جهاد اکبر و مراتب تحقّق آن از دیدگاه امام خمینی رحمه الله
جناب آقای جمشید مطهّری طشی[1]
پیش گفتار
عالمان ربّانی، چلچراغ های پرفروغی هستند که در هر عصری، در آسمان علم و عمل می درخشند و با کسب نور و گرما از خورشید رسالت و امامت، بر زمینیان تجلّی می کنند و آنان را به سوی منبع نور و برکت دودمان وحی رهنمون می سازند و بر بال عرفان ناب محمّدی صلی الله علیه و آله می نشانند و به مشکات ملکوت، عروج می دهند. قرآن مجید در وصف آنان فرموده است:
«وَ جَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَی الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا قُرَیً ظَاهِرَةً وَ قَدَّرْنَا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیهَا لَیَالِیَ وَ أیَّامَاً آمِنِینَ»؛[2]
و میان آن ها و شهرهایی که برکت داده بودیم، آبادی های آشکاری قرار دادیم و سفر در میان آن ها را به طور متناسب (با فاصلۀ نزدیک) مقرّر داشتیم. (و به آنان گفتیم:) شب ها و روزها در این آبادی ها با ایمنی (کامل) سفر کنید.
امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیۀ شریفه فرمودند:
آن شهرهای مبارک، ما هستیم و آبادی های آشکار، فرستادگان، راویان و فقهای شیعه اند که علم و دانش دین را از ما می گیرند و به شیعیانمان می رسانند.
در میان آن دین باوران کفرستیز، چهرۀ محبوب قرن، فقیه تیزبین، سیاستمدار خداجو، فیلسوف عارف، مفسّر ژرف اندیش، عالم متخلّق، رهبر دوراندیش و بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران، حضرت امام خمینی رحمه الله، از موقعیتی والا و ویژه برخوردار است. او با عمری که روزها و ساعت ها و لحظه هایش با مراقبه و محاسبه سپری شد، صدها آیۀ قرآن را که در توصیف مخلصین و متّقین است، مجسّم ساخت و عینیت بخشید؛ او قرآن را نه فقط در محیط زندگی و با تشکیل جامعۀ اسلامی، بلکه در نفس خود و در زندگی خود، تحقق بخشید.
آنچه پیش رو دارید، اندکی از بسیار است که برای فتح باب و تذکار سیرۀ آن سفر کرده که صد قافله دل همره او است، تقدیم می شود. باشد که عاشقان خمینی رحمه الله شب و روزشان را با عطر دل انگیز آن امام عزیز راحل، در راه حق سپری کنند.
شبم به روی تو روز است و دیده ام به تو روشن و إنْ هَجرْتَ سواءٌ عَشِیَّتی و غَداتی
شبان تیره امیدم به صبح روی تو باشد و قد تُفتَّشُ عینُ الحیاة فی الظلمات
مقدمه
خدا، انسان و جهان، سه محور اساسی اندیشۀ بشری است که در طول تاریخ و در همۀ جوامع، پرسش های مهم، اساسی، اندیشه سوز و اندیشه ساز، همواره دربارۀ آن ها مطرح شده و می شود و تمام تلاش فکری بشر، متوجه این سه کانون و یافتن پاسخ های درست و مناسب برای پرسش های مربوط به آن ها است.
در این میان، شناخت انسان و حل معماها و رازهای نهفتۀ آن از اهمیت ویژه ای برخوردار می باشد و دانشمندان فراوانی را در رشته های علمی مختلف به خود مشغول ساخته است.
در تعالیم ادیان آسمانی ـ به ویژه اسلام ـ پس از مسأله خدا، انسان، محوری ترین مسأله به شمار آمده و آفرینش جهان، فرستادن پیامبران و نزول کتاب های آسمانی، برای رسیدن او به سعادت نهایی اش صورت گرفته است.[3] بر این اساس است که حضرت امام رحمه اللهفرموده اند:
هر اصلاحی نقطۀ اوّلش خود انسان است.[4]
بنابراین، ناگزیر باید انسان شناسی را مقدم بر سایر بحث ها قرار دهیم. انسان شناسی انواع مختلف و متنوعی دارد که به لحاظ روش یا نوع نگرش، از یکدیگر متمایز می شوند. این مقوله را می توان از لحاظ روش، به انسان شناسی تجربی، عرفانی، فلسفی و دینی؛ و با توجه به نوع نگرش، به انسان شناسی کلان یا کل نگر و انسان شناسی خُرد یا جزءنگر تقسیم کرد. آنچه در این مقاله مدّ نظر ما است، شناسایی انسان با استفاده از روش عرفانی می باشد؛ یعنی روشی که راه درست شناخت انسان را سیر و سلوک عرفانی و دریافت شهودی می داند و با تلاش هایی که از این طریق انجام گرفته، به نوعی شناخت از انسان ـ که می توان آن را «انسان شناسی عرفانی» نامید ـ دست می یابد.[5]
بخش اول: انسان شناسی امام خمینی رحمه الله
دیدگاه انسان شناسی حضرت امام رحمه الله که مأخوذ از اسلام عزیز است، بسیار وسیع و بلند مرتبه است. ایشان در وسعت و عظمت انسان در شرح دعای سحر می فرمایند:
واعلم: أنّ الإنسان هو الکون الجامع لجمیع المراتب العینیة والمثالیة والحسّیة، منطوٍ فیه العوالم الغیبیة والشهادتیة و ما فیها، کما قال الله تعالی: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأسْمَاءَ کُلَّهَا»[6] و قال مولانا و مولی الموحّدین ـ صلوات الله علیه ـ علی ما نقل:
أتزعم أنّک جرمٌ صغیرٌ و فیک انطوی العالم الأکبر
فهو مع المُلک ملکٌ، و مع الملکوت ملکوتٌ، و مع الجبروت جبروتٌ. و روی عنه و عن الصادق علیهماالسلام: «اعلم: أنّ الصورة الإنسانیة هی أکبر حُجَج الله علی خَلقه، و هی الکتاب الّذی کتبه بیده، و هی الهیکل الذی بناه بحکمته، و هی مجموعُ صورة العالمین، و هی المختصر من اللوح المحفوظ، و هی الشاهد علی کلّ غائب، و هی الطریقُ المستقیم إلی کلّ خیر، و الصراط الممدود بین الجنّة والنار»؛[7]
بدان که انسان تنها وجودی است که جامع همۀ مراتب عینی، مثالی و حسّی است و تمام عوالم غیب و شهادت و هرچه در آن ها هست در وجود انسان، پیچیده و نهان است؛ چنانچه خدای تعالی می فرماید: «خداوند همۀ نام ها را به آدم آموخت» و مولای ما و همۀ توحیدیان ـ صلوات الله علیه ـ بنابر نقل بعضی، شعری بدین مضمون فرموده است:
تو پنداری همین جرم صغیری جهانی در نهاد تو نهان است
بنابراین، آدمی با مُلْکیان، مُلْکی است و با ملکوتیان ملکوتی و با جبروتیان جبروتی. و روایت شده از آن حضرت و حضرت صادق علیهماالسلامکه فرمودند: «بدان که صورت انسانی بزرگ ترین حجّت های الهی است بر خلقش، و او همان کتابی است که خدای تعالی آن را با دست خود نوشته است، و او همان هیکلی است که آن را با حکمت خود بنایش نموده، و او است مجموعۀ صورت جهانیان، و او است مختصری از لوح محفوظ، و او بر هر غایبی شاهد است و او است راه راست به هر گونه خیر و نیکی؛ همان راهی که در میان بهشت و دوزخ کشیده شده است».
