مقالاتی در مجله نیویورک تایمز به عنوان افشاگری مایکل بارنر نماینده ایالت مریلند و عضو دموکرات امریکا دربارۀ رشوه دادنهای هنگفت مأمورین سفارت ایران و ساواک به مسئولین بلند پایۀ امریکا داشت که روزنامه اطلاعات در شماره های مورخ ۷ و ۸ اسفند ۱۳۵۷ ترجمه آن را آورد و قسمتی از آن مربوط به استفاده از فحشا و مواد مخدر است که می نویسد: «... استفاده از حربۀ سکس و تریاک در منزل اردشیر زاهدی سفیر ایران برای جلب سیاستمداران متنفذ آمریکا ورد زبان محافل واشنگتن است... بعد از ساعتی معارفۀ زاهدی به جوانی که محافظ بود دستور داد تا منقل تریاک و حشیش را بیاورد. همه دور وبر او لم داده بودند و وافور و تریاک را به هم رد می کردند. بعد از مدتی زاهدی به یکی از زنان مجلس (آنها اغلب فاحشه بودند که معمولاً... آنها را پیدا می کرد ولی بعضی از کارمندان سفارت بودند!) می گفت بر قصد او در جمع شروع به رقصیدن و لخت شدن می کرد و در حالی که ایرانیها و میهمانان تماشا می کردند جملات رکیک و زننده بر زبان می آوردند و به اعمال جنسی مشغول می شدند... در یکی از پارتیها... نمایندۀ کنگره ال اف را دیدم. او میهمان افتخاری بود ... او تریاک نکشید ولی زاهدی زنهای مجلس را به نوبت جلو او رژه برد و انتخاب اول را به او محول کرد و او یکی از زنان ایرانی را انتخاب کرد و . .»
[۳۵] - یکی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی در اواخر سال ۱۳۵۹ توسعۀ فحشا در رژیم سابق را با آمار مربوط به تهران چنین نشان داد: «۴۰ کارخانه تولید مشروب - ۶۰۰ اغذیه فروشی با مشروبات الکلی در تهران - ۲۰۰ مشروب فروشی الکلی علنی، مصرف روزانه آب جو تهران روزی ۴۰۰۰۰۰ هزار بطری بوده – ۱۶۰ عشرتکده دایر بوده، در یکی از مراکز فساد ۱۴ هزار ژتون در یک روز فروخته شده، ۲۷۰۰ زن فاسد و ۱۱۲۰ خانه فساد دایربوده است...» (به صورت مجلس مذاکرات ملجس رجوع شود).
[۳۶] - مثلاً در مجلۀ خواندنیها ۲۶ تیر ۱۳۵۰ به نقل از سپید و سیاه می بینیم که در تهران جالبترین پارتی (با تبلیغ، تشکیل شده، عده ای از شیکپوش ترین، خوش اندام ترین و جوانترین خانمهای تهران هفته ای یک شب با مایو بیکینی در پارتی کنار استخر به رقص می پردازند. این پارتی را یکی از هتلهای تهران با موزیک زنده برگزار می کند با همان لباسهای مخصوص شنا با همراهانشان! به رقص می پردازند. این جالب ترین پارتی است که در تهران برگزار می شود...» در این راه هتلها، کاباره ها و ... با حمایت دولت و با کمک صدها زن فاسدی که از فرنگ می آوردند و برای کار آنها هم و برای کار آنها هم در ایران قانون خاصی وضع کرده بودند به مسابقه برخاستند و پیشگام و مشوق جدی در این فساد عمومی طبعاً افراد خاندان سلطنت بودند که نسل حاضر بخوبی به آن واقف اند.
[۳۷] - کیهان ۹ مهر ۱۳۵۸.