به دنبال این نظر و دید وسیع نسبت به آدمی، حضرت امام رحمه الله فرموده اند:
انسان این هیکل موجود، این جثّۀ موجود و این حواس موجود که احساسش می کنیم، نیست؛ به این معنا، حیوانات و انسان مثل هم هستند، همه مادی هستند، همه این نحو ادراکات را دارند، یک قدری کم و زیاد. یک بُعد انسان عبارت از این موجود فعلی که دارای این حواس و دارای این خواص هست، می باشد؛ بُعدهای دیگرش اصلاً به آن توجه نشده یا کم توجه شده است.[8]
در انسان شناسی حضرت امام رحمه الله آدمی در بدو تولد، چیزی بالفعل ندارد و فقط توانایی و استعداد حرکت به سوی کمال در او به ودیعت نهاده شده است. در این زمینه ایشان می فرمایند:
نفس در بدو فطرت، خالی از هر نحو کمال و جمال و نور و بهجت است؛ چنانچه خالی از مقابلات آن ها نیز هست؛ گویی صفحه ای است خالی از مطلق نقوش؛ نه دارای کمالات روحانی، و نه متصف به اَضداد آن است. ولی نور استعداد و لیاقت برای حصول هر مقامی در او ودیعه گذاشته شده است و فطرت او بر استقامت و خمیرۀ او مخمّر به انوار ذاتیه است... .[9]
اگر کسی تمام این مطالب حضرت امام رحمه الله را با هم نبیند و مثلاً به جملۀ «گویی صفحه ای است خالی از مطلق نقوش؛ نه دارای کمالات روحانی و نه متصف به اَضداد آن است» توجه نماید، گمان می کند نظر حضرت امام رحمه الله همان نظر "جان لاک" (J.Lock) و کسانی است که قائل به فطرت و امکانات درونی انسان نیستند. اما بیانات بعدی امام رحمه الله مشخص می کند که ایشان آدمی را دارای نور استعداد و لیاقت رسیدن به هر مقامی می داند.
در توضیح فطرت آدمی، جملات زیادی از حضرت امام رحمه الله نقل شده است که به ذکر بعضی از آن ها می پردازیم:
فطرت خداجویی در همه هست؛ کافر هم که دارد می رود دنبال این که یک چیزی پیدا بکند، خودش ملتفت نیست که دنبال کمال مطلق است؛ این را کمال خیال کرده. هر کسی هر عملی انجام می دهد برای این است که آن را یک خیر و خوبی می داند، یک کمال می داند. این دزدهای سر گردنه هم این را یک کمال می دانند که بروند دزدی بکنند، به هم فخر کنند. همه دنبال کمالند، همه دنبال خدا هستند.[10]
اگر درنگ کنیم و بخواهیم ببینیم روان شناسان تا چه اندازه با نظریات حضرت امام رحمه الله هماهنگی دارند، باید سری به روان شناسی کمال بزنیم. شاید این جملۀ "آلپورت"(G.Allport) بیانی دیگر از فطرت کمال خواهی انسان باشد که گفته است:
رستگاری تنها از آنِ کسی است که پیوسته در پی هدف هایی باشد که سرانجام به طور کامل به دست نمی آیند.
همو گفته است:
"اموندسن" پس از هر اکتشاف تازه، بی درنگ برنامۀ اکتشاف تازه ای را می ریخت. انگیزه و رهنمون او هدف کلی اکتشاف دائمی بود؛ اما تا زمانی که منطقۀ کشف نشده ای در عالم وجود داشت این هدف هیچ گاه کاملاً ارضا نمی شد. ضرب المثل «هرچه بیش تر داشته باشی، بیش تر می خواهی» بیان همین کمال خواهی و سیری ناپذیری انسان است.[11]
گذشته از آلپورت، "مزلو"(A.Maslow) هم در بیان شخصیت سالم، نکاتی را بیان کرده است که کاملاً با مطالب حضرت امام رحمه اللهدر مورد فطرت آدمی سازگار است. او در توضیح خصوصیات انسانِ خواستار تحقّق خود، نکاتی را مطرح کرده است که بعضی از آن ها عبارتند از:
1. ادراک صحیح واقعیت؛
2. پذیرش کلی طبیعت، دیگران و خویشتن؛
3. خود انگیختگی، سادگی و طبیعی بودن؛
4. توجه به مسائل بیرون از خویشتن؛
5. نیاز به خلوت و استقلال؛
6. تازگی مداوم تجربه های زندگی؛
7. و بالاخره تجربه های عارفانه یا تجربه های استعلایی و اوج.
در مورد نکتۀ آخر می گوید: خواستاران تحقّق خود، گاه وجد و سرور و حیرتی عمیق و چیره گر نظیر تجربه های ژرف دینی را تجربه می کنند. خود از این تجربه های اوج استعلا می یابند. متعالیان، بیش تر در قلمرو هستی زندگی می کنند. به وضوح از انگیزش والاتری برخوردارند و تجربه های اوجی را دارا هستند که بصیرتی روشنگرانه نسبت به خودشان و جهانشان به آن ها می بخشد، گرایششان بیش تر عارفانه، شاعرانه و دینی است.[12]
اما آیا این تازگی مداوم تجربه های زندگی و تجربه های عارفانۀ استعلایی، بیانی دیگر از همان فطرت کمال خواهی انسان نیست؟ البته یک تفاوت اساسی در نظریۀ حضرت امام رحمه الله از کمال، با این گونه روان شناسان وجود دارد؛ و آن این است که امام بزرگوار، کمال اعلای مطلوب انسان را حضرت حق ـ جلّ جلاله ـ می دانند که علم و قدرت کامل و همۀ صفات دیگر از آن او است. شاید این تعبیر حافظ شیرازی، بیان شاعرانۀ نظر حضرت امام رحمه الله از کمال طلبی یا خداجویی انسان باشد که:
همه کس طالب یار است چه هشیار و چه مست همه جا خانۀ عشق است چه مسجد چه کنشت
به طور خلاصه می توان گفت انسان از نظر حضرت امام رحمه الله دارای ویژگی های زیر است:
1. موجودی است که هیچ موجود دیگری به پای او نمی رسد؛
2. ادراکات و قابلیت های او برای تربیت، غیر متناهی است؛
3. ابعاد زیادی دارد که مورد توجه واقع نشده است؛
4. در آغاز خلقت از کمالات و نقایص خالی است؛
5. در آغاز آفرینش، نور استعداد و لیاقت برای هر مقامی را دارد؛
6. فطرتی کمال جو دارد؛ آن هم کمال بی نقص؛ که البته چنین وجود کاملی حضرت حق ـ سبحانه و تعالی ـ است.
بخش دوم: ویژگی های ذاتی انسان از دیدگاه حضرت امام رحمه الله
تصویری که حضرت امام رحمه الله از انسان برای ما ترسیم می کند، از ویژگی هایی برخوردار است که سایر جانداران فاقد چنین ویژگی هایی هستند. از نظر حضرت امام رحمه الله انسان موجود عجیبی است؛ زیرا:
از مختصات انسان ـ که حق تعالی او را با جمیع اوصاف و صفات مقدس خودش ایجاد کرده است ـ همه چیز در او هست؛ اُعجوبه ای است که از او یک موجود الهی ملکوتی مثل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سایر پیامبران ساخته می شود، و یک موجود جهنمی شیطانی... کارهایی که از انسان صادر می شود، حُسن و قبح و صلاح و فسادش به جهات روحی انسان بستگی دارد.[13]
این ویژگی ها عبارتند از:
1. انسان موجودی دو بُعدی: از نظر حضرت امام رحمه الله انسان موجودی است که مرکب از روح و بدن است؛ ولی انسانیت او به روح است:
این معنا را باید بدانیم که انسان به روح است؛ انسان به بصیرت قلبی انسان است. و این آلات ظاهری، آلاتی است که وسیله است و این ها از بین رفتنی است. آن که باقی می ماند روح انسان است و آنچه در انسان سعادت ایجاد می کند بصیرت انسان است.[14]
از نظر حضرت امام رحمه الله گرچه انسان مرکب از روح و جسم است، ولی این طور نیست که این دو با هم مغایر و مباین باشند، بلکه با هم وحدت دارند:
روح، باطن جسم است و جسم، ظلّ روح است. جسم، ظاهر روح است. این ها با هم یکی هستند؛ از هم جدایی ندارند. همان طوری که جسم انسان و روح انسان وحدت دارند، باید طبیعت جسمی و طبیعت روحی وحدت داشته باشند.[15]
از سوی دیگر، از دیدگاه امام رحمه الله تکیۀ صرف بر یکی از این ابعاد و نادیده گرفتن دیگری، صحیح نیست و باید هر دو بُعد را اَبعادی ضروری و جدایی ناپذیر دانست؛ یعنی از نظر ایشان، شخصیت بهنجار، شخصیتی است که جسم و روح او متعادل باشد و نیازهای هر کدام ارضا شود.
انسانی که دارای شخصیت بهنجار است به جسم و سلامت و نیرومندی آن اهمیت می دهد و نیازهای آن را در حدی که شرع مقدس روا می داند، برآورده می سازد؛ و هم زمان با آن، به خدا ایمان می آورد، عبادات و اموری را که موجب رضایت خدا هستند انجام می دهد و از اعمالی که موجب خشم خدا می شود، اجتناب می کند. در این زمینه ایشان می فرمایند:
این طور نیست که انسان فقط خودش باشد و همین طبیعت و مرتبه ای نداشته باشد؛ انسان مراتب دارد. آن کسی که رفته سراغ آن مرتبۀ بالای انسان و از این مراتب غافل شده است، اشتباه کرده است؛ و آن کسی که چسبیده است به عالم ماده و مرتبۀ طبیعت را دیده و غافل از ماوراء الطبیعه است، این هم اشتباه کرده است.[16]
2. انسان موجودی کمال طلب و غیر محدود: یکی دیگر از ویژگی های مهم انسان، کمال جویی و میل به رسیدن به کمال مطلق در زمینه های مادی و معنوی است. امام رحمه الله این ویژگی را جزو فطرت بشر می داند و می فرماید:
این بشر یک خاصیت هایی دارد که در هیچ موجودی نیست. من جمله این است که در فطرت بشر، طلب قدرت مطلق است، نه قدرت محدود؛ طلب کمال مطلق است، نه کمال محدود؛ علم مطلق را می خواهد؛ قدرت مطلقه را می خواهد. و چون قدرت مطلق در غیر حق تعالی تحقّق ندارد، بشر به فطرت، حق را می خواهد و خودش نمی فهمد.[17]
بنابراین، اوج کمال انسان، رسیدن به قرب الهی و مقام خلیفة اللهی و مظهر اسماء و صفات الهی شدن است؛ که این هم در سایۀ مقام عبودیت تحقّق می یابد.