[۳۸] - یک انگلیس به نام «ساوین» که چند سال در زندان ایران (وکیل آباد مشهد) به سر برده بود و مصاحبه ای با «هرالدتریبون» پس از آزادی داشت از جمله گفت در زندان همه چیز منجلمه جوانانی با سن ۶ تا سن ۱۵ سال به جرم دزدی یا جرایم کوچک «در زندان به سر می بردند به قیمت ده هزار ریال یا ۱۶۰ دلار برای هر دفعه از جانب افسران به معرض فروش گذاشته می شدند!...» (آیندگان ۲۴ دی ۵۷ به نقل از هرالد تریبون)
[۳۹] - پیشرفت زنان در انقلاب تا به آن پایه مهم بود که بعضی سهم آنان را بیش از مردان دانستند. در مقدمه قانون اساسی دراین مورد آمده است: «همبستگی گسترده مردان و زنان از همه اقشار و جناحهای مذهبی و سیاسی در این مبارزه به طرز چشمگیری تعیین کننده بود و مخصوصاً زنان به شکل بارزی در تمام صحنه های این جهاد بزرگ حضور فعال و گسترده داشتند. صحنه هایی از آن نوع که مادری را با آغوش شتابان به سوی نبرد و لوله های مسلسل نشان می داد بیانگر سهم عمده و تعیین کننده این قشر بزرگ از جامعه در مبارزه بود».
[۴۰] - از پیام امام خمینی به مهاجرین جنگ تحمیلی، ر.ک: صحیفه امام، ج ۲۱، ص ۳۲۷-۳۲۹.
[۴۱] - از بیانات امام خمینی در مورد نیرنگ جدید شاه، ر.ک: صحیفه امام، ج ۴، ص ۴۲۷-۴۲۸.
[۴۲] - از بیانات امام خمینی در مورد نیرنگ جدید شاه، ر.ک: صحیفه امام، ج ۴، ص ۴۲۷-۴۲۸.
[۴۳] - از مصاحبه امام خمینی با روزنامه آلمانی دنیای سوم، ر.ک: صحیفه امام، ج ۴، ص۵۰۸-۵۰۹.
[۴۴] - از بیانات امام خمینی در مورد قطع رابطه با دولت پشتیبان شاه، ر.ک: صحیفه امام، ج ۵ ص ۲۱۶-۲۱۷.
[۴۵] - از بیانات امام خمینی در جمع گروهی از زنان شجاع قم، ر.ک: صحیفه امام، ج ۶، ص ۲۹۹-۳۰۰.
[۴۶] - از بیانات امام خمینی در جمع گروهی از زنان شجاع قم، ر.ک: صحیفه امام، ج ۶، ص ۲۹۹-۳۰۰.
[۴۷] - از بیانات امام خمینی در دیدار با بانوان قم، ر.ک: صحیفه امام، ج ۶، ص ۳۵۷-۳۵۸.
[۴۸] - از پیام امام خمینی به مناسبت روز زن، ر.ک: صحیفه امام، ج ۷، ص ۳۳۷-۳۳۸.
[۴۹] - از پیام امام خمینی به مناسبت روز زن، ر.ک: صحیفه امام، ج ۷، ص ۳۳۸-۳۴۰
[۵۰] - از بیانات امام خمینی در جمع اعضای انجمن اسلامی، ر.ک: صحیفه امام، ج ۹، ص ۱۳۵-۱۳۷.
[۵۱] - از بیانات امام خمینی در جمع گروهی از بانوان، ر.ک: صحیفه امام، ج ۷، ص ۳۴۱-۳۴۲.
[۵۲] - از بیانات امام خمینی در جمع بانوان قم، ر.ک: صحیفه امام، ج ۶، ص ۲۹۹-۳۰۰.
[۵۳] - از بیانات امام خمینی در جمع بانوان قم، ر.ک: صحیفه امام، ج ۶، ص ۲۹۹-۳۰۰.
[۵۴] - از بیانات امام خمینی در جمع بانوان قم، ر.ک: صحیفه امام، ج ۶، ص ۲۹۹-۳۰۰.
.
انتهای پیام /*