3. برخورداری از فطرت نورانی و الهی: از جمله ویژگی های انسان، برخورداری او از فطرت پاک و الهی است. همۀ انسان ها بر فطرت خوب و الهی خلق می شوند و هیچ انسانی در اصل خلقت، فاسد نیست. انسان در صورتی در مسیر فطرت و خیر گام برمی دارد که تربیت او هماهنگ با فطرت او باشد؛ در غیر این صورت در مسیر انحطاط و تباهی قرار می گیرد:
فطرت همه بر نورانیت است؛ فطرت شما، فطرت نورانی است، فطرت توحید است.[18]
انسان از اول این طور نیست که فاسد به دنیا آمده باشد؛ از اول با فطرت خوب به دنیا آمده، با فطرت الهی به دنیا آمده؛ که همان فطرت انسانیت، فطرت صراط مستقیم، فطرت اسلام و فطرت توحید است. این تربیت ها است که یا این فطرت را شکوفا می کند، و یا جلوی شکوفایی این فطرت را می گیرد.[19]
4. برخورداری از آزادی، اراده و مسئول و مکلّف بودن: گرچه بعضی از مکتب های روان شناسی، ارادۀ انسان را در تعلیم و تربیت، چندان دخیل نمی دانند و نقش اصلی را به عامل وراثت و محیط اجتماعی و طبیعی می دهند، ولی حضرت امام رحمه الله نقش اصلی را در تعلیم و تربیت به اراده و تصمیم خود انسان می دهد و بر این باور است که انسان با ارادۀ قوی می تواند در بُعد معنوی و مادی به موفقیت های فوق العاده ای نایل شود؛ و بلکه همۀ موفقیت های انسان در گرو ارادۀ او است، مشروط بر این که آگاهی وجود داشته باشد:
هیچ پیروزی ای بالاتر از تصمیم و عزم و ارادۀ استوار برای رسیدن به حق نیست.[20]
از حجم کار زیاد نترسید؛ که کار هر قدر هم زیاد باشد، در مقابل ارادۀ انسان ناچیز است و اگر انسان بخواهد می تواند همۀ کارهای عظیم را با حجم هر قدر هم زیاد، به انجام برساند.[21]
و از آن جایی که انسان پیوسته تحت تأثیر هواهای نفسانی است و با تأثّر از آلودگی های معنوی، قلب او کدر می شود و زمینۀ رشد اخلاق فاسد در قلب او فراهم می شود و ریشۀ آن در قلب، قوی می گردد، باید در دوران جوانی با اراده و تصمیم، از آلوده شدن نفس و ابتلا به وسوسه های شیطان، خود را حفظ کند و در طریق صالحان گام بردارد. در این زمینه حضرت امام رحمه الله به فرزندش می فرماید:
چون تو نعمت جوانی داری و قدرت اراده، امید است بتوانی راهیِ طریق صالحان شوی.[22]
ایشان در زمینۀ مسئول بودن انسان هم می فرماید:
هر کاری که انسان عهده دار شد، مسئول آن کار است، مسئول است در این که به راستی و امانت عمل کند، و مسئول است در این که با جدّیت و فعالیت عمل کند.[23]
بنابراین، یکی از ویژگی های اساسی انسان که او را از سایر موجودات متمایز می سازد، برخورداری از آزادی و توانایی انتخاب او است؛ چرا که شخص مجبور، هرگز مسئول و مکلّف نخواهد بود.
5. برخورداری از قدرت شناخت و معرفت: انسان به دلیل داشتن قدرت تفکر و تعقّل، توان شناخت حقایق را دارد و می تواند جهان و انسان را بشناسد. اگر چه انسان در آغاز خلقت، فاقد هر گونه شناخت و آگاهی است، ولی هم استعداد شناخت را دارد و هم خداوند ابزار شناخت را به او عنایت فرموده تا به ابعاد هستی آگاهی پیدا کند. اما ظرفیت انسان، محدود است و توان شناخت همۀ آنچه که هست را ندارد و یا اگر توان آن را داشته باشد، فقط ظواهر را می شناسد.
تمام برداشت ها و دیدهایی که در انسان های ناقص هست محدود است؛ از خود انسان ـ به طوری که هست ـ نمی توانند برداشت صحیح کنند. محدود نمی تواند غیر محدود را در حیطه بیاورد. و اگر عالَم را بشناسد، در یک سطح محدود است.[24]
حتی انسان توان شناخت عالم طبیعت را ندارد:
شما اجسام را نمی توانید درک کنید و ما هم نمی توانیم جواهر را ادراک کنیم؛ هرچه ادراک می کنیم اَعراض است... و اگر می خواهد تعریفی از این ها ارائه دهد، فقط او را به ظواهر و اَعراض تعریف می کند؛ به رنگ و شکل و بُعد داشتن و اوصاف و اَعراض تعریف می کند.[25]
به دلیل این که انسان تنها ظواهر را می تواند بشناسد، در حالی که عالم، دارای غیب و شهادت است، خداوند انبیا را برای تعلیم آنچه که انسان نمی تواند ادراک کند، مبعوث کرد، تا کتاب و حکمت را تعلیم کنند و آنچه را که انسان نمی داند و نمی تواند ادراک کند، به او آموزش دهند:
«وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ».[26]
از جمله ویژگی های انسان در بُعد شناخت این است که هیچ مطلبی را بدون دلیل نمی پذیرد:
انسان موجودی است که اگر بخواهد با حقایق آشنایی پیدا کند، باید با استدلال آن را بپذیرد و برای آن اقامۀ استدلال کند؛ در غیر این صورت از فطرت انسانی خارج است.[27]
فطرت انسانی برای هر مطلبی که واضح نیست، دلیل طلب می کند؛ همین طوری قبول نمی کند.[28]
6. ویژگی عاطفی انسان: انسان موجود همه جانبه ای است که باید در همۀ ابعاد رشد کند؛ هم بُعد عقلی و هم بُعد عاطفی. از آن جایی که اساس بُعد عاطفی انسان، محبّت و عداوت است، تربیت باید به گونه ای باشد که به بُعد عاطفی انسان جهت بدهد:
دشمنی، یک فطرت ثانوی است که در انسان پیدا می شود. دوستی، یک فطرت ابتدایی در وجود انسان است. بچۀ کوچکی که متولد شده است، رحمت و دوستی در او ظاهر است.[29]
محبت و دوستی، فطری انسان است، اما باید با تربیت صحیح آن را در جهت مثبت و آگاهانه هدایت کرد، تا از کورکورانه بودن خارج شود.
7. تربیت پذیری انسان: از جمله ویژگی های انسان، تربیت پذیری او است. با توجه به برخورداری انسان از اراده و اختیار، قابلیت تربیت دارد. حضرت امام رحمه الله با توجه به این قابلیت، می فرمایند:
انسان قابلیت این را دارد که تربیت بشود.[30]
انسان در ابتدا موجودی است مثل سایر حیوانات؛ اگر رشد بکند یک موجود روحانی می شود که بالاتر از ملائکة الله می شود؛ و اگر طرف فساد برود یک موجودی است که از همۀ حیوانات پست تر است.[31]
اگرچه همیشه امکان تربیت انسان وجود دارد؛ اما کودکان و جوانان به دلیل جدید العهد بودن و پاک بودن فطرتشان، قابلیت تربیت بیش تری دارند:
... و لهذا تربیت باید از اول باشد، از همان کودکی تحت تربیت، انسان قرار گیرد؛ و بعد هم در هرجا که هست یک مربی هایی باشند که تربیت کنند انسان را. و تا آخر هم انسان محتاج به این است که تربیت شود.[32]
به لحاظ این که انسان تربیت پذیر است و مجبور آفریده نشده است، خداوند، انبیا را مأمور کرده که بیایند انسان ها را تربیت کنند، تا انسان به مراتب مافوق طبیعت و هر چیزی که در او قابلیت آن هست، فعلیت پیدا کند و تربیت، یک تربیت الهی بشود.[33]
بخش سوم: از کجا آغاز کنیم؟
برای هر انسانی که تصمیم دارد در مسیر سازندگی و پاکی نفس گام بردارد و در جهت سیر تکاملی خویش قرار گیرد و با نفس خود مجاهده کند، این پرسش مطرح می شود که باید از کجا آغاز کند و چه شیوه ها و روش هایی را برگزیند؟
الف. مراحل سیر و سلوک
پاسخی که عرفای اسلامی و علمای اخلاق و تربیت اسلامی به این سؤال داده اند این است که نقطۀ آغازین حرکت و اولین مرحلۀ سیر و سلوک انسان به سوی کمال و قرب الهی که قلّۀ رفیعِ انسانیت است، گذر از چهار مرحله می باشد:
1. مرحلۀ تحلیه؛ یعنی مرحلۀ آراستن ظاهر به شریعت اسلامی و انجام واجبات و ترک محرّمات. بنابراین، کسی که آلوده به گناه است، هنوز اولین گام را در سیر تکاملی برنداشته است.
2. مرحلۀ تخلیه؛ یعنی دور ریختن صفات ناپسندِ جاگرفته در باطن انسان. به تعبیر دیگر، پیراستن خویش از اوصاف نکوهیده و ناستوده و مذموم. این صفات ناپسند همانند مردابی هستند که اگر انسان مواظب نباشد، بوی تعفّن آن، تمام وجود او را در بر می گیرد.
3. مرحلۀ تجلیه؛ یعنی مرحلۀ آراستن باطن و درون، به صفات خوب، پسندیده و ستوده. باید توجه داشت که صفات پسندیدۀ باطنی دو دسته اند: الف. صفات انسانی، مانند خوش خُلق بودن، با ادب بودن، غضب نداشتن و... . ب. صفات سیر و سلوکی، مانند ایمان، معرفت پروردگار، عزم بر بندگی، توکّل، تقوا و... .
4. مرحلۀ فنا؛ یعنی مرحلۀ فانی شدن در خدا و نابود شدن غیر خدا در وجود انسان، مرحلۀ مخاطبه و مکالمۀ انسان با خدا و مرحلۀ حضور بی حجاب؛ یعنی مرحله ای که حجاب بین بنده و پروردگار برداشته می شود و او چنان جذب پروردگارش می شود که جمیع ماسویٰ به چشم او نمی آید. این مرحله، مرحلۀ «انسان کامل» شدن است. حضرت امام رحمه الله در همین زمینه می فرمایند:
پس مادامی که شخص سالک از حبّ شهوت های دنیوی بیرون نرفته و از زندان وحشتناک هیولانی طبیعت آزاد نشده و دل خود را با آب زندگی از چشمۀ علوم روحانی شست و شو نداده و ذرّه ای از اَنانیّت در نفس او باقی مانده، امکان ندارد که جمال محبوب را بدون حجاب و در سرحدّ اطلاق مشاهده کند. و آنان که در این پست ترین منزل... منزل گزیده اند، حق برای آنان جلوه گر نخواهد شد... و آنان که به باب الابواب رسیده و جمال محبوب را بی حجاب مشاهده می کنند... و این مقام، مقامی است که جهت خلقی در وَجه الربّ مستهلک می گردد و نعلین امکان و تعیّن، خَلع می شود؛ و مقامی بالاتر از این مقام نیست... که آن آخرین منزل انسانیت است.[34]
سالکی که با قدم معرفت، سلوک الی الله می کند، مانند مسافری است که در راه وحشتناک تاریکی، بار سفر به سوی حبیب خود بسته است و با راهزن ها و موانع مختلفی نظیر وسوسه های شیطانی، هواهای نفسانی، تجمّلات دنیایی و... مواجه است؛ که اگر از شیوه های صحیح استفاده نکند و به مبارزه با آن ها نپردازد، ممکن است در راه سیر و سلوک به موفقیت چندانی نرسد؛ و حتی ممکن است در این راه شکست بخورد. بنابراین، لازم است سالک الی الحق، شیوه های مجاهده با نفس و روش های نظارت بر خود و مراتب تحقّق آن ها را بشناسد و بعد از شناخت آن ها، به آن ها عمل کند.
ب. روش های مجاهده با نفس و مراتب تحقّق آن ها
یکی از اصول اساسی تربیت اخلاقی در اسلام، روش نظارت و مراقبت از خود یا مجاهده با نفس می باشد. این روش کاملاً به صورت «خود تربیتی» انجام می شود؛ که بر اساس آن، انسان با تقویت نیروی درونی خود، بر اعمال، گفتار و تفکر خود نظارت می کند و در صدد اصلاح و بهبود فعالیت های خود بر می آید. این روش ها از دیدگاه امام خمینی رحمه الله عبارتند از:
1. تفکر: حضرت امام رحمه الله در این زمینه می فرمایند:
بدان که اول شرط مجاهدۀ با نفس و حرکت به جانب حق تعالی، تفکر است. و تفکر در این مقام عبارت است از آن که انسان لااقل در هر شب و روزی، مقداری ـ و لو کم هم باشد ـ فکر کند در این که آیا مولای او که او را در این دنیا آورده و تمام اسباب آسایش و راحتی را از برای او فراهم کرده، و بدن سالم و قوای صحیحه به او عنایت کرده، و این همه بسطِ بساط نعمت و رحمت کرده، و از طرفی هم این همه انبیا فرستاده، و کتاب ها نازل کرده و راهنمایی ها نموده و دعوت کرده، آیا وظیفۀ ما با این مولای مالک الملوک چیست؟[35]
از دیدگاه حضرت امام رحمه الله تفکر دارای مراتب و درجاتی می باشد:
[درجۀ] اول [آن] تفکر در حق و اسماء و صفات و کمالات او است. و نتیجۀ آن، علم به وجود حق و انواع تجلیات است. و از آن، علم به اعیان و مظاهر رُخ دهد.[36]
درجۀ دوم تفکر، تفکر در آفرینش و فکرت در لطایف صُنع و دقایق خلقت، به قدری که در طاقت بشر است. و نتیجۀ آن، علم به مبدأ کامل و صانع حکیم است. به تعبیر دیگر، کشف عالم خلقت برای معرفت و شناخت خداوند حکیم.[37]
[درجۀ سوم تفکر ]فکر در احوال نفس است که از آن، نتایج بسیار و معارف بی شمار حاصل شود... یکی علم به یوم معاد و دیگر، علم به بعث رسل و انزال کتب.[38]
استاد شهید مرتضی مطهری در توضیح این قسمت می فرمایند:
تفکر در احوال نفس، یعنی خود انسان موضوع تفکر خویش باشد؛ که این هم دو جور است:
الف. یک وقت خود انسان به عنوان یک مبحث علمی، موضوع تفکر است که این قسم، داخل مرتبۀ دوم تفکر می شود.
ب. یک وقت تفکر انسان دربارۀ کارهای خودش است، دربارۀ این که چگونه تصمیم بگیرد، چگونه کار کند، چه کارهایی را انجام دهد، با چه نیت و انگیزه ای آن کار را انجام دهد و... این قسم در مرتبۀ سوم تفکر، مقصود ما می باشد.[39]
البته در این جا باید متذکّر شویم که حضرت امام رحمه الله در کتاب جهاد اکبر یا مبارزه با نفس، قدم اول سیر و سلوک را یَقظه و بیدارشدن از خواب غفلت بیان می کند.[40]
2. عزم: حضرت امام رحمه الله در این زمینه می فرمایند:
منزل دیگر که بعد از تفکر از برای انسان مجاهد پیش می آید، منزل عزم است. و آن عبارت است از بناگذاری و تصمیم بر ترک معاصی و فعل واجبات و جبران آنچه از او فوت شده در ایّام حیات، و بالاخره عزم بر این که ظاهر و صورت خود را انسان عقلی و شرعی نماید، که شرع و عقل به حسب ظاهر، حکم کنند که این شخص، انسان است. و انسان شرعی عبارت از آن است که موافق مطلوبات شرع رفتار کند و ظاهرش ظاهر رسول اکرم صلی الله علیه و آله باشد و تأسی به آن بزرگوار بکند در جمیع حرکات و سکنات و در تمام افعال و تروک.[41]
3. توبه: البته این روش، مستفاد از کلام حضرت امام رحمه الله می باشد؛ اما ایشان در این جا صراحتاً این روش را بیان نمی کنند.
در روش نظارت بر خود و مجاهدۀ با نفس، هر گاه انسان به خود نظر می افکند، معمولاً صحیفۀ اعمال خود را آلوده و مشوب به رذایل اخلاقی می بیند. در این حال اگر راهی و روزنه ای برای پالایش و جدا شدن از بدی ها نباشد، انسان در سراشیبی سیه روزی و شقاوت کامل قرار می گیرد و به سمت نومیدی و غرقه شدن در مرداب رذایل فرو می رود.
افزون بر این، از جنبۀ روحی و روانی، گناه و خطا در انسان حالتی پدید می آورد که اگر زایل نشود، آمادگی بیش تری برای ارتکاب خلاف در فرصت های آینده خواهد داشت.
از این رو، توجه به ریشه های ناخود آگاه اعمال از جهت بُعد انگیزشی و انتخاب های بعدی، ضرورت دارد. چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
هنگامی که گناهی از فرد سر می زند، در قلب او نقطۀ سیاهی ایجاد می شود؛ پس اگر توبه کرد محو می گردد و اگر ادامه داد، سیاهی تمام قلب او را فرا می گیرد و راه رستگاری مسدود می گردد.[42]
حضرت امام رحمه الله در زمینۀ توبه می فرمایند:
توبه عبارت است از رجوع از طبیعت به سوی روحانیت نفس، بعد از آن که به واسطۀ معاصی و کدورتِ نافرمانی، نور فطرت و روحانیت، محجوب به ظلمت طبیعت شده.
و تفصیل این اجمال این است که نفس در بدو فطرت، خالی از هر نحو کمال و جمال و نور و بهجت است؛ چنانچه خالی از مقابلات آن ها نیز هست. گویی صفحه ای است خالی از مطلق نقوش؛ نه دارای کمالات روحانی و نه متصف به اضداد آن است. ولی نور استعداد و لیاقت برای حصول هر مقامی در او ودیعه گذاشته شده است و فطرت او بر استقامت و خمیرۀ او مُخمّر به انوار ذاتیه است. و چون ارتکاب معاصی کند، به واسطۀ آن، در دل او کدورتی حاصل شود؛ و هرچه معاصی بیش تر شود، کدورت و ظلمت افزون گردد؛ تا آن که یک سره قلب، تاریک و ظلمانی شود و نور فطرت خاموش گردد و به شقاوت ابدی رسد. اگر در بین این حالات، قبل از فرا گرفتن ظلمت تمام صفحۀ قلب را، از خواب غفلت بیدار شود و پس از منزل یَقظه به منزل توبه وارد شود و حظوظ این منزل را با شرایطی که ذکر می شود استیفا کرد، از حالات ظلمانیه و کدورت طبیعیه برگشت می نماید به حال نور فطرت اصلی و روحانیت ذاتیۀ خود. گویی صفحه ای می شود باز خالی از کمالات و اضداد آن. چنانچه در حدیث شریف مشهور است: «التائِبُ من الذّنبِ کَمَنْ لا ذنبَ له».[43]
حضرت امام رحمه الله برای توبه شرایطی را ذکر می کنند که عبارتند از:
الف. ندامت و پشیمانی از گناهان و تقصیرات گذشته؛
ب. عزم و تصمیم قاطع بر برگشت ننمودن بر آن گناهان؛
ج. ردّ و جبران حق الناس، حق النفس و حق الله ، و در هر حال، جلب کردن رضایت آن ها.[44]
آثار وجودی خاصی برای توبه، ذکر شده که به بعضی از آن ها اشاره می شود:
الف. تبدیل بدی ها به نیکی (فرقان: 70)؛
ب. دوستی خداوند (بقره: 222)؛
ج. بشارت پذیرش توبه و گذشت از بدی ها (شوری: 25)؛
د. پیام رستگاری از سوی خدا (نور: 31).
4. مشارطه: «مشارطه آن است که انسان پیش از شروع در کار، با خویشتن شرط و عهد کند که از جادۀ مستقیم شرع خارج نشود؛ خواسته های حق تعالی را عمل کند؛ بلکه بر خواسته های خود مقدّم دارد و هیچ گاه از طلب رضای خداوند و آخرت جویی غفلت نورزد».[45]
حضرت امام رحمه الله هم در این زمینه می فرمایند:
مشارطه آن است که در اول روز با خود شرط کند که امروز بر خلاف فرمودۀ خداوند تبارک و تعالی رفتار نکند و این مطلب را تصمیم بگیرد. و معلوم است که یک روز خلاف نکردن، امری است خیلی سهل؛ انسان می تواند به آسانی از عهده برآید. تو عازم شو و شرط کن و تجربه نما و ببین چقدر سهل است.
ممکن است شیطان و جنود آن ملعون، بر تو این امر را بزرگ نمایش دهند؛ ولی این از تلبیسات آن ملعون است؛ او را از روی واقع و قلب لعن کن و اوهام باطله را از قلب بیرون کن و یک روز تجربه کن، آن وقت تصدیق خواهی کرد.[46]
ملاّ مهدی نراقی رحمه الله تمثیل زیبایی در این زمینه دارد و می فرماید:
بدان که عقل به مانند تاجری است در مسیر آخرت که سرمایه اش عمر است و با کمک نَفْس، آن را به کار می گیرد. بنابراین نفس به مانند شریک عقل است که در مال او به تجارت می پردازد. و سود این تجارت، به دست آوردن اخلاق فاضله و اعمال صالح است که انسان را به سوی سعادت و نعمت ابدی رهنمون شود. ضرر آن در صورتی است که گناهان و خطاها از او سرزند که منتهی به عذاب دردناک دوزخ گردد... و مدت این تجارت، طول عمر است.
همان طوری که تاجر با شریکش در ابتدا مشارطه و معاهده می بندد و بعد، مراقب او خواهد بود، و در آخر هم به محاسبه با او می پردازد، و اگر با خیانت و ضرر و تضییع سرمایه مواجه شود، به مؤاخذه و معاقبۀ او می پردازد و چه بسا از او غرامت می طلبد، همچنین عقل در مشارکت خود با نفس باید این امور را رعایت کند.[47]
5. مراقبه: مراقبه یعنی این که سالک، در طول فعالیت های روزمرّه، مدام مراقب حال و وضع خود باشد، تا مطابق عهد و پیمانی که با خود بسته، عمل کند و ـ به اصطلاح ـ خود را به دست امواج هوا و هوس نسپارد؛ بلکه از حالت انفعالی خارج شود و موضعی فعّال پیدا کند؛ تا به تدریج، بتواند نقشی را که شایسته است، در هدایت سرنوشت خود و دیگران بر عهده بگیرد. چنین فردی لازم است در زندگی، فردی هدفمند باشد و اهداف الهی را ماورای سایر اهداف زندگی خود قرار دهد. البته میزان موفقیت انسان در جهت مهار و تعدیل و مواظبت از اعمال خود، علاوه بر سعی و تلاش و دقت او، با مراتب ایمان و تقوا و توجه او به خدا متناسب است.
حضرت علاّمه طباطبائی رحمه الله تعریف زیبایی از مراقبه دارند:
مراقبه آن است که بنده به هنگام عمل، حق تعالی را در نظر بگیرد و خود را در محضر خداوند بیند و کشیک نفس کشد که مبادا از فرمان و خواستۀ مولیٰ سر باز زند و راه دگر گیرد و عصیان ورزد و به لهو و لعب پردازد.
یک چشم زدن غافل از آن ماه مباشید شاید که نگاهی کند آگاه نباشید[48]
حضرت امام رحمه الله در توضیح مراقبه می فرمایند:
[مراقبه] و آن چنان است که در تمام مدت شرط، متوجه عمل به آن باشی و خود را ملزم بدانی به عمل کردن به آن. و اگر خدای نخواسته در دلت افتاد که امری را مرتکب شوی که خلاف فرمودۀ خدا است، بدان که این از شیطان و جنود او است که می خواهند تو را از شرطی که کردی باز دارند. به آن ها لعنت کن و از شرّ آن ها به خداوند پناه ببر، و آن خیال باطل را از دل بیرون نما، و به شیطان بگو که من یک امروز با خود شرط کردم که خلاف فرمان خداوند تعالی نکنم، ولیّ نعمت من سال های دراز است به من نعمت داده، صحّت و سلامت و امنیت مرحمت فرموده و مرحمت هایی کرده که اگر تا ابد خدمت او کنم از عهدۀ یکی از آن ها بر نمی آیم، سزاوار نیست یک شرط جزئی را وفا نکنم. امید است ـ ان شاء الله ـ شیطان طرد شود و منصرف گردد و جنود رحمان غالب آید.
و این مراقبه با هیچ یک از کارهای تو ـ از قبیل کسب و سفر و تحصیل و غیرها ـ منافات ندارد. و به همین حال باشی تا شب که موقع محاسبه است... .[49]
6. محاسبه: یکی از لوازم موفقیت در امر مراقبه این است که سالک در آخر هر روز، زمان مناسبی را برای رسیدگی به اعمال روزانۀ خود اختصاص دهد و از خود حساب بکشد که آیا مطابق عهد و پیمانی که بسته است عمل کرده یا نه؟ علمای سیر و سلوک و اخلاق، این کار را از آیات و روایات استفاده کرده اند. از جمله آیاتی که ناظر به این دستور است، آیۀ شریفۀ سورۀ حشر است که می فرماید:
«یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا الله وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ»؛[50]
ای کسانی که ایمان آورده اید! از (مخالفت) خدا بپرهیزید؛ و هر کس باید بنگرد تا برای فردایش چه چیز از پیش فرستاده.
مرحوم مجلسی در بحار از امام موسی بن جعفر علیهماالسلام روایت می کند که فرمودند:
«لیس منّا مَنْ لم یُحاسب نفسَه فی کلّ یَوم»؛[51]
از ما نیست کسی که هر روز به حساب خود رسیدگی نکند.
هدف از محاسبه عبارت است از کاهش تدریجی عادات رذیله و زشتی چون حسد، غیبت، تهمت، دروغ، ریا و... و افزایش تدریجی عادات نیکو و پسندیده ای همچون اخلاص، راست گویی، نوع دوستی، ایثار و... در این مرحله اگر سالک، مطابق عهد و پیمان عمل کرده باشد، باید شکر و سپاس الهی به جای آورد و سجدۀ شکر انجام دهد.
حضرت امام رحمه الله در توضیح محاسبه می فرمایند:
[محاسبه] و آن عبارت است از این که حساب نفس را بکشی در این شرطی که با خدای خود کردی که آیا به جا آورد و با ولیّ نعمت خود در این معامله جزئی خیانت نکردی؟ اگر درست وفا کردی، شکر خدا کن در این توفیق و بدان که یک قدم پیش رفتی و مورد نظر الهی شدی، و خداوند ـ ان شاء الله ـ تو را راهنمایی می کند در پیشرفت امور دنیا و آخرت، و کار فردا آسان تر خواهد شد.[52]
قابل ذکر است که محاسبۀ نفس، آثار و ثمرات بسیاری در تربیت اخلاقی دارد؛ که وقوف بر عیوب و صفات ناپسند خویشتن، سبک بار شدن از گناهان، و فراهم شدن زمینۀ اصلاح و سعادت، شماری از آن ها می باشند.
همچنین باید متذکر شویم که شیوه های دیگری برای نظارت بر خود و جهاد با نفس در کتاب های اخلاقی و سیر و سلوکی، نظیر رسالۀ لقاءالله میرزا جواد ملکی تبریزی رحمه اللهمطرح شده است که حضرت امام رحمه الله صراحتاً به آن ها نپرداخته اند؛ که ما برای تکمیل بحث، اشاره ای به آن ها می کنیم.
7. مُعاتبه: معاتبه عبارت از آن است که سالک پس از محاسبه، اگر مشاهده کرد که مطابق عهد و پیمانی که بسته، عمل نکرده است، باید به مجرّد مشاهدۀ خلاف، نفس خود را بازخواست کند و او را مورد سرزنش و عتاب قرار دهد که چرا پیمان شکنی کرده و مشارطۀ اول صبح را به یاد او آورد و بگوید: «ای نفس سرکش! مگر امروز با من عهد نکردی که قدم در راه خلاف نگذاری؟! چرا خلاف عهد کردی و از خدای تعالی شرم نکردی و خود را در ملکوت و در محضر ملائکة الله بی آبرو و رسوا کردی؟! اکنون من باید چقدر زحمت بکشم تا ظلمت این گناهی که تو کرده ای از آینۀ قلبم پاک کنم».[53] پس توبه و استغفار نماید که دیگر پیمان شکنی نکند و وفای به عهد نماید.
8 . مُعاقبه: اگر سالک مطابق قول و قراری که بسته، عمل کرده، اما مقدار کمی هم تخلّف داشته باشد، مسأله معاقبه مطرح می شود؛[54] یعنی فرد باید برای خود مجازاتی مناسب و متوازن در نظر بگیرد و خود را عقاب نماید؛ مثل این که خود را موقّتاً از بعضی مواهب و لذایذ محروم کند. در این موارد می توان تشابه با عمل خلاف را هم لحاظ کرد؛ مثلاً در مورد عدم مراعات، نسبت به غذای حرام، به خود گرسنگی دهد؛ در مورد نگاه به نامحرم، چشم خود را از دیدن بعضی امور محبوب و دوست داشتنی اش (مثلاً دیدن یک فیلم جذّاب) محروم کند؛ اگر مربوط به زبان باشد، آن را با سکوت مجازات کند؛ و اگر کسی را رنجانده است، نزد او برود و با عذرخواهی نفس خود را خوار کند و... .[55]
9. مجاهده: اگر سالک مطابق عهد و پیمانی که بسته، عمل کرده، اما مقدار تخلّف زیاد باشد، یعنی در عین انجام کارهای خوب و شایسته، کار ناشایست زیادی نیز مرتکب شده، در این جا مسأله مجاهده پیش می آید. در این مرحله، مجازات و تنبیه شدیدتر است؛ به این معنا که عقوبت ها با انجام کارهای سخت، مانند نمازها و روزه های مستحبی، انفاق در راه خدا، احسان بر ضعیفان، صدقۀ پنهانی و برخی دیگر از عبادت ها، همراه است؛ تا فرد خود را بسازد و تلاش نماید تا دوباره از برنامه و عهد و پیمانش تخلّف نکند. بدین سان، به تدریج، شخص مهار نفس خود را در دست می گیرد و آن را در مسیر مطلوب ـ که همان مسیر الهی شدنِ تدریجی است ـ هدایت می نماید.
کتاب نامه
قرآن کریم.
1. اخلاق اسلامی، احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی، انتشارات معارف، 1380 ش.
2. بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
3. تعلیم و تربیت در اسلام، مرتضی مطهری، قم، انتشارات صدرا، 1373 ش.
4. تفسیر سورۀ حمد، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1375 ش.
5. جامع السعادات، محمدمهدی نراقی، تحقیق سیدمحمد کلانتر، بیروت، دارالنعمان.
6. جهاد اکبر یا مبارزه با نفس، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373 ش.
7. رسالۀ لقاءالله ، جواد ملکی تبریزی، ترجمه سیداحمد فهری، انتشارات فیض کاشانی، 1375 ش.
8. روان شناسی کمال، دوآن شولتس، ترجمۀ گیتی خوشدل.
9. روانکاوی و دین، اریک فروم، ترجمۀ آرسن نظریان.
10. سه دستور برای خودسازی، سید محمدحسین طباطبائی.
11. شرح چهل حدیث، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.
12. شرح دعای سحر، امام خمینی، ترجمه سیداحمد فهری، انتشارات فیض کاشانی، 1380 ش.
13. صحیفۀ امام، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1379 ش.
14. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، انتشارات اسلامیه، 1368 ش.
15. نقطۀ عطف، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376 ش.
منبع: مجموعه آثار 6 ـ امام خمینی و اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی (مقالات عرفانی ـ 3)، ص 411.
[1] )) کارشناس ارشد روان شناسی.
[3] )) انسان شناسی، ص 15.
[4] )) صحیفۀ امام، ج 15، ص 491.
[5] )) انسان شناسی، ص 16.
[7] )) شرح دعای سحر، ص 34 و 35.
[8] )) صحیفۀ امام، ج 11، ص 216.
[9] )) شرح چهل حدیث، ص 272.
[11] )) روان شناسی کمال، ص 23.
[12] )) ر.ک: همان، ص 128 ـ 139.
[13] )) صحیفۀ امام، ج 13، ص 285.
[14] )) همان، ج 10، ص 302.
[15] )) همان، ج 6، ص 344.
[17] )) همان، ج 14، ص 205.
[18] )) همان، ج 12، ص 358.
[19] )) همان، ج 14، ص 33.
[20] )) همان، ج 21، ص 52.
[21] )) همان، ج 17، ص 110.
[23] )) صحیفۀ امام، ج 17، ص 237.
[24] )) ر.ک: همان، ج 12، ص 420.
[25] )) تفسیر سورۀ حمد، ص 66.
[27] )) ر.ک: صحیفۀ امام، ج 13، ص 539.
[28] )) صحیفۀ امام، ج 4، ص 318.
[29] )) همان، ج 7، ص 500.
[30] )) همان، ج 4، ص 176.
[31] )) همان، ج 10، ص 446.
[32] )) همان، ج 14، ص 153.
[33] )) همان، ج 4، ص 176.
[34] )) شرح دعای سحر، ص 144 ـ 146.
[35] )) شرح چهل حدیث، ص 6.
[37] )) ر.ک: همان، ص 195.
[38] )) شرح چهل حدیث، ص 198.
[39] )) تعلیم و تربیت در اسلام، ص 241.
[40] )) جهاد اکبر یا مبارزه با نفس، ص 55.
[41] )) شرح چهل حدیث، ص 7.
[42] )) کافی، ج 2، ص 271.
[43] )) شرح چهل حدیث، ص 272.
[44] )) ر.ک: همان، ص 278.
[45] )) سه دستورالعمل برای خودسازی، ص 34.
[46] )) شرح چهل حدیث، ص 9.
[47] )) جامع السعادات، ج 3، ص 93.
[48] )) سه دستورالعمل برای خودسازی، ص 34.
[49] )) شرح چهل حدیث، ص 9.
[51] )) بحار الانوار، ج 70، ص 72.
[52] )) شرح چهل حدیث، ص 9 ـ 10.
[53] )) رسالۀ لقاءالله ، ص 104.
[54] )) تعلیم و تربیت در اسلام، ص 237.
[55] )) اخلاق اسلامی، ص 335.
.
انتهای پیام /